Telegram Group & Telegram Channel
شهر کتاب و داستان
▪️کیکاووس 7 یکی راه پیش آمدش ناگزیر همی رفت بایست بر خیره خیر پی اسپ و گویا زبان سوار ز گرما و از تشنگی شد ز کار پیاده شد از اسپ و ژوپین به دست همی رفت پویان به کردار مست همی جست بر چاره جستن رهی سوی آسمان کرد روی آنگهی چنین گفت کای داور دادگر همه…
▪️کیکاووس 8


ز دشت اندر آمد یکی اژدها

کزو پیل گفتی نیابد رها

بدان جایگه بودش آرامگاه

نکردی ز بیمش برو دیو راه

بیامد جهانجوی را خفته دید

بر او یکی اسپ آشفته دید

پر اندیشه شد تا چه آمد پدید

که یارد بدین جایگاه آرمید

نیارست کردن کس آنجا گذر

ز دیوان و پیلان و شیران نر

همان نیز کامد نیابد رها

ز چنگ بداندیش نر اژدها

سوی رخش رخشنده بنهاد روی

دوان اسپ شد سوی دیهیم جوی

همی کوفت بر خاک رویینه سم

چو تندر خروشید و افشاند دم

تهمتن چو از خواب بیدار شد

سر پر خرد پر ز پیکار شد

به گرد بیابان یکی بنگرید

شد آن اژدهای دژم ناپدید

ابا رخش بر خیره پیکار کرد

ازان کاو سرخفته بیدار کرد

دگر باره چون شد به خواب اندرون

ز تاریکی آن اژدها شد برون

به بالین رستم تگ آورد رخش

همی کند خاک و همی کرد پخش

دگرباره بیدار شد خفته مرد

برآشفت و رخسارگان کرد زرد

بیابان همه سر به سر بنگرید

بجز تیرگی شب به دیده ندید

بدان مهربان رخش بیدار گفت

که تاریکی شب بخواهی نهفت

سرم را همی باز داری ز خواب

به بیداری من گرفتت شتاب

گر این‌بار سازی چنین رستخیز

سرت را ببرم به شمشیر تیز

پیاده شوم سوی مازندران

کشم ببر و شمشمیر و گرز گران

سیم ره به خواب اندر آمد سرش

ز ببر بیان داشت پوشش برش

بغرید باز اژدهای دژم

همی آتش افروخت گفتی بدم

چراگاه بگذاشت رخش آنزمان

نیارست رفتن بر پهلوان

دلش زان شگفتی به دو نیم بود

کش از رستم و اژدها بیم بود

هم از بهر رستم دلش نارمید

چو باد دمان نزد رستم دوید

خروشید و جوشید و برکند خاک

ز نعلش زمین شد همه چاک چاک

چو بیدار شد رستم از خواب خوش

برآشفت با بارهٔ دستکش

چنان ساخت روشن جهان‌آفرین

که پنهان نکرد اژدها را زمین

برآن تیرگی رستم او را بدید

سبک تیغ تیز از میان برکشید

بغرید برسان ابر بهار

زمین کرد پر آتش از کارزار

بدان اژدها گفت بر گوی نام

کزین پس تو گیتی نبینی به کام

نباید که بی‌نام بر دست من

روانت برآید ز تاریک تن

چنین گفت دژخیم نر اژدها

که از چنگ من کس نیابد رها

صداندرصد از دشت جای منست

بلند آسمانش هوای منست

نیارد گذشتن به سر بر عقاب

ستاره نبیند زمینش به خواب

بدو اژدها گفت نام تو چیست

که زاینده را بر تو باید گریست

چنین داد پاسخ که من رستمم

ز دستان و از سام و از نیرمم

به تنها یکی کینه‌ور لشکرم

به رخش دلاور زمین بسپرم

برآویخت با او به جنگ اژدها

نیامد به فرجام هم زو رها

چو زور تن اژدها دید رخش

کزان سان برآویخت با تاجبخش

بمالید گوش اندر آمد شگفت

بلند اژدها را به دندان گرفت

بدرید کتفش بدندان چو شیر

برو خیره شد پهلوان دلیر

بزد تیغ و بنداخت از بر سرش

فرو ریخت چون رود خون از برش

زمین شد به زیر تنش ناپدید

یکی چشمه خون از برش بردمید

چو رستم برآن اژدهای دژم

نگه کرد برزد یکی تیز دم

بیابان همه زیر او بود پاک

روان خون گرم از بر تیره خاک

تهمتن ازو در شگفتی بماند

همی پهلوی نام یزدان بخواند

به آب اندر آمد سر و تن بشست

جهان جز به زور جهانبان نجست

به یزدان چنین گفت کای دادگر

تو دادی مرا دانش و زور و فر

که پیشم چه شیر و چه دیو و چه پیل

بیابان بی‌آب و دریای نیل

بداندیش بسیار و گر اندکیست

چو خشم آورم پیش چشمم یکیست

#ابوالقاسم_فردوسی
📚 #شاهنامه
▪️بخش 123
join us | شهر کتاب
@bookcity5



group-telegram.com/bookcity5/7607
Create:
Last Update:

▪️کیکاووس 8


ز دشت اندر آمد یکی اژدها

کزو پیل گفتی نیابد رها

بدان جایگه بودش آرامگاه

نکردی ز بیمش برو دیو راه

بیامد جهانجوی را خفته دید

بر او یکی اسپ آشفته دید

پر اندیشه شد تا چه آمد پدید

که یارد بدین جایگاه آرمید

نیارست کردن کس آنجا گذر

ز دیوان و پیلان و شیران نر

همان نیز کامد نیابد رها

ز چنگ بداندیش نر اژدها

سوی رخش رخشنده بنهاد روی

دوان اسپ شد سوی دیهیم جوی

همی کوفت بر خاک رویینه سم

چو تندر خروشید و افشاند دم

تهمتن چو از خواب بیدار شد

سر پر خرد پر ز پیکار شد

به گرد بیابان یکی بنگرید

شد آن اژدهای دژم ناپدید

ابا رخش بر خیره پیکار کرد

ازان کاو سرخفته بیدار کرد

دگر باره چون شد به خواب اندرون

ز تاریکی آن اژدها شد برون

به بالین رستم تگ آورد رخش

همی کند خاک و همی کرد پخش

دگرباره بیدار شد خفته مرد

برآشفت و رخسارگان کرد زرد

بیابان همه سر به سر بنگرید

بجز تیرگی شب به دیده ندید

بدان مهربان رخش بیدار گفت

که تاریکی شب بخواهی نهفت

سرم را همی باز داری ز خواب

به بیداری من گرفتت شتاب

گر این‌بار سازی چنین رستخیز

سرت را ببرم به شمشیر تیز

پیاده شوم سوی مازندران

کشم ببر و شمشمیر و گرز گران

سیم ره به خواب اندر آمد سرش

ز ببر بیان داشت پوشش برش

بغرید باز اژدهای دژم

همی آتش افروخت گفتی بدم

چراگاه بگذاشت رخش آنزمان

نیارست رفتن بر پهلوان

دلش زان شگفتی به دو نیم بود

کش از رستم و اژدها بیم بود

هم از بهر رستم دلش نارمید

چو باد دمان نزد رستم دوید

خروشید و جوشید و برکند خاک

ز نعلش زمین شد همه چاک چاک

چو بیدار شد رستم از خواب خوش

برآشفت با بارهٔ دستکش

چنان ساخت روشن جهان‌آفرین

که پنهان نکرد اژدها را زمین

برآن تیرگی رستم او را بدید

سبک تیغ تیز از میان برکشید

بغرید برسان ابر بهار

زمین کرد پر آتش از کارزار

بدان اژدها گفت بر گوی نام

کزین پس تو گیتی نبینی به کام

نباید که بی‌نام بر دست من

روانت برآید ز تاریک تن

چنین گفت دژخیم نر اژدها

که از چنگ من کس نیابد رها

صداندرصد از دشت جای منست

بلند آسمانش هوای منست

نیارد گذشتن به سر بر عقاب

ستاره نبیند زمینش به خواب

بدو اژدها گفت نام تو چیست

که زاینده را بر تو باید گریست

چنین داد پاسخ که من رستمم

ز دستان و از سام و از نیرمم

به تنها یکی کینه‌ور لشکرم

به رخش دلاور زمین بسپرم

برآویخت با او به جنگ اژدها

نیامد به فرجام هم زو رها

چو زور تن اژدها دید رخش

کزان سان برآویخت با تاجبخش

بمالید گوش اندر آمد شگفت

بلند اژدها را به دندان گرفت

بدرید کتفش بدندان چو شیر

برو خیره شد پهلوان دلیر

بزد تیغ و بنداخت از بر سرش

فرو ریخت چون رود خون از برش

زمین شد به زیر تنش ناپدید

یکی چشمه خون از برش بردمید

چو رستم برآن اژدهای دژم

نگه کرد برزد یکی تیز دم

بیابان همه زیر او بود پاک

روان خون گرم از بر تیره خاک

تهمتن ازو در شگفتی بماند

همی پهلوی نام یزدان بخواند

به آب اندر آمد سر و تن بشست

جهان جز به زور جهانبان نجست

به یزدان چنین گفت کای دادگر

تو دادی مرا دانش و زور و فر

که پیشم چه شیر و چه دیو و چه پیل

بیابان بی‌آب و دریای نیل

بداندیش بسیار و گر اندکیست

چو خشم آورم پیش چشمم یکیست

#ابوالقاسم_فردوسی
📚 #شاهنامه
▪️بخش 123
join us | شهر کتاب
@bookcity5

BY شهر کتاب و داستان


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/bookcity5/7607

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Since its launch in 2013, Telegram has grown from a simple messaging app to a broadcast network. Its user base isn’t as vast as WhatsApp’s, and its broadcast platform is a fraction the size of Twitter, but it’s nonetheless showing its use. While Telegram has been embroiled in controversy for much of its life, it has become a vital source of communication during the invasion of Ukraine. But, if all of this is new to you, let us explain, dear friends, what on Earth a Telegram is meant to be, and why you should, or should not, need to care. "We as Ukrainians believe that the truth is on our side, whether it's truth that you're proclaiming about the war and everything else, why would you want to hide it?," he said. The SC urges the public to refer to the SC’s I nvestor Alert List before investing. The list contains details of unauthorised websites, investment products, companies and individuals. Members of the public who suspect that they have been approached by unauthorised firms or individuals offering schemes that promise unrealistic returns As a result, the pandemic saw many newcomers to Telegram, including prominent anti-vaccine activists who used the app's hands-off approach to share false information on shots, a study from the Institute for Strategic Dialogue shows. Andrey, a Russian entrepreneur living in Brazil who, fearing retaliation, asked that NPR not use his last name, said Telegram has become one of the few places Russians can access independent news about the war.
from us


Telegram شهر کتاب و داستان
FROM American