Forwarded from حسن میلانی
سوال:
آیا امام رضا علیه السلام نمیدانستند در آب انگور یا... سم هست؟
(پس چرا از خورن آن امتناع نکردند)
پاسخ استاد میلانی
@Hmilani
آیا امام رضا علیه السلام نمیدانستند در آب انگور یا... سم هست؟
(پس چرا از خورن آن امتناع نکردند)
پاسخ استاد میلانی
@Hmilani
✅ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (علیه السلام) یَعْلَمُونَ مَتَی یَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیَارٍ مِنْهُمْ.
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
✅ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (علیه السلام) یَعْلَمُونَ مَتَی یَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیَارٍ مِنْهُمْ. 📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
▪️مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَیُّ إِمَامٍ لَا یَعْلَمُ مَا یُصِیبُهُ وَ إِلَی مَا یَصِیرُ فَلَیْسَ ذَلِکَ بِحُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ.
▪️امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر امامی که نداند چه به او میرسد و چه سرانجامی دارد او حجت خدا بر خلقش نیست.
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️امام صادق علیه السّلام فرمودند: هر امامی که نداند چه به او میرسد و چه سرانجامی دارد او حجت خدا بر خلقش نیست.
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
✅ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (علیه السلام) یَعْلَمُونَ مَتَی یَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیَارٍ مِنْهُمْ. 📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
▪️عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَدْ عَرَفَ قَاتِلَهُ وَ اللَّیْلَةَ الَّتِی یُقْتَلُ فِیهَا وَ الْمَوْضِعَ الَّذِی یُقْتَلُ فِیهِ وَ قَوْلُهُ لَمَّا سَمِعَ صِیَاحَ الْإِوَزِّ فِی الدَّارِ صَوَائِحُ تَتْبَعُهَا نَوَائِحُ وَ قَوْلُ أُمِّ کُلْثُومٍ لَوْ صَلَّیْتَ اللَّیْلَةَ دَاخِلَ الدَّارِ وَ أَمَرْتَ غَیْرَکَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ فَأَبَی عَلَیْهَا وَ کَثُرَ دُخُولُهُ وَ خُرُوجُهُ تِلْکَ اللَّیْلَةَ بِلَا سِلَاحٍ وَ قَدْ عَرَفَ علیه السلام أَنَّ ابْنَ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ قَاتِلُهُ بِالسَّیْفِ کَانَ هَذَا مِمَّا لَمْ یَجُزْ تَعَرُّضُهُ فَقَالَ ذَلِکَ کَانَ وَ لَکِنَّهُ خُیِّرَ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ لِتَمْضِیَ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
▪️حسن بن جهم گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم:
همانا أمیر المؤمنین علیه السلام قاتل خود را شناخته بود،
و میدانست که در چه شبی و در چه مکانی کشته میشود،
و چون نعره مرغابیان را در خانه شنیدند خودشان فرمودند: شیون کنانند که نوحه گران به دنبال آنهایند،
و چون ام کلثوم به او عرض کرد: کاش امشب در خانه نماز میخواندی و دستور میدادی دیگری در مسجد به جای شما برای مردم نماز بخواند، آن حضرت از او نپذیرفت،
در آن شب بی اسلحه بسیار در بیرون منزل رفت و آمد میکرد، در صورتی که میدانست ابن ملجم - لعنه اللّٰه - او را با شمشیر میکشد،
و تعرض آن حضرت برای چنین واقعه ای جائز به نظر نمی آید ؟!
امام علیه السلام فرمودند: آنچه گفتی درست است، ولی خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خدای عز و جل اجرا شود.
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 259
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️حسن بن جهم گوید: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم:
همانا أمیر المؤمنین علیه السلام قاتل خود را شناخته بود،
و میدانست که در چه شبی و در چه مکانی کشته میشود،
و چون نعره مرغابیان را در خانه شنیدند خودشان فرمودند: شیون کنانند که نوحه گران به دنبال آنهایند،
و چون ام کلثوم به او عرض کرد: کاش امشب در خانه نماز میخواندی و دستور میدادی دیگری در مسجد به جای شما برای مردم نماز بخواند، آن حضرت از او نپذیرفت،
در آن شب بی اسلحه بسیار در بیرون منزل رفت و آمد میکرد، در صورتی که میدانست ابن ملجم - لعنه اللّٰه - او را با شمشیر میکشد،
و تعرض آن حضرت برای چنین واقعه ای جائز به نظر نمی آید ؟!
امام علیه السلام فرمودند: آنچه گفتی درست است، ولی خودش اختیار فرمود که در آن شب مقدرات خدای عز و جل اجرا شود.
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 259
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
▪️أَبُو اَلْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدِ اَللَّهِ اَلْمَنْصُورِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ أَبِی مُوسَی عِیسَی بْنِ أَحْمَدَ قَالَ: حَدَّثَنِی اَلْإِمَامُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
Video
▪️[رجال الکشی] جَعْفَرُ بْنُ مَعْرُوفٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ أَرْسَلَ عُثْمَانُ إِلَی أَبِی ذَرٍّ مَوْلَیَیْنِ لَهُ وَ مَعَهُمَا مِائَتَا دِینَارٍ فَقَالَ لَهُمَا انْطَلِقَا إِلَی أَبِی ذَرٍّ فَقُولَا لَهُ إِنَّ عُثْمَانَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ هَذِهِ مِائَتَا دِینَارٍ فَاسْتَعِنْ بِهَا عَلَی مَا نَابَکَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ هَلْ أَعْطَی أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ مَا أَعْطَانِی قَالا لَا قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِینَ یَسَعُنِی مَا یَسَعُ الْمُسْلِمِینَ قَالا لَهُ إِنَّهُ یَقُولُ هَذَا مِنْ صُلْبِ مَالِی وَ بِاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ مَا خَالَطَهَا حَرَامٌ وَ لَا بَعَثَ بِهَا إِلَیْکَ إِلَّا مِنْ حَلَالٍ فَقَالَ لَا حَاجَةَ لِی فِیهَا وَ قَدْ أَصْبَحْتُ یَوْمِی هَذَا وَ أَنَا مِنْ أَغْنَی النَّاسِ فَقَالا لَهُ عَافَاکَ اللَّهُ وَ أَصْلَحَکَ مَا نَرَی فِی بَیْتِکَ قَلِیلًا وَ لَا کَثِیراً مِمَّا یُسْتَمْتَعُ بِهِ فَقَالَ بَلَی تَحْتَ هَذَا الْإِکَافِ الَّذِی تَرَوْنَ رَغِیفَا شَعِیرٍ قَدْ أَتَی عَلَیْهِمَا أَیَّامٌ فَمَا أَصْنَعُ بِهَذِهِ
الدَّنَانِیرِ لَا وَ اللَّهِ حَتَّی یَعْلَمَ اللَّهُ أَنِّی لَا أَقْدِرُ عَلَی قَلِیلٍ وَ لَا کَثِیرٍ وَ قَدْ أَصْبَحْتُ غَنِیّاً بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ عِتْرَتِهِ الْهَادِینَ الْمَهْدِیِّینَ الرَّاضِینَ الْمَرْضِیِّینَ الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ کَذَلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فَإِنَّهُ لَقَبِیحٌ بِالشَّیْخِ أَنْ یَکُونَ کَذَّاباً فَرُدَّاهَا عَلَیْهِ وَ أَعْلِمَاهُ أَنِّی لَا حَاجَةَ لِی فِیهَا وَ لَا فِیمَا عِنْدَهُ حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ رَبِّی فَیَکُونَ هُوَ الْحَاکِمَ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ.
▪️أبو بصیر گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که فرمودند:
عثمان دو غلام خود را با دویست دینار به نزد ابوذر فرستاد،
و به آنها گفت: به نزد أبوذر بروید و بگویید: عثمان به شما سلام میرساند و میگوید که این دویست دینار را برایت فرستادهام تا در وقت حوادث و پیشامدهای روزگار از آن کمک بگیری.
ابوذر گفت: آیا همین مقدار که برای من فرستاده به هر یک از مسلمانان نیز داده است؟
گفتند: نه.
ابوذر گفت: من یکی از مسلمانانم و چیزی شامل من میشود که شامل همه مسلمانان شود.
آن دو به ابوذر گفتند: عثمان میگوید: این از قسمت اصلی مال خودم است، و سوگند یاد میکنم به خدایی که جز او خدایی نیست که مال حرامی با این مال مخلوط نشده است و جز از مال حلال برای تو نفرستاده است.
ابوذر گفت: من احتیاجی به این مال ندارم،
امروز را صبح کردهام در حالی که غنی ترین مردم هستم.
آن دو به ابوذر گفتند: خدا به تو سلامتی دهد و کار تو را اصلاح کند در خانه تو چیزی نمی بینیم نه کم نه زیاد که بتوان از آن بهره ای برد.
ابوذر گفت: در زیر این پالانی که میبینید دو گرده نان جو هست که چند روز بر آنها گذشته است، پس با این دینارها چه کنم ؟!
نه به خدا سوگند که نمی گیرم تا آنکه خداوند بداند که قادر به کم و زیادی نیستم.
و به یقین که صبح کردم در حالی که غنی هستم به ولایت علی بن أبی طالب علیه السلام و خاندان او که هدایت کننده و هدایت یافته هستند و به قضای الهی راضی اند و خداوند نیز از آنها خشنود است و مردم را به حق هدایت میکنند و با عدالت در میان مردم رفتار میکنند.
همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمودند: چقدر قبیح است پیرمردی کذاب باشد.
پس این مال را به او برگردانید و به او بگویید که من احتیاجی به آن و هر آنچه نزد اوست ندارم، تا اینکه پروردگار خود را ملاقات کنم و او میان من و او حکم کند.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 22 ٫ صفحه 398
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
الدَّنَانِیرِ لَا وَ اللَّهِ حَتَّی یَعْلَمَ اللَّهُ أَنِّی لَا أَقْدِرُ عَلَی قَلِیلٍ وَ لَا کَثِیرٍ وَ قَدْ أَصْبَحْتُ غَنِیّاً بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام وَ عِتْرَتِهِ الْهَادِینَ الْمَهْدِیِّینَ الرَّاضِینَ الْمَرْضِیِّینَ الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ کَذَلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ فَإِنَّهُ لَقَبِیحٌ بِالشَّیْخِ أَنْ یَکُونَ کَذَّاباً فَرُدَّاهَا عَلَیْهِ وَ أَعْلِمَاهُ أَنِّی لَا حَاجَةَ لِی فِیهَا وَ لَا فِیمَا عِنْدَهُ حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ رَبِّی فَیَکُونَ هُوَ الْحَاکِمَ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَهُ.
▪️أبو بصیر گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که فرمودند:
عثمان دو غلام خود را با دویست دینار به نزد ابوذر فرستاد،
و به آنها گفت: به نزد أبوذر بروید و بگویید: عثمان به شما سلام میرساند و میگوید که این دویست دینار را برایت فرستادهام تا در وقت حوادث و پیشامدهای روزگار از آن کمک بگیری.
ابوذر گفت: آیا همین مقدار که برای من فرستاده به هر یک از مسلمانان نیز داده است؟
گفتند: نه.
ابوذر گفت: من یکی از مسلمانانم و چیزی شامل من میشود که شامل همه مسلمانان شود.
آن دو به ابوذر گفتند: عثمان میگوید: این از قسمت اصلی مال خودم است، و سوگند یاد میکنم به خدایی که جز او خدایی نیست که مال حرامی با این مال مخلوط نشده است و جز از مال حلال برای تو نفرستاده است.
ابوذر گفت: من احتیاجی به این مال ندارم،
امروز را صبح کردهام در حالی که غنی ترین مردم هستم.
آن دو به ابوذر گفتند: خدا به تو سلامتی دهد و کار تو را اصلاح کند در خانه تو چیزی نمی بینیم نه کم نه زیاد که بتوان از آن بهره ای برد.
ابوذر گفت: در زیر این پالانی که میبینید دو گرده نان جو هست که چند روز بر آنها گذشته است، پس با این دینارها چه کنم ؟!
نه به خدا سوگند که نمی گیرم تا آنکه خداوند بداند که قادر به کم و زیادی نیستم.
و به یقین که صبح کردم در حالی که غنی هستم به ولایت علی بن أبی طالب علیه السلام و خاندان او که هدایت کننده و هدایت یافته هستند و به قضای الهی راضی اند و خداوند نیز از آنها خشنود است و مردم را به حق هدایت میکنند و با عدالت در میان مردم رفتار میکنند.
همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمودند: چقدر قبیح است پیرمردی کذاب باشد.
پس این مال را به او برگردانید و به او بگویید که من احتیاجی به آن و هر آنچه نزد اوست ندارم، تا اینکه پروردگار خود را ملاقات کنم و او میان من و او حکم کند.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 22 ٫ صفحه 398
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
✅ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (علیه السلام) یَعْلَمُونَ مَتَی یَمُوتُونَ وَ أَنَّهُمْ لَا یَمُوتُونَ إِلَّا بِاخْتِیَارٍ مِنْهُمْ. 📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 258
▪️عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ، عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ أَعْیَنَ: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام، قَالَ: أَنْزَلَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّصْرَ عَلَی الْحُسَیْنِ علیه السلام حَتّی کَانَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الاْءَرْضِ، ثُمَّ خُیِّرَ النَّصْرَ أَوْ لِقَاءَ اللّهِ، فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.
▪️امام باقر علیه السلام فرمودند: خدای تعالی نصرت خود را بر امام حسین علیه السلام فرود آورد تا آنجا که میان آسمان و زمین قرار گرفت،
سپس حضرت مخیر شد میان پیروزی بر دشمن و لقاء خداوند،
آن حضرت ملاقات خدای عزّ و جلّ را اختیار کرد.
▫️«النَّصْرَ» أی النصرة و المراد سببها أی الملائکة، و ما قیل: أنه اسم ملک فلا یخفی بعده ... .
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 260
📚مرآة العقول ٫ جلد 3 ٫ صفحه 128
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️امام باقر علیه السلام فرمودند: خدای تعالی نصرت خود را بر امام حسین علیه السلام فرود آورد تا آنجا که میان آسمان و زمین قرار گرفت،
سپس حضرت مخیر شد میان پیروزی بر دشمن و لقاء خداوند،
آن حضرت ملاقات خدای عزّ و جلّ را اختیار کرد.
▫️«النَّصْرَ» أی النصرة و المراد سببها أی الملائکة، و ما قیل: أنه اسم ملک فلا یخفی بعده ... .
📚 الکافی ٫ جلد 1 ٫ صفحه 260
📚مرآة العقول ٫ جلد 3 ٫ صفحه 128
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️وَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لاَ تَطْلُبُوا مِنَ اَلدُّنْیَا أَرْبَعَهً فَإِنَّکَ لاَ تَجِدُهَا وَ أَنْتَ لاَ بُدَّ لَکَ مِنْهَا عَالِماً یَسْتَعْمِلُ عِلْمَهُ فَتَبْقَی بِلاَ عَالِمٍ وَ عَمَلاً بِغَیْرِ رِیَاءٍ فَتَبْقَی بِلاَ عَمَلٍ وَ طَعَاماً بِلاَ شُبْهَهٍ فَتَبْقَی بِلاَ طَعَامٍ وَ صَدِیقاً بِلاَ عَیْبٍ فَتَبْقَی بِلاَ صَدِیقٍ.
▪️امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: طلب مکن از دنیا چهار چیز که نمی یابی تو آن را و تو ناچاری از آن:
عالمی که عمل کند بعلم خود پس باقی مانی تو بی علم،
و عمل بی ریا که باقی مانی تو بی عمل،
و طعام بی شبهه که باقی مانی بی طعام،
و دوست بی عیب که باقی مانی تو بیدوست.
📚 جامع الأخبار ٫ جلد 1 ٫ صفحه 180
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️امام جعفر صادق علیه السّلام فرمودند: طلب مکن از دنیا چهار چیز که نمی یابی تو آن را و تو ناچاری از آن:
عالمی که عمل کند بعلم خود پس باقی مانی تو بی علم،
و عمل بی ریا که باقی مانی تو بی عمل،
و طعام بی شبهه که باقی مانی بی طعام،
و دوست بی عیب که باقی مانی تو بیدوست.
📚 جامع الأخبار ٫ جلد 1 ٫ صفحه 180
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
✅ #عدس.
▪️[الْعُیُونُ] بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ الْمُتَقَدِّمَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلَیْکُمْ بِالْعَدَسِ فَإِنَّهُ مُبَارَکٌ مُقَدَّسٌ یُرِقُّ الْقَلْبَ وَ یُکْثِرُ الدَّمْعَةَ وَ قَدْ بَارَکَ فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً آخِرُهُمْ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ علیه السلام.
▪️امام رضا علیه السلام از آباءشان علیهم السلام از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: بر شما باد خوردن عدس، چون مبارک و مقدس است، قلب را رقیق و نرم میکند و اشک را میافزاید و هفتاد پیغمبر به آن برکت بخشیده اند که آخرین آنها عیسی بن مریم علیه السّلام بوده است.
▫️بیان: «قَدْ بَارَکَ فِیهِ» أی دعوا له بالبرکة أو بینوا برکتها و منافعها.
توضیح: برکت بخشیده اند یعنی برای برکتش دعا کرده اند یا برکت و منافع آن را بیان کرده اند.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 63 ٫ صفحه 257
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️[الْعُیُونُ] بِالْأَسَانِیدِ الثَّلَاثَةِ الْمُتَقَدِّمَةِ عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: عَلَیْکُمْ بِالْعَدَسِ فَإِنَّهُ مُبَارَکٌ مُقَدَّسٌ یُرِقُّ الْقَلْبَ وَ یُکْثِرُ الدَّمْعَةَ وَ قَدْ بَارَکَ فِیهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً آخِرُهُمْ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ علیه السلام.
▪️امام رضا علیه السلام از آباءشان علیهم السلام از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: بر شما باد خوردن عدس، چون مبارک و مقدس است، قلب را رقیق و نرم میکند و اشک را میافزاید و هفتاد پیغمبر به آن برکت بخشیده اند که آخرین آنها عیسی بن مریم علیه السّلام بوده است.
▫️بیان: «قَدْ بَارَکَ فِیهِ» أی دعوا له بالبرکة أو بینوا برکتها و منافعها.
توضیح: برکت بخشیده اند یعنی برای برکتش دعا کرده اند یا برکت و منافع آن را بیان کرده اند.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 63 ٫ صفحه 257
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️[الکافی] مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِیدِ الْوَابِشِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا جَاراً یَنْتَهِکُ الْمَحَارِمَ کُلَّهَا حَتَّی إِنَّهُ لَیَتْرُکُ الصَّلَاةَ فَضْلًا عَنْ غَیْرِهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ أَعْظَمَ ذَلِکَ أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِمَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ قُلْتُ بَلَی قَالَ النَّاصِبُ لَنَا شَرٌّ مِنْهُ أَمَا إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ یُذْکَرُ عِنْدَهُ أَهْلُ الْبَیْتِ فَیَرِقُّ لِذِکْرِنَا إِلَّا مَسَحَتِ الْمَلَائِکَةُ ظَهْرَهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ کُلُّهَا إِلَّا أَنْ یَجِی ءَ بِذَنْبٍ یُخْرِجُهُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ إِنَّ الشَّفَاعَةَ لَمَقْبُولَةٌ وَ مَا تُقُبِّلَ فِی نَاصِبٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیَشْفَعُ لِجَارِهِ وَ مَا لَهُ حَسَنَةٌ فَیَقُولُ یَا رَبِّ جَارِی کَانَ یَکُفُ عَنِّی الْأَذَی فَیَشْفَعُ فِیهِ فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَنَا رَبُّکَ وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ کَافَی عَنْکَ فَیُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ وَ مَا لَهُ مِنْ حَسَنَةٍ وَ إِنَّ أَدْنَی الْمُؤْمِنِینَ شَفَاعَةً لَیَشْفَعُ لِثَلَاثِینَ إِنْسَاناً فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ أَهْلُ النَّارِ فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.
▪️عبد الحمید وابشی روایت میکند که به امام باقر علیه السلام گفتم: ما همسایه ای داریم که تمامی محرمات خدا را مرتکب می شود تا حدی که نماز را وا می گذارد، حال چه برسد به بقیه آن.
ایشان فرمودند: پاک و منزه است خداوند براستی که این کار بزرگی است،
آیا میخواهی فردی بدتر از او را معرفی کنم؟
گفتم: آری.
ایشان فرمودند: ناصب (دشمن) ما خانواده بدتر از این شخص است.
آگاه باش که براستی بنده ای نیست که نام ما خاندان در نزد او برده شود و از ذکر نام ما رقّت پیدا کند جز آنکه فرشتگان پشت او را مسح کنند و همۀ گناهانش آمرزیده شود مگر آنکه گناهی داشته باشد که او را از ایمان بیرون برد،
و همانا شفاعت پذیرفته گردد اما در حق ناصبی پذیرفته نشود،
و انسان مؤمن، شفاعت همسایه اش را میکند هر چند که نیکی و حسنه ای نداشته باشد و میگوید: پروردگارا! همسایهام مانع آزار رسانیدن به من میشد، و بدین ترتیب شفیع او قرار میگیرد؛
و خداوند تبارک و تعالی میگوید: من پروردگار تو هستم و از همه سزاوارترم تا این که تو را کفایت کنم، و سپس او را در حالی که نیکی و حسنه ای ندارد وارد بهشت میکند،
و پایین ترین درجه شفاعت مؤمنان، حق شفاعت برای سی فرد است، و در این هنگام جهنمیان میگویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ».
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 8 ٫ صفحه 56
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️عبد الحمید وابشی روایت میکند که به امام باقر علیه السلام گفتم: ما همسایه ای داریم که تمامی محرمات خدا را مرتکب می شود تا حدی که نماز را وا می گذارد، حال چه برسد به بقیه آن.
ایشان فرمودند: پاک و منزه است خداوند براستی که این کار بزرگی است،
آیا میخواهی فردی بدتر از او را معرفی کنم؟
گفتم: آری.
ایشان فرمودند: ناصب (دشمن) ما خانواده بدتر از این شخص است.
آگاه باش که براستی بنده ای نیست که نام ما خاندان در نزد او برده شود و از ذکر نام ما رقّت پیدا کند جز آنکه فرشتگان پشت او را مسح کنند و همۀ گناهانش آمرزیده شود مگر آنکه گناهی داشته باشد که او را از ایمان بیرون برد،
و همانا شفاعت پذیرفته گردد اما در حق ناصبی پذیرفته نشود،
و انسان مؤمن، شفاعت همسایه اش را میکند هر چند که نیکی و حسنه ای نداشته باشد و میگوید: پروردگارا! همسایهام مانع آزار رسانیدن به من میشد، و بدین ترتیب شفیع او قرار میگیرد؛
و خداوند تبارک و تعالی میگوید: من پروردگار تو هستم و از همه سزاوارترم تا این که تو را کفایت کنم، و سپس او را در حالی که نیکی و حسنه ای ندارد وارد بهشت میکند،
و پایین ترین درجه شفاعت مؤمنان، حق شفاعت برای سی فرد است، و در این هنگام جهنمیان میگویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ».
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 8 ٫ صفحه 56
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️[علل الشرائع] [عیون أخبار الرضا علیه السلام] الْمُکَتِّبُ وَ الْوَرَّاقُ وَ الْهَمَدَانِیُّ جَمِیعاً عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ مَوْلَایَ الرِّضَا علیه السلام بِخُرَاسَانَ وَ کَانَ الْمَأْمُونُ یُقْعِدُهُ عَلَی یَمِینِهِ إِذَا قَعَدَ لِلنَّاسِ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ وَ یَوْمَ الْخَمِیسِ فَرُفِعَ إِلَی الْمَأْمُونِ أَنَّ رَجُلًا مِنَ الصُّوفِیَّةِ سَرَقَ فَأَمَرَ بِإِحْضَارِهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ وَجَدَهُ مُتَقَشِّفاً بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ فَقَالَ سَوْأَةً لِهَذِهِ الْآثَارِ الْجَمِیلَةِ وَ لِهَذَا الْفِعْلِ الْقَبِیحِ أَ تُنْسَبُ إِلَی السَّرِقَةِ مَعَ مَا أَرَی مِنْ جَمِیلِ آثَارِکَ وَ ظَاهِرِکَ قَالَ فَعَلْتُ ذَلِکَ اضْطِرَاراً لَا اخْتِیَاراً حِینَ مَنَعْتَنِی حَقِّی مِنَ الْخُمُسِ وَ الْفَیْ ءِ فَقَالَ الْمَأْمُونُ وَ أَیُّ حَقٍّ لَکَ فِی الْخُمُسِ وَ الْفَیْ ءِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَسَمَ الْخُمُسَ سِتَّةَ أَقْسَامٍ وَ قَالَ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ قَسَمَ الْفَیْ ءَ عَلَی سِتَّةِ أَقْسَامٍ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ قَالَ بِمَا مَنَعْتَنِی وَ أَنَا ابْنُ السَّبِیلِ مُنْقَطَعٌ بِی وَ مِسْکِینٌ لَا أَرْجِعُ إِلَی شَیْ ءٍ وَ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرْآنِ فَقَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ أُعَطِّلُ حَدّاً مِنْ حُدُودِ اللَّهِ وَ حُکْماً مِنْ أَحْکَامِهِ فِی السَّارِقِ مِنْ أَسَاطِیرِکَ هَذِهِ فَقَالَ الصُّوفِیُّ ابْدَأْ بِنَفْسِکَ فَطَهِّرْهَا ثُمَّ طَهِّرْ غَیْرَکَ وَ أَقِمْ حَدَّ اللَّهِ عَلَیْهَا ثُمَّ عَلَی غَیْرِکَ فَالْتَفَتَ الْمَأْمُونُ إِلَی أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فَقَالَ مَا تَقُولُ فَقَالَ إِنَّهُ یَقُولُ سَرَقْتَ فَسَرَقَ فَغَضِبَ الْمَأْمُونُ غَضَباً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ لِلصُّوفِیِّ وَ اللَّهِ لَأَقْطَعَنَّکَ فَقَالَ الصُّوفِیُّ أَ تَقْطَعُنِی وَ أَنْتَ عَبْدٌ لِی فَقَالَ الْمَأْمُونُ وَیْلَکَ وَ مِنْ أَیْنَ صِرْتُ عَبْداً لَکَ قَالَ لِأَنَّ أُمَّکَ اشْتُرِیَتْ مِنْ مَالِ الْمُسْلِمِینَ فَأَنْتَ عَبْدٌ لِمَنْ فِی الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ حَتَّی یُعْتِقُوکَ وَ أَنَا لَمْ أُعْتِقْکَ ثُمَّ بَلَعْتَ الْخُمُسَ بَعْدَ ذَلِکَ فَلَا أَعْطَیْتَ آلَ الرَّسُولِ حَقّاً وَ لَا أَعْطَیْتَنِی وَ نُظَرَائِی حَقَّنَا وَ الْأُخْرَی أَنَّ الْخَبِیثَ لَا یُطَهِّرُ خَبِیثاً مِثْلَهُ إِنَّمَا یُطَهِّرُهُ طَاهِرٌ وَ مَنْ فِی جَنْبِهِ الْحَدُّ لَا یُقِیمُ الْحُدُودَ عَلَی غَیْرِهِ حَتَّی یَبْدَأَ بِنَفْسِهِ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ فَالْتَفَتَ الْمَأْمُونُ إِلَی الرِّضَا علیه السلام فَقَالَ مَا تَرَی فِی أَمْرِهِ فَقَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ قَالَ لِمُحَمَّدٍ ص فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة وَ هِیَ الَّتِی تَبْلُغُ الْجَاهِلَ فَیَعْلَمُهَا بِجَهْلِهِ کَمَا یَعْلَمُهَا الْعَالِمُ بِعِلْمِهِ وَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةُ قَائِمَتَانِ بِالْحُجَّةِ وَ قَدِ احْتَجَّ الرَّجُلُ فَأَمَرَ الْمَأْمُونُ عِنْدَ ذَلِکَ بِإِطْلَاقِ الصُّوفِیِّ وَ احْتَجَبَ عَنِ النَّاسِ وَ اشْتَغَلَ بِالرِّضَا علیه السلام حَتَّی سَمَّهُ فَقَتَلَهُ وَ قَدْ کَانَ قَتَلَ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ وَ جَمَاعَةً مِنَ الشِّیعَةِ.
قال الصدوق رضی الله عنه روی هذا الحدیث کما حکیت و أنا بری ء من عهدة صحته.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 49 ٫ صفحه 289
قال الصدوق رضی الله عنه روی هذا الحدیث کما حکیت و أنا بری ء من عهدة صحته.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 49 ٫ صفحه 289
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
▪️[علل الشرائع] [عیون أخبار الرضا علیه السلام] الْمُکَتِّبُ وَ الْوَرَّاقُ وَ الْهَمَدَانِیُّ جَمِیعاً عَنْ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ مَوْلَایَ الرِّضَا علیه السلام بِخُرَاسَانَ وَ کَانَ الْمَأْمُونُ یُقْعِدُهُ عَلَی…
▪️محمّد بن سنان میگوید: در خراسان خدمت حضرت رضا علیه السّلام بودم.
مأمون (لعنت الله علیه) زمانی که -در روزهای دوشنبه و پنجشنبه- برای رسیدگی به درخواستهای مردم مینشست، حضرت را طرف راست خود مینشاند.
به مأمون خبر دادند که مردی از صوفیه دزدی کرده!،
دستور داد او را بیاورند.
همین که چشمش به او افتاد، دید مردی زاهد و پارسا به نظر میآید و در پیشانی او اثر سجده زیادی دارد.
گفت: وای به این ظاهر پسندیده که کاری چنین زشت از او سر زند! با این ظاهری که نشان از عبادت و پارسایی دارد دزدی کرده ای؟!
گفت: من این کار را از روی اضطرار و اجبار کردهام و چاره ای نداشتم، چون تو حق مرا از خمس و فیء نپرداختی.
مأمون گفت: تو چه حقی در خمس و غنیمت داری؟!
گفت: خداوند خمس را به شش قسمت کرده و فرموده است:
«و بدانید هر چیزی كه [از راه جهاد یا كسب یا هر طریق مشروعی] به عنوان غنیمت و فایده به دست آورید [كم باشد یا زیاد] یك پنجم آن برای خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و خویشان پیامبر، و یتیمان و مسكینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بندهاش روز جدا كننده حق از باطل، روز رویارویی دو گروه نازل كردیم، ایمان آوردهاید [پس آن را به عنوان حقّی واجب به خدا و رسول و دیگر نامبردگان بپردازید]؛ و خدا بر هركاری تواناست».
و غنیمت را نیز به شش قسمت کرده و فرموده است:
«آنچه خدا از [اموال و زمینهای] اهل آن آبادیها به پیامبرش داد اختصاص به خدا و پیامبر و اهل بیت پیامبر و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان دارد، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد».
گفت: چون حق مرا ندادی، با اینکه ابن السبیل و بیچاره و درمانده هستم که راهی برای زندگی ندارم و در ضمن از کسانی هستم که به قرآن واردم.
مأمون گفت: یکی از حدود خدا را تعطیل کنم و حکم خدا را در مورد دزدی از بین ببرم با این داستانها که نقل میکنی؟
صوفی گفت: اول خود را پاک کن، بعد دیگری را و حد بر خویش جاری کن، سپس بر دیگری.
مأمون رو به حضرت امام رضا علیه السّلام کرد و گفت: شما چه میفرمایید؟
حضرت فرمودند: او میگوید: تو هم دزدی کرده ای، من هم دزدی کرده ام.
مأمون خیلی غضبناک شد.
سپس به صوفی گفت: به خدا دست و پایت را قطع میکنم.
صوفی در جواب گفت: دست و پای مرا قطع میکنی با اینکه بنده منی.
مأمون گفت وای بر تو! از کجا من بنده تو شدم؟
گفت: به جهت اینکه مادر تو را از بیت المال مسلمانان خریده اند و تو بنده تمام مسلمانان شرق و غربی تا آزادت کنند! من که تو را آزاد نکرده ام،
از آن گذشته خمس را خودت فرو میبری و حق اولاد پیامبر را نمی دهی، حق من و امثال مرا نیز نمی دهی.
دلیل دیگر اینکه خبیث (ناپاک) نمی تواند ناپاکی را پاک کند و باید ناپاک را شخص پاک، پاکیزه کند، کسی که به گردن خودش حد باشد، نمی تواند حد بر دیگری جاری کند، مگر اینکه ابتدا از خود شروع نماید. نشنیده ای که خداوند عزیز میفرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» «مردم را به نیکی فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید، با اینکه شما کتاب خدا را میخوانید؟ آیا [هیچ] نمی اندیشید؟».
مأمون رو به جانب حضرت رضا علیه السّلام کرد و پرسید: درباره این مرد چه صلاح میدانی؟
فرمود: خداوند عزیز به حضرت صلی اللَّه علیه و آله میفرماید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»،
این همان دلیلی بود که نادان با نادانی میفهمد و دانا نیز به علم خود مییابد؛
دنیا و آخرت به دلیل استوار است؛ این مرد دلیل آورد.
مأمون دستور داد صوفی را آزاد کنند،
و از رو به رو شدن با مردم خود را کنار کشید،
و در فکر این شد که کار حضرت رضا علیه السّلام را تمام کند، تا بالاخره ایشان را مسموم کرد و کشت.
او فضل بن سهل و گروهی از شیعیان را نیز کشته بود.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 49 ٫ صفحه 289
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
مأمون (لعنت الله علیه) زمانی که -در روزهای دوشنبه و پنجشنبه- برای رسیدگی به درخواستهای مردم مینشست، حضرت را طرف راست خود مینشاند.
به مأمون خبر دادند که مردی از صوفیه دزدی کرده!،
دستور داد او را بیاورند.
همین که چشمش به او افتاد، دید مردی زاهد و پارسا به نظر میآید و در پیشانی او اثر سجده زیادی دارد.
گفت: وای به این ظاهر پسندیده که کاری چنین زشت از او سر زند! با این ظاهری که نشان از عبادت و پارسایی دارد دزدی کرده ای؟!
گفت: من این کار را از روی اضطرار و اجبار کردهام و چاره ای نداشتم، چون تو حق مرا از خمس و فیء نپرداختی.
مأمون گفت: تو چه حقی در خمس و غنیمت داری؟!
گفت: خداوند خمس را به شش قسمت کرده و فرموده است:
«و بدانید هر چیزی كه [از راه جهاد یا كسب یا هر طریق مشروعی] به عنوان غنیمت و فایده به دست آورید [كم باشد یا زیاد] یك پنجم آن برای خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و خویشان پیامبر، و یتیمان و مسكینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا و آنچه بر بندهاش روز جدا كننده حق از باطل، روز رویارویی دو گروه نازل كردیم، ایمان آوردهاید [پس آن را به عنوان حقّی واجب به خدا و رسول و دیگر نامبردگان بپردازید]؛ و خدا بر هركاری تواناست».
