Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
بلبلِ نغمهخوان
از گفتگوی استاد آواز ایرانی، علیاصغر شاهزیدی
جمعه، ۲۵ آبان ۱۴۰۳، تهران
علیاصغر شاهزیدی، مدرس برجستهٔ آواز، سال ۱۳۲۷ در اصفهان زاده شد. ایشان از ۱۳ سالگی یادگیری ردیفهای موسیقی ایرانی را آغاز کرد و پس از ۸ سال، در سال ۱۳۴۹ در زمینهٔ آواز از تعالیم استاد فقید، جلالالدین تاج اصفهانی بهرهمند شد و به مدت یازده سال بهطور مستمر از جلالالدین تاج تعلیم گرفت.
آثار ماندگاری از ایشان در هنر آواز ایرانی به جا مانده است.
#علی_اصغر_شاهزیدی
از گفتگوی استاد آواز ایرانی، علیاصغر شاهزیدی
جمعه، ۲۵ آبان ۱۴۰۳، تهران
علیاصغر شاهزیدی، مدرس برجستهٔ آواز، سال ۱۳۲۷ در اصفهان زاده شد. ایشان از ۱۳ سالگی یادگیری ردیفهای موسیقی ایرانی را آغاز کرد و پس از ۸ سال، در سال ۱۳۴۹ در زمینهٔ آواز از تعالیم استاد فقید، جلالالدین تاج اصفهانی بهرهمند شد و به مدت یازده سال بهطور مستمر از جلالالدین تاج تعلیم گرفت.
آثار ماندگاری از ایشان در هنر آواز ایرانی به جا مانده است.
#علی_اصغر_شاهزیدی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای بوی آشنایی دانستم از کجایی
.
.
علیاصغر شاهزیدی، مدرس برجستهٔ آواز، سال ۱۳۲۷ در اصفهان زاده شد. ایشان از ۱۳ سالگی یادگیری ردیفهای موسیقی ایرانی را آغاز کرد و پس از ۸ سال، در سال ۱۳۴۹ در زمینهٔ آواز از تعالیم استاد فقید، جلالالدین تاج اصفهانی بهرهمند شد و به مدت یازده سال بهطور مستمر از جلالالدین تاج تعلیم گرفت.
آثار ماندگاری از ایشان در هنر آواز ایرانی به جا مانده است.
#سعدی
#علی_اصغر_شاهزیدی
.
.
علیاصغر شاهزیدی، مدرس برجستهٔ آواز، سال ۱۳۲۷ در اصفهان زاده شد. ایشان از ۱۳ سالگی یادگیری ردیفهای موسیقی ایرانی را آغاز کرد و پس از ۸ سال، در سال ۱۳۴۹ در زمینهٔ آواز از تعالیم استاد فقید، جلالالدین تاج اصفهانی بهرهمند شد و به مدت یازده سال بهطور مستمر از جلالالدین تاج تعلیم گرفت.
آثار ماندگاری از ایشان در هنر آواز ایرانی به جا مانده است.
#سعدی
#علی_اصغر_شاهزیدی
@shafiei_kadkani
ــــــــ
روزگاری فروغی
▪️روزگاری زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نگهبانانی از نوع محمدعلی فروغی و ملکالشعرای بهار و عبّاس اقبال و دهخدا و نفیسی و فروزانفر و معین و خانلری داشت.
اینان گنجوران گذشته و معماران آیندهٔ این زبان و فرهنگ بودند. بسیاری از کسانی که امروز خود را جانشینان این بزرگان میشمارند از خواندن کتابها و مقالاتی که به نام خود چاپ کردهاند عاجزند. آزمونِ این کار، اگر مصالح سیاسی اجازه دهد، کار دشواری نخواهد بود.
با چراغ و آینه، ص ۲۱–۲۰
۵ آذرماه؛ سالروز درگذشت فرزندِ ایران و خدمتگزارِ بزرگِ فرهنگ، شادروان استاد محمدعلی فروغی
ــــــــ
روزگاری فروغی
▪️روزگاری زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نگهبانانی از نوع محمدعلی فروغی و ملکالشعرای بهار و عبّاس اقبال و دهخدا و نفیسی و فروزانفر و معین و خانلری داشت.
اینان گنجوران گذشته و معماران آیندهٔ این زبان و فرهنگ بودند. بسیاری از کسانی که امروز خود را جانشینان این بزرگان میشمارند از خواندن کتابها و مقالاتی که به نام خود چاپ کردهاند عاجزند. آزمونِ این کار، اگر مصالح سیاسی اجازه دهد، کار دشواری نخواهد بود.
با چراغ و آینه، ص ۲۱–۲۰
۵ آذرماه؛ سالروز درگذشت فرزندِ ایران و خدمتگزارِ بزرگِ فرهنگ، شادروان استاد محمدعلی فروغی
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش نخست
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیّت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محلِ اتفاق نیست. برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند.
از جملهٔ آن اصول، حبِّ وطن و علاقهٔ ملت است که منکر آن شده و در صددند به احساسات بین المللی تبدیل نمایند. در نظر من علاقه ملیّت با احساسات بین المللی و وطنپرستی و با حبِّ نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.
اگر مهرِ من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلهٔ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بين مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بين مردم را وسیله منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند، مفهوم است، و باید مردود باشد.
ولكن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پروردهٔ آب و خاکی است به واسطهٔ نعمتها و تمتّعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنانکه فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد این حبّ وطن مُستحسَن است، بلکه هر فردی به آن مکلف میباشد الّا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حبّ كليهٔ نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنانکه در درجهٔ اول رهینِ منت پدر و مادر و در درجه دوم مدیون ابناء وطن است در درجه سوم ذمّهاش مشغول كليهٔ نوع بشر میباشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود و قوم او هم در آن است به عبارت آخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.
▪️از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطنپرستی هست که در نظر من از منشاء سابقالذكر هم محکمتر و هم معقولتر میباشد. و آن وطنپرستی کسی است که وطن و أبناء وطن خود را لایقِ مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، با مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطهٔ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند.
به عقیدهٔ من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است.
هر قوم و جماعتی مانند هر فردی که این وظیفه را ادا کند عزیز و قابل احترام و محبت است، و هر چه بهتر و بیشتر از عهدهٔ آن برآید گرامیتر است، و علاقه به وجود و بقای او بیشتر باید داشت. و هر چه یک قوم در ادای این وظیفه کوتاهی کند البته عزتش کمتر، و علاقه به وجود و بقای او ضعیفتر خواهد بود، مگر اینکه این کوتاهی تقصير او نبوده و عوائق و موانع او را از کار باز داشته باشد، و در آن صورت وظیفه هر کسی است که آن عوائق را حتى الامكان مرتفع سازد و عنصر بیثمر را در مجمع انسانیت مثمر نماید.
▪️غرض اینکه هر کس عضو هیئت و جماعتی باشد که وظیفهٔ انسانیت خود را چنانکه بیان کردم ادا نموده است، حق دارد هیئت و جماعت خود را دوست بدارد، و در عین اینکه البته نباید منکر وجود سایر اقوام و ملل باشد علاقهٔ او نسبت به قوم و ملت خویش علاقهٔ معقول و مُستحسَن است.
حال تصور میکنم هر کس به احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفهٔ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفهشناسی پیش قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.
هر چند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متأسفانه دورههای تنزّل و انحطاط نیز پیش آمده که در آن دورهها از ابراز استعداد و مایهٔ خداداد ممنوع و محروم گردیده است، وليكن ظلمت آن ایام همهوقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندباد حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتش ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده و به قول خواجه حافظ شیرازی:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
ـــــــــــــــــــــــ
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش نخست
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️این ایام بسیاری از اصول و نوامیس که در نظر مردم همواره مسلم و مقدس بود از مسلمیّت و قدس افتاده است یا لااقل مثل سابق محلِ اتفاق نیست. برای بعضی در آن باب تردید و تشکیک حاصل شده و جماعتی مخالف و منکر آن گردیدهاند.
از جملهٔ آن اصول، حبِّ وطن و علاقهٔ ملت است که منکر آن شده و در صددند به احساسات بین المللی تبدیل نمایند. در نظر من علاقه ملیّت با احساسات بین المللی و وطنپرستی و با حبِّ نوع بشر منافات ندارد و به آسانی جمع میشود.
اگر مهرِ من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلهٔ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلاف و نفاق بين مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است و مانند تعصب دینی آن جماعت از ارباب ادیان که اختلاف دین و مذهب و نفاق بين مردم را وسیله منافع و اعتبارات شخصی و فرقهای قرار میدادند، مفهوم است، و باید مردود باشد.
ولكن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پروردهٔ آب و خاکی است به واسطهٔ نعمتها و تمتّعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنانکه فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد این حبّ وطن مُستحسَن است، بلکه هر فردی به آن مکلف میباشد الّا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حبّ كليهٔ نوع بشر منافات ندارد، و انسان همچنانکه در درجهٔ اول رهینِ منت پدر و مادر و در درجه دوم مدیون ابناء وطن است در درجه سوم ذمّهاش مشغول كليهٔ نوع بشر میباشد، و همه را باید دوست بدارد، و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود و قوم او هم در آن است به عبارت آخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.
▪️از این گذشته یک منشاء و مأخذ دیگر نیز برای وطنپرستی هست که در نظر من از منشاء سابقالذكر هم محکمتر و هم معقولتر میباشد. و آن وطنپرستی کسی است که وطن و أبناء وطن خود را لایقِ مهر و قابل محبت میداند، از جهت قدر و منزلتی که در واقع دارند، مانند دوستی کسی نسبت به شخص دیگر نه از جهت خویش و قرابت، با مهربانی و ملاطفتی که بین آنها بوده، بلکه به سبب منزلتی که به واسطهٔ قدر و قیمت واقعی در نظر یکدیگر حاصل نمودهاند.
به عقیدهٔ من به ویژه این نوع محبت است که به قول معروف بنای آن خالی از خلل است.
هر قوم و جماعتی مانند هر فردی که این وظیفه را ادا کند عزیز و قابل احترام و محبت است، و هر چه بهتر و بیشتر از عهدهٔ آن برآید گرامیتر است، و علاقه به وجود و بقای او بیشتر باید داشت. و هر چه یک قوم در ادای این وظیفه کوتاهی کند البته عزتش کمتر، و علاقه به وجود و بقای او ضعیفتر خواهد بود، مگر اینکه این کوتاهی تقصير او نبوده و عوائق و موانع او را از کار باز داشته باشد، و در آن صورت وظیفه هر کسی است که آن عوائق را حتى الامكان مرتفع سازد و عنصر بیثمر را در مجمع انسانیت مثمر نماید.
▪️غرض اینکه هر کس عضو هیئت و جماعتی باشد که وظیفهٔ انسانیت خود را چنانکه بیان کردم ادا نموده است، حق دارد هیئت و جماعت خود را دوست بدارد، و در عین اینکه البته نباید منکر وجود سایر اقوام و ملل باشد علاقهٔ او نسبت به قوم و ملت خویش علاقهٔ معقول و مُستحسَن است.
حال تصور میکنم هر کس به احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفهٔ خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفهشناسی پیش قدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است.
هر چند برای ملت ایرانی به اقتضای طبیعت روزگار متأسفانه دورههای تنزّل و انحطاط نیز پیش آمده که در آن دورهها از ابراز استعداد و مایهٔ خداداد ممنوع و محروم گردیده است، وليكن ظلمت آن ایام همهوقت عارضی و قهری و موقتی بوده و با این همه هیچگاه تندباد حوادث که بر ایران و مردم آن هجوم آورده چراغ معرفت را در آن مملکت و آتش ذوق و شور را در دل ایرانیان به کلی خاموش ننموده و به قول خواجه حافظ شیرازی:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش دوم
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️قوم ایرانی هر وقت شوکت و سیادت داشته قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به ملاطفت و رأفت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیات قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نفوس نپرداخته، و با آنکه از طرف دشمنان مکرر به بلیات نهب و حرق و قتل و چپاول گرفتار کرديده هنگام قدرت درصدد تلاقی برنیامده است. کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد وسایل آبادی و روشنایی و تندرستی را مايهٔ تقرب یزدان دانسته است.
در تمام دوره سههزار سالهٔ تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیّانی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند. آزار و اذیت و قتل و غارت و ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده، غالباً عمل خارجیان یا از تأثير نفوذ ایشان بوده است.
▪️ایرانیان مثل یونانیان و رومیان زیردستان خود را بنده و عبید نساخته و زحمات زندگانی خویش را به دوش آنها بار نکرده، و بزرگان و سلاطین ایرانی هیچوقت مانند رومیان برای تفنن و تفرج خاطر اسرا را با یکدیگر یا با شیر و ببر و پلنگ به جنگ نینداختهاند. دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بیآزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است. هر یک از این ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیهٔ لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود راساً به آن امور اشتغال میورزیدند، بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمایی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند در نزد اكاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات و عملیات علمی اشتغال میورزیدند.
▪️متاسفانه دست جفاکاران آثار و نتایج زحمات اجداد ما را محو و خراب نموده و چون میخواهیم پی به چگونگی آنها ببریم به وسایل غیرمستقیم باید متوسل شویم اما آیا کلمات حکیمانهای که از بزرگان ما منقول است دلیل بر بزرگواری و بلندنظری آنان نیست؟ آیا اهتمامی که برای دست یافتن بر خزائن حکمت و معرفت مانند کتاب کلیله و دمنه و امثال آن داشتند علامت دانشپروری ایشان نتواند بود؟ آیا آثار صنعتی که درخرابههای قصور آنها دیده میشود دلالت تامه بر هنرپروری و ذوق فطری ایشان ندارد؟
بزرگمنشی و استعداد و دانشمندی ایرانیان چنان بوده که همهٔ اقوام و مللی که با آنها سر و کار داشتهاند حتی دشمنان ایشان از آنها به خوبی یاد میکردهاند، و همه وقت نام ایرانی در اذهان و خواطر مردم شهامت و ملاطفت و ذوق و شور و ظرافت و حکمت و عرفان به یاد میآورده است. هرگاه به گفتههای بزرگان دنیا از هر قوم و مملکت و هر دوره و زمان رجوع شود و از دوست و دشمن از یونانی و رومی و عرب و یهود و هنود گرفته تا اقوام عديدهٔ اروپایی و از هردوت و گزنفون و افلاطون تا ولتر و منتوسکیو و ارنست رنان و مستشرقین گذشته و معاصر اگر در کلماتشان تتبع به عمل آید دفاتر چند میتوان ترتیب داد از آنچه در حق ایرانیان گفته و به صراحت با کنایه و عامدا یا من غير قصد مستقیم یا غیر مستقیم آنان را ستایش نمودهاند.
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
ـــــــــــــــــــــــ
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش دوم
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️قوم ایرانی هر وقت شوکت و سیادت داشته قدرت خود را برای استقرار امنیت و آسایش و رفاه مردم به کار برده، اقوام زیردست خویش را به ملاطفت و رأفت اداره کرده، مزاحم آداب و رسوم و زبان و خصوصیات قومیت آنها نشده، هرگز به هدم و تخریب آبادیها و قتل عام نفوس نپرداخته، و با آنکه از طرف دشمنان مکرر به بلیات نهب و حرق و قتل و چپاول گرفتار کرديده هنگام قدرت درصدد تلاقی برنیامده است. کیش باستانی ما ویرانی و درندگی را مانند بیماری و تاریکی از آثار شیطان و اهریمن خوانده و ایجاد وسایل آبادی و روشنایی و تندرستی را مايهٔ تقرب یزدان دانسته است.
در تمام دوره سههزار سالهٔ تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیّانی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند. آزار و اذیت و قتل و غارت و ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده، غالباً عمل خارجیان یا از تأثير نفوذ ایشان بوده است.
▪️ایرانیان مثل یونانیان و رومیان زیردستان خود را بنده و عبید نساخته و زحمات زندگانی خویش را به دوش آنها بار نکرده، و بزرگان و سلاطین ایرانی هیچوقت مانند رومیان برای تفنن و تفرج خاطر اسرا را با یکدیگر یا با شیر و ببر و پلنگ به جنگ نینداختهاند. دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بیآزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است. هر یک از این ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیهٔ لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود راساً به آن امور اشتغال میورزیدند، بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمایی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند در نزد اكاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات و عملیات علمی اشتغال میورزیدند.
▪️متاسفانه دست جفاکاران آثار و نتایج زحمات اجداد ما را محو و خراب نموده و چون میخواهیم پی به چگونگی آنها ببریم به وسایل غیرمستقیم باید متوسل شویم اما آیا کلمات حکیمانهای که از بزرگان ما منقول است دلیل بر بزرگواری و بلندنظری آنان نیست؟ آیا اهتمامی که برای دست یافتن بر خزائن حکمت و معرفت مانند کتاب کلیله و دمنه و امثال آن داشتند علامت دانشپروری ایشان نتواند بود؟ آیا آثار صنعتی که درخرابههای قصور آنها دیده میشود دلالت تامه بر هنرپروری و ذوق فطری ایشان ندارد؟
بزرگمنشی و استعداد و دانشمندی ایرانیان چنان بوده که همهٔ اقوام و مللی که با آنها سر و کار داشتهاند حتی دشمنان ایشان از آنها به خوبی یاد میکردهاند، و همه وقت نام ایرانی در اذهان و خواطر مردم شهامت و ملاطفت و ذوق و شور و ظرافت و حکمت و عرفان به یاد میآورده است. هرگاه به گفتههای بزرگان دنیا از هر قوم و مملکت و هر دوره و زمان رجوع شود و از دوست و دشمن از یونانی و رومی و عرب و یهود و هنود گرفته تا اقوام عديدهٔ اروپایی و از هردوت و گزنفون و افلاطون تا ولتر و منتوسکیو و ارنست رنان و مستشرقین گذشته و معاصر اگر در کلماتشان تتبع به عمل آید دفاتر چند میتوان ترتیب داد از آنچه در حق ایرانیان گفته و به صراحت با کنایه و عامدا یا من غير قصد مستقیم یا غیر مستقیم آنان را ستایش نمودهاند.
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
Forwarded from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش پایانی
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️از طرف دیگر هر وقت سیادت از ایرانی سلب شده و غلبهٔ اقوام خارجی ذوق سليم و طبع رقیق ایرانی را محجوب کرده، عالم انسانیت در این قسمت دنیا که ما هستیم تنزل و انحطاط یافته است، وليكن در آن مواقع نیز مایه و استعداد ایرانی تأثیر خود را بخشیده و اقوام وحشی و بیتربیت را که به زور کثرت جمعیت و یا بر حسب پیشآمدهای خاص بر مملکت ایران چیره شدهاند در اندک زمانی بر حسب استعداد آنان بیش یا کم داخل در عالم تمدن و تربیت کرده است.
رونق کلیهٔ لوازم تمدن و تربیت در زمان خلفای عباسی که یکی از دورههای درخشان تاریخ عالم انسانیت به شمار میرود بهترین شاهد این مدعا است، چه همه کس تصدیق دارد که جلوهٔ خوشی که مسلمین در آن دوره در علم و حکمت و سیاست و صنعت و غيرهها کردهاند جزو اعظم آن به همت ایرانیان و از اثر وجود ایشان بوده است. قریحه و استعداد ایرانیان در ابزار افکار عالی و بدیع و ایجاد آثار صنعتی ظریف و لطیف چنان سرشار و زاینده بود که انسداد مجاری عادی از آن جلوگیری ننموده و خود مجاری برای ظهور و بروز احداث کرده است. اگر مایه طبیعی فکر خود را به صورت حکمت و فلسفه نمیتوانسته است جلوه دهد به عنوان دین و مذهب درآورد، و اگر ممنوع بوده است که ذوق صنعتی خود را به نقاشی و مجسمهسازی ظاهر کند به خوشنویسی و تذهیب و منبتکاری و سایر تزئینات و تنزهات جلوه داده است.
نفوذ علمی و ادبی و صنعتی ایران در ممالک مجاوره از آفتاب روشنتر و با اینکه در این صد سال اخیر در برانداختن آن اهتمام به عمل آوردهاند هنوز آثارش پدیدار است، چنانکه میتوان گفت از دیر زمان در آسیای غربی و مرکزی ایرانی یگانه عامل تربیت و تمدن و ایران مرکز و کانون تابش انوار معرفت بوده است.
از این گذشته از ایرانیان هروقت فردی یا جماعتی اوضاع وطن را مساعد احوال خود ندیده
و جبراً و اختیاراً به ممالک دیگر مهاجرت کردهاند همواره نام ایرانی را به آبرومندی حفظ نموده حامل علم و صنعت و عامل آبادی و ثروت بودهاند. چنانکه میتوان گفت در همهٔ ممالکِ مجاور ایران آثار تمدن و آبادی کلاً یا بعضاً از نتایج وجود ایرانیان است. مردم ممالک وسیعهٔ
هندوستان اگر انصاف دهند میتوانند بهترین شاهد این مدعا باشند که تأثیرات ایرانیان اسلامی در آن مملکت آشکار است و قابل انکار نیست. مقام ایرانیهای باستانی نیز در هندوستان حاجت به شرح و بیان ندارد که جماعت پارسیان که بازماندگان آن قوم شریفاند امروز در آن سرزمین چه مقام ارجمند در همهٔ رشتههای خصایص انسانیّت دارند، و چگونه نام ایرانی را در میان اقوام و فرَقِ بیشمار آن دیار محترم نگاه داشته و مایهٔ سرفرازی ما میباشند.
▪️از ذکر این جملات مقصود رجزخوانی نیست، بلکه غرض این است که به عقیدهٔ من ایرانی از آن قوم است که استعداد ادای وظایف انسانیت را دارد. چنانکه امروز هم با آنکه تازه از یکی از دورههای تاریکی تاریخ ایران بیرون آمدهایم معهذا آثار استعداد ایرانی ظاهر است و میتوان امیدوار بود که باز با کاروان ترقی نوع بشر همقدم شود و در این موقع که به نظر میرسد تمدنهای مختلف شرق و غرب به یکدیگر برخورده، و با هم اختلاط و امتزاج یافته، و یک یا چند تمدن دیگر باید ایجاد گردد، ذوق و هوش و فکر ایرانی هم مثل ایام گذشته یک عنصر مفیدِ با قیمت واقع شود. پس ما ایرانیها حق داریم که وطنپرست و ملتِ درست باشیم، چنانکه از خارجیان هر کس درست به احوال این قوم برخورده، تصدیق کرده است که وجودش در عالم انسانیت مفید بوده و هست و نسبت به ملت و مملکت ما اظهار مهر و ملاطفت نموده و ما قدر آن مهربانیها را میشناسیم و منظور میداریم.
آخرین عقیدهای که میخواهم اظهار کنم این است که چون وطنپرستی و ملت دوستی البته لوازمی دارد که هر کس باید به قدر قوه به آن قیام نماید در نظر من نخستین لوازم آن این است که شخص در ادای آن وظایف انسانیت که موجب عزت و حرمت ملتش میشود کوتاهی ننماید، و اگر استعدادش در انجام این وظیفه سرشار نباشد لااقل در تجلیل و تکریم کسانی که استعداد را داشته و به کار انداختهاند بکوشد.
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
ـــــــــــــــــــــــ
ایران را چرا باید دوست داشت
بخش پایانی
شادروان استاد محمدعلی فروغی
▪️از طرف دیگر هر وقت سیادت از ایرانی سلب شده و غلبهٔ اقوام خارجی ذوق سليم و طبع رقیق ایرانی را محجوب کرده، عالم انسانیت در این قسمت دنیا که ما هستیم تنزل و انحطاط یافته است، وليكن در آن مواقع نیز مایه و استعداد ایرانی تأثیر خود را بخشیده و اقوام وحشی و بیتربیت را که به زور کثرت جمعیت و یا بر حسب پیشآمدهای خاص بر مملکت ایران چیره شدهاند در اندک زمانی بر حسب استعداد آنان بیش یا کم داخل در عالم تمدن و تربیت کرده است.
رونق کلیهٔ لوازم تمدن و تربیت در زمان خلفای عباسی که یکی از دورههای درخشان تاریخ عالم انسانیت به شمار میرود بهترین شاهد این مدعا است، چه همه کس تصدیق دارد که جلوهٔ خوشی که مسلمین در آن دوره در علم و حکمت و سیاست و صنعت و غيرهها کردهاند جزو اعظم آن به همت ایرانیان و از اثر وجود ایشان بوده است. قریحه و استعداد ایرانیان در ابزار افکار عالی و بدیع و ایجاد آثار صنعتی ظریف و لطیف چنان سرشار و زاینده بود که انسداد مجاری عادی از آن جلوگیری ننموده و خود مجاری برای ظهور و بروز احداث کرده است. اگر مایه طبیعی فکر خود را به صورت حکمت و فلسفه نمیتوانسته است جلوه دهد به عنوان دین و مذهب درآورد، و اگر ممنوع بوده است که ذوق صنعتی خود را به نقاشی و مجسمهسازی ظاهر کند به خوشنویسی و تذهیب و منبتکاری و سایر تزئینات و تنزهات جلوه داده است.
نفوذ علمی و ادبی و صنعتی ایران در ممالک مجاوره از آفتاب روشنتر و با اینکه در این صد سال اخیر در برانداختن آن اهتمام به عمل آوردهاند هنوز آثارش پدیدار است، چنانکه میتوان گفت از دیر زمان در آسیای غربی و مرکزی ایرانی یگانه عامل تربیت و تمدن و ایران مرکز و کانون تابش انوار معرفت بوده است.
از این گذشته از ایرانیان هروقت فردی یا جماعتی اوضاع وطن را مساعد احوال خود ندیده
و جبراً و اختیاراً به ممالک دیگر مهاجرت کردهاند همواره نام ایرانی را به آبرومندی حفظ نموده حامل علم و صنعت و عامل آبادی و ثروت بودهاند. چنانکه میتوان گفت در همهٔ ممالکِ مجاور ایران آثار تمدن و آبادی کلاً یا بعضاً از نتایج وجود ایرانیان است. مردم ممالک وسیعهٔ
هندوستان اگر انصاف دهند میتوانند بهترین شاهد این مدعا باشند که تأثیرات ایرانیان اسلامی در آن مملکت آشکار است و قابل انکار نیست. مقام ایرانیهای باستانی نیز در هندوستان حاجت به شرح و بیان ندارد که جماعت پارسیان که بازماندگان آن قوم شریفاند امروز در آن سرزمین چه مقام ارجمند در همهٔ رشتههای خصایص انسانیّت دارند، و چگونه نام ایرانی را در میان اقوام و فرَقِ بیشمار آن دیار محترم نگاه داشته و مایهٔ سرفرازی ما میباشند.
▪️از ذکر این جملات مقصود رجزخوانی نیست، بلکه غرض این است که به عقیدهٔ من ایرانی از آن قوم است که استعداد ادای وظایف انسانیت را دارد. چنانکه امروز هم با آنکه تازه از یکی از دورههای تاریکی تاریخ ایران بیرون آمدهایم معهذا آثار استعداد ایرانی ظاهر است و میتوان امیدوار بود که باز با کاروان ترقی نوع بشر همقدم شود و در این موقع که به نظر میرسد تمدنهای مختلف شرق و غرب به یکدیگر برخورده، و با هم اختلاط و امتزاج یافته، و یک یا چند تمدن دیگر باید ایجاد گردد، ذوق و هوش و فکر ایرانی هم مثل ایام گذشته یک عنصر مفیدِ با قیمت واقع شود. پس ما ایرانیها حق داریم که وطنپرست و ملتِ درست باشیم، چنانکه از خارجیان هر کس درست به احوال این قوم برخورده، تصدیق کرده است که وجودش در عالم انسانیت مفید بوده و هست و نسبت به ملت و مملکت ما اظهار مهر و ملاطفت نموده و ما قدر آن مهربانیها را میشناسیم و منظور میداریم.
آخرین عقیدهای که میخواهم اظهار کنم این است که چون وطنپرستی و ملت دوستی البته لوازمی دارد که هر کس باید به قدر قوه به آن قیام نماید در نظر من نخستین لوازم آن این است که شخص در ادای آن وظایف انسانیت که موجب عزت و حرمت ملتش میشود کوتاهی ننماید، و اگر استعدادش در انجام این وظیفه سرشار نباشد لااقل در تجلیل و تکریم کسانی که استعداد را داشته و به کار انداختهاند بکوشد.
سیاستنامهٔ ذکاءالملک
مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمدعلی فروغی
به اهتمام ایرج افشار، هرمز همایونپور، صص ۲۵۵–۲۵۱
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@shafiei_kadkani
بزرگان و موسفیدانِ لغتنامهٔ دهخدا که چندی پیش بعد از بیحرمتیها و کنار گذاشتنها، مجبور به قطع همکاری با لغتنامه شدند، دوباره به خانهشان بازگشتند.
استاد علی اشرف صادقی:
کسانی که شایستگی نداشتند دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران و لغتنامه را دچار رکود کرده و مسخر خودشان کرده بودند...
...آخِر شد.
ویدیو از مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳ آذرماه، لغتنامهٔ دهخدا
بزرگان و موسفیدانِ لغتنامهٔ دهخدا که چندی پیش بعد از بیحرمتیها و کنار گذاشتنها، مجبور به قطع همکاری با لغتنامه شدند، دوباره به خانهشان بازگشتند.
استاد علی اشرف صادقی:
کسانی که شایستگی نداشتند دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران و لغتنامه را دچار رکود کرده و مسخر خودشان کرده بودند...
...آخِر شد.
ویدیو از مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳ آذرماه، لغتنامهٔ دهخدا
Forwarded from شفیعی کدکنی
4_5956299476892126445.pdf
357.5 KB
ردّ اصالت چند بیت منسوب به فردوسی در فضای/شبکههای مجازی،
دکتر سجاد آیدِنلو
دکتر سجاد آیدِنلو
ـــــــــــــــــــــــ
خودکامگی موجب تباهی است.
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳
خودکامگی موجب تباهی است.
▪️از نظر فردوسی قدرت مطلقه به ظلم و تباهی میانجامد.
چارهٔ دفع بلای خودکامگی تقسیم قدرت است. این را در سراسر شاهنامه میتوان دید. از دورهٔ اساطیری پیشدادیان، که پادشاه خود پهلوان و رهبر قوم بود چون بگذریم، در ادوار بعدی قدرت مطلق به دست پادشاه نیست. در دورهٔ کیانی تا پایانِ عصرِ کیخسرو، پهلوانان شریکِ قدرتِ پادشاهاند و از گشتاسب تا یزدگرد، موبدان.
پادشاهان آسایش این جهانی ایرانیان را تأمین میکردند و موبدان راهِ رستگاری آنجهانی را به مردم نشان میدادند و هردو نیرو در خدمت بهروزی و نیکسرانجامی ایرانیان بود.
در شاهنامه پادشاه مظهر استقلال کشور و حافظ ایران در برابر هجوم خارجی است. اعلام جنگ و صلح با اوست. پهلوانان در جنگ با دشمن فرمانبردار او هستند، اما نوکر چشم و گوش بستهٔ او نیستند. پهلوانان در عین وفاداری به شاه وجدان بیدار ملت و مظهر آزادگی و گردنفرازی هستند و اگر پادشاه از اصول صحیح شهریاری و دادگری پای فراتر گذارد در برابر او مردانه میایستند.
نمونههای ایستادگی پهلوانان مخصوصاً رستم را در برابر شاهانی چون کاوس و گشتاسب و سخنان تند پهلوانان را خطاب به آن شاهان میبینیم.
وقتی کیکاوس با سبکسری و به فریب ابلیس چهار عقاب را به تخت بست و به نیروی آنها به آسمان رفت و در بیشهای در آمل به زمین افتاد، گودرز او را چنین سرزنش کرد:
بدو گفت گودرز بیمارْسْتان
تو را جای زیباتر از شارْسْتان
به دشمن دهی هر زمان جای خویش
نگویی به کس، بیهده رای خویش
سه بارت چنین رنج و سختی فتاد
سرت ز آزمایش نگشت اوستاد
کشیدی سپه را به مازندران
نگر تا چه سختی رسید اندر آن
دگرباره مهمان دشمن شدی
صنم بودی، اکنون برهمن شدی!
به جنگ زمین سربهسر تاختی
کنون بآسمان نیز پرداختی!
خالقی، ۲، ص ۹۸
کاوس جوابی ندارد. شرمسار میشود و از کاخ بیرون میرود.
یک بار دیگر هنگامی که رستم خبر کشته شدن دستپروردهاش سیاوش شاهزادهٔ بیگناه را میشنود، به آهنگ کینخواهی از تورانیان از نیمروز حرکت میکند. ابتدا به درگاه کاوس میرود و با خشم و خروش او را خوار میسازد:
چو آمد برِ تختِ کاوسِ کی
سرش بود پرخاک و پرخاک پی
بدو گفت خوی بد، ای شهریار
پراگندی و تخمت آمد به بار
تو را مهرِ سودابه و بدخُوی
ز سر برگرفت افسر خسروی
کنون آشکارا ببینی همی
که بر موج دریا نشینی همی
کاوس با شرمساری در برابر سخنان جهانپهلوان خشمگین جز اشک ریختن چارهای ندارد. رستم از آنجا به سراغ سودابه میرود و او را میکشد و کاوس از جای خود نمیجنبد:
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوسشاه
خالقی، ۲، ص ۳۸۲
با این نمونهها میبینید که شاهنامه ستایش شاهان نیست، ستایش ایران و ایرانیان و پهلوانان ایران است. هیچ پادشاهی در شاهنامه از رستم که نماد یک ایرانی آرمانی است بزرگتر نیست و این نکته در همان عصر فردوسی هم بر همگان روشن بوده است. از اینجاست که در حکایت تاریخ سیستان میخوانیم که محمود به فردوسی میگوید: «همهٔ شاهنامه خود هیچ نیست، مگر حدیث رستم». و نیز افسانهای از همان روزگاران بر سر زبانها بوده و در منابع متعدد قدیمی نقل شده که رستم به خواب فردوسی آمد و گفت در فلانجا من گنجی نهفتهام، برو، بردار و منتِ محمود را مکش. فردوسی آن گنج را برداشت و میان شاعران قسمت کرد و خود دیناری برنداشت.
زندهیاد استاد محمدامین ریاحی
فردوسی
زندگی، اندیشه و شعرِ او
صص۲۲۱–۲۱۳
بد و خوب
داستان سوگآور محبوب ایرانی داستان برخورد دو آدم بد و خوب است، همان مضمون کهنِ اهورا و اهریمن، همان بد و خوبی که در تفکّر ایرانی پیوسته محرک و باعث تحول داستانها است و مضمون اصلی اساطیر و حماسه قرار میگیرد. نبردهای ایران و توران برخورد افراسیاب و پادشاهان ایرانی، دشمنیِ ضحاک و فریدون تماماً معرف نبرد بد و خوب است. ما میتوانیم به عزاداریهای حسینی توجه کنیم که واقعاً برای ما مقدس و محترم است. در اینجا هم ما یک یزید و شمرِ لعنتی را در برابر امام شهیدمان قرار میدهیم و در واقع، این اشکی که از چشمهای ما در عزاداریهای حسینی میریزد، نشان میدهد چگونه در نزد ما اینگونه مضمون و شخصیت داستانهای سوگآور محبوب است. برخورد شخصیتی دیوسیرت و شخصیتی فرشتهآسا و مرگ انسان شریف به دست عنصر دیوسیرت با همه شقاوت و توحشِ ممکن.
این ساختِ روایات سوگآور ما است.
از اسطوره تا تاریخ
زندهیاد استاد مهرداد بهار
صص ۲۴۲–۲۴۱
#شاهنامه
#مهرداد_بهار
داستان سوگآور محبوب ایرانی داستان برخورد دو آدم بد و خوب است، همان مضمون کهنِ اهورا و اهریمن، همان بد و خوبی که در تفکّر ایرانی پیوسته محرک و باعث تحول داستانها است و مضمون اصلی اساطیر و حماسه قرار میگیرد. نبردهای ایران و توران برخورد افراسیاب و پادشاهان ایرانی، دشمنیِ ضحاک و فریدون تماماً معرف نبرد بد و خوب است. ما میتوانیم به عزاداریهای حسینی توجه کنیم که واقعاً برای ما مقدس و محترم است. در اینجا هم ما یک یزید و شمرِ لعنتی را در برابر امام شهیدمان قرار میدهیم و در واقع، این اشکی که از چشمهای ما در عزاداریهای حسینی میریزد، نشان میدهد چگونه در نزد ما اینگونه مضمون و شخصیت داستانهای سوگآور محبوب است. برخورد شخصیتی دیوسیرت و شخصیتی فرشتهآسا و مرگ انسان شریف به دست عنصر دیوسیرت با همه شقاوت و توحشِ ممکن.
این ساختِ روایات سوگآور ما است.
از اسطوره تا تاریخ
زندهیاد استاد مهرداد بهار
صص ۲۴۲–۲۴۱
#شاهنامه
#مهرداد_بهار
با حضور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
فردا، یکشنبه
شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
@bukharamag
فردا، یکشنبه
شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
@bukharamag
آنجا که دستههای پرستو سحرگهان
آهنگهای شادی خود ساز میکنند
پروانگان مست پَر افشان به بامداد
آزاد در پناه تو پرواز میکنند
محمدرضا شفیعی کدکنی
شعر پیغام، از دفتر شبخوانی
#ایران
آهنگهای شادی خود ساز میکنند
پروانگان مست پَر افشان به بامداد
آزاد در پناه تو پرواز میکنند
محمدرضا شفیعی کدکنی
شعر پیغام، از دفتر شبخوانی
#ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ هنرمندی نمیتواند بدجنس باشد...
شفیعی کدکنی
با حضور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی فردا، یکشنبه شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است. @bukharamag
برنامهٔ امروز برقرار است.
با حضور استاد شفیعی کدکنی
شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
با حضور استاد شفیعی کدکنی
شرکت در شبهای بخارا برای همگان آزاد و رایگان است.
صحبتِ حُکام ظلمت شبِ یلداست
نور زِ خورشید خواه بو که برآید
صحبت: دوستی، همنشینی، نشست و برخاست
صحبت حُکّام: «رسول (ص) گفت: دشمنترین علما نزد حق تعالی علماییاند که به نزدیک امرا شوند.» «و گفت: علما امانتداران پیغامبراناند- تا با سلطانان مخالطت نكنند- و چون مخالطت کردند، در امانت خیانت کردند.» «و بوذر گفت فرا سَلَمَه که: دور باش از درگاه سلطان، که از دنیاوی هیچ چیز به تو نرسد که نه از آن زیادت از دین تو بشود. (غزالی، کیمیا، ۱۳۸۱)
ظلمت: در کنار حکام، احتمالا تبادر به «ظالم» دارد.
یلدا: کلمهای است سریانی به معنی میلاد عربی، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند. (نک. حاشیه معین بر برهان، ذیل همین واژه.) گفتهاند کنستانتین قیصر روم، تولد مسیح را که نامعلوم بود در روز کریسمس کنونی قرار داده، که از همان هنگام جشن گرفته میشود. شب اول زمستان، اول دی، نقطهٔ انقلاب شَتَوی، شبی بلند؛ اهل احکامْ آن را شبی نحس میدانند. گویند شب تولد عیسی (ع) است. يلدا به معنی سیاه و تاریک و دراز و عمیق نیز آمده است؛ خاقانی
گر آن كيخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد این در چاه یلدا؟
(مصفى، فرهنگ اصطلاحات نجومی) درازترین شب سال، که در اصطلاح عمومی آن را شب چلّه نیز میگویند، چون زمستان عملی را دو ماه میدانند که ۴۰ روز اول آن را چلّهٔ بزرگ و ۲۰ روز آخر آن را چلّهٔ کوچک مینامند [...] ظاهراً نخست میلاد ایزد مهر بوده و با انتقال بعضی از آداب مهرپرستی به مسیحیت، جشن میلاد مهر به کریسمس تغییر صورت داده و جای آن اندکی گشته است. (مصاحب)
خورشید: نماد نور و روشنی و حیات، و در اینجا به نظر میرسد مراد حضرت حق یا حاکم تمامت کاینات باشد.
بو که: (مخفف آن: بوک): بوَد که، امید که، باشد که، شاید که در معنی و کاربرد کنونی) (دهخدا)
خاقانی:
هر چه اندوختم، این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند
دکتر سعید حمیدیان، شرحِ شوق
[در شرح و تحلیل اشعار حافظ]
جلد چهار، صفحهٔ ۲۶۸۴
#یلدا
نور زِ خورشید خواه بو که برآید
صحبت: دوستی، همنشینی، نشست و برخاست
صحبت حُکّام: «رسول (ص) گفت: دشمنترین علما نزد حق تعالی علماییاند که به نزدیک امرا شوند.» «و گفت: علما امانتداران پیغامبراناند- تا با سلطانان مخالطت نكنند- و چون مخالطت کردند، در امانت خیانت کردند.» «و بوذر گفت فرا سَلَمَه که: دور باش از درگاه سلطان، که از دنیاوی هیچ چیز به تو نرسد که نه از آن زیادت از دین تو بشود. (غزالی، کیمیا، ۱۳۸۱)
ظلمت: در کنار حکام، احتمالا تبادر به «ظالم» دارد.
یلدا: کلمهای است سریانی به معنی میلاد عربی، چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند. (نک. حاشیه معین بر برهان، ذیل همین واژه.) گفتهاند کنستانتین قیصر روم، تولد مسیح را که نامعلوم بود در روز کریسمس کنونی قرار داده، که از همان هنگام جشن گرفته میشود. شب اول زمستان، اول دی، نقطهٔ انقلاب شَتَوی، شبی بلند؛ اهل احکامْ آن را شبی نحس میدانند. گویند شب تولد عیسی (ع) است. يلدا به معنی سیاه و تاریک و دراز و عمیق نیز آمده است؛ خاقانی
گر آن كيخسرو ایران و تور است
چرا بیژن شد این در چاه یلدا؟
(مصفى، فرهنگ اصطلاحات نجومی) درازترین شب سال، که در اصطلاح عمومی آن را شب چلّه نیز میگویند، چون زمستان عملی را دو ماه میدانند که ۴۰ روز اول آن را چلّهٔ بزرگ و ۲۰ روز آخر آن را چلّهٔ کوچک مینامند [...] ظاهراً نخست میلاد ایزد مهر بوده و با انتقال بعضی از آداب مهرپرستی به مسیحیت، جشن میلاد مهر به کریسمس تغییر صورت داده و جای آن اندکی گشته است. (مصاحب)
خورشید: نماد نور و روشنی و حیات، و در اینجا به نظر میرسد مراد حضرت حق یا حاکم تمامت کاینات باشد.
بو که: (مخفف آن: بوک): بوَد که، امید که، باشد که، شاید که در معنی و کاربرد کنونی) (دهخدا)
خاقانی:
هر چه اندوختم، این طایفه را رشوه دهم
بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند
دکتر سعید حمیدیان، شرحِ شوق
[در شرح و تحلیل اشعار حافظ]
جلد چهار، صفحهٔ ۲۶۸۴
#یلدا
4_6048646419126945312.pdf
228.8 KB
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
یلدا
روزِ اورمَزد از ماه دی
دربارهٔ شبِ یلدا
دکتر ژاله آموزگار
معلمِ زبان و فرهنگِ ایران باستان
مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۱۲۸، آذر–دی ۱۳۹۷
#یلدا
ـــــــــــــــــــــــ
یلدا
روزِ اورمَزد از ماه دی
دربارهٔ شبِ یلدا
دکتر ژاله آموزگار
معلمِ زبان و فرهنگِ ایران باستان
مجلهٔ بخارا، شمارهٔ ۱۲۸، آذر–دی ۱۳۹۷
#یلدا
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
به من بیاموز مادر!
▪️به من بیاموز
چگونه عطر، به گُلِ سُرخش باز میگردد
تا من به تو باز گردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر میشود
و رودخانه، سرچشمه
وآذرخشها، ابر
و چگونه برگهای پاییز دوباره به شاخهها
باز میگردد
تا من به تو بازگردم
مادر!...
[غادة السَّمّان، غمنامهای برای یاسمنها
ترجمهٔ دکتر عبدالحسین فرزاد]
عکس اول: دیدیم استاد بعد زیارت حضرت رضا علیهالسلام و دیدار از محل درس استادش ادیب نیشابوری در بست پایینخیابان، به گوشهای در اطراف مشهدِ رضوی حرکت کردند. پشت سر ایشان حرکت کردیم. آنجا رسیدند و ایستادند. گویا اینجا مزار مادر ایشان است. روزگاری سنگهای قبری داشته اما الان رویش، با سنگهای جدید فرش شده است.
عکس دوم: به وضوح بر مزار مادر میگریَد؛ طوری که شانههایش تکان میخورد. بعد، عینک خود را برداشت و با دستمال پاک کرد و به راهش ادامه داد.
[روایتی بود از دکتر محمدرفیع جلالی، در سفر و همصحبتی با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به خراسان، تیرماه ۱۳۹۸. برای شما نوشتیم]
ـــــــــــــــــــــــ
به من بیاموز مادر!
▪️به من بیاموز
چگونه عطر، به گُلِ سُرخش باز میگردد
تا من به تو باز گردم
مادر!
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر میشود
و رودخانه، سرچشمه
وآذرخشها، ابر
و چگونه برگهای پاییز دوباره به شاخهها
باز میگردد
تا من به تو بازگردم
مادر!...
[غادة السَّمّان، غمنامهای برای یاسمنها
ترجمهٔ دکتر عبدالحسین فرزاد]
عکس اول: دیدیم استاد بعد زیارت حضرت رضا علیهالسلام و دیدار از محل درس استادش ادیب نیشابوری در بست پایینخیابان، به گوشهای در اطراف مشهدِ رضوی حرکت کردند. پشت سر ایشان حرکت کردیم. آنجا رسیدند و ایستادند. گویا اینجا مزار مادر ایشان است. روزگاری سنگهای قبری داشته اما الان رویش، با سنگهای جدید فرش شده است.
عکس دوم: به وضوح بر مزار مادر میگریَد؛ طوری که شانههایش تکان میخورد. بعد، عینک خود را برداشت و با دستمال پاک کرد و به راهش ادامه داد.
[روایتی بود از دکتر محمدرفیع جلالی، در سفر و همصحبتی با استاد محمدرضا شفیعی کدکنی به خراسان، تیرماه ۱۳۹۸. برای شما نوشتیم]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زادروز استاد بهرام بیضایی
جامعهای که در آن اندیشهٔ حکیمان و فرزانگان نقشی نداشته باشد، به ناگزیر، بازیچهٔ خودکامگان و عوامفریبان است.
محمدرضا شفیعی کدکنی، مفلس کیمیافروش، ۹۵
#شاهنامه
#بهرام_بیضایی
جامعهای که در آن اندیشهٔ حکیمان و فرزانگان نقشی نداشته باشد، به ناگزیر، بازیچهٔ خودکامگان و عوامفریبان است.
محمدرضا شفیعی کدکنی، مفلس کیمیافروش، ۹۵
#شاهنامه
#بهرام_بیضایی