Telegram Group Search
نوشتن، آخرین وصله‌ی خودم به خودم است. آخرین و امن‌ترین تونلِ طولانی‌ای که به دهلیزهای مخفی و ساکت روح راه دارد. نوشتن وجدان بیدارِ روزهای خفته‌ی زندگی است.

ولی حالا چه شده؟ چه کسی فتیله‌ی جادویی نوشتن را از چراغ انگشت‌ها و افکارم دزدیده و سوال غریب‌تر، چه کسی درهای روح را به روی طلوع‌های بهجتناک ایام بسته است؟

گاهی دلم تنگ می‌شود برای حساسیت نازکِ احساس در برابر چشم‌های پهناور یک گنجشک و متولد شدن در لحظه‌ی مردن خورشید.
گاهی دلم تنگ می‌شود برای خیرگی روح در برابر رقصِ نخل‌های جوان باغ و نسیمی که همیشه محجوب است حتی در روزهای داغِ تابستان...
و می‌دانی واقعیت این دلتنگی و شیون نامرئی چیست؟
جدایی نوشتن از عاطفه‌ی مرموز اطراف!

با این همه اما، می‌دانم دوباره سوری برپا خواهم کرد، دوباره خودم را با کلمات، با غروب، با پرنده و نسیم به زندگی گره خواهم زد.
می‌دانم ملالت ایام با تمامِ زمختی و نامهربانی‌ش حریفِ نازکی دل نخواهد شد و می‌دانم دوباره خودم را در غروبی نزدیک پیدا خواهم کرد. می‌دانم و این امید به دانستن‌های حتی مبهم هنوز مرا می‌تپاند... مرا و دلم را...

نیلوفر دادور
@Niloofardadvar
2025/06/29 05:31:43
Back to Top
HTML Embed Code: