Telegram Group & Telegram Channel
امین‌الله حسین (زاده ۳۰ خرداد ۱۲۸۴ سمرقند – درگذشته ۱۸ امرداد ۱۳۶۲ پاریس) آهنگ‌ساز بزرگ ایرانی‌تبار ساکن فرانسه بود.

◀️پاره‌ای از رمان منتشرنشده‌ی"هفت روز و هنوز عشق و سودا "
◀️نوشته‌ی موسی اکرمی

با نکوداشت یاد امین‌الله حسین


*⃣در آن سال [۱۳۵۶] جشن هنر شیراز این افتخار را داشت که میزبان امین‌الله حسین باشد. من به شدت مشتاق دیدار ایشان بودم. از آن همه شوق شب چند بار از خواب پریده بودم. ترس هم داشتم که نتوانم ببینمشان. از طریق مرکز تلویزیون شیراز برنامۀ ایشان را پیدا کرده بودم. دوست نداشتم بروم در هتلشان و مانند بقیه ببینمشان. هم نفس دیدار ایشان برایم اهمیت داشت هم دیدار ایشان به یاد کیانا و تجدید خاطرات خاصم با او بود. در تخت جمشید، در «خرابه‌های تخت جمشید»، بود که توانستم ایشان را ببینم .
تا در پنج-شش قدمی، با ناباوری، چشمم به ایشان، در کنار همسرشان، خانم آنا مینِوسکایا، افتاد، جلو رفتم و بدون سلام با تسلطی که خود نیز از آن شگفت‌زده شده بودم بخش‌های خاصی از «پرلود شمارۀ یک» را سوت‌زنان برایشان اجرا ‌کردم.
ایشان خندیدند و برایم آغوش گشودند و من جلو رفتم و به ایشان و همسرشان سلام کردم. امین‌الله حسین به مهربانی بسیار من را در آغوش فشردند و سپس اندکی فاصله گرفتند و با ته‌لهجۀ ترکی این رباعی خیام را خواندند:
- ««افسوس که نامۀ جوانی طی شد،
وان تازه بهار زندگانی دی شد.
آن مرغ طرب که نام او بود «شباب»،
فریاد ندانم که او کی آمد کی شد!»»
من که از آن سعادت دیریاب سر از پا نمی‌شناختم ‌پرسیدم:
- «چه طور به یاد این رباعی افتادید؟»
- «برای این که این اثر را به خیام بزرگ تقدیم کرده‌ام.»
- «عجب! نمی‌دانستم. چه اثر درخشانی است! من با آن ماجرای خاصی داشته‌ام. هر چه از شما شنیده‌ام عالی بوده. همه را حفظم و می‌توانم با سوت اجرایشان کنم. ولی این اثرتان برایم ارزش خاصی دارد.»
امین‌الله حسین نگاهی به همسرشان انداختند و گفتند:
- «خیلی خوب اجرا کردی. خیلی خوب. می‌توانی باز ادامه‌اش را هم اجرا کنی؟»
من به همسرشان نگاه کردم. لبخند مشتاقانه‌ای داشتند. در میان جمعیتی که گرد آمده بودند بخش پایانی پریود را هم اجراکردم و با ضربۀ سنگین پایانی دستم را با قدرت حرکت دادم:
- «دااااااااام!»
امین‌الله حسین و همسرشان و تعدادی از دخترها و پسرها برایم دست زدند و من پرسیدم:
- «ممنون. ببخشید استاد. نمی دانم چی خطابتان کنم. ... شما آن رباعی را از روی چه نسخه‌ئی خواندید؟»
-  «نسخه؟ نمی‌دانم. چه طور؟»
- «من از نسخۀ صادق هدایت آن را حفظ کرده‌ام. بیت آخرش طور دیگری است: «حالی که ورا نام «جوانی» گفتند، معلوم نشد که او کی آمد کی شد!» ولی آنچه شما خواندید زیبا‌تر است.»
امین‌الله حسین باز هم خندیدند و نامم را پرسیدند و تا نام و نام خانوادگی‌ام را شنیدند با شوق بسیار گفتند:
- «عجب نام زیبایی. هم «آریا»یش زیبا است، هم «کیانی»‌اش. می‌دانی که من یک سمفونی به نام «آریا» ساخته‌ام؟»
- «خبرش دارم ولی آن را نشنیده‌ام.»
در حالی که همراه با چند تن دیگر، از جمله راهنمای امین‌الله حسین و همسرشان، داشتیم به سوی کاخ آپادانا می‌رفتیم ایشان گفتند:
- «اگر اشکالی ندارد دوست دارم کمی در بارۀ آن ماجرای خاصی که با «پرلود شمارۀ یک» من داشته‌ای بشنوم.»
با اندوهی ناخواسته گفتم:
 - «با کمال میل. باعث افتخار من است که شما بشنوید. ولی در این فرصت کم نمی‌شود چیزی گفت. شما هم ظاهراً برنامه‌های دیگری دارید.»
- «می‌توانی ساعت ده شب به هتل کوروش بیایی؟ ما آنجا هستیم.»
- «خیلی خوشحال می‌شوم. حتماً می‌آیم.»
من که ملاقات دوباره با ایشان را افتخار بزرگی می‌دانستم ساعت ده شب به هتل کوروش رفتم. ایشان را در تالار ورودی هتل دیدم. خودشان تنها نشسته بودند و با یک قوری و دو فنجان و یک قنددان انگار منتظر من بودند. دو عکاس داشتند از چند متری او عکس می‌انداختند. تا رسیدم برخاستند و باز هم من را در آغوش گرفتند و به گرمی احوالپرسی کردند. ابتدا در بارۀ شغلم و میزان تحصیلاتم پرسیدند. من به سرعت کوشیدم تا به ایشان نشان بدهم بجز فیزیک به سینما و ادبیات و موسیقی و نقاشی نیز علاقه دارم. فکر می‌کنم بسیار زود توانستم توجه محبت‌آمیزشان را جلب کنم. ایشان گفت‌وگو را به علت اهمیت خاص پرلود شمارۀ یک برای من کشاندند. من چیزهائی را به اختصار در بارۀ قضیۀ کیانا و مرگ او و پیانونوازی او و اجرای استادانۀ پرلود شمارۀ یک و اهمیت آن اجرا و همچنین برداشت خودم از آن پرلود به ایشان گفتم. ایشان در بارۀ کیانا بسیار متأثر شدند. سرشان را به مبل تکیه دادند و چشمانشان را بستند و چندین بار زیر لب گفتند: «کیانا و آریا، کیانا و آریا ... کیانا و آریا».

