Telegram Group Search
شیرین علیزاده سال گذشته در ۳۱ شهریورماه سال گذشته وقتی خانواده در حال مسافرت و عبور از عباس آباد مازندران بودند، بی دلیل و ناگهانی داخل خودرو شخصی، مقابل چشمان فرزند خردسال و همسرش مورد اصابت گلوله قرار گرفته پس از این حادثه محمد وزیری، همسر شیرین علیزاده، ۲۶ مرداد سال جاری بازداشت شد.
پیام درفشان یکی از وکلای خانواده #شیرین_علیزاده روز گذشته اعلام کرده است: «دیوان‌عالی کشور بیش از یک ماه قبل در تاریخ ۱۴۰۲/۸/۸ با دستور تعیین مرجع صالح برای دادگستری مازندران ارسال پرونده نموده اما باز هم بنا بر روال سابق متاسفانه رسیدگی حتی آغاز هم نشده است.»
به گفته او، «در همین مدت در دادگستری اصفهان هر دو پرونده اتهامات مختلف وارده به محمد وزیری همسر ایشان رسیدگی و مختومه شده است. اما دادگستری استان مازندران با وجود گذشت بیش از یک سال از قتل دلخراش شیرین علیزاده هنوز حتی آغاز به رسیدگی مساله هم نکرده است.»
پیام درفشان افزود: «جهت پیگیری حقوق اولیاء دم و خانواده و رسیدگی به وضعیت خون انسان ریخته شده و همچنین رسیدگی لازم به ابعاد دیگر ماجرا برای تقویت جدیت لازم در امر دادخواهی همچنین همکار محترم جناب آقای مجید کاوه اعلام آمادگی پذیرش مسئولیت در استان نموده اند که به صورت همه جانبه مساله توسط وکلا پیگیری شود.»
زهرا کاظمی وکیل دیگر پرونده در خصوص جزئیات پرونده های مختومه‌شده محمد وزیری، همسر شیرین علیزاده، در استان اصفهان نیز توضیح داد:
« این پرونده با صدور دو ماه حبس تعزیری که اجرای آن هم تعلیق شد، مختومه گردید.»

#دادخواهی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فراموش نخواهیم کرد سرکوبگران شناخته شده حکومتی با اسلحه به مراسم چهلم #شیرین_علیزاده در #اصفهان با نهایت بی ادبی و‌ فحاشی حمله کردند و با الفاظ رکیک خواستار بر چیده شدن مراسم چهلم شدند.
این مراسم در شنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۱ در حال برگزاری بود که نیروهای مسلح حکومتی به آنها حمله کردند و همسر شیرین را بازداشت کردند.
#علیه_فراموشی #دادخواهی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شیرین علیزاده، زنی که همراه با خانواده‌اش از اصفهان به مازندران سفر کرده بود، در تاریخ ۳۱ شهریور در متل قو با شلیک گلوله کشته شده است. ویدیوی لحظه تیر خوردن او نشان می‌دهد که هنگام کشته شدن در خودرو شخصی بود و فیلمبرداری می‌کرده است.
ایران بریفینگ توانسته است با همراه #شیرین_علیزاده و‌ شاهد عینی لحظه قتل او گفتگویی داشته باشد، صدای این شاهد عینی را می‌شنوید.
این صدا برای شناسایی نشدن وی با هوش مصنوعی تغییر داده شده است.
#دادخواهی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، سالگرد کشته‌شدن مادری است که در داخل خودرو شخصی، در حالی که از خیابان‌ها فیلم‌برداری می‌کرد، مقابل چشمان فرزند و همسرش، از پشت سر گلوله خورد و کشته شد.

#شیرین_علیزاده هنگام قتلش دو شاهد داشت؛ پسر کوچک او که پس از دیدن مرگ مادر از نظر روحی و روانی در شرایط روحی بسیار بدی قرار دارد و همسرش که او‌ نیز تحت فشار نهادهای امنیتی قرار دارد و در بازداشت بوده است.
در روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۲، شیرین به همراه همسر و پسر خردسالش در حال رفتن به تنکابن بودند که اعتراضات در متل قو یکباره اوج می‌گیرد، شیرین گوشی تلفن همراه خود را برمی‌دارد و شروع به تصویربرداری از درگیری معترضان با ماموران امنیتی می‌کند.

اما همان لحظه، هدف گلوله‌ها قرار می‌گیرد و همه چیز تمام، مقابل چشمان کودکش، همسر و دیگر سرنشینان به دست ماموران به قتل می‌رسد و فیلم کشته شدن او برای همیشه ثبت می‌شود.

یکی از سرنشینان خودرو در حالی که اشک می‌ریزد، آن شب تلخ را این‌گونه تعریف می‌کند: «درگیری در خیابان تازه شروع شده بود، ما فکر می‌کردیم ماموران شلیک هوایی می‌کنند، اما یکباره به دختری شلیک کردند، کسی که در این فیلم (اسلاید دوم) که به وسیله شیرین گرفته شده، می‌گوید دختر رو کشتن، من هستم، شیرین که تیر خورد، نمی‌دانستیم باید چکار کنیم. »

این شاهد ماجرا درحالی که اشک می‌ریزد به یکی از رسانه‌ها گفته است: «شیرین را به تنها درمانگاه محل بردیم، تعداد مجروحان زیاد بود، شیرین ۱۵ دقیقه بعد جان باخت.»

پس از کشته شدن شیرین، باز هم خانواده او از دست نهادهای امنیتی در امان نبودند، نیروهای امنیتی خانواده شیرین علیزاده را تحت فشار قرار دادند تا در سکوت خبری پیکر او را تحویل گرفته و دفن کنند.

در جواز دفن شیرین علیزاده قید شده است که مرگ بر اثر اصابت شیء فلزی شتاب دار (گلوله) رخ داده است.

شیرین علیزاده اولین جان باخته‎ای نیست که لحظه مرگ خود را به تصویر کشیده است.
#خیزش_سراسری_مردم_ایران #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته میلاد برادر شهید مهسا موگویی از فولادشهر اصفهان:«خواهر قشنگم مهسا موگویی شبی که خبر تیر خوردنت رو شنیدم به مادرمون گفتم که چشم به راهت نباشه، بهت قول دادم که اسمت جاودانه باشه، این آخرین تولدت با حضور خودته که برامون به یادگار مونده
“قلب من” بانوی سردار تولد ۲۱ سالگیت تو آسمونا مبارک
این دومین تولد غمگینت هست که فقط جای “تو” خالیه
و چقد زود گذشت از سال قبل که برای تولدت ما بازداشت شدیم
به امید اینکه بیای به خوابمون و خوشحالیتو ببینیم
چون با آگاهی و شجاعت و شرافت زندگی کردی و اسم بزرگ خودت رو در تاریخ ثبت کردی و برای همیشه قهرمان و اُسطوره خواهی بود
برای ایران و ایرانی و قوم لر و ایل بختیاری
و الان خیلی‌ها فولادشهر رو با اسم تو میشناسن و یاد تو میوفتن
همیشه سرمون بالاست و افتخار میکنیم به اینکه خانواده‌ی “تو” هستیم
در این هیاهو ما را با دیگران کاری نیست
برای عزیزان و هموطنان خود خواهیم گریست»
#مهسا_موگویی متولد ۲۵ تیر ۱۳۸۲ قهرمان تکواندو و آمادگی جسمانی بود که در جریان خیزش ۱۴۰۱ ایران در تاریخ ۳۱ شهریور به ضرب گلوله نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی کشته شد.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امیر کیا، همسر جاویدنام حنانه کیا، از کشته شدگان انقلاب #زن_زندگی_آزادی در اینستاگرام نوشت:«ما اینچنین شاد بودیم که به هم رسیدیم اما فقط ۳ ماه دوام آورد. حق عشق پاک و زندگی را از حنانه گرفتن، آرزوی هر دختری از بچگی پوشیدن لباس عروس است، اما نگذاشتند حنانه لباس عروسش را بپوشد. آرزوهایش را با یک گلوله جنگی به باد دادند.»
#علیه_فراموشی #حنانه_کیا #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
رضا سراج، از فرماندهان امنیتی سپاه و سخنگوی فعلی شورای عالی امنیت ملی فوت نموده است.
به گزارش خبرگزاری‌های داخلی ایران، سرتیپ دوم رضا سراج، از فرماندهان سپاه پاسداران، عضو هیات علمی دانشگاه جامع امام حسین و سخنگوی فعلی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی که مدتی قبل به دنبال عمل جراحی مغز در بیمارستان بقیه‌الله تهران بستری شده بود، صبح شنبه ۳۱ شهریورماه پس از عمل جراحی مغز درگذشت.
حساب‌های وابسته به سپاه، از رضا سراج به عنوان «نیروی خدوم سازمان اطلاعات سپاه» نام می‌برند.
#رضا_سراج از فرماندهان میانی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در دوران پایانی سالهای جنگ ایران و عراق بود و سپس در بخش های امنیتی سپاه همچون قرارگاه ثارالله تهران و سازمان اطلاعات سپاه فعالیت داشت.
سراج در حوادثی چون حمله به کوی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸ و سرکوب جنبش سبز در ۱۳۸۸ و همچنین دی ماه ۹۶ و #آبان_خونین_۹۸ از جمله مدیران امنیتی و بازجویان بازداشت شدگان بوده است.
تاکنون خبری از بیماری وی در رسانه‌ها منتشر نشده بود.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موشک بالستیک جهاد موشک جدید سپاه که در رژه امروز رونمایی شد.
این موشک دارای ۱۰۰۰ کیلومتر برد است.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖رحیم کلیج ۲۷ ساله، کسی که عاشق گشت و گذار در طبیعت و حیوانات بود، یکی دیگر از کشته‌شدگان اعتراضات زن، زندگی، آزادی در شهر کوچک قائمشهر است.
او ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ ــ که یکی از شلوغ‌ترین شب‌های اعتراضات در قائمشهر بود ــ، بر اثر اصابت دو گلوله نیروهای امنیتی که به پهلوهای او‌ اصابت مرده بود کشته شد، خانواده هنگام شست و شو در غسال‌خانه متوجه شدند که رحیم علاوه بر اینکه تیر خورده بود، یک دستش آزاد شده، گویی با نیروها درگیر شده بود و به‌خاطر ورزشکار بودن احتمالا حریفش نشدند. دست‌اش را شکسته بودند و با ضربات متعدد بر سرش زده بودند…یکی از گلوله‌ها قلب رحیم را پاره کرده بود و آثار ضربه بر سر، دست و پاهای او نیز کاملا مشخص بود: «یک پارگی در قسمت پا بوده که نمی‌دانیم برای چه چیزی بود، انگار تیری از آن رد شده و قسمتی از ران پایش را پاره کرده بود.»
رحیم کلیج تعمیرکار موبایل بود و بر اساس گفته‌های یکی از نزدیکانش، او روز ۳۰ شهریور از محل کارش که در مرکز شهر قائمشهر بود به اعتراضات پیوست.
خانواده سعی کرده بودند مانع رفتن رحیم به اعتراضات شوند، اما موفق نشدند:«رحیم در صف اول اعتراضات بود، با لباس سفید و آن‌طور که اطرافیانش او را دیده بودند خیلی خوشحال بوده و دست می‌زد. تا اینکه خانواده با موبایلش تماس می‌گیرند، اما موبایلش خاموش بود. بعد از دو سه ساعت تقریبا ساعت یازده شب که موبایلش روشن شد دوباره و آقایی جواب داد و گفت رحیم تیر خورده و هرچه سریع‌تر به بیمارستان ولیعصر بیایید.»
خانواده #رحیم_کلیج فورا خودشان را به بیمارستان رساندند، اما به دلیل فضای امنیتی بیمارستان و حضور نیروهای امنیتی به آنها اجازه داده نمی‌شود فرزندشان را ببینند، و به آنها می‌گوید که فقط دست او تیر خورده: «گفتند دستش تیر خورده و در اتاق عمل است، برایش دعا کنید.»
بعد از گذشت حدودا دو ساعت از خانواده رحیم کلیج یک عکس برای شناسنایی درخواست می‌شود و بدون ارائه هیچ توضیحی یا اینکه به آنها گفته شود چه اتفاقی برای او افتاده، جنازه بی‌جان او را به سردخانه منتقل کردند.
شاهدان عینی که رحیم کلیج را به بیمارستان رساندند، به نزدیکان او اطلاع دادند که در محدوده خیابان جویبار و نزدیک کلانتری ۱۱ مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و به شدت خون‌ریزی داشت.

#علیه_فراموشی
🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#مهسا_موگویی ، معترض متولد ۲۵ تیر ۱۳۸۲ روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در پی خیزش سراسری پس از کشته شدن مرگ مهسا امینی توسط گشت ارشاد در فولاد شهر اصفهان با شلیک گلوله ماموران جان باخت.
در گواهی فوت او آمده: «در ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور در بازوی چپ ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور با حاشیه سوختگی دیده شده است.»
به عبارتی دیگر به مهسا بیش از ۷۰ گلوله ساچمه‌ای شلیک شده است.
همچنین در این گواهی فوت نوشته است: «با مانتو مشکی آغشته به خون و دارای سوراخ‌های متعدد و کوچک» تحویل شده است.
پدر مهسا موگویی، پرسید: «گناه دختر من چه بود که با دست خالی اعتراض کرد و شما او را تیرباران کردید؟»
مهسا ورزشکار بود و مدال‌های زیادی کسب کرده بود

#خیزش_سراسری_مردم_ایران #مهسا_امینی #انقلاب_آزادی_ایران

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دومین سالگرد جاودانگی قهرمان اهل قائمشهر، رحیم کلیج ققنوس ایران برگزار شد.
مادر این قهرمان چندی پیش به سوی او پرکشید، انبیا شمس #مادر_دادخواه #رحیم_کلیج، از کشتەشدگان #زن‌_زندگی_آزادی، اخیرا فوت کردند.
مادر بودن در آن سرزمین را به اندوهی ابدی برای مادران‌مان تبدیل کردید و ما این بیداد را نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم...
#دادخواهی #ما_فراموش_نمیکنیم

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
جواد حیدری، ۳۴ساله، مهندس کشاورزی،۳۱ شهریور ۱۴۰۱ با اصابت گلوله ماموران به پشت سرش در قزوین زخمی شد و به دلیل خونریزی شدید، کشته شد.

در گواهی فوتی که برای جواد حیدری صادر شد، علت مرگ «خونریزی شدید، پارگی شریان تهی‌گاهی چپ و اصابت پرتاب فلزی پرشتاب» قید شده است.
فاطمه، خواهر جواد حیدری در مراسم خاکسپاری برادر در حین عزاداری گیسوان خود را برید. این خواهر دادغدارهمانجا فریاد زد: «شما یک ملت را داغدار کردید. یک ملت خون‌خواه جوانان خود است. با این وحشی‌گری‌ها فقط بر آتش خشم ملی می‌دمید.»
ماموران بارها برای دستگیری اعضای خانواده به خانه آن‌ها هجوم بردند و تلاش کردند تا این خانواده دادخواه را به سکوت بکشانند. حتی به روستای محل سکونت آنان رفته‌ و قفل در دهیاری روستا را شکسته و دوربین‌های آن را با خود برده‌اند.
چندی بعد دستگاه قضایی برای فاطمه و برخی از اعضای خانواده پرونده‌سازی کرد.
۲۵ آبان ۱۴۰۱ محمد، برادر جواد و فاطمه حیدری، که برای پیگیری پرونده خواهر به بازپرسی شعبه پنج دادسرای قزوین رفته بود، ماموران قضایی به جای پاسخگویی به او، بدون احضاریه، ابلاغیه و اطلاع قبلی بازداشتش کردند.
حجت، برادر دیگر جواد، نیز به دلیل دادخواهی بازداشت شد و مقامات قضایی برای ۱۵ نفر از اعضای خانواده و بستگانش از جمله خواهر و پدرش حکم جلب صادر کردند .
۸ آذرماه ۱۴۰۱ فاطمه حیدری در اینستاگرامش ویدیویی از مادرشان منتشر کرد که او خبر از اعتصاب غذای محمد در حبس می‌گوید و اینکه از حال او هیچ خبری ندارند. فاطمه با انتشار این ویدیو نوشت: «صدایی نداریم در برابر ظلم.»
#جواد_حیدری ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در نزدیکی پارک ملت قزوین، خیابان حکم‌آباد مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بعد از چند ساعت به دلیل شدت جراحات و عدم رسیدگی پزشکی جان باخت، او از جمله اولین کشته شدگان انقلاب مهسا در قزوین است.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔖روزبه‌ خادمیان، ۳۱ ساله و کارشناس حسابداری، در استوری اینستاگرامش نوشت: «تو عقب وایسا. من برای آزادی تو جون می‌دم.» روز بعد و در اوج اعتراض‌های فردیس کرج، یکی از ماموران از فاصله نزدیک از پشت به سر روزبه شلیک کرد و او کشته شد.
میترا ابراهیمی مادر روزبه نیز بر سر مزار او گفت: «پسرم جونش رو فدای ایران کرد...»
او به رغم این‌که در رشته حسابداری تحصیل کرده بود، اما به دلیل نبود فرصت‌های شغلی مناسب تخصصش به فروش موبایل روی آورده بود. یکی از نزدیکان خانواده روزبه خادمیان درباره نحوه کشته شدن او می‌گوید:«۳۰ شهریور روزبه داشت مغازه موبایل فروشی که اونجا کار می‌کرد رو می‌بست که خیابون شلوغ شد. روزبه میره توی پارکینگ صاحب مغازه که همون کنار بود. مامورا دنبالش میرن و در رو با پا می‌شکنن. از فاصله یک متری بیش از صد تا ساچمه به پشت روزبه شلیک کردن. بعد از دو ساعت از درمانگاه به خانواده‌ش خبر دادن که زخمی شده. وقتی خانواده رسیدن با جسم بی‌جان و خونین روزبه مواجه شدند. خونریزی داخلی کرده بود.»
علت فوت در گواهی پزشکی قانونی اصابت گلوله ذکر شده است.
او از اهالی شهر «سُنقُر» در استان کرمانشاه بود. خانواده‌اش تصمیم گرفتند که او را در همین شهر به خاک بسپارند، اما به گفته منبع نزدیک به خانواده، «به مشکل برخوردند».
این منبع می‌گوید: «خاکسپاری در بهشت سکینه کرج انجام شد. از سنقر اطلاع دادن که جو خیلی امنیتیه و مراسم نباید برگزار بشه. خانواده هم از ترس اینکه برای جوانان خانواده و نزدیکانشون اتفاقی نیفته و اونها رو هم بازداشت نکنن یا نکشن، در سنقر مراسم نگرفتن.»
خانواده #روزبه_خادمیان داغدارند؛ داغی که فراموش نمی‌کنند و زندگی آنها را عوض کرده است:
«زندگی بعد از روزبه برای خانواده بسیار سخت و طاقت‌فرسا می‌گذره. تنها پسر خانواده بود. خانواده بسیار افسرده است. غم روزبه کمر خانواده را خم کرد. تنها یک خواهر داشت. هر مراسمی که بود یا روز مادر یا تولد مادرش این جمله رو براش استوری می‌کرد که زندگی من بر سه اصل استواره: نگاه مادرم، لبخند مادرم و دعای مادرم. به مادرش خیلی وابسته بود.»
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
استوری جاوید نام روزبه خادمیان یکروز پیش از کشته شدنش.
