پایداری و فداکاریِ اجداد شما در راه میهن، بسیار ستودنیست اما هیچ منطقی نیست که کسی منت کارهای دیگران را، یا به دیگر عبارت، کارهای نکردهٔ خود را بر دیگران بگذارد. گذشتهٔ درخشان و پرشکوه شما آنجا کارآمد است که به شما درس میهنپرستی داده باشد؛ فخر فروختن و الگو نگرفتن، نشانهٔ گمراهی شماست.
🟡 @pardanshah
🟡 @pardanshah
قومگرایی و دگرستیزی / ۱
🔹 از دیدگاه هگل (فیلسوف برجستهٔ غربی): «"دیگری" است که "من" را تعریف میکند[1]». آگاهی به خود و کسب خودآگاهی، در نتیجهٔ رویارویی با "دیگری" است که منجر به کسب خودآگاهی میشود. سارتر (فیلسوف اگزیستانسیالیست) بر این باور است که، "ما" نیازمند "دیگری" جهت بازتعریف خود هستیم و دیگری بخشی از وجود ماست. زیرا در جهانی زندگی میکنیم که بودن با دیگری یکی از اولویتهای ماست و انسان پیوسته با دیگری زندگی میکند: «وجود "دیگری" به همان اندازه برای "ما" مسلم است که وجود خود ما[2]».
🔹 در تقابل با دیگری، نخست باید بدانیم که او هم فارغ از هر نوع دستهبندی، انسانی است همچون ما. دیگری نه برتر از ما است و کمتر از ما. اگر این را بپذیریم، دیگران را افرادی همچون خود میدانیم و اینجاست که متوجه خواهیم شد دیگران بازتابی از ما هستند و همانند ما حق و حقوقی دارند. پدیدار شدن این نگرش باعث میشود تا در ذهن ما، انسانهای دیگر، بیچهره نباشند و از آنان غافل نشویم. مادامی که با دیگران چهرهبهچهره بشویم آنگاه درمییابیم که شناخت و دورنمای ذهنیِ اولیهای که از او داشتهایم چهقدر اشتباه بوده، و این چهرهبهچهره شدن و دگراندیشی و همذاتپنداری، ما را به صلح و عدم خشونتورزی فرا میخواند.
🔹 تمامی ساختارهای تمامیتخواه و دگرستیز همچون فاشیسم، نازیسم، بنیادگرایی مذهبی، ناسیونالیسم افراطی و بلشویسم برآمده از نگرشهای دگرستیزانهای هستند که دیگران را دشمن و اهریمن میپندارند و با این عقیده، هرگونه جنایتی علیه دیگران را برای خود آسان میسازند. حتی شکلگیری چنین جنبشهایی هم بر پایهٔ ایجاد نفرت و ترس از دیگران است که در گام بعدی، افراد متنفر و هراسان را برای محافظت از دشمن خیالی، به سوی خود میکشاند و آنان را در زیر سایهٔ افکار شوم خود متحد میکند. چرا که داشتن دشمن، زمینهای برای اتحاد است و اگر دشمنی در کار نباشد، کافیست آنرا در ذهن مردم ایجاد کنید.
🔹 همانگونه که روشن شد، تمامیتخواهان از دیگران انسانیتزدایی میکنند و آنان را افرادی پست و فرومایه میدانند. یعنی روحزدایی، شخصیتزدایی و انسانیتزدایی از دیگران تا زمینهٔ هرگونه خشونتورزی علیه این دشمنان خیالی و اهریمنان ناواقعی را بسازند. افراد و مردمی که در دام تمامیتخواهان میافتند، خود از دیگر قربانیان این نگرشها هستند. چرا که نظامهای توتالیتر آنها را وادار به پیروی بی چون و چرا میکنند که لازمهٔ آن، فرمانبرداری بدون تفکر است. اگر از آنان فرمان نبرید، شما را افرادی نافرمان و خائن به ارزشهای مقدس میشمارند که بدترین مجازات را علیه شما در پی دارد. بنابراین در حالی که اراده و تفکر شما را نابود میکنند، از "شما" نیز مانند "دیگران" انسانیتزدایی میشود و در نهایت تبدیل به بردگانی دیگر برای آنها میشوید.
1- عبدالاله بلقزیز، عرب و مدرنیته، ترجمهٔ سیدمحمد آل مهدی، (تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۹۶)، ص۴۷.
2- ژان پل سارتر، گوشهنشینان آلتونا، ترجمهٔ ابوالحسن نجفی، (تهران، نشر نیلوفر، ۱۳۸۶)، ص۵۷.
🟣 @PardanShah
🔹 از دیدگاه هگل (فیلسوف برجستهٔ غربی): «"دیگری" است که "من" را تعریف میکند[1]». آگاهی به خود و کسب خودآگاهی، در نتیجهٔ رویارویی با "دیگری" است که منجر به کسب خودآگاهی میشود. سارتر (فیلسوف اگزیستانسیالیست) بر این باور است که، "ما" نیازمند "دیگری" جهت بازتعریف خود هستیم و دیگری بخشی از وجود ماست. زیرا در جهانی زندگی میکنیم که بودن با دیگری یکی از اولویتهای ماست و انسان پیوسته با دیگری زندگی میکند: «وجود "دیگری" به همان اندازه برای "ما" مسلم است که وجود خود ما[2]».
🔹 در تقابل با دیگری، نخست باید بدانیم که او هم فارغ از هر نوع دستهبندی، انسانی است همچون ما. دیگری نه برتر از ما است و کمتر از ما. اگر این را بپذیریم، دیگران را افرادی همچون خود میدانیم و اینجاست که متوجه خواهیم شد دیگران بازتابی از ما هستند و همانند ما حق و حقوقی دارند. پدیدار شدن این نگرش باعث میشود تا در ذهن ما، انسانهای دیگر، بیچهره نباشند و از آنان غافل نشویم. مادامی که با دیگران چهرهبهچهره بشویم آنگاه درمییابیم که شناخت و دورنمای ذهنیِ اولیهای که از او داشتهایم چهقدر اشتباه بوده، و این چهرهبهچهره شدن و دگراندیشی و همذاتپنداری، ما را به صلح و عدم خشونتورزی فرا میخواند.
🔹 تمامی ساختارهای تمامیتخواه و دگرستیز همچون فاشیسم، نازیسم، بنیادگرایی مذهبی، ناسیونالیسم افراطی و بلشویسم برآمده از نگرشهای دگرستیزانهای هستند که دیگران را دشمن و اهریمن میپندارند و با این عقیده، هرگونه جنایتی علیه دیگران را برای خود آسان میسازند. حتی شکلگیری چنین جنبشهایی هم بر پایهٔ ایجاد نفرت و ترس از دیگران است که در گام بعدی، افراد متنفر و هراسان را برای محافظت از دشمن خیالی، به سوی خود میکشاند و آنان را در زیر سایهٔ افکار شوم خود متحد میکند. چرا که داشتن دشمن، زمینهای برای اتحاد است و اگر دشمنی در کار نباشد، کافیست آنرا در ذهن مردم ایجاد کنید.
🔹 همانگونه که روشن شد، تمامیتخواهان از دیگران انسانیتزدایی میکنند و آنان را افرادی پست و فرومایه میدانند. یعنی روحزدایی، شخصیتزدایی و انسانیتزدایی از دیگران تا زمینهٔ هرگونه خشونتورزی علیه این دشمنان خیالی و اهریمنان ناواقعی را بسازند. افراد و مردمی که در دام تمامیتخواهان میافتند، خود از دیگر قربانیان این نگرشها هستند. چرا که نظامهای توتالیتر آنها را وادار به پیروی بی چون و چرا میکنند که لازمهٔ آن، فرمانبرداری بدون تفکر است. اگر از آنان فرمان نبرید، شما را افرادی نافرمان و خائن به ارزشهای مقدس میشمارند که بدترین مجازات را علیه شما در پی دارد. بنابراین در حالی که اراده و تفکر شما را نابود میکنند، از "شما" نیز مانند "دیگران" انسانیتزدایی میشود و در نهایت تبدیل به بردگانی دیگر برای آنها میشوید.
1- عبدالاله بلقزیز، عرب و مدرنیته، ترجمهٔ سیدمحمد آل مهدی، (تهران، نشر علمی و فرهنگی، ۱۳۹۶)، ص۴۷.
2- ژان پل سارتر، گوشهنشینان آلتونا، ترجمهٔ ابوالحسن نجفی، (تهران، نشر نیلوفر، ۱۳۸۶)، ص۵۷.
🟣 @PardanShah
قومگرایی و دگرستیزی / ۲
🔹 قومگرایان مانند سایر تمامیتخواهان از طریق بهکارگیری و ترویج ناواقعیتها، توطئهانگاری، ایجاد وحشت و ترس؛ و تلقین آنها به مردم، بر آن است تا با از بین بردن فردیت و روح انسانها و همچنین تبدیل شهروند به ناشهروند (برده و دشمن) با ساختن تصویری اهریمنگونه و دشمنانه از "دیگران" و ساختن بردگانی فرمانبردار و بلاتفکر از "خودیها' و انسانیتزدایی از آنان، انسجام اجتماعی را حول اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود حفظ و آنها را آمادهٔ شکلپذیری در راه آرمانهای تمامیتخواهانه و مخرب خود کنند.
🔹 قومگرایی یا به بیانی دیگر، ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم خونبنیاد (نژادی) از دیگر تفکرات توتالیتر و تمامیتخواهی است که هانا آرنت آن را به دلیل تلقین و ترویج این امر که مردم در محاصرهٔ دشمنان دائمی خویش قرار گرفته و همچنین ایجاد تمایز بین "خود" با "دیگری" بر اساس تضاد و تقابل و برتر دانستن خود نسبت به غیر، مستعد تخریب ذات انسانی و هرگونه تفکر سامانبخش سیاسی میداند. مطابق دیدگاه آرنت: «ویژگی ناسیونالیسم قومی این است که اصرار ورزد مردم خودی در احاطهٔ یک دنیا دشمن در موقعیتِ یکی در برابر همه به سر میبرند و در نتیجه در این دنیا تنها یک تمایز وجود دارد که معتبر است، همانا تمایز میان "خود و" "تمامی دیگران". ناسیونالیسم قومی همواره ادعا می کند قوم خودی منحصربهفرد است و موجودیتش با موجودیت دیگر اقوامی که حقوق برابر با قوم خودی دارند، جمعناشدنی است. مدتها پیش از آن که از آن آگاهی قومی برای نابود کردن ذات انسانی یا به معنایی سوءاستفاده شود، به لحاظ نظری و در منش امکان بشریت را به منزلهٔ نوعی ایدهٔ سامانبخش در هر نوع سیاست انکار کرد [1]».
1- هانا آرنت، امپریالیسم، ترجمهٔ مهدی تدینی، (تهران، نشر ثالث ۱۳۹۹)، ص ۲۳۷.
🔴 @PardanShah
🔹 قومگرایان مانند سایر تمامیتخواهان از طریق بهکارگیری و ترویج ناواقعیتها، توطئهانگاری، ایجاد وحشت و ترس؛ و تلقین آنها به مردم، بر آن است تا با از بین بردن فردیت و روح انسانها و همچنین تبدیل شهروند به ناشهروند (برده و دشمن) با ساختن تصویری اهریمنگونه و دشمنانه از "دیگران" و ساختن بردگانی فرمانبردار و بلاتفکر از "خودیها' و انسانیتزدایی از آنان، انسجام اجتماعی را حول اهداف سیاسی و ایدئولوژیک خود حفظ و آنها را آمادهٔ شکلپذیری در راه آرمانهای تمامیتخواهانه و مخرب خود کنند.
🔹 قومگرایی یا به بیانی دیگر، ناسیونالیسم قومی و ناسیونالیسم خونبنیاد (نژادی) از دیگر تفکرات توتالیتر و تمامیتخواهی است که هانا آرنت آن را به دلیل تلقین و ترویج این امر که مردم در محاصرهٔ دشمنان دائمی خویش قرار گرفته و همچنین ایجاد تمایز بین "خود" با "دیگری" بر اساس تضاد و تقابل و برتر دانستن خود نسبت به غیر، مستعد تخریب ذات انسانی و هرگونه تفکر سامانبخش سیاسی میداند. مطابق دیدگاه آرنت: «ویژگی ناسیونالیسم قومی این است که اصرار ورزد مردم خودی در احاطهٔ یک دنیا دشمن در موقعیتِ یکی در برابر همه به سر میبرند و در نتیجه در این دنیا تنها یک تمایز وجود دارد که معتبر است، همانا تمایز میان "خود و" "تمامی دیگران". ناسیونالیسم قومی همواره ادعا می کند قوم خودی منحصربهفرد است و موجودیتش با موجودیت دیگر اقوامی که حقوق برابر با قوم خودی دارند، جمعناشدنی است. مدتها پیش از آن که از آن آگاهی قومی برای نابود کردن ذات انسانی یا به معنایی سوءاستفاده شود، به لحاظ نظری و در منش امکان بشریت را به منزلهٔ نوعی ایدهٔ سامانبخش در هر نوع سیاست انکار کرد [1]».
1- هانا آرنت، امپریالیسم، ترجمهٔ مهدی تدینی، (تهران، نشر ثالث ۱۳۹۹)، ص ۲۳۷.
🔴 @PardanShah
قومگرایی و دگرستیزی / ۳
🔹 در برداشتهای افراطی از ناسیونالیسم، بهویژه در ناسیونالیسم قومی و خونبنیاد که بر پایهٔ خلوص و اصالت نژاد و فرهنگ دستنخورده تعریف میشود و دارای وجوهی از اصالتگرایی، گذشتهگرایی و تمامیتخواهی است با شکلگیری «گفتمان خودشیفتگی و خودستایی» که بر برتری نژادی و تاریخی و فرهنگی نسبت به "دیگری" اصرار دارد، منجر به تقدیس "خود" میشوند که در تقابل با خود، هر موجودیتی که به عنوان "دیگری" تعریف میشود را امری نامقدس و فرومایه میدانند. لذا در قومگرایی هیچگونه امکان تعامل، گفتوگو، گشودگی و اشتراک با دیگران وجود ندارد. فقط اجازه خواهند داد تا دیگران، آنها را ستایش کنند و تحمل شنیدن غیر از «تحسین و آفرین» را ندارند. این رابطه به صورت عکس هم وجود دارد، بدینمعنا که اگر دیگران یک گروه را بیش از حد ستایش کنند، منجر به شکلگیری و رشد خودشیفتگی در آن گروه میشود.
🔹 تمامی خشونتهایی که به صورت جمعی علیه "دیگری" انجام میگیرند از جمله پاکسازی، نسلکشی، مهاجرت اجباری و قتلعامهای وحشیانه مبنی بر نژاد و مذهب و زبان؛ برخاسته از تفکرات ناسیونالیسم افراطی یا دیگر گفتمانهای غیرمداراگرایانه همچون بنیادگرایی دینی با تلفیقی از نگرشهای خودشیفتگی، نفرت، کینتوزی نژادی و مذهبی، بیگانهستیزی و بیگانههراسی، و دشمنانگاری پارانوئید نسبت به "دیگری" صورت پذیرفته است.
🔹 اگر در رویارویی با "دیگری" احساس تمایز و دوگانگی بیش از حد نداشته باشیم و تفاوتها را صرفاً "تفاوت محض" بدانیم، این احساس به صورت اعتدال و معقول بروز مییابد که میتواند به صورت نیرویی برای همیاری و اعتلای فرهنگی ظاهر شود که منجر به شکلگیری همکاریهای ارزشمند و سازنده میشود. مرز بین دوستی و دشمنی بین ما و دیگران بر پایهٔ نگرش ما به دیگران شکل خواهد گرفت و بستگی دارد آنها را با خود برابر بدانیم یا اینکه برتر و کمتر از خود.
🟡 @pardanshah
🔹 در برداشتهای افراطی از ناسیونالیسم، بهویژه در ناسیونالیسم قومی و خونبنیاد که بر پایهٔ خلوص و اصالت نژاد و فرهنگ دستنخورده تعریف میشود و دارای وجوهی از اصالتگرایی، گذشتهگرایی و تمامیتخواهی است با شکلگیری «گفتمان خودشیفتگی و خودستایی» که بر برتری نژادی و تاریخی و فرهنگی نسبت به "دیگری" اصرار دارد، منجر به تقدیس "خود" میشوند که در تقابل با خود، هر موجودیتی که به عنوان "دیگری" تعریف میشود را امری نامقدس و فرومایه میدانند. لذا در قومگرایی هیچگونه امکان تعامل، گفتوگو، گشودگی و اشتراک با دیگران وجود ندارد. فقط اجازه خواهند داد تا دیگران، آنها را ستایش کنند و تحمل شنیدن غیر از «تحسین و آفرین» را ندارند. این رابطه به صورت عکس هم وجود دارد، بدینمعنا که اگر دیگران یک گروه را بیش از حد ستایش کنند، منجر به شکلگیری و رشد خودشیفتگی در آن گروه میشود.
🔹 تمامی خشونتهایی که به صورت جمعی علیه "دیگری" انجام میگیرند از جمله پاکسازی، نسلکشی، مهاجرت اجباری و قتلعامهای وحشیانه مبنی بر نژاد و مذهب و زبان؛ برخاسته از تفکرات ناسیونالیسم افراطی یا دیگر گفتمانهای غیرمداراگرایانه همچون بنیادگرایی دینی با تلفیقی از نگرشهای خودشیفتگی، نفرت، کینتوزی نژادی و مذهبی، بیگانهستیزی و بیگانههراسی، و دشمنانگاری پارانوئید نسبت به "دیگری" صورت پذیرفته است.
🔹 اگر در رویارویی با "دیگری" احساس تمایز و دوگانگی بیش از حد نداشته باشیم و تفاوتها را صرفاً "تفاوت محض" بدانیم، این احساس به صورت اعتدال و معقول بروز مییابد که میتواند به صورت نیرویی برای همیاری و اعتلای فرهنگی ظاهر شود که منجر به شکلگیری همکاریهای ارزشمند و سازنده میشود. مرز بین دوستی و دشمنی بین ما و دیگران بر پایهٔ نگرش ما به دیگران شکل خواهد گرفت و بستگی دارد آنها را با خود برابر بدانیم یا اینکه برتر و کمتر از خود.
🟡 @pardanshah
در سوگ کانی عبدالهی، باید آبروی نداشتهٔ جامعهای که در آن «برای حفظ آبرو، خون میریزند» را بُرد؛ زیرا قاتل او، جامعهٔ اوست. فرهنگهای ضدّانسانی و زنستیزی که زمینهساز قتلهای ناموسی هستند را باید از پایه و اساس نابود کرد.
🟣 @PardanShah
🟣 @PardanShah
تجاوز به دختر ۲۵ ساله مبتلا به بیماری ژنتیکی اعصاب و روان در نیکشهر؛ بارداری، وضع حمل و تهدید به قتل توسط نزدیکان
به گزارش کمپین فعالین بلوچ/ یک دختر ۲۵ ساله بلوچ که از مشکل اعصاب و روان رنج میبرد، توسط یک فرد معلومالحال مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، حامله شده و وضع حمل کرده است. این دختر توسط نزدیکانش تهدید به مرگ شده است. این دختر که به بیماری اعصاب و روان مبتلاست و همواره دچار تشنج میشود، در پی حامله شدن در شرایطی آسیبپذیر قرار داشت و هم اکنون با وضع حمل شرایط بدتری پیدا کرده است. خانوادهٔ او از قشر مستضعف هستند و زمانی که خانواده دختر به دنبال اثبات این موضوع به دادگاه نیکشهر مراجعه کردند، پاسخی دریافت نکردند. در پی این ناکامی، آنها به دادگاه چابهار مراجعه کردند، ولی متأسفانه مسئولان آنجا نیز توجهی به این پرونده نکردند. برخی از نزدیکان این دختر او را تهدید به قتل کرده بودند و نگرانی اهالی روستا مبنی بر قتل او توسط این افراد شدت یافته است.
🔴 @PardanShah
به گزارش کمپین فعالین بلوچ/ یک دختر ۲۵ ساله بلوچ که از مشکل اعصاب و روان رنج میبرد، توسط یک فرد معلومالحال مورد تجاوز جنسی قرار گرفته، حامله شده و وضع حمل کرده است. این دختر توسط نزدیکانش تهدید به مرگ شده است. این دختر که به بیماری اعصاب و روان مبتلاست و همواره دچار تشنج میشود، در پی حامله شدن در شرایطی آسیبپذیر قرار داشت و هم اکنون با وضع حمل شرایط بدتری پیدا کرده است. خانوادهٔ او از قشر مستضعف هستند و زمانی که خانواده دختر به دنبال اثبات این موضوع به دادگاه نیکشهر مراجعه کردند، پاسخی دریافت نکردند. در پی این ناکامی، آنها به دادگاه چابهار مراجعه کردند، ولی متأسفانه مسئولان آنجا نیز توجهی به این پرونده نکردند. برخی از نزدیکان این دختر او را تهدید به قتل کرده بودند و نگرانی اهالی روستا مبنی بر قتل او توسط این افراد شدت یافته است.
🔴 @PardanShah
نابرابریهای جنسیتی و ریشههای آن
🔹 خانوادههای بلوچ نسبت به فرزندان خود از همان دوران کودکی، در شیوهٔ تربیت جنسیتزدهای را در پیش میگیرند. خانوادهها با چنین تربیتی، سنگ بنای جنسیتزدگی، زنستیزی و مردسالاری را میگذارند. به دیگر بیان، تبعیض و نابرابریِ جنسیتی از خانواده ریشه میگیرد و در جامعه به ثمر مینشیند. مرد بلوچ در خانواده، سرور و سالار زن است و زن مجبور به اطاعت بیچونوچرا از اوست. به دنبال آن، در جامعهٔ بلوچ زنان حق و حقوق کافی ندارند و بالعکس، مردان از آزادی عمل بدون مرزی برخوردار هستند.
🔹 از همان دوران کودکی، پسران خود را در جایگاه بالاتری از دختران میبینند و برتری آنها به سبب جنسیتشان، توسط خانواده به آنها القا میشود. کمی بعدتر، به هنگام زناشویی و ازدواج نیز اکثر مردان بلوچ به سبب همین شیوهٔ تربیت در خانواده، احترام کمی برای شریک عاطفی خود قائل هستند و زن را نه به عنوان شریک زندگی، بلکه دارایی و بردهٔ خود میدانند که باید در خانه بنشیند و کارهای خانهٔ مرد را انجام بدهد و بچههای او را بزرگ کند. مردان معمولاً به سبب آزادی عملی که از سوی خانواده و جامعه به آنها داده میشود، خاطرجمع هستند که میتوانند کمتر متعهد باشند و اگر مرتکب خطایی هم بشوند، کردهٔ آنها بخشودنی است. مثلاً اگر مرد با همسر خود بدخلق و کجرفتار باشد، اطرافیان بهجای نصیحت و اصلاح مرد، سعی در بالا بردن آستانهٔ صبر زن نسبت به بدرفتاریها دارند. از این جهت مردان نهتنها در رفتار خود بازنگری نمیکنند بلکه آن را شدت هم میبخشند.
🔹 بلوچها در جامعهٔ خود عدالت را به صورت برابر رعایت نمیکنند و دادگاههای جامعه همواره برای زنان برپا میشوند. منظور از دادگاههای جامعه قضاوتها و غیبتها و بهاصطلاح همان "حرف مردم" است که فقط و فقط زنان را نشانه میگیرد؛ افسوس که پای ثابت این قضاوتها و غیبتها هم خود زنان هستند که علیه همجنس خود لشکرآرایی میکنند. جامعهٔ بلوچ به هیچ وجه نمیتواند گناه زنان را ببخشد و به سادگی آنها را طرد و حذف میکند ولی در برابر مردان بسیار بخشنده و مهربان است.
🔹 بدینترتیب، جنسیتزدگی و مردسالاری و زنستیزی در جامعه از خانواده و شیوهٔ تربیت آن نشئت میگیرد. در چنین جامعهای، وزن گناه زن با مرد یکی نیست و این دو را اگر بر ترازو بنهیم، دو کفهٔ ترازو برابر نخواهد بود. مسئله تبعیض و نابرابری جنسیتی علیه جنس زن در جامعهٔ بلوچ (یا هر جامعهٔ دیگری) در شیوهٔ برقراری عدالت تعریف میشود. میدانیم که قانون باید برای همهٔ افراد برابر باشد و حق را باید بدون در نظر گرفتن جنسیت یا هر چیز دیگری، داد یا گرفت. نباید اعمال و خطاهای غیرقانونیِ یک فرد را به علت مرد بودن یا زن بودنش نادیده گرفت و نیز نباید ارتکاب به خطا یا عمل غیرقانونی را برای جنس مرد عادیسازی و برای جنس زن بزرگنمایی کرد. آنچه مهم است، شیوهٔ برقراری عدالت و رعایت برابری است.
🟡 @pardanshah
🔹 خانوادههای بلوچ نسبت به فرزندان خود از همان دوران کودکی، در شیوهٔ تربیت جنسیتزدهای را در پیش میگیرند. خانوادهها با چنین تربیتی، سنگ بنای جنسیتزدگی، زنستیزی و مردسالاری را میگذارند. به دیگر بیان، تبعیض و نابرابریِ جنسیتی از خانواده ریشه میگیرد و در جامعه به ثمر مینشیند. مرد بلوچ در خانواده، سرور و سالار زن است و زن مجبور به اطاعت بیچونوچرا از اوست. به دنبال آن، در جامعهٔ بلوچ زنان حق و حقوق کافی ندارند و بالعکس، مردان از آزادی عمل بدون مرزی برخوردار هستند.
🔹 از همان دوران کودکی، پسران خود را در جایگاه بالاتری از دختران میبینند و برتری آنها به سبب جنسیتشان، توسط خانواده به آنها القا میشود. کمی بعدتر، به هنگام زناشویی و ازدواج نیز اکثر مردان بلوچ به سبب همین شیوهٔ تربیت در خانواده، احترام کمی برای شریک عاطفی خود قائل هستند و زن را نه به عنوان شریک زندگی، بلکه دارایی و بردهٔ خود میدانند که باید در خانه بنشیند و کارهای خانهٔ مرد را انجام بدهد و بچههای او را بزرگ کند. مردان معمولاً به سبب آزادی عملی که از سوی خانواده و جامعه به آنها داده میشود، خاطرجمع هستند که میتوانند کمتر متعهد باشند و اگر مرتکب خطایی هم بشوند، کردهٔ آنها بخشودنی است. مثلاً اگر مرد با همسر خود بدخلق و کجرفتار باشد، اطرافیان بهجای نصیحت و اصلاح مرد، سعی در بالا بردن آستانهٔ صبر زن نسبت به بدرفتاریها دارند. از این جهت مردان نهتنها در رفتار خود بازنگری نمیکنند بلکه آن را شدت هم میبخشند.
🔹 بلوچها در جامعهٔ خود عدالت را به صورت برابر رعایت نمیکنند و دادگاههای جامعه همواره برای زنان برپا میشوند. منظور از دادگاههای جامعه قضاوتها و غیبتها و بهاصطلاح همان "حرف مردم" است که فقط و فقط زنان را نشانه میگیرد؛ افسوس که پای ثابت این قضاوتها و غیبتها هم خود زنان هستند که علیه همجنس خود لشکرآرایی میکنند. جامعهٔ بلوچ به هیچ وجه نمیتواند گناه زنان را ببخشد و به سادگی آنها را طرد و حذف میکند ولی در برابر مردان بسیار بخشنده و مهربان است.
🔹 بدینترتیب، جنسیتزدگی و مردسالاری و زنستیزی در جامعه از خانواده و شیوهٔ تربیت آن نشئت میگیرد. در چنین جامعهای، وزن گناه زن با مرد یکی نیست و این دو را اگر بر ترازو بنهیم، دو کفهٔ ترازو برابر نخواهد بود. مسئله تبعیض و نابرابری جنسیتی علیه جنس زن در جامعهٔ بلوچ (یا هر جامعهٔ دیگری) در شیوهٔ برقراری عدالت تعریف میشود. میدانیم که قانون باید برای همهٔ افراد برابر باشد و حق را باید بدون در نظر گرفتن جنسیت یا هر چیز دیگری، داد یا گرفت. نباید اعمال و خطاهای غیرقانونیِ یک فرد را به علت مرد بودن یا زن بودنش نادیده گرفت و نیز نباید ارتکاب به خطا یا عمل غیرقانونی را برای جنس مرد عادیسازی و برای جنس زن بزرگنمایی کرد. آنچه مهم است، شیوهٔ برقراری عدالت و رعایت برابری است.
🟡 @pardanshah
زن جوان در شوشتر به ضرب ۱۶ گلوله پدر و برادرش کشته شد
🔹زن جوانی به نام عاطفه زغیبی، صبح روز چهارشنبه دهم بهمن، در حالیکه فرزند نوزادش را در آغوش داشت، به ضرب ۱۶ گلوله که پدر و برادرش شلیک کردند، کشته شد. عاطفه که ۱۷ سال داشت، دو سال قبل با مرد جوانی که قصد ازدواج با او را داشت فرار کرده بود.
🔹به گفته منابع نزدیک به خانواده، همسر عاطفه یک سال قبل طی یک نشست عشایری مبلغ ۶۰۰ میلیون تومان به خانواده او پرداخت کرده بود تا اختلافات خاتمه یابد و خانواده زغیبی، ازدواج آنها را به رسمیت بشناسند.
🔹 با اینوجود، این منابع گفتند که پدر عاطفه، علیرغم دریافت وجه که مطابق سنت عشایری «فصل» انجام شده بود، به حل و فصل ماجرا رضایت نداده و گفته بود که دخترش را خواهد کشت.
🔹پدر و برادر عاطفه، روز حادثه با لباس مبدل نظامی وارد خانه او شدند. همسر عاطفه که فکر کرده بود ماموران برای بازداشتش آمدهاند، از خانه فرار کرد اما عاطفه ۱۷ ساله، در حالی که نوزادش را در آغوش داشت، به ضرب گلوله پدر و برادر کشته شد.
🟣 @PardanShah
🔹زن جوانی به نام عاطفه زغیبی، صبح روز چهارشنبه دهم بهمن، در حالیکه فرزند نوزادش را در آغوش داشت، به ضرب ۱۶ گلوله که پدر و برادرش شلیک کردند، کشته شد. عاطفه که ۱۷ سال داشت، دو سال قبل با مرد جوانی که قصد ازدواج با او را داشت فرار کرده بود.
🔹به گفته منابع نزدیک به خانواده، همسر عاطفه یک سال قبل طی یک نشست عشایری مبلغ ۶۰۰ میلیون تومان به خانواده او پرداخت کرده بود تا اختلافات خاتمه یابد و خانواده زغیبی، ازدواج آنها را به رسمیت بشناسند.
🔹 با اینوجود، این منابع گفتند که پدر عاطفه، علیرغم دریافت وجه که مطابق سنت عشایری «فصل» انجام شده بود، به حل و فصل ماجرا رضایت نداده و گفته بود که دخترش را خواهد کشت.
🔹پدر و برادر عاطفه، روز حادثه با لباس مبدل نظامی وارد خانه او شدند. همسر عاطفه که فکر کرده بود ماموران برای بازداشتش آمدهاند، از خانه فرار کرد اما عاطفه ۱۷ ساله، در حالی که نوزادش را در آغوش داشت، به ضرب گلوله پدر و برادر کشته شد.
🟣 @PardanShah
زمینههای روانشناختی گرایش به قومگرایی (با تأکید بر تمامیتخواهیِ آن)
۱) بحران تقابل سنت و مدرنیته / ۱
انسان مدرن توانست پس از قرنها کشمکش در نهایت به هدف دیرینهاش یعنی «استقلال و آزادیِ فردی» برسد که حاصلِ فروپاشیدن و گسستن برخی روابط جمعی سنتی است که انسان را در قید و بند یک سری باورهای سیاسی و اجتماعی محدود میکرد و هرگونه گرایشات فردی در تضاد با جمع را سرکوب و در نتیجه، آزادی فرد را از او میگرفت. انسان با پیروی از جمع و ارزشهای نهادینه شده در آن، میتوانست مجوز ورود و ماندگاری خود را در جامعهای سازمانیافته دریافت کند که به او اجازهٔ برخورداری از مواهب جامعه را میداد. از جملهٔ این مواهب میتوان به کسب همدلی و همکاریِ افراد زیادی در قالب یک جامعه اشاره کرد که بهتنهایی، در بر دارندهٔ امتیازات بسیاری است. امّا لازمهٔ برخورداری از این مواهب، پیروی بی چون و چرا از سنّتها بود که آزادیِ فردیِ انسان را محدود میکرد و به او اجازهٔ مانور کمی در نگرشها و انتخابهای فردی میداد.
در یک جامعهٔ سنتی، قانون همان سنتهای دیرینه است و افراد محلی دارای مشروعیت از سوی جامعه، بر اساس سنتها دادگری و قضاوت میکردند و اجرای قانون هم بر عهدهٔ جمع بود. همچنین یک فرد در صورت نیاز -مثلاً در برخی کارها همچون کاشت، داشت و برداشت محصولات یا ساخت خانه یا ازدواج و تشکیل خانواده- میتوانست از نیروی کار رایگان و حتی امکانات مالی -به صورت هدایای جمعی- برخوردار شود که توسط جمع به او اهدا میشد. به طور کلی، انسان پیشامدرن برای گذران زندگی، نیازمند و وابستهٔ جمع بود.
با ظهور دنیای مدرن، بخش زیادی از امتیازات و مواهبی که جوامع سنتی در اختیار اعضای خود گذاشته بودند و به این جوامع اقتدار بخشیده بودند، به شیوههای دیگری در دسترس مردم قرار گرفت که آنها را از جوامع سنتی بینیاز میساخت.
🔴 @PardanShah
۱) بحران تقابل سنت و مدرنیته / ۱
انسان مدرن توانست پس از قرنها کشمکش در نهایت به هدف دیرینهاش یعنی «استقلال و آزادیِ فردی» برسد که حاصلِ فروپاشیدن و گسستن برخی روابط جمعی سنتی است که انسان را در قید و بند یک سری باورهای سیاسی و اجتماعی محدود میکرد و هرگونه گرایشات فردی در تضاد با جمع را سرکوب و در نتیجه، آزادی فرد را از او میگرفت. انسان با پیروی از جمع و ارزشهای نهادینه شده در آن، میتوانست مجوز ورود و ماندگاری خود را در جامعهای سازمانیافته دریافت کند که به او اجازهٔ برخورداری از مواهب جامعه را میداد. از جملهٔ این مواهب میتوان به کسب همدلی و همکاریِ افراد زیادی در قالب یک جامعه اشاره کرد که بهتنهایی، در بر دارندهٔ امتیازات بسیاری است. امّا لازمهٔ برخورداری از این مواهب، پیروی بی چون و چرا از سنّتها بود که آزادیِ فردیِ انسان را محدود میکرد و به او اجازهٔ مانور کمی در نگرشها و انتخابهای فردی میداد.
در یک جامعهٔ سنتی، قانون همان سنتهای دیرینه است و افراد محلی دارای مشروعیت از سوی جامعه، بر اساس سنتها دادگری و قضاوت میکردند و اجرای قانون هم بر عهدهٔ جمع بود. همچنین یک فرد در صورت نیاز -مثلاً در برخی کارها همچون کاشت، داشت و برداشت محصولات یا ساخت خانه یا ازدواج و تشکیل خانواده- میتوانست از نیروی کار رایگان و حتی امکانات مالی -به صورت هدایای جمعی- برخوردار شود که توسط جمع به او اهدا میشد. به طور کلی، انسان پیشامدرن برای گذران زندگی، نیازمند و وابستهٔ جمع بود.
با ظهور دنیای مدرن، بخش زیادی از امتیازات و مواهبی که جوامع سنتی در اختیار اعضای خود گذاشته بودند و به این جوامع اقتدار بخشیده بودند، به شیوههای دیگری در دسترس مردم قرار گرفت که آنها را از جوامع سنتی بینیاز میساخت.
🔴 @PardanShah
زمینههای روانشناختی گرایش به قومگرایی (با تأکید بر تمامیتخواهیِ آن)
۱) بحران تقابل سنت و مدرنیته / ۲
انسان با پا گذاشتن به دنیای مدرن، از امکانات پیشرفتهای برخوردار شد که او را از جوامع سنتی بینیاز میساخت و در نهایت، مدرنیته منجر به بازتولید یا حتی فروپاشی برخی روابط جمعی شد و بهجای آن، جامعهای پیچیدهتر و روابطی ساختارمندتر سر بر آورد. این دگرگونیها منجر به کنار گذاشتن سنتها و بالتبع، تغییرات فرهنگی هم شد.
در مناطقی که با چالشهای توسعه روبهرو هستند، روند پیشرفت کند بوده و مردم از بسیاری از امکانات مدرن محروم هستند. این محرومیت منجر به پویایی و تداوم سنتهایی میشود که در نبود شیوهها و روشهای مدرن، در برابر نیازهای اجتماعی اعضای جامعه پاسخگو هستند. در نتیجهٔ حفظ سنتها، روابط جمعی پیشامدرن هم پابرجا میمانند که به دنبال آن، شاهد یک جامعهٔ سنتی و پیشامدرن در دنیای مدرن خواهیم بود. بنابراین توسعهٔ کند و توسعهنیافتگی یک منطقه باعث میشود افراد جامعه به سنتها روی بیاورند و آنها را حفظ کنند.
از سویی دیگر، این دوگانگی و تضاد بین سنت و مدرنیته، باعث میشود سنتگرایان در برابر مدرنیته مقاومت هم بکنند چرا که شکستن سنتهای خود توسط مدرنیته را حملهای همهجانبه به جامعه و ساختار آن از جمله هویت اجتماعی خود میدانند و تلاش میکنند تا هرطور که شده، با حفظ انزوا و دورافتادگی، بقای خود را تضمین کنند.
دنیای مدرن با امکانات پیشرفته و بیشماری که دارد، میتواند به حفظ فرهنگها و هویتهای فرهنگی کمک بسیاری بکند. بنابراین نباید فرهنگ را بهانهٔ ایستادگی در برابر مدرنیته دانست و یک جامعهٔ پیشامدرن بهجای تلاش برای حفظ سنتها و رویارویی با مدرنیته؛ به استقبال مدرنیته برود و زمینههای توسعهٔ منطقهٔ خود را مهیا سازد و پس از آن، به بازتولید فرهنگ خود بپردازد. این روند منجر به یک رنسانس خواهد شد که فرهنگ یک جامعه را با دنیای مدرن تطبیق میدهد و بقای آن را هم ضمانت میکند.
🟡 @pardanshah
۱) بحران تقابل سنت و مدرنیته / ۲
انسان با پا گذاشتن به دنیای مدرن، از امکانات پیشرفتهای برخوردار شد که او را از جوامع سنتی بینیاز میساخت و در نهایت، مدرنیته منجر به بازتولید یا حتی فروپاشی برخی روابط جمعی شد و بهجای آن، جامعهای پیچیدهتر و روابطی ساختارمندتر سر بر آورد. این دگرگونیها منجر به کنار گذاشتن سنتها و بالتبع، تغییرات فرهنگی هم شد.
در مناطقی که با چالشهای توسعه روبهرو هستند، روند پیشرفت کند بوده و مردم از بسیاری از امکانات مدرن محروم هستند. این محرومیت منجر به پویایی و تداوم سنتهایی میشود که در نبود شیوهها و روشهای مدرن، در برابر نیازهای اجتماعی اعضای جامعه پاسخگو هستند. در نتیجهٔ حفظ سنتها، روابط جمعی پیشامدرن هم پابرجا میمانند که به دنبال آن، شاهد یک جامعهٔ سنتی و پیشامدرن در دنیای مدرن خواهیم بود. بنابراین توسعهٔ کند و توسعهنیافتگی یک منطقه باعث میشود افراد جامعه به سنتها روی بیاورند و آنها را حفظ کنند.
از سویی دیگر، این دوگانگی و تضاد بین سنت و مدرنیته، باعث میشود سنتگرایان در برابر مدرنیته مقاومت هم بکنند چرا که شکستن سنتهای خود توسط مدرنیته را حملهای همهجانبه به جامعه و ساختار آن از جمله هویت اجتماعی خود میدانند و تلاش میکنند تا هرطور که شده، با حفظ انزوا و دورافتادگی، بقای خود را تضمین کنند.
دنیای مدرن با امکانات پیشرفته و بیشماری که دارد، میتواند به حفظ فرهنگها و هویتهای فرهنگی کمک بسیاری بکند. بنابراین نباید فرهنگ را بهانهٔ ایستادگی در برابر مدرنیته دانست و یک جامعهٔ پیشامدرن بهجای تلاش برای حفظ سنتها و رویارویی با مدرنیته؛ به استقبال مدرنیته برود و زمینههای توسعهٔ منطقهٔ خود را مهیا سازد و پس از آن، به بازتولید فرهنگ خود بپردازد. این روند منجر به یک رنسانس خواهد شد که فرهنگ یک جامعه را با دنیای مدرن تطبیق میدهد و بقای آن را هم ضمانت میکند.
🟡 @pardanshah
زمینههای روانشناختی گرایش به قومگرایی (با تأکید بر تمامیتخواهیِ آن)
۲) سنّتگرایی به مثابه ابزاری برای قومگرایان
قومگرایی برآمده از احساس خطر اعضای یک قوم نسبت به بقای هویت فرهنگی و قومی خویش است. همانگونه که در فرستههای «بحران تقابل سنّت و مدرنیته» سخن گفتیم، در جوامعی که با چالشهای توسعهای روبهرو بودهاند، مدرنیته جا نیفتاده و این سنّتها هستند تداوم حیات اجتماعی و سیاسی جامعه را ضمانت بخشیدهاند.
سنّتها که مجموعهای از نگرشها و ارزشها و شیوههای بهجایمانده از گذشتگاناند و مبنای عمل و رفتار یک فرد در جامعه قرار میگیرند، پایه و اساس فرهنگ آن جامعه را تشکیل میدهند. در جوامع قومی، فرهنگ در پیوند با سنّت است و اگر سنّتها توسط مدرنیته تهدید شوند، اعضای جامعه آن را به عنوان خطری برای هویت فرهنگی خویش شناسایی میکنند.
اگر یک فرد که دارای تعلقات قومی است، احساس کند حقوقش ضایع شده و هویت فرهنگیاش متزلزل شده، این امر منجر به تلاش وی برای حفظ آنچه طی نسلها به دست آورده، خواهد شد. در اینجا قومگرایی به مثابه ابزاری تدافعی و حتی تهاجمی، برای بسیج افکار عمومی و برانگیختن احساسات، به ویژه ایثار و فداکاری در راستای پاسداری از هویت فرهنگی و ساخت آن، پدیدار میشود.
بنابراین قومگرایی بیارتباط با «بحران تقابل سنّت و مدرنیته» نیست و میتوان آن را به نتیجهٔ برداشتی غلط از مدرنیته و عدم توانایی نوگرایی در زمینهٔ فرهنگ، با استفاده از امکانات مدرن -از جمله تکنولوژی- تعبیر کرد. قومگرایان با بهکارگیری سنّتگرایی، برای برونرفت از بحرانهای ناشی از مدرنیته میکوشند و در نقدِ رهاوردهای مدرن، قائل به این مسئله هستند که گسترش تکنولوژی، سبب تغییر و حتّی نابودی ساختارهای اجتماهی و فرهنگی میشود.
سنّتگرایی با رفتارها و کنشهای انزواطلبانه، گریز از بیگانگان، دوری از هرگونه ارتباط با دنیای خارج، بدبینی نسبت به جوامع و فرهنگهای غیرخودی، دور انداختن و عدم بهکارگیریِ امکانات مدرن برای بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی، و عدم نوگرایی و نوسازی در زمینهٔ فرهنگ در پیوند است. سنتگرایان کمتر گرایش به تفکر و یا راهجویی مدبرانه دارند، بلکه بیشتر منفعلانه، تسلیم محیط میشوند. فرد سنتگرا فاقد روحیهٔ فایدهمندی و کوششگری است و از نوآوری و تغییرات، اعم از فرهنگی و سیاسی میهراسد. در نتیجه، سنتگرایان با حذف صورت مسئله، از حل آن خودداری میکنند و هویتهای فرهنگی را همراه با مسائلی حل نشده به لبهٔ پرتگاه میفرستند.
🟣 @PardanShah
۲) سنّتگرایی به مثابه ابزاری برای قومگرایان
قومگرایی برآمده از احساس خطر اعضای یک قوم نسبت به بقای هویت فرهنگی و قومی خویش است. همانگونه که در فرستههای «بحران تقابل سنّت و مدرنیته» سخن گفتیم، در جوامعی که با چالشهای توسعهای روبهرو بودهاند، مدرنیته جا نیفتاده و این سنّتها هستند تداوم حیات اجتماعی و سیاسی جامعه را ضمانت بخشیدهاند.
سنّتها که مجموعهای از نگرشها و ارزشها و شیوههای بهجایمانده از گذشتگاناند و مبنای عمل و رفتار یک فرد در جامعه قرار میگیرند، پایه و اساس فرهنگ آن جامعه را تشکیل میدهند. در جوامع قومی، فرهنگ در پیوند با سنّت است و اگر سنّتها توسط مدرنیته تهدید شوند، اعضای جامعه آن را به عنوان خطری برای هویت فرهنگی خویش شناسایی میکنند.
اگر یک فرد که دارای تعلقات قومی است، احساس کند حقوقش ضایع شده و هویت فرهنگیاش متزلزل شده، این امر منجر به تلاش وی برای حفظ آنچه طی نسلها به دست آورده، خواهد شد. در اینجا قومگرایی به مثابه ابزاری تدافعی و حتی تهاجمی، برای بسیج افکار عمومی و برانگیختن احساسات، به ویژه ایثار و فداکاری در راستای پاسداری از هویت فرهنگی و ساخت آن، پدیدار میشود.
بنابراین قومگرایی بیارتباط با «بحران تقابل سنّت و مدرنیته» نیست و میتوان آن را به نتیجهٔ برداشتی غلط از مدرنیته و عدم توانایی نوگرایی در زمینهٔ فرهنگ، با استفاده از امکانات مدرن -از جمله تکنولوژی- تعبیر کرد. قومگرایان با بهکارگیری سنّتگرایی، برای برونرفت از بحرانهای ناشی از مدرنیته میکوشند و در نقدِ رهاوردهای مدرن، قائل به این مسئله هستند که گسترش تکنولوژی، سبب تغییر و حتّی نابودی ساختارهای اجتماهی و فرهنگی میشود.
سنّتگرایی با رفتارها و کنشهای انزواطلبانه، گریز از بیگانگان، دوری از هرگونه ارتباط با دنیای خارج، بدبینی نسبت به جوامع و فرهنگهای غیرخودی، دور انداختن و عدم بهکارگیریِ امکانات مدرن برای بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی، و عدم نوگرایی و نوسازی در زمینهٔ فرهنگ در پیوند است. سنتگرایان کمتر گرایش به تفکر و یا راهجویی مدبرانه دارند، بلکه بیشتر منفعلانه، تسلیم محیط میشوند. فرد سنتگرا فاقد روحیهٔ فایدهمندی و کوششگری است و از نوآوری و تغییرات، اعم از فرهنگی و سیاسی میهراسد. در نتیجه، سنتگرایان با حذف صورت مسئله، از حل آن خودداری میکنند و هویتهای فرهنگی را همراه با مسائلی حل نشده به لبهٔ پرتگاه میفرستند.
🟣 @PardanShah
زمینههای روانشناختی گرایش به قومگرایی (با تأکید بر تمامیتخواهیِ آن)
۳) زمینههای گرایش به تمامیتخواهی در جامعه سنتی / ۱
🔹 مکاتب تمامیتگرا یا توتالیتر، همانگونه که از عنوانشان برمیآید، میل به در بر گرفتن همهٔ ابعاد زندگی انسان و جامعه دارند بدینمعنا که از حیث اعمال اقتدار، حیطهای وسیع را هدف سیاستهای خود قرار میدهند که به آنها اجازهٔ دخالت در تمامی مسائل را میدهد، و از این رو، تمامیتخواهان تفاوتی در حوزه خصوصی و عمومی نمیگذارند.
🔹 تمامیتگرایی که برای پیشبرد اهداف خود، نیازمند بردگانی فرمانبردار و بلاتفکر است و میکوشد تا با فردیتزدایی از افراد آنها را تابع خویش سازد. میتوان گفت تمامیتخواهی با آزادیهای فردی و به دنبال آن با فردگرایی در تضاد است و بیشتر بر آن است که انسجام اجتماعی را حول ایدئولوژی خود شکل بدهد و حفظ کند.
🔹 جمعگرایی نسبت به فردگرایی، بستر مناسبتری برای ظهور و رشد تمامیتخواهی دارد. انسان امروزی خود را در مقابل دنیایی از مسئولیتها میبیند که در گذشته، توسط جمع و نهادهای وابسته به جمع مدیریت میشدند و بیشتر مسائل یا به طور گروهی حل میشد یا این که افرادی در جامعه با مسئولیتهای ویژهٔ اجتماعی حضور داشتند که مسائل مختلف را بر اساس سنتهای دیرینه، حل و فصل میکردند. همچنین در مناطقی که با چالشهای توسعهای روبهرو هستند همچنان سنتها کارآمد هستند و این خود دلیل دیگری برای گرایش به آنهاست.
🔹 تداوم این سنتها و شیوههای سنتی، اجازهٔ تبیین فردگرایی در جامعه را نمیدهد و خواهان حفظ جمعگرایی است. چرا که لازمهٔ اجرا شدنِ سنتها، پیرویِ بیچونوچرا از آنهاست که آزادیِ فردیِ انسان را محدود میکند و به او اجازهٔ مانور کمی در نگرشها و انتخابهای فردی میدهد.
🔴 @PardanShah
۳) زمینههای گرایش به تمامیتخواهی در جامعه سنتی / ۱
🔹 مکاتب تمامیتگرا یا توتالیتر، همانگونه که از عنوانشان برمیآید، میل به در بر گرفتن همهٔ ابعاد زندگی انسان و جامعه دارند بدینمعنا که از حیث اعمال اقتدار، حیطهای وسیع را هدف سیاستهای خود قرار میدهند که به آنها اجازهٔ دخالت در تمامی مسائل را میدهد، و از این رو، تمامیتخواهان تفاوتی در حوزه خصوصی و عمومی نمیگذارند.
🔹 تمامیتگرایی که برای پیشبرد اهداف خود، نیازمند بردگانی فرمانبردار و بلاتفکر است و میکوشد تا با فردیتزدایی از افراد آنها را تابع خویش سازد. میتوان گفت تمامیتخواهی با آزادیهای فردی و به دنبال آن با فردگرایی در تضاد است و بیشتر بر آن است که انسجام اجتماعی را حول ایدئولوژی خود شکل بدهد و حفظ کند.
🔹 جمعگرایی نسبت به فردگرایی، بستر مناسبتری برای ظهور و رشد تمامیتخواهی دارد. انسان امروزی خود را در مقابل دنیایی از مسئولیتها میبیند که در گذشته، توسط جمع و نهادهای وابسته به جمع مدیریت میشدند و بیشتر مسائل یا به طور گروهی حل میشد یا این که افرادی در جامعه با مسئولیتهای ویژهٔ اجتماعی حضور داشتند که مسائل مختلف را بر اساس سنتهای دیرینه، حل و فصل میکردند. همچنین در مناطقی که با چالشهای توسعهای روبهرو هستند همچنان سنتها کارآمد هستند و این خود دلیل دیگری برای گرایش به آنهاست.
🔹 تداوم این سنتها و شیوههای سنتی، اجازهٔ تبیین فردگرایی در جامعه را نمیدهد و خواهان حفظ جمعگرایی است. چرا که لازمهٔ اجرا شدنِ سنتها، پیرویِ بیچونوچرا از آنهاست که آزادیِ فردیِ انسان را محدود میکند و به او اجازهٔ مانور کمی در نگرشها و انتخابهای فردی میدهد.
🔴 @PardanShah
زمینههای روانشناختی گرایش به قومگرایی (با تأکید بر تمامیتخواهیِ آن)
۳) زمینههای گرایش به تمامیتخواهی در جامعه سنتی / ۲
🔹 کنار گذاشتن تفکر، پیروی از جمع، پایبندی به سنتها، محدودیت آزادی و نگرش و انتخاب فردی؛ همهٔ مواردی هستند که منجر به ظهور توتالیتاریسم (تمامیتگرایی) میشوند. بنابراین، این توتالیتاریسم نیست که منجر به محدودیت اندیشهها میشود بلکه در حقیقت، این کنار گذاشتن اندیشیدن است که جامعه را به سوی توتالیتاریسم جهت میدهد.
🔹 در نتیجه، تمامیتگرایان هم برای حفظ نظام خویش، همان روندی را ادامه میدهند که منجر به ظهور آنها شده است. از این جهت، در نظامهای تمامیتگرا، تمامی درهای گفتگو بسته میشود و هیچ اجازهای برای پرسشهای صادقانه، قضاوتهای مستدل و انتقادهای سازنده وجود ندارد.
🔹 ما به صورت معکوس و با بررسی ریشههای گرایش به تمامیتخواهی، توضیح دادیم که چگونه تفکرات تمامیتگرا همچون نازیسم، فاشیسم، بلشویسم، بنیادگرایی مذهبی و موارد بسیار دیگری سربرمیآورند. قومگرایی نیز مانند سایر ایدئولوژیهای تمامیتخواه، در اثر عدم حضور فردگرایی پدید آمده است.
🔹 هنگامی که مردم با بحران روبهرو میشوند واکنشها نسبت به وضعیت جامعه متفاوت است. جایی که فردگرایی از بین رفته و مردم پیرو جمع و سنت هستند، بهجای این که آزادی واقعی خود را با اندیشیدن و مسئولیتپذیری و وظیفهشناسی و حقخواهی به دست بیاورند، منتظر و تشنهٔ ظهور رهبران آرمانی و ایدئولوژیهای نجاتبخش و البته اقتدارگرا میمانند.
🔹 به هنگام مواجهت جوامع غیرفردگرا با بحرانهای سیاسی و بیثباتیها و مشکلات ناشی از آن، تعلق به زبان و فرهنگ مشترک ممکن است تنها یقین در جامعه باشد. و همین یقین هم تبدیل به ابزاری میشود برای ایدئولوژیهای تمامیتخواه که در نقش منجی برای یک جامعه منفعل و غیرعملگرا ظهور مییابند.
🔹 اینگونه است که دگرستیزی و نفرت از دیگران، مایهٔ اتحاد خودیها میشود و جامعه از درون درگیر تعصبها و نفرتها و تسلیم انگیزههای انتقامجویانه و تمایل به قدرت و اقتدار میشود. و چنین است که ملت یک کشور بحرانزده بهجای اتحاد و همبستگی برای رسیدن به اهداف خود، درگیر قومگرایی و کشمکشهای قومیتی میشود. کینهورزی قومگرایان، چرخهای از نفرتپراکنیها، خشونتها و خرابکاریها را در یک ملت پدید میآورد که میتواند آن ملت را به مرز فروپاشی و تجزیه هم برساند و یک کشتی را با تمام سرنشینانش غرق کند.
🟡 @pardanshah
۳) زمینههای گرایش به تمامیتخواهی در جامعه سنتی / ۲
🔹 کنار گذاشتن تفکر، پیروی از جمع، پایبندی به سنتها، محدودیت آزادی و نگرش و انتخاب فردی؛ همهٔ مواردی هستند که منجر به ظهور توتالیتاریسم (تمامیتگرایی) میشوند. بنابراین، این توتالیتاریسم نیست که منجر به محدودیت اندیشهها میشود بلکه در حقیقت، این کنار گذاشتن اندیشیدن است که جامعه را به سوی توتالیتاریسم جهت میدهد.
🔹 در نتیجه، تمامیتگرایان هم برای حفظ نظام خویش، همان روندی را ادامه میدهند که منجر به ظهور آنها شده است. از این جهت، در نظامهای تمامیتگرا، تمامی درهای گفتگو بسته میشود و هیچ اجازهای برای پرسشهای صادقانه، قضاوتهای مستدل و انتقادهای سازنده وجود ندارد.
🔹 ما به صورت معکوس و با بررسی ریشههای گرایش به تمامیتخواهی، توضیح دادیم که چگونه تفکرات تمامیتگرا همچون نازیسم، فاشیسم، بلشویسم، بنیادگرایی مذهبی و موارد بسیار دیگری سربرمیآورند. قومگرایی نیز مانند سایر ایدئولوژیهای تمامیتخواه، در اثر عدم حضور فردگرایی پدید آمده است.
🔹 هنگامی که مردم با بحران روبهرو میشوند واکنشها نسبت به وضعیت جامعه متفاوت است. جایی که فردگرایی از بین رفته و مردم پیرو جمع و سنت هستند، بهجای این که آزادی واقعی خود را با اندیشیدن و مسئولیتپذیری و وظیفهشناسی و حقخواهی به دست بیاورند، منتظر و تشنهٔ ظهور رهبران آرمانی و ایدئولوژیهای نجاتبخش و البته اقتدارگرا میمانند.
🔹 به هنگام مواجهت جوامع غیرفردگرا با بحرانهای سیاسی و بیثباتیها و مشکلات ناشی از آن، تعلق به زبان و فرهنگ مشترک ممکن است تنها یقین در جامعه باشد. و همین یقین هم تبدیل به ابزاری میشود برای ایدئولوژیهای تمامیتخواه که در نقش منجی برای یک جامعه منفعل و غیرعملگرا ظهور مییابند.
🔹 اینگونه است که دگرستیزی و نفرت از دیگران، مایهٔ اتحاد خودیها میشود و جامعه از درون درگیر تعصبها و نفرتها و تسلیم انگیزههای انتقامجویانه و تمایل به قدرت و اقتدار میشود. و چنین است که ملت یک کشور بحرانزده بهجای اتحاد و همبستگی برای رسیدن به اهداف خود، درگیر قومگرایی و کشمکشهای قومیتی میشود. کینهورزی قومگرایان، چرخهای از نفرتپراکنیها، خشونتها و خرابکاریها را در یک ملت پدید میآورد که میتواند آن ملت را به مرز فروپاشی و تجزیه هم برساند و یک کشتی را با تمام سرنشینانش غرق کند.
🟡 @pardanshah
تجزیهطلبان از پیشنهاد اجرای فدرالیسم استانی برای ایران و گزینش استانداران بر اساس قومیّت، ایران را در موضع ضعف دیده و چنین سیاستهایی را هم به مثابهٔ تسلیم در برابر تجزیهطلبی پنداشتهاند.
در تقابل با تجزیهطلبان هر گامی که به عقب بردارید، به آنان اجازهٔ برداشتن یک گام به سوی جلو را دادهاید. در شرایطی که تجزیهطلبان نه پشتوانهٔ مردم را دارند و نه قدرت سیاسی یا نظامی قابل توجهای، این همه ضعف نشان دادن در برابر آنها غیرعقلانی است.
کسانی که با خود میپندارند فدرالیسم برای ایران به معنی ریشهکن شدن تجزیهطلبی است چون دیگر بهانهای ندارند؛ از خواب خوش بیدار شوند و با حماقت و نادانی خود به ایران خیانت نکنند. تجزیهطلبان به عنوان حامیان اصلیِ فدرالیسم، به اجرای آن بسنده نمیکنند و آن را راهی برای رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی تجزیهٔ ایران میدانند. تجزیهطلبان با تمامی حکومتهای گذشته و حال و آیندهٔ ایران دشمنی دارند، مگر آن حکومتی که تسلیم و باجگزار آنان شود.
🟣 @PardanShah
در تقابل با تجزیهطلبان هر گامی که به عقب بردارید، به آنان اجازهٔ برداشتن یک گام به سوی جلو را دادهاید. در شرایطی که تجزیهطلبان نه پشتوانهٔ مردم را دارند و نه قدرت سیاسی یا نظامی قابل توجهای، این همه ضعف نشان دادن در برابر آنها غیرعقلانی است.
کسانی که با خود میپندارند فدرالیسم برای ایران به معنی ریشهکن شدن تجزیهطلبی است چون دیگر بهانهای ندارند؛ از خواب خوش بیدار شوند و با حماقت و نادانی خود به ایران خیانت نکنند. تجزیهطلبان به عنوان حامیان اصلیِ فدرالیسم، به اجرای آن بسنده نمیکنند و آن را راهی برای رسیدن به هدف نهایی خود، یعنی تجزیهٔ ایران میدانند. تجزیهطلبان با تمامی حکومتهای گذشته و حال و آیندهٔ ایران دشمنی دارند، مگر آن حکومتی که تسلیم و باجگزار آنان شود.
🟣 @PardanShah
Forwarded from ایرانبان کُرد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📎خانواده بلوچ در تخت جمشید بارانی؛ پیوندی ابدی با خاک و خون و تاریخ
تاکنون پارسه را چنین زیبا و باشکوه دیده بودید ؟
@iranban_kord
تاکنون پارسه را چنین زیبا و باشکوه دیده بودید ؟
@iranban_kord
Forwarded from ایرانبان کُرد
انجمن پاردان (ایرانبان بلوچ)
📎خانواده بلوچ در تخت جمشید بارانی؛ پیوندی ابدی با خاک و خون و تاریخ تاکنون پارسه را چنین زیبا و باشکوه دیده بودید ؟ @iranban_kord
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ایرانبان کُرد
سپندارمذگان جشنی برای زن، که مادر زمین است، برای عشق، که پیونددهنده جانهاست، و برای ایران، که سرزمین مهر و فرزانگی است.
زن در فرهنگ ایران، نه سایهای در پس پرده، بلکه ستون استوار خانواده و ملت است.
اما سپندارمذگان، فراتر از ستایش زن، جشن عشق و پایداری است، عصیانی که در دل این تمدن زنده است، از رودابه و زال تا شیرین و خسرو، از مادرانی که فرزندانشان را برای ایران پروردند تا دلیر مردان و آزاد زنانی که با نام ایران بر این سرزمین فرمان راندند یا در میدانهای نبرد جان سپردند.
جشنهای ایران، پاسداران روح ملیاند. نوروز، مهرگان، یلدا و سپندارمذگان، هر یک دژی در برابر فراموشی و هویتی در برابر استحالهاند. پاسداشت جشنهای کهن، نه بازگشت به گذشته، که پیمان با آیندهای روشن و ریشهدار است.
سپندارمذگان تنها یک جشن نیست؛ بلکه یک اسطوره زنده است ،اسطورهای که شکوه عشق بیپروا و خردمندی زنان در شاهنامه فردوسی و پادشاهی آذرمیدخت و پوران دخت ساسانی را به یادمان میآورد .
سپندارمذگان خجسته باد🔥🌿
@iranban_kord
زن در فرهنگ ایران، نه سایهای در پس پرده، بلکه ستون استوار خانواده و ملت است.
اما سپندارمذگان، فراتر از ستایش زن، جشن عشق و پایداری است، عصیانی که در دل این تمدن زنده است، از رودابه و زال تا شیرین و خسرو، از مادرانی که فرزندانشان را برای ایران پروردند تا دلیر مردان و آزاد زنانی که با نام ایران بر این سرزمین فرمان راندند یا در میدانهای نبرد جان سپردند.
جشنهای ایران، پاسداران روح ملیاند. نوروز، مهرگان، یلدا و سپندارمذگان، هر یک دژی در برابر فراموشی و هویتی در برابر استحالهاند. پاسداشت جشنهای کهن، نه بازگشت به گذشته، که پیمان با آیندهای روشن و ریشهدار است.
سپندارمذگان تنها یک جشن نیست؛ بلکه یک اسطوره زنده است ،اسطورهای که شکوه عشق بیپروا و خردمندی زنان در شاهنامه فردوسی و پادشاهی آذرمیدخت و پوران دخت ساسانی را به یادمان میآورد .
سپندارمذگان خجسته باد🔥🌿
@iranban_kord
گروهکهای پانترک و پانبلوچ و پانعرب و پانکرد دور هم جمع شدن در اعتراض به ملّی و رسمی بودن زبان فارسی بیانیه دادن. حدس بزنید متن بیانیه به چه زبانی بوده؟ به فارسی...😂