This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
باران چو یک خیالی پر زد به شیشه امشب
پاشید نقره بر گُل، برقلب ، تیشه امشب
آتش گرفته هیزم حتا به اشک باران
این دل چه می دانست ،رفتی به پیله امشب
پُر کرده ام با شوق، جامَت ، شرابِ شیراز
آهوی من رمیدی، رفتی ز بیشه امشب
خون بر جگر نهادی تا عمرِ من باقیست
شاید دگر نگویم رازِ نهفته امشب
#میترا_برمچ
@barmach
پاشید نقره بر گُل، برقلب ، تیشه امشب
آتش گرفته هیزم حتا به اشک باران
این دل چه می دانست ،رفتی به پیله امشب
پُر کرده ام با شوق، جامَت ، شرابِ شیراز
آهوی من رمیدی، رفتی ز بیشه امشب
خون بر جگر نهادی تا عمرِ من باقیست
شاید دگر نگویم رازِ نهفته امشب
#میترا_برمچ
@barmach
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
وقتی لحظات بی تو سپری میشود
چه فرقی میکند؟
خورشید بتابد یا ابر ببارد!
شب باشد یا روز !
تو که نباشی ،
عقربه های ساعت هیچ معنایی ندارند...
#میترا
چه فرقی میکند؟
خورشید بتابد یا ابر ببارد!
شب باشد یا روز !
تو که نباشی ،
عقربه های ساعت هیچ معنایی ندارند...
#میترا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قفسی ساختم از لبخندت
همه از جنسِ دلم دیوارش
باوری از دل و جانم میگفت
دلِ تو بی دلِ من
تابِ پرواز ندارد
منو تو همسفرِ جاده ی ابریشمِ نور
تا فراسوی عشق
تا به نزدیکیِ خورشید رفتیم
ولی من دیدم تو
پرِ پرواز نداری
این همه تردید چیست ؟
دلِ آرامَت را
چه کسی از دلِ من پر داده؟
من چقدر ساده ام
تو برای گذری آمده ای
همه ی قلب تو
در دلی، یا قفسی، جز دل من
جای دگر جا مانده
#تردید
#میترا
همه از جنسِ دلم دیوارش
باوری از دل و جانم میگفت
دلِ تو بی دلِ من
تابِ پرواز ندارد
منو تو همسفرِ جاده ی ابریشمِ نور
تا فراسوی عشق
تا به نزدیکیِ خورشید رفتیم
ولی من دیدم تو
پرِ پرواز نداری
این همه تردید چیست ؟
دلِ آرامَت را
چه کسی از دلِ من پر داده؟
من چقدر ساده ام
تو برای گذری آمده ای
همه ی قلب تو
در دلی، یا قفسی، جز دل من
جای دگر جا مانده
#تردید
#میترا
هر روز ؛ روز آموزگار است
هر نگاه گرمت، شعله افروختن است
هر کلامت نوری بر سیاهیِ شب است
نه فقط حرفِ الفبا یا که چندین عدد است
رمزِ بیدار شدن از بُتِ نادانی هاست
تو چه خواهی چه نخواهی بدهکار منو این خاکی
پای در راهی نهادی که ره ِ برگشت نیست
راه کوروش ، ابومسلم ها
رادمان ها ، بابک خرم دین
تو بدهکارِ همه ی کُشتِگان وطنی
چه مغول از خاور
عربِ وحش ، در قادسیه
عربِ بعث ، در اروندرود
و دگر هیچ نگویم که تو خود میدانی
چه بر این خاک روا داشته اند
تو گرانقدرترین سربازی
تو اگر در وسط جنگ نبودی با خصم
یک تلنگر باش بر اندیشه ها
که زِ ، یاد ِ مَنو او ، ما ،نرود
قلم و دفتر خود ، آذین کن
و به لب آر به سربازانت
با صدای بابک و مسلم ها
رادمان ، فهمیده ، فریاد زن
ما تمامیتِ ایران خواهیم
که دگر، ما زین پس
ذره ای خاک ، زبان ، فرهنگ را
حتی یک حرف از این تاریخ را
ذره ای عشق ، غرور ، اندیشه
قطره ای از دلِ این دریا را
ما به هیچ تشنه ی ناکَس ندهیم
آری ای آموزگار
زین کن اسب ِ خِرد ، اندیشه
بِنِشان کودک را
تا که او دور زخرافات شود
تا که نسل آتی
پس بگیرد همه ی گمشده ها
همه ی فرهنگی
که میان رودِ خون وُ آتش
بِرُبودند با اسم خدا
آری ای آموزگار تو بدهکار منو این خاکی ...
روز آموزگار خجسته باد
میترا نوازش
#روز_جهانی_آموزگار_خجسته
هر نگاه گرمت، شعله افروختن است
هر کلامت نوری بر سیاهیِ شب است
نه فقط حرفِ الفبا یا که چندین عدد است
رمزِ بیدار شدن از بُتِ نادانی هاست
تو چه خواهی چه نخواهی بدهکار منو این خاکی
پای در راهی نهادی که ره ِ برگشت نیست
راه کوروش ، ابومسلم ها
رادمان ها ، بابک خرم دین
تو بدهکارِ همه ی کُشتِگان وطنی
چه مغول از خاور
عربِ وحش ، در قادسیه
عربِ بعث ، در اروندرود
و دگر هیچ نگویم که تو خود میدانی
چه بر این خاک روا داشته اند
تو گرانقدرترین سربازی
تو اگر در وسط جنگ نبودی با خصم
یک تلنگر باش بر اندیشه ها
که زِ ، یاد ِ مَنو او ، ما ،نرود
قلم و دفتر خود ، آذین کن
و به لب آر به سربازانت
با صدای بابک و مسلم ها
رادمان ، فهمیده ، فریاد زن
ما تمامیتِ ایران خواهیم
که دگر، ما زین پس
ذره ای خاک ، زبان ، فرهنگ را
حتی یک حرف از این تاریخ را
ذره ای عشق ، غرور ، اندیشه
قطره ای از دلِ این دریا را
ما به هیچ تشنه ی ناکَس ندهیم
آری ای آموزگار
زین کن اسب ِ خِرد ، اندیشه
بِنِشان کودک را
تا که او دور زخرافات شود
تا که نسل آتی
پس بگیرد همه ی گمشده ها
همه ی فرهنگی
که میان رودِ خون وُ آتش
بِرُبودند با اسم خدا
آری ای آموزگار تو بدهکار منو این خاکی ...
روز آموزگار خجسته باد
میترا نوازش
#روز_جهانی_آموزگار_خجسته
جسم من کالای بابا بود ولی بیجان نبود
رنگ گلهای گلستانم ز ِ او الوان نبود
اختیار از من نبود ؛ عشق ِ منو احساس من
قطره ای چون شبنمی مهر ِ پدر افشان نبود
گمشدن در باغ ِ عشق وُ غرق ؛ در مهری دگر
ضرب ِ داس ؛ تاوان این گمگشته در توفان نبود
انتقام من ز تو میگیرد این چرخ فلک
لیکن این جان کندنم با دست تو ایمان نبود
گر رها یابی تو با تکیه به قانون حَجَر
گو ، جزای تو ز ِ خشم ِ هموطن آسان نبود
#میترا
رنگ گلهای گلستانم ز ِ او الوان نبود
اختیار از من نبود ؛ عشق ِ منو احساس من
قطره ای چون شبنمی مهر ِ پدر افشان نبود
گمشدن در باغ ِ عشق وُ غرق ؛ در مهری دگر
ضرب ِ داس ؛ تاوان این گمگشته در توفان نبود
انتقام من ز تو میگیرد این چرخ فلک
لیکن این جان کندنم با دست تو ایمان نبود
گر رها یابی تو با تکیه به قانون حَجَر
گو ، جزای تو ز ِ خشم ِ هموطن آسان نبود
#میترا