روزبه‌ خادمیان، ۳۱ ساله و کارشناس حسابداری، یکروز پیش از قتلش توسط مزدوران‌جمهوری اسلامی در استوری اینستاگرامش نوشت: «تو عقب وایسا. من برای آزادی تو جون می‌دم.»
فردای آن روز و در اوج اعتراض‌های فردیس کرج، یکی از ماموران از فاصله نزدیک از پشت به سر روزبه شلیک کرد و او کشته شد.
میترا ابراهیمی مادر #روزبه_خادمیان نیز بر سر مزار او گفت: «پسرم جونش رو فدای ایران کرد...»
او به رغم این‌که در رشته حسابداری تحصیل کرده بود، اما به دلیل نبود فرصت‌های شغلی مناسب تخصصش به فروش موبایل روی آورده بود.
«۳۰ شهریور روزبه داشت مغازه موبایل فروشی که اونجا کار می‌کرد رو می‌بست که خیابون شلوغ شد. روزبه میره توی پارکینگ صاحب مغازه که همون کنار بود. مامورا دنبالش میرن و در رو با پا می‌شکنن. از فاصله یک متری ۷۰ تا ساچمه به پشت روزبه شلیک کردن. بعد از دو ساعت از درمانگاه به خانواده‌ش خبر دادن که زخمی شده. وقتی خانواده رسیدن با جسم بی‌جان و خونین روزبه مواجه شدند. خونریزی داخلی کرده بود.»
#علیه_فراموشی #رای_بی_رای #رای_ما_سرنگونی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴دو هفته بعد از به هلاکت رسیدن قاسم سلیمانی در حالی که همه درحال ابر قهرمان سازی از سلیمانی بودند #محمد_علی_جعفری ، فرمانده پیشین سپاه توییت کرد که سلیمانی در سرکوب اعتراضات #کوی_دانشگاه و #جنبش_سبز نقش محوری داشته.
طرفداران قاسم سلیمانی توییت را جعلی دانستند و اعلام کردند متعلق به عزیز جعفری نیست.
رمضان شریف، سخنگو و مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران نیز اظهار داشت: اکانت منتسب به جعفری جعلی است، اما در کمال تعجب لحظاتی بعد خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران اصالت این اکانت را تائید کرد.
با وجود تمام حساسیت ها اما #عزیز_جعفری چند روز پیش مجددا در مصاحبه‌ای با #خبرگزاری_فارس گفت که #قاسم_سلیمانی فقط امضا کننده نامه هشدار‌آمیز ۲۴ فرمانده سپاه به محمد خاتمی نبود بلکه نویسنده نامه بود که بعد از اعتراض‌های کوی دانشگاه در سال ۷۸ به تهدید رئیس جمهور پرداختند.
قاسم سلیمانی اکثر دوران مسوولیت خود در سپاه را به عنوان فرمانده نیروی قدس سپاه فعالیت کرده و همواره گزارش‌ فعالیت‌های نیروی قدس را به طور مستقیم به خامنه ای تحویل می‌داد.
‏عزیز جعفری ابتدا خواستار اطلاع از این فعالیت‌ها بود، اما با مخالفت شدید قاسم سلیمانی روبرو شد و همین امر آغاز اختلاف این دو بود.
‏ارتباط گسترده سلیمانی با برخی از باندهای قدرت در ایران از جمله هاشمی رفسنجانی و چهره‌هایی چون جهانگیری و در مقابل ارتباط جعفری با برخی از مراجع منتقد جریان هاشمی، اختلاف این دو را گسترش داد.
‏کار به جایی رسید که جعفری به مرتضی الویری شهردار وقت تهران گفته بود که بدون هراس فساد مالی همسر قاسم سلیمانی را افشا کنید که گوشه‌ای از فساد مالی همسر سلیمانی برملا گردد.
‏سلیمانی این اقدام جعفری را با ارائه گزارش‌هایی از ضعف سپاه به ویژه در پروژه‌های موشکی به خامنه‌ای اطلاع داد و هر بار از کارشکنی فرمانده کل در امور مربوط به نیروی قدس گلایه می کرد.
‏اختلافات سلیمانی و جعفری رفته رفته به کینه‌ای میان این دو تبدیل شد که حتی با مرگ وی هم حل نشد، دوسال بعد از مرگ سلیمانی باز جعفری فایل صوتی یک جلسه محرمانه را فاش کرد تا اوج فساد #هولدینگ_یاس وابسته به نیروی قدس را فاش و سلیمانی را رسواتر کند.
#سپاه_تروریستی_پاسداران #سپاه_باجگیران_انقلاب_اسلامی
🌐 irbr.news
✅️ @irbriefing
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به دنبال انتشار فایل صوتی محرمانه از جلسه‌ای میان سرلشگر #محمدعلی_جعفری و سرتیپ #صادق_ذوالقدرنیا فاش شد که کشمکش‌های شدیدی میان فرماندهان ارشد سپاه در ارتباط با پرونده‌های #فساد_مالی وجود دارد.
در این گفتگو افشا می‌شود که عزیز جعفری با قاسم سلیمانی، درباره برخورد با موارد فساد مالی اختلاف داشته است.
محمدعلی جعفری در بخشی از گفتگو از اینکه با بدهی بیش از هزار میلیارد تومانی #هولدینگ_یاس به نیروی قدس، قاسم سلیمانی نیز درگیر ماجرا شده خوشحالی می‌کند و می‌گوید: «قاسم تازه دارد می‌فهمد که چه بلایی سرش آمده تو یاس»
#مافیای_سپاه #قاسم_سلیمانی_به_درک_واصل_شد

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
حمید پورحاجی زاده ، شاعر و دبیر ادبیات کرمانی، متخلص به «سحر» بود که از قربانیان سلسله قتل‌های سیاسی موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای بود. وی در آخرین روز شهریور ماه سال ۱۳۷۷ به همراه پسر ۹ ساله‌اش «کارون» با ۴۳ ضربه چاقو قطعه قطعه شدند.
پزشک قانونی تعداد ضربه‌های دشنه فرورفته در سینه حمید را ۲۷ از زیر گلو تا زیر ناف و ضربهٔ وارده به سینه کارون را بالغ بر ده ضربه دانسته بود… آ ثار ضربه سخت و مشت در سر و صورت، پارگی قلب و ریه و دستگاه گوارش، بریده شدن انگشتان دست راست حمید تا روی پوست، بنا به نظر پزشک قانونی با هر ضربه کارد حمید تیغه چاقو را می‌گرفته و قاتل می‌کشیده و برای باری دیگر فرو می‌کرده‌ است که منجر به این گردیده که کف دست بشود پر از شیارهای عمیق شقاوت! …کسانی که در غسالخانه حضور داشته‌اند یا جسد کارون را دیده‌اند از جای آثار نیش چاقو بر روی گوش، صورت و پشت کارون گفته‌اند که باید این آثار قبل از پاره‌پاره کردن سینه، قلب و شکم کارون روی داده باشد. بعضی نیز که به دقت به صورت کارون نگاه کرده‌اند به قول روستایی‌های ما حالت «گرگ پدمک» را در چهره کارون دیده‌اند. اصطلاح «گرگ پدمک» در خصوص روبرو شدن گوسفند با گرگ به کار می‌رود، در این حالت وقتی که گوسفندی به ناگهان گرگ را در مقابل خود می‌بیند چشمهایش از حدقه می‌زند بیرون و هرگونه توان و حرکتی از گوسفند سلب می‌شود، در برابر گرگ می‌ایستد و گرگ راحت او را می‌درد»
ارس حاجی‌زاده قتل #حمید_حاجی_زاده را شرح می‌دهد: «دندونای بابامُ شکسته‌بودن، فکر کنم با چوب. استخونای انگشتاش معلوم بود، انگشتای دست راستشُ قطع کرده بودن، بدنش سوراخ سوراخ بود. طناب انداخته بودن دور گردنش، از طناب رخت خونهٔ خودمان بریده بودن. غیر استکان بابام سه تا استکان نعلبکی توی سینی بود.» فرخنده حاجی‌زاده دربارهٔ پرونده برادر و برادرزاده‌اش می‌گوید: «تمام این سال‌ها پیگیری‌های ما ادامه داشت، همه جا رفتیم، هر کاری هم توانستیم کردیم، از طرفی هم از سوی وزارت اطلاعات تحت فشار بودیم و احضار و بازجوئی می‌شدیم در نهایت هم که گفتند یک اشتباه ساده بوده؛ یعنی با ضربات چاقو برادر و برادرزاده‌ام را سلاخی کردند و گفتند اشتباه ساده بوده. چند سال پیش هم در آستانهٔ بازنشستگی من، مرا مجبور کردند بنویسم که در قتل برادرم آنها مقصر نبوده‌اند».
#قتلهای_زنجیره_ای #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
کارون نیمه‌شب ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ در کنار پدرش با ضربات چاقو در خانه‌اش در کرمان به قتل رسید. نصیب پدر از تیزی چاقوها ۲۷ ضربه بود و نصیب پسر ۱۰ ضربه. وزارت اطلاعات مسئولیت قتل آن‌ها را که در پروژهٔ قتل‌های زنجیره‌ای انجام شد به‌صورت رسمی نپذیرفت، هم‌چنان‌که قتل ده‌ها دگراندیش و نویسنده و مترجم دیگر را برعهده نگرفت که در آن دوره به قتل رسیدند.
‏مادر ⁧ #کارون_حاجی_زاده ⁩ از آن شب می‌گوید:«من خسته بودم، رفتم اتاق روبه‌رو که سه متر با اتاق آقای حاجی‌زاده فاصله داشت، خوابیدم. آقای حاجی‌زاده عادت داشت تا بچه‌ها برگردند، نمی‌خوابید و تا ساعت سه، سه‌ونیم هم مطالعه می‌کرد. به این دلیل من رفتم اتاق دیگر خوابیدم. من خوابم برد و بچه فامیل را هم که سن و سال کارون بود، پدرش آمده و برده بود. اروند و ارس ساعت دو و نیم برگشته بودند. در می‌زنند، کسی باز نمی‌کند. اروند می‌گوید از بالای در رفتم و در را باز کردم. رفته بودند اتاق پدرشان و دیده بودند که چراغ خاموش است و کنتور را بالا زده بودند. اصلاً در خانه ما برق نبود. از تیر برق بیرون کمی نور می‌افتاد.

‏ارس فکر می‌کند من هم مرده‌‌ام، کشته‌اند. رختخواب را کنار می‌زند و حالا با چه شکلی، با پا زد، با دست زد، مرا بیدار کرد. وقتی مرا بیدار کرد، گفت بابا مرده. من با ذهنیتی که از مرگ برادرم داشتم، وارد اتاق شدم دیدم سر آقای حاجی‌زاده طرف پنجره بود و پاهایش طرفِ در بود که من داخل رفتم. پایش را گرفتم. گرم بود. گفتم ارس، بابات سکته کرده. فکر کردم سکته کرده افتاده سرش خورده به پنجره، چون سرش طرف پنجره بود. فکر کردم خون روی صورتش برای همین است. ارس گفت کارون را هم کشتند.

‏یک لحظه نگاه کردم دیدم وحشتناک کارون را کشته بودند. دهانش پر از مو بود و خون. چشمانش باز بود. دستانش هم پر از مو بود، پر از خون بود. دیگر نتوانستم بایستم. آمدم بیرون و فقط جیغ می‌زدم و کارون را صدا می‌زدم. نتوانستم تحمل کنم که دوباره برگردم توی اتاق. کفش کارون را دم در دیدم. کفش کارون را بو می‌کردم. خودش در فاصله کوتاهی با من بود، ولی من کفشش را بو می‌کردم.
‏وقتی آقای پوررضا قلی آمد توی اتاقی که من خوابیده بودم، نمی‌دانم پنبه بود یا دستمال کاغذی، از روی تشک برداشت گفت این چیست؟ گفتم نمی‌دانم. اصلاً گیج بودم. دیدم همین آقای پوررضا قلی نشسته، دارد گریه می‌کند. فکر کردم قاتل است و او را گرفته‌اند. طرف او حمله بردم و گفتم چرا بچه خوشگل مرا کشتی؟ گفت من قاتل نیستم، پوررضا قلی هستم. باز هم نمی‌شناختم. یک آقایی گفت رئیس آگاهی است.
‏⁧ #قتلهای_زنجیره_ای ⁩ ⁧ #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
سعید زینالی، متولد ۳۱ شهریور ۱۳۵۵ دانشجویی بود که در جریان جنایت حمله به کوی دانشگاه در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۷۸ در منزلش بازداشت و به نقطه نامعلومی منتقل شد.
خانواده #سعید_زینالی پس از بازداشت وی با وجود پیگیری‌های مکرر هیچ پاسخی در مورد سرنوشت فرزندشان دریافت نکردند.
به گفته اکرم نقابی مادر سعید زینالی، او چند ماه پس از بازداشت در تماسی با خانواده گفته که حالش خوب است و پی‌گیر کارش باشند.
مراجعات به ارگان‌های مختلف تا به حال هیچ نتیجه‌ای نداشته است، در عوض پدر، خواهر و مادر سعید زینالی به خاطر پی‌گیری وضعیت فرزندشان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
با وجود انکار قوه قضاییه در پرونده سعید زینالی، نام او در فهرست ناپدید‌شدگان اجباری گروه کاری ناپدید‌شدگان سازمان ملل قرار دارد.
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
زادروز مهسا امینی است، دختری که برای تولدش به تهران آمده بود و نامش جاودانه ماند و رمز مبارزه شد.
مهسا به تهران که آمد ۲۲ ساله بود، دختری با چهره‌ای معصوم و چشمانی سرشار از حس زندگی. اما دشمنان زندگی و نور و طرفداران خاموشی و تاریکی جانش را با کوبیدن سرش به اجسام سخت و ضربات سخت گرفتند.

مژگان افتخاری مادر #مهسا_امینی، در دومین سالگرد جان‌باختن فرزندش در یک استوری اینستاگرامی، تصویری از خود در کنار مهسا نوشت:
«من مادری غمگینم، غمگین رفتنی ابدی. منتظر بازگشتی بی‌بازگشت ازلی. چشم انتظار ندایی از خالق ژینایم به نام مهسای عالم تابم. از آن هستی بخشی که بر دامانم این ودیعه به امانت سپرد و زندگیم را هستی بخشید و اینک بیمناکم از ربودن امانتش پیش چشم مردمان، چرا؟
مگر می‌شود، هنوز به باور نمی‌گنجد که او را به مسافرت بردم و او را… دوباره نبض پر از ازدحام قلبم به ساعت زمان، به آن ثانیه‌های شوم نزدیک می‌شود. دخترم که مهمان پایتخت ایران بود به تخت بیمارستان سرازیرش کردند. خدایا این چه رسم و مروتی است؟ که دختر ردا بلندت با آن لچک و روسری تا به پا افتاده پوشش، گرفتار سیه‌ رویانی شود که چشم دیدن زیبایی دختر میهنشان را نداشتند. چشم دیدن زیبایی خلقت خداوندی را نداشتند، رسوای ابدی تاریخ می‌شوند. بر پیشانی جهان، تا نفس زندگان به دنیاست، شرح این هجران به جاست.»
مهسا روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، پس از ضرب و شتم ماموران گشت ارشاد، پس از سه روز کما جان شیرینش را از دست داد.
مهسا جان تولدت مبارک
#علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
2024/09/22 07:34:43
Back to Top
HTML Embed Code: