Telegram Group & Telegram Channel
.

بریده‌ای از رمان "هفت روز و هنوز عشق و سودا"

نوشته‌ی موسی اکرمی


در نکوداشت دکتر علی‌اصغر حِکْمَت (ز. ۱۳۷۱ یا ۱۲۷۲ در روستای پرشکفت شیراز – د. ۱ یا ۳ شهریور ۱۳۵۹، تهران)، استاد دانشگاه، عهده‌دار چند وزارت،  از موسسان و نخستین رئیس دانشگاه تهران، بنیادگذار کتابخانه و موزهٔ ملّی ایران، با نقشی مهم در آموزش نوین در ایران


*⃣چشمانم درون چشمان کیانا در آن قاب غمزده بودند که عمو سیاوش دستم را به آرامی گرفت تا اتاق را ترک کنیم. در حالی که داشتیم به سوی در اتاق می‌رفتیم چشمانم به چهار قاب در کنار یکدیگر افتادند. بلافاصله سه قاب را شناختم. یکی از آن‌ها خوشنویسی سال ۱۳۴۶ خودم از «سرود بهار» دكتر علی بهزادی خطاب به همسر پاتریس لومومبا بود. با حسرت و آه آن را از نظر گذراندم:
«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید،
پرستو به بازگشت زد نغمۀ امید.
...
به بانوی سوگوار، كه در ماتم شهید،
بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید،
بهاران خجسته باد!...»

زیر آن نوشته بودم: «سرودۀ دكتر علی بهزادی، تقدیم به خانم پاولین اوپانگو (لومومبا)، همسر سوگوار آن بزرگمرد شهید راه آزادی و آبادی میهن، آریا كیانی، جمعه هشتم اردیبهشت 1346»
به یاد صدای نازنین كیانا افتادم كه سرودی چنان پرشور و حماسی را برایم زمزمه كرده بود. دوست داشتم صدای ضبط شدۀ دانش‌آموزان آقای کرامت دانشیان را كه كیانا از آن برایم گفته بود بشنوم. [...]
دومین قاب دربردارندۀ شعر «کارون» با امضای آقای فریدون توللی بود.
قاب سوم شعر «شیراز» با امضای آقای دکتر لطفعلی صورتگر را در خود داشت.
قاب چهارم دربردارندۀ شعر دیگری با امضای «دکتر علی اصغر حکمت شیرازی برای دختر نازنینم کیانا کیانی» در «مهر 1349» بود.
به یاد گفت‌وگوی خودم و کیانا با عمو میرزا بهمن افتادم که کیانا در آن به «هدیۀ ارزشمند» دکتر حکمت اشاره کرده بود.

با مکث بغضم را فروخوردم و شروع به خواندن شعر کردم:
- ««... لیک به گیتی سخن از زن نبود
وز رُخ او خانه‌ئی روشن نبود
خواست مگر کلک جهان آفرین
نقش کند صورت زن بر زمین
پیکر زن را ز جهان قِدم
خواست که آرد به وجود از عدم
لیک از آن گِل که جهان شد به پای
هیچ نبُد در کف صانع به جای
خشت طبیعت به تقاضای جود
گشت همه صرف سرای وجود
بار دگر حکمت محض ازل
بوالعجبی کرد ز نو در عمل
از سر هر شاخ بَری برگرفت
از همه چیزی قَدَری برگرفت
سردی برف و تَف آذر ستاند
جلوه ز مه غمزه ز اختر ستاند
هوش ز تیر و هنر از مشتری
ساز ز ناهید به رامشگری
کرد طلب قامت رعنا ز سرو
قهقهه از کبک و نشاط از تذرو
خواست ز مور او به هنرپروری
صنعت گنجوری و جمع آوری
این همه را کرد به هم کردگار
ساخت از آن طلعت زن آشکار
پس به جز امید به روی زمین
تبارک‌الله احسن الخالقین!»
همراه با یاد آن تعبیر « هدیۀ ارزشمند» تعجبم را به زبان آوردم:
- «من فکر نمی‌کردم آقای دکتر حکمت شعر هم بگویند عمو جان. خیلی جالب است!»
عمو سیاوش سر تکان داد و گفت:
- «آره عزیز عمو. ... ایشان را می‌شناسی؟»
- «نه خیلی زیاد. همین قدر می‌دانم که از بانیان دانشگاه تهران و چند بار وزیر بوده و برای فرهنگ خیلی زحمت کشيده‌اند. نصف ترجمه‌ی ایشان از تاریخ جامع ادیان را خوانده‌ام. بابا آرش با تفسیر کشف‌الاسراری که ایشان چاپ کرده خیلی اخت است. مثل این که شما با ایشان رفت‌وآمد دارید.»
- «آره عزیز عمو. سالی چند بار خدمتشان می‌رسم. در تهران یا در شیراز. خیلی خیلی آنسان فاضل و شریفی هستند. خیلی به گردن این مملکت حق دارند. آثارشان زیاد است. شعر هم زیاد دارند که بیشترشان پراکنده‌اند. اتفاقاً فکر می‌کنم یک استاد دانشگاه به نام دکتر حسن سادات ناصری دارد اشعارشان را برای چاپ جمع‌آوری می‌کند. ... حالا به نظرت این شعر چه طور است عمو جان، حافظ حافظ ما؟»
چانه برچیدم و گفتم:
- «استفاده از وزن شاد و شنگول «مفتعلن مفتعلن مفتعل» برای این که بگویی زن جامع جمیع خوبی‌های همۀ موجودات است، هر چند خدا اصولاً یادش رفته بوده چنین موجودی را بیافریند! رندی خاصی دارد عمو جان.»
عمو سیاوش که به خطوط شعر چشم دوخته بود گفت:
- «شاید. مثل این که اصل قصه یک افسانۀ هندو است. این را آقای دکتر فرزاد می‌گویند. در باره‌ی تو با دکتر فرزاد خیلی حرف زده‌ام.  چقدر به تو علاقمند شده. هم او و هم آقای دکتر حکمت دوست دارند غار شاهزند را ببینند. آقای انجوی هم همین طور. مدتی بود فکر می‌کردم که اگر دوباره پایمان به چقاسیاه باز شود ترتیب یک سفر دسته‌جمعی را بدهم تا این بزرگان علاوه بر دیدن منطقه بیشتر با عمو میرزا بهمن و داداش آرش و کیخسروخوانی او و دیگر کمالاتش آشنا بشوند. افسوس که  دست اجل»
من یکباره زدم زیر گریه. عمو سیاوش من را به پهلویش چسباند و سرم را بوسید و با خود از اتاق بیرون برد.

#علی_اصغر_حکمت
#فریدون_توللی
#کرامت_دانشیان
#لطفعلی_صورتگر
#علی_بهزادی
#پاتریس_لومومبا
#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا
#شاه_زند
#چقاسیاه
#موسی_اکرمی



group-telegram.com/musa_akrami/1327
Create:
Last Update:

.

بریده‌ای از رمان "هفت روز و هنوز عشق و سودا"

نوشته‌ی موسی اکرمی


در نکوداشت دکتر علی‌اصغر حِکْمَت (ز. ۱۳۷۱ یا ۱۲۷۲ در روستای پرشکفت شیراز – د. ۱ یا ۳ شهریور ۱۳۵۹، تهران)، استاد دانشگاه، عهده‌دار چند وزارت،  از موسسان و نخستین رئیس دانشگاه تهران، بنیادگذار کتابخانه و موزهٔ ملّی ایران، با نقشی مهم در آموزش نوین در ایران


*⃣چشمانم درون چشمان کیانا در آن قاب غمزده بودند که عمو سیاوش دستم را به آرامی گرفت تا اتاق را ترک کنیم. در حالی که داشتیم به سوی در اتاق می‌رفتیم چشمانم به چهار قاب در کنار یکدیگر افتادند. بلافاصله سه قاب را شناختم. یکی از آن‌ها خوشنویسی سال ۱۳۴۶ خودم از «سرود بهار» دكتر علی بهزادی خطاب به همسر پاتریس لومومبا بود. با حسرت و آه آن را از نظر گذراندم:
«هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید،
پرستو به بازگشت زد نغمۀ امید.
...
به بانوی سوگوار، كه در ماتم شهید،
بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید،
بهاران خجسته باد!...»

زیر آن نوشته بودم: «سرودۀ دكتر علی بهزادی، تقدیم به خانم پاولین اوپانگو (لومومبا)، همسر سوگوار آن بزرگمرد شهید راه آزادی و آبادی میهن، آریا كیانی، جمعه هشتم اردیبهشت 1346»
به یاد صدای نازنین كیانا افتادم كه سرودی چنان پرشور و حماسی را برایم زمزمه كرده بود. دوست داشتم صدای ضبط شدۀ دانش‌آموزان آقای کرامت دانشیان را كه كیانا از آن برایم گفته بود بشنوم. [...]
دومین قاب دربردارندۀ شعر «کارون» با امضای آقای فریدون توللی بود.
قاب سوم شعر «شیراز» با امضای آقای دکتر لطفعلی صورتگر را در خود داشت.
قاب چهارم دربردارندۀ شعر دیگری با امضای «دکتر علی اصغر حکمت شیرازی برای دختر نازنینم کیانا کیانی» در «مهر 1349» بود.
به یاد گفت‌وگوی خودم و کیانا با عمو میرزا بهمن افتادم که کیانا در آن به «هدیۀ ارزشمند» دکتر حکمت اشاره کرده بود.

با مکث بغضم را فروخوردم و شروع به خواندن شعر کردم:
- ««... لیک به گیتی سخن از زن نبود
وز رُخ او خانه‌ئی روشن نبود
خواست مگر کلک جهان آفرین
نقش کند صورت زن بر زمین
پیکر زن را ز جهان قِدم
خواست که آرد به وجود از عدم
لیک از آن گِل که جهان شد به پای
هیچ نبُد در کف صانع به جای
خشت طبیعت به تقاضای جود
گشت همه صرف سرای وجود
بار دگر حکمت محض ازل
بوالعجبی کرد ز نو در عمل
از سر هر شاخ بَری برگرفت
از همه چیزی قَدَری برگرفت
سردی برف و تَف آذر ستاند
جلوه ز مه غمزه ز اختر ستاند
هوش ز تیر و هنر از مشتری
ساز ز ناهید به رامشگری
کرد طلب قامت رعنا ز سرو
قهقهه از کبک و نشاط از تذرو
خواست ز مور او به هنرپروری
صنعت گنجوری و جمع آوری
این همه را کرد به هم کردگار
ساخت از آن طلعت زن آشکار
پس به جز امید به روی زمین
تبارک‌الله احسن الخالقین!»
همراه با یاد آن تعبیر « هدیۀ ارزشمند» تعجبم را به زبان آوردم:
- «من فکر نمی‌کردم آقای دکتر حکمت شعر هم بگویند عمو جان. خیلی جالب است!»
عمو سیاوش سر تکان داد و گفت:
- «آره عزیز عمو. ... ایشان را می‌شناسی؟»
- «نه خیلی زیاد. همین قدر می‌دانم که از بانیان دانشگاه تهران و چند بار وزیر بوده و برای فرهنگ خیلی زحمت کشيده‌اند. نصف ترجمه‌ی ایشان از تاریخ جامع ادیان را خوانده‌ام. بابا آرش با تفسیر کشف‌الاسراری که ایشان چاپ کرده خیلی اخت است. مثل این که شما با ایشان رفت‌وآمد دارید.»
- «آره عزیز عمو. سالی چند بار خدمتشان می‌رسم. در تهران یا در شیراز. خیلی خیلی آنسان فاضل و شریفی هستند. خیلی به گردن این مملکت حق دارند. آثارشان زیاد است. شعر هم زیاد دارند که بیشترشان پراکنده‌اند. اتفاقاً فکر می‌کنم یک استاد دانشگاه به نام دکتر حسن سادات ناصری دارد اشعارشان را برای چاپ جمع‌آوری می‌کند. ... حالا به نظرت این شعر چه طور است عمو جان، حافظ حافظ ما؟»
چانه برچیدم و گفتم:
- «استفاده از وزن شاد و شنگول «مفتعلن مفتعلن مفتعل» برای این که بگویی زن جامع جمیع خوبی‌های همۀ موجودات است، هر چند خدا اصولاً یادش رفته بوده چنین موجودی را بیافریند! رندی خاصی دارد عمو جان.»
عمو سیاوش که به خطوط شعر چشم دوخته بود گفت:
- «شاید. مثل این که اصل قصه یک افسانۀ هندو است. این را آقای دکتر فرزاد می‌گویند. در باره‌ی تو با دکتر فرزاد خیلی حرف زده‌ام.  چقدر به تو علاقمند شده. هم او و هم آقای دکتر حکمت دوست دارند غار شاهزند را ببینند. آقای انجوی هم همین طور. مدتی بود فکر می‌کردم که اگر دوباره پایمان به چقاسیاه باز شود ترتیب یک سفر دسته‌جمعی را بدهم تا این بزرگان علاوه بر دیدن منطقه بیشتر با عمو میرزا بهمن و داداش آرش و کیخسروخوانی او و دیگر کمالاتش آشنا بشوند. افسوس که  دست اجل»
من یکباره زدم زیر گریه. عمو سیاوش من را به پهلویش چسباند و سرم را بوسید و با خود از اتاق بیرون برد.

#علی_اصغر_حکمت
#فریدون_توللی
#کرامت_دانشیان
#لطفعلی_صورتگر
#علی_بهزادی
#پاتریس_لومومبا
#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا
#شاه_زند
#چقاسیاه
#موسی_اکرمی

BY موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/musa_akrami/1327

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Perpetrators of these scams will create a public group on Telegram to promote these investment packages that are usually accompanied by fake testimonies and sometimes advertised as being Shariah-compliant. Interested investors will be asked to directly message the representatives to begin investing in the various investment packages offered. Telegram does offer end-to-end encrypted communications through Secret Chats, but this is not the default setting. Standard conversations use the MTProto method, enabling server-client encryption but with them stored on the server for ease-of-access. This makes using Telegram across multiple devices simple, but also means that the regular Telegram chats you’re having with folks are not as secure as you may believe. He adds: "Telegram has become my primary news source." At this point, however, Durov had already been working on Telegram with his brother, and further planned a mobile-first social network with an explicit focus on anti-censorship. Later in April, he told TechCrunch that he had left Russia and had “no plans to go back,” saying that the nation was currently “incompatible with internet business at the moment.” He added later that he was looking for a country that matched his libertarian ideals to base his next startup. "And that set off kind of a battle royale for control of the platform that Durov eventually lost," said Nathalie Maréchal of the Washington advocacy group Ranking Digital Rights.
from cn


Telegram موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان
FROM American