Telegram Group Search
بازگشت وجه ایونت

دوستانی که هنوز برام شماره کارتشون رو نفرستادن، لطفا در اسرع وقت برام به همراه بلیط ثبت نام شون ایمیل کنن.

تا الان برای همه افرادی که ایمیل کرده بودن، واریزی ها رو انجام دادم.
[email protected]
بازم ببخشید اگه دیر شد یا ضرر کردید.
@htuniversity
یادش بخیر
یه دورهمی یهویی که اصلا قرار نبود برم
و لحظه آخری قسمت شد دوستان رو مجدد ببینم.

هانی اون روز کلی عکس خفن با دوربینش از دوستان گرفت.
@haniasef2
یک اردیبهشت 1404
@htuniversity
شب نوشت 8 تیر 1404:

خب دهه سوم زندگیم هم تموم شد و رسما وارد دهه چهارم شدم.

از 20 تا 30 سالگی بالا و پایین زیادی داشت. مدام یه هدف بزرگ تو ذهنم برای خودم درست میکردم و با جون و دل میرفتم سمتش.

بابت اینکه خدا هیچ عزیزی رو ازم تو این سالها نگرفت، بسیار سپاسگذارم. راستیتش از اون روزی که بخوام یکیشون رو از دست بدم، یکم میترسم.

خب بذار سرعتی پرونده این ده سالم رو یه مروری کنم.

20 تا 22 سالگی یه تیم ساختم و رفتیم سراغ ساخت کوادروتور. لحظه ای که تو نمازخونه مسجد لحظاتی پرواز کرد رو هنوز یادمه، خیلی شیرین بود. بعد خواستیم ایده رو در انتها تجاری کنیم که شکست خوردیم.

22 تا 24 سالگی: تو این بازه ازدواج کردم و تجربه متفاوت و باحالی بود. مجبور شدم وارد بازار کار بشم تا بتونم از پس هزینه های زندگیمون بربیام. این ازدواج به موقع منو تو زندگی خیلی جلو انداخت.

24 تا 26 سالگی: این دو سال رو اکثرشو کنار ربات ها زندگی کردم و در کنار یک تیم خفن سعی کردیم ربات های صنعتی رو بیشتر تو صنعت ایران وارد کنیم.

26 تا 28 سالگی: وارد لینکدین و بعد مدت کوتاهی وارد بازار کار آمریکا شدم. شیرین ترین لحظات این برهه زندگیم وقتی بود که اولین درآمد دلاریم رو بدست آوردم و بعدیش این بود که طرح ها و ایده هام داشت تو آمریکا ثبت اختراع می‌شد. حس با حالی بود.

28 تا 30 سالگی: خدا بهم یه دختر داد. جذاب‌ترین و شیرین ترین اتفاق زندگیم رو تجربه کردم. اصلا قابل وصف نیست.
یه هدف گذاشتم که تا حد امکان تجربیاتم رو مکتوب کنم که خروجیش شد یه کانال تلگرامی که بواسطش کلی دوست خوب و با معرفت پیدا کردم.
برادرا رو هم تونستم بالاخره به یه درآمد خوب و پایدار برسونم و در حد خودم کمکشون کنم علاقه و مسیرشون رو پیدا کنن.
خودم هم از کارم زدم بیرون و کامل فریلنسر شدم و تا میتونستم تو این یکسال گذشته سفر کردم. فشار کاریم رو کمتر کردم تا بتونم بیشتر کنار دختر و خانومم باشم.

در کل این ده سالی که گذشت، بالا و پایین زیاد داشت ولی هیجان انگیز و جذاب بود. بعضی از جاهاش، کار بشدت قفل می‌شد و تو اون لحظات بیشتر از هر زمانی به خدا نزدیک میشدم و خودش درها رو برام باز می‌کرد.

توی هر دو سالش یه کار جذاب و متفاوت انجام دادم و نسبت به دو سال قبلش از عملکرد خودم نسبت به قبل راضی تر بودم.

تو این 30 سال، شرایط روزگار جوری برام رقم خورد که تونستم کشورهای زیادی رو ببینم ولی هیچ سفری برام به شیرینی سفرهای هر ساله اربعین نبود. اصلا جنس غم آقا با همه غم ها فرق میکنه. حال دلمو بشدت خوب میکنه. اینقدر گره کور برام این آقا باز کرده که نگو.

نمیدونم همسرم این متن رو میخونه یا نه(تازه عضو کانال شده) ولی ازش بشدت قدردانم. اگه ایشونو نداشتم مطمئنا نمیتونستم تو جایگاهی که الان هستم باشم.

و تو این یک سال و نیم(سن دخترم) تازه متوجه شدم پدر و مادرم چه سختی هایی کشیدن تا من به اینجا برسم. بیش از هر زمانی ازشون قدردانم و خوشحالم که کنارم هستن.

حالا وقتشه خودمو آماده کنم برای یه دهه جذاب دیگه.
@htuniversity
مرسی از تک تک پیام های زیباتون❤️

ببخشید اگه تک به تک نمیتونم جواب محبت های شما دوستان رو بدم.

براتون بهترین ها رو آرزو میکنم.
#تجربیات_تلخ_دوستان

به امید خدا قراره یک سری پست تجربه محور
پیرامون تجربیات تلخ خودم و دوستان بذارم.

قسمت اول رو با خودم شروع کردم که میتونید با این دو هشتگ
به این سری پست‌ها دسترسی پیدا کنید.

#تجربیات_تلخ_من
#تجربیات_تلخ_دوستان

اگه شما هم یه تجربه تلخی تو زندگیتون داشتید که براتون یه درس بسیار بزرگ داشته، ممنون میشم اونو برام ایمیل کنید.
[email protected]

@htuniversity
#تجربیات_تلخ_دوستان
قسمت اول | مهدی

من یه کار خیلی خوب و حرفه ای از هلند گرفتم تو زمینه پوینت کلاد که مدت قرارداد باز بود و احتمالا خیلی طولانی

من با شرکت هلندی ارتباط خیلی خوبی گرفتم و تونستم ثابت کنم که این کارو میتونم به خوبی انجام بدم و با اینکه این کار برای اونا با یک ایرانی ایرادات زیادی داشت (به خاطر اینکه اجازه نداشتن فایل های این چنینی رو از اتحادیه اروپا خارج کنن ) ولی بازم به خاط تخصص من قبول کردن با دور زدن و استفاده از VPS این کارو انجام بدیم

هزینه ای که برای من میدادن خیلی خوب بود و چندهزار دلار در ماه میتونستم بگیرم
تقریبا ۵۰ پروژه در روز که نیاز بود به ساخت یک تیم حدود ۱۰ نفره و من تا جای خیلی خوب پیش رفتم

همه چیز خوب بود ولی قسمتی از کار قرار بود به صورت اتماتیک انجام بشه مثل ساخت فایل های اکسل و خروجی های پی دی اف که از نرم افزار رویت انجام میشد

من این قسمت کارو به یکی از دوستانم واگذار کردم این آدم کسی هستش که اگر اسمش رو بگم تقریبا ۸۰ درصد کسایی که توی حوزه طراحی معماری توی قم هستن میشناسنش و از نظر کاری حرفه ای هستش

اتفاقی که افتاد این بود که وقت کافی برای کار نمیذاشت و دائما کار عقب میوفتاد
من هرچقدر سعی کردم بهش انگیزه بدم و کارو سریعتر پیش ببریم نشد
این آدم از نظر تخصص واقعا حرفه ای بود ولی اصلا اخلاق حرفه ای نداشت و به خاطر همین با شرکت اصلی کم کم به مشکلاتی خوردیم

کار به جایی رسید که من فقط میخواستم به خاطر اینکه در آینده شاید بتونم ارتباطی بگیرم یه راهی پیدا کنم که بگم نمیخوام ادامه بدم ولی نمیتونستم بگم تا اینکه جنگ شروع شد و یه بهونه خوب برای من که کار رو ادامه ندم

خیلی فشار روانی زیادی داشتم و از طرفی پروژه ای که سال ها دنبالش بودم رو داشتم از دست میدادم ولی به خاطر اینکه رابطم خراب نشه ازش گذشتم

و بعدا اونا هم پذیرفتن به خاطر شرایط کارو انجام ندیم

آخرین ضربه محکمی که به من وارد شد اونجایی بود که یکی از اعضای ارشد شرکت به من گفتش من میخواستم یه تیم توی ایران راه بندازم و نمایندگی بگیریم برای ایران و توی ایران کارو ادامه بدیم ولی دیگه نمیتونم این کارو با شما انجام بدم

همه این تجربه تلخ رو گفتم برای این بودش که من تمام تلاشم رو کردم و حتی با تیم های خیلی خوب اروپایی رقابت کردم و کارو گرفتم ولی به دلیل یک آدم غیر حرفه ای همه چیز نابود شد.

این تجربه خیلی سنگین بود برای من ولی یاد گرفتم همیشه برای همکاری فقط با بهترین ها و حرفه ای ترین ها کار کنم
کسی که غیر از تخصص مسئولیت پذیر باشه و بتونم بهش اعتماد کنم.

امیدوارم برای کسی این اتفاق نیوفته ولی اینو در نظر بگیرید که همیشه با کسی کار کنید که علاوه بر تخصص تعهد داشته باشه.
@htuniversity
2025/06/29 23:22:40
Back to Top
HTML Embed Code: