group-telegram.com/JAAMEbaaz/2033
Last Update:
💠نیچه و ایرانیان💠
بخش دوم
داریوش آشوری ✍
🔰زرتشتِ ایرانی و زرتشتِ نیچه
نیچه در نخستین نوشتههایاش نامِ آشنایِ Zoroaster را به کار میبرد که از ریشهیِ یونانی ست و در زبانهایِ اروپایی به کار میرود. Zoroasterنخستین بار در یادداشتهایِ ۱۸۷۰ ۷۱ دیده میشود؛ یک دهه پیش از نوشتنِ چنین گفت زرتشت. در این یادداشت، چهبسا با لحنى دریغآمیز، میگوید که، ’اگر داریوش شکست نخورده بود، دینِ زرتشت بر یونان فرمانروا شده بود.‘ همچنین در رسالهاى از این دوران، که پس از مرگِ او به چاپ رسیده، به داستانِ شاگردیِ هراکلیتوس نزدِ زرتشت (Zoroaster) اشاره میکند. نام زرتشت به صورتِ ایرانیِ باستانیاش، یعنی Zarathustra، نخستین بار در کتابِ دانشِ شاد، (پارهنویسِ ۳۴۲) پدیدار میشود که در ۱۸۸۲ انتشار یافته است. نیچه نخستین پارهیِ ’پیشگفتارِ زرتشت‘، یا نیایشِ او در برابرِ خورشید، از کتابِ چنین گفت زرتشت، را این جا گنجانده است. این پاره در سالِ پس از آن در نشرِ بخشِ یکم از چهار بخشِ چنین گفت زرتشت در جایِ اصلیِ خود قرار میگیرد.
جایِ آن است که بپرسیم نیچه چرا نامِ آشنایِ Zoroaster را رها کرد و به صورتِ ایرانیِ باستانیِ آن روی آورد، یعنیZarathustra ؛ صورتى که چهبسا جز فیلولوگهایِ سررشتهدار از زبانهایِ باستانیِ هند–و–ایرانی کسى با آن آشنا نبود؟ او خود در این باره توضیحى نمیدهد، ولی دلیلِ آن، به گمانِ من، میتواند این باشد که نیچه میخواهد نه با زرتشتِ شناخته شده در اروپا از راهِ یونان، که با زرتشتِ اصلی در سرآغازِ تاریخ از درِ همسخنی درآید. و چنان که خود میگوید، با این همسخنی میخواهد هم به اندیشهگرِ بزرگِ آغازین ادایِ احترام کند و هم بزرگترین ’خطا‘یِ او را به او یادآور شود و از زبانِ او این خطایِ بزرگِ آغازینِ تاریخِ بشر را درست گرداند. خطایِ اصلیِ زرتشت—— و تمامیِ دینآوران و فیلسوفانِ بزرگ که بنیادِ تاریخِ اندیشهیِ بشری را تا به امروز گذاشته اند—— این است که هستی را بر بنیادِ ارزشها، بر بنیادِ اخلاق، بر بنیادِ نیک و بد، تفسیر کرده اند. زرتشت، پیامبرِ ایرانی، در سپیدهدمِ تاریخِ بشری، هستی را پهنهیِ جنگِ نیک و بد دانسته است که در دو چهرهیِ ایزدیِ همستیز، یعنی اهورا و اهریمن، نمایان میشود. این تفسیر پیشاهنگِ تفسیرِ مسیحیاى ست که هستی را پهنهیِ ’گناه و کیفرِ جاودانه‘ میشمارد و یا تفسیرِ سقراطی و افلاطونیاى که مثالِ ’نیکی‘ را، در مقامِ والاترین ارزش، بر تارکِ هستی مینشاند. نیچه در برابرِ این اخلاقباوری (Moralismus) اخلاقناباوریِ (Immoralismus) خود را مینشاند که هستی را در ذاتِ خود فارغ از ارزشهایِ بشری میداند و بر آن است که ’بیگناهیِ‘ نخستینِ آن را به آن بازگرداند. بدین سان است که هستیشناسیِ اخلاقباورانهیِ زرتشتِ اصلی، که در سرآغازِ تاریخ به میدان آمده و ذهنیت و فرهنگِ بشری را شکل داده، در برابرِ هستیشناسیِ اخلاقناباورِ زرتشتِ نیچه قرار میگیرد که در پایانِ این تاریخ، در روزگارِ برآمدنِ ’واپسینِ انسان‘ ندایِ گذار از انسان به اَبَرانسان را سر میدهد. اَبَرانسان انسانى ست بر ’انسانیتِ‘ خود چیره شده و به بیگناهیِ نخستین بازگشته؛ انسانى که میتواند بر ’انسانیت‘ِ اخلاقیِ خود، و همهیِ تُرُشرویی و سختگیری و خشکیِ آن، خنده زند. اَبَرانسان انسانى ست ’خندان‘ که هستی را از همهیِ رنگها و نیرنگهایِ بشری (و بس بسیار بشری) آزاد میکند و آن را، با ارادهیِ از ’کینتوزی‘ رها شدهیِ خویش، چنان که هست، میپذیرد و به زندگانی ’آری‘ میگوید.
بدینسان، اخلاقناباوریِ زرتشتِ نیچه درست پادنشین یا نقطهیِ مقابلِ اخلاقباوریِ زرتشتِ اصلی ست.
ادامه:
https://www.group-telegram.com/cn/JAAMEbaaz.com/2034
BY جامعه باز و دشمنان آن ( فلسفهی علوم اجتماعی )
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/JAAMEbaaz/2033