Telegram Group Search
دوستان عزیزم

یادداشتی با عنوان
«پیش‌بینی‌های دکتر !!! محسن رضایی در جریان جنگ ۱۳۸۲ عراق با آمریکا

✍️ جعفر شیر علی نیا»

به صورت وسیع منتشر شده است. دوستان زیادی پیام می‌دهند و می‌گویند این یادداشت را در کانال تلگرامی‌ام ندیده‌اند.
این یادداشت از من نیست.

یادداشت‌های مرا تنها در همین کانال تلگرام @jafarshiralinia

و صفحه‌ی اینستاگرام من به آدرس زیر بخوانید.
https://instagram.com/jafarshiralinia.com?igshid=1sw8uiiznyf5v

جعفر شیرعلی‌نیا
شگفت زدگی بانوی هلندی از کالیگرافی ایرانی

دوستان عزیزم

در این روزهای ملتهب جنگی، من و دوستانم با آثاری از زنان نقاش ایرانی به زبان هنر با مردم جهان سخن می‌گوییم.

امروز را در ونیز هستم و در صفحه‌ی اینستاگرام به آدرس زیر استوری‌هایی از بی‌ینال ونیز منتشر می‌کنم.

https://www.instagram.com/painting.road?igsh=NW4zaGV2ZDhiMDF3

از ۳۱ اکتبر هم در غرفه‌ای از آرت‌فر فرانکفورت آثار زنان نقاش ایران را به نمایش و فروش می‌گذاریم.

دیروز نیز در آخرین روز از نمایشگاه Iranian Art, Women Spirit در پاریس، یک خانم هلندی که از آخرین بازدیدکنندگان نمایشگاه بود، مجذوب آثار کالیگرافی بانوی ایرانی در نمایشگاه شد.

می‌گفت تا‌کنون مشابه چنین آثار زیبایی را ندیده است.
حس اولیه‌ی او بسیار هیجان‌انگیز بود و می‌گفت این نقاشی‌ها اشکش را جاری می‌کند.

پس از آن صحبت‌های اولیه از او خواستیم یک بار دیگر درباره‌ی تابلوها مقابل دوربین ما سخن بگوید؛ پذیرفت.

فیلم این گفتگو را در آخرین پست صفحه ای که معرفی کردم ببینید.
دوستان عزیز

این کانال تبلیغ منتشر نمی‌کند

برخی از مخاطبان درباره‌ی تبلیغاتی که گاهی در کانال مشاهده می‌شود پرسیده‌اند.

این کانال تنها برای انتشار یادداشت‌ها و همچنین اطلاع‌رسانی درباره‌ی فعالیت‌ها، پروژه‌ها و موضوعات مرتبط با کارهای خود من ایجاد شده است و هیچ‌گونه تبلیغاتی در این‌جا منتشر نمی‌شود.

اگر تبلیغی در کانال مشاهده می‌کنید، این تبلیغات از سوی خود تلگرام یا سیستم‌های وابسته به آن نمایش داده می‌شود و محتوای آن هیچ ارتباطی به من ندارد.

اگر روزی بنای تبلیغ داشتم حتما با شما در میان خواهم گذاشت.

جعفر شیرعلی‌نیا

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
بازیِ خونین جنگ
جنگ، رقابت‌های نظامی و تحریم راهی مطمئن برای انحراف منابع یک کشور ثروتمند و پراستعداد

پروفسور برنارد رایش در مقاله‌ی اسراییل و جنگ ایران و عراق می‌نویسد: «بهره‌ی اصلیِ اسراییل از جنگ ایران و عراق آن بود که این دو قدرت منطقه‌ای که هر دو دشمن اسراییل محسوب می‌شدند، علیه یکدیگر وارد جنگ شدند و فرصت استراحتی برای اسراییل فراهم شد.» او معتقد است اسراییل به دنبال «حفظ موازنه‌ی قوا برای طولانی‌کردن جنگ و جلوگیری از پیروزی یکی از دو طرف بود.» در تحلیل رایش، جنگ علاوه بر درگیر نگه داشتن این دو کشور، جهان عرب را به دو قطب تبدیل کرده بود؛ یک قطب، سوریه، لیبی و یمن جنوبی و قطب دیگر اردن، مصر و کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس و «دودستگی جهان عرب، مانع تشکیل جبهه‌ی متحدی علیه اسراییل شد» (درس‌هایی از راهبرد، حقوق، دیپلماسی در جنگ ایران و عراق، ص147 و 148)
گویا سیاست آمریکا هم ادامه‌ی جنگ خونین ایران و عراق بود؛ تا وقتی که برنده‌ای نداشته باشد. الکواری نماینده‌ی وقتِ قطر در سازمان ملل، درباره‌ی موضع آمریکا و شوروی در جنگ می‌نویسد: «در واقع این دو ابرقدرت، به رغم تاکیدهایی که بر خلاف آن داشتند، از تداوم جنگ و طولانی شدن آن، مادام که هیچ‌یک از طرفین نتواند بر دیگری غلبه داشته باشد، احساس رضایت می‌کردند.» (عملکرد شورای امنیت در جنگ ایران و عراق، ص 201)
تا وقتی که ایران و عراق کشورهای هم را ویران می‌کردند، قدرت‌های جهانی با وجود اظهار نگرانی از ادامه جنگ، تلاشی عملی و جدی برای پایان دادن به آن نکردند. آنها سال هفتم تصمیم گرفتند جنگ را پایان دهند.
تحلیلگران ایرانی موفقیت نسبی کربلای 5(زمستان 65) را در تصمیم ابرقدرتها برای پایان دادن به جنگ موثر می‌دانند اما اغلب تحلیلگرانِ غیرایرانی ناامن شدن خلیج فارس در جنگ دریایی و افشای ماجرای مک فارلین را مهمترین دلیل تصمیم آمریکا برای پایان دادن به جنگ می‌دانند.
افشای پر سر و صدای ماجرای مک‌فارلین در آبان 65، که در جهان به ماجرای کمک آمریکا و اسراییل به ایران معروف شد، کار را برای بازی دوگانه‌ی آمریکایی‌ها سخت کرد و آمریکا تحت فشار شدیدی قرار گرفت و به تعبیر کدی و گازیوروسکی آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که: «باید به‌گونه‌ای مستقیم برای پایان دادن به جنگ طولانی ایران و عراق مداخله نمایند.» (نظام دوقطبی و جنگ ایران و عراق، ص414)
تیر66 قطعنامه‌ی 598 برای پایان دادن به جنگ تصویب شد. واکنش ایران به قطعنامه منفی بود اما برای اولین‌بار تمام 5 عضو دائم شورای امنیت برای پایان دادن به جنگ تفاهم کرده بودند. به روایت دبیرکل سازمان ملل در جلسه‌ای که مهر66 او با 5 عضو دایم شورای امنیت برگزار کرد؛ شولتز وزیرخارجه‌ی آمریکا در جمع‌بندی نظر 5 کشور گفت: «همه‌ی ما پایان جنگ را می‌خواهیم. همه‌ی ما از قطعنامه‌ی 598 حمایت می‌کنیم» (به سوی صلح، ص255)
دکوییار، دبیرکل سازمان ملل، در خاطراتش درباره‌ی سیاست آمریکا در این مقطع از جنگ می‌نویسد: «نظر قطعی ایالات متحده این بود كه برای پایان جنگ: (1) عراقی‌ها باید به‌خوبی مقاومت كنند تا مانع هر گونه پیروزی ایران شوند. (2) جنگ باید بیش از هر زمانی برای ایرانی‌ها رنج‌آور شود. (3) جریان سلاح به ایران باید از طریق قطعنا‌مه‌ی دیگری در شورای امنیت كاهش یابد و (4) فشار بین‌المللی در ابعاد وسیعی به این كشور وارد شود.»(به سوی صلح، ص267)
بسیاری دریافتند که جنگ ماه‌های پایانی خود را سپری می‌کند. محمدجواد ظریف از دیپلمات‌های ایران در سازمان ملل به خاطر دارد که حدود دی‌ماه 66: «مایکل اشتاینر من را صدا کرد و گفت که من یک نکته‌ای را به تو بگویم و آن این است که شما الان دست بالا را دارید، ولی امسال سال شکست شما در جنگ است. قبل از این‌که شکست بخورید قطعنامه را بپذیرید. هیچ‌وقت این از ذهنم بیرون نمی‌رود.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه 598، ص249) چندماه بعد سخن نماینده‌ی آلمان در سازمان ملل به واقعیت پیوست و در بهار 67 ایران شکست‌های پی‌در‌پی و سختی را در جبهه‌های جنگ تجربه کرد. فاو، شلمچه، جزایر مجنون را که در عملیات‌های سخت و طولانی‌مدت در چند سال گرفته بود در عملیات‌های سریع دشمن در عرض چند ماه از دست داد و با سخت شدن و زجرآور شدن جنگ، قطعنامه‌ی 598 را پذیرفت.
سودهای سرشار بسیاری از کشورها و شرکت‌های بین‌المللیِ فروش سلاح و منافع بسیاری که در حاشیه‌ی جنگ‌ها وجود دارد، تا چه حد در ادامه‌ی جنگ تاثیر داشت؟ عجیب آن که در ایران نیز نگاهی مسلط وجود داشت که تلاش دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ را تلاشی خائنانه تفسیر می‌کرد. آیا ممکن است گاه بازی خورده باشیم و در زمین ابرقدرت‌ها بازی کرده باشیم؟

( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی؛ فایل کتاب را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
نقدی بر سخنان رهبر
یقه‌گیری از آقای خامنه‌ای در جبهه
(این یادداشت ۶ سال قبل برای اولین بار منتشر شده است)

بسیاری از رزمنده‌هایی که سال‌ها با سختی و کمبود امکانات در جبهه جنگیده و به شعارهای عدم سازش و ادامه‌ی جنگ دل داده بودند، از پذیرش ناگهانی قطعنامه عصبانی شدند. عراق نیز چندروز پس از پذیرش قطعنامه حمله‌هایی انجام داد و اسیر زیادی گرفت. اوضاع جبهه‌ی ایران سخت‌تر شد. آقای خامنه‌ای همین روزها به جبهه‌ی جنوب رفته بود و می‌گوید در بازدید از یکی از بیمارستان‌های منطقه: « برادری آن‌جا توی بیمارستان یقه‌ی من را گرفته که چرا شما دوسال پیش نیامدید؟ آقا حالا که آمدیم برادر، حالا کوتاه بیا... همان‌وقت که ما با هم صحبت می‌کردیم دشمن بمباران کرد که هشداری بود به بنده و ایشان، که حالا این‌جا یقه‌ی هم را نگیریم.»
آقای خامنه‌ای، چند روز بعد(10مرداد67) این ماجرا را در جمع فرماندهان لشکر27 سپاه تعریف کرد و گفت که پس از ریاست‌جمهوری(مهر60) امام اجازه نمی‌داده در مناطق جنگی و حتی استان‌های جنگی حضور پیدا کند و نگران او بوده. گفت که دلیل نیامدن ترس یا ضعف نبوده و پیش از ریاست‌جمهوری در مناطق جنگی حاضر می‌شده؛ «بنده بلند شوم بیایم جبهه تا شما از من راضی بشوید، به خاطر آمدن جبهه، امام ناراضی بشود؟»
فرماندهان در آن جلسه از مشکلات و مسایل جنگ سوال‌هایی پرسیدند اما از رئیس شورای‌عالی‌دفاع نکات عجیبی شنیدند. از جمله این‌که شورای‌عالی‌دفاع کمترین نقش را در طراحی مسایل جنگ دارد. آقای خامنه‌ای گفت: «جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم که از سال 62 به این طرف بنده هیچ‌گونه مسئولیتی در جنگ ندارم... چه سوال شما وارد باشد، چه وارد نباشد، طرف سوال من نیستم.» از او درباره‌ی سیاست دولت پرسیدند و جواب شنیدند: «خب این مسئولیتش با دولت است نه من. ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظر رئیس‌جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است.» و بعد درباره‌ی اختلاف میان رییس‌جمهور و نخست‌وزیر و سایر وزرا توضیح داد.(اسرار مکتوم،ص77 تا 94 )
مرور تاریخ جنگ نشان می‌دهد مشکلات و ضعف‌ها، مربوط به آخر جنگ نبود اما تا فروردین 67 مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و فضای رسانه‌ای ایران، همه از اوج قدرت ایران و ضعف دشمن حکایت می‌کرد. 25 فروردین67 آقای خامنه‌ای در سخنرانی‌اش گفت هدفِ جنگ ازبین‌بردن انقلاب و بعد «کشاندن جمهوری اسلامی به مذاکره با دشمن بود که... بالاترین ذلت برای یک نظام نوپاست و قبول چنین شرایطی ماهیت نظام ضداستکباری ما را زیر سوال خواهد برد. ما صلح را زمانی می‌پذیریم که متجاوز تنبیه شود.» و تاکید کرد حمله‌های موشکی دشمن به‌خاطر ناتوانی او در میدان نبرد است و «هر روز پیروزی‌های جدیدی در جبهه‌ها نصیب ملت ایران می‌شود.» (روزشمار جنگ، جلد54، ص908 و 909، انتشارات مرکز اسناد دفاع مقدس)
اما سه روز بعد، میدان نبرد تحولات دیگری به خود دید، 28فروردین ارتش بعث در عملیاتی غافلگیرانه و برق‌آسا فاو را پس گرفت و بعد شکست‌های پی‌در‌پی ایران در میدان نبرد شروع شد. با عملیات‌های موفق ارتش صدام، ایران در وضعیتی آشفته گرفتار شد و برای جلوگیری از خسارت‌های بزرگ‌تر با نامه‌ی رئیس‌جمهور به دبیرکل سازمان ملل در 27تير67 قطعنامه‌ی598 را پذیرفت.
این روزها آن‌چه بیشتر موردتوجه است روایت حماسی از جنگ است. چند روز پيش( 4مهر97) آیت‌الله خامنه‌ای در مراسم شب خاطره‌ی دفاع مقدس گفت: «جنگ را شما روایت کنید که خودتان در جنگ بوده‌اید؛ اگر شما جنگ را روایت نکردید؛ دشمن شما جنگ را روایت خواهد کرد، آن‌طور که دلش می‌خواهد. از یک ضعف‌هایی هم استفاده می‌کنند.» رهبری درباره‌ی ویژگی روایتی که باید انجام شود گفت آن‌چیزی که باید منعکس شود: «روح ایمان است، روح ایثار است، روح دلدادگی است، روح مجاهدت است، پیام شکست‌ناپذیری ملتی است که...»
درباره‌ی جنگ به ادبیات حماسی هم نیاز داریم اما نباید روایت ضعف‌ها و درس‌ها و تجربه‌هایی که در دل شکست‌ها نهفته است به بیرون از مرزها واگذار شود. نمی‌توان از ضعف‌ها و نقص‌ها چشم پوشید و اگر امروز چشم بپوشیم یقینا به‌تدریج روایت خواهد شد و مردم یقه‌ی ما را بابت برخی روایت‌های ناقص و چشم‌پوشی از ضعف‌ها و شکست‌ها خواهند گرفت. در آن روز حتی حماسه‌ها‌ی حقیقی نیز با بی‌اعتمادی مخاطب روبه‌رو می‌شود.
چه زمانی بناست در کنار این نگاه حماسی به ضعف‌ها بپردازیم و تحقیق کنیم که چرا رییس‌جمهور که رییس شورای‌عالی‌دفاع و امام‌جمعه‌ی پایتخت نیز بود، نسبتش با وقایع جبهه این‌گونه بوده است؟
جنگ مجموعه‌ای از تلخی‌ها، شیرینی‌ها، پیروزی، شکست، ضعف و قوت است و پرداختن بیش از حد به برخی ابعاد و غفلت از ابعاد دیگر، روایت ما را کاریکاتوری خواهد کرد.

( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی؛ فایل کتاب را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
ضعف فرماندهی کل

صیاد شیرازی پس از شکست عملیات قادر ناراحت بود: «به‌شدت بدبین شده بود و درست یا غلط گمان می‌کرد در عملیات قادر او را تنها گذاشتند تا شکست بخورد.» (در کمین گل سرخ، ص ۳۴۵)
همدلی سپاه و ارتش در پیروزی‌های بزرگ سال دوم جنگ نقش مهمی داشت، اما به‌تدریج با شکست‌ها، اختلاف‌ها نیز تشدید شد.
صیاد به ضرورت یک فرمانده واحد برای جنگیدن معتقد بود. محسن رضایی می‌گوید: «بعد از والفجر مقدماتی ایشان آمد و نشست و گفت آره اگر شما نپذیرید که وحدت فرماندهی در جنگ حاصل شود، ما ول می‌کنیم و می‌رویم… ما گفتیم اصلاً این حرف، حرف بی‌خودی و بی‌ربطی است.» (گفت‌وگوی محسن رضایی با راویان جنگ، ص ۵۷)
اختلاف که بیشتر شد، هاشمی برای عملیات بدر (اسفند ۶۳) فرماندهی عملیات را به رضایی داد: «مطرح شد که من فرمانده هستم و برادرمان صیاد هم از من تبعیت بکند. منتها قرار شد که هیچ‌کسی این را نفهمد.» (سطرهای ناخوانده، ص ۷۷) بدر به شکستی تلخ تبدیل شد و فرمانده سپاه با افزایش انتقادها در شرایط سختی قرار گرفت.
هاشمی این‌بار (سال ۶۴) از طرح‌های صیاد استقبال کرد. رضایی می‌گوید صیاد گفت ۵ روزه جنگ را تمام می‌کند و هاشمی «ارتش را مسئول جنگ کرد. ما هم که شاهد این وضع بودیم، گفتیم حرفی نیست… ما یک نفر را معرفی می‌کنیم تا زیر نظر آقای صیاد شیرازی که گفته است من در عرض پنج روز جنگ را تمام می‌کنم، عمل کند.» رضایی با اشاره به مشکلات این دوره و شکست عملیات قادر می‌گوید: «برادران ارتش علاوه بر مشکلات بالا وقت زیادی را هم تلف کردند.» (گفت‌وگوی محسن رضایی با راویان جنگ، ص ۴۴ تا ۴۶)
حالا از طرفی صیاد به تنها گذاشته شدنش در عملیات قادر بدبین بود و از طرف دیگر بخشی از فرماندهان دلیل شکست را ضعف طراحی و فرماندهی او می‌دانستند. گویا بدبینی‌ها به بدنه نیروها نیز کشیده شده بود. عبدالحسین مفید، از فرماندهان ارتش، در خاطراتش به یک گردهمایی دوروزه در پاییز ۶۴ با حضور رزمندگان ارتش برای بررسی مشکلات ارتش در جنگ اشاره کرده است. از نتایج این گردهمایی این بود که در ارتش «پیروی کورکورانه از سپاه پاسداران در تعیین هدف، مأموریت و تهیه طرح و اجرا» وجود دارد. (بازخوانی جنگ تحمیلی، ص ۱۵۹)
وقتی بدنه دچار ابهام باشد و اختلاف‌ها ریشه‌دار، توصیه‌های اخلاقی مشکلی را حل نمی‌کند.
هاشمی در خاطراتش مشکل جنگ را نظرات دوگانه ارتش و سپاه معرفی می‌کند، هرچند می‌گوید هر دو طرف حسن‌نیت دارند و آماده شهادت‌اند؛ اما مفید معتقد است او نمی‌خواهد واقعیت را بیان کند و «مشکل اصلی در ناتوانی فرماندهی کل قواست که قادر به یکپارچه کردن نظرات دوگانه نیست.» و هاشمی و همکارانش در فرماندهی کل نمی‌توانند مسائل تخصصی نظامی را که توسط دو فرمانده ارائه می‌شود، تحلیل و بهترین گزینه را انتخاب کنند. (بازخوانی جنگ تحمیلی، ص ۱۵۲)
فرماندهان ارتش سعی کردند روسای دو قوه دیگر را نیز در جریان مشکلات ارتش قرار دهند. در سمیناری که با حضور رئیس‌جمهور خامنه‌ای در آذر ۶۴ برگزار شد، برخی مشکلات مطرح شد. آن‌ها هنوز در حال طرح مشکلات پشتیبانی و نیروی انسانی بودند که خامنه‌ای گفت: «اینجا جای این حرف‌ها نیست. همه هستند. بهتر است در جلسه خصوصی‌تری عنوان کنید.» فردای آن روز موسوی اردبیلی، رئیس قوه قضاییه، به سمینار آمد و واکنشش این بود که: «معلم تقصیر را به گردن شاگرد می‌اندازد و شاگرد به گردن معلم. بروید جنگ کنید.» (همان، ص ۱۶۲)
مسئولان باید زودتر درمی‌یافتند با حجم فراوان مشکلات و اختلاف زیاد در بالاترین سطح نظامی، جنگ از راه نظامی به نتیجه نخواهد رسید.
در این شرایط اصرار بر ادامه جنگ تنها به اختلافات بیشتر دامن می‌زند و حتی تغییر در رأس نیروها مشکلی را حل نمی‌کند؛ همان‌گونه که با استعفا و رفتن صیاد در سال ۶۵ اختلاف‌ها حل نشد.
فرمانده سپاه گمان می‌کرد با امکانات ارتش می‌تواند به پیروزی‌های بزرگ برسد. هاشمی در ۱۴ اردیبهشت ۶۶ نوشته است: «آقای محسن رضایی بعد از ملاقات امام آمد… پیشنهاد داشت که امام به خود ایشان درجه امیری ارتش بدهد که بتواند بر امکانات ارتش دست داشته باشد و از موضع قدرت همه‌چیز را در خدمت جنگ بگیرد و با ارتشی‌ها برخورد کند.» (دفاع و سیاست، ص ۹۴) اما فرمانده سپاه در آخرین ماه‌های جنگ به برآورد واقعی‌تری رسید و نامه‌ای نوشت که در آن درخواست‌هایی داشت که نه تنها در ارتش موجود نبود بلکه در مقدورات کشور نیز نبود.
حقیقت این بود که ضعف ها و کمبودها از قبل مشخص بود. به تعبیر هاشمی رفسنجانی در مصاحبه ای که با او داشتم؛«بعضی‌ها بودند که نمی‌خواستند واقعیت وجودی ذهن خود را پیش امام رو کنند. به من می‌گفتند که نیازهای زیادی داریم و نمی‌توانیم بجنگیم، اما به امام که می‌رسیدند، می‌گفتند: عاشورایی می‌جنگیم.»

آیا با استفاده از تجربه جنگ هشت‌ساله نمی‌توانستیم امروز در نقطه بهتری باشیم؟

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جواب خدا یا مردم؟
مسأله این است


یکی از محورهای گفتگوهایم با هاشمی رفسنجانی، موضوع مناسبات ایران و آمریکا بود.
در یکی از این گفتگوها، هاشمی از اختلاف‌نظرش با رهبر درباره آمریکا گفت؛ بخشی از این گفتگو را در ویدئوی بالا می‌بینید.

جایی که آقای هاشمی به آقای خامنه‌ای گفت؛آیا جواب خدا را به عهده می‌گیرد؟
و پاسخ شنید؛ جواب خدا با من باشد.

به نظر می‌رسد که شرایط این‌گونه باقی نخواهد ماند و تحولات مهمی در پیش است.

بنا دارم در یک لایو اینستاگرامی درباره گذشته و آینده روابط ایران و آمریکا صحبت کنم.
زمان دقیق را اطلاع خواهم داد.

پیش از این لایو، مشتاقم دیدگاه‌ها و پرسش‌های شما عزیزان را بدانم.

جعفر شیرعلی نیا زمستان ۱۴۰۳

آدرس صفحه اینستاگرام من 👇

https://instagram.com/jafarshiralinia.com?igshid=1sw8uiiznyf5v
به کجا می‌رویم؟

یادداشت زیر را در فضای ملتهب سه سال قبل نوشتم؛ مهر ۱۴۰۱.
این نوشته در آن سال بازتاب زیادی پیدا کرد.
همان روزها به یکی از گزینه‌های مطرح برای رهبری آینده، نظرم درباره‌ی «جنگ تصویرهای آینده» را توضیح دادم.
با وجود اطلاعات جدید، همچنان اغلب بندهای یادداشت سه سال قبل در نظرم پابرجاست.

از دوستان عزیزم بابت طولانی شدن وعده‌ی سخن گفتن درباره‌ی آینده‌ی روابط ایران و آمریکا عذرخواهی می‌کنم؛ مشکلاتی بود.
به امید خدا به زودی وعده را عملی خواهم کرد.
پیش از آن لطفا یک بار دیگر یادداشت سه سال قبل را بخوانید.

افکار عمومی جهان برای
چه هدفی آماده می‌شود؟
 
یک. حجم جهت‌دهی افکار عمومی جهان علیه جمهوری اسلامی با هیچ‌کدام از حوادث قبلی که در ایران روی‌داده قابل مقایسه نیست و نظیر ندارد؛ در هیچ پرونده‌ای، در هیچ مقطعی. از ماجرای سفارت آمریکا گرفته تا وقایعی مانند قتل‌های زنجیره‌ای، حمله به کوی دانشگاه، هولوکاست به روایت احمدی‌نژاد، وقایع سال‌ ۸۸ و...

دو. در دنیای امروز بسیاری از طراحان تحولات بزرگ تا هنگامی که مطمئن نشوند اکثریت افکار عمومی (حدود ۸۰ درصد) با یک تصمیم همراه هستند، آن تصمیم را اجرایی نخواهند کرد.

سه. جهت‌دهی به افکار عمومی در چنین سطحی بسیار پرهزینه است و سخت بتوان پذیرفت که این هزینه‌ها، برنامه‌ی دیگری را از پی نداشته باشد.

چهار. حجم فراوان فعالیت‌های رسانه‌ای برای جهت‌دهی به افکار عمومی چنان قوی و پرشدت است که به‌ نظر می‌رسد هر تصمیمی برای ایران می‌تواند با تایید اکثریت افکار عمومی در جهان همراه شود؛ هر تصمیمی.

پنج. مطالعه‌ی موارد مشابه مانند حمله به عراق و افغانستان، گزینه‌ی حمله‌ی نظامی را به ذهن نزدیک می‌کند اما به نظر می‌رسد، منطقه و جهان آمادگی یک جنگ دیگر را ندارد. از سوی دیگر شاید جنگ داخلی و تجزیه نیز با سیاست غرب در این مقطع همخوانی نداشته باشد؛ شرق را نمی‌دانم.

شش. شاید شاهد نوع تازه‌ای از یک برنامه و دخالت خارجی، برای ایجاد تغییرات بنیادین در ایران باشیم، این تغییر بنیادی ممکن است حتی با حفظ کلیت جمهوری اسلامی انجام شود.

هفت. هر برنامه‌ی خارجی علاوه بر همراهی اکثریت افکار عمومی در خارج از مرزها، نیازمند همراهی افکار عمومی اکثریت در داخل کشور نیز هست. اگر در کشور سیاست رسانه‌ای و میدانی صحیحی وجود داشته باشد، شاید بتوان مانع جهت‌دهی به افکار عمومی داخل ایران شد، اما شواهد نشان می‌دهد چنین سیاستی در داخل وجود ندارد.
حتی هنوز جنس جدید رسانه‌ای و نمادین ماجرا تا حد زیادی درک نشده و هنوز ارزیابی‌ها بر اساس مدل‌های قدیمی است و عده‌ای هنوز خیابان را مهم‌تر از رسانه می‌بینند.

هشت. همیشه ممکن است برخی اتفاقات طراحی‌ها را بر هم بزند، اتفاقاتی مانند از کنترل خارج شدن درگیری‌های داخلی یا حتی یک درگیری و جنگ مرزی کوچک که به تدریج ابعاد بزرگی پیدا کند. در این صورت ممکن است اوضاع خطرناک، غیرقابل پیش‌بینی و غیرقابل کنترل شود.

نه. نتیجه‌ی بندهای بالا این نیست که از ترس دخالت دشمن مردم معترض به سکوت دعوت شوند. اعتراض و انتقاد از ویژگی‌های یک جامعه‌ی زنده است و سرکوب اعتراض و نشنیدن انتقاد، وضعیت جوامع را به چنین شرایطی می‌کشاند. اگر مردم اعتراض کنند، ‌هزینه بدهند، اما هیچ دستاوردی نداشته باشند، اوضاع هر بار خطرناک‌تر خواهد شد.
اگر بناست گرهی گشوده شود، انتظار از مسئولان است. کاش اصلاحات بنیادی، بر اساس خواست مردم در داخل کشور کلید بخورد پیش از آن‌که از روی اجبار و دیر به تغییرات بنیادی تن دهند.
سال‌هاست مردم را از دشمن ترسانده‌اید و خوب است این ‌بار چشمان خودتان را باز کنید تا مبادا در مسیر دشمن گام بردارید. امید که مدل اصلاحی قابل درکی پیش روی مردم قرار دهید.

ده. روزهای تلخ و سختی را سپری می‌کنیم اما شاید، رویدادهای ماه‌های آینده غافلگیرکننده‌تر باشد.
 
جعفر شیرعلی‌نیا
پاییز ۱۴۰۱



https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
جنگ را در موقعیت برنده تمام کنید؛
ممکن است زود دیر شود
 
جعفر شیرعلی نیا

(یادداشت زیر را روز پنجشنبه ۲۹ خرداد، آماده کردم اما اینترنت قطع شد و امکان انتشارش نبود،
حالا ایران در موقعیت سخت تری قرار گرفته و دیگر نمی توان ایران را در موقعیت برنده چند روز پیش دید، اما شاید اوضاع و موقعیت ایران هر روز پیچیده تر شود)

بخش اول

معتقدم اگر امروز جنگ پایان یابد، ایران یکی از بزرگ‌ترین جنگ‌های تاریخش را برده است؛ اما نگرانم قدر این پیروزی دانسته نشود و شرایط پیچیده شود.
حدود ۳۷ سال قبل، در آخرین روزهای تیرماه ۱۳۶۷، پس از شکست های پی‌درپی در میدان جنگ، آیت‌الله خمینی با تلخی هرچه‌ تمام‌تر قطعنامه‌ی ۵۹۸ را پذیرفت و از نوشیدن جام زهرگفت.
ایران را بُهت و غم سنگین شکست فرا گرفته بود. در این شرایط ارتش عراق هجوم سنگینی را در جبهه‌ها آغاز کرد و بعد از آن سازمان مجاهدین خلق (معروف به منافقین)، که متحد صدام بود، حمله‌ی گسترده‌ای را تدارک دید. این دو واقعه خون مردم ایران را به جوش آورد و جمعیت فراوانی را به جبهه‌هاسرازیر کرد و هر دو هجوم را، یکی از طرف دشمن عرب‌زبان ودیگری از سوی دشمنی که فارسی حرف می‌زد، به شکست کشاند.
در روزهای بعد، محسن رضایی، فرمانده‌ کل سپاه، که به نظر می‌رسید از حضور نیروها در جبهه به وجد آمده است، طرحی برای حمله به نیروهای ارتش صدام آماده کرد. رئیس‌جمهورخامنه‌ای که پس از سال‌ها چند روزی می‌شد به خط اول جبهه آمده بود، طرح محسن رضایی را پسندید. عراق هنوز آتش‌بس رانپذیرفته بود و زیر فشار بین‌المللی برای پذیرش آتش‌بس بود؛حمله‌ی ایران می‌توانست بهانه‌ای برای او باشد.
۱۱ مرداد، تلفن هاشمی رفسنجانی، جانشین فرمانده‌ کل قوا،زنگ خورد. رئیس‌جمهور خامنه‌ای از خوزستان پشت خط بود. ازهاشمی خواست به نیروهای نظامی اجازه‌ی عملیات درخوزستان داده شود. به‌نظر می‌رسید جنگ پایان یافته است وعملیات جدید می‌توانست شروع دوباره‌ای برای درگیری باشد. هاشمی رفسنجانی: «گفتم احتمال درگیری بدون هدف درست وتلفات فراوان دو طرف می‌رود و به‌علاوه نیاز به اجازه‌ی امام دارد؛ علاوه بر بررسی مصلحت.» (پایان دفاع آغاز بازسازی؛ص۲۴۹).

ادامه 👇
جنگ را در موقعیت برنده تمام کنید؛
ممکن است زود دیر شود
 
جعفر شیرعلی نیا

بخش دوم

رئیس‌جمهور موضوع را از احمد خمینی هم پیگیری کرد. رئیس‌جمهور خامنه‌ای: «البته من نگفتم که به امام بگویند. ما باخود احمدآقا در میان گذاشتیم که یک فشاری... ایجاد کند. امااحمدآقا گفت که من بروم به امام بگویم و ببینم نظر ایشان چیست.» (نشریه‌ی تاریخ جنگ؛ شماره ۱۰، ص۲۴)
احمدآقا وقتی از امام جواب گرفت نتوانست رئیس‌جمهورخامنه‌ای را پیدا کند. برایش در استانداری خوزستان پیامی محرمانه گذاشت: «حضرت حجت‌الاسلام خامنه‌ای دامت‌افاضاته. پس از سلام پیغام شما را به حضرت امام رساندم که رزمندگان آماده هستند عملیات کنند. حضرت امام فرمودند که به‌هیچ‌وجه به خاک عراق حمله نکنید. حتی گلوله‌ای به طرف آن‌ها شلیک نکنید. در‌صورتی‌که بمباران کردند، شما هم اگرصلاح دانستید دستور بمباران بدهید. شما نیروی مهیا داشته باشید، در‌صورتی‌که آن‌ها حمله کردند و زمینی را تصرف کردندشما هم به آن‌ها حمله کنید. من اعلام کرده‌ام که قبول قطعنامه تاکتیکی نیست. حمله نقض آن است. قبل و بعد آتش‌بس ندارد. مرید. احمد خمینی.» (نشریه‌ی تاریخ جنگ؛ شماره ۱۰، ص۲۴)
حمله‌ی ایران منتفی شد اما تغییر فاز ایران از اوج ناامیدی به وضعیت تهاجمی نکته‌ی بسیار مهمی است. دو هفته پیش از این، ایران پس از شکست‌های فاجعه‌بار، قطعنامه‌ی ۵۹۸ راپذیرفته بود. وضعیت ایران به شدت بغرنج بود، دو روز بعد از پذیرش قطعنامه هاشمی در خاطراتش نوشته است: «محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده‌ی استعفا است؛ گفتم در سِمت خود بماند. قرار شدفردا مصاحبه‌ی تلویزیونی داشته باشد که شایعه‌ی بازداشت ردشود.» (پایان دفاع آغاز بازسازی؛ ص۲۲۲)
رئیس‌جمهور نیز آشفتگی اوضاع را از نزدیک مشاهد کرده بود. و چند روز پس از پذیرش قطعنامه، در یکی از خطوط جبهه،رزمنده‌ای یقه‌ی آقای خامنه‌ای را گرفته بود و می‌گفت چرا دوسال پیش نیامدید؟ آقای خامنه‌ای: «آقا حالا که آمدیم برادر،حالا کوتاه بیا.» همان‌ جا که بحث می‌کردند دشمن اطراف منطقه را بمباران کرد. آقای خامنه‌ای: «هشداری بود به بنده وایشان، که حالا این‌جا یقه‌ی هم را نگیریم.»
او این موضوع را یک روز قبل در جلسه‌ای که با فرماندهان داشت تعریف کرد و جالب این‌که جلسه‌ی فرماندهان نیز پر ازچالش و سوال و تردید بود.
و آن‌جا فرماندهان به شدت منتقد عملکرد دولتی بودند که آقای خامنه‌ای رئیس‌جمهورش بود. همان‌جا بود که آقای خامنه‌ای تاکید کرد: «ممکن است بگویید خب مگر دولت زیر نظررئیس‌جمهور نیست؟ نه، جوابش نه است.» و به فرماندهان گفت: «نخست‌وزیر را قبول نداشتم.» گفت اما چون امام منصوب کرده بود تا الان از او حمایت کرده است. جمله‌ی عجیب‌تر این بود: «جنگ مسئولیتش با من نیست، حالا هم نبوده، دیروز هم نبوده. عرض کنم از سال ۶۲ به این طرف، بنده هیچ‌گونه مسئولیتی درجنگ ندارم.» (اسرار مکتوم؛ ص۷۷ تا ۹۴)
سوال این‌جاست که آیا می شد مشکلات ریشه دار کشور را نادیده گرفت و به تعداد جمعیت دل بست و بانیروهایی که ذهن‌شان درگیر هزاران سوال و چالش و ابهام است قدم به میدان جنگی تازه گذاشت؟ و اگر چنین عملیاتی انجام می‌شد، سرنوشت جنگ به کجا می‌انجامید؟
حضور مردم در جبهه‌ها پس از حمله‌ی مجدد عراق و منافقین معجزه‌ی ملت ایران بود. به نظر می‌رسد آیت‌الله خمینی قدر این معجزه را دریافته بود و می‌دانست این بهترین پایان ممکن برای جنگ هشت‌ساله خواهد بود. او نمی‌توانست زخم‌های عمیق جنگ بر پیکر کشور را نادیده بگیرد و به حضور مردم دل ببندد و دوباره اجازه‌ی شعله‌ور شدن جنگ را بدهد. شاید اگر چنین می‌شد و آتش جنگ زبانه می‌کشید، همین حضور گسترده نیز رو به کمرنگ شدن می‌رفت.

آیت الله خمینی از یاد نبرده بود که روزگاری خودش اصرار بر ادامه‌ی جنگ تا پیروزی بر صدام داشته است؛ تا آن‌جا که گفته بود: «حتی اگر یک خانه‌ سالم مانده باشد و یک نفر در اینمملکت زنده مانده باشد، این جنگ را ادامه خواهیم داد.».
هرگاه تردیدها درباره‌ی امکان ادامه‌ی جنگ جدی می‌شد،آیت‌الله خمینی با جمله‌هایی از این جنس با تردیدها مقابله می‌کرد. اما شاید در نزدیکی‌های پایان جنگ بود که عمیق‌ترین زخم‌های ناشی از جنگ به یک‌باره پیش چشم او قرار گرفت.
او درباره‌ی پذیرش قطعنامه گفت که تصمیمش «با توجه بهنظر تمامی كارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای كشور»بوده است. (صحیفه، ج21، ص92)
در پیامی که برای مسئولین نوشت، معلوم شد چند گزارش تلخ ویک گزارش تکان‌دهنده او را با حقایقی رو‌به‌رو کرده که به‌سرعت نظرش را تغییر داده است.

ادامه👇
جنگ را در موقعیت برنده تمام کنید؛
ممکن است زود دیر شود
جعفر شیرعلی نیا

بخش سوم

یکی از گزارش‌ها از دولت بود که در آن، وضع مالی نظام زیر صفر اعلام شد. گزارشی دیگر از مسئولین سیاسی که با شرح وضعیت جنگ نوشته بودند: «شوق رفتن به جبهه» در مردم کم شده است. یک نامه هم از فرماندهی سپاه آمده بود که امام آن را «تکان‌دهنده» توصیف کرد. در آن نامه امکاناتِ بسیار زیاد و خواسته‌های عجیبی مطرح شده بود و امام نوشت این فرمانده«مهم‌ترین قسمت موفقیت طرح خود را تهیه‌ی به‌موقع بودجه وامکانات دانسته است... البته با ذکر این مطالب می‌گوید بایدباز هم جنگید، که این دیگر شعاری بیش نیست.» (نشریه‌ینگین، ش‌21، ص43)
همین جملات مختصر فضای پذیرش قطعنامه را به‌خوبی نشان می‌دهد.
اما پس از آن‌که امام لیست درخواست‌های فرمانده سپاه را دیده بود، درباره‌ی انگیزه او برای ادامه‌ی جنگ می‌گفت؛ این دیگرشعاری بیش نیست. آیت‌الله خمینی نمی‌خواست روی شعارحساب باز کند.
 
برگردیم به امروز ۲۹ خرداد ۱۴۰۴؛
به نظرم می‌رسد ایران تا امروز جنگ را برده است؛ اما اگر این جنگ ادامه پیدا کند ممکن است شرایط بسیار پیچیده شود. از زخم‌های عمیق اقتصادی و اجتماعی آگاه هستیم و در همین یک هفته دیدیم برخی زخم‌ها که از جنس نفوذ و وطن‌فروشی بود،عفونی شده است.
اما اکنون ملت ایران با این همه‌ زخم سرپا ایستاده است و درمقابل صهیونیست‌های جانی خم به ابرو نیاورده است. هم‌اکنون تلاش دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ می‌تواند پیروزی مردم ایران را تثبیت کند. اما اصرار بر ادامه ممکن است کار را به منقطه‌ی غیرقابل بازگشت برساند.
دست ما در مذاکره اکنون پُرتر از پیش از جنگ است؛ چرا که اغلب ناظران گمان می‌کردند ایران نه توان نظامی چندان بالایی دارد ونه دل‌های تپنده‌ی مردمی در برابر دشمن.
الان اوضاع فرق کرده است و ایران با معجزه‌ی مردم و توان موشکی، دست‌پُر ظاهر شده.
اما با این همه می‌توانیم نگران زخم‌هایی باشیم که خدای نکرده سر باز کند و شرایط را تغییر دهد.
 
این یادداشت را با روایتی از سردار غلامعلی رشید که هفته‌یپیش به شهادت رسید به پایان می‌برم.
در پایان جنگ اوضاع آشفته‌ی ایران مسئولان ایرانی را ناچارکرد قطعنامه‌ای را بپذیرند که یک سال از تصویبش می‌گذشت. تیر 66، در زمان صدور قطعنامه، ایران در زمینِ جنگ موضع برتر را داشت و بخش‌هایی از خاک عراق در اختیارش بود. اما در تیرماه 67 در حالی قطعنامه را پذیرفت که تمام جای‌پاهایش در عراق را از دست داده بود. نظامیان و سیاسیون ایران هنگامی تلخی این تاخیر در تصمیم‌گیری و از دست رفتن مناطق را بیشتر دریافتند كه مذاكرات با نماینده‌های صدام آغاز شد. غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد جنگ که پس از پایان جنگ عضو تیم مذاکره‌کننده بود، می‌گوید وقتی عازم مذاکره بودند وزیر خارجه در فرودگاه به حسن روحانی گفت: «ای کاش حالا فاو دردست ما بود... من در فرودگاه تهران نفهمیدم که این‌ها چه می‌گویند. وقتی در فضای مذاکره قرار گرفتیم... گفتم: عجب، ایکاش یک جای دیگر در دست ما بود» رشید می‌گوید آن‌جا بودکه فهمیدم «اگر چیزی دست ما باشد در مذاکره مقابل عراقی‌ها، چقدر محکم می‌توانیم بایستیم.» (اسرار مکتوم، ص279)
 
باید قدر همدلی ایجاد شده در میان مردم را دانست. این بزرگ‌ترین دارایی ما در مذاکرات است که در کنار قدرت موشکی می‌تواند بهترین پایان ممکن را برایمان رقم بزند؛ پیش از آن‌که زخم‌های عمیق، این قدرت به‌دست‌آمده را مخدوش کند.

جنگ است و نمی‌شود هیچ احتمالی را نادیده گرفت و اطلاعات ما نیز محدود اما شاید موقعیت بهتری از موقعیت امروز، برای ایران در این جنگ فراهم نشود.
آرزوی شکست کامل صهیونیستهای کودک کش را داریم اما همیشه شرایط برای پیروزی کامل مهیا نیست.
ممکن است طرف های مقابل رضایت به توقف در این مقطع نداشته باشند اما ایران نباید از هیچ تلاشی برای توقف جنگ دریغ کند.
ملی باشید نه میلی

وعده‌های عجیب محسن رضایی
درباره‌‌ی عملیات کربلای۴

جعفر شیرعلی نیا

هفتمین روز آبان ۱۳۶۵، محسن رضایی، فرمانده کل سپاه، در جلسه‌ی فرماندهان سپاه گفت: «الان بدو بدو دارند از آمریکا و شوروی می‌آیند، می‌گویند تورو به خدا یک کاری بکنید. چرا؟ زیرا دنیا با خود می‌گوید ما اگر قبل از پیروزی ایران، مسئله‌مان‌ را با این کشور حل نکنیم بعد از پیروزی اصلا نمی‌شود با این‌ها صحبت کرد. الان از جاهای مختلف از جمله عربستان تا حالا سه هیئت آمده و حرف‌هایی زده‌اند که در این جلسه نمی‌توانم بگویم. من فقط این را بگویم که از آمریکا آمده‌اند، از شوروی آمده‌اند. همه‌ی این‌ها برای چیست؟ برای این‌که می‌بینند شما راه افتاده‌اید و آن‌ها عقب افتاده‌اند.»
محسن رضایی که به طرح عملیات آینده (کربلای۴) خیلی دل بسته بود به فرماندهان گفت: «عملیات آینده‌ی شما اصلا اوضاع دنیا را به هم می‌ریزد. وضع دنیا را دگرگون می‌کند.» (روزشمار جنگ، مركز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، كتاب ۴۴، ص۵۰۶)

چند روز بعد ماجرای سفر مخفیانه‌ی مک‌فارلین، فرستاده‌ی ویژه‌ی رئیس‌جمهور آمریکا، به تهران افشا شد. عملیات کربلای۴ نیز یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد.
حالا دوباره پس از ۴ دهه، محسن رضایی و مهمانان صداوسیما شبیه همین سخنان را در تلوزیون می‌گویند.
در صداوسیما، جمهوری اسلامی بدون نقص روایت می‌شود که این نوع روایت می‌تواند بسیار خطرناک باشد.

در متن «فرهنگ لغت جهانی»، که سندی مهم و استراتژیک درباره‌ی راهبردهای اسرائیل برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی است، می‌خوانیم: «وانمود نکنید که اسرائیل بدون اشتباه یا عیب است. این درست نیست و هیچ‌کس باور نمی‌کند. وانمود کردن این‌که اسرائیل عاری از خطا است، از آزمون صداقت عبور نمی‌کند. این فقط باعث می‌شود شنوندگان در صحت همه‌ی چیزهایی که می‌گویید، تردید کنند.»
حقیقت این است که بی‌نقص نشان‌دادن هرچیزی ممکن است آن را به شعار تبدیل ‌کند. شعار مداوم برای هیچ‌کس جذاب نیست و خطرناک هم هست.

صداو‌سیما یک سرمایه‌ی ملی است که متعلق به همه‌ی مردم است اما گویی الان تنها با یک رویه‌ی خاص اداره می‌شود و این هدر دادن سرمایه‌ی بزرگ مردم ایران است.
باور کنید این سخنان نه آن زمان راهگشا بود و نه امروز.

به تعبیر فرانک لانتز، مهم نیست چه می‌گویید، مهم این است که مردم چه می‌شنوند.
تلاش برای بی‌نقص نشان دادن، چه‌بسا تلاش برای پنهان‌کاری گسترده شنیده شود.
ملی باشید.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
پرسشی تکان‌دهنده درباره‌ی نفوذ اسرائیل

فریاد نزنید، توضیح دهید

(متن زیر را حدود پنج سال قبل در ماجرای ترور دکتر فخری زاده نوشتم؛ بدون ثبت تجربه و تبدیل آن به دانش امیدی به موفقیت پایدار وجود ندارد.)

«آقای صدوقی یک نامه‌ای قبل از شهادتش به سپاه نوشته که این حفاظتی که شما گذاشته‌اید، این حفاظت نیست. این پاسدارهایی که برای حفاظت گذاشتید این‌ها درست و حسابی تیراندازی هم بلد نیستند تا چه رسد به مسائل دیگر!»
آیت‌الله صدوقی، امام‌جمعه‌ی یزد، 11 تیر 1361 پس از برگزاری نمازجمعه ترور شد و حسن باقری، از فرماندهان ارشد سپاه، در سال‌های ابتدایی جنگ، در سخنرانی‌اش چند ماه قبل از شهادت، به این موضوع اشاره کرده است. باقری می گوید پس از ترور صدوقی «شورای فرماندهی سپاه یزد را گرفتند، به زندان انداختند.» اما می‌پرسد اما آیا می‌توان صدوقی دیگری درست کرد؟ چند ماه بعد از ترور صدوقی، آیت‌الله اشرفی اصفهانی، امام‌جمعه‌ی کرمانشاه، در 23 مهر 61، در جمعه‌ای دیگر، ترور شد و باقری در سخنرانی‌اش گفت: «برادر شمخانی، که قائم‌مقام سپاه بود، روز جمعه رفته و دیده که خود ایشان آمده درِ خانه را باز کرد است. یک امام جمعه‌ای که هم‌ردیف آقای صدوقی بوده، گفته که حاج آقا پس حفاظت چی شد؟ بچه‌ها کجا هستند؟‌ گفتند امروز جمعه است و حفاظت تعطیل کرده است!!»
باقری در این سخنرانی به چند مطلب کلیدی درباره‌ی ریشه‌ی برخی از آشفتگی‌ها اشاره می‌کند؛ از جمله این‌که سپاه «درگیر یک سری مسائل شهری می‌شود و درگیر یک سری مسائلی می‌شود که وظیفه‌ی او نیست و بعد موقعی که می‌نشینیم با یک پاسدار صحبت می‌کنیم، می‌بینیم می‌خواهد نهضت‌های آزادی‌بخش داشته باشد، روابط عمومی داشته باشد، دفتر سیاسی داشته باشد، انتشارات داشته باشد، با ضدانقلاب مبارزه کند و در جریانات سیاسی تاثیر داشته باشد. می‌خواهد همه‌کاره باشد، ولی چقدر دارد مایه می‌گذارد؟ پس کو؟ ما که عهده‌دار مملکت نیستیم. مملکت برای خودش سکان‌دار دارد، امام زمان دارد، امام خمینی را دارد، مجلس را دارد، دولت را دارد، شورای عالی قضایی را دارد، شورای نگهبان را دارد، ما هم به عنوان یک بازوی اجرایی نظامی در کنار ارتش مطرح هستیم.»
باقری به یک مطلب مهم دیگر توجه کرده است: این‌که بار اصلی به دوش مردمی است که در حال تحمل شرایط سخت اقتصادی کشور هستند؛ «صریحا بگویم: باور کنید کم‌ترین کسانی که در مسئله‌ی جنگ سهیم هستند آن‌هایی هستند که دارند در جنگ می‌جنگند. فشار سیاسی روی مسئولین مملکت است، فشار مالی روی مردم است، همه جا کوپنی است.»
نکته‌ی مهم دیگری که باقری روی آن دست می‌گذارد، بحث استفاده از تجربیات جنگ است: «اگر فردا شوروی حمله کند به دره‌گز و شما در دره‌گز بخواهید جنگ تن به تن خرمشهر را بکنید، روز قیامت مسئول هستید و باید جواب بدهید. مسلمان و مومن نباید دو بار از یک سوراخ گزیده شود. ما مسئولیم مسئله‌ی خرمشهر فقط یک بار به وجود بیاید، بعد دیگر باید سازماندهی را یاد بگیریم.»
دیروز، پس از گذشت بیش از 4 دهه از عمر جمهوری اسلامی، در جمعه‌ای دیگر دانشمندی از ایران عزیز را ترور کردند. شگفت‌انگیز این‌که نخست‌وزیر اسرائیل به صراحت خواسته بود نام فخری‌زاده به خاطر سپرده شود.
من از دیروز از خود می‌پرسم نهاد امنیتی که حواسش هست منِ نویسنده حق ندارم وعده‌ی انتشار مطلبی بدهم که در آن می‌خواهم بحث تقاضای مصاحبه از آیت‌الله خامنه‌ای را مطرح کنم، در برابر اظهارنظر صریح نخست‌وزیر اسرائیل و شواهد دیگر، که همگی مسئولیت سنگین حفاظت از فخری‌زاده را هشدار می‌دهد، چه کارهایی کرده و چرا جواب نگرفته است؟ نمی‌شود در پسِ فریادهای بلندِ انتقام سخت، سوال‌های مهم را نادیده گرفت.
سردار علایی، از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، دیروز نکات تکان‌دهنده‌ای را مطرح کرده و نوشته است: «ترور دکتر محسن فخری‌زاده توسط اسرائیل، بیانگر آن است که همچنان تشکیلات جاسوسی و عملیاتی اسرائیل در ایران فعال است. این هفتمین ترور دانشمندان هسته‌ای ایران است که همگی آن‌ها به شهادت رسیده‌اند. الان بیش از ده سال است که اسرائیل به طور مرتب در داخل ایران عملیات مختلف، از جمله ترور انسان‌های دانشمند را انجام می‌دهد. روش ترور رییس سازمان پژوهشی و نوآوریِ وزارت دفاع مشخص می‌سازد که ساختار عملیاتی اسرائیل در ایران بسیار مجهز و پیشرفته و متکی بر اطلاعات دقیق است.»
سوال مهمی که علایی مطرح می‌کند و نباید در میان فریادها و وعده‌های انتقام نادیده گرفته شود، این است: «باید دید چه ضعفی در ساختار و سازوکارهای دستگاه‌های امنیتی ایران وجود دارد که علی‌رغم محتمل بودن ترور افرادی مانند شهید فخری‌زاده و پیش‌بینی محافظ برای آن‌ها، باز هم عملیات اسرائیل موفق می‌شود!!»

سخن باقری از نشریه‌ی نگین، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، شماره 14، آمده است و یادداشت سردار علایی از سایت جماران.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
گاهی مجبورید ماشین را به کوه بکوبید
آیا پایان غنی‌سازی چاره‌ساز خواهد بود؟

جعفر شیرعلی‌نیا

۷ خرداد ۶۷ و کمتر از دو ماه مانده به پذیرش قطعنامه، آیت‌الله خمینی در پیامی نوشته بود: «سرنوشت جنگ در جبهه‌ها رقم می‌خورد نه در میدان مذاکره‌ها.» (صحیفه، ج۲۱، ص۵۳)
دوهفته مانده به پذیرش قطعنامه، در ۱۳ تير نیز نوشته بود: «امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ خیانت به رسول‌الله(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) است.» و ناگهان در پیام پذیرش قطعنامه تلخ‌ترین جمله‌اش را نوشت: «از هر آن‌چه گفتم گذشتم.» (همان، ص۹۵)

او این چرخش ناگهانی را چرخشی قهرمانانه جلوه نداد و با تلخ‌ترین واژه‌ها آن را به زبان آورد. این تغییر نظر اساسی از پی یک فروپاشی بسیار عجیب در جبهه‌های ایران ایجاد شده بود.
پذیرش ناگهانی قطعنامه ۵۹۸ جهان را نیز غافلگیر کرد. مردم ایران هم سیاستمداری را دیدند که می‌گوید؛ «از هر آنچه گفتم گذشتم.»

صدام هم غافلگیر شد و پذیرش قطعنامه از سوی ایران را فریب تاکتیکی معرفی کرد. با وجود این‌که عراق از یک سال قبل قطعنامه را پذیرفته بود، تن به آتش‌بس نداد و هجومی تازه را آغاز کرد.
مردمی که به نظر می‌رسید از جنگ خسته بودند، دوباره برای دفع هجوم عراق به جبهه سرازیر شدند؛ هم صدام را عقب زدند و هم حمله‌ی ناجوانمردانه سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را.

این روزها ایران با یک هجوم غافلگیرانه در وسط معرکه‌ای افتاده که با دست فرمان دشمنانش پیش می‌رود. شاید ایران تنها با یک غافلگیری بتواند فرمان را برگرداند.
شواهد نشان می‌دهد ایران از مسیر نظامی نمی‌تواند چنین غافلگیری بزرگی ایجاد کند؛ یا می‌تواند و ما مطلع نیستیم.

شواهد همچنین نشان می‌دهد که موضوع جنگ، صرفا غنی‌سازی نیست؛ اما به هر حال این موضوع به گره رسانه‌ای جنگ تبدیل شده است.
نمی‌دانم چرا برخی اصرار دارند که بگویند غنی‌سازی ایران آسیب جدی ندیده یا ذخایر اورانیوم منتقل شده است. حتی اگر این روایت کاملا منطبق بر واقعیت باشد، اصرار بر آن چه ضرورتی دارد؟
در این وضعیت اگر ایران اعلام کند از غنی‌سازی دست خواهد کشید، احتمال غافلگیری مهاجمان وجود دارد.

گاهی برای آن‌که ماشین‌تان ته دره نیفتد، مجبور هستید آن را محکم به دیواره‌ی کوه بکوبید. ماشین‌تان، احتمالا خودتان و سرنشینان نیز آسیب زیادی خواهند دید اما نتیجه، بهتر از سقوط در ته دره خواهد بود.

اگر دشمنان نپذیرفتند، این تصمیم قابل بازگشت خواهد بود اما نکته‌ی مهم‌تر این است که اگر مهاجمان به این چرخش روی خوش نشان ندهند، وضعیت صحنه روشن‌تر خواهد شد و همدلی میان مردم بیشتر.

در حال حاضر نمی‌توان به طور قطع گفت که چه پیشنهادی ممکن است جواب دهد اما می‌‌توان به عنوان یک گزینه به آن فکر کرد.
هرچه باشد، چیزی جز یک غافلگیری بزرگ از سوی ایران نمی‌تواند این مسیر خطرناک را با تغییری جدی مواجه کند.

شواهد بسیاری نشان می‌دهد این جنگ حاصل یک طراحی و برنامه‌ریزی بسیار بلندمدت است که حتی تمام مراحلش، از حضور در میدان جنگ تا رسانه‌ و چینش فضای دیپلماتیک، از پیش تمرین شده است.
در چنین شرایطی حتما برای پایان جنگ و حتی پالس‌های پایان دادن طراحی‌هایی انجام شده است. در این حالت، حتی پایان جنگ با ابتکارعمل دشمن نیز خطرناک است و چه بسا بخشی از طراحی ویرانگر برای ایران عزیزمان باشد. پس جنگ باید با ابتکارعمل ایران پایان یابد.

در این شرایط حکومت ایران حتی این فرصت را دارد که مسئله‌ی ادامه یا توقف غنی‌سازی را به رفراندوم بگذارد.
این پیشنهاد با این فرض مطرح می‌شود که دست ایران از اقدامات غافلگیرانه‌ی دیگر کوتاه باشد. اگر چنین است، شاید ارزشش را داشته باشد که برای ایران عزیز و مردم نازنینش بگوییم؛ «از هر آن‌چه گفتم گذشتم.»

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «گاهی مجبورید ماشین را به کوه بکوبید آیا پایان غنی‌سازی چاره‌ساز خواهد بود؟ جعفر شیرعلی‌نیا ۷ خرداد ۶۷ و کمتر از دو ماه مانده به پذیرش قطعنامه، آیت‌الله خمینی در پیامی نوشته بود: «سرنوشت جنگ در جبهه‌ها رقم می‌خورد نه در میدان مذاکره‌ها.» (صحیفه، ج۲۱، ص۵۳)…»
امیدوارم این بخش از یادداشت دیروز، به اندازه کافی جدی گرفته شود؛
👇

«شواهد بسیاری نشان می‌دهد این جنگ حاصل یک طراحی و برنامه‌ریزی بسیار بلندمدت است که حتی تمام مراحلش، از حضور در میدان جنگ تا رسانه‌ و چینش فضای دیپلماتیک، از پیش تمرین شده است.
در چنین شرایطی حتما برای پایان جنگ و حتی پالس‌های پایان دادن طراحی‌هایی انجام شده است. در این حالت، حتی پایان جنگ با ابتکارعمل دشمن نیز خطرناک است و چه بسا بخشی از طراحی ویرانگر برای ایران عزیزمان باشد. پس جنگ باید با ابتکارعمل ایران پایان یابد.»

برگرفته از این یادداشت👇

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com/709
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «امیدوارم این بخش از یادداشت دیروز، به اندازه کافی جدی گرفته شود؛ 👇 «شواهد بسیاری نشان می‌دهد این جنگ حاصل یک طراحی و برنامه‌ریزی بسیار بلندمدت است که حتی تمام مراحلش، از حضور در میدان جنگ تا رسانه‌ و چینش فضای دیپلماتیک، از پیش تمرین شده است. در چنین شرایطی…»
2025/06/25 06:47:44
Back to Top
HTML Embed Code: