Telegram Group & Telegram Channel
نشریۀ دردانشکده
قسمت ششم به قلمِ #موج #مسابقه #داستان‌نویسی_امتدادی - «اون عکس رو به من داده بود که بیارم. فکر نمی‌کردم این اتفاق‌ها بیفته.» با صدایی که از ترس می‌لرزید پرسیدم: «کی؟» نگاهش را از زمین گرفت و به من نگاه کرد. این‌دفعه به جای اضطراب، غم در چشمانش جا خوش…
قسمت پایانی

به قلمِ #آرسو
#مسابقه #داستان‌نویسی_امتدادی

یک مرد گم‌شده، یک بچۀ گم‌شده و پیرمردی که پیرمرد نبود. او درواقع همان مرد گمشده یا پدر کودک بود؛ اختلال دوقطبی داشت. عجیب‌تر از این ممکن نبود.

مرد مدام تکرار می‌کرد: «هی! چرا در رو قفل کردی؟» پلیس‌ها سر رسیدند. یکی از آن‌ها وارد کوپه شد و در را پشت سرش قفل کرد. مرد پریشان بود. روبه‌روی کوپه ایستاده بودیم، صدایشان کم‌وبیش شنیده می‌شد.

پلیس با آرامش گفت: «می‌تونید بهم بگید بچه کجاست؟»
- «من نمی‌دونم. پدرش بردتش، برادرم، از اون بپرسین.»
+ «برادرتون الان کجاست؟»
- «نمی‌دونم، هیچ‌وقت نمی‌دونم اون دقیقاً کجاست. من نگران بچه‌ام، باید بذارین برم پیداشون کنم.»
+ «ما داریم تلاش می‌کنیم که پیداش کنیم. گفتید پدر بچه یعنی برادرتون اون رو برده. شما و برادرتون رابطهٔ خوبی با هم داشتید؟»
با کمی تعلل جواب داد: «آره... البته می‌دونید خب بعضی وقت‌ها باهاش مشکل دارم.»
+ «چجور مشکلی؟»
- «اون فکر می‌کنه من نمی‌تونم مراقب بچه‌ باشم. همه‌اش سعی می‌کنه ازم دورش کنه.»
+ «چرا این فکرو می‌کنه؟»
- «چون... خب چون...»
+ «برادرتون الان اینجاست؟»
- «نمی‌دونم... شاید... ممکنه.»
+ «شما هم به اندازهٔ برادرتون نگران بچه هستید؟»
- «من، خب من... پدرشم. معلومه که نگرانم.»
+ «پس شما پدر بچه هستند، درسته؟»
- «آره، من پدرشم. می‌خواستم... فقط می‌خواستم مراقبش باشم.»
+ «حالا لطفاً بگید بچه کجاست.»
با شرمساری گفت: «توی واگن آخر، واگن صرف غذا، اونجا خالی بود. بهش قرص خواب‌آور دادم. توی یکی از کمدهای آشپزخونه. می‌خواستم تا ایستگاه بعدی که قطار وایمسیته اونجا مخفی‌اش کنم و بعد ببرمش... اون حالش خوبه، نه؟»
- «نگران نباشید. ما بهش رسیدگی می‌کنیم.»

پلیس از کوپه خارج شد و با مهمان‌دارها صحبت کرد. آن‌ها به‌سرعت به‌ سمت واگن آخر حرکت کردند. مدتی بعد بچه را از قطار خارج کردند و به مادرش که در بیمارستان بود تحویل دادند. آن مرد را هم به ایستگاه پلیس منتقل کردند.

مهمان‌دار رو به ما گفت: «بابت نگرانی‌های پیش آمده عذر می‌خوام. می‌تونید به کوپه‌اتون برگردید، قطار به زودی حرکت می‌کنه». نفس راحتی کشیدم.

فقط می‌خواستم حواسم را از همهٔ این اتفاقات پرت کنم. چشمانم را بستم تا از این واقعیت خیالی فرار کنم. صدای چرخ‌های قطار روی ریل‌ها به‌نوعی آرامش‌بخش بود. حالا فقط باید به تهران برسم و وارد خوابگاه شوم و... .

🗞 نشریهٔ دردانشکده



group-telegram.com/dardaneshkadeh/1227
Create:
Last Update:

قسمت پایانی

به قلمِ #آرسو
#مسابقه #داستان‌نویسی_امتدادی

یک مرد گم‌شده، یک بچۀ گم‌شده و پیرمردی که پیرمرد نبود. او درواقع همان مرد گمشده یا پدر کودک بود؛ اختلال دوقطبی داشت. عجیب‌تر از این ممکن نبود.

مرد مدام تکرار می‌کرد: «هی! چرا در رو قفل کردی؟» پلیس‌ها سر رسیدند. یکی از آن‌ها وارد کوپه شد و در را پشت سرش قفل کرد. مرد پریشان بود. روبه‌روی کوپه ایستاده بودیم، صدایشان کم‌وبیش شنیده می‌شد.

پلیس با آرامش گفت: «می‌تونید بهم بگید بچه کجاست؟»
- «من نمی‌دونم. پدرش بردتش، برادرم، از اون بپرسین.»
+ «برادرتون الان کجاست؟»
- «نمی‌دونم، هیچ‌وقت نمی‌دونم اون دقیقاً کجاست. من نگران بچه‌ام، باید بذارین برم پیداشون کنم.»
+ «ما داریم تلاش می‌کنیم که پیداش کنیم. گفتید پدر بچه یعنی برادرتون اون رو برده. شما و برادرتون رابطهٔ خوبی با هم داشتید؟»
با کمی تعلل جواب داد: «آره... البته می‌دونید خب بعضی وقت‌ها باهاش مشکل دارم.»
+ «چجور مشکلی؟»
- «اون فکر می‌کنه من نمی‌تونم مراقب بچه‌ باشم. همه‌اش سعی می‌کنه ازم دورش کنه.»
+ «چرا این فکرو می‌کنه؟»
- «چون... خب چون...»
+ «برادرتون الان اینجاست؟»
- «نمی‌دونم... شاید... ممکنه.»
+ «شما هم به اندازهٔ برادرتون نگران بچه هستید؟»
- «من، خب من... پدرشم. معلومه که نگرانم.»
+ «پس شما پدر بچه هستند، درسته؟»
- «آره، من پدرشم. می‌خواستم... فقط می‌خواستم مراقبش باشم.»
+ «حالا لطفاً بگید بچه کجاست.»
با شرمساری گفت: «توی واگن آخر، واگن صرف غذا، اونجا خالی بود. بهش قرص خواب‌آور دادم. توی یکی از کمدهای آشپزخونه. می‌خواستم تا ایستگاه بعدی که قطار وایمسیته اونجا مخفی‌اش کنم و بعد ببرمش... اون حالش خوبه، نه؟»
- «نگران نباشید. ما بهش رسیدگی می‌کنیم.»

پلیس از کوپه خارج شد و با مهمان‌دارها صحبت کرد. آن‌ها به‌سرعت به‌ سمت واگن آخر حرکت کردند. مدتی بعد بچه را از قطار خارج کردند و به مادرش که در بیمارستان بود تحویل دادند. آن مرد را هم به ایستگاه پلیس منتقل کردند.

مهمان‌دار رو به ما گفت: «بابت نگرانی‌های پیش آمده عذر می‌خوام. می‌تونید به کوپه‌اتون برگردید، قطار به زودی حرکت می‌کنه». نفس راحتی کشیدم.

فقط می‌خواستم حواسم را از همهٔ این اتفاقات پرت کنم. چشمانم را بستم تا از این واقعیت خیالی فرار کنم. صدای چرخ‌های قطار روی ریل‌ها به‌نوعی آرامش‌بخش بود. حالا فقط باید به تهران برسم و وارد خوابگاه شوم و... .

🗞 نشریهٔ دردانشکده

BY نشریۀ دردانشکده


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/dardaneshkadeh/1227

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Groups are also not fully encrypted, end-to-end. This includes private groups. Private groups cannot be seen by other Telegram users, but Telegram itself can see the groups and all of the communications that you have in them. All of the same risks and warnings about channels can be applied to groups. NEWS DFR Lab sent the image through Microsoft Azure's Face Verification program and found that it was "highly unlikely" that the person in the second photo was the same as the first woman. The fact-checker Logically AI also found the claim to be false. The woman, Olena Kurilo, was also captured in a video after the airstrike and shown to have the injuries. Individual messages can be fully encrypted. But the user has to turn on that function. It's not automatic, as it is on Signal and WhatsApp. Meanwhile, a completely redesigned attachment menu appears when sending multiple photos or vides. Users can tap "X selected" (X being the number of items) at the top of the panel to preview how the album will look in the chat when it's sent, as well as rearrange or remove selected media.
from ca


Telegram نشریۀ دردانشکده
FROM American