مهدی رضاییان
Metallica – Bleeding Me
خیلی به سلیقه و تجارب زیسته و فاکتورهای دیگه بستگی داره، ولی بهرحال، برای من بهترین کار متالیکا، اینه.
همیشه سعی میکنم کمتر نظر سیاسی بدم، چون هِیتخورش بالاست. فرقی نمیکنه چی بنویسم.
اما برا اینکه دل عدهای چپی رو بسوزونم، فقط اینو میگم که از پیروزی ترامپ کِیف کردم. نه به این دلایل بچگانه که میاد و جمهوری اسلامی میره! هرچند پیچیدگیهای این موضوع رو میشه بحث کرد. بیشتر به این دلیل که مناظرات اخیرش رو با هریس دیدم و از هریس متنفر شدم: از پوشالی بودنش، از دروغگو بودنش، از ایدئولوژیست بودنش، از اخلاقیاتگرایی (لجنگرایی) مزورانهش، از عقل ناقصش، از عدم شجاعتش، از زبانش که موقع مناظره به پتهپته افتاده بود، از چپگراییِ مبتذلش...
اما برا اینکه دل عدهای چپی رو بسوزونم، فقط اینو میگم که از پیروزی ترامپ کِیف کردم. نه به این دلایل بچگانه که میاد و جمهوری اسلامی میره! هرچند پیچیدگیهای این موضوع رو میشه بحث کرد. بیشتر به این دلیل که مناظرات اخیرش رو با هریس دیدم و از هریس متنفر شدم: از پوشالی بودنش، از دروغگو بودنش، از ایدئولوژیست بودنش، از اخلاقیاتگرایی (لجنگرایی) مزورانهش، از عقل ناقصش، از عدم شجاعتش، از زبانش که موقع مناظره به پتهپته افتاده بود، از چپگراییِ مبتذلش...
فرض بر پشت فرض. شروع حرکات عجیب کانت، از جایی که وارد بحث عقل عملی و اخلاق میشه. در یک پاراگراف سه چهار بار کلمه فرض و پیشفرض را تکرار کرده. چطور میشه. ذهن به این دقیقای و قدرتمندی، اسیر فرضیات اخلاقی شده. فرض ها و پیش فرض ها چه معنایی دارن؟ اگر اصول بنیادین «پیشینی» و «ضروری» هستند، به این دلیل هست که «اثبات» می شوند (استنتاج استعلایی یا هر اسمی که دوست دارید روش بذارید، بهرحال یک اثباتی دارن). اصول و قوانین اخلاق، ضروری و پیشینی هستند ولی اثبات ندارند و فرض گرفته می شوند. حیرت.
ن.ک: نقد عقل محض، A807/B835
ن.ک: نقد عقل محض، A807/B835
مهدی رضاییان
فرض بر پشت فرض. شروع حرکات عجیب کانت، از جایی که وارد بحث عقل عملی و اخلاق میشه. در یک پاراگراف سه چهار بار کلمه فرض و پیشفرض را تکرار کرده. چطور میشه. ذهن به این دقیقای و قدرتمندی، اسیر فرضیات اخلاقی شده. فرض ها و پیش فرض ها چه معنایی دارن؟ اگر اصول بنیادین…
عقل عملی در واقع حوزهی فرضیات است، ولی فرضیاتی «ضروری» و «پیشینی». حوزهی شناخت نیست. نمیتوان فرضیات را شناخت، یا آنچه را فرض گرفته میشود، شناخت نامید. فرضیات هیچ اطلاعاتی از جهان به ما نمیدهند و دانش ما را از طبیعت و دنیا گسترش نمیدهند. فقط آنجا حضور دارند و «فعالیت»هایی پیشاپیش انجام میدهند که به حوزهی شناخت مربوط نیست.
حال چرا «ضروری» و «پیشینی»؟ چرا تصادفی و غیر ضروری و تجربی نیستند؟ اولا تجربی نیستند چون کلا در حوزه عقل محض و ایدههای عقلی سِیر میکنند (آزادی و خدا و اخلاق و خیر و شر و غیره، در تجربه یافت نمی شوند، فقط در ایده های عقل محض وجود دارند). ثانیا تمام این ها، بستگی به این پرسش دارد که اصلا «عقل عملی» چیست و چرا مستقل از عقل نظری وجود دارد. زیرا اگر این وجود، و استقلالش، معتبر باشد، نتایج بعدیاش میشوند اخلاق و آزادی و اصول پیشینی در این راستا.
پس پرسش اساسی تر در مورد خود عقل عملی است (که امشب به نتایجی در پاسخ آن رسیدم ولی فعلا توان توضیح طولانی با صفحه موبایل رو ندارم).
حال چرا «ضروری» و «پیشینی»؟ چرا تصادفی و غیر ضروری و تجربی نیستند؟ اولا تجربی نیستند چون کلا در حوزه عقل محض و ایدههای عقلی سِیر میکنند (آزادی و خدا و اخلاق و خیر و شر و غیره، در تجربه یافت نمی شوند، فقط در ایده های عقل محض وجود دارند). ثانیا تمام این ها، بستگی به این پرسش دارد که اصلا «عقل عملی» چیست و چرا مستقل از عقل نظری وجود دارد. زیرا اگر این وجود، و استقلالش، معتبر باشد، نتایج بعدیاش میشوند اخلاق و آزادی و اصول پیشینی در این راستا.
پس پرسش اساسی تر در مورد خود عقل عملی است (که امشب به نتایجی در پاسخ آن رسیدم ولی فعلا توان توضیح طولانی با صفحه موبایل رو ندارم).