و غنیمت را نیز به شش قسمت کرده و فرموده است:
«آنچه خدا از [اموال و زمینهای] اهل آن آبادیها به پیامبرش داد اختصاص به خدا و پیامبر و اهل بیت پیامبر و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان دارد، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد».
گفت: چون حق مرا ندادی، با اینکه ابن السبیل و بیچاره و درمانده هستم که راهی برای زندگی ندارم و در ضمن از کسانی هستم که به قرآن واردم.
مأمون گفت: یکی از حدود خدا را تعطیل کنم و حکم خدا را در مورد دزدی از بین ببرم با این داستانها که نقل میکنی؟
صوفی گفت: اول خود را پاک کن، بعد دیگری را و حد بر خویش جاری کن، سپس بر دیگری.
مأمون رو به حضرت امام رضا علیه السّلام کرد و گفت: شما چه میفرمایید؟
حضرت فرمودند: او میگوید: تو هم دزدی کرده ای، من هم دزدی کرده ام.
مأمون خیلی غضبناک شد.
سپس به صوفی گفت: به خدا دست و پایت را قطع میکنم.
صوفی در جواب گفت: دست و پای مرا قطع میکنی با اینکه بنده منی.
مأمون گفت وای بر تو! از کجا من بنده تو شدم؟
گفت: به جهت اینکه مادر تو را از بیت المال مسلمانان خریده اند و تو بنده تمام مسلمانان شرق و غربی تا آزادت کنند! من که تو را آزاد نکرده ام،
از آن گذشته خمس را خودت فرو میبری و حق اولاد پیامبر را نمی دهی، حق من و امثال مرا نیز نمی دهی.
دلیل دیگر اینکه خبیث (ناپاک) نمی تواند ناپاکی را پاک کند و باید ناپاک را شخص پاک، پاکیزه کند، کسی که به گردن خودش حد باشد، نمی تواند حد بر دیگری جاری کند، مگر اینکه ابتدا از خود شروع نماید. نشنیده ای که خداوند عزیز میفرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» «مردم را به نیکی فرمان میدهید و خود را فراموش میکنید، با اینکه شما کتاب خدا را میخوانید؟ آیا [هیچ] نمی اندیشید؟».
مأمون رو به جانب حضرت رضا علیه السّلام کرد و پرسید: درباره این مرد چه صلاح میدانی؟
فرمود: خداوند عزیز به حضرت صلی اللَّه علیه و آله میفرماید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»،
این همان دلیلی بود که نادان با نادانی میفهمد و دانا نیز به علم خود مییابد؛
دنیا و آخرت به دلیل استوار است؛ این مرد دلیل آورد.
مأمون دستور داد صوفی را آزاد کنند،
و از رو به رو شدن با مردم خود را کنار کشید،
و در فکر این شد که کار حضرت رضا علیه السّلام را تمام کند، تا بالاخره ایشان را مسموم کرد و کشت.
او فضل بن سهل و گروهی از شیعیان را نیز کشته بود.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 49 ٫ صفحه 289
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
➡️ @eteghdate
▪️عیسی بن عبدالله از امام جعفر صادق علیه السلام پرسید: آیا زنان میتوانند برای تشییع جنازه بیرون آیند؟!
حضرت که تکیه داده بود نشست،
و فرمودند: (عثمان) فاسق لعنة الله علیه به عموی خود مغیرة بن ابی العاص پناه داد.
مغیرة از جمله کسانی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را مهدور الدم اعلام کرده بود.
این فاسق به دختر رسول خدا (رقیه) صلی الله علیه و آله گفت: به پدرت خبر نده که مغیرة در منزل من است درحالی که او به یقین نرسیده بود که وحی بر محمد نازل میشود و به او اطلاع میدهد.
زن گفت: من هرگز دشمن پدرم را از او پنهان نخواهم کرد.
پس عثمان هم مغیرة را در (مشجب) جای لباس ها بین لباسها پنهان کرد و ملافه ای بر روی جالباسی انداخت،
در این وقت وحی بر پیامبر نازل شد که مغیرة در خانه عثمان است.
پیامبر نیز حضرت علی علیه السلام را فرا خواند و فرمودند: شمشیر را بردار و به خانه دختر عموی خود برو و اگر مغیره را یافتی او را بکش.
علی نیز به خانه عثمان آمد و در خانه جستجو کرد و مغیرة را نیافت.
بعد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله باز گشت و به ایشان اطلاع داد.
فرمودند: ای رسول خدا او را در خانه اش نیافتم.
حضرت فرمودند: وحی بر من نازل شده که او در لا به لای لباسها پنهان است.
عثمان نیز بعد از بیرون رفتن علی از خانه اش وارد خانه شد و دست عمویش را گرفت و پیش پیامبر آورد.
وقتی رسول خدا را دید بر روی زمین افتاد و حضرت به او توجهی نکرد.
آن حضرت بسیار مهربان و کریم بود.
عثمان گفت: ای رسول خدا این عموی من مغیرة بن ابی العاص است و به آن خداوندی که تو را به حق فرستاد سوگند میخورم که او را امان داده ام.
امام صادق علیه السلام فرمودند: من سوگند یاد میکنم به حق آن خداوندی که آن حضرت را به راستی فرستاده بود که عثمان دروغ گفت و به او امان نداده بود.
عثمان سه بار این را تکرار کرد و امام نیز سه بار تکرار کرد.
پس حضرت از او روی بر گرداند ولی او به طرف راست حضرت آمد و یک بار دیگر سخن خود را تکرار کرد و رسول خدا دوباره رو را برگرداند. باز به جانب چپ حضرت آمد و سوگند دروغ خود را بار دیگر تکرار کرد تا آنکه چهار بار چنین کرد و در مرتبه چهارم سر خود را بالا برد و فرمودند: من او را برای تو سه روز امان دادم و اگر توانستی او را از مدینه دور کنی که هیچ؛ در غیر این صورت او را به قتل خواهم رساند.
وقتی که پشت کردند و رفتند حضرت فرمودند: خداوندا! مغیرة بن ابی العاص را لعنت کن و هر کس که به او پناه میدهد یا او را سوار میکند و کسی که به او غذا میدهد و کسی که به او آب میدهد و کسی که اسباب او را مهیا میکند و کسی که به او مشکی یا کفشی یا طنابی یا ظرف آبی یا ظرفی بدهد و اینها را با دست راست خود میشمرد.
پس عثمان مغیرة را به خانه خود برد و به او پناه داد و او را طعام داد و آب داد و چارپای سواری داد و اسباب سفرش را مهیا ساخت و تمام آنچه که حضرت لعنت کرده بود، همه را آماده کرد.
سپس در روز چهارم او را سوار و از مدینه بیرون کرد. هنوز آن ملعون از خانههای مدینه بیرون نرفته بود که خداوند مرکب او را هلاک کرد و چون کمی پیاده رفت کفشش پاره و خون از پایش روان شد. پس به چهار دست و پا راه رفت و بارش بر او سنگین بود تا جایی که از آن ترسید. پس در زیر سایه درخت خاری قرار گرفت. شدت گرما آنقدر زیاد بود که اگر یکی از شما جای او بودید از شدت گرما هلاک میگشتید.
بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی نازل شد و پیامبر را از موقعیت او آگاه کرد.
پیامبر نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را طلبید و فرمودند: تو و عمار و یک مرد دیگر بروید و مغیرة را در زیر فلان درخت بکشید.
امیرالمؤمنین علیه السلام او را به قتل رسانید.
عثمان وقتی خبر قتل مغیرة را شنید دختر رسول الله را کتک زد و گفت: تو به پدر خود خبر کردی که مغیره در خانه من است.
زن نیز کسی را به خدمت پدر خود فرستاد و از عثمان شکایت کرد و حال خود را به آن حضرت عرض کرد.
پیامبر در جواب او به عثمان فرمودند: حیای خود را نگاه دار که بسیار زشت است زنی که صاحب حسب و نسب و دین باشد هر روز از شوهر خود شکایت نماید.
پس دختر رسول خدا چند مرتبه دیگر پیک را فرستاد و به خدمت آن حضرت شکایت کرد و در هر مرتبه حضرت همان جواب را میدادند.
تا آنکه در مرتبه چهارم علی بن ابی طالب را فرا خواند و فرمود: شمشیر خود را بردار و آن را بپوشان و به خانه دختر پسر عموی خود برو و او را به نزد من بیاور و اگر عثمان مانع شد و اجازه نداد او را با شمشیر خود بکش.
و حضرت بی تابانه به دنبال او به طرف خانه عثمان رفت.
امیر المؤمنین علیه السلام آن زن را بیرون آورد.
و چون نگاهش به حضرت افتاد صدای گریه را بالا برد و حضرت نیز از مشاهده حال او بسیار گریست و او را با خود به خانه آورد ... .
#قسمت_اول
حضرت که تکیه داده بود نشست،
و فرمودند: (عثمان) فاسق لعنة الله علیه به عموی خود مغیرة بن ابی العاص پناه داد.
مغیرة از جمله کسانی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله او را مهدور الدم اعلام کرده بود.
این فاسق به دختر رسول خدا (رقیه) صلی الله علیه و آله گفت: به پدرت خبر نده که مغیرة در منزل من است درحالی که او به یقین نرسیده بود که وحی بر محمد نازل میشود و به او اطلاع میدهد.
زن گفت: من هرگز دشمن پدرم را از او پنهان نخواهم کرد.
پس عثمان هم مغیرة را در (مشجب) جای لباس ها بین لباسها پنهان کرد و ملافه ای بر روی جالباسی انداخت،
در این وقت وحی بر پیامبر نازل شد که مغیرة در خانه عثمان است.
پیامبر نیز حضرت علی علیه السلام را فرا خواند و فرمودند: شمشیر را بردار و به خانه دختر عموی خود برو و اگر مغیره را یافتی او را بکش.
علی نیز به خانه عثمان آمد و در خانه جستجو کرد و مغیرة را نیافت.
بعد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله باز گشت و به ایشان اطلاع داد.
فرمودند: ای رسول خدا او را در خانه اش نیافتم.
حضرت فرمودند: وحی بر من نازل شده که او در لا به لای لباسها پنهان است.
عثمان نیز بعد از بیرون رفتن علی از خانه اش وارد خانه شد و دست عمویش را گرفت و پیش پیامبر آورد.
وقتی رسول خدا را دید بر روی زمین افتاد و حضرت به او توجهی نکرد.
آن حضرت بسیار مهربان و کریم بود.
عثمان گفت: ای رسول خدا این عموی من مغیرة بن ابی العاص است و به آن خداوندی که تو را به حق فرستاد سوگند میخورم که او را امان داده ام.
امام صادق علیه السلام فرمودند: من سوگند یاد میکنم به حق آن خداوندی که آن حضرت را به راستی فرستاده بود که عثمان دروغ گفت و به او امان نداده بود.
عثمان سه بار این را تکرار کرد و امام نیز سه بار تکرار کرد.
پس حضرت از او روی بر گرداند ولی او به طرف راست حضرت آمد و یک بار دیگر سخن خود را تکرار کرد و رسول خدا دوباره رو را برگرداند. باز به جانب چپ حضرت آمد و سوگند دروغ خود را بار دیگر تکرار کرد تا آنکه چهار بار چنین کرد و در مرتبه چهارم سر خود را بالا برد و فرمودند: من او را برای تو سه روز امان دادم و اگر توانستی او را از مدینه دور کنی که هیچ؛ در غیر این صورت او را به قتل خواهم رساند.
وقتی که پشت کردند و رفتند حضرت فرمودند: خداوندا! مغیرة بن ابی العاص را لعنت کن و هر کس که به او پناه میدهد یا او را سوار میکند و کسی که به او غذا میدهد و کسی که به او آب میدهد و کسی که اسباب او را مهیا میکند و کسی که به او مشکی یا کفشی یا طنابی یا ظرف آبی یا ظرفی بدهد و اینها را با دست راست خود میشمرد.
پس عثمان مغیرة را به خانه خود برد و به او پناه داد و او را طعام داد و آب داد و چارپای سواری داد و اسباب سفرش را مهیا ساخت و تمام آنچه که حضرت لعنت کرده بود، همه را آماده کرد.
سپس در روز چهارم او را سوار و از مدینه بیرون کرد. هنوز آن ملعون از خانههای مدینه بیرون نرفته بود که خداوند مرکب او را هلاک کرد و چون کمی پیاده رفت کفشش پاره و خون از پایش روان شد. پس به چهار دست و پا راه رفت و بارش بر او سنگین بود تا جایی که از آن ترسید. پس در زیر سایه درخت خاری قرار گرفت. شدت گرما آنقدر زیاد بود که اگر یکی از شما جای او بودید از شدت گرما هلاک میگشتید.
بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی نازل شد و پیامبر را از موقعیت او آگاه کرد.
پیامبر نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را طلبید و فرمودند: تو و عمار و یک مرد دیگر بروید و مغیرة را در زیر فلان درخت بکشید.
امیرالمؤمنین علیه السلام او را به قتل رسانید.
عثمان وقتی خبر قتل مغیرة را شنید دختر رسول الله را کتک زد و گفت: تو به پدر خود خبر کردی که مغیره در خانه من است.
زن نیز کسی را به خدمت پدر خود فرستاد و از عثمان شکایت کرد و حال خود را به آن حضرت عرض کرد.
پیامبر در جواب او به عثمان فرمودند: حیای خود را نگاه دار که بسیار زشت است زنی که صاحب حسب و نسب و دین باشد هر روز از شوهر خود شکایت نماید.
پس دختر رسول خدا چند مرتبه دیگر پیک را فرستاد و به خدمت آن حضرت شکایت کرد و در هر مرتبه حضرت همان جواب را میدادند.
تا آنکه در مرتبه چهارم علی بن ابی طالب را فرا خواند و فرمود: شمشیر خود را بردار و آن را بپوشان و به خانه دختر پسر عموی خود برو و او را به نزد من بیاور و اگر عثمان مانع شد و اجازه نداد او را با شمشیر خود بکش.
و حضرت بی تابانه به دنبال او به طرف خانه عثمان رفت.
امیر المؤمنین علیه السلام آن زن را بیرون آورد.
و چون نگاهش به حضرت افتاد صدای گریه را بالا برد و حضرت نیز از مشاهده حال او بسیار گریست و او را با خود به خانه آورد ... .
#قسمت_اول
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
▪️عیسی بن عبدالله از امام جعفر صادق علیه السلام پرسید: آیا زنان میتوانند برای تشییع جنازه بیرون آیند؟! حضرت که تکیه داده بود نشست، و فرمودند: (عثمان) فاسق لعنة الله علیه به عموی خود مغیرة بن ابی العاص پناه داد. مغیرة از جمله کسانی بود که رسول خدا صلی الله…
#قسمت_دوم
... وقتی دختر وارد خانه شد پشت خود را به پدر نشان داد،
رسول خدا وقتی پشت او را دید سه بار فرمودند: او را چه شده است؟ خدا بکشد او را که تو را کشت.
تمام این حوادث روز یکشنبه به وقوع پیوست،
و چون شب شد عثمان در کنار کنیز دختر رسول خدا خوابید و با او همبستر شد.
پس روز دوشنبه و سه شنبه آن زن (رقیه) بر بستر درد و رنج خوابید و در روز چهارشنبه به رحمت ایزدی پیوست.
مردم برای نماز حاضر شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با جنازه او بیرون آمد.
و به فاطمه زهرا علیه السلام امر کرد که با زنان مؤمن همراه جنازه او بیایند.
و عثمان نیز همراه جنازه بیرون آمده بود تا در تشییع جنازه شرکت کند.
چون نظر حضرت بر او افتاد فرمودند: هر کس دیشب در کنار زنش یا متعلقات زنش خوابیده است همراه این جنازه نیاید.
حضرت سه مرتبه این مطلب را تکرار نمودند و عثمان بر نگشت تا آنکه در مرتبه چهارم فرمود: برگردد و گرنه نام او و پدرش را خواهم گفت.
عثمان در حالی که بر غلام خود تکیه کرده و دست بر شکم خود گرفته بود به خدمت حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا! دلم درد میکند، اگر اجازه دهید باز گردم.
حضرت فرمود: باز گرد.
فاطمه سلام علیها و زنان مؤمن و مهاجر بر جنازه دختر پیامبر نماز خواندند.
📚 الکافی ٫ جلد 3 ٫ صفحه 251
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
... وقتی دختر وارد خانه شد پشت خود را به پدر نشان داد،
رسول خدا وقتی پشت او را دید سه بار فرمودند: او را چه شده است؟ خدا بکشد او را که تو را کشت.
تمام این حوادث روز یکشنبه به وقوع پیوست،
و چون شب شد عثمان در کنار کنیز دختر رسول خدا خوابید و با او همبستر شد.
پس روز دوشنبه و سه شنبه آن زن (رقیه) بر بستر درد و رنج خوابید و در روز چهارشنبه به رحمت ایزدی پیوست.
مردم برای نماز حاضر شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با جنازه او بیرون آمد.
و به فاطمه زهرا علیه السلام امر کرد که با زنان مؤمن همراه جنازه او بیایند.
و عثمان نیز همراه جنازه بیرون آمده بود تا در تشییع جنازه شرکت کند.
چون نظر حضرت بر او افتاد فرمودند: هر کس دیشب در کنار زنش یا متعلقات زنش خوابیده است همراه این جنازه نیاید.
حضرت سه مرتبه این مطلب را تکرار نمودند و عثمان بر نگشت تا آنکه در مرتبه چهارم فرمود: برگردد و گرنه نام او و پدرش را خواهم گفت.
عثمان در حالی که بر غلام خود تکیه کرده و دست بر شکم خود گرفته بود به خدمت حضرت آمد و گفت: ای رسول خدا! دلم درد میکند، اگر اجازه دهید باز گردم.
حضرت فرمود: باز گرد.
فاطمه سلام علیها و زنان مؤمن و مهاجر بر جنازه دختر پیامبر نماز خواندند.
📚 الکافی ٫ جلد 3 ٫ صفحه 251
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
جِلَاءٌ لِلْقُلُوبِ
#قسمت_دوم ... وقتی دختر وارد خانه شد پشت خود را به پدر نشان داد، رسول خدا وقتی پشت او را دید سه بار فرمودند: او را چه شده است؟ خدا بکشد او را که تو را کشت. تمام این حوادث روز یکشنبه به وقوع پیوست، و چون شب شد عثمان در کنار کنیز دختر رسول خدا خوابید و با…
▪️إن الخبر يدل على إستحباب اتباع النساء الجنائز،
و المشهور الكراهة للمنع الوارد في بعض الأخبار و أكثرها ضعيفة السند،
و يمكن حملها على النساء الأجانب و الاستحباب على الأقارب،
أو المنع على ما إذا كان للتنزه لا للسنة، كما هو الشائع.
📚 مرآة العقول ٫ جلد 14 ٫ صفحه 247
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
و المشهور الكراهة للمنع الوارد في بعض الأخبار و أكثرها ضعيفة السند،
و يمكن حملها على النساء الأجانب و الاستحباب على الأقارب،
أو المنع على ما إذا كان للتنزه لا للسنة، كما هو الشائع.
📚 مرآة العقول ٫ جلد 14 ٫ صفحه 247
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
▪️[المناقب لإبن شهرآشوب] صَنْدَلٌ عَنْ سَوْرَةَ بْنِ کُلَیْبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَا سَوْرَةُ کَیْفَ حَجَجْتَ الْعَامَ قَالَ اسْتَقْرَضْتُ حَجَّتِی وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ سَیَقْضِیهَا عَنِّی وَ مَا کَانَ حَجَّتِی إِلَّا شَوْقاً إِلَیْکَ وَ إِلَی حَدِیثِکَ قَالَ أَمَّا حَجَّتُکَ فَقَدْ قَضَاهَا اللَّهُ فَأُعْطِکَهَا مِنْ عِنْدِی ثُمَّ رَفَعَ مُصَلًّی تَحْتَهُ فَأَخْرَجَ دَنَانِیرَ فَعَدَّ عِشْرِینَ دِینَاراً فَقَالَ هَذِهِ حَجَّتُکَ وَ عَدَّ عِشْرِینَ دِینَاراً وَ قَالَ هَذِهِ مَعُونَةٌ لَکَ حَیَاتَکَ حَتَّی تَمُوتَ قُلْتُ أَخْبَرْتَنِی أَنَّ أَجَلِی قَدْ دَنَا فَقَالَ یَا سَوْرَةُ أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فَقَالَ صَنْدَلٌ فَمَا لَبِثَ إِلَّا سَبْعَةَ أَشْهُرٍ حَتَّی مَاتَ.
▪️صندل گوید: سورة بن کلیب گفت: امام صادق علیه السّلام از من پرسید امسال چگونه حج گزاردی ؟!
عرض کردم: قرض نمودم ولی بخدا سوگند میدانم که او پرداخت خواهد نمود،
این حج فقط به قصد شوق زیارت شما و گفