Telegram Group Search
نیلوفرانه | نیلوفر دادور
Photo
از چشم‌های یک پرنده به آسمانِ لبخندت نگاه می‌کنم و می‌بینم زندگی چقدر می‌ارزید حتی با تمامِ رنجی که آدم بودن دارد...
🤍.
چند وقت پیش که داشتم چایی می‌ریختم دقیقا وقتی لیوان پرِ پر شده بود یکهو از وسط دو نصف شد و چایی‌ ریخت دقیقا جلوی پایم. از آن روز به بعد هر وقت که چایی می‌ریزم تصویر دودهایی که آن روز از کف آشپزخانه بلند میشد در ذهنم نقش می‌بندد و دستم شل می‌شود. هر بار‌ انجام کارِ ساده‌ی چایی ریختن یادآور یک ترس در من است، ترسِ سوختن.

تجربیات تلخ، ترس‌ها، خاطرات و تروماها همان چیزهایی هستند که خیلی از ما آدم‌ها در طول زندگی با آن‌ها دسته‌وپنجه نرم می‌کنیم و باعث می‌شود دستِ تصمیم‌گیری‌ها و اقدام‌هایمان شل شود.
پشت انکارها، فرارها، عدم پذیرش‌های خیلی از ما آدم‌ها، ترس‌ها و تروماهایی است که هیچ کس آن را نمی‌بیند اما، خودمان بی‌وقفه درحال گلاویز شدن با آن‌ها هستیم.

اتفاق آن چایی خیلی ساده بود اما، باعث شد هر بار که خواسته یا ناخواسته بخواهم برای برخی تصمیمات و کارها به خودم یا دیگران سخت بگیرم یادم بیاید هر آدمی علاوه بر جهان بیرون در جهان خودش هم جنگ‌ها و ترس‌هایی دارد... که پشت بعضی انکار‌ها و دوری‌ها دردی است و ماجرایی... که انکار را باید پذیرفت و نپذیرفتن دیگران را محترم شمرد.

نیلوفر دادور
@Niloofardadvar
{إن ربي لطيف لما يشاء}

يا خفي اللطف أدركني بلطفك الخفي...
چه وقت‌هایی که ستاره می‌خواستیم و خدا ماه را به خانه‌مان آورد!

{إن الله یعلم و أنتم لا تعلمون}
دعای عرفه!

غروب‌ عرفه‌ی سالِ پیش دعا کردم کنکور ارشدم را با رتبه‌‌ی تک پشت سر بگذارم.
اولِ راه بود. اولِ راه همیشه مه‌آلود و نامطمئن و ترسناک است اما توکل کردم و پشت‌بندش دعا.
سالِ پر‌چالشی بود. چند ماه مانده به آخر کاملا دور شده بودم از فضای کنکور. چالش‌‌های جدید، مشغولیت‌های تازه...
اما همیشه در تمام این مدت دلم به آن غروبِ رازآلود گرم بود. همیشه صدای گرم و آرامی در سرم نجوا می‌کرد که توکل کن! که تو در چُنان روزی از خدا خواسته‌ای! یقین داشتم، پیش خدا دعاها گم نمی‌شوند.
روزی که نتایج آمد دوستم رتبه‌ها را نگاه کرد. اولش شوکه به نظر می‌رسید و بعدش جیغ و شادی و در آغوش کشیدن‌های پیوسته و جمله‌ی " رتبه ۴" آن هم با صدای شاد و آمیخته با بغض بچه‌ها.
من اما در آن لحظات، ساکت و ساکن بودم. تنها چیزی که در ذهنم پژواک می‌شد؛ آیه‌ی {قد جعلها ربی حقا} بود. به سجده رفتم. اشک شوق گوشه‌ی چشمم را نوازش می‌کرد.‌
دعای عرفه‌ی من اجابت شده بود. حتی قبل از آمدن عرفه‌ی امسال.
****

خواستم بگویم؛ به بزرگی اهداف و آرزوهایتان فکر نکنید، بزرگی خدای شنوا را پیش چشم بکشید و امیدوار باشید و متوکل و تلاشگر...
آرزوها طلوع خواهند کرد. یک روز مانده به عرفه، چند روز بعد از عرفه! ولی طلوع خواهند کرد...

نیلوفر دادور
https://www.group-telegram.com/Niloofardadvar.com
▫️عرفه، روز ایمان و امید

چند سالی می‌شود که قبل از آمدن عرفه دعاهایم را روی برگه می‌نویسم تا وقتی عرفه آمد هیچ دعایی فراموشم نشود.
روز عرفه بی‌نظیر است. در این سال‌ها هر دعایی که در آن روز خواسته‌ام مستجاب شده و یا اگر نشده بعدها خیر و صلاح نشدنش را فهمیده‌ام و خدا را بخاطر نشدنش شکر کرده‌ام.

می‌دانی مهم اجابت شدن یا نشدن نیست. مهم ایمان و امید آدمی است به پروردگار جهان. مهم آن لحظه‌ای است که تو تمام قلبت را آورده‌ای و با قلبت با خدا نجوا می‌کنی.
خدا هیچوقت دعاهای مومنانه و چشم‌های امیدوارانه‌ی تو را نادیده نخواهد گرفت.

عرفه نزدیک است...
دعاهایت را بنویس. و در این روزهای باقی مانده آنقدر تکرارشان کن تا وقتی عرفه آمد، آماده‌ی خواستن باشی، آماده‌ی پیشکش کردن تمام قلبت...
#عرفه

@Niloofardadvar
تمام سال منتظر روز عرفه هستم. نه فقط برای اجابت دعا که برای آن احساس قرب و غروب عجیب.
وقتی فکر می‌کنی هزاران نفر در امن‌ترین نقطه‌ی عبودیت و بندگی دست دعا و نیایش به سوی آسمان‌ها بالا برده‌اند دلت قرص می‌شود که در این روزِ مبارک دست‌های لرزان و قلبِ گریان تو هم دیده و شنیده می‌شود...
اصلا همین شنیده شدن، حرف زدن با خدا و اشک‌های داغ چشم‌ها بهترین اجابت است.
آدم از یک جایی به بعد به دعا کردن به چشم پناه و مونس خودش نگاه می‌کند. از یک جایی به بعد دعا دیگر معنای حقیقی خودش را پیدا می‌کند. معنای هم‌کلام شدن با آنکه تارهای روح و ایمان و جانت به شنیده شدن از سمت او تنیده شده است...
اللهم إني عفوت عن جميع خلقك فأعف عني وإغفر لي وإرحمني وأرزقني وأجبرني وإجعلني ممن تحبهم ويحبونك...
2025/06/27 15:27:54
Back to Top
HTML Embed Code: