پرسید یکی که عاشقی چیست
گفتم که مپرس از این معانی
آنگه که چو من شوی ببینی
آنگه که بخواندت به خوانی
#مولانا
گفتم که مپرس از این معانی
آنگه که چو من شوی ببینی
آنگه که بخواندت به خوانی
#مولانا
○
روزی خواهم آمد
و پیامی خواهم آورد
در رگها نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
هر چه دشنام، از لبها خواهم برچید
هر چه دیوار، از جا خواهم بركند
رهزنان را خواهم گفت: كاروانی آمد بارَش لبخند!
ابر را پاره خواهم كرد
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دلها را با عشق، سایه ها را با آب، شاخهها را با باد
خواهم آمد سر هر دیواری، میخكی خواهم كاشت
پای هر پنجرهای شعری خواهم خواند
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم كرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت...
✍#سهراب_سپهری
روزتان پر از عشق و آشتی
🍏🍎🍃
روزی خواهم آمد
و پیامی خواهم آورد
در رگها نور خواهم ریخت
و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم، سیب سرخ خورشید
هر چه دشنام، از لبها خواهم برچید
هر چه دیوار، از جا خواهم بركند
رهزنان را خواهم گفت: كاروانی آمد بارَش لبخند!
ابر را پاره خواهم كرد
من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دلها را با عشق، سایه ها را با آب، شاخهها را با باد
خواهم آمد سر هر دیواری، میخكی خواهم كاشت
پای هر پنجرهای شعری خواهم خواند
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم كرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت...
✍#سهراب_سپهری
روزتان پر از عشق و آشتی
🍏🍎🍃
اگر کسی مرا خواست،
بگویید رفته بارانها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید برای دیدنِ طوفانها رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید:
رفته است،
تا دیگر بازنگردد!
#بیژن_جلالی
بگویید رفته بارانها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد،
بگویید برای دیدنِ طوفانها رفته است!
و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید:
رفته است،
تا دیگر بازنگردد!
#بیژن_جلالی
.
یه وقتایی باید زندگیت رو مثل یه کتاب رو میز بذاری،
چند قدم بری عقب،
از دور ورقاشو نگاه کنی…
ببینی داستانت هنوز همونیه که میخواستی بنویسی،
یا ناخودآگاه داری فصل به فصلش رو برای یکی دیگه مینویسی.
بفهمی نقشِ اولش هنوز خودتی،
یا شدی یه سیاهیلشگر که فقط داره صحنه رو پُر میکنه.
باید از خودت بپرسی:
هنوز به خودت وفاداری؟
یا قهر کردی با خودت و خبر نداری؟
#علي_قاضي_نظام
یه وقتایی باید زندگیت رو مثل یه کتاب رو میز بذاری،
چند قدم بری عقب،
از دور ورقاشو نگاه کنی…
ببینی داستانت هنوز همونیه که میخواستی بنویسی،
یا ناخودآگاه داری فصل به فصلش رو برای یکی دیگه مینویسی.
بفهمی نقشِ اولش هنوز خودتی،
یا شدی یه سیاهیلشگر که فقط داره صحنه رو پُر میکنه.
باید از خودت بپرسی:
هنوز به خودت وفاداری؟
یا قهر کردی با خودت و خبر نداری؟
#علي_قاضي_نظام
○
تو ساعتی
تو چراغی
تو بستری
تو سکوتی...
چگونه میتوانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوههایت...
تو واژهای
تو کلامی
تو بوسهای
تو سلامی...
چگونه میتوانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامههایت...
تو یادگاری
تو وسوسهای
تو گفتگوی درونی...
چگونه میتوانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظهات...
بهانهها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق رفته؛
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زندهای
به سرنوشت رضایت دادم...
✍#محمدعلی_سپانلو
🍏🍎🍃
تو ساعتی
تو چراغی
تو بستری
تو سکوتی...
چگونه میتوانم
که غایبت بدانم
مگر که خفته باشی در اندوههایت...
تو واژهای
تو کلامی
تو بوسهای
تو سلامی...
چگونه میتوانم که غایبت بدانم
مگر که مرده باشی در نامههایت...
تو یادگاری
تو وسوسهای
تو گفتگوی درونی...
چگونه میتوانی که غایبم بدانی
مگر که مرده باشم من در حافظهات...
بهانهها را مرور کردم
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق رفته؛
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زندهای
به سرنوشت رضایت دادم...
✍#محمدعلی_سپانلو
🍏🍎🍃
پس کی میآيی
به رويایِ بیجُفتِ اين خانه قناعت کنيم؟!
شاگردِ گلفروشیِ آن سوی پُل
دارد رو به پنجرهای بسته و بیپرده نگاه میکند
رفتگرِ خوشلهجهی همين کوچه فهميده است
گلدانهای سفالِ کنارِ مهتابی
آب میخواهند.
نيلوفرِ غمگينِ کنار پنجره میگويد
پس کی میآيی؟
شاگردِ گلفروشی آن سوی پل هم ...
پس کاش کسی میآمد
لااقل خبری میآورد.
#سیدعلی_صالحی
✦
به رويایِ بیجُفتِ اين خانه قناعت کنيم؟!
شاگردِ گلفروشیِ آن سوی پُل
دارد رو به پنجرهای بسته و بیپرده نگاه میکند
رفتگرِ خوشلهجهی همين کوچه فهميده است
گلدانهای سفالِ کنارِ مهتابی
آب میخواهند.
نيلوفرِ غمگينِ کنار پنجره میگويد
پس کی میآيی؟
شاگردِ گلفروشی آن سوی پل هم ...
پس کاش کسی میآمد
لااقل خبری میآورد.
#سیدعلی_صالحی
✦
هیچ و باد است جهان
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
#فریدون_مشیری
روزتون سرشار از عشق و دوستی
پ ن :به ترتیب مسجد جامع عتیق اصفهان، میدون کهنه، منار علی و امامزاده هارون ولایت.
گفتی و باور کردی
کاش یک روز به اندازه هیچ
غم بیهوده نمی خوردی
کاش یک لحظه به سرمستی باد
شاد و آزاد به سر می بردی
#فریدون_مشیری
روزتون سرشار از عشق و دوستی
پ ن :به ترتیب مسجد جامع عتیق اصفهان، میدون کهنه، منار علی و امامزاده هارون ولایت.
من چنان محو سخن گفتن گرمت بودم
که تو از هرچه که دم میزدی آن دم خوش بود
#حسین_منزوی
پ ن: عاشقانه های دهه ۶۰
که تو از هرچه که دم میزدی آن دم خوش بود
#حسین_منزوی
پ ن: عاشقانه های دهه ۶۰
○
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می کند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند .
#بابک_خرمدین
#قلعه بابک# آذربایجان
🍏🍎🍃
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز می کند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند .
#بابک_خرمدین
#قلعه بابک# آذربایجان
🍏🍎🍃
در چنین روزی #آرش کمانگیر، بزرگترین تیرانداز در داستانهای ایرانی،
از بالای کوه«اَیریوخْشَئوثه» تیری را بهسوی کوه«خْوَنْوَنْت» پرتاب کرد و مرز میان ایران و توران برگزیده شد.
۱۰ تیر در تقویم ایران باستان #جشن_تیرگان است. تیرگان روزی است که در اساطیر ایران آرش کمانگیر، از بلندترین نقطه البرز که دماوند است برای تعیین مرز ایران کمان کشید. برخی۱۳ تیر را نیز #روز_تیرگان میدانند
روز #تیرگان بر ایرانیان خجسته باد.
از بالای کوه«اَیریوخْشَئوثه» تیری را بهسوی کوه«خْوَنْوَنْت» پرتاب کرد و مرز میان ایران و توران برگزیده شد.
۱۰ تیر در تقویم ایران باستان #جشن_تیرگان است. تیرگان روزی است که در اساطیر ایران آرش کمانگیر، از بلندترین نقطه البرز که دماوند است برای تعیین مرز ایران کمان کشید. برخی۱۳ تیر را نیز #روز_تیرگان میدانند
روز #تیرگان بر ایرانیان خجسته باد.
چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
#حضرت_حافظ
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
این چه استغناست یارب وین چه قادرحکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
صاحب دیوان ما گویی نمیداند حساب
کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست
#حضرت_حافظ
آن کس که ز تو نشان ندارد
گر خورشیدست آن ندارد
ما بر در و بام عشق حیران
آن بام که نردبان ندارد
دل چون چنگست و عشق زخمه
پس دل به چه دل فغان ندارد
امروز فغان عاشقان را
بشنو که تو را زیان ندارد
هر ذره پر از فغان و نالهست
اما چه کند زبان ندارد
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
هر سو نگران تست دلها
وان سو که تویی گمان ندارد
این عالم را کرانهای هست
عشق من و تو کران ندارد
مانند خیال تو ندیدم
بوسه دهد و دهان ندارد
ماننده غمزهات ندیدم
تیر اندازد کمان ندارد
دادی کمری که بر میان بند
طفل دل من میان ندارد
گفتی که به سوی ما روان شو
بی لطف تو جان روان ندارد
#حضرت_مولانا
گر خورشیدست آن ندارد
ما بر در و بام عشق حیران
آن بام که نردبان ندارد
دل چون چنگست و عشق زخمه
پس دل به چه دل فغان ندارد
امروز فغان عاشقان را
بشنو که تو را زیان ندارد
هر ذره پر از فغان و نالهست
اما چه کند زبان ندارد
رقص است زبان ذره زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
هر سو نگران تست دلها
وان سو که تویی گمان ندارد
این عالم را کرانهای هست
عشق من و تو کران ندارد
مانند خیال تو ندیدم
بوسه دهد و دهان ندارد
ماننده غمزهات ندیدم
تیر اندازد کمان ندارد
دادی کمری که بر میان بند
طفل دل من میان ندارد
گفتی که به سوی ما روان شو
بی لطف تو جان روان ندارد
#حضرت_مولانا
○
گرچه جان ما به ظاهر
هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد
از بحر بی پایان جدا
از جدایی قطع پیوند
خدایی مشکل است
گر شود سی پاره، از هم
کی شود قرآن جدا؟
میشود بیگانگان را
دوری ظاهر حجاب
آشنایان را نمیسازد
ز هم هجران جدا
_عشق هیهات است
در خلوت شود غافل ز حسن
نیست در زندان
زلیخا از مه کنعان جدا
✍#صائب_تبریزی
🍏🍎🍃
گرچه جان ما به ظاهر
هست از جانان جدا
موج را نتوان شمرد
از بحر بی پایان جدا
از جدایی قطع پیوند
خدایی مشکل است
گر شود سی پاره، از هم
کی شود قرآن جدا؟
میشود بیگانگان را
دوری ظاهر حجاب
آشنایان را نمیسازد
ز هم هجران جدا
_عشق هیهات است
در خلوت شود غافل ز حسن
نیست در زندان
زلیخا از مه کنعان جدا
✍#صائب_تبریزی
🍏🍎🍃
○
ای شوق تو
بر شیشهی طاقت زده سنگم
وی آمدنت عقدهگشای دل تنگم
چون دل نسپارم
به تو با این همه حسنت؟
من جان و دلم
پیش تو ای دوست! نه سنگم
ای شوق رسیدن
به تو مبنای شتابم
وی شور گذشتن
ز تو، معنای درنگم
من بیتو و با تو
به غم و شادیام، آری
گه رومی رومیام
ز تو، گه زنگی زنگم
✍#حسین_منزوی
🍏🍎🍃
ای شوق تو
بر شیشهی طاقت زده سنگم
وی آمدنت عقدهگشای دل تنگم
چون دل نسپارم
به تو با این همه حسنت؟
من جان و دلم
پیش تو ای دوست! نه سنگم
ای شوق رسیدن
به تو مبنای شتابم
وی شور گذشتن
ز تو، معنای درنگم
من بیتو و با تو
به غم و شادیام، آری
گه رومی رومیام
ز تو، گه زنگی زنگم
✍#حسین_منزوی
🍏🍎🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
○
باید زنده بمانیم.
هنوز هم باران هست.
راه، رویا، روشنایی هست. شب فقط استعاره است، شب هرگز دشمن کسی نبوده است.
ما در ستایش زنده ماندن به شادمانی رسیده ایم.
ما زنده می مانیم، ما باید زنده بمانیم. باران خوب است، بوسه خوب است؛ بوسیدنِ بی پایانِ در تو شدن، با تو شدن، از تو شدن.
خورشیدهای بی شماری در چشم های من مخفی مانده اند، ما طلوع خواهیم کرد. صبح نزد من است. من نزد توام، تو نزد زندگی. ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می شوند.
✍#سيدعلى_صالحی
🍏🍎🍃
باید زنده بمانیم.
هنوز هم باران هست.
راه، رویا، روشنایی هست. شب فقط استعاره است، شب هرگز دشمن کسی نبوده است.
ما در ستایش زنده ماندن به شادمانی رسیده ایم.
ما زنده می مانیم، ما باید زنده بمانیم. باران خوب است، بوسه خوب است؛ بوسیدنِ بی پایانِ در تو شدن، با تو شدن، از تو شدن.
خورشیدهای بی شماری در چشم های من مخفی مانده اند، ما طلوع خواهیم کرد. صبح نزد من است. من نزد توام، تو نزد زندگی. ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می شوند.
✍#سيدعلى_صالحی
🍏🍎🍃
○
آن نفسی که باخودی
یار چو خار آیدت
وان نفسی که بیخودی
یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی
خود تو شکار پشهای
وان نفسی که بیخودی
پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی
بسته ابر غصهای
وان نفسی که بیخودی
مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی
یار کناره میکند
وان نفسی که بیخودی
باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی
همچو خزان فسردهای
وان نفسی که بیخودی
دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت
از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو
تا که قرار آیدت___
#مولانا
آن نفسی که باخودی
یار چو خار آیدت
وان نفسی که بیخودی
یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی
خود تو شکار پشهای
وان نفسی که بیخودی
پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی
بسته ابر غصهای
وان نفسی که بیخودی
مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی
یار کناره میکند
وان نفسی که بیخودی
باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی
همچو خزان فسردهای
وان نفسی که بیخودی
دی چو بهار آیدت
جمله بیقراریت
از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو
تا که قرار آیدت___
#مولانا