Telegram Group & Telegram Channel
شهر کتاب و داستان
▪️کیکاووس 4 چو زال سپهبد ز پهلو برفت دمادم سپه روی بنهاد و تفت به طوس و به گودرز فرمود شاه کشیدن سپه سر نهادن به راه چو شب روز شد شاه و جنگ‌آوران نهادند سر سوی مازندران به میلاد بسپرد ایران زمین کلید در گنج و تاج و نگین بدو گفت گر دشمن آید پدید …
▪️ کیکاووس 5


ازان پس جهانجوی خسته جگر

برون کرد مردی چو مرغی به پر

سوی زابلستان فرستاد زود

به نزدیک دستان و رستم درود

کنون چشم شد تیره و تیره بخت

به خاک اندر آمد سر تاج و تخت

جگر خسته در چنگ آهرمنم

همی بگسلد زار جان از تنم

چو از پندهای تو یادآورم

همی از جگر سرد باد آورم

نرفتم به گفتار تو هوشمند

ز کم دانشی بر من آمد گزند

اگر تو نبندی بدین بد میان

همه سود را مایه باشد زیان

چو پوینده نزدیک دستان رسید

بگفت آنچ دانست و دید و شنید

هم آن گنج و هم لشکر نامدار

بیاراسته چون گل اندر بهار

همه چرخ گردان به دیوان سپرد

تو گویی که باد اندر آمد ببرد

چو بشنید بر تن بدرید پوست

ز دشمن نهان داشت این هم ز دوست

به روشن دل از دور بدها بدید

که زین بر زمانه چه خواهد رسید

به رستم چنین گفت دستان سام

که شمشیر کوته شد اندر نیام

نشاید کزین پس چمیم و چریم

وگر تخت را خویشتن پروریم

که شاه جهان در دم اژدهاست

به ایرانیان بر چه مایه بلاست

کنون کرد باید ترا رخش زین

بخواهی به تیغ جهان بخش کین

همانا که از بهر این روزگار

ترا پرورانید پروردگار

نشاید بدین کار آهرمنی

که آسایش آری و گر دم زنی

برت را به ببر بیان سخت کن

سر از خواب و اندیشه پردخت کن

هران تن که چشمش سنان تو دید

که گوید که او را روان آرمید

اگر جنگ دریا کنی خون شود

از آوای تو کوه هامون شود

نباید که ارژنگ و دیو سپید

به جان از تو دارند هرگز امید

کنون گردن شاه مازندران

همه خرد بشکن بگرز گران

چنین پاسخش داد رستم که راه

درازست و من چون شوم کینه خواه

ازین پادشاهی بدان گفت زال

دو راهست و هر دو به رنج و وبال

یکی از دو راه آنک کاووس رفت

دگر کوه و بالا و منزل دو هفت

پر از دیو و شیرست و پر تیرگی

بماند بدو چشمت از خیرگی

تو کوتاه بگزین شگفتی ببین

که یار تو باشد جهان‌آفرین

اگرچه به رنجست هم بگذرد

پی رخش فرخ زمین بسپرد

شب تیره تا برکشد روز چاک

نیایش کنم پیش یزدان پاک

مگر باز بینم بر و یال تو

همان پهلوی چنگ و گوپال تو

و گر هوش تو نیز بر دست دیو

برآید به فرمان گیهان خدیو

تواند کسی این سخن بازداشت

چنان کاو گذارد بباید گذاشت

نخواهد همی ماند ایدر کسی

بخوانند اگرچه بماند بسی

کسی کاو جهان را بنام بلند

گذارد به رفتن نباشد نژند

چنین گفت رستم به فرخ پدر

که من بسته دارم به فرمان کمر

ولیکن بدوزخ چمیدن به پای

بزرگان پیشین ندیدند رای

همان از تن خویش نابوده سیر

نیاید کسی پیش درنده شیر

کنون من کمربسته و رفته‌گیر

نخواهم جز از دادگر دستگیر

تن و جان فدای سپهبد کنم

طلسم دل جادوان بشکنم

هرانکس که زنده است ز ایرانیان

بیارم ببندم کمر بر میان

نه ارژنگ مانم نه دیو سپید

نه سنجه نه پولاد غندی نه بید

به نام جهان‌آفرین یک خدای

که رستم نگرداند از رخش پای

مگر دست ارژنگ بسته چو سنگ

فگنده به گردنش در پالهنگ

سر و مغز پولاد را زیر پای

پی رخش برده زمین را ز جای

بپوشید ببر و برآورد یال

برو آفرین خواند بسیار زال

چو رستم برخش اندر آورد پای

رخش رنگ بر جای و دل هم به جای

بیامد پر از آب رودابه روی

همی زار بگریست دستان بروی

بدو گفت کای مادر نیکخوی

نه بگزیدم این راه برآرزوی

مرا در غم خود گذاری همی

به یزدان چه امیدداری همی

چنین آمدم بخشش روزگار

تو جان و تن من به زنهار دار

به پدرود کردنش رفتند پیش

که دانست کش باز بینند بیش

زمانه بدین سان همی بگذرد

دمش مرد دانا همی بشمرد

هران روز بد کز تو اندر گذشت

بر آنی کزو گیتی آباد گشت

#ابوالقاسم_فردوسی
📚 #شاهنامه
▪️بخش 120
join us | شهر کتاب
@bookcity5



group-telegram.com/bookcity5/7564
Create:
Last Update:

▪️ کیکاووس 5


ازان پس جهانجوی خسته جگر

برون کرد مردی چو مرغی به پر

سوی زابلستان فرستاد زود

به نزدیک دستان و رستم درود

کنون چشم شد تیره و تیره بخت

به خاک اندر آمد سر تاج و تخت

جگر خسته در چنگ آهرمنم

همی بگسلد زار جان از تنم

چو از پندهای تو یادآورم

همی از جگر سرد باد آورم

نرفتم به گفتار تو هوشمند

ز کم دانشی بر من آمد گزند

اگر تو نبندی بدین بد میان

همه سود را مایه باشد زیان

چو پوینده نزدیک دستان رسید

بگفت آنچ دانست و دید و شنید

هم آن گنج و هم لشکر نامدار

بیاراسته چون گل اندر بهار

همه چرخ گردان به دیوان سپرد

تو گویی که باد اندر آمد ببرد

چو بشنید بر تن بدرید پوست

ز دشمن نهان داشت این هم ز دوست

به روشن دل از دور بدها بدید

که زین بر زمانه چه خواهد رسید

به رستم چنین گفت دستان سام

که شمشیر کوته شد اندر نیام

نشاید کزین پس چمیم و چریم

وگر تخت را خویشتن پروریم

که شاه جهان در دم اژدهاست

به ایرانیان بر چه مایه بلاست

کنون کرد باید ترا رخش زین

بخواهی به تیغ جهان بخش کین

همانا که از بهر این روزگار

ترا پرورانید پروردگار

نشاید بدین کار آهرمنی

که آسایش آری و گر دم زنی

برت را به ببر بیان سخت کن

سر از خواب و اندیشه پردخت کن

هران تن که چشمش سنان تو دید

که گوید که او را روان آرمید

اگر جنگ دریا کنی خون شود

از آوای تو کوه هامون شود

نباید که ارژنگ و دیو سپید

به جان از تو دارند هرگز امید

کنون گردن شاه مازندران

همه خرد بشکن بگرز گران

چنین پاسخش داد رستم که راه

درازست و من چون شوم کینه خواه

ازین پادشاهی بدان گفت زال

دو راهست و هر دو به رنج و وبال

یکی از دو راه آنک کاووس رفت

دگر کوه و بالا و منزل دو هفت

پر از دیو و شیرست و پر تیرگی

بماند بدو چشمت از خیرگی

تو کوتاه بگزین شگفتی ببین

که یار تو باشد جهان‌آفرین

اگرچه به رنجست هم بگذرد

پی رخش فرخ زمین بسپرد

شب تیره تا برکشد روز چاک

نیایش کنم پیش یزدان پاک

مگر باز بینم بر و یال تو

همان پهلوی چنگ و گوپال تو

و گر هوش تو نیز بر دست دیو

برآید به فرمان گیهان خدیو

تواند کسی این سخن بازداشت

چنان کاو گذارد بباید گذاشت

نخواهد همی ماند ایدر کسی

بخوانند اگرچه بماند بسی

کسی کاو جهان را بنام بلند

گذارد به رفتن نباشد نژند

چنین گفت رستم به فرخ پدر

که من بسته دارم به فرمان کمر

ولیکن بدوزخ چمیدن به پای

بزرگان پیشین ندیدند رای

همان از تن خویش نابوده سیر

نیاید کسی پیش درنده شیر

کنون من کمربسته و رفته‌گیر

نخواهم جز از دادگر دستگیر

تن و جان فدای سپهبد کنم

طلسم دل جادوان بشکنم

هرانکس که زنده است ز ایرانیان

بیارم ببندم کمر بر میان

نه ارژنگ مانم نه دیو سپید

نه سنجه نه پولاد غندی نه بید

به نام جهان‌آفرین یک خدای

که رستم نگرداند از رخش پای

مگر دست ارژنگ بسته چو سنگ

فگنده به گردنش در پالهنگ

سر و مغز پولاد را زیر پای

پی رخش برده زمین را ز جای

بپوشید ببر و برآورد یال

برو آفرین خواند بسیار زال

چو رستم برخش اندر آورد پای

رخش رنگ بر جای و دل هم به جای

بیامد پر از آب رودابه روی

همی زار بگریست دستان بروی

بدو گفت کای مادر نیکخوی

نه بگزیدم این راه برآرزوی

مرا در غم خود گذاری همی

به یزدان چه امیدداری همی

چنین آمدم بخشش روزگار

تو جان و تن من به زنهار دار

به پدرود کردنش رفتند پیش

که دانست کش باز بینند بیش

زمانه بدین سان همی بگذرد

دمش مرد دانا همی بشمرد

هران روز بد کز تو اندر گذشت

بر آنی کزو گیتی آباد گشت

#ابوالقاسم_فردوسی
📚 #شاهنامه
▪️بخش 120
join us | شهر کتاب
@bookcity5

BY شهر کتاب و داستان


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/bookcity5/7564

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Telegram Messenger Blocks Navalny Bot During Russian Election Ukrainian forces have since put up a strong resistance to the Russian troops amid the war that has left hundreds of Ukrainian civilians, including children, dead, according to the United Nations. Ukrainian and international officials have accused Russia of targeting civilian populations with shelling and bombardments. In view of this, the regulator has cautioned investors not to rely on such investment tips / advice received through social media platforms. It has also said investors should exercise utmost caution while taking investment decisions while dealing in the securities market. The War on Fakes channel has repeatedly attempted to push conspiracies that footage from Ukraine is somehow being falsified. One post on the channel from February 24 claimed without evidence that a widely viewed photo of a Ukrainian woman injured in an airstrike in the city of Chuhuiv was doctored and that the woman was seen in a different photo days later without injuries. The post, which has over 600,000 views, also baselessly claimed that the woman's blood was actually makeup or grape juice. "The argument from Telegram is, 'You should trust us because we tell you that we're trustworthy,'" Maréchal said. "It's really in the eye of the beholder whether that's something you want to buy into."
from ca


Telegram شهر کتاب و داستان
FROM American