Forwarded from کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
🔺|پژوهش علمالرجال پژوهش در قدر سخن است|
[معرفت روات با نظر به قدر مرویات]
✍حمیدرضا میررکنیبنادکی
مدتها پیش درباره داوری جالب توجه مرحوم امام خمینی(ره) در خصوص جناب محمد بن اسماعیل (از روات کثیرالروایه در کتاب شریف کافی) نوشته بودم. محمد بن اسماعیل(ره) کسی است که هیچ مدح و ذمی دربارهاش از سوی رجالیون و محدثین بهدست ما نرسیده است. در واقع در سنجش و داوری او – به اعتباری- دستمان خالی است. اما مرحوم امام(ره) در خصوص او رای و نظری قاطع ابراز میکنند. ایشان در کتاب الطهاره چنین آوردهاند:
«ولیس فی طریقها من یتأمّل فیه إلاّ محمّد بن إسماعیل النیسابوری الذی لم یرد فیه توثیق ، وإنّما هو راویة الفضل بن شاذان ، لکن من تفحّص روایاته اطمأنّ بوثاقته وإتقانه ؛ فإنّ کثیراً من روایاته ـ لو لم نقل أغلبها ـ منقولة بطریق آخر صحیح أو موثّق أو معتبر طابق ا لنعل با لنعل»( کتاب الطهاره . ج1 : 77)
در نظر ایشان - چنانکه واضح است - مرویات درباره کیستی راوی و حالِ راوی گویاتر است تا رای و نظر رجالیون درباره او(قول رجالی). این مطلب ممکن است اولا عجیب بهنظر برسد. اما چنانکه میبینیم مرحوم امام(ره) با اطمینان به مطلب اتکا فرمودهاند. اما در مجموع آثار امام توضیحی در خصوص دلیل این اطمینان نمیبینیم. اما پیدا است که چنین اطمینانی میباید از نقطه توضیحپذیری برآمده باشد؛ چنانکه ایشان در قالب یک اصل کلی و یک قاعده رجالی این مطلب را بیان داشتهاند؛ «الوثوق و الاطمئنان الحاصل من ذلک ، أکثر من الوثوق الذی یحصل بتوثیق الشیخ أو النجاشی أو غیرهما.». مبنای این اطمینان چیست؟
یکی از احادیث پرتکرار در سنت ما، حدیثی است که منزلت شیعه را به «قدر مرویات» او بر می گرداند. تحریرهای مختلفی از این احادیث در دست است. نمونههایی از این تحریرها را ذیلا نقل میکنیم:
1. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْعِجْلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص50)
2. وَ قَدْ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا عِنْدَنَا عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا. (الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص22)
3. الخطاب، عن محمد بن سنان، عن حذيفة بن منصور، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: اعرفوا منازل الرجال منا على قدر روايتهم عنا.(رجال الكشي - اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، ج1، ص: 5)
4. محمد بن سعيد الكشي ابن مزيد و أبو جعفر محمد بن أبي عوف البخاري قالا: حدثنا أبو علي محمد بن أحمد بن حماد المروزي المحمودي، يرفعه، قال: قال الصادق عليه السّلام اعرفوا منازل شيعتنا بقدر ما يحسنون من رواياتهم عنا(رجال الكشي - اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، ج1، ص: 6)
معمولا این احادیث را ذیل مقوله کلی "ضرورت اخذ علم از معصومین" و تاکید بر "تعالیم اهلبیت(ع)" به عنوان ملاک شیعه بودن فهم کردهایم. نمونه صریحی از این تفسیر معمول را در شرح مولی صالح مازندرانی(ره) بر کتاب کافی ذیل همین حدیث میتوانیم ببینیم: «فيه دلالة على أنّه يجب التعلّم منهم و أخذ الأحاديث عنهم لأنّهم عليهم السّلام خزّان الأسرار الإلهيّة و معادن الآثار النبويّة و على أنّه لا قدر للناس برواياتهم عن السارقين اسم العلم و الخلافة و المارقين عن الدّين و الناصبين لآل محمّد عليهم السّلام»(شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)؛ ج2 ؛ص244)
اما لحن و سیاق چیز دیگری به ما میگوید. احادیث فراوانی در دست است که در آنها سخن از وجوب استفاده علمی از معصومین(ع) آمده است. مروری بر احادیث کتاب الحجه کافی شریف مطلب را روشن خواهدکرد. حدیث مورد بحث ما در تمامی تحریرهای موجود گویای چیزی اخص از این دعوت کلی است. این حدیث در مقام بیان ملاک و مناط منزلت شیعیان و عالمان وارد شده است؛ اگر کسی بخواهد منزلت و مرتبت شیعه(یا بطور کلی انسانی) را بشناسد، باید به چه چیزی توجه کند؟ امام(ع) در چنین پژوهشی (که پژوهش در منزلت کسی است) ما را به «قدر روایات او از اهلبیت(ع)» راهنمایی میکند. اگر بخواهیم به زبان معمول علوم حدیث و رجال این مقوله را بیان کنیم، عبارت میشود از توجه به «مرویات راوی».
[معرفت روات با نظر به قدر مرویات]
✍حمیدرضا میررکنیبنادکی
مدتها پیش درباره داوری جالب توجه مرحوم امام خمینی(ره) در خصوص جناب محمد بن اسماعیل (از روات کثیرالروایه در کتاب شریف کافی) نوشته بودم. محمد بن اسماعیل(ره) کسی است که هیچ مدح و ذمی دربارهاش از سوی رجالیون و محدثین بهدست ما نرسیده است. در واقع در سنجش و داوری او – به اعتباری- دستمان خالی است. اما مرحوم امام(ره) در خصوص او رای و نظری قاطع ابراز میکنند. ایشان در کتاب الطهاره چنین آوردهاند:
«ولیس فی طریقها من یتأمّل فیه إلاّ محمّد بن إسماعیل النیسابوری الذی لم یرد فیه توثیق ، وإنّما هو راویة الفضل بن شاذان ، لکن من تفحّص روایاته اطمأنّ بوثاقته وإتقانه ؛ فإنّ کثیراً من روایاته ـ لو لم نقل أغلبها ـ منقولة بطریق آخر صحیح أو موثّق أو معتبر طابق ا لنعل با لنعل»( کتاب الطهاره . ج1 : 77)
در نظر ایشان - چنانکه واضح است - مرویات درباره کیستی راوی و حالِ راوی گویاتر است تا رای و نظر رجالیون درباره او(قول رجالی). این مطلب ممکن است اولا عجیب بهنظر برسد. اما چنانکه میبینیم مرحوم امام(ره) با اطمینان به مطلب اتکا فرمودهاند. اما در مجموع آثار امام توضیحی در خصوص دلیل این اطمینان نمیبینیم. اما پیدا است که چنین اطمینانی میباید از نقطه توضیحپذیری برآمده باشد؛ چنانکه ایشان در قالب یک اصل کلی و یک قاعده رجالی این مطلب را بیان داشتهاند؛ «الوثوق و الاطمئنان الحاصل من ذلک ، أکثر من الوثوق الذی یحصل بتوثیق الشیخ أو النجاشی أو غیرهما.». مبنای این اطمینان چیست؟
یکی از احادیث پرتکرار در سنت ما، حدیثی است که منزلت شیعه را به «قدر مرویات» او بر می گرداند. تحریرهای مختلفی از این احادیث در دست است. نمونههایی از این تحریرها را ذیلا نقل میکنیم:
1. مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْعِجْلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ اعْرِفُوا مَنَازِلَ النَّاسِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا.( الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص50)
2. وَ قَدْ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِيعَتِنَا عِنْدَنَا عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا. (الغيبة للنعماني ؛ النص ؛ ص22)
3. الخطاب، عن محمد بن سنان، عن حذيفة بن منصور، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال: اعرفوا منازل الرجال منا على قدر روايتهم عنا.(رجال الكشي - اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، ج1، ص: 5)
4. محمد بن سعيد الكشي ابن مزيد و أبو جعفر محمد بن أبي عوف البخاري قالا: حدثنا أبو علي محمد بن أحمد بن حماد المروزي المحمودي، يرفعه، قال: قال الصادق عليه السّلام اعرفوا منازل شيعتنا بقدر ما يحسنون من رواياتهم عنا(رجال الكشي - اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، ج1، ص: 6)
معمولا این احادیث را ذیل مقوله کلی "ضرورت اخذ علم از معصومین" و تاکید بر "تعالیم اهلبیت(ع)" به عنوان ملاک شیعه بودن فهم کردهایم. نمونه صریحی از این تفسیر معمول را در شرح مولی صالح مازندرانی(ره) بر کتاب کافی ذیل همین حدیث میتوانیم ببینیم: «فيه دلالة على أنّه يجب التعلّم منهم و أخذ الأحاديث عنهم لأنّهم عليهم السّلام خزّان الأسرار الإلهيّة و معادن الآثار النبويّة و على أنّه لا قدر للناس برواياتهم عن السارقين اسم العلم و الخلافة و المارقين عن الدّين و الناصبين لآل محمّد عليهم السّلام»(شرح الكافي-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندراني)؛ ج2 ؛ص244)
اما لحن و سیاق چیز دیگری به ما میگوید. احادیث فراوانی در دست است که در آنها سخن از وجوب استفاده علمی از معصومین(ع) آمده است. مروری بر احادیث کتاب الحجه کافی شریف مطلب را روشن خواهدکرد. حدیث مورد بحث ما در تمامی تحریرهای موجود گویای چیزی اخص از این دعوت کلی است. این حدیث در مقام بیان ملاک و مناط منزلت شیعیان و عالمان وارد شده است؛ اگر کسی بخواهد منزلت و مرتبت شیعه(یا بطور کلی انسانی) را بشناسد، باید به چه چیزی توجه کند؟ امام(ع) در چنین پژوهشی (که پژوهش در منزلت کسی است) ما را به «قدر روایات او از اهلبیت(ع)» راهنمایی میکند. اگر بخواهیم به زبان معمول علوم حدیث و رجال این مقوله را بیان کنیم، عبارت میشود از توجه به «مرویات راوی».
Telegram
کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
🔺|نظر مرحوم امام خمینی در خصوص محمد بن اسماعیل|
[رجحان "مرویات راوی" بر "قول رجالی" در شناخت راوی]
امام خمینی(ره) کتاب مستقلی در علم رجال ننوشتند. مبانی رجالی ایشان را باید در ضمن دروس و مکتوبات فقهی ایشان جستجو کرد. یکی از مواردی که مبنا و روحیه ایشان در…
[رجحان "مرویات راوی" بر "قول رجالی" در شناخت راوی]
امام خمینی(ره) کتاب مستقلی در علم رجال ننوشتند. مبانی رجالی ایشان را باید در ضمن دروس و مکتوبات فقهی ایشان جستجو کرد. یکی از مواردی که مبنا و روحیه ایشان در…
Forwarded from کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
پس حدیث مذکور دلالتی رجالی دارد، و این دلالت هم در سنت رجالی و حدیثی ما تصریح شده است؛ به عنوان مثال جناب محمد بن عمر کشی صاحب کتاب معرفهالرجال ، بنابر تحریری که از جناب شیخ طوسی در اختیار معرفهالرجال در دست است، کتاب خود را با دو تحریر و به دو سند مختلف از همین حدیث آغاز کرده است(ن.ک: مورد 3 و 4)(کتاب جناب کشی یک کتاب رجالی است؛ پیدا است که اگر او استفادهای رجالی در این حدیث نمیدید، این حدیث را هم در کتاب رجال خود ضبط نمینمود.).
متاخرین نیز به مضمون این حدیث به عنوان قاعده و ملاکی در توثیق و تضعیف راویان نظر داشتهاند که ذیلا به مواردی اشاره میکنیم:
1. علامه محمدباقر مجلسی(ره):
علامه محمدباقر مجلسی در مرآهالعقول ذیل همین حدیث توضیحات جالب توجهی آورده است که گویای استفاده رجالی ایشان از حدیث است؛
« قوله عليه السلام على قدر رواياتهم عنا: أي كيفا أو كما أو الأعم منهما و هو أظهر و هذا طريق إلى معرفة الرجال غير ما ذكره أرباب الرجال، و هو أقوى و أنفع في هذا الباب»
مجلسی در این فراز به چند مطلب اشاره میکند:
1. این حدیث اشاره به طریقهای در شناخت رجال دارد که غیر از طریقه ارباب رجال است(احتمالا منظور مجلسی از ارباب رجال، متاخرین است)؛
2. طریقی که این حدیث در شناخت روات به روی ما میگشاید از طریقه ارباب رجال(شناخت حال روات با قول رجالی) قویتر و سودمندتر است؛
3. واژه «قدر» در حدیث هم میتواند دلالت بر کمیت مرویات راوی داشته باشد و هم بر کیفیت مرویات راوی؛
این توجه مجلسی بسیار حائز اهمیت است و در تمامی ادوار فقه و حدیث شیعه هم کاربرد داشته است. به عنوان مثال؛ دلالت کثرت روایات یک راوی بر وثاقت او همواره در کتب رجالی و نیز توثیق تضعیف روات درکار بوده است و در کتب رجالی متاخر هم مورد بحث بوده است. نیز کیفیت روایات راوی در توثیق و تضعیف راویان همواره عملا – حتی در کار ارباب رجال- ایفای نقش کردهاست(نمونههایی از این مورد در کتب متقدمین را در کتاب "منطق سنجش حدیث" آوردهام. ن.ک: منطق سنجش حدیث:116-117).
علامه مجلسی(ره) در مرآه بلافاصله بعد از بیان مطلب پیشگفته، مثالهای عملی مختلفی از این اصل را بیان میفرماید:
«فإن بعض الرواة نرى أخبارهم مضبوطة ليس فيها تشويش كزرارة و محمد بن مسلم و أضرابهما و بعضهم ليسوا كذلك كعمار الساباطي، و كذا نرى بعض الأصحاب أخبارهم خالية عن التقية كعلي بن جعفر، و بعضهم أكثرها محمولة على التقية كالسكوني و أضرابه، و كذا نرى بعض الأصحاب رووا مطالب عالية و مسائل غامضة و أسرار كثيرة كهشام بن الحكم و مفضل بن عمر، و لم نر في أخبار غيرهم ذلك، و بعضهم رووا أخبارا كثيرة، و ذلك يدل على شدة اعتنائهم بأمور الدين، و بعضهم ليسوا كذلك و كل ذلك من مرجحات الرواة و يظهر الجميع بالتتبع التام فيها»(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج1، صص:170-171)
مثالهای علامه مجلسی(ره) گویای آن است که ثمره اصل مذکور علاوه بر استفاده رجالی، چیزی ورای استفادههای مرسوم رجالی است. به عنوان مثال؛ در مورد هشام بن حکم، گرچه اسرار و لطایفی که از اهلبیت(ع) نقل فرموده، دلالت بر وثاقت او دارد، اما فراتر از این وثاقت، دلالت بر جایگاه عظیم هشام نزد اهلبیت(ع) دارد.
متاخرین نیز به مضمون این حدیث به عنوان قاعده و ملاکی در توثیق و تضعیف راویان نظر داشتهاند که ذیلا به مواردی اشاره میکنیم:
1. علامه محمدباقر مجلسی(ره):
علامه محمدباقر مجلسی در مرآهالعقول ذیل همین حدیث توضیحات جالب توجهی آورده است که گویای استفاده رجالی ایشان از حدیث است؛
« قوله عليه السلام على قدر رواياتهم عنا: أي كيفا أو كما أو الأعم منهما و هو أظهر و هذا طريق إلى معرفة الرجال غير ما ذكره أرباب الرجال، و هو أقوى و أنفع في هذا الباب»
مجلسی در این فراز به چند مطلب اشاره میکند:
1. این حدیث اشاره به طریقهای در شناخت رجال دارد که غیر از طریقه ارباب رجال است(احتمالا منظور مجلسی از ارباب رجال، متاخرین است)؛
2. طریقی که این حدیث در شناخت روات به روی ما میگشاید از طریقه ارباب رجال(شناخت حال روات با قول رجالی) قویتر و سودمندتر است؛
3. واژه «قدر» در حدیث هم میتواند دلالت بر کمیت مرویات راوی داشته باشد و هم بر کیفیت مرویات راوی؛
این توجه مجلسی بسیار حائز اهمیت است و در تمامی ادوار فقه و حدیث شیعه هم کاربرد داشته است. به عنوان مثال؛ دلالت کثرت روایات یک راوی بر وثاقت او همواره در کتب رجالی و نیز توثیق تضعیف روات درکار بوده است و در کتب رجالی متاخر هم مورد بحث بوده است. نیز کیفیت روایات راوی در توثیق و تضعیف راویان همواره عملا – حتی در کار ارباب رجال- ایفای نقش کردهاست(نمونههایی از این مورد در کتب متقدمین را در کتاب "منطق سنجش حدیث" آوردهام. ن.ک: منطق سنجش حدیث:116-117).
علامه مجلسی(ره) در مرآه بلافاصله بعد از بیان مطلب پیشگفته، مثالهای عملی مختلفی از این اصل را بیان میفرماید:
«فإن بعض الرواة نرى أخبارهم مضبوطة ليس فيها تشويش كزرارة و محمد بن مسلم و أضرابهما و بعضهم ليسوا كذلك كعمار الساباطي، و كذا نرى بعض الأصحاب أخبارهم خالية عن التقية كعلي بن جعفر، و بعضهم أكثرها محمولة على التقية كالسكوني و أضرابه، و كذا نرى بعض الأصحاب رووا مطالب عالية و مسائل غامضة و أسرار كثيرة كهشام بن الحكم و مفضل بن عمر، و لم نر في أخبار غيرهم ذلك، و بعضهم رووا أخبارا كثيرة، و ذلك يدل على شدة اعتنائهم بأمور الدين، و بعضهم ليسوا كذلك و كل ذلك من مرجحات الرواة و يظهر الجميع بالتتبع التام فيها»(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج1، صص:170-171)
مثالهای علامه مجلسی(ره) گویای آن است که ثمره اصل مذکور علاوه بر استفاده رجالی، چیزی ورای استفادههای مرسوم رجالی است. به عنوان مثال؛ در مورد هشام بن حکم، گرچه اسرار و لطایفی که از اهلبیت(ع) نقل فرموده، دلالت بر وثاقت او دارد، اما فراتر از این وثاقت، دلالت بر جایگاه عظیم هشام نزد اهلبیت(ع) دارد.
Forwarded from کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
2. شیخ حرعاملی(ره):
در سیره حدیثی جناب شیخ حرّعاملی(ره) نیز میتوان توجه ایشان به این اصل را سراغ گرفت. ایشان در وسائل در توضیح مقوله "کثیرالحدیث" بودن چنین آوردهاند:
«و قولهم:" كثير الحديث" يدل على المدح، لقولهم عليهم السلام:اعرفوا منازل الرجال منا على قدر رواياتهم عنا.»( وسائل الشيعة ؛ ج30 ؛ ص289)
نظیر همین استشهاد را در توثیق جناب جابر بن یزید جعفی از ایشان سراغ داریم:
« و ضعفه بعض علمائنا، و الأرجح توثيقه. و قال الشيخ: له (أصل). و روي أنه روى سبعين ألف حديث عن الباقر عليه السلام، و روى مائة و أربعين ألف حديث. و الظاهر أنه ما روى أحد بطريق المشافهة عن الأئمة عليهم السلام أكثر مما روى جابر، فيكون عظيم المنزلة عندهم، لقولهم عليهم السلام" اعرفوا منازل الرجال منا، على قدر رواياتهم عنا"»( وسائل الشيعة ؛ ج30 ؛ ص329)
از این دو نمونه پیدا است که ایشان معنای «قدر» را بیشتر منصرف به کمیت و کثرت دانستهاند.
3. ملامحسن فیض کاشانی(ره):
جناب ملامحسن فیض(ره) در وافی خود ذیل حدیث مذکور به برداشت رجالی از این حدیث تصریح فرمودهاند. عبارات جناب فیض به این شرح است:
«قال سمعت أبا عبد اللَّه ع يقول اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنا.
بيان
يعني على مقدار روايتهم عنا كثرة و قلة و يحتمل أن يكون المراد على رتبة روايتهم عنا دقةً و لطافةً فالأعلى من روى سراً مخزوناً دقيقاً و معنى مكنوناً لطيفاً و الأدنى من روى كلاما مبتذلا و قولا مشهورا و فيما بينهما درجات»
آنچه جناب فیض میفرماید نیز نظیر آنچه جناب مجلسی فرمود، چیزی اعم از استفاده رجالی است؛ با این تفاوت که بیان فیض تند و تیزتر است. اینجا صرفا مسئله دقت در ضبط و نقل حدیث نیست، بلکه عنصر «لطافت» نیز درکار آمده است. تعبیر «قدر» که عمدتا دلالت بر «اندازه» دارد، در این حدیث – بنابر تفسیر جناب فیض - دلالت بر «لطافت» هم پیدا کردهاست.
چگونه عینیتی درکار است که سنجه را میتواند بر امر غیرمتعینی همچون لطافت بگذارد؟ این مقوله مطلبی است پژوهیدنی، و سوالی است پرسیدنی(در متنی که چندی پیش درباره مقوله جایگاه بلاغت در سنجش حدیث از همین قلم منتشر شد نیز بهنحو دیگری به همین پرسش اشاره کردیم.).
بهنظر میرسد امام هم در ادامه همین درک و همین موضع با نظر به مرویات محمد بن اسماعیل به تحقیق حال او و در نهایت به توثیق او پرداخته است. سوالی که در پیش است، پرسش از ملاک «صحت» و درستی مرویات راویان است؛ "لطافت" و "بلاغت" میتوانند پاسخهایی به این پرسش باشند، اگر بتوانیم به عمق و معنای آن نفوذ کنیم. معمولا تصور میکنیم که منزلت یک سخن را از منزلت سخنگو میتوان فهمید. حالا بهنظر میرسد منزلت فرد خود، منوط و تختهبند منزلت سخن او است.
تا مرد "سخن" نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
"قدر" سخن چگونه قابل پژوهش است؟ این سوال جوهره پژوهشی است که یک رجالی در آن ایستاده است(ولو گفتارهای معمول و حتی نیرومند حاضر در این علوم همواره بهدنبال پوشاندن این جوهره باشند).
در سیره حدیثی جناب شیخ حرّعاملی(ره) نیز میتوان توجه ایشان به این اصل را سراغ گرفت. ایشان در وسائل در توضیح مقوله "کثیرالحدیث" بودن چنین آوردهاند:
«و قولهم:" كثير الحديث" يدل على المدح، لقولهم عليهم السلام:اعرفوا منازل الرجال منا على قدر رواياتهم عنا.»( وسائل الشيعة ؛ ج30 ؛ ص289)
نظیر همین استشهاد را در توثیق جناب جابر بن یزید جعفی از ایشان سراغ داریم:
« و ضعفه بعض علمائنا، و الأرجح توثيقه. و قال الشيخ: له (أصل). و روي أنه روى سبعين ألف حديث عن الباقر عليه السلام، و روى مائة و أربعين ألف حديث. و الظاهر أنه ما روى أحد بطريق المشافهة عن الأئمة عليهم السلام أكثر مما روى جابر، فيكون عظيم المنزلة عندهم، لقولهم عليهم السلام" اعرفوا منازل الرجال منا، على قدر رواياتهم عنا"»( وسائل الشيعة ؛ ج30 ؛ ص329)
از این دو نمونه پیدا است که ایشان معنای «قدر» را بیشتر منصرف به کمیت و کثرت دانستهاند.
3. ملامحسن فیض کاشانی(ره):
جناب ملامحسن فیض(ره) در وافی خود ذیل حدیث مذکور به برداشت رجالی از این حدیث تصریح فرمودهاند. عبارات جناب فیض به این شرح است:
«قال سمعت أبا عبد اللَّه ع يقول اعرفوا منازل الناس على قدر روايتهم عنا.
بيان
يعني على مقدار روايتهم عنا كثرة و قلة و يحتمل أن يكون المراد على رتبة روايتهم عنا دقةً و لطافةً فالأعلى من روى سراً مخزوناً دقيقاً و معنى مكنوناً لطيفاً و الأدنى من روى كلاما مبتذلا و قولا مشهورا و فيما بينهما درجات»
آنچه جناب فیض میفرماید نیز نظیر آنچه جناب مجلسی فرمود، چیزی اعم از استفاده رجالی است؛ با این تفاوت که بیان فیض تند و تیزتر است. اینجا صرفا مسئله دقت در ضبط و نقل حدیث نیست، بلکه عنصر «لطافت» نیز درکار آمده است. تعبیر «قدر» که عمدتا دلالت بر «اندازه» دارد، در این حدیث – بنابر تفسیر جناب فیض - دلالت بر «لطافت» هم پیدا کردهاست.
چگونه عینیتی درکار است که سنجه را میتواند بر امر غیرمتعینی همچون لطافت بگذارد؟ این مقوله مطلبی است پژوهیدنی، و سوالی است پرسیدنی(در متنی که چندی پیش درباره مقوله جایگاه بلاغت در سنجش حدیث از همین قلم منتشر شد نیز بهنحو دیگری به همین پرسش اشاره کردیم.).
بهنظر میرسد امام هم در ادامه همین درک و همین موضع با نظر به مرویات محمد بن اسماعیل به تحقیق حال او و در نهایت به توثیق او پرداخته است. سوالی که در پیش است، پرسش از ملاک «صحت» و درستی مرویات راویان است؛ "لطافت" و "بلاغت" میتوانند پاسخهایی به این پرسش باشند، اگر بتوانیم به عمق و معنای آن نفوذ کنیم. معمولا تصور میکنیم که منزلت یک سخن را از منزلت سخنگو میتوان فهمید. حالا بهنظر میرسد منزلت فرد خود، منوط و تختهبند منزلت سخن او است.
تا مرد "سخن" نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
"قدر" سخن چگونه قابل پژوهش است؟ این سوال جوهره پژوهشی است که یک رجالی در آن ایستاده است(ولو گفتارهای معمول و حتی نیرومند حاضر در این علوم همواره بهدنبال پوشاندن این جوهره باشند).
Baroon Oomade
Mehdi Rasouli
🔺|بارون اومده، سید از میدون غرق خون اومده||حاج مهدی رسولی|
اولین شب جمعه بعد از خاکسپاری سیدعزیزمون.
#إنا_علی_العهد
#شب_زیارتی
کناش|حمیدرضا میررکنی
اولین شب جمعه بعد از خاکسپاری سیدعزیزمون.
#إنا_علی_العهد
#شب_زیارتی
کناش|حمیدرضا میررکنی
🔺|عاقبتِ نجنگیدن|
[سطوری در گرامیداشت صحنه تحقیر زلسنکی]
صحنه تحقیر زلنسکی ، تحقیر یک شخص نیست. این یک استثنا نیست. این یک «این»ِ جزئی نیست. این صحنه تجلی یک قاعده عام و کلی است. قاعده را ببینیم: «اگر جنگ خودت را برپا نکنی، باید سرباز جنگ دیگران باشی».
روزی سیاست ایالات متحده این بود که در شرق اروپا بجنگد، آن زمان زلنسکی را در رسانهها همچون قهرمان تصویر میکردند. حالا آمریکا تصمیم گرفته است جنگ خاتمه پیدا کند. جلساتش را هم گذاشته و نتایجش را هم گرفته. حالا زلنسکی را فراخوانده تا صورتجلسه را جهت اجرا به او ابلاغ(دیکته) کند. دیگر قرار نیست اوکراین تهییج و تشویق بهجنگ شود. هرچه بیشتر تحقیر شود، مهره آرامتری هم خواهدشد(البته بهزعم آمریکاییها).
خجالت نمیکشند؛ زلنسکی میگوید «مردم ما جنگیدهاند.» آن عنصر چندشآور آمریکایی میگوید «شما بدون ما دو هفته هم دوام نمیآوردید.» به رئیس جمهور یک کشورِ درگیر جنگ میگوید «مردمت مردهاند، سربازی هم برایت نمانده. ما تجهیزات دادیم که الان هستی. باید متشکر باشی!» البته آن ملتی که اسلحه را زمینگذاشته و بجای ساختن سرنوشتنش، میخواهد در سرنوشت محتوم و دیکته شده از بیرون، مشارکت کند، شایسته چنین تحقیری هم هست. ناگفته نماند که مهمتر از رویت سرنوشت ملتی که جنگش را وانهاده، دیدن روح و باطن غلبهگر و حقبهجانب آمریکا در این صحنه است.
خدا را شاکرم که عمرم قد داد و این صحنه عبرتآموز تاریخی را دیدم. قاعده را فراموش نکنیم: «اگر جنگ خودت را برپا نکنی، باید سرباز جنگ دیگران باشی.»
کناش|حمیدرضا میررکنی
[سطوری در گرامیداشت صحنه تحقیر زلسنکی]
صحنه تحقیر زلنسکی ، تحقیر یک شخص نیست. این یک استثنا نیست. این یک «این»ِ جزئی نیست. این صحنه تجلی یک قاعده عام و کلی است. قاعده را ببینیم: «اگر جنگ خودت را برپا نکنی، باید سرباز جنگ دیگران باشی».
روزی سیاست ایالات متحده این بود که در شرق اروپا بجنگد، آن زمان زلنسکی را در رسانهها همچون قهرمان تصویر میکردند. حالا آمریکا تصمیم گرفته است جنگ خاتمه پیدا کند. جلساتش را هم گذاشته و نتایجش را هم گرفته. حالا زلنسکی را فراخوانده تا صورتجلسه را جهت اجرا به او ابلاغ(دیکته) کند. دیگر قرار نیست اوکراین تهییج و تشویق بهجنگ شود. هرچه بیشتر تحقیر شود، مهره آرامتری هم خواهدشد(البته بهزعم آمریکاییها).
خجالت نمیکشند؛ زلنسکی میگوید «مردم ما جنگیدهاند.» آن عنصر چندشآور آمریکایی میگوید «شما بدون ما دو هفته هم دوام نمیآوردید.» به رئیس جمهور یک کشورِ درگیر جنگ میگوید «مردمت مردهاند، سربازی هم برایت نمانده. ما تجهیزات دادیم که الان هستی. باید متشکر باشی!» البته آن ملتی که اسلحه را زمینگذاشته و بجای ساختن سرنوشتنش، میخواهد در سرنوشت محتوم و دیکته شده از بیرون، مشارکت کند، شایسته چنین تحقیری هم هست. ناگفته نماند که مهمتر از رویت سرنوشت ملتی که جنگش را وانهاده، دیدن روح و باطن غلبهگر و حقبهجانب آمریکا در این صحنه است.
خدا را شاکرم که عمرم قد داد و این صحنه عبرتآموز تاریخی را دیدم. قاعده را فراموش نکنیم: «اگر جنگ خودت را برپا نکنی، باید سرباز جنگ دیگران باشی.»
کناش|حمیدرضا میررکنی
ساعاتی دیگر مهلت پیدا کردیم که تدارک مافات کنیم...
▪️«اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»
▪️«اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»
Forwarded from ماهنامۀ سوره
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«إن تنصروا الله ینصرکم»
بخشی از سخنرانی شهید سید حسن نصرالله در سلسله جلسات «السیر و السلوك في خط الإمام الخمینی»، منتشرشده در شمارهٔ «۱۵و۱۶» ماهنامهٔ سوره، مهر و آبان ۱۴۰۳
انتشار به مناسبت آغاز ماه مبارک رمضان
🆔 @Sourehmagazine
«إن تنصروا الله ینصرکم»
بخشی از سخنرانی شهید سید حسن نصرالله در سلسله جلسات «السیر و السلوك في خط الإمام الخمینی»، منتشرشده در شمارهٔ «۱۵و۱۶» ماهنامهٔ سوره، مهر و آبان ۱۴۰۳
انتشار به مناسبت آغاز ماه مبارک رمضان
🆔 @Sourehmagazine
▪️«آتشبس؛ جنگیدن با آرایشی دیگر» عنوان متنی است که به عنوان سرمقاله در این شماره مجله سوره تقدیم کردهام.
کناش|حمیدرضا میررکنی
کناش|حمیدرضا میررکنی
Forwarded from راز | فصل ضیافت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
▪️در قسمت قبلی برنامه درباره سیره تربیتی مرحوم آقاخوشوقت گفتوگو شد. برای شخص بنده بسیار آموزنده بود. پیشنهاد میکنم علاقمندان به طی طرایق معنوی و کسانی که به دنبال مربی میگردند، حتما قسمت قبلی را ببینند؛ و البته امشب را که ادامه همان گفتوگو است.
Forwarded from موسسه جلوه نور علوی
🖼 عکسنوشت
▫️عبارت «عَلَىٰ قُلُوبٍ» در آیه شریفه، «علی قلوبهم» معنا میشود. یک احتمال درباره علت نکره آمدن قلوب در آیه شریفه این است که یعنی اصلاً این قلب از دست رفته است؛ یک قلب مجهول است، نکره است؛ چون نکره به معنی مجهول است؛ در مقابل معرفه که یعنی معلوم. اصلاً خدا این قلب را به عنوان قلب قبول ندارد، صرفاً اسم قلب رویش است؛ چون قلب باید تفکر کند. «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ» (نمل، ۸۰)؛ یعنی نمیتوانی به آدمهای مرده چیزی بفهمانی؛ این قلب، قلب مرده است. چنانکه به حیوانها هم نمیشود چیزی فهماند. یعنی کسی که در قرآن تدبر نمیکند با مردهها و با حیوانها در یک ردیف است. ببینید اینجاها انسان را بهم میریزد انصافاً! که خداوند کسی که در مسیر سیر به سمت باطن قرآن و توجه به حقیقت قرآن حرکت نمیکند، همین ظاهر سطحی قرآن را میخواند، برخوردی که در قیامت و در دنیا با او میشود یک چنین برخورد تندی است!
#بسوی_حقیقت_قرآن
@jelvehnooralavi
▫️عبارت «عَلَىٰ قُلُوبٍ» در آیه شریفه، «علی قلوبهم» معنا میشود. یک احتمال درباره علت نکره آمدن قلوب در آیه شریفه این است که یعنی اصلاً این قلب از دست رفته است؛ یک قلب مجهول است، نکره است؛ چون نکره به معنی مجهول است؛ در مقابل معرفه که یعنی معلوم. اصلاً خدا این قلب را به عنوان قلب قبول ندارد، صرفاً اسم قلب رویش است؛ چون قلب باید تفکر کند. «إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ» (نمل، ۸۰)؛ یعنی نمیتوانی به آدمهای مرده چیزی بفهمانی؛ این قلب، قلب مرده است. چنانکه به حیوانها هم نمیشود چیزی فهماند. یعنی کسی که در قرآن تدبر نمیکند با مردهها و با حیوانها در یک ردیف است. ببینید اینجاها انسان را بهم میریزد انصافاً! که خداوند کسی که در مسیر سیر به سمت باطن قرآن و توجه به حقیقت قرآن حرکت نمیکند، همین ظاهر سطحی قرآن را میخواند، برخوردی که در قیامت و در دنیا با او میشود یک چنین برخورد تندی است!
#بسوی_حقیقت_قرآن
@jelvehnooralavi
سیر_و_سلوک_بحرالعلوم_به_خط_آیة_الله_العظمی_بهجت_.pdf
26.8 MB
▪️بهخط مرحوم آیتالله بهجت(اعلی الله مقامه)
دفتری است مشتمل بر:
🔹رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم(رضوانالله علیه)
🔹نامه دستورالعمل مرحوم آقامحمد بیدآبادی(رضوانالله علیه)
🔹نامه دستورالعمل مرحوم میرزاجواد آقا ملکی(رضوانالله علیه)
بنظر میرسد این دفتر شخصی ایشان در مسائل سلوکی بوده است که در سنین جوانی و یا شاید حتی نوجوانی بدست مبارک ایشان تدارک شده بوده است.
کناش|حمیدرضا میررکنی
دفتری است مشتمل بر:
🔹رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم(رضوانالله علیه)
🔹نامه دستورالعمل مرحوم آقامحمد بیدآبادی(رضوانالله علیه)
🔹نامه دستورالعمل مرحوم میرزاجواد آقا ملکی(رضوانالله علیه)
بنظر میرسد این دفتر شخصی ایشان در مسائل سلوکی بوده است که در سنین جوانی و یا شاید حتی نوجوانی بدست مبارک ایشان تدارک شده بوده است.
کناش|حمیدرضا میررکنی
▪️در زمزمههای دعای سحر و قنوت وتر و سفره سحری، مقاومت پرشکوه اسلامیمان را دعا کنیم؛ خصوصا مقاومت اسلامی مردم سوریه را.
Forwarded from یادداشت های حسن انصاری
اصالت متن های دعایی و یک پدیده نوظهور
در اينکه تعدادی از متن هایی که به عنوان ادعيه مأثوره به نقل از ائمه شيعه در کتاب های روایی نقل شده از لحاظ انتساب متن ها اصالت ندارند البته ترديدی نيست. بخش قابل توجهی از اين نوع متن ها بدين دليل اصالت ندارند که ترکيب نقل شده متن ها از ائمه (ع) نيست بلکه اثر قلم و سليقه نويسندگان کتاب های دعایی و يا راويان متأخر شيعی است. اما آنها عموما در تدوين اين نوع متن ها از مضامينی بهره می بردند که يا لفظاً و يا معنی به عنوان حديث از ائمه نقل شده بود. با این حساب اين متن ها گرچه عينا انشای مستقيم امام نيستند اما از تعابير موجود در روايات برگرفته شده اند. تعداد قابل توجهی از ادعيه نقل شده وسيله ابن طاووس و بعدتر کفعمی که در نهايت در کتاب هایی مانند مفاتيح الجنان راه يافتند در عين حال متن هایی هستند که تصريحا و يا تلويحا به علمای شيعه و يا حداکثر به نواب اربعه (با عنوان کلی ناحيه مقدسه) نسبت داده شده اند. اين سنتی کهن در شيعه بود. ما قبلا در نوشته ایی نشان داديم که متن زيارت عاشوراء به عنوان متنی منسوب به امام در اواخر دوران اموی توسط شيعيان به عنوان مرامنامه ای دينی/سياسی خوانده می شد. بسياری از متن های دعایی منسوب به ائمه در آن دوران ها احتمالا تنها به اين دليل که در قالب ادعيه نقل می شد امکان می يافت تا موضوع نقل و تبليغ و تعليم گسترده در بين جماعت های محدود شيعی در عراق سده دوم قرار گیرد. در عصر غيبت صغرا هم نقل شماری از متن های دعایی منسوب به ناحيه مقدسه می توانست برای حفظ هويت جامعه بحران زده شيعی بغداد و نقاط ديگر و ايجاد اميد و حس همبستگی و تعلق دینی به رهبری شیعه را ایجاد کند. اصولا يکی از دلائل گسترش ادبيات دعایی در ميان شيعه در طی قرن های بعدی که شيعه يا در اقليت بود و يا با بحران های عظيم اجتماعی و سياسی مواجه بود همين است. بنابراين عالمان شيعی تلاش می کردند متن هایی تازه با محتواهایی که متناسب با نيازهای جديد است از ادعيه انشاء و تنظيم کنند. اين متن ها عموما متن هایی اند که از تعاليم و الفاظ روايات ائمه در آنها استفاده می شد و در بسياری مواقع تکه های مختلف متون مأثور با نظمی جديد در قالب دعا را تشکيل می داد.
در اين ميان حتی گاهی به تناسب شرایط اجتماعی در نقل و تنظیم متون دعایی از متن های دعایی اهل سنت و یا صوفیه استفاده می شد. اين کار به اين دليل صورت می گرفت تا نزديکی تعاليم شيعی با تعاليم عام و مقبول در جامعه بزرگتر اسلامی نشان داده شود. در واقع شیوه ای بود برای تأکيد بر همزیستی با جامعه بزرگتر اسلامی. به ويژه در سده هایی که جريانات صوفيانه غلبه داشت نقل متون دعایی مشابه با ادبیات صوفیه و یا بهره گیری از ادبیات آنان و انتساب اين دعاها به ائمه شيعه کاری بود که در همين راستا صورت می گرفت.
با اين حساب در مورد متون دعایی تا آنجا که مضامين يک متن قابل پيگيری به تعاليم ائمه شيعه باشد فرض بر اين بوده که در نقل آنها نوعی تسامح و تساهل صورت گيرد؛ مگر آنکه مضمونی تازه و بی سابقه در متنی نقل شود که اگر بخواهد مورد استناد عقیدتی و یا فقهی قرار گیرد طبعا بررسی های سندی اهمیت خواهد یافت.
چند سالی است به لطف کتاب های بر خط و برنامه های رايانه ای و سی دی های نور و برنامه هایی مانند شامله تتبع در متون قدما ساده شده و بنابراین راه را برای تتبع در میان متون کهن هموار و در دسترس همگان کرده است. طبعا عده ای این دست تتبعات را در ردیف تتبعات ادبی و علمی نسل های گذشته تصور می کنند و ساده لوحانه گمان می کنند این قبیل تتبع ها به معنای تحقیقاتی بی همتاست. به ويژه در سال های اخير از این دست شبه پژوهش ها بسیار می بینیم. نتیجه هم این است که دائما ادعا می شود فلان متن دعایی و یا فلان سنت مأثور اصلی ندارد و این در غفلتی عمیق نسبت به منطق سنت های دینی و ضرورت ها و بافتارهای تاریخی و جامعه شناختی و روانشناختی اجتماعی موجود در پس زمینه شکل گیری و نقل و حفظ و تداوم این سنت هاست. مردمانی قرن هاست با مداومت بر خواندن و زمزمه کردن این متن های دعایی لحظه های ويژه و خاص معنوی خود را تجربه کرده اند و سلوک ایمانی خود را در سحرگاه های ماه مبارک و ... زیست کرده اند. این پدیده ای است که مشابه آن در همه سنت های دینی دیده می شود. طبیعی است که بی توجهی به این مطلب ساده رفتاری است غیر مسئولانه در برابر احساسات ایمانی و تجربه های مؤمنانه.
هزار جای دیگر هست که به لطف تتبع های رایانه ای بتوان فضل فروشی کرد. به صرف اینکه متنی و یا باوری و یا سنتی را نتوان با کمک این رایانه ها مستند سازی کرد نباید بی اعتباری آنها را نتیجه گرفت. متن های ادبی دینی و مذهبی اعتبارشان را از "سنت" ها و تجربه های های ایمانی زیسته می گیرند و نه بالعکس.
https://www.group-telegram.com/azbarresihayetarikhi
در اينکه تعدادی از متن هایی که به عنوان ادعيه مأثوره به نقل از ائمه شيعه در کتاب های روایی نقل شده از لحاظ انتساب متن ها اصالت ندارند البته ترديدی نيست. بخش قابل توجهی از اين نوع متن ها بدين دليل اصالت ندارند که ترکيب نقل شده متن ها از ائمه (ع) نيست بلکه اثر قلم و سليقه نويسندگان کتاب های دعایی و يا راويان متأخر شيعی است. اما آنها عموما در تدوين اين نوع متن ها از مضامينی بهره می بردند که يا لفظاً و يا معنی به عنوان حديث از ائمه نقل شده بود. با این حساب اين متن ها گرچه عينا انشای مستقيم امام نيستند اما از تعابير موجود در روايات برگرفته شده اند. تعداد قابل توجهی از ادعيه نقل شده وسيله ابن طاووس و بعدتر کفعمی که در نهايت در کتاب هایی مانند مفاتيح الجنان راه يافتند در عين حال متن هایی هستند که تصريحا و يا تلويحا به علمای شيعه و يا حداکثر به نواب اربعه (با عنوان کلی ناحيه مقدسه) نسبت داده شده اند. اين سنتی کهن در شيعه بود. ما قبلا در نوشته ایی نشان داديم که متن زيارت عاشوراء به عنوان متنی منسوب به امام در اواخر دوران اموی توسط شيعيان به عنوان مرامنامه ای دينی/سياسی خوانده می شد. بسياری از متن های دعایی منسوب به ائمه در آن دوران ها احتمالا تنها به اين دليل که در قالب ادعيه نقل می شد امکان می يافت تا موضوع نقل و تبليغ و تعليم گسترده در بين جماعت های محدود شيعی در عراق سده دوم قرار گیرد. در عصر غيبت صغرا هم نقل شماری از متن های دعایی منسوب به ناحيه مقدسه می توانست برای حفظ هويت جامعه بحران زده شيعی بغداد و نقاط ديگر و ايجاد اميد و حس همبستگی و تعلق دینی به رهبری شیعه را ایجاد کند. اصولا يکی از دلائل گسترش ادبيات دعایی در ميان شيعه در طی قرن های بعدی که شيعه يا در اقليت بود و يا با بحران های عظيم اجتماعی و سياسی مواجه بود همين است. بنابراين عالمان شيعی تلاش می کردند متن هایی تازه با محتواهایی که متناسب با نيازهای جديد است از ادعيه انشاء و تنظيم کنند. اين متن ها عموما متن هایی اند که از تعاليم و الفاظ روايات ائمه در آنها استفاده می شد و در بسياری مواقع تکه های مختلف متون مأثور با نظمی جديد در قالب دعا را تشکيل می داد.
در اين ميان حتی گاهی به تناسب شرایط اجتماعی در نقل و تنظیم متون دعایی از متن های دعایی اهل سنت و یا صوفیه استفاده می شد. اين کار به اين دليل صورت می گرفت تا نزديکی تعاليم شيعی با تعاليم عام و مقبول در جامعه بزرگتر اسلامی نشان داده شود. در واقع شیوه ای بود برای تأکيد بر همزیستی با جامعه بزرگتر اسلامی. به ويژه در سده هایی که جريانات صوفيانه غلبه داشت نقل متون دعایی مشابه با ادبیات صوفیه و یا بهره گیری از ادبیات آنان و انتساب اين دعاها به ائمه شيعه کاری بود که در همين راستا صورت می گرفت.
با اين حساب در مورد متون دعایی تا آنجا که مضامين يک متن قابل پيگيری به تعاليم ائمه شيعه باشد فرض بر اين بوده که در نقل آنها نوعی تسامح و تساهل صورت گيرد؛ مگر آنکه مضمونی تازه و بی سابقه در متنی نقل شود که اگر بخواهد مورد استناد عقیدتی و یا فقهی قرار گیرد طبعا بررسی های سندی اهمیت خواهد یافت.
چند سالی است به لطف کتاب های بر خط و برنامه های رايانه ای و سی دی های نور و برنامه هایی مانند شامله تتبع در متون قدما ساده شده و بنابراین راه را برای تتبع در میان متون کهن هموار و در دسترس همگان کرده است. طبعا عده ای این دست تتبعات را در ردیف تتبعات ادبی و علمی نسل های گذشته تصور می کنند و ساده لوحانه گمان می کنند این قبیل تتبع ها به معنای تحقیقاتی بی همتاست. به ويژه در سال های اخير از این دست شبه پژوهش ها بسیار می بینیم. نتیجه هم این است که دائما ادعا می شود فلان متن دعایی و یا فلان سنت مأثور اصلی ندارد و این در غفلتی عمیق نسبت به منطق سنت های دینی و ضرورت ها و بافتارهای تاریخی و جامعه شناختی و روانشناختی اجتماعی موجود در پس زمینه شکل گیری و نقل و حفظ و تداوم این سنت هاست. مردمانی قرن هاست با مداومت بر خواندن و زمزمه کردن این متن های دعایی لحظه های ويژه و خاص معنوی خود را تجربه کرده اند و سلوک ایمانی خود را در سحرگاه های ماه مبارک و ... زیست کرده اند. این پدیده ای است که مشابه آن در همه سنت های دینی دیده می شود. طبیعی است که بی توجهی به این مطلب ساده رفتاری است غیر مسئولانه در برابر احساسات ایمانی و تجربه های مؤمنانه.
هزار جای دیگر هست که به لطف تتبع های رایانه ای بتوان فضل فروشی کرد. به صرف اینکه متنی و یا باوری و یا سنتی را نتوان با کمک این رایانه ها مستند سازی کرد نباید بی اعتباری آنها را نتیجه گرفت. متن های ادبی دینی و مذهبی اعتبارشان را از "سنت" ها و تجربه های های ایمانی زیسته می گیرند و نه بالعکس.
https://www.group-telegram.com/azbarresihayetarikhi
«وقتی که ما ایمان به خدا را در مسائل عینی، در مسئلهی مبارزه با استکبار مطرح میکنیم، معنای ویژهای دارد. ایمان به خدا در این مقام به معنای ایمان به وعدههای الهی است. خدای متعال در قرآن وعدههایی داده است که این وعدهها تخلّفناپذیر است. وعده داده است «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم»؛ وعده داده است که «وَ لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه»؛ وعده داده است که «اِنَّ اللَهَ یُدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنوا»؛ وعده داده است که «وَ اَمّا ما یَنفَعُ النّاسَ فَیَمکُثُ فِی الاَرض»؛ اگر خدا را نصرت کنید خدا به شما ثبات قدم خواهد داد و شما را نصرت خواهد کرد؛ آنچه به سود مردم است، ماندگار است، ماندنی است و کفهای روی آب، رفتنی است و ناحق و باطل همان کف روی آب است و حق یعنی حقیقت اسلام، عبارت است از آنچه خواهد ماند؛ اینها وعدههای الهی است؛ اِنَّ اللَهَ لا یُخلِفُ المیعاد؛ خدا وعدههای خودش را تخلّف نخواهد کرد.»
▪️موحّد کبیر و آیت معظم الهی سیدعلی حسینی خامنهای| ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ |
-خواستم عرض کنم در مسئله سوریه ماجرا همین است؛ دیدم آقا بهترش را فرمودهاند قبلا.
کناش|حمیدرضا میررکنی
▪️موحّد کبیر و آیت معظم الهی سیدعلی حسینی خامنهای| ۱۴۰۲/۰۳/۱۴ |
-خواستم عرض کنم در مسئله سوریه ماجرا همین است؛ دیدم آقا بهترش را فرمودهاند قبلا.
کناش|حمیدرضا میررکنی
🔺|آب را گل نکنیم!|
[درباره تحلیلهای عجیب این روزهای سوریه]
در وضعیتی که دولت غیرقانونی، نامشروع و وحشی جولانی تحت حمایت آشکار ائتلاف غربی در سوریه مشغول کشتار مردم است، سخن گفتن از اینکه «جولانی ضامن تمامیت ارضی است» یا «جولانی با اسرائیل مخالف است و صرفا چون از جهت نظامی ضعیف است با اسرائیل نمی جنگد» حقیقتا عجیب و غریب است و البته غلط!
رعایت تقوا و گفتن حقّ هیچ تعارضی با واقع بینی ندارد. نباید تصور کنیم برای اینکه واقع بین باشیم باید لباس تقوا را بیرون بیاوریم. آنچه در سوریه شاهدش هستیم طغیان آشکار طاغوت است و می باید بدون دلخوش کردن به ظواهر الفاظ(مثلا اینکه جولانی اسرائیل را متجاوز خوانده است)، عمل آنان را رویت کرد و با آن حکم نمود. عزیزان! جولانی آن اصطلاحات حقوقی نیست که در نشست های رسمی به زبان می آورد و چقدر باید حقیر باشیم که دلخوش کنیم به آنکه «او گفته است اسرائیل متجاوز است». او تروریستی است که هم اکنون هم مشغول ترور است. ایمانِ جولانی همین کاری است که در طول عمرش کرده و میکند؛ صادق آل محمد(ع) فرمود که «الایمان عمل کله». ایمانش را در عملش ببینید. مواضع ضد اسرائیلی او پشیزی ارزش ندارد و حتی در صورتی که او واقعا عنصر سیاسی مستقلی هم میبود-که نیست-، نهایتا مواضعش میتوانست در حد مواضع محمدرضای پهلوی در محکومیت رژیم واجد ارزش باشد، نه بیشتر. حال آنکه چنین هم نیست.
در ضمن نباید تصور کرد که جولانی می تواند ضامن تمامیت ارضی سوریه باشد. تجزیه طرح کلان غرب برای منطقه ما است و در وقت خودش همان ها که جولانی را امروز حمایت میکنند، برای این مقصود کلان جولانی را هم کنار خواهند زد. آنچه واقعبینی نیست این دلخوشیهای واهی است.
هیچ ادبیاتی واقعبینتر از ادبیات قرآنی نیست و خوب است بجای به کاربستن الفاظ گرد که در نهایت واقعیت را آشکار نمیکنند(بلکه بیشتر با سودای مدیریت کردن اذهان حزب اللهی ها یا سیاستمداران تولید شده است)، مودب به ادب قرآن باشیم. آسمان را به زمین بدوزیم و زمین را به آسمان، حتما اوصافی نظیر «بغی» و «علو» و «استکبار» به آنچه از جولانی می بینیم نزدیک تر است تا این حرف ها.
پاک پاک است و ناپاک ناپاک. اگر سخن در این است که این واقعیت نجس را باید تحمل کنیم، همین را بگوییم. نیازی به قلب ماجرا پاک جلوه دادن ناپاک و گِلکردن زلال صحنه شفافی که پیش روی ما است نیست. و خلاصه «آب را گل نکنیم!»
کناش|حمیدرضا میررکنی
[درباره تحلیلهای عجیب این روزهای سوریه]
در وضعیتی که دولت غیرقانونی، نامشروع و وحشی جولانی تحت حمایت آشکار ائتلاف غربی در سوریه مشغول کشتار مردم است، سخن گفتن از اینکه «جولانی ضامن تمامیت ارضی است» یا «جولانی با اسرائیل مخالف است و صرفا چون از جهت نظامی ضعیف است با اسرائیل نمی جنگد» حقیقتا عجیب و غریب است و البته غلط!
رعایت تقوا و گفتن حقّ هیچ تعارضی با واقع بینی ندارد. نباید تصور کنیم برای اینکه واقع بین باشیم باید لباس تقوا را بیرون بیاوریم. آنچه در سوریه شاهدش هستیم طغیان آشکار طاغوت است و می باید بدون دلخوش کردن به ظواهر الفاظ(مثلا اینکه جولانی اسرائیل را متجاوز خوانده است)، عمل آنان را رویت کرد و با آن حکم نمود. عزیزان! جولانی آن اصطلاحات حقوقی نیست که در نشست های رسمی به زبان می آورد و چقدر باید حقیر باشیم که دلخوش کنیم به آنکه «او گفته است اسرائیل متجاوز است». او تروریستی است که هم اکنون هم مشغول ترور است. ایمانِ جولانی همین کاری است که در طول عمرش کرده و میکند؛ صادق آل محمد(ع) فرمود که «الایمان عمل کله». ایمانش را در عملش ببینید. مواضع ضد اسرائیلی او پشیزی ارزش ندارد و حتی در صورتی که او واقعا عنصر سیاسی مستقلی هم میبود-که نیست-، نهایتا مواضعش میتوانست در حد مواضع محمدرضای پهلوی در محکومیت رژیم واجد ارزش باشد، نه بیشتر. حال آنکه چنین هم نیست.
در ضمن نباید تصور کرد که جولانی می تواند ضامن تمامیت ارضی سوریه باشد. تجزیه طرح کلان غرب برای منطقه ما است و در وقت خودش همان ها که جولانی را امروز حمایت میکنند، برای این مقصود کلان جولانی را هم کنار خواهند زد. آنچه واقعبینی نیست این دلخوشیهای واهی است.
هیچ ادبیاتی واقعبینتر از ادبیات قرآنی نیست و خوب است بجای به کاربستن الفاظ گرد که در نهایت واقعیت را آشکار نمیکنند(بلکه بیشتر با سودای مدیریت کردن اذهان حزب اللهی ها یا سیاستمداران تولید شده است)، مودب به ادب قرآن باشیم. آسمان را به زمین بدوزیم و زمین را به آسمان، حتما اوصافی نظیر «بغی» و «علو» و «استکبار» به آنچه از جولانی می بینیم نزدیک تر است تا این حرف ها.
پاک پاک است و ناپاک ناپاک. اگر سخن در این است که این واقعیت نجس را باید تحمل کنیم، همین را بگوییم. نیازی به قلب ماجرا پاک جلوه دادن ناپاک و گِلکردن زلال صحنه شفافی که پیش روی ما است نیست. و خلاصه «آب را گل نکنیم!»
کناش|حمیدرضا میررکنی
Forwarded from راز | فصل ضیافت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
🔺️|سیر و سلوک به ذکر و ورد نیست؛ به ایستادن در نقطه مسئولیت است|
[حکایتی از آیتالله بهجت(رضوانالله تعالی علیه)]
یکی از شاگردان ایشان میگوید: رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛ یک سو رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسه دینی باکو و سوی دیگر مسئولیتی وزین در همین قم. نگران دوری از فضای معنوی قم بودم. برای مشورت نزد آقای بهجت رفتم و فکر میکردم توصیه ایشان به ماندن در قم است. حرفهایم را که شنید، گفت: "طبیب باید آنجا برود که مریض زیاد است؛ بروید باکو!". دوباره تاکید کردم و گفتم: "اگر از امور معنوی دور شوم چه؟"؛ محکم گفت:
"نخیر آقا! ویرانیهای آنجا را در نظر بگیرید. خیال میکنید سیر و سلوک به این است که تسبیح هزاردانه بگیرید و ذکر بگویید؟! این نیست آقا، بروید!"
▪️(بشارت از حضرت حجت : ص۸۳)
[حکایتی از آیتالله بهجت(رضوانالله تعالی علیه)]
یکی از شاگردان ایشان میگوید: رسیده بودم سر دو راهی انتخاب؛ یک سو رفتن به آذربایجان و تدریس در مدرسه دینی باکو و سوی دیگر مسئولیتی وزین در همین قم. نگران دوری از فضای معنوی قم بودم. برای مشورت نزد آقای بهجت رفتم و فکر میکردم توصیه ایشان به ماندن در قم است. حرفهایم را که شنید، گفت: "طبیب باید آنجا برود که مریض زیاد است؛ بروید باکو!". دوباره تاکید کردم و گفتم: "اگر از امور معنوی دور شوم چه؟"؛ محکم گفت:
"نخیر آقا! ویرانیهای آنجا را در نظر بگیرید. خیال میکنید سیر و سلوک به این است که تسبیح هزاردانه بگیرید و ذکر بگویید؟! این نیست آقا، بروید!"
▪️(بشارت از حضرت حجت : ص۸۳)