[ادامه در فرسته‌ی پسین👇]



group-telegram.com/musa_akrami/1314
Create:
Last Update:

امین‌الله حسین (زاده ۳۰ خرداد ۱۲۸۴ سمرقند – درگذشته ۱۸ امرداد ۱۳۶۲ پاریس) آهنگ‌ساز بزرگ ایرانی‌تبار ساکن فرانسه بود.

◀️پاره‌ای از رمان منتشرنشده‌ی"هفت روز و هنوز عشق و سودا "
◀️نوشته‌ی موسی اکرمی

با نکوداشت یاد امین‌الله حسین


*⃣در آن سال [۱۳۵۶] جشن هنر شیراز این افتخار را داشت که میزبان امین‌الله حسین باشد. من به شدت مشتاق دیدار ایشان بودم. از آن همه شوق شب چند بار از خواب پریده بودم. ترس هم داشتم که نتوانم ببینمشان. از طریق مرکز تلویزیون شیراز برنامۀ ایشان را پیدا کرده بودم. دوست نداشتم بروم در هتلشان و مانند بقیه ببینمشان. هم نفس دیدار ایشان برایم اهمیت داشت هم دیدار ایشان به یاد کیانا و تجدید خاطرات خاصم با او بود. در تخت جمشید، در «خرابه‌های تخت جمشید»، بود که توانستم ایشان را ببینم .
تا در پنج-شش قدمی، با ناباوری، چشمم به ایشان، در کنار همسرشان، خانم آنا مینِوسکایا، افتاد، جلو رفتم و بدون سلام با تسلطی که خود نیز از آن شگفت‌زده شده بودم بخش‌های خاصی از «پرلود شمارۀ یک» را سوت‌زنان برایشان اجرا ‌کردم.
ایشان خندیدند و برایم آغوش گشودند و من جلو رفتم و به ایشان و همسرشان سلام کردم. امین‌الله حسین به مهربانی بسیار من را در آغوش فشردند و سپس اندکی فاصله گرفتند و با ته‌لهجۀ ترکی این رباعی خیام را خواندند:
- ««افسوس که نامۀ جوانی طی شد،
وان تازه بهار زندگانی دی شد.
آن مرغ طرب که نام او بود «شباب»،
فریاد ندانم که او کی آمد کی شد!»»
من که از آن سعادت دیریاب سر از پا نمی‌شناختم ‌پرسیدم:
- «چه طور به یاد این رباعی افتادید؟»
- «برای این که این اثر را به خیام بزرگ تقدیم کرده‌ام.»
- «عجب! نمی‌دانستم. چه اثر درخشانی است! من با آن ماجرای خاصی داشته‌ام. هر چه از شما شنیده‌ام عالی بوده. همه را حفظم و می‌توانم با سوت اجرایشان کنم. ولی این اثرتان برایم ارزش خاصی دارد.»
امین‌الله حسین نگاهی به همسرشان انداختند و گفتند:
- «خیلی خوب اجرا کردی. خیلی خوب. می‌توانی باز ادامه‌اش را هم اجرا کنی؟»
من به همسرشان نگاه کردم. لبخند مشتاقانه‌ای داشتند. در میان جمعیتی که گرد آمده بودند بخش پایانی پریود را هم اجراکردم و با ضربۀ سنگین پایانی دستم را با قدرت حرکت دادم:
- «دااااااااام!»
امین‌الله حسین و همسرشان و تعدادی از دخترها و پسرها برایم دست زدند و من پرسیدم:
- «ممنون. ببخشید استاد. نمی دانم چی خطابتان کنم. ... شما آن رباعی را از روی چه نسخه‌ئی خواندید؟»
-  «نسخه؟ نمی‌دانم. چه طور؟»
- «من از نسخۀ صادق هدایت آن را حفظ کرده‌ام. بیت آخرش طور دیگری است: «حالی که ورا نام «جوانی» گفتند، معلوم نشد که او کی آمد کی شد!» ولی آنچه شما خواندید زیبا‌تر است.»
امین‌الله حسین باز هم خندیدند و نامم را پرسیدند و تا نام و نام خانوادگی‌ام را شنیدند با شوق بسیار گفتند:
- «عجب نام زیبایی. هم «آریا»یش زیبا است، هم «کیانی»‌اش. می‌دانی که من یک سمفونی به نام «آریا» ساخته‌ام؟»
- «خبرش دارم ولی آن را نشنیده‌ام.»
در حالی که همراه با چند تن دیگر، از جمله راهنمای امین‌الله حسین و همسرشان، داشتیم به سوی کاخ آپادانا می‌رفتیم ایشان گفتند:
- «اگر اشکالی ندارد دوست دارم کمی در بارۀ آن ماجرای خاصی که با «پرلود شمارۀ یک» من داشته‌ای بشنوم.»
با اندوهی ناخواسته گفتم:
 - «با کمال میل. باعث افتخار من است که شما بشنوید. ولی در این فرصت کم نمی‌شود چیزی گفت. شما هم ظاهراً برنامه‌های دیگری دارید.»
- «می‌توانی ساعت ده شب به هتل کوروش بیایی؟ ما آنجا هستیم.»
- «خیلی خوشحال می‌شوم. حتماً می‌آیم.»
من که ملاقات دوباره با ایشان را افتخار بزرگی می‌دانستم ساعت ده شب به هتل کوروش رفتم. ایشان را در تالار ورودی هتل دیدم. خودشان تنها نشسته بودند و با یک قوری و دو فنجان و یک قنددان انگار منتظر من بودند. دو عکاس داشتند از چند متری او عکس می‌انداختند. تا رسیدم برخاستند و باز هم من را در آغوش گرفتند و به گرمی احوالپرسی کردند. ابتدا در بارۀ شغلم و میزان تحصیلاتم پرسیدند. من به سرعت کوشیدم تا به ایشان نشان بدهم بجز فیزیک به سینما و ادبیات و موسیقی و نقاشی نیز علاقه دارم. فکر می‌کنم بسیار زود توانستم توجه محبت‌آمیزشان را جلب کنم. ایشان گفت‌وگو را به علت اهمیت خاص پرلود شمارۀ یک برای من کشاندند. من چیزهائی را به اختصار در بارۀ قضیۀ کیانا و مرگ او و پیانونوازی او و اجرای استادانۀ پرلود شمارۀ یک و اهمیت آن اجرا و همچنین برداشت خودم از آن پرلود به ایشان گفتم. ایشان در بارۀ کیانا بسیار متأثر شدند. سرشان را به مبل تکیه دادند و چشمانشان را بستند و چندین بار زیر لب گفتند: «کیانا و آریا، کیانا و آریا ... کیانا و آریا».

[ادامه در فرسته‌ی پسین👇]

BY موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/musa_akrami/1314

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

So, uh, whenever I hear about Telegram, it’s always in relation to something bad. What gives? Overall, extreme levels of fear in the market seems to have morphed into something more resembling concern. For example, the Cboe Volatility Index fell from its 2022 peak of 36, which it hit Monday, to around 30 on Friday, a sign of easing tensions. Meanwhile, while the price of WTI crude oil slipped from Sunday’s multiyear high $130 of barrel to $109 a pop. Markets have been expecting heavy restrictions on Russian oil, some of which the U.S. has already imposed, and that would reduce the global supply and bring about even more burdensome inflation. Stocks closed in the red Friday as investors weighed upbeat remarks from Russian President Vladimir Putin about diplomatic discussions with Ukraine against a weaker-than-expected print on U.S. consumer sentiment. The fake Zelenskiy account reached 20,000 followers on Telegram before it was shut down, a remedial action that experts say is all too rare. The company maintains that it cannot act against individual or group chats, which are “private amongst their participants,” but it will respond to requests in relation to sticker sets, channels and bots which are publicly available. During the invasion of Ukraine, Pavel Durov has wrestled with this issue a lot more prominently than he has before. Channels like Donbass Insider and Bellum Acta, as reported by Foreign Policy, started pumping out pro-Russian propaganda as the invasion began. So much so that the Ukrainian National Security and Defense Council issued a statement labeling which accounts are Russian-backed. Ukrainian officials, in potential violation of the Geneva Convention, have shared imagery of dead and captured Russian soldiers on the platform.
from id


Telegram موسی اکرمی: فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان
FROM American