Telegram Group Search
📣 واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی و دفتر مطالعات فرهنگی برگزار می‌کنند:

جلسات ادبیات سیاسی
بررسی جایگاه ادبیات و تأثیرات متقابل آن بر جنبش‌های فرهنگی و سیاسی در تاریخ ایران

🔸 در این سلسله جلسات، قصد داریم به بررسی جایگاه ادبیات و تأثیر آن از جنبش‌های فرهنگی و سیاسی در طول تاریخ ایران بپردازیم. با نگاهی به متون ادبی دوره‌های مختلف، تلاش می‌کنیم تحلیلی از تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران ارائه دهیم و از رهگذر این بررسی‌ها، درکی عمیق‌تر از شرایط امروز جامعه به دست آوریم.
این مسیر با راهنمایی ارزشمند اساتید برجسته ادبیات، غنای بیشتری خواهد یافت تا فرصتی باشد برای درک بهترِ پیوند ناگسستنی ادبیات با تحولات جامعه به‌عنوان آیینه‌ای از تاریخ و فرهنگ ایران.


🔹 عنوان نشست:

سعدی و مشروطه



🔻 سخنران:

جناب آقای داریوش رحمانیان
سردبیر نشریه مردم نامه


🏠 مکان: دفتر انجمن اسلامی واقع در همکف ابن‌سینا
زمان: یکشنبه، ۴ خرداد، ساعت ۱۶

🔸 شرکت برای عموم و غیردانشجویان به شرط ارتباط با این شناسه‌ آزاد می‌باشد.

🆔 @ToranjSUT
🆔 @AnjomanSUT
🆔 @SUTdaftarm
Mikeshaniam
Makhoola
🎼 «می‌کشانی‌ام»
🎧 از گروه ماخولا

☀️ شعر از فروغ فرخزاد

نگاه کن که غم درون دیده‌ام
چگونه قطره قطره آب می‌شود
چگونه سایهٔ سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می‌شود!

نگاه کن!
تمام هستیم خراب می‌شود
شراره‌ای مرا به کام می‌کشد
مرا به اوج می‌برد
مرا به دام می‌کشد

نگاه کن!
تمام آسمان من
پر از شهاب می‌شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده‌ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پر ستاره می‌کشانیم
فراتر از ستاره می‌نشانیَم

نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه‌های آسمان
کنون به گوش من دوباره می‌رسد

صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده‌ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه‌ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن!
مرا از این ستاره‌ها جدا مکن!

نگاه کن!
تو می‌دمی و آفتاب می‌شود!

#موسیقی
#شعر

🆔 @ToranjSUT
تنها مسیر

خشمت را فرو نخور
راه فراری نیست
در برابر بی‌رحم‌ترین جلاد تاریخ
که زندگی‌اش می‌نامند
تنها صدا‌ی فریاد توست که سکوت تلخ خدا را می‌شکند.

بِایست!
پایت را محکم بر زمین بکوب.
به زمان
این چرخ‌دنده‌ی فراموشی
و مکان
این جبر تحمیل شده بر تو
جز ثانیه‌ای نیندیش.

مپرس که چرا چنین شد؟
پرس‌و‌جو حاصلی ندارد.
به خود آ.
و بگو: اکنون چه کار باید کنم؟

این است تنها مسیری
که ممکن است بهره‌ای داشته باشد.



پدرام صادقی

📚 دو دفتر، دفتر اول؛ شعر‌های منثور
[ نشر جستجو‌گران حقیقت، صفحه‌ی ۳ ]



#برش_کتاب
#قلم_ما

🆔 @ToranjSUT
🟠 جلسه ادبیات سیاسی با ارائه جناب آقای دکتر داریوش رحمانیان تا دقایقی دیگر در دفتر انجمن اسلامی دانشجویان برگزار خواهد شد.

برای شرکت در جلسه مجازی می‌توانید با لینک وارد شوید.

🆔 @ToranjSUT
🆔 @AnjomanSUT
«خطوط دست»



📝 از یک نامه پرت‌شده روی میز خطی می‌آید، در طول الواری از جنس کاج ادامه می‌یابد و از یکی از پایه‌ها پایین می‌رود.

خوب که نگاه کنی، می‌بینی خط در طول کفِ پارکت‌پوش ادامه می‌یابد، از دیوار بالا می‌رود و توی کپی یکی از نقاشی‌های بوشه می‌چرخد، طرحی از شانه زنی خم‌شده بر نیمکتی راحتی رسم می‌کند، و در پایان از سقف اتاق بیرون می‌رود و از زنجیر برقگیر توی خیابان پایین می‌سرد.

اینجا به خاطر سیستم حمل‌و‌نقل عمومی دنبال کردنش دشوار است، اما با اندکی دقت بیشتر می‌توانی بالا رفتنش را از چرخ اتوبوسی پی بگیری که در کنجی پارک شده است و آن را تا بارانداز‌ها می‌برد.

آنجا از درز جوراب نایلون رخشانِ موبورترین مسافر پایین می‌آید، به قلمرو خصمانه‌ی انبارهای لباس وارد می‌شود، می‌پرد و می‌لولد و راهش را چپ‌اندرقیچی تا بزرگترین بارانداز طی می‌کند. در آنجا (اما دیدنش مشکل می‌شود، فقط موش‌ها که چهار دست‌وپا خود را بالا می‌کشند آن را دنبال می‌کنند) باز توی کشتی با موتورهای غران می‌پرد؛

از الوارهای عرشه درجه یک عبور می‌کند، به سختی از بالای دریچه اصلی می‌پرد و توی کابینی که در آن مرد غمگینی کُنیاک می‌نوشد و گوش به سوت وداع سپرده است از درز شلوار بالا می‌رود، از این طرف به آن طرفِ جلیقه بافتنی، به پشت آرنج می‌لغزد و با آخرین فشار در کف دست راستی که دارد بر گِرد قنداقِ شش‌لولی می‌پیچد پناه می‌گیرد.



داستان کوتاهی از خولیو کورتاسار، نویسنده آرژانتینی ‌تبار، با بازگردانیِ بیژن مشکی


#داستان_کوتاه
#برش_کتاب


🆔 @ToranjSUT
«ما را ملک نیست»


قیصر روم رسولی [نماینده‌ای] فرستاد تا بنگرد که عُمَر رَضی الله تَعالی عَنه چگونه مردی است و سیرت وِی چیست. چون به مدینه رسید پرسید که: مَلِک [پادشاه] شما کجاست؟

گفتند: ما را مَلِک نیست؛ ما را امیری است که به دروازه بیرون شده است. رسولِ روم بیرون شد.

عمر را دید که در آفتاب، خفته بر زمین و ریگِ گرم، و دِرّه [تازیانه] زیر سر نهاده و عرق از پیشانی وی می‌رفت، چنانکه زمین تر شده بود. چون آن حال بدید در دل وی عظیم اثر کرد و گفت: کسی که همه‌ی ملوک عالَم از هیبت وی بی‌قرار باشند، خفتن وی چنین باشد. پس گفت: ای عمر، عدل کردی لاجرم ایمن بخفتی، و مَلِک ما جور کرد، لاجرم همیشه هراسان باشد.



محمد غزالی
📚 نصیحة المُلوک، نشر جامی، صفحه‌ی ۷۲


#برش_کتاب


🆔 @ToranjSUT
«کینه بر ضد دنائت»



نیک می‌دانیم که
کینه بر ضد دنائت و پستی نیز
چهره‌ی ما را زشت می‌کند.

🕊 خشم بر ضد بیدادگری نیز
صدایمان را خشن می‌کند.



افسوس، ما که می‌خواستیم زمین را آماده‌ی مهربانی کنیم
خود نتوانستیم مهربان بشویم.

▪️ولی شما، وقتی که زمانه فرزانه شد
وقتی که آدمی یاور آدمی شد،
با گذشت از ما یاد کنید.


#بهانه


برتولت برشت


🆔 @ToranjSUT
«دروغ»



وقتی کسی دروغ می‌گوید، دروغی رفتار می‌کند، هیچکس بهتر از خود او و تندتر از خود او مایه‌ی این دروغ را احساس نمی‌کند.

شرافت شکسته شده‌ی او را، هیچکس بهتر از خود او به روشنی نمی‌بیند. عذاب این دروغ بر هیچکس، مگر خود او گران و دشوار نمی‌نماید. خوارتر از او، در آن دم، هیچکس نیست.




📕 کلیدر
✍🏽 محمود دولت‌آبادی


#برش_کتاب


🆔 @ToranjSUT
«دختر ایران»



خاک را بدرودی کردم و شهر را
چرا که او، نه در زمین و شهر و نه در دیاران بود.


- آسمان را بدرود کردم و مهتاب را
چرا که او، نه عطر ستاره نه آواز آسمان بود.


ـــ نه از جمع آدمیان نه از خیل فرشتگان بود ـــ



احمد شاملو



▪️ #بهانه
🖤 #الهه_حسین_نژاد



🆔 @ToranjSUT
«تاملاتی در باب گیوتین و دار»


ـــ قانونی را اعمال می‌کنند و دیگر نیازی به ارائه‌ی‌ دلیل درباره‌‌ی آن نمی‌بینند و محکومان بی‌هیچ تردیدی می‌میرند، آن هم به نام قانونی که حتی مجریانش به آن باور ندارند.

...مجازات مرگ، به هر شکلی که اجرا شود و هرچقدر هم انگشت‌شمار باشد، یک سلاخی نفرت‌انگیز است و توهینی است که به کرامت و به تَنِ آدمی روا داشته می‌شود. این سرهای بُریده ذی‌حیات و این فوران‌های خون، متعلق به همان دوران بربریتی است که در آن گمان می‌رفت چه‌بسا بتوان با این معرکه‌های حقارت‌بار مردم را متأثر و مرعوب ساخت.

ــ اما در دنیای امروز که این مرگ مشمئزکننده پشت درهای بسته و بسیار شتاب‌زده انجام می‌شود، مفهوم این مجازات ننگین چه می‌تواند باشد؟

ــ حقیقت امر این است: در عصرِ اتم، آدم‌کشی‌هایمان مثل دوران قپان دستی و عصر حجر است. حتی یک انسانِ عادی صاحب سر سوزنی احساس پیدا نمی‌شود که به صرف تصور این سلاخی نابه‌هنجار، دچار دل‌آشوبه نشود.



آرتور کوستلر و آلبر کامو


#برش_کتاب
#بهانه

🆔 @ToranjSUT
2025/06/16 12:50:14
Back to Top
HTML Embed Code: