یک بام و دو هوا در روایت جنگ
بودجههای عجیب در جنگ هشتساله
ستاریفر، معاون سازمان برنامهوبودجه در کابینهی دوم موسوی، دربارهی دولت و بودجهی جنگ میگوید: «بخش جنگ از بخش غیرجنگ مطالبات جدیتر و همهجانبهتری داشت که بخش غیرجنگ نمیتوانست آنها را برآورده کند. برای اولینبار در کشور یک واگرایی در زمان جنگ صورت گرفت که بریم خدمت حضرت امام و تعدادی مجوز دریافت و بعد خرج کنیم، چندینبار این امر صورت گرفته بود، اما رویه نبود و بعدها شد قاعده که بودجه را رها کنید، خودمان میرویم از بالا میگیریم. در سال 65 درواقع 25 میلیارد تومان پول داغ به اقتصاد تزریق شد؛ پول چاپ کردند. امام فرمودند دولت و نخستوزیری تصمیم بگیرند. بخش جنگ، سازمان مدیریت را تحت فشار قرار دادند که میخواهند حمله با امواج نیروی انسانی کنند که نیاز به غذا و لباس و غیره دارند. قرار شد وقتی منابع را دریافت کردند عملکرد و هزینهشدن این منابع را گزارش دهند. اما نهتنها هیچ گزارشی داده نشد بلکه این میزان پول نیز بازگردانده نشد.» و ادامه میدهد: «در سالهای بعد با بررسیهایی که صورت گرفت مشخص شد این مقدار پول در آن زمان باعث تورم شدید در کشور شد. نهتنها درمورد اهدافی که گفته بودند خرج نشد بلکه پادگانسازی صورت گرفته است. باید توجه داشت در زمان هر جنگی پادگانها موردحمله قرار میگیرند و بعد از جنگ اگر در آن زمان 100 تا پادگان داشته باشند به 70 تا کاهش مییابد، اما در کشور ما بعد از جنگ ظرفیت پادگانها چندین برابر شده بود.»(گزارش سایت رسمی موسسه دین و اقتصاد، سال 94)
تورم سال 64، حدود 7 درصد است که در سال 65 به حدود 24 درصد میرسد.
فرماندهان اغلب از تریبونهای رسمی از دولتِ زمان جنگ دربارهی عدم توجه به جنگ انتقاد میکنند. از سوی دیگر مضمونِ جنگ با دستخالی نيز ترویج میشود. هرچند حجم حمایتها و کمکها از طرف مقابل و بازبودن دست عراق برای تهیهی نیازهای جنگیاش قابلمقایسه با ایران نیست و ایران با محدودیتهای بسیار سختی روبهرو بوده اما نمیتوان گفت که كشور با دست خالی جنگیده است.
موضوع دیگری که در این سالها به آن زیاد اشاره شده این است که فرماندهان در مقابل درخواست آمادهسازی نیرو برای اجرای طرحهای عملیاتیشان با این جواب مواجه شدهاند که ما بند پوتین اینها را هم نمیتوانیم تامین کنیم. در یک موقعیت خاص دربارهی یک تقاضای خاصِ سپاه چنین جملهای گفته شده اما جالب است که این جمله در روایتها به نمادِ جنگ هشتساله تبدیل میشود.
سردار رضایی در گفتگویی که سال93 با او داشتیم دربارهی نامهی مشهورش در پایان جنگ که آن را طرحی پنجساله برای پیروزی در جنگ میدانست، معتقد بود هزینههای طرح و امکانات فراوانی که در آن درخواست شده نه تنها برای شکست صدام که برای بیرون کردن آمریکا از خلیجفارس هم بود و «نهایتا 4 میلیارد دلار نمیشد.» (سطرهای ناخوانده، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ص95)
این جملات اینگونه القا میكند که گویا در کشور ارادهای برای پرداخت کمتر از 4 میلیارد دلار برای پیروزی در جنگ وجود نداشته! اما گزارشات جنگی این موضوع را تایید نمیکند، بهعنوان نمونه 20فروردین67، چند ماه قبل از پایان جنگ، رفیقدوست(وزير سپاه) در جلسه با فرمانده سپاه میگوید در دو سه سال گذشته، از چین دو و نیم میلیارد دلار خرید کردهایم: «1/800 ما خرید کردهایم و بقیه ارتش.» این رقم سوای خرید از سایر کشورها است.
بخشهای دیگر جلسهی این روز هم نشان میدهد که دست فرماندهان چندان هم بسته نیست. در یکی از این جلسات، دربارهی خرید هواپیما از رومانی بحث میشود که هر کدام پنجونیم میلیون دلار قیمت دارد. رضایی میپرسد: «اینها نفت هم از ما قبول میکنند؟» یعنی به جای پول، نفت بگیرند؟ احمدپور معاون وزير سپاه: «بله همه نفتی هستند.» رضایی: «خوب الحمدلله، بخرید، 100 تا بخرید ازشان.» یعنی 550 میلیون دلار. در همین جلسه از نهاییشدن قراردادهایی با برزیل هم صحبت میشود.(جلد 54 روزشمار جنگ، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، ص770 تا 780)
اینها بخشی از هزینههای جنگ برای دولت است؛ به اینها اضافه کنید: نابودی زیرساختها و صنایع، هزینهی ساماندهی آوارگان جنگی، محیط زیستی كه دستخوش آسیبهای فراوانی میشود بهویژه وقتی جنگ به مناطق حساسی مانند هور کشیده میشود و...
برخی علاقه دارند انتقاد از دولت و مسوولان غیرنظامی در زمان جنگ در تریبونهای عمومی و بهشکلی یکطرفه مطرح شود اما انتقاد از خودشان را برنمیتابند و میگویند بحثهای تخصصی نباید در فضاهای عمومی مطرح شود؛ یک بام و دو هوا!
(این یادداشت سه سال پیش نوشته شده است و یکی از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی است، فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال تلگرامی اتاق آینده دانلود کنید.)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
بودجههای عجیب در جنگ هشتساله
ستاریفر، معاون سازمان برنامهوبودجه در کابینهی دوم موسوی، دربارهی دولت و بودجهی جنگ میگوید: «بخش جنگ از بخش غیرجنگ مطالبات جدیتر و همهجانبهتری داشت که بخش غیرجنگ نمیتوانست آنها را برآورده کند. برای اولینبار در کشور یک واگرایی در زمان جنگ صورت گرفت که بریم خدمت حضرت امام و تعدادی مجوز دریافت و بعد خرج کنیم، چندینبار این امر صورت گرفته بود، اما رویه نبود و بعدها شد قاعده که بودجه را رها کنید، خودمان میرویم از بالا میگیریم. در سال 65 درواقع 25 میلیارد تومان پول داغ به اقتصاد تزریق شد؛ پول چاپ کردند. امام فرمودند دولت و نخستوزیری تصمیم بگیرند. بخش جنگ، سازمان مدیریت را تحت فشار قرار دادند که میخواهند حمله با امواج نیروی انسانی کنند که نیاز به غذا و لباس و غیره دارند. قرار شد وقتی منابع را دریافت کردند عملکرد و هزینهشدن این منابع را گزارش دهند. اما نهتنها هیچ گزارشی داده نشد بلکه این میزان پول نیز بازگردانده نشد.» و ادامه میدهد: «در سالهای بعد با بررسیهایی که صورت گرفت مشخص شد این مقدار پول در آن زمان باعث تورم شدید در کشور شد. نهتنها درمورد اهدافی که گفته بودند خرج نشد بلکه پادگانسازی صورت گرفته است. باید توجه داشت در زمان هر جنگی پادگانها موردحمله قرار میگیرند و بعد از جنگ اگر در آن زمان 100 تا پادگان داشته باشند به 70 تا کاهش مییابد، اما در کشور ما بعد از جنگ ظرفیت پادگانها چندین برابر شده بود.»(گزارش سایت رسمی موسسه دین و اقتصاد، سال 94)
تورم سال 64، حدود 7 درصد است که در سال 65 به حدود 24 درصد میرسد.
فرماندهان اغلب از تریبونهای رسمی از دولتِ زمان جنگ دربارهی عدم توجه به جنگ انتقاد میکنند. از سوی دیگر مضمونِ جنگ با دستخالی نيز ترویج میشود. هرچند حجم حمایتها و کمکها از طرف مقابل و بازبودن دست عراق برای تهیهی نیازهای جنگیاش قابلمقایسه با ایران نیست و ایران با محدودیتهای بسیار سختی روبهرو بوده اما نمیتوان گفت که كشور با دست خالی جنگیده است.
موضوع دیگری که در این سالها به آن زیاد اشاره شده این است که فرماندهان در مقابل درخواست آمادهسازی نیرو برای اجرای طرحهای عملیاتیشان با این جواب مواجه شدهاند که ما بند پوتین اینها را هم نمیتوانیم تامین کنیم. در یک موقعیت خاص دربارهی یک تقاضای خاصِ سپاه چنین جملهای گفته شده اما جالب است که این جمله در روایتها به نمادِ جنگ هشتساله تبدیل میشود.
سردار رضایی در گفتگویی که سال93 با او داشتیم دربارهی نامهی مشهورش در پایان جنگ که آن را طرحی پنجساله برای پیروزی در جنگ میدانست، معتقد بود هزینههای طرح و امکانات فراوانی که در آن درخواست شده نه تنها برای شکست صدام که برای بیرون کردن آمریکا از خلیجفارس هم بود و «نهایتا 4 میلیارد دلار نمیشد.» (سطرهای ناخوانده، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ص95)
این جملات اینگونه القا میكند که گویا در کشور ارادهای برای پرداخت کمتر از 4 میلیارد دلار برای پیروزی در جنگ وجود نداشته! اما گزارشات جنگی این موضوع را تایید نمیکند، بهعنوان نمونه 20فروردین67، چند ماه قبل از پایان جنگ، رفیقدوست(وزير سپاه) در جلسه با فرمانده سپاه میگوید در دو سه سال گذشته، از چین دو و نیم میلیارد دلار خرید کردهایم: «1/800 ما خرید کردهایم و بقیه ارتش.» این رقم سوای خرید از سایر کشورها است.
بخشهای دیگر جلسهی این روز هم نشان میدهد که دست فرماندهان چندان هم بسته نیست. در یکی از این جلسات، دربارهی خرید هواپیما از رومانی بحث میشود که هر کدام پنجونیم میلیون دلار قیمت دارد. رضایی میپرسد: «اینها نفت هم از ما قبول میکنند؟» یعنی به جای پول، نفت بگیرند؟ احمدپور معاون وزير سپاه: «بله همه نفتی هستند.» رضایی: «خوب الحمدلله، بخرید، 100 تا بخرید ازشان.» یعنی 550 میلیون دلار. در همین جلسه از نهاییشدن قراردادهایی با برزیل هم صحبت میشود.(جلد 54 روزشمار جنگ، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، ص770 تا 780)
اینها بخشی از هزینههای جنگ برای دولت است؛ به اینها اضافه کنید: نابودی زیرساختها و صنایع، هزینهی ساماندهی آوارگان جنگی، محیط زیستی كه دستخوش آسیبهای فراوانی میشود بهویژه وقتی جنگ به مناطق حساسی مانند هور کشیده میشود و...
برخی علاقه دارند انتقاد از دولت و مسوولان غیرنظامی در زمان جنگ در تریبونهای عمومی و بهشکلی یکطرفه مطرح شود اما انتقاد از خودشان را برنمیتابند و میگویند بحثهای تخصصی نباید در فضاهای عمومی مطرح شود؛ یک بام و دو هوا!
(این یادداشت سه سال پیش نوشته شده است و یکی از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی است، فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال تلگرامی اتاق آینده دانلود کنید.)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چاپ چهاردهم کتاب تاریخ جنگ
نسخههای قدیمی کتاب "تاریخ مصور جنگ ایران و عراق" محدود بود و بسیاری از عزیزان نتوانستند تهیه کنند.
حالا چاپ چهاردم منتشر شده است؛
البته قیمت آن با چاپ قبلی تفاوت دارد، اما از دوستانم در انتشارات سایان خواستهام که حداکثر تخفیف را برای مخاطبان کانال در نظر بگیرند.
برای تهیهی کتاب به آیدی زیر در تلگرام پیام بفرستید و برای استفاده از تخفیف ویژه کد ۱۴۰۲ را اعلام کنید.
@Cyanpub1
نسخههای قدیمی کتاب "تاریخ مصور جنگ ایران و عراق" محدود بود و بسیاری از عزیزان نتوانستند تهیه کنند.
حالا چاپ چهاردم منتشر شده است؛
البته قیمت آن با چاپ قبلی تفاوت دارد، اما از دوستانم در انتشارات سایان خواستهام که حداکثر تخفیف را برای مخاطبان کانال در نظر بگیرند.
برای تهیهی کتاب به آیدی زیر در تلگرام پیام بفرستید و برای استفاده از تخفیف ویژه کد ۱۴۰۲ را اعلام کنید.
@Cyanpub1
ترویج حجاب با ضربوشتم
کارشان درست نیست اما لازمشان داریم
ششم شهریور 1363 هواپیمایی ایرانی ربوده شد. مقصد نهایی هواپیماربایان بغداد پایتخت عراق بود. مسافران یکهفته در عراق بودند و علاوه بر بازدید از بخشهایی از شهر بغداد و بازار این شهر به زیارت کربلا نیز برده شدند. در هتلی مستقر بودند و دوربینهای عراقی از آنها فیلم میگرفتند و در تلویزیون عراق پخش میکردند.
در این میانه یکی از صحنههایی که از تلویزیون عراق پخش شد، در یادداشت روزانهی هاشمی رفسنجانی بازتاب پیدا کرد؛ 7شهریور63؛ «امروز مسافران هواپیمای ربودهشده را برای زیارت به کربلا بردهاند. فیلمی که از سیمای عراق پخش کردهاند، خیلی از زنان مسافر را بیحجاب نشان داده است.»
13 شهریور پس از یک هفته چالش و پیگیری، عراق حاضر نشد هواپیما را پس بدهد اما مسافران و خدمهی پرواز با یک پرواز هلندی وارد تهران شدند. این بازگشتها میتواند صحنهی یک استقبال ملی باشد اما به روایت هاشمی در فرودگاه برای مسافران اتفاق عجیبی افتاد؛ «حدود سی نفر از آنها را دادستانی انقلاب [تهران]، برای تحقیق در مورد رفتار آنها در عراق از فرودگاه به زندان اوین برده. به نظر میرسد [دادستانی انقلاب] کار خوبی نکرده، تذکر دادم که آزادشان کنند.»
حدود یک ماه قبل از این اتفاق دادستان عمومی تهران بیانیهی تندی داده بود که متولیان ادارات، مکانهای عمومی، هتلها، تالارهای برگزارکنندهی جشن عروسی باید بانوانی را که «رعایت حجاب و پوشش صحیح اسلامی را نمیکنند»، راه ندهند وگرنه خودشان تحت تعقیب قرار میگیرند.
همین ایام چند روزی تهران شاهد تظاهراتهایی علیه بدحجابی بود که گاه با خشونتهایی عجیب و غریب همراه میشد. ناطق نوری وزیر کشور در سخنانی با وجود انتقاد از بدحجابیها از کارهای انجام گرفته در این تظاهراتها هم انتقاد کرد و گفت: «آیا شما انقلابی هستید؟ قطعا حزبالله مشت به چشم بیحجاب نمیزند. تیغ نمیکشد و نسبتِ زنا به کسی نمیدهد.»(روزنامه اطلاعات، 6مرداد1363)
هاشمی رفسنجانی در خطبههای نمازجمعه با حمله به بدحجابها، از اصل اعتراضها دفاع کرد و گفت: «اگر منتسبین حکومت وظیفهشان را بهخوبی انجام ندهند، مردم خودشان وارد صحنه میشوند.» اما میگفت هنوز لازم نیست مردم برای مقابله با بیحجابی به صحنه بیایند و هر وقت لازم شد از مردم میخواهند که بیایند. هاشمی برخی کارهای خشن را کار حزباللهیها نمیدانست اما به حزباللهیها توصیه میکرد: «شما که به یک آدم بیحجاب فحش میدهید، او هم ممکن است به مقدسات شما فحش دهد.»(روزنامه اطلاعات، 6مرداد1363)
حضور موتورسواران در تظاهراتها چهرهی وحشتناکی به اعتراضها علیه بیحجابی میداد و زنها و بچهها را وحشتزده میکرد؛ وحشتی که با شکستن شیشههای مغازهها چندبرابر میشد.
سوم مرداد هاشمی روایتی از جلسهی سران قوا با حضور امام دارد؛ «شب، مهمان احمدآقا بودیم. آقایان ولایتی، اردبیلی، خامنهای و [میرحسین] موسوی بودند. امام هم در این جلسه شرکت کردند؛ حالشان خوب است. دربارهی تظاهرات حزبالله علیه بیحجابی بحث شد. بعضی فکر میکنند کار خوبی شده است و انجام این تظاهرات تهدیدی برای بیحجابها بوده است.»
با وجود انتقادها از تندرویها، دوباره این تظاهراتها با همین روش در سال64 تکرار شد. اواخر فروردین 64 دوباره تهران صحنهی تظاهرات علیه بیحجابی بود. یادداشت هاشمی در 28 فروردین بسیار خواندنی است: «شب مهمان نخستوزیر بودیم؛ در آنجا دربارهی حرکات موتورسواران حزباللهی در خیابانها و برخورد آنها با افراد بیبندوبار که این روزها اوج گرفته است بحث شد. مقرر شد، بدون اینکه انتقاد تندی از آنها شود، از عملشان جلوگیری شود، زیرا اعلامیهی بیامضایی برای دعوت به تظاهرات علیه جنگ پخش شده و شاید لازم باشد که در روز شنبه نیروهای حزباللهی هم در خیابانها باشند.» آنها در خیابان ماندند و اعتراضهای خشن تا چند روز ادامه یافت. هاشمی، 1 اردیبهشت: «آقای ناطق، تلفنی، مشکل کنترل حزباللهیها را مطرح کرد؛ مخصوصا پس از تایید رئیسجمهور در نمازجمعهی گذشته. قرار شد که با خود آقای خامنهای صحبت شود که مشکل را حل کنند.»
دو روز بعد رئیسجمهور مصاحبه کرد: «این تظاهرات هر چه بود و هرگونه بود و هر چند روزى بود، كافى است و دیگر ادامه پیدا نكند... بعضى اتفاقات كه افتاده از جمله وارد یك مطب شدن یا مثلا داخل یك كافه كه چاى میخوردهاند رفتن، كار حزباللهیها نبوده و كار گروههاى نفوذى است... احساسات مردم را در مقابل بدحجابى و گرایش به فساد و فحشا و منكرات قبول میكنیم و مردم را محق میدانیم، اما آن احساسات و تندروىها را قبول نمىكنیم.»(روزنامهجمهوری، 4ارديبهشت64)
…
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
کارشان درست نیست اما لازمشان داریم
ششم شهریور 1363 هواپیمایی ایرانی ربوده شد. مقصد نهایی هواپیماربایان بغداد پایتخت عراق بود. مسافران یکهفته در عراق بودند و علاوه بر بازدید از بخشهایی از شهر بغداد و بازار این شهر به زیارت کربلا نیز برده شدند. در هتلی مستقر بودند و دوربینهای عراقی از آنها فیلم میگرفتند و در تلویزیون عراق پخش میکردند.
در این میانه یکی از صحنههایی که از تلویزیون عراق پخش شد، در یادداشت روزانهی هاشمی رفسنجانی بازتاب پیدا کرد؛ 7شهریور63؛ «امروز مسافران هواپیمای ربودهشده را برای زیارت به کربلا بردهاند. فیلمی که از سیمای عراق پخش کردهاند، خیلی از زنان مسافر را بیحجاب نشان داده است.»
13 شهریور پس از یک هفته چالش و پیگیری، عراق حاضر نشد هواپیما را پس بدهد اما مسافران و خدمهی پرواز با یک پرواز هلندی وارد تهران شدند. این بازگشتها میتواند صحنهی یک استقبال ملی باشد اما به روایت هاشمی در فرودگاه برای مسافران اتفاق عجیبی افتاد؛ «حدود سی نفر از آنها را دادستانی انقلاب [تهران]، برای تحقیق در مورد رفتار آنها در عراق از فرودگاه به زندان اوین برده. به نظر میرسد [دادستانی انقلاب] کار خوبی نکرده، تذکر دادم که آزادشان کنند.»
حدود یک ماه قبل از این اتفاق دادستان عمومی تهران بیانیهی تندی داده بود که متولیان ادارات، مکانهای عمومی، هتلها، تالارهای برگزارکنندهی جشن عروسی باید بانوانی را که «رعایت حجاب و پوشش صحیح اسلامی را نمیکنند»، راه ندهند وگرنه خودشان تحت تعقیب قرار میگیرند.
همین ایام چند روزی تهران شاهد تظاهراتهایی علیه بدحجابی بود که گاه با خشونتهایی عجیب و غریب همراه میشد. ناطق نوری وزیر کشور در سخنانی با وجود انتقاد از بدحجابیها از کارهای انجام گرفته در این تظاهراتها هم انتقاد کرد و گفت: «آیا شما انقلابی هستید؟ قطعا حزبالله مشت به چشم بیحجاب نمیزند. تیغ نمیکشد و نسبتِ زنا به کسی نمیدهد.»(روزنامه اطلاعات، 6مرداد1363)
هاشمی رفسنجانی در خطبههای نمازجمعه با حمله به بدحجابها، از اصل اعتراضها دفاع کرد و گفت: «اگر منتسبین حکومت وظیفهشان را بهخوبی انجام ندهند، مردم خودشان وارد صحنه میشوند.» اما میگفت هنوز لازم نیست مردم برای مقابله با بیحجابی به صحنه بیایند و هر وقت لازم شد از مردم میخواهند که بیایند. هاشمی برخی کارهای خشن را کار حزباللهیها نمیدانست اما به حزباللهیها توصیه میکرد: «شما که به یک آدم بیحجاب فحش میدهید، او هم ممکن است به مقدسات شما فحش دهد.»(روزنامه اطلاعات، 6مرداد1363)
حضور موتورسواران در تظاهراتها چهرهی وحشتناکی به اعتراضها علیه بیحجابی میداد و زنها و بچهها را وحشتزده میکرد؛ وحشتی که با شکستن شیشههای مغازهها چندبرابر میشد.
سوم مرداد هاشمی روایتی از جلسهی سران قوا با حضور امام دارد؛ «شب، مهمان احمدآقا بودیم. آقایان ولایتی، اردبیلی، خامنهای و [میرحسین] موسوی بودند. امام هم در این جلسه شرکت کردند؛ حالشان خوب است. دربارهی تظاهرات حزبالله علیه بیحجابی بحث شد. بعضی فکر میکنند کار خوبی شده است و انجام این تظاهرات تهدیدی برای بیحجابها بوده است.»
با وجود انتقادها از تندرویها، دوباره این تظاهراتها با همین روش در سال64 تکرار شد. اواخر فروردین 64 دوباره تهران صحنهی تظاهرات علیه بیحجابی بود. یادداشت هاشمی در 28 فروردین بسیار خواندنی است: «شب مهمان نخستوزیر بودیم؛ در آنجا دربارهی حرکات موتورسواران حزباللهی در خیابانها و برخورد آنها با افراد بیبندوبار که این روزها اوج گرفته است بحث شد. مقرر شد، بدون اینکه انتقاد تندی از آنها شود، از عملشان جلوگیری شود، زیرا اعلامیهی بیامضایی برای دعوت به تظاهرات علیه جنگ پخش شده و شاید لازم باشد که در روز شنبه نیروهای حزباللهی هم در خیابانها باشند.» آنها در خیابان ماندند و اعتراضهای خشن تا چند روز ادامه یافت. هاشمی، 1 اردیبهشت: «آقای ناطق، تلفنی، مشکل کنترل حزباللهیها را مطرح کرد؛ مخصوصا پس از تایید رئیسجمهور در نمازجمعهی گذشته. قرار شد که با خود آقای خامنهای صحبت شود که مشکل را حل کنند.»
دو روز بعد رئیسجمهور مصاحبه کرد: «این تظاهرات هر چه بود و هرگونه بود و هر چند روزى بود، كافى است و دیگر ادامه پیدا نكند... بعضى اتفاقات كه افتاده از جمله وارد یك مطب شدن یا مثلا داخل یك كافه كه چاى میخوردهاند رفتن، كار حزباللهیها نبوده و كار گروههاى نفوذى است... احساسات مردم را در مقابل بدحجابى و گرایش به فساد و فحشا و منكرات قبول میكنیم و مردم را محق میدانیم، اما آن احساسات و تندروىها را قبول نمىكنیم.»(روزنامهجمهوری، 4ارديبهشت64)
…
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
وقتی اوضاع داخل خوب نیست
6 مرداد 1366، چند روز پس از تصویب قطعنامهی 598 در شورای امنیت سازمان ملل، آیتالله خمینی دربارهی زمزمههای پایان جنگ گفت: «هماکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم و قدمهای آخرمان را برمیداریم، صدای ناآشنای صلحطلبی آن هم از کام ستمگران و جنگافروزان به گوش میرسد.» و گفت نبرد تا رفتن صدام و حزب بعث و رسیدن به شرایط برحق و عادلانه «یک تکلیف شرعی و واجب الهی است که از آن هرگز تخطی نمیکنیم» و تاکید کرد: «امروز بدون شک سرنوشت همهی امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است.» و «تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و انشاءالله تا رسیدن به این هدف فاصلهی چندانی نمانده است.» (صحیفه، ج20، ص325 تا 333)
آثار منتشرشده در سپاه دربارهی این مقطع، نهتنها ایران را در مرز پیروزیِ مطلق نشان نمیدهد که از بنبست جنگی در جبههی جنوب روایت میکند. سردار درودیان از تحلیلگران برجستهی تاریخ جنگِ سپاه، دربارهی مقطعِ پس از کربلای5، از قول فرمانده سپاه مینویسد: «بخش قابلتوجهی از توان سپاه با استقرار در مناطق فاو، جزایر مجنون و شلمچه زمینگیر شد.» درودیان ادامه میدهد: «استراتژی کشور برای بسیجِ امکانات شکست خورد. در منطقهی جنوب به بنبست رسیدیم و امکان غافلگیری دشمن از میان رفت.»(جنگ ایران و عراق، موضوعات و مسائل، ص212)
كتابِ «روزشمار جنگِ» سپاه شواهد فراوانی از اوضاع نابسامان جبههی ایران در سال 66 ثبت کرده که یکی از آنها گزارش جلسات فرماندهان سپاه با هاشمی در آذر 66 است؛ جایی که احمد کاظمی میگفت گردانش معاون ندارد. میگفت وقتی یک دستهی 22 نفره، فرماندهشان شهید میشود کسی نیست دسته را جمع کند. وقتی فرماندهان مشکلات را گفتند هاشمی هم از خزانهی خالی کشور گفت و اینکه: «در شهر شاهد صف مردم در مقابل بانکها هستیم. میخواهند از بانک پول دریافت کنند، اما پول نیست. در چنین شرایطی 5 میلیارد تومان بدون حساب و کتاب از خزانه دادیم به سپاه که مشکلات یگانها را حل کند.» راوی دفتر سیاسی سپاه که در جلسه بود یادداشتی با عنوان «خستگی فرماندهان! کمبود شدید کادر» نوشته که در آن آمده: «همه شهید شدند، از یاران سال اول جنگ بیش از چند سردار باقی نمانده، مابقی، نسل دوم و سوم فرماندهان جنگ هستند.» و روایت کرده که مرتضی قربانی از فرماندهان شجاع نسل اول، در گوشهای از سنگر به محسن رضایی میگفت: «آقامحسن نمیشود یک مدت لشکر 25 کربلا(استراحت و بازسازی کند)، یکی دیگر بیاید؟ خدا میداند خسته شدیم.»(روزشمار جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ج52، ص357 تا 360)
در همین مقطع گزارشهای فراوانی از تقویت عجیب ارتش صدام وجود دارد. بهراستی کدام گزارشها امام را به چنین برداشتهایی از وضعیت خودی و دشمن رسانده بود؟
اواخر سال 66 بُرد موشکهای عراقی به تهران رسید و موشکبارانِ پایتخت اوضاع را سخت کرد. آیتالله خمینی 12 اسفند گفت وضع ملت ایران در طول تاریخ بیسابقه است و گفت موشکباران، مردم شهادتطلب ایران را نمیترساند و اشاره کرد در زمان پیامبر و امام علی، مردم برای رفتن به جنگ اختلاف داشتند اما امروز در ایران، مردم داوطلبِ رفتن به جنگ هستند و از خانوادههایی گفت که با وجود شهادتِ فرزندانشان آمادهاند فرزندان دیگرشان را به جبهه بفرستند. (صحیفهی امام، ج20، ص496)
چند روز بعد ایران در عملیات والفجر ده حلبچهی عراق را گرفت. آیتالله خمینی در انتهای پیام تبریکش از مردم و «جوانان غیرتمند کشور» خواست به جبههها بروند.(همان، ص502) با وجود تبلیغات فراوان، اینبار برق پیروزی و پیام امام هم نتوانست افراد زیادی را راهی جبههها کند.
حسین علایی فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه در کتابش از ضعیف شدن استقبال مردم برای حضور در جبهه در اواخر سال 66 نوشته و اینکه «کاهش تمایل بسیجیان در پیوستن به جبهه» قدرت تهاجمی ایران را کاهش داد. او نوشته که پیش از سقوط فاو(28فروردین67)؛ «با بسیج تمامی امکانات و اجرای تبلیغات گسترده تنها 16 هزار نفر از مردم» راهی جبهه شدند که «تنها 3 هزار نفر آنها جدید بودند و بقیه داوطلبان اعزام مجدد بودند»(تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، ج2، ص416)
با شکستهای پیاپی، چند ماه بعد(27تیر67) ایران قطعنامهی 598 را یک سال پس از تصویبش پذیرفت. در نامهای که امام برای توجیه مسئولان برای پذیرش قطعنامه نوشت یکی از نکات این بود: «مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی بهدست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.»
آیا مردم در سالهای پایانی جنگ ارزیابیهای امام را با واقعیت زندگیشان و جبهه منطبق میدیدند؟
فاصلهی میان نظر رهبران با برداشت مردم، جدای از اینکه کدام واقعیتر باشد، نگرانکننده و هشداردهنده است.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
6 مرداد 1366، چند روز پس از تصویب قطعنامهی 598 در شورای امنیت سازمان ملل، آیتالله خمینی دربارهی زمزمههای پایان جنگ گفت: «هماکنون که به مرز پیروزی مطلق رسیدهایم و قدمهای آخرمان را برمیداریم، صدای ناآشنای صلحطلبی آن هم از کام ستمگران و جنگافروزان به گوش میرسد.» و گفت نبرد تا رفتن صدام و حزب بعث و رسیدن به شرایط برحق و عادلانه «یک تکلیف شرعی و واجب الهی است که از آن هرگز تخطی نمیکنیم» و تاکید کرد: «امروز بدون شک سرنوشت همهی امتها و کشورهای اسلامی به سرنوشت ما در جنگ گره خورده است.» و «تب جنگ در کشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و انشاءالله تا رسیدن به این هدف فاصلهی چندانی نمانده است.» (صحیفه، ج20، ص325 تا 333)
آثار منتشرشده در سپاه دربارهی این مقطع، نهتنها ایران را در مرز پیروزیِ مطلق نشان نمیدهد که از بنبست جنگی در جبههی جنوب روایت میکند. سردار درودیان از تحلیلگران برجستهی تاریخ جنگِ سپاه، دربارهی مقطعِ پس از کربلای5، از قول فرمانده سپاه مینویسد: «بخش قابلتوجهی از توان سپاه با استقرار در مناطق فاو، جزایر مجنون و شلمچه زمینگیر شد.» درودیان ادامه میدهد: «استراتژی کشور برای بسیجِ امکانات شکست خورد. در منطقهی جنوب به بنبست رسیدیم و امکان غافلگیری دشمن از میان رفت.»(جنگ ایران و عراق، موضوعات و مسائل، ص212)
كتابِ «روزشمار جنگِ» سپاه شواهد فراوانی از اوضاع نابسامان جبههی ایران در سال 66 ثبت کرده که یکی از آنها گزارش جلسات فرماندهان سپاه با هاشمی در آذر 66 است؛ جایی که احمد کاظمی میگفت گردانش معاون ندارد. میگفت وقتی یک دستهی 22 نفره، فرماندهشان شهید میشود کسی نیست دسته را جمع کند. وقتی فرماندهان مشکلات را گفتند هاشمی هم از خزانهی خالی کشور گفت و اینکه: «در شهر شاهد صف مردم در مقابل بانکها هستیم. میخواهند از بانک پول دریافت کنند، اما پول نیست. در چنین شرایطی 5 میلیارد تومان بدون حساب و کتاب از خزانه دادیم به سپاه که مشکلات یگانها را حل کند.» راوی دفتر سیاسی سپاه که در جلسه بود یادداشتی با عنوان «خستگی فرماندهان! کمبود شدید کادر» نوشته که در آن آمده: «همه شهید شدند، از یاران سال اول جنگ بیش از چند سردار باقی نمانده، مابقی، نسل دوم و سوم فرماندهان جنگ هستند.» و روایت کرده که مرتضی قربانی از فرماندهان شجاع نسل اول، در گوشهای از سنگر به محسن رضایی میگفت: «آقامحسن نمیشود یک مدت لشکر 25 کربلا(استراحت و بازسازی کند)، یکی دیگر بیاید؟ خدا میداند خسته شدیم.»(روزشمار جنگ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، ج52، ص357 تا 360)
در همین مقطع گزارشهای فراوانی از تقویت عجیب ارتش صدام وجود دارد. بهراستی کدام گزارشها امام را به چنین برداشتهایی از وضعیت خودی و دشمن رسانده بود؟
اواخر سال 66 بُرد موشکهای عراقی به تهران رسید و موشکبارانِ پایتخت اوضاع را سخت کرد. آیتالله خمینی 12 اسفند گفت وضع ملت ایران در طول تاریخ بیسابقه است و گفت موشکباران، مردم شهادتطلب ایران را نمیترساند و اشاره کرد در زمان پیامبر و امام علی، مردم برای رفتن به جنگ اختلاف داشتند اما امروز در ایران، مردم داوطلبِ رفتن به جنگ هستند و از خانوادههایی گفت که با وجود شهادتِ فرزندانشان آمادهاند فرزندان دیگرشان را به جبهه بفرستند. (صحیفهی امام، ج20، ص496)
چند روز بعد ایران در عملیات والفجر ده حلبچهی عراق را گرفت. آیتالله خمینی در انتهای پیام تبریکش از مردم و «جوانان غیرتمند کشور» خواست به جبههها بروند.(همان، ص502) با وجود تبلیغات فراوان، اینبار برق پیروزی و پیام امام هم نتوانست افراد زیادی را راهی جبههها کند.
حسین علایی فرمانده وقت نیروی دریایی سپاه در کتابش از ضعیف شدن استقبال مردم برای حضور در جبهه در اواخر سال 66 نوشته و اینکه «کاهش تمایل بسیجیان در پیوستن به جبهه» قدرت تهاجمی ایران را کاهش داد. او نوشته که پیش از سقوط فاو(28فروردین67)؛ «با بسیج تمامی امکانات و اجرای تبلیغات گسترده تنها 16 هزار نفر از مردم» راهی جبهه شدند که «تنها 3 هزار نفر آنها جدید بودند و بقیه داوطلبان اعزام مجدد بودند»(تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، ج2، ص416)
با شکستهای پیاپی، چند ماه بعد(27تیر67) ایران قطعنامهی 598 را یک سال پس از تصویبش پذیرفت. در نامهای که امام برای توجیه مسئولان برای پذیرش قطعنامه نوشت یکی از نکات این بود: «مسئولان سیاسی میگویند از آنجا که مردم فهمیدهاند پیروزی سریعی بهدست نمیآید شوق رفتن به جبهه در آنها کم شده است.»
آیا مردم در سالهای پایانی جنگ ارزیابیهای امام را با واقعیت زندگیشان و جبهه منطبق میدیدند؟
فاصلهی میان نظر رهبران با برداشت مردم، جدای از اینکه کدام واقعیتر باشد، نگرانکننده و هشداردهنده است.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
شیرینترین پیروزی صدام در جنگ با ایران
بخش اول
سال 61 که بهارش با آزادی خرمشهر همراه بود برای ایرانیها بسیار شیرین آغاز شد. ایران برای تنبیه متجاوز، جنگ را ادامه داد اما به ناگاه پیروزی را با شکستهای تلخی عوض کرد و در زمستان این سال با عملیات عجیب، لورفته و شکستخوردهی والفجر(که پس از شکست، والفجر مقدماتی نام گرفت) سالِ تلخ صدام را شیرین کرد. صدام از این پیروزی به عنوان بزرگترین، شیرینترین و بهترین پیروزی عمرش یاد کرد. (جنگ ایران و عراق، موضوعات و مسایل، ص191)
پیش از عملیات نشانههای فراوانی از لو رفتن آن وجود داشت و بهصورت عجیب و باورنکردنی افراد بسیاری از جزییات عملیات و منطقهی عملیاتی باخبر بودند. در کتابهای خاطرات نمونههای فراوانی از این موضوع وجود دارد.
همچنین گزارشهایی از گسترش خرافات میان نیروهای ایرانی دیده میشد. افرادی مدعی دیدن امام زمان بودند و از قول امام زمان خبرهایی میدادند. مهدیقلی رضایی از نیروهای اطلاعات عملیات میگوید وقتی یکی از مدعیان گفته بود امام زمان گفته است من در داخل کانال در پشت بشکههای فوگاز مخفی شدهام و ... ؛ «برق از سرم پرید! بچهها چه اطلاعاتی داشتند! ما تا آن روز بین نیروهای گردان حرفی از کانال و بشکههای فوگاز نزده بودیم. پخش شدن این اطلاعات، قبل از توجیه شب حمله، موجب لو رفتن عملیات میشد؛ اما کار به جایی رسیده بود که از زبان هرکس میتوانستیم اطلاعات جامعی بگیریم.» او میگوید روحانی پیشنماز برای رزمندهها چنان از جزییات عملیات میگفت که «از تعجب نزدیک بود شاخ دربیاورم. صحبتهایش به یک جلسهی توجیهی بیشتر شبیه بود تا به سخنرانی بینالصلاتین.»(لشکر خوبان، ص86)
ظهیرنژاد فرمانده قبلی نیروی زمینی حالا رئیس ستاد مشترک ارتش شده بود و صیاد شیرازی جایگزین او در فرماندهی نیروی زمینی، اما با وجود اهمیت ستاد مشترک، به دلایلی در جریان امور قرار نمیگرفت. سرهنگ یعقوب حسینی از محققان مطرح ارتش در کتاب «والفجر مقدماتی» نوشته که قاطعیت در تصمیم برای اجرای این عملیات به قدری بود که لزومی برای مخفی نگهداشتن آن «در محافل داخلی و بینالمللی بههیچوجه احساس نمیشد و تمام محافل داخلی و خارجی از حملهی وسیع قریبالوقوع نیروهای ایران در صحنهی عملیات خوزستان و شرق عماره آگاه بودند.» او نامهای بسیار جالب از ظهیرنژاد خطاب به نیروی زمینی ارتش در چند هفته مانده به اجرای عملیات منتشر کرده: «اکنون که خبر حملهی بزرگ، خانه به خانه، مغازه به مغازه در همهجا و همهی محافل گفته میشود... خواهشمند است دستور فرمایید یک نسخه از طرح عملیات این حمله را ... هر چه سریعتر به ستاد مشترک ارسال دارند که مورد بررسی و اظهارنظر قرار گیرد.»(عملیات والفجر مقدماتی، ص65)
صدام و وزارت دفاع عراق نیز چند باری آشکارا از حملهی بعدی ایران در این منطقه خبر داده بودند. ششم بهمن کمتر از دو هفته مانده به آغاز عملیات که نیروهای پرشمار ایران در منطقه بودند، صدام گفت اطلاعات به آنها نشان میدهد که ایرانیها قصد حمله در این منطقه را دارند و افراد زیادی را به منطقه آورده و مراکز فرماندهی تشکیل دادهاند.(روزشمار جنگ، ج۲۳، ص462 تا 463) و شگفت آنکه به روایت سردار علایی پیش از این عملیات تعدادی از افراد اطلاعات عملیات اسیر شدند و چند سرباز که با سازمان منافقین مرتبط بودند به عراق پناهنده شدند. (تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، ج1، ص595)
برخی فرماندهان با توجه به اسارت نیروهای اطلاعات عملیات و شواهد دیگر میگفتند: «دشمن دقیقا میداند از کجا حمله خواهیم کرد.»(عملیات والفجر مقدماتی، ص62)
اما برخی نیز این نشانهها را چندان جدی نمیگرفتند.
ادامه در پست بعدی👇
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
بخش اول
سال 61 که بهارش با آزادی خرمشهر همراه بود برای ایرانیها بسیار شیرین آغاز شد. ایران برای تنبیه متجاوز، جنگ را ادامه داد اما به ناگاه پیروزی را با شکستهای تلخی عوض کرد و در زمستان این سال با عملیات عجیب، لورفته و شکستخوردهی والفجر(که پس از شکست، والفجر مقدماتی نام گرفت) سالِ تلخ صدام را شیرین کرد. صدام از این پیروزی به عنوان بزرگترین، شیرینترین و بهترین پیروزی عمرش یاد کرد. (جنگ ایران و عراق، موضوعات و مسایل، ص191)
پیش از عملیات نشانههای فراوانی از لو رفتن آن وجود داشت و بهصورت عجیب و باورنکردنی افراد بسیاری از جزییات عملیات و منطقهی عملیاتی باخبر بودند. در کتابهای خاطرات نمونههای فراوانی از این موضوع وجود دارد.
همچنین گزارشهایی از گسترش خرافات میان نیروهای ایرانی دیده میشد. افرادی مدعی دیدن امام زمان بودند و از قول امام زمان خبرهایی میدادند. مهدیقلی رضایی از نیروهای اطلاعات عملیات میگوید وقتی یکی از مدعیان گفته بود امام زمان گفته است من در داخل کانال در پشت بشکههای فوگاز مخفی شدهام و ... ؛ «برق از سرم پرید! بچهها چه اطلاعاتی داشتند! ما تا آن روز بین نیروهای گردان حرفی از کانال و بشکههای فوگاز نزده بودیم. پخش شدن این اطلاعات، قبل از توجیه شب حمله، موجب لو رفتن عملیات میشد؛ اما کار به جایی رسیده بود که از زبان هرکس میتوانستیم اطلاعات جامعی بگیریم.» او میگوید روحانی پیشنماز برای رزمندهها چنان از جزییات عملیات میگفت که «از تعجب نزدیک بود شاخ دربیاورم. صحبتهایش به یک جلسهی توجیهی بیشتر شبیه بود تا به سخنرانی بینالصلاتین.»(لشکر خوبان، ص86)
ظهیرنژاد فرمانده قبلی نیروی زمینی حالا رئیس ستاد مشترک ارتش شده بود و صیاد شیرازی جایگزین او در فرماندهی نیروی زمینی، اما با وجود اهمیت ستاد مشترک، به دلایلی در جریان امور قرار نمیگرفت. سرهنگ یعقوب حسینی از محققان مطرح ارتش در کتاب «والفجر مقدماتی» نوشته که قاطعیت در تصمیم برای اجرای این عملیات به قدری بود که لزومی برای مخفی نگهداشتن آن «در محافل داخلی و بینالمللی بههیچوجه احساس نمیشد و تمام محافل داخلی و خارجی از حملهی وسیع قریبالوقوع نیروهای ایران در صحنهی عملیات خوزستان و شرق عماره آگاه بودند.» او نامهای بسیار جالب از ظهیرنژاد خطاب به نیروی زمینی ارتش در چند هفته مانده به اجرای عملیات منتشر کرده: «اکنون که خبر حملهی بزرگ، خانه به خانه، مغازه به مغازه در همهجا و همهی محافل گفته میشود... خواهشمند است دستور فرمایید یک نسخه از طرح عملیات این حمله را ... هر چه سریعتر به ستاد مشترک ارسال دارند که مورد بررسی و اظهارنظر قرار گیرد.»(عملیات والفجر مقدماتی، ص65)
صدام و وزارت دفاع عراق نیز چند باری آشکارا از حملهی بعدی ایران در این منطقه خبر داده بودند. ششم بهمن کمتر از دو هفته مانده به آغاز عملیات که نیروهای پرشمار ایران در منطقه بودند، صدام گفت اطلاعات به آنها نشان میدهد که ایرانیها قصد حمله در این منطقه را دارند و افراد زیادی را به منطقه آورده و مراکز فرماندهی تشکیل دادهاند.(روزشمار جنگ، ج۲۳، ص462 تا 463) و شگفت آنکه به روایت سردار علایی پیش از این عملیات تعدادی از افراد اطلاعات عملیات اسیر شدند و چند سرباز که با سازمان منافقین مرتبط بودند به عراق پناهنده شدند. (تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق، ج1، ص595)
برخی فرماندهان با توجه به اسارت نیروهای اطلاعات عملیات و شواهد دیگر میگفتند: «دشمن دقیقا میداند از کجا حمله خواهیم کرد.»(عملیات والفجر مقدماتی، ص62)
اما برخی نیز این نشانهها را چندان جدی نمیگرفتند.
ادامه در پست بعدی👇
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
شیرینترین پیروزی صدام در جنگ با ایران
بخش دوم
ادامهی پست قبل
با وجود شواهد زیاد از لو رفتن عملیات، شمخانی از فرماندهان ارشد سپاه، در نزدیکی عملیات در جمع فرماندهان میگفت که در آستانهی تشکیل اجلاس غیرمتعهدها هستیم «و گویا قرار است جنگ ایران و عراق در آن مطرح شود. اگر ما پیروزی جدیدی بهدست نیاوریم، در این مذاکرات قدرت مانور سیاسی قوی نخواهیم داشت.» از ضرورت پیروزی برای قطع پشتیبانی از صدام گفت و اینکه «برای رسیدن به این هدف حساس نباید مسایل کوچک مانند به اسارت رفتن پنج نفر سبب ایجاد شک و تردید در ما باشد و بگوییم همهی عملیات بهوسیلهی دشمن کشف شده است. این خود به نفع دستگاههای تبلیغاتی دشمن است.»(عملیات والفجر مقدماتی، ص58 تا 59)
مهدی کیانی از فرماندهان سپاه میگوید: «یادم است كه در والفجر مقدماتى، آیتاللّه خامنهاى آن موقع رییسجمهور بود و قرار بود برود كنفرانس غیرمتعهدها. آقاى شمخانى در جلسهاى به ما فرماندهان گفت باید عملیاتى شود تا دست ایشان در كنفرانس پر باشد. بهراستى چرا مسائل جنگ را به مسائل سیاسى آلوده كردند؟ آیا این همه امكانات نیرویى و مادى باید خرج یك ژست سیاسى ما شود؟ به هرحال ما بعد از خرمشهر، هزینهی سنگینى براى والفجر مقدماتى و رمضان دادیم كه تا به امروز هنوز در حال پس دادن هزینهاش هستیم.»(یک شهر، یک جهانآرا، ص۷۰)
اختلاف ارتش و سپاه هم برای اجرای این عملیات در اوج بود. فرماندهان ارتش معتقد بودند عملیات باید در منطقهی شمالی فکه طراحی شود و به دلایل فراوان نظامی عملیات موفق نخواهد بود. صیاد شیرازی به تهران رفت اما نتیجهای دربارهی تغییر عملیات بهدست نیاورد. رئیسجمهور خامنهای که رئیس شورای عالی دفاع بود به او گفته بود تا اجلاس غیرمتعهدها «حدود یک ماه وقت داریم» و «باید مشتمان در کنفرانس پر باشد.» (بازخوانی جنگ تحمیلی، ص108)
عملیات 17 بهمن آغاز و بهسرعت به یکی از تلخترین شکستهای ایران در جنگ تبدیل شد و رزمندگان بسیاری مظلومانه شهید شدند. ابراهیم همت از فرماندهان عملیات روایت کرده که چگونه عراقیها رزمندههای ایرانی را قتلعام کردند و بالاسر بچههای زخمی میآمدند و با تیر خلاص میزدنشان.(به روایت همت، ص573)
بعثیها جشن گرفتند. امیر عبدالحسين مفید که از تلویزیون عراق مراسم جشن را در شامگاه اولین روز عملیات دیده بود مینویسد جشن «به مناسبت شکست ایران در عملیات عماره با حضور مدعوین و خانوادهها برپا بود که در آن سرود مهیج «عماره عماره» خوانده شد. معنی این کار این است که آنها آنقدر به خودشان اطمینان داشتند که برای این جشن، شعر و آهنگ و مجریان و تمرینات و بالاخره دعوت مردم به سالن و اجرای نمایش پیشبینی کرده بودند.» (بازخوانی جنگ تحمیلی، ص106)
حجم خبرها از لو رفته بودن عملیات بهقدری زیاد بود که امام نیز در جریان قرار گرفته بود. پس از این عملیات ابراهیم همت از فرماندهان ارشد سپاه جملههایی از امام برای رزمندهها میخواند که میگفت عین جملات امام است: «کوچکترین کوتاهی در مراعات اصول امنیتی، گناه بزرگ شناخته میشود و شرکت در ریختن خون شهدا است... به این وضع نباشد که میگفتند در جریان ناکامی عملیات والفجر مقدماتی، علت اصلی آن بود که صدام بیدار بوده است... در لو رفتن عملیات به دشمن، هرکس چه آگاهانه و چه ناآگاهانه دست داشته باشد در ریختن خون شهدا شریک است.»(به روایت همت، ص590)
اما آیا کسی برای این حجم از بیاحتیاطی در عملیات والفجر مقدماتی مواخذه شد؟ آیا اینگونه بیاحتیاطیها در ادامهی جنگ از میان رفت؟
والفجر مقدماتی طرح پیشنهادی سپاه بود که با همراهی ارتش انجام شد. پس از شکست، فرصت عملیاتی را به ارتش دادند تا عملیاتی را در زمین پیشنهادیاش با همراهی نیروهای سپاه برگزار کند اما حالا دشمن کاملا هوشیار بود و آن عملیات هم با نام والفجر ۱ در فروردین 62 به شکست تلخی تبدیل شد. با این دو شکست در منطقهی روبروی العماره جبههی ایران در شرایط سختی قرار گرفت و فرماندهانی که با هاشمی رفسنجانی از تشکیل حکومت اسلامی در العمارهی عراق میگفتند در تنگنای شکست قرار گرفتند. پس از این عملیاتها ابراهیم همت به نیروها میگفت وقتی به شهر میروند؛ «بنا به فرمان امام ما تکلیف شرعی داریم که از تداوم حضور ملت در امر جنگ حراست کنیم، لذا در بازگویی مشاهدات و تجربههایتان از عملیات برای دوستان، اقوام، همکاران و اهل محلِ خودتان لازم است بسیار دقت به خرج بدهید... طوری حرف نزنند که خدای ناخواسته بر روحیهی مردم تاثیر منفی و ناجور باقی بگذارد.»(به روایت همت، ص649)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
بخش دوم
ادامهی پست قبل
با وجود شواهد زیاد از لو رفتن عملیات، شمخانی از فرماندهان ارشد سپاه، در نزدیکی عملیات در جمع فرماندهان میگفت که در آستانهی تشکیل اجلاس غیرمتعهدها هستیم «و گویا قرار است جنگ ایران و عراق در آن مطرح شود. اگر ما پیروزی جدیدی بهدست نیاوریم، در این مذاکرات قدرت مانور سیاسی قوی نخواهیم داشت.» از ضرورت پیروزی برای قطع پشتیبانی از صدام گفت و اینکه «برای رسیدن به این هدف حساس نباید مسایل کوچک مانند به اسارت رفتن پنج نفر سبب ایجاد شک و تردید در ما باشد و بگوییم همهی عملیات بهوسیلهی دشمن کشف شده است. این خود به نفع دستگاههای تبلیغاتی دشمن است.»(عملیات والفجر مقدماتی، ص58 تا 59)
مهدی کیانی از فرماندهان سپاه میگوید: «یادم است كه در والفجر مقدماتى، آیتاللّه خامنهاى آن موقع رییسجمهور بود و قرار بود برود كنفرانس غیرمتعهدها. آقاى شمخانى در جلسهاى به ما فرماندهان گفت باید عملیاتى شود تا دست ایشان در كنفرانس پر باشد. بهراستى چرا مسائل جنگ را به مسائل سیاسى آلوده كردند؟ آیا این همه امكانات نیرویى و مادى باید خرج یك ژست سیاسى ما شود؟ به هرحال ما بعد از خرمشهر، هزینهی سنگینى براى والفجر مقدماتى و رمضان دادیم كه تا به امروز هنوز در حال پس دادن هزینهاش هستیم.»(یک شهر، یک جهانآرا، ص۷۰)
اختلاف ارتش و سپاه هم برای اجرای این عملیات در اوج بود. فرماندهان ارتش معتقد بودند عملیات باید در منطقهی شمالی فکه طراحی شود و به دلایل فراوان نظامی عملیات موفق نخواهد بود. صیاد شیرازی به تهران رفت اما نتیجهای دربارهی تغییر عملیات بهدست نیاورد. رئیسجمهور خامنهای که رئیس شورای عالی دفاع بود به او گفته بود تا اجلاس غیرمتعهدها «حدود یک ماه وقت داریم» و «باید مشتمان در کنفرانس پر باشد.» (بازخوانی جنگ تحمیلی، ص108)
عملیات 17 بهمن آغاز و بهسرعت به یکی از تلخترین شکستهای ایران در جنگ تبدیل شد و رزمندگان بسیاری مظلومانه شهید شدند. ابراهیم همت از فرماندهان عملیات روایت کرده که چگونه عراقیها رزمندههای ایرانی را قتلعام کردند و بالاسر بچههای زخمی میآمدند و با تیر خلاص میزدنشان.(به روایت همت، ص573)
بعثیها جشن گرفتند. امیر عبدالحسين مفید که از تلویزیون عراق مراسم جشن را در شامگاه اولین روز عملیات دیده بود مینویسد جشن «به مناسبت شکست ایران در عملیات عماره با حضور مدعوین و خانوادهها برپا بود که در آن سرود مهیج «عماره عماره» خوانده شد. معنی این کار این است که آنها آنقدر به خودشان اطمینان داشتند که برای این جشن، شعر و آهنگ و مجریان و تمرینات و بالاخره دعوت مردم به سالن و اجرای نمایش پیشبینی کرده بودند.» (بازخوانی جنگ تحمیلی، ص106)
حجم خبرها از لو رفته بودن عملیات بهقدری زیاد بود که امام نیز در جریان قرار گرفته بود. پس از این عملیات ابراهیم همت از فرماندهان ارشد سپاه جملههایی از امام برای رزمندهها میخواند که میگفت عین جملات امام است: «کوچکترین کوتاهی در مراعات اصول امنیتی، گناه بزرگ شناخته میشود و شرکت در ریختن خون شهدا است... به این وضع نباشد که میگفتند در جریان ناکامی عملیات والفجر مقدماتی، علت اصلی آن بود که صدام بیدار بوده است... در لو رفتن عملیات به دشمن، هرکس چه آگاهانه و چه ناآگاهانه دست داشته باشد در ریختن خون شهدا شریک است.»(به روایت همت، ص590)
اما آیا کسی برای این حجم از بیاحتیاطی در عملیات والفجر مقدماتی مواخذه شد؟ آیا اینگونه بیاحتیاطیها در ادامهی جنگ از میان رفت؟
والفجر مقدماتی طرح پیشنهادی سپاه بود که با همراهی ارتش انجام شد. پس از شکست، فرصت عملیاتی را به ارتش دادند تا عملیاتی را در زمین پیشنهادیاش با همراهی نیروهای سپاه برگزار کند اما حالا دشمن کاملا هوشیار بود و آن عملیات هم با نام والفجر ۱ در فروردین 62 به شکست تلخی تبدیل شد. با این دو شکست در منطقهی روبروی العماره جبههی ایران در شرایط سختی قرار گرفت و فرماندهانی که با هاشمی رفسنجانی از تشکیل حکومت اسلامی در العمارهی عراق میگفتند در تنگنای شکست قرار گرفتند. پس از این عملیاتها ابراهیم همت به نیروها میگفت وقتی به شهر میروند؛ «بنا به فرمان امام ما تکلیف شرعی داریم که از تداوم حضور ملت در امر جنگ حراست کنیم، لذا در بازگویی مشاهدات و تجربههایتان از عملیات برای دوستان، اقوام، همکاران و اهل محلِ خودتان لازم است بسیار دقت به خرج بدهید... طوری حرف نزنند که خدای ناخواسته بر روحیهی مردم تاثیر منفی و ناجور باقی بگذارد.»(به روایت همت، ص649)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
دوستان عزیزم،
در ۵ سالی که کمتر اینجا نوشتهام،
به همراه تیم پژوهشیام در کنار مطالعات تاریخی، حوزههای جدیدی را تجربه کردهام که به زودی خبرهای تازهای برای شما خواهم داشت.
برای ارائهی نتایج مطالعات پنج سال گذشته و توسعهی این مطالعات و تیم پژوهشی در جستجوی محققان و نویسندگانی تازه هستم.
به پژوهشگرانی نیاز دارم که حتما مسلط به زبان انگلیسی باشند و دست به قلم و آشنا با فضای نگارش روایی باشند. همچنین علاقهمند به مطالعه و کسب تجربه و همکاری با سایر اعضای تیم. تسلط ابتدایی به نرمافزار Word و به طور کلی تسلط نسبی به کار با کامپیوتر و تحقیقات اینترنتی، از دیگر ملزومات است.
حوزههای کلی موضوعات پژوهشی اینهاست؛
تاریخ معاصر ایران
هنرهای تجسمی
تحولات آینده
دینپژوهی
ترجمه
نکتهی قابل ذکر اینکه آشنایی کامل به تمام این حوزهها الزامی نیست اما علاقهمندی و اشتیاق به توسعهی دانش و تحقیق، امتیازی مثبت تلقی میشود.
عزیزان علاقهمند و دارای شرایط، لطفا تنها از طریق ایمیلی که در انتهای پیام آمده، این اطلاعات را برایم بفرستند؛
یک. رزومه
دو. یک نمونه متن که بتوانم با شیوه نگارششان آشنا شوم.
لطفا پس از ارسال ایمیل به اندازهی کافی برای پاسخ صبور باشید.
[email protected]
در ۵ سالی که کمتر اینجا نوشتهام،
به همراه تیم پژوهشیام در کنار مطالعات تاریخی، حوزههای جدیدی را تجربه کردهام که به زودی خبرهای تازهای برای شما خواهم داشت.
برای ارائهی نتایج مطالعات پنج سال گذشته و توسعهی این مطالعات و تیم پژوهشی در جستجوی محققان و نویسندگانی تازه هستم.
به پژوهشگرانی نیاز دارم که حتما مسلط به زبان انگلیسی باشند و دست به قلم و آشنا با فضای نگارش روایی باشند. همچنین علاقهمند به مطالعه و کسب تجربه و همکاری با سایر اعضای تیم. تسلط ابتدایی به نرمافزار Word و به طور کلی تسلط نسبی به کار با کامپیوتر و تحقیقات اینترنتی، از دیگر ملزومات است.
حوزههای کلی موضوعات پژوهشی اینهاست؛
تاریخ معاصر ایران
هنرهای تجسمی
تحولات آینده
دینپژوهی
ترجمه
نکتهی قابل ذکر اینکه آشنایی کامل به تمام این حوزهها الزامی نیست اما علاقهمندی و اشتیاق به توسعهی دانش و تحقیق، امتیازی مثبت تلقی میشود.
عزیزان علاقهمند و دارای شرایط، لطفا تنها از طریق ایمیلی که در انتهای پیام آمده، این اطلاعات را برایم بفرستند؛
یک. رزومه
دو. یک نمونه متن که بتوانم با شیوه نگارششان آشنا شوم.
لطفا پس از ارسال ایمیل به اندازهی کافی برای پاسخ صبور باشید.
[email protected]
کاش نیامده بودند
حضور مردم
و
نگرانیهای جنتی
پیروزی خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ ناظران داخلی و خارجی را شگفتزده کرد.
در ابتدا کمتر کسی میتوانست احتمال پیروزی خاتمی را بدهد. نامزد اصلی جناح چپ، میرحسین موسوی بود که با کنارهگیری او، سیدمحمد خاتمی در حالی پا به عرصهی انتخابات گذاشت که حتی خود او و اطرافیانش امید چندانی به پیروزیاش در انتخابات نداشتند.
رهبر هم با روی باز از نامزدی سیدمحمد خاتمی استقبال کرد. خاتمی وزیر ارشادی بود که یکی از دلایل اصلی استعفایش از وزارت ارشاد در سال ۷۱، فشارهایی بود که از ناحیهی سخنان رهبر بر او وارد میشد.
آیا رهبری احتمال پیروزی خاتمیِ کمتر شناختهشده را میداد؟ اگر چنین احتمالی میداد، چگونه حاضر شده بود خاتمی پا به عرصهی رقابتی بگذارد که برندهی آن، نهتنها همان وزارتخانه، بلکه دهها وزارتخانهی دیگر را نیز به دست میگرفت؟ چند ماه بعد، با نزدیک شدن به روز انتخابات، بسیاری پیروزی خاتمی را قطعی میدیدند، اما آنگونه که هاشمی از دیدارش با رهبری روایت کرده است، ۳۰ اردیبهشت، سه روز مانده به برگزاری انتخابات، رهبری «هنوز ناطق را جلو میداند، اما فکر میکردند به مرحلهی دوم میرسد.»
رهبر کمی پس از انتخابات گفت که ماهها پیش از برگزاری انتخابات و آغاز رقابتهای تبلیغاتی، کسانی «از بزرگان و عزيزان و برجستگان كشور» نزد او رفته بودند؛ «مكرّر به من میگفتند كه اگر شما به شخص خاصى براى رياستجمهورى نظر داريد، آن را به ما بگوييد تا ما اوضاع و احوال را هموار كنيم و مردم را هدايت نماييم كه همان انجام گيرد. من به آنها گفتم آنچه من از خدا خواستهام، ۳۰ ميليون رأى است. در طول اين چند ماه قبل از انتخابات، هرچه اصرار شد، آقايان محترم مسئولان برجستهى كشور و ديگران، غير از همين حرف، چيزى از من نشنيدند.» اما آیا آیتالله خامنهای در انتخابات به کسی نظر نداشت؟
تنور رقابتهای انتخاباتی سال ۷۶ به تدریج داغتر میشد و مردم زیادی آمادهی رأی دادن میشدند. آیتالله خامنهای، در سخنرانی ۲۳ اردیبهشت، با اشاره به این موضوع که «گفته میشود رهبری به هیچ یک از نامزدها نظری ندارد»، گفت: «مگر میشود به کسی نظر نداشت؟ من گمان نمیکنم کسی به قدر من، این آقایان نامزدها را بشناسد. من برخی را از دوران مبارزه و برخی دیگر را از آغاز پیروزی انقلاب میشناسم، بنابراین انتخاب اصلح امری طبیعی است.» پس از این سخنرانی بسیاری تحلیل کردند که نظر رهبری قطعا ناطقنوری است. رهبری عملکرد صداوسیما را هم تایید کرده بود. این در حالی بود که رقبای ناطقنوری به آنچه در صداوسیما میگذشت معترض بودند.
علی لاریجانی، رئیس صداوسیما، دلش برای راستها میتپید و نگران موفقیت خاتمی و چپها بود؛ شنبه ۶ اردیبهشت ۷۶، چند هفته پیش از انتخابات، هاشمی نوشته است: «عصر دکتر [علی] لاریجانی، [رئیس سازمان صداوسیما] آمد. نتیجهی افکارسنجی انتخابات را آورد که نشان میدهد، به موازات پایین آمدن شانس آقای ناطقنوری، شانس آقای خاتمی بالا میرود؛ اظهار نگرانی نمود و از من استمداد کرد.» (انتقال قدرت، ص۹۸)
در آستانهی انتخابات، آیتالله مهدوی کنی هم جملهای گفت که تیتر یک روزنامهی ابرار شد؛ «حدس میزنیم نظر مقام معظم رهبری به آقای ناطقنوری است.» هرچند رهبری نام نامزد مورد نظرش را به کسی نگفته بود اما فضای انتخابات به گونهای بود که حتی سردار رفیقدوست پس از سالها در خاطراتش تاکید میکند: «همه میدانستند نظر مقام معظم رهبری آقای ناطق است.» (برای تاریخ میگویم، ص۳۱۸)
اما مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ خاتمی را انتخاب کردند و معادلهی جدیدی را رقم زدند. چهار سال پیش از آن، در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۲، کمتر از ۱۷ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند.
در انتخابات سال ۷۶، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. آرای خاتمی حدود دو برابر منتخب دورهی پیش بود. حدود ۴ میلیون رأی بیش از کل مشارکت سال ۷۲ تنها به خاتمی رسید.
سال ۷۷، یک سال بعد از انتخابات ریاستجمهوری، بنا بود انتخابات خبرگان رهبری برگزار شود. هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ نوشته که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، به او گفته است: «نیازی به تبلیغ زیاد و رقابت و وسعت حضور مردم در پای صندوقهای رأی نیست.» و گفت کاش این کار در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ هم نشده بود. (در جستجوی مصلحت، ص۳۲۹)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
حضور مردم
و
نگرانیهای جنتی
پیروزی خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ ناظران داخلی و خارجی را شگفتزده کرد.
در ابتدا کمتر کسی میتوانست احتمال پیروزی خاتمی را بدهد. نامزد اصلی جناح چپ، میرحسین موسوی بود که با کنارهگیری او، سیدمحمد خاتمی در حالی پا به عرصهی انتخابات گذاشت که حتی خود او و اطرافیانش امید چندانی به پیروزیاش در انتخابات نداشتند.
رهبر هم با روی باز از نامزدی سیدمحمد خاتمی استقبال کرد. خاتمی وزیر ارشادی بود که یکی از دلایل اصلی استعفایش از وزارت ارشاد در سال ۷۱، فشارهایی بود که از ناحیهی سخنان رهبر بر او وارد میشد.
آیا رهبری احتمال پیروزی خاتمیِ کمتر شناختهشده را میداد؟ اگر چنین احتمالی میداد، چگونه حاضر شده بود خاتمی پا به عرصهی رقابتی بگذارد که برندهی آن، نهتنها همان وزارتخانه، بلکه دهها وزارتخانهی دیگر را نیز به دست میگرفت؟ چند ماه بعد، با نزدیک شدن به روز انتخابات، بسیاری پیروزی خاتمی را قطعی میدیدند، اما آنگونه که هاشمی از دیدارش با رهبری روایت کرده است، ۳۰ اردیبهشت، سه روز مانده به برگزاری انتخابات، رهبری «هنوز ناطق را جلو میداند، اما فکر میکردند به مرحلهی دوم میرسد.»
رهبر کمی پس از انتخابات گفت که ماهها پیش از برگزاری انتخابات و آغاز رقابتهای تبلیغاتی، کسانی «از بزرگان و عزيزان و برجستگان كشور» نزد او رفته بودند؛ «مكرّر به من میگفتند كه اگر شما به شخص خاصى براى رياستجمهورى نظر داريد، آن را به ما بگوييد تا ما اوضاع و احوال را هموار كنيم و مردم را هدايت نماييم كه همان انجام گيرد. من به آنها گفتم آنچه من از خدا خواستهام، ۳۰ ميليون رأى است. در طول اين چند ماه قبل از انتخابات، هرچه اصرار شد، آقايان محترم مسئولان برجستهى كشور و ديگران، غير از همين حرف، چيزى از من نشنيدند.» اما آیا آیتالله خامنهای در انتخابات به کسی نظر نداشت؟
تنور رقابتهای انتخاباتی سال ۷۶ به تدریج داغتر میشد و مردم زیادی آمادهی رأی دادن میشدند. آیتالله خامنهای، در سخنرانی ۲۳ اردیبهشت، با اشاره به این موضوع که «گفته میشود رهبری به هیچ یک از نامزدها نظری ندارد»، گفت: «مگر میشود به کسی نظر نداشت؟ من گمان نمیکنم کسی به قدر من، این آقایان نامزدها را بشناسد. من برخی را از دوران مبارزه و برخی دیگر را از آغاز پیروزی انقلاب میشناسم، بنابراین انتخاب اصلح امری طبیعی است.» پس از این سخنرانی بسیاری تحلیل کردند که نظر رهبری قطعا ناطقنوری است. رهبری عملکرد صداوسیما را هم تایید کرده بود. این در حالی بود که رقبای ناطقنوری به آنچه در صداوسیما میگذشت معترض بودند.
علی لاریجانی، رئیس صداوسیما، دلش برای راستها میتپید و نگران موفقیت خاتمی و چپها بود؛ شنبه ۶ اردیبهشت ۷۶، چند هفته پیش از انتخابات، هاشمی نوشته است: «عصر دکتر [علی] لاریجانی، [رئیس سازمان صداوسیما] آمد. نتیجهی افکارسنجی انتخابات را آورد که نشان میدهد، به موازات پایین آمدن شانس آقای ناطقنوری، شانس آقای خاتمی بالا میرود؛ اظهار نگرانی نمود و از من استمداد کرد.» (انتقال قدرت، ص۹۸)
در آستانهی انتخابات، آیتالله مهدوی کنی هم جملهای گفت که تیتر یک روزنامهی ابرار شد؛ «حدس میزنیم نظر مقام معظم رهبری به آقای ناطقنوری است.» هرچند رهبری نام نامزد مورد نظرش را به کسی نگفته بود اما فضای انتخابات به گونهای بود که حتی سردار رفیقدوست پس از سالها در خاطراتش تاکید میکند: «همه میدانستند نظر مقام معظم رهبری آقای ناطق است.» (برای تاریخ میگویم، ص۳۱۸)
اما مردم در دوم خرداد ۱۳۷۶ خاتمی را انتخاب کردند و معادلهی جدیدی را رقم زدند. چهار سال پیش از آن، در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۲، کمتر از ۱۷ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند.
در انتخابات سال ۷۶، نزدیک به ۳۰ میلیون نفر در انتخابات شرکت کردند. آرای خاتمی حدود دو برابر منتخب دورهی پیش بود. حدود ۴ میلیون رأی بیش از کل مشارکت سال ۷۲ تنها به خاتمی رسید.
سال ۷۷، یک سال بعد از انتخابات ریاستجمهوری، بنا بود انتخابات خبرگان رهبری برگزار شود. هاشمی رفسنجانی در خاطرات روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۷ نوشته که احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان، به او گفته است: «نیازی به تبلیغ زیاد و رقابت و وسعت حضور مردم در پای صندوقهای رأی نیست.» و گفت کاش این کار در انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ هم نشده بود. (در جستجوی مصلحت، ص۳۲۹)
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
سخنان ژیگولی خاتمی
(برشی از کتاب منتشرنشدهی زندگی و زمانهی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلینیا، انتشارات سایان.)
محمدعلی ابطحی، از مجمع روحانیون مبارز: «یادم هست در اولین سخنرانی، آقای خاتمی در اوجش راجع به مسائل جامعهی مدنی حرف زد. این سخنرانی در مورد جامعهی مدنی و اعتقادات آقای خاتمی پیرامون جامعهی مدنی که پخش شد، برای تیپهای عملگرایی مثل ما که در ستاد آقای خاتمی بودیم، خیلی تلخ بود. حتی فردای آن روز آقای محمدعلی نجفی و آقای کرباسچی و شخص دیگری... آمدند و گفتند: برویم پیش آقای خاتمی که بگوییم این بحثها خوب نیست. همانجا بحث و جدل خیلی زیادی شد و آقای خاتمی گفت اینها مبناست. ما باید بدانیم و آن را برای آینده روشن کنیم.» محمدعلی ابطحی از مجمع روحانیون مبارز.
محسن امینزاده، مسئول ستاد تبلیغاتی خاتمی، میگوید: «آقای خاتمی هر جا میرفت، در دانشگاه یا جمع عمومی مردم، همیشه با زبان و ادبیات فاخر صحبت میکرد.» و آنها از خودشان میپرسیدند که آیا مردم با این ادبیات ارتباط برقرار میکنند؟ اما به تدریج به نتیجه رسیدند این نوع سخن گفتن «منفی نیست و نتایج مثبتی هم دارد.» تاجزاده میگوید برخی از دوستانشان به ادبیات و محتوای سخنان خاتمی انتقاد داشتند اما خودش معتقد است این ادبیات جواب گرفت و برخی عبارتها مانند «جامعهی مدنی» به خوبی در جامعه جا افتاد.
هادی خانیکی میگوید برخی مانند بهزاد نبوی جنس حرفهای خاتمی دربارهی جامعهی مدنی را به اصطلاح «ژیگولی میدانستند.» بهزاد نبوی تایید میکند و میگوید: «یکی از کسانی بودم که خیلی عصبانی بودم که چرا آقای خاتمی اصلا شعار اقتصادی عدالت اجتماعی نمیدهد؟ میگفتم رأی نمیآورد، مردم نمیدانند توسعهی سیاسی چیست، جامعهی مدنی چی هست. واقعا هم مردم شاید نمیدانستند و الان هم نمیدانند. خود من هم نمیدانم، توسعهی سیاسی یعنی چه؟ جامعهی مدنی یعنی چه؟ چه برسد به مردم.»
خانیکی میگوید بهزاد نبوی معمولا برای پذیرفتن نظراتش پافشاری میکرد و اصرار او عصبانیت خاتمی را در پی داشت و خاتمی گفت: «من نمیتوانم دروغ بگویم، حرفهایم همینهاست؛ جامعهی مدنی و آزادی. اگر اینها را نمیخواهید، دنبال کس دیگری بروید.»
حالا پس از سالها که بهزاد به آن روزها نگاه میکند نتیجه میگیرد: «خاتمی جامعه را بهتر از ما میشناخت.» اما تاجزاده به نکتهی مهمی اشاره میکند و میگوید به تدریج مشخص شد مردم از خاتمی خوششان آمده و «طبیعتا در این حالت نقاط ضعف دیده نمیشود و فقط نقاط مثبت را میدیدند.»
در این روزها برشهایی از این کتاب را در کانال میگذارم؛ کتابی که نمیدانم چه زمانی منتشر خواهد شد.
این برشها مربوط به متن کتاب پیرامون انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ است.
مقصود از انتشار این بخشها مقایسهی شرایط امروز با آن روزها یا مقایسهی یکی از نامزدها با سیدمحمد خاتمی نیست اما ممکن است برای شرایط امروز نکات قابل تأملی داشته باشد.
امیدوارم در دولت جدید امکان انتشار این کتاب و همچنین کتاب توقیف شدهی «نکتههای تاریخی» فراهم شود.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
(برشی از کتاب منتشرنشدهی زندگی و زمانهی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلینیا، انتشارات سایان.)
محمدعلی ابطحی، از مجمع روحانیون مبارز: «یادم هست در اولین سخنرانی، آقای خاتمی در اوجش راجع به مسائل جامعهی مدنی حرف زد. این سخنرانی در مورد جامعهی مدنی و اعتقادات آقای خاتمی پیرامون جامعهی مدنی که پخش شد، برای تیپهای عملگرایی مثل ما که در ستاد آقای خاتمی بودیم، خیلی تلخ بود. حتی فردای آن روز آقای محمدعلی نجفی و آقای کرباسچی و شخص دیگری... آمدند و گفتند: برویم پیش آقای خاتمی که بگوییم این بحثها خوب نیست. همانجا بحث و جدل خیلی زیادی شد و آقای خاتمی گفت اینها مبناست. ما باید بدانیم و آن را برای آینده روشن کنیم.» محمدعلی ابطحی از مجمع روحانیون مبارز.
محسن امینزاده، مسئول ستاد تبلیغاتی خاتمی، میگوید: «آقای خاتمی هر جا میرفت، در دانشگاه یا جمع عمومی مردم، همیشه با زبان و ادبیات فاخر صحبت میکرد.» و آنها از خودشان میپرسیدند که آیا مردم با این ادبیات ارتباط برقرار میکنند؟ اما به تدریج به نتیجه رسیدند این نوع سخن گفتن «منفی نیست و نتایج مثبتی هم دارد.» تاجزاده میگوید برخی از دوستانشان به ادبیات و محتوای سخنان خاتمی انتقاد داشتند اما خودش معتقد است این ادبیات جواب گرفت و برخی عبارتها مانند «جامعهی مدنی» به خوبی در جامعه جا افتاد.
هادی خانیکی میگوید برخی مانند بهزاد نبوی جنس حرفهای خاتمی دربارهی جامعهی مدنی را به اصطلاح «ژیگولی میدانستند.» بهزاد نبوی تایید میکند و میگوید: «یکی از کسانی بودم که خیلی عصبانی بودم که چرا آقای خاتمی اصلا شعار اقتصادی عدالت اجتماعی نمیدهد؟ میگفتم رأی نمیآورد، مردم نمیدانند توسعهی سیاسی چیست، جامعهی مدنی چی هست. واقعا هم مردم شاید نمیدانستند و الان هم نمیدانند. خود من هم نمیدانم، توسعهی سیاسی یعنی چه؟ جامعهی مدنی یعنی چه؟ چه برسد به مردم.»
خانیکی میگوید بهزاد نبوی معمولا برای پذیرفتن نظراتش پافشاری میکرد و اصرار او عصبانیت خاتمی را در پی داشت و خاتمی گفت: «من نمیتوانم دروغ بگویم، حرفهایم همینهاست؛ جامعهی مدنی و آزادی. اگر اینها را نمیخواهید، دنبال کس دیگری بروید.»
حالا پس از سالها که بهزاد به آن روزها نگاه میکند نتیجه میگیرد: «خاتمی جامعه را بهتر از ما میشناخت.» اما تاجزاده به نکتهی مهمی اشاره میکند و میگوید به تدریج مشخص شد مردم از خاتمی خوششان آمده و «طبیعتا در این حالت نقاط ضعف دیده نمیشود و فقط نقاط مثبت را میدیدند.»
در این روزها برشهایی از این کتاب را در کانال میگذارم؛ کتابی که نمیدانم چه زمانی منتشر خواهد شد.
این برشها مربوط به متن کتاب پیرامون انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ است.
مقصود از انتشار این بخشها مقایسهی شرایط امروز با آن روزها یا مقایسهی یکی از نامزدها با سیدمحمد خاتمی نیست اما ممکن است برای شرایط امروز نکات قابل تأملی داشته باشد.
امیدوارم در دولت جدید امکان انتشار این کتاب و همچنین کتاب توقیف شدهی «نکتههای تاریخی» فراهم شود.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
چوب و چماق در انتخابات 76
(برشی از کتاب منتشرنشدهی زندگی و زمانهی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلینیا، انتشارات سایان)
فشار انتخابات زیاد بود اما خاتمی برخلاف گذشته کمتر عصبانی میشد. هادی خانیکی برایم تعریف کرد که روزی در میانهی تبلیغات انتخاباتی به خاتمی گفته: «برخوردهایتان تغییر کرده است و کمتر عصبانی میشوید.» خاتمی هم به شوخی پاسخ داده: «از بس امثال اللهکرم و اینها را دیدم، شماها برایم قابل تحمل شدید.»
در انتخابات ۷۶ نیروهای معروف به انصار حزبالله و افرادی مانند اللهکرم با همراهی مداح تهرانی، منصور ارضی، حضوری پررنگ علیه جریان خاتمی داشتند که بیشتر به نفع خاتمی تمام شد. در اردیبهشت ماه موج حمایت از خاتمی، نه هفتهبههفته، که روزبهروز وسیعتر میشد و برخوردهای نیروهایی که به عنوان بسیجی و حزباللهی شناخته میشدند با جریان خاتمی رنگ و بوی خشنتری به خود میگرفت.
در مصاحبه با شخصیتهای سیاسی فعال در جریان خاتمی، آنها هنوز هم بسیاری از خشونتها را با جزئیات به خاطر دارند. عبدالله نوری در مصاحبهمان میگوید وقتی به شهرهای مختلف میرفتند، استقبال برایشان بسیار عجیب بود و از آن عجیبتر برخوردهای خشن مخالفان؛ «یک اقلیت عجیبی در مقابل اکثریت.»
خانیکی به یاد دارد که پیش از سخنرانی خاتمی در یکی از شهرها به دستور رئیس دانشگاه، جلوی سالنی که خاتمی بنا بود در آن سخنرانی کند، آجر خالی کرده بودند یا جلساتی را روایت میکند که به یکباره جمعیتی به آن هجوم میآوردند و کار حتی به گرفتن بلندگو از دست خاتمی میرسید.
همان روزها ویژهنامهی انتخاباتی نشریهی شلمچه، متعلق به مسعود دهنمکی از موسسین گروه انصار حزبالله، در تیراژی وسیع منتشر شد. در این ویژهنامه نظرات تعدادی از سران گروه انصار حزبالله از قبيل حسین اللهکرم، منصور ارضی، محمود ژولیده، حسین سازور، ابوالمعالی و دیگران، دربارهی کاندیداها منعکس شده بود. یکی از آنان گفته بود: «ما ممكن است نگوییم به چه کسی رأی بدهید، ولی قطعا میگوییم به چه کسی رأی ندهید.» به همین علت گفته میشد این ویژهنامهی انتخاباتی، به «فحشنامهای ویژه» عليه سیدمحمد خاتمی تبدیل شده است. در ادامه، بخشهایی از سخنان سران گروه انصار حزبالله که در این ویژهنامه منتشر شده بود، آمده است؛
- «رئيسجمهور آینده اگر شیعهی تنوری و فدایی ولایت نباشد، مسلما به سرنوشت بنیصدر دچار میشود.»
- «سؤال من این است که آیا واقعا آقای خاتمی در حوزهی علمیه بزرگ شدهاند؟ بسیار بعید است، اینها اهل حوزه نیستند و اهلیت حوزه ندارند.»
- «دعا کنند و از خدا بخواهند که رئیسجمهور نشوند. زیرا حزبالله روز خوشی برای آنها باقی نخواهد گذاشت.»
- «ما باید تابع محض ولايت باشیم. سرسپرده یعنی شیعهی تنوری. هرچه ولی فقیه میگوید درست است و دیگران برای خودشان حرف میزنند. حرف همهی بسیجیها و رزمندهها این است که [رئیسجمهور آینده] در مقابل رهبر باید سرش پایین باشد و بیخود میکند کسی بگوید رهبر یک نفر است و من هم یک نفر.»
اما مطالب مهم دیگری نیز در نشریه منتشر شده بود و آنها پیشبینی کرده بودند که گروههای حامی آقای خاتمی، طرح سه مرحلهای برای مقابله با ولایت فقیه دارند؛
« ١- اولین دستور کار این دستهها محدود کردن ولی فقیه در چارچوب قانون و تحت شعار عوامفریبانهی رأی اکثریت است.
۲- دومین گام این گروه در صورت عدم توفیق در گام نخست، ایجاد دکان در مقابل مقام عظمای ولایت است.
٣- اینان اگر در اولین و دومین گام موفق به حذف ولی فقیه و براندازی نظام و جایگزینی شخص مورد نظرشان نشدند، به راهحل دیگری روی خواهند آورد و آن به شهادت رسانیدن مقام عظمای ولایت است.»
در همین ایام، عدهای نیز در برابر این دست سخنان موضع گرفتند. موسوی خوئینیها روز ۱۷ اردیبهشت در شیراز گفت: «کجای حکومت ولی فقیه متزلزل است که عدهای نادان آن را محکم کنند؟»
اگرچه در ویژهنامهی انتخاباتی حزبالله، از کاندیدای مورد حمایت انصار حزبالله نامی به صراحت برده نشده بود، اما در متنی که دربارهی خصلتهای رئیسجمهور آینده نوشته بودند، گرایشهای سیاسی خود را چنین معرفی کرده بود: «حزباللهی عملش «راست» است. ظواهر و باطن زندگیش «راست» است. جناحش «راست» است. پس بیایید همه «راست» باشیم. راست بمانیم و راست بمیریم...»
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
(برشی از کتاب منتشرنشدهی زندگی و زمانهی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلینیا، انتشارات سایان)
فشار انتخابات زیاد بود اما خاتمی برخلاف گذشته کمتر عصبانی میشد. هادی خانیکی برایم تعریف کرد که روزی در میانهی تبلیغات انتخاباتی به خاتمی گفته: «برخوردهایتان تغییر کرده است و کمتر عصبانی میشوید.» خاتمی هم به شوخی پاسخ داده: «از بس امثال اللهکرم و اینها را دیدم، شماها برایم قابل تحمل شدید.»
در انتخابات ۷۶ نیروهای معروف به انصار حزبالله و افرادی مانند اللهکرم با همراهی مداح تهرانی، منصور ارضی، حضوری پررنگ علیه جریان خاتمی داشتند که بیشتر به نفع خاتمی تمام شد. در اردیبهشت ماه موج حمایت از خاتمی، نه هفتهبههفته، که روزبهروز وسیعتر میشد و برخوردهای نیروهایی که به عنوان بسیجی و حزباللهی شناخته میشدند با جریان خاتمی رنگ و بوی خشنتری به خود میگرفت.
در مصاحبه با شخصیتهای سیاسی فعال در جریان خاتمی، آنها هنوز هم بسیاری از خشونتها را با جزئیات به خاطر دارند. عبدالله نوری در مصاحبهمان میگوید وقتی به شهرهای مختلف میرفتند، استقبال برایشان بسیار عجیب بود و از آن عجیبتر برخوردهای خشن مخالفان؛ «یک اقلیت عجیبی در مقابل اکثریت.»
خانیکی به یاد دارد که پیش از سخنرانی خاتمی در یکی از شهرها به دستور رئیس دانشگاه، جلوی سالنی که خاتمی بنا بود در آن سخنرانی کند، آجر خالی کرده بودند یا جلساتی را روایت میکند که به یکباره جمعیتی به آن هجوم میآوردند و کار حتی به گرفتن بلندگو از دست خاتمی میرسید.
همان روزها ویژهنامهی انتخاباتی نشریهی شلمچه، متعلق به مسعود دهنمکی از موسسین گروه انصار حزبالله، در تیراژی وسیع منتشر شد. در این ویژهنامه نظرات تعدادی از سران گروه انصار حزبالله از قبيل حسین اللهکرم، منصور ارضی، محمود ژولیده، حسین سازور، ابوالمعالی و دیگران، دربارهی کاندیداها منعکس شده بود. یکی از آنان گفته بود: «ما ممكن است نگوییم به چه کسی رأی بدهید، ولی قطعا میگوییم به چه کسی رأی ندهید.» به همین علت گفته میشد این ویژهنامهی انتخاباتی، به «فحشنامهای ویژه» عليه سیدمحمد خاتمی تبدیل شده است. در ادامه، بخشهایی از سخنان سران گروه انصار حزبالله که در این ویژهنامه منتشر شده بود، آمده است؛
- «رئيسجمهور آینده اگر شیعهی تنوری و فدایی ولایت نباشد، مسلما به سرنوشت بنیصدر دچار میشود.»
- «سؤال من این است که آیا واقعا آقای خاتمی در حوزهی علمیه بزرگ شدهاند؟ بسیار بعید است، اینها اهل حوزه نیستند و اهلیت حوزه ندارند.»
- «دعا کنند و از خدا بخواهند که رئیسجمهور نشوند. زیرا حزبالله روز خوشی برای آنها باقی نخواهد گذاشت.»
- «ما باید تابع محض ولايت باشیم. سرسپرده یعنی شیعهی تنوری. هرچه ولی فقیه میگوید درست است و دیگران برای خودشان حرف میزنند. حرف همهی بسیجیها و رزمندهها این است که [رئیسجمهور آینده] در مقابل رهبر باید سرش پایین باشد و بیخود میکند کسی بگوید رهبر یک نفر است و من هم یک نفر.»
اما مطالب مهم دیگری نیز در نشریه منتشر شده بود و آنها پیشبینی کرده بودند که گروههای حامی آقای خاتمی، طرح سه مرحلهای برای مقابله با ولایت فقیه دارند؛
« ١- اولین دستور کار این دستهها محدود کردن ولی فقیه در چارچوب قانون و تحت شعار عوامفریبانهی رأی اکثریت است.
۲- دومین گام این گروه در صورت عدم توفیق در گام نخست، ایجاد دکان در مقابل مقام عظمای ولایت است.
٣- اینان اگر در اولین و دومین گام موفق به حذف ولی فقیه و براندازی نظام و جایگزینی شخص مورد نظرشان نشدند، به راهحل دیگری روی خواهند آورد و آن به شهادت رسانیدن مقام عظمای ولایت است.»
در همین ایام، عدهای نیز در برابر این دست سخنان موضع گرفتند. موسوی خوئینیها روز ۱۷ اردیبهشت در شیراز گفت: «کجای حکومت ولی فقیه متزلزل است که عدهای نادان آن را محکم کنند؟»
اگرچه در ویژهنامهی انتخاباتی حزبالله، از کاندیدای مورد حمایت انصار حزبالله نامی به صراحت برده نشده بود، اما در متنی که دربارهی خصلتهای رئیسجمهور آینده نوشته بودند، گرایشهای سیاسی خود را چنین معرفی کرده بود: «حزباللهی عملش «راست» است. ظواهر و باطن زندگیش «راست» است. جناحش «راست» است. پس بیایید همه «راست» باشیم. راست بمانیم و راست بمیریم...»
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
محسن رضایی:
«نیروهای حزباللهی، بهطور طبیعی باید حکومت در اختیارشان باشد.»
در نظام ولایت فقیه،
حزبها قدرتمند نمیشوند.
۱۶ تیر ۷۵، حدود یک سال پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶، ریشهری نزد هاشمی رفت و از او برای فعال شدن حزبش، جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی، مشورت خواست. به هاشمی گفت آیتالله خامنهای نظر صریحی نداده است. هاشمی نوشته است: «من هم، ضمن تذکر این مطلب که در نظام ولایت فقیه حزبها نمیتوانند قدرتمند بشوند، اصل حزب را تایید کردم.» هاشمی پس از دو دهه تجربه در عالیترین سطح نظام، دریافته بود مشارکتهای سیاسی و حزبی ممکن است با خواستههای نظام به تعارضهایی دردسرساز برسد.
چند ماه بعد، جمعه ۱۶ آذر ۱۳۷۵، محمد موسوی خوئینیها و محمدرضا توسلی، از جناح موسوم به چپ، نزد رئیسجمهور هاشمی رفسنجانی رفتند تا نظر او و رهبری را دربارهی انتخابات ریاستجمهوری جویا شوند. هاشمی نوشته است که به آنها گفته: «هر دوی ما نظرمان این است که انتخابات در محدودهی نیروهای انقلاب آزاد باشد و ترجیح میدهیم که رقابت جدی باشد.» اما آنها به هاشمی گفتند: «از احتمال اینکه رهبری در نهایت مانند انتخابات مجلس به نحوی دخالت کنند» نگراناند. هاشمی گفت بروند و با رهبری صحبت کنند.
به نظر میرسد اشارهی آنها به دور دوم انتخابات مجلس پنجم بود؛ جایی که محسن رضایی، فرمانده سپاه، پس از سخنان رهبری در نوروز سال ۷۵، از وظیفهی سپاه برای تاثیرگذاری بر انتخابات مجلس گفت. رضایی در آستانهی دور دوم انتخابات در جمع پاسداران لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) گفت: «آقای هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور، چندین بار نوشتند که کارخانجات به حزباللهیها واگذار شود و از این مصوبه یکونیم سال میگذرد اما عملا کاری صورت نگرفته.»
او از پاسدارها خواست برای دفاع از ارزشهای انقلاب در صحنه حاضر باشند؛ «نباید بنشینید و فقط توپ و تانک یاد بگیرید... امروز روزی است که لشکر حضرت رسول باید اولین عملیات سیاسی پرافتخار خودش را انجام دهد... لشکر حضرت رسول باید به میدان بیاید و به حزبالله رای بدهد.» فرمانده میگفت: «نیروهای حزباللهی بهطور طبیعی باید حکومت در اختیارشان باشد... خبر انتخابات تهران در تمام دنیا صدا میکند. شما باید با حضورتان در تهران واقعا ثابت کنید حزباللهیها تعدادشان چقدر است.»
رضایی گفت در مرحلهی اول انتخابات وضع نیروهای سپاه چیز دیگری بود، اما پس از سخنان رهبری در ابتدای سال در مشهد، كه به صراحت اعلام خطر کردند، «دیگر توجیه و بهانهای نداریم که بنشینیم و مثل گذشته عمل کنیم.» (کیهان، ۲۹ فروردین ۷۵)
خاطرات هاشمی نشانههای فراوانی از اعتراض به دخالت سپاه در انتخابات مجلس این سال دارد. ۲۹ اردیبهشت ۱۳۷۵، غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران، به هاشمی رفسنجانی خبر داد تعدادی از فرماندهان سپاه به فرمانده کل سپاه نامهای «در اعتراض به دخالت سپاه در انتخابات نوشتهاند که باعث بدبینی بخش قابل توجهی از مردم نسبت به سپاه شده است.»
امام همواره سپاه را از دخالت در مسائل سیاسی، مانند انتخابات و رقابتهای جناحی، منع کرده بود و بسیاری از فرماندهان هنوز به فرمان آیتالله خمینی پایبند بودند.
۸ اردیبهشت ۷۵، هاشمی نوشته است: «سردار احمدلو، از فرماندهان سپاه، آمد؛ گزارشی از دخالت فرماندهان سپاه در انتخابات داد و اجازه میخواست که به خاطر این تخلف از فرمان امام، از سپاه استعفا بدهد؛ نصیحتش کردم که بماند.» و در همین روز، «شفیعی از وزارت اطلاعات آمد. گزارش وضع انتخابات و دخالتهای غیرقانونی سپاه و بسیج را داد.» حسن روحانی نیز یکی از معترضان بود که چند بار اعتراضش منعکس شده و هاشمی نوشته که روحانی «انتقاد زیادی از دخالت سپاه در انتخابات دارد.» هاشمی در یادداشت روز پنجم بهمن، از گفتگویش با مهدی کروبی نوشته: «تصمیم گرفتهاند که آقای خاتمی خود را نامزد انتخابات ریاستجمهوری کند و از من خواست که کمک کنم تا آن شیوههای فشار و بهتان و استفاده از سپاه و صداوسیما، که در انتخابات مجلس پیش آمد، تکرار نشود.»
با گذشت بیش از دو دهه از آن روزها آیا در همچنان بر همان پاشنه میچرخد یا نگاه طیفهای مختلف نظامی و سیاسی دچار تغییرات اساسی شده است؟
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
«نیروهای حزباللهی، بهطور طبیعی باید حکومت در اختیارشان باشد.»
در نظام ولایت فقیه،
حزبها قدرتمند نمیشوند.
۱۶ تیر ۷۵، حدود یک سال پیش از انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶، ریشهری نزد هاشمی رفت و از او برای فعال شدن حزبش، جمعیت دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی، مشورت خواست. به هاشمی گفت آیتالله خامنهای نظر صریحی نداده است. هاشمی نوشته است: «من هم، ضمن تذکر این مطلب که در نظام ولایت فقیه حزبها نمیتوانند قدرتمند بشوند، اصل حزب را تایید کردم.» هاشمی پس از دو دهه تجربه در عالیترین سطح نظام، دریافته بود مشارکتهای سیاسی و حزبی ممکن است با خواستههای نظام به تعارضهایی دردسرساز برسد.
چند ماه بعد، جمعه ۱۶ آذر ۱۳۷۵، محمد موسوی خوئینیها و محمدرضا توسلی، از جناح موسوم به چپ، نزد رئیسجمهور هاشمی رفسنجانی رفتند تا نظر او و رهبری را دربارهی انتخابات ریاستجمهوری جویا شوند. هاشمی نوشته است که به آنها گفته: «هر دوی ما نظرمان این است که انتخابات در محدودهی نیروهای انقلاب آزاد باشد و ترجیح میدهیم که رقابت جدی باشد.» اما آنها به هاشمی گفتند: «از احتمال اینکه رهبری در نهایت مانند انتخابات مجلس به نحوی دخالت کنند» نگراناند. هاشمی گفت بروند و با رهبری صحبت کنند.
به نظر میرسد اشارهی آنها به دور دوم انتخابات مجلس پنجم بود؛ جایی که محسن رضایی، فرمانده سپاه، پس از سخنان رهبری در نوروز سال ۷۵، از وظیفهی سپاه برای تاثیرگذاری بر انتخابات مجلس گفت. رضایی در آستانهی دور دوم انتخابات در جمع پاسداران لشکر ۲۷ محمد رسولالله(ص) گفت: «آقای هاشمی رفسنجانی، رئیسجمهور، چندین بار نوشتند که کارخانجات به حزباللهیها واگذار شود و از این مصوبه یکونیم سال میگذرد اما عملا کاری صورت نگرفته.»
او از پاسدارها خواست برای دفاع از ارزشهای انقلاب در صحنه حاضر باشند؛ «نباید بنشینید و فقط توپ و تانک یاد بگیرید... امروز روزی است که لشکر حضرت رسول باید اولین عملیات سیاسی پرافتخار خودش را انجام دهد... لشکر حضرت رسول باید به میدان بیاید و به حزبالله رای بدهد.» فرمانده میگفت: «نیروهای حزباللهی بهطور طبیعی باید حکومت در اختیارشان باشد... خبر انتخابات تهران در تمام دنیا صدا میکند. شما باید با حضورتان در تهران واقعا ثابت کنید حزباللهیها تعدادشان چقدر است.»
رضایی گفت در مرحلهی اول انتخابات وضع نیروهای سپاه چیز دیگری بود، اما پس از سخنان رهبری در ابتدای سال در مشهد، كه به صراحت اعلام خطر کردند، «دیگر توجیه و بهانهای نداریم که بنشینیم و مثل گذشته عمل کنیم.» (کیهان، ۲۹ فروردین ۷۵)
خاطرات هاشمی نشانههای فراوانی از اعتراض به دخالت سپاه در انتخابات مجلس این سال دارد. ۲۹ اردیبهشت ۱۳۷۵، غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران، به هاشمی رفسنجانی خبر داد تعدادی از فرماندهان سپاه به فرمانده کل سپاه نامهای «در اعتراض به دخالت سپاه در انتخابات نوشتهاند که باعث بدبینی بخش قابل توجهی از مردم نسبت به سپاه شده است.»
امام همواره سپاه را از دخالت در مسائل سیاسی، مانند انتخابات و رقابتهای جناحی، منع کرده بود و بسیاری از فرماندهان هنوز به فرمان آیتالله خمینی پایبند بودند.
۸ اردیبهشت ۷۵، هاشمی نوشته است: «سردار احمدلو، از فرماندهان سپاه، آمد؛ گزارشی از دخالت فرماندهان سپاه در انتخابات داد و اجازه میخواست که به خاطر این تخلف از فرمان امام، از سپاه استعفا بدهد؛ نصیحتش کردم که بماند.» و در همین روز، «شفیعی از وزارت اطلاعات آمد. گزارش وضع انتخابات و دخالتهای غیرقانونی سپاه و بسیج را داد.» حسن روحانی نیز یکی از معترضان بود که چند بار اعتراضش منعکس شده و هاشمی نوشته که روحانی «انتقاد زیادی از دخالت سپاه در انتخابات دارد.» هاشمی در یادداشت روز پنجم بهمن، از گفتگویش با مهدی کروبی نوشته: «تصمیم گرفتهاند که آقای خاتمی خود را نامزد انتخابات ریاستجمهوری کند و از من خواست که کمک کنم تا آن شیوههای فشار و بهتان و استفاده از سپاه و صداوسیما، که در انتخابات مجلس پیش آمد، تکرار نشود.»
با گذشت بیش از دو دهه از آن روزها آیا در همچنان بر همان پاشنه میچرخد یا نگاه طیفهای مختلف نظامی و سیاسی دچار تغییرات اساسی شده است؟
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایران باستان در یک قاب چهارجلدی
در این ویدئو توضیحی دربارهی مجموعهی چهارجلدی «تاریخ ایران باستان» دادهام.
این کتابها، چهار جلد از مجموعهی یازدهجلدی تاریخ ایران است؛ از بزرگترین و مهمترین پروژههای انتشارات سایان در سالهای اخیر که تاریخ ایران باستان را روایت میکند، از تاریخ حکومتها گرفته تا تاریخ اجتماعی و مردمی.
تیمی چنددهنفره با هدایت یک هیئت علمی مطرح و متخصصِ تاریخ، تدوین این چهار جلد را انجام دادهاند. علاوه بر متن دقیق و خواندنی، شاهکار دیگر در این پروژه، بازسازی حرفهای و دقیق تصاویر شخصیتها با توجه به مستندات تاریخی است و برای تکمیل تصاویر کتاب با ۵۰ موزهی معتبر جهان ارتباط گرفته شده است.
انتشارات سایان برای مخاطبان من، که قصد تهیهی این مجموعه را دارند، شرایط ویژهای در نظر گرفته است.
برای استفاده از این شرایط به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهید و کد 1403 را اعلام کنید.
@Cyanpub1
در این ویدئو توضیحی دربارهی مجموعهی چهارجلدی «تاریخ ایران باستان» دادهام.
این کتابها، چهار جلد از مجموعهی یازدهجلدی تاریخ ایران است؛ از بزرگترین و مهمترین پروژههای انتشارات سایان در سالهای اخیر که تاریخ ایران باستان را روایت میکند، از تاریخ حکومتها گرفته تا تاریخ اجتماعی و مردمی.
تیمی چنددهنفره با هدایت یک هیئت علمی مطرح و متخصصِ تاریخ، تدوین این چهار جلد را انجام دادهاند. علاوه بر متن دقیق و خواندنی، شاهکار دیگر در این پروژه، بازسازی حرفهای و دقیق تصاویر شخصیتها با توجه به مستندات تاریخی است و برای تکمیل تصاویر کتاب با ۵۰ موزهی معتبر جهان ارتباط گرفته شده است.
انتشارات سایان برای مخاطبان من، که قصد تهیهی این مجموعه را دارند، شرایط ویژهای در نظر گرفته است.
برای استفاده از این شرایط به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهید و کد 1403 را اعلام کنید.
@Cyanpub1
انتخابات و بازی مرگ و زندگی
طرحی برای خوشبختی نداریم؛ به ما رای بدهید تا بدبخت نشوید.
آیتالله خزعلی بسیار پرحرارت سخن میگفت؛ «به حق سادات و اجدادشان قسم» ناطق نوری بهتر است.
چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت، دو روز مانده به انتخابات ریاستجمهوری دوم خرداد ۷۶، برای بسیاری مسجل شده بود که آرای سیدمحمد خاتمی با شتاب از آرای ناطق نوری پیشی گرفته است اما آیتالله خزعلی به یزد، زادگاه خاتمی، رفته بود و در سخنرانیاش از احتمال پیروزی قطعی ناطق نوری با اختلاف رای بالا سخن گفت.
خزعلی به مردم یزد گفت، شنیده است که یزد در دفاع از حق خاموش است؛ «من زنده باشم و یزد خاموش؟»
او از رای جامعهی مدرسین به ناطق گفت و اینکه از چهار مسیر، از اطرافیان رهبری بررسی کرده است و دریافته که تمایل رهبری به ناطق نوری است. از خاتمی انتقاد میکرد اما میگفت «آقای ناطق نوری صد درصد دستش توی دست ولایت فقیه است.»
خزعلی به مردم گفت: «ببینید چه کسانی دارند کار میکنند و پشت سرند؟ روزنامهی اسرائیل را ببینید. روزنامهی بیبیسی را ببینید. آقایان، برادران، خواهران، بیدار باشید.» به فیلمی اشاره کرد که در تهران از خانمی که «زلفش را هم بیرون گذاشته» میپرسند به چه کسی رای میدهد و او میگوید خاتمی؛ چون آزادی میدهد؛ «بند چارقدش را هم بر میدارد. چرا اینها را نمیگیرند؟!» انتقاد از خاتمی را ادامه داد، دقایقی جلسه به هم ریخت و شعارها سخنرانی را قطع کرد؛ «حسین حسین شعار ماست، خاتمی افتخار ماست.» شعارها که تمام شد، خزعلی گفت در پایان سخنانش حقیقتی را آشکار خواهد کرد که شعاردهندگان؛ «از اینکه از روی نادانی شعار دادهاند شرمنده خواهند شد.»
آن روزها سیدمحمدحسین طباطبایی، کودک حافظ قرآن، در کانون توجه افراد مذهبی بود و تسلطش بر قرآن در سن پنج، شش سالگی بسیاری را شگفتزده کرده بود. او میتوانست به سوالات افراد با بخشی از آیات قرآن جواب بدهد. خزعلی گفت پیش از سخنرانی به محمدحسین طباطبایی زنگ زده است و دربارهی انتخابات پرسیده است و طباطبایی جواب داده؛ «فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» خزعلی گفت یعنی به هدایت روحانیون اقتدا کن. «گفتم به تیپ آقای خاتمی چه میگویی؟» پاسخ داد؛ «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ» خزعلی معنی این جواب را اینگونه توضیح داد؛ «اینها گمراه شدهاند و تو نمیتوانی هدایتشان کنی.» و گفت این همان حرفی است که شعاردهندگان را شرمنده میکند؛ «حالا تا صبح به خودت بپیچ. این حرف دیگر مال من نیست، مال روحانیت نیست، مال خداست که دارد به قلب این بچه القا میکند. حالا فردا برو پای صندوق هر چی خواستی و به هر کی خواستی رأی بده... اگر سر جنگ با خدا داری بارکالله!»
نتیجهی انتخابات را نیز چنین پیشبینی کرد؛ «برای هر چهار نفر کاندیدا دعا کنید، برادران مسلمان ما هستند. یکیشان یکونیم درصد رای میآورد. یکیشان شاید پنج، شش درصد و آقای ناطق نوری حدس میزنم بین پنجاه و شش تا شصت درصد و مابقی پایینتر.» (جمهوریت؛ افسونزدایی از قدرت ص۴۲۱-۴۲۷)
توان زیادی از حوزه و روحانیت در این انتخابات خرج شد تا ناطق نوری رای بیاورد. سیدمهدی طباطبایی در خاطراتش روایت کرده است: «به نقاط مختلف کشور سفر کردیم و علما را دعوت میکردیم که از آقای ناطق حمایت کنند... حتی حوزه علمیه هم وارد شد. آقای قرائتی در برنامههای تلویزیونی خودش اشارههایی داشت. آقای جوادی آملی هم در تیزر تلویزیونی به همراه چند تن دیگر از بزرگان برای تایید شخصیت آقای ناطق صحبت کرد اما این یک کشتی بود که هرچه بیشتر به آن آویزان میشدیم، بیشتر غرق میشد. یعنی هر چهقدر به این کشتی وزنه آویزان میکردیم، سنگینتر میشد. من چند روز مانده بود به انتخابات متوجه این نکته شدم.» او توضیح داده است که چگونه این پشتیبانی زیاد بخشی از روحانیت را هم رویگردان کرد. (اخلاق و مبارزه ص۲۰۳ و ۲۰۴)
در نهایت خاتمی با اختلاف چند برابری پیروز انتخابات شد. چند روز پس از انتخابات آیتالله امینی در دیدار با هاشمی رفسنجانی از «سوءمدیریتی که باعث شکست اعتبار روحانیت در انتخابات شد» گله کرد و نیز «از کارشکنیهای احتمالی که به زودی علیه آقای خاتمی بروز خواهد کرد» گفت. چند روز بعد، آیتالله امامی کاشانی از هاشمی «برای قرضهایی که در تبلیغات ریاستجمهوری بارآورده استمداد کرد.» و ۲۸ خرداد ریشهری به هاشمی خبر داد، روحیهی افرادی مانند آیتالله جوادی آملی و حجتالاسلام قرائتی که وادار به موضعگیری در انتخابات شدهاند، بد است. (انتقال قدرت، ص۲۲، ۱۷۲، ۱۸۳)
گاهی اصولگرایان انتخابات را به بازی مرگ و زندگی تبدیل میکنند و گاهی اصلاحطلبان.
گویی طرحی برای بهبود اوضاع نیست و سقف موفقیت، بدتر نشدن وضعیت کشور است.
میگویند به ما رای بدهید تا با آمدن آنها اوضاع بدتر نشود.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
طرحی برای خوشبختی نداریم؛ به ما رای بدهید تا بدبخت نشوید.
آیتالله خزعلی بسیار پرحرارت سخن میگفت؛ «به حق سادات و اجدادشان قسم» ناطق نوری بهتر است.
چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت، دو روز مانده به انتخابات ریاستجمهوری دوم خرداد ۷۶، برای بسیاری مسجل شده بود که آرای سیدمحمد خاتمی با شتاب از آرای ناطق نوری پیشی گرفته است اما آیتالله خزعلی به یزد، زادگاه خاتمی، رفته بود و در سخنرانیاش از احتمال پیروزی قطعی ناطق نوری با اختلاف رای بالا سخن گفت.
خزعلی به مردم یزد گفت، شنیده است که یزد در دفاع از حق خاموش است؛ «من زنده باشم و یزد خاموش؟»
او از رای جامعهی مدرسین به ناطق گفت و اینکه از چهار مسیر، از اطرافیان رهبری بررسی کرده است و دریافته که تمایل رهبری به ناطق نوری است. از خاتمی انتقاد میکرد اما میگفت «آقای ناطق نوری صد درصد دستش توی دست ولایت فقیه است.»
خزعلی به مردم گفت: «ببینید چه کسانی دارند کار میکنند و پشت سرند؟ روزنامهی اسرائیل را ببینید. روزنامهی بیبیسی را ببینید. آقایان، برادران، خواهران، بیدار باشید.» به فیلمی اشاره کرد که در تهران از خانمی که «زلفش را هم بیرون گذاشته» میپرسند به چه کسی رای میدهد و او میگوید خاتمی؛ چون آزادی میدهد؛ «بند چارقدش را هم بر میدارد. چرا اینها را نمیگیرند؟!» انتقاد از خاتمی را ادامه داد، دقایقی جلسه به هم ریخت و شعارها سخنرانی را قطع کرد؛ «حسین حسین شعار ماست، خاتمی افتخار ماست.» شعارها که تمام شد، خزعلی گفت در پایان سخنانش حقیقتی را آشکار خواهد کرد که شعاردهندگان؛ «از اینکه از روی نادانی شعار دادهاند شرمنده خواهند شد.»
آن روزها سیدمحمدحسین طباطبایی، کودک حافظ قرآن، در کانون توجه افراد مذهبی بود و تسلطش بر قرآن در سن پنج، شش سالگی بسیاری را شگفتزده کرده بود. او میتوانست به سوالات افراد با بخشی از آیات قرآن جواب بدهد. خزعلی گفت پیش از سخنرانی به محمدحسین طباطبایی زنگ زده است و دربارهی انتخابات پرسیده است و طباطبایی جواب داده؛ «فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» خزعلی گفت یعنی به هدایت روحانیون اقتدا کن. «گفتم به تیپ آقای خاتمی چه میگویی؟» پاسخ داد؛ «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ» خزعلی معنی این جواب را اینگونه توضیح داد؛ «اینها گمراه شدهاند و تو نمیتوانی هدایتشان کنی.» و گفت این همان حرفی است که شعاردهندگان را شرمنده میکند؛ «حالا تا صبح به خودت بپیچ. این حرف دیگر مال من نیست، مال روحانیت نیست، مال خداست که دارد به قلب این بچه القا میکند. حالا فردا برو پای صندوق هر چی خواستی و به هر کی خواستی رأی بده... اگر سر جنگ با خدا داری بارکالله!»
نتیجهی انتخابات را نیز چنین پیشبینی کرد؛ «برای هر چهار نفر کاندیدا دعا کنید، برادران مسلمان ما هستند. یکیشان یکونیم درصد رای میآورد. یکیشان شاید پنج، شش درصد و آقای ناطق نوری حدس میزنم بین پنجاه و شش تا شصت درصد و مابقی پایینتر.» (جمهوریت؛ افسونزدایی از قدرت ص۴۲۱-۴۲۷)
توان زیادی از حوزه و روحانیت در این انتخابات خرج شد تا ناطق نوری رای بیاورد. سیدمهدی طباطبایی در خاطراتش روایت کرده است: «به نقاط مختلف کشور سفر کردیم و علما را دعوت میکردیم که از آقای ناطق حمایت کنند... حتی حوزه علمیه هم وارد شد. آقای قرائتی در برنامههای تلویزیونی خودش اشارههایی داشت. آقای جوادی آملی هم در تیزر تلویزیونی به همراه چند تن دیگر از بزرگان برای تایید شخصیت آقای ناطق صحبت کرد اما این یک کشتی بود که هرچه بیشتر به آن آویزان میشدیم، بیشتر غرق میشد. یعنی هر چهقدر به این کشتی وزنه آویزان میکردیم، سنگینتر میشد. من چند روز مانده بود به انتخابات متوجه این نکته شدم.» او توضیح داده است که چگونه این پشتیبانی زیاد بخشی از روحانیت را هم رویگردان کرد. (اخلاق و مبارزه ص۲۰۳ و ۲۰۴)
در نهایت خاتمی با اختلاف چند برابری پیروز انتخابات شد. چند روز پس از انتخابات آیتالله امینی در دیدار با هاشمی رفسنجانی از «سوءمدیریتی که باعث شکست اعتبار روحانیت در انتخابات شد» گله کرد و نیز «از کارشکنیهای احتمالی که به زودی علیه آقای خاتمی بروز خواهد کرد» گفت. چند روز بعد، آیتالله امامی کاشانی از هاشمی «برای قرضهایی که در تبلیغات ریاستجمهوری بارآورده استمداد کرد.» و ۲۸ خرداد ریشهری به هاشمی خبر داد، روحیهی افرادی مانند آیتالله جوادی آملی و حجتالاسلام قرائتی که وادار به موضعگیری در انتخابات شدهاند، بد است. (انتقال قدرت، ص۲۲، ۱۷۲، ۱۸۳)
گاهی اصولگرایان انتخابات را به بازی مرگ و زندگی تبدیل میکنند و گاهی اصلاحطلبان.
گویی طرحی برای بهبود اوضاع نیست و سقف موفقیت، بدتر نشدن وضعیت کشور است.
میگویند به ما رای بدهید تا با آمدن آنها اوضاع بدتر نشود.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ماجرای عجیب نظرسنجیها
اولین انتخابات غافلگیرکنندهی ریاستجمهوری در ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ و با انتخاب سیدمحمد خاتمی برگزار شد. از جمله نکات جالب این انتخابات، نظرسنجیهایی بود که پیش از آن برگزار شده بود و اغلب با نتیجهی نهایی همخوانی نداشت.
روزنامهی Gazette پس از پیروزی خاتمی، نظرسنجی یک ماه پیش روزنامهی تهران تایمز را بازتاب داده بود که در آن هزار نفر شرکت کرده بودند. نتیجهی نظرسنجی این بود: بیش از ۴۰ درصد آراء به نفع ناطق، ۳۳ درصد به نفع خاتمی و باقی به نفع دو نامزد دیگر یا رایهای باطله.
نظرسنجی در میان مردم تهران انجام شده بود؛ جایی که از پیش انتظار میرفت خاتمی رای بالاتری داشته باشد. نویسنده پرسیده بود چه اتفاقی این اختلاف میان نظرسنجیها و نتایج واقعی را رقم زد؟ «همه نظرشان در طول یک ماه عوض شد؟»
و پاسخ داده بود که اینطور نیست و دلیل تفاوت این است که نظرسنجی به شکل پرسش عمومی انجام شده و زنان در آن نقش پررنگی نداشتهاند، چرا که در جامعهی ایران زنان بابت حرف زدن با غریبهها میتوانند دچار دردسر زیادی شوند و این در حالی است که بسیاری از آرای خاتمی را زنان به صندوقهای رای انداختهاند.
این اختلاف در نظرسنجیهای اعلامشده و نتایج نهایی، ریشههای سیاسی هم داشت. عباس آخوندی که آن زمان در جناح راست و سمت رقیب خاتمی ایستاده بود، میگوید: «از اواخر اردیبهشت در نظرسنجیها روند آرای آقای ناطق نزولی بود. برگرداندن روند نزولی در انتخابات سخت است.»
اما آن روزها برخی همچون محمدرضا باهنر، از فعالان اصلی جناح راست، موج ایجادشده برای خاتمی را چندان واقعی نمیدانستند. باهنر برای اثبات نظرش چندبار تا آستانهی انتخابات از نتایج نظرسنجیها گفت که تماما به نفع نامزد آنها بود. ۲۰ فروردین، روزنامهی ایران به نقل از سخنرانی باهنر نوشت: «نظرسنجیهایی که تشکلهای همسو و نیز جناح مقابل (طرفداران دکتر خاتمی) انجام دادهاند نشان میدهد که آقای ناطقنوری در انتخابات آیندهی ریاستجمهوری پیروز میشود.»
نحوهی اطلاعرسانی او از نظرسنجیها نیز بسیار جالب بود و ۱ اردیبهشت روزنامهی رسالت از قول او نوشت: «طبق نتایج نظرسنجیهای روزانه، آقای ناطقنوری از سایر نامزدها خیلی جلوتر است.»
جناح راست موج نظرسنجیها را در دست گرفت تا نشان دهد خاتمی علیرغم آنچه هوادارانش گمان میکنند، رشد قابل توجهی در نظرسنجیها ندارد و همین آنها را عصبانی کرده است. روزنامهی ابرار در یادداشت، «تا انتخابات» نوشت: «مردم انتظار ندارند کسی خود را غیر از آنچه هست معرفی کند... از مردمگرایی سخن بگوید اما عملکرد او چیز دیگری را نشان بدهد. از اعتبار به جوانان و زنان سخن براند اما اعتقادی به آن نداشته باشد، از قانون اساسی بگوید اما گرایش مخاطب را در نظر داشته باشد. ولایت فقیه را تبیین کند اما عملکرد او خلاف تبعیت از ولی باشد و رایزنان او چنین گفته باشند که بخاطر نظرسنجیهای اخیر و جملههای حریف لازم است پاتک کنید.»
در ادامهی یادداشت آمده بود: «سخنرانی در اقوام مختلف و در هر قوم بر اساس سلایق همان قوم حرف زدن شیوهی پسندیدهای نیست. غش در معامله حرام است. برنامهریزان به اشتباه فکر میکنند اگر در میان به قول خودشان عوام و روستاییها و عشایر به مشخصهی خاصی از شخصیت مورد نظر خود تأکید کنند و در میان روشنفکران روی مشخصهی دیگری زوم کنند، که چه بسا مسخرهکنندهی مشخصه اول باشد، به نتیجه میرسند... مردم به شخصیت فرد، به سوابق او، به عملکردش و به اطرافیانش رای میدهند.»
باهنر پس از دو دهه از آن انتخابات به من میگوید که تقریبا از یک ماه پیش از روز انتخابات، او و ناطق دریافته بودند که «سرازیری شروع شده است.» اما گمان میکردند در نهایت انتخابات به دور دوم برود و میگوید اختلاف آرایی که در انتخابات ایجاد شد، «اصلا در مخیلهمان نمیگنجید.»
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
اولین انتخابات غافلگیرکنندهی ریاستجمهوری در ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ و با انتخاب سیدمحمد خاتمی برگزار شد. از جمله نکات جالب این انتخابات، نظرسنجیهایی بود که پیش از آن برگزار شده بود و اغلب با نتیجهی نهایی همخوانی نداشت.
روزنامهی Gazette پس از پیروزی خاتمی، نظرسنجی یک ماه پیش روزنامهی تهران تایمز را بازتاب داده بود که در آن هزار نفر شرکت کرده بودند. نتیجهی نظرسنجی این بود: بیش از ۴۰ درصد آراء به نفع ناطق، ۳۳ درصد به نفع خاتمی و باقی به نفع دو نامزد دیگر یا رایهای باطله.
نظرسنجی در میان مردم تهران انجام شده بود؛ جایی که از پیش انتظار میرفت خاتمی رای بالاتری داشته باشد. نویسنده پرسیده بود چه اتفاقی این اختلاف میان نظرسنجیها و نتایج واقعی را رقم زد؟ «همه نظرشان در طول یک ماه عوض شد؟»
و پاسخ داده بود که اینطور نیست و دلیل تفاوت این است که نظرسنجی به شکل پرسش عمومی انجام شده و زنان در آن نقش پررنگی نداشتهاند، چرا که در جامعهی ایران زنان بابت حرف زدن با غریبهها میتوانند دچار دردسر زیادی شوند و این در حالی است که بسیاری از آرای خاتمی را زنان به صندوقهای رای انداختهاند.
این اختلاف در نظرسنجیهای اعلامشده و نتایج نهایی، ریشههای سیاسی هم داشت. عباس آخوندی که آن زمان در جناح راست و سمت رقیب خاتمی ایستاده بود، میگوید: «از اواخر اردیبهشت در نظرسنجیها روند آرای آقای ناطق نزولی بود. برگرداندن روند نزولی در انتخابات سخت است.»
اما آن روزها برخی همچون محمدرضا باهنر، از فعالان اصلی جناح راست، موج ایجادشده برای خاتمی را چندان واقعی نمیدانستند. باهنر برای اثبات نظرش چندبار تا آستانهی انتخابات از نتایج نظرسنجیها گفت که تماما به نفع نامزد آنها بود. ۲۰ فروردین، روزنامهی ایران به نقل از سخنرانی باهنر نوشت: «نظرسنجیهایی که تشکلهای همسو و نیز جناح مقابل (طرفداران دکتر خاتمی) انجام دادهاند نشان میدهد که آقای ناطقنوری در انتخابات آیندهی ریاستجمهوری پیروز میشود.»
نحوهی اطلاعرسانی او از نظرسنجیها نیز بسیار جالب بود و ۱ اردیبهشت روزنامهی رسالت از قول او نوشت: «طبق نتایج نظرسنجیهای روزانه، آقای ناطقنوری از سایر نامزدها خیلی جلوتر است.»
جناح راست موج نظرسنجیها را در دست گرفت تا نشان دهد خاتمی علیرغم آنچه هوادارانش گمان میکنند، رشد قابل توجهی در نظرسنجیها ندارد و همین آنها را عصبانی کرده است. روزنامهی ابرار در یادداشت، «تا انتخابات» نوشت: «مردم انتظار ندارند کسی خود را غیر از آنچه هست معرفی کند... از مردمگرایی سخن بگوید اما عملکرد او چیز دیگری را نشان بدهد. از اعتبار به جوانان و زنان سخن براند اما اعتقادی به آن نداشته باشد، از قانون اساسی بگوید اما گرایش مخاطب را در نظر داشته باشد. ولایت فقیه را تبیین کند اما عملکرد او خلاف تبعیت از ولی باشد و رایزنان او چنین گفته باشند که بخاطر نظرسنجیهای اخیر و جملههای حریف لازم است پاتک کنید.»
در ادامهی یادداشت آمده بود: «سخنرانی در اقوام مختلف و در هر قوم بر اساس سلایق همان قوم حرف زدن شیوهی پسندیدهای نیست. غش در معامله حرام است. برنامهریزان به اشتباه فکر میکنند اگر در میان به قول خودشان عوام و روستاییها و عشایر به مشخصهی خاصی از شخصیت مورد نظر خود تأکید کنند و در میان روشنفکران روی مشخصهی دیگری زوم کنند، که چه بسا مسخرهکنندهی مشخصه اول باشد، به نتیجه میرسند... مردم به شخصیت فرد، به سوابق او، به عملکردش و به اطرافیانش رای میدهند.»
باهنر پس از دو دهه از آن انتخابات به من میگوید که تقریبا از یک ماه پیش از روز انتخابات، او و ناطق دریافته بودند که «سرازیری شروع شده است.» اما گمان میکردند در نهایت انتخابات به دور دوم برود و میگوید اختلاف آرایی که در انتخابات ایجاد شد، «اصلا در مخیلهمان نمیگنجید.»
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
از جنگ میترسم
امروز در ویدئویی دیدم که سعید جلیلی میگفت: «برخی ایران را از جنگ میترسانند.»
و بعد توضیح داد که قدرتهای بزرگ با همهی توان به جنگ گروه کوچک حماس آمدهاند اما نتوانستهاند هیچ غلطی بکنند.
و بعد دوباره گفت: «عدهای ملت ما را از جنگ می ترسانند؟»
آقای جلیلی از حال و زندگی مردم غزه خبر دارید؟
این سخنان مرا به یاد یکی از یادداشت های چند سال قبلم انداخت که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید؛
جوانتر که بودم از جنگ نمیترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویی سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری در مسیری که انتهایش به بهشت ختم میشود. در این ادبیات به جای جنگ از عبارت دفاع مقدس استفاده میشود؛ چون «واژهی دفاع فاقد صراحت و خشونت و زنندگی جنگ است.»
بعدها که پرسشهای کودکیام مرا به تحقیق بیشتر در جنگ کشاند و با سیاهیها، ویرانیها و تلخیهای جنگ آشنا شدم، دریافتم «یکی از مشخصههای اساسی ادبیات همانا مخفی کردن اسراری است که امکان دارد هرگز برملا نشوند.»
دیدم چگونه عملیاتهای پرتلفات و خسارتبار همچون پیروزیهای بزرگ در ذهنم جا گرفته است و دریافتم این ادبیات کلمات و ترکیبهای تازه و معانیِ متفاوتی دارد؛ «برای مثال در ادبیات دفاع مقدس، شکست و سازش و مصالحه وجود و وجاهت ندارد.»
بعد که مطالعات تخصصی را در حوزهی جنگ پیگیری کردم دریافتم چه مقدار اطلاعات متناقض و اشتباه در کتابهای ادبیات دفاع مقدس وجود دارد و بعدتر بود که فهمیدم «وظیفهی ادبیات ارائه و بیان حالتها و کیفیتهای عاطفی است... ادبیات ربطی به واقعیت ندارد و راست و دروغ بودن در آن بیمعناست. ادبیات نمیخواهد گزارشگر وقایع، راست یا دروغ یا حق و باطل باشد، تفاوت علم و ادبیات در اینجاست.»
بهتدریج جنگ برایم به یکی از وحشتناکترین رویدادها بدل شد و دریافتم نترسیدنم از جنگ محصول گرفتاری در عاطفهها بوده؛ «هرگاه عواطفِ برخاسته از شعورِ نیمآگاه و آگاه از دری وارد شوند، اندیشه و خردِ آگاه از دری دیگر خارج میشود.» دیدم که مشتاق بودن برای جنگی دوباره چقدر نامعقول است و «ادبیات میتواند هرچیزی را که معقول مینموده نامعقول کند، از آن فراتر رود، آن را به گونهای متحول کند که مشروعیت و کفایت آن را در معرض تهدید قرار دهد.»
ادبیات دفاع مقدس، شجاعت و نبردِ ستودنی رزمندههای عزیزِ ایرانی در خلیجفارس با آمریکاییها در سالهای پایانی جنگ را روایت میکرد اما چندان از صدها میلیون دلار خسارت عملیاتهای تلافیجویانهی آمریکاییها در نابودی سکوهای نفتی ایران نمیگفت.
از برخی کاستیها و اشتباهات عجیب در سالهای جنگ احساس سرخوردگی به آدمی دست میدهد اما آثار ادبی برخی آرزوهای دستنیافته را دستیافته نشان میدهند و «سرخوردگیهای حاصل از تجربههای عینی تاریخی» را از میان میبرد و «با بیحس کردن عصبهای آگاهی به تسکین درد کمک میکند.» و غلبهی شناخت ادبی بهتدریج «ضرورت و اهمیت شناخت خردورزانه دربارهی جنبههای متنوع این پدیده و ماهیت آن را نفی و مسیر آن را مسدود میکند یا ناموجه و ناممکن جلوه میدهد.»
حالا این روزها کاملا از جنگ میترسم؛ حتی اگر انتهایش پیروزی باشد، چون این پیروزی به قیمت فدا شدن و ویرانی بسیاری از زندگیهاست که شاید هیچگاه فرصت بازسازیاش فراهم نشود. اما میدانم که هنوز بسیاری از دریچهی همین ادبیات دفاع مقدس جنگ را میفهمند و مشتاق جنگند.
- مقصود از ادبیات در این یادداشت، ادبیاتی است که اغلب در ایران به عنوان ادبیات دفاع مقدس شناخته میشود.
- جملههای درون گیومه از کتاب «پویه پایداری» نوشتهی استاد علیرضا کمری آمده است.
- متن کامل این یاداشت را که ۵ سال قبل نوشتم در کتاب توقیفشدهی نکتههای تاریخی ببینید. فایل نکتههای تاریخی را میتوانید از پیام سنجاقشده در کانال دانلود کنید.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
امروز در ویدئویی دیدم که سعید جلیلی میگفت: «برخی ایران را از جنگ میترسانند.»
و بعد توضیح داد که قدرتهای بزرگ با همهی توان به جنگ گروه کوچک حماس آمدهاند اما نتوانستهاند هیچ غلطی بکنند.
و بعد دوباره گفت: «عدهای ملت ما را از جنگ می ترسانند؟»
آقای جلیلی از حال و زندگی مردم غزه خبر دارید؟
این سخنان مرا به یاد یکی از یادداشت های چند سال قبلم انداخت که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید؛
جوانتر که بودم از جنگ نمیترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویی سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری در مسیری که انتهایش به بهشت ختم میشود. در این ادبیات به جای جنگ از عبارت دفاع مقدس استفاده میشود؛ چون «واژهی دفاع فاقد صراحت و خشونت و زنندگی جنگ است.»
بعدها که پرسشهای کودکیام مرا به تحقیق بیشتر در جنگ کشاند و با سیاهیها، ویرانیها و تلخیهای جنگ آشنا شدم، دریافتم «یکی از مشخصههای اساسی ادبیات همانا مخفی کردن اسراری است که امکان دارد هرگز برملا نشوند.»
دیدم چگونه عملیاتهای پرتلفات و خسارتبار همچون پیروزیهای بزرگ در ذهنم جا گرفته است و دریافتم این ادبیات کلمات و ترکیبهای تازه و معانیِ متفاوتی دارد؛ «برای مثال در ادبیات دفاع مقدس، شکست و سازش و مصالحه وجود و وجاهت ندارد.»
بعد که مطالعات تخصصی را در حوزهی جنگ پیگیری کردم دریافتم چه مقدار اطلاعات متناقض و اشتباه در کتابهای ادبیات دفاع مقدس وجود دارد و بعدتر بود که فهمیدم «وظیفهی ادبیات ارائه و بیان حالتها و کیفیتهای عاطفی است... ادبیات ربطی به واقعیت ندارد و راست و دروغ بودن در آن بیمعناست. ادبیات نمیخواهد گزارشگر وقایع، راست یا دروغ یا حق و باطل باشد، تفاوت علم و ادبیات در اینجاست.»
بهتدریج جنگ برایم به یکی از وحشتناکترین رویدادها بدل شد و دریافتم نترسیدنم از جنگ محصول گرفتاری در عاطفهها بوده؛ «هرگاه عواطفِ برخاسته از شعورِ نیمآگاه و آگاه از دری وارد شوند، اندیشه و خردِ آگاه از دری دیگر خارج میشود.» دیدم که مشتاق بودن برای جنگی دوباره چقدر نامعقول است و «ادبیات میتواند هرچیزی را که معقول مینموده نامعقول کند، از آن فراتر رود، آن را به گونهای متحول کند که مشروعیت و کفایت آن را در معرض تهدید قرار دهد.»
ادبیات دفاع مقدس، شجاعت و نبردِ ستودنی رزمندههای عزیزِ ایرانی در خلیجفارس با آمریکاییها در سالهای پایانی جنگ را روایت میکرد اما چندان از صدها میلیون دلار خسارت عملیاتهای تلافیجویانهی آمریکاییها در نابودی سکوهای نفتی ایران نمیگفت.
از برخی کاستیها و اشتباهات عجیب در سالهای جنگ احساس سرخوردگی به آدمی دست میدهد اما آثار ادبی برخی آرزوهای دستنیافته را دستیافته نشان میدهند و «سرخوردگیهای حاصل از تجربههای عینی تاریخی» را از میان میبرد و «با بیحس کردن عصبهای آگاهی به تسکین درد کمک میکند.» و غلبهی شناخت ادبی بهتدریج «ضرورت و اهمیت شناخت خردورزانه دربارهی جنبههای متنوع این پدیده و ماهیت آن را نفی و مسیر آن را مسدود میکند یا ناموجه و ناممکن جلوه میدهد.»
حالا این روزها کاملا از جنگ میترسم؛ حتی اگر انتهایش پیروزی باشد، چون این پیروزی به قیمت فدا شدن و ویرانی بسیاری از زندگیهاست که شاید هیچگاه فرصت بازسازیاش فراهم نشود. اما میدانم که هنوز بسیاری از دریچهی همین ادبیات دفاع مقدس جنگ را میفهمند و مشتاق جنگند.
- مقصود از ادبیات در این یادداشت، ادبیاتی است که اغلب در ایران به عنوان ادبیات دفاع مقدس شناخته میشود.
- جملههای درون گیومه از کتاب «پویه پایداری» نوشتهی استاد علیرضا کمری آمده است.
- متن کامل این یاداشت را که ۵ سال قبل نوشتم در کتاب توقیفشدهی نکتههای تاریخی ببینید. فایل نکتههای تاریخی را میتوانید از پیام سنجاقشده در کانال دانلود کنید.
https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Telegram
اتاق آینده / شیرعلینیا
دعوتيد به خواندن درباره آینده
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa
ارتباط با مدير كانال:
@jafarshiraliniaa