group-telegram.com/moarrefi/1501
Last Update:
پدرم را خدا بیامرزد
مردِ سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را
کارگر بود، اهل معدن بود
از میان زغالها در کوه
عصرها روسفید برمیگشت
سربلند از نبرد با صخره
او که خود قلهای فروتن بود
پابهپای زغالها میسوخت!
سرخ میشد، دوباره کُک میشد
کورهای بود شعلهور در خود
کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد
از زمین و زمان گلایه نکرد
دردهایش، یکی دوتا که نبود!
دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوههای پابرجا
از درون مخوف تونلها
هفتخوان را گذشت و نان آورد
پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته
از سرازیر ریل خارج شد
بیخبر رفت او که چندی بود
در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران
مردِ آوازهای کوهستان
پدرم را خدا بیامرزد
کارگر بود ،اهل معدن بود
#موسی_عصمتی*
www.group-telegram.com/andishehsarapub
*متولد ۱۳۵۳ روستای معدن «آق دربند» سرخس
در ۱۲ سالگی ۴ سال به علت پیگیری درمان مننژیت ترک تحصیل کرد سپس به علت نابینا شدن در آموزشگاه نابینایان تهران و بعد در دانشگاه بیرجند ادبیات فارسی را تا کارشناسی ارشد خواند و اکنون دبیر ادبیات دبیرستان نابینایان مشهد است.
🎸 دربارۀ شعر، موسیقی و گردشگری:
www.group-telegram.com/pakruh
BY معرفی کانالها و گروههای مجازی و ایونتها
Share with your friend now:
group-telegram.com/moarrefi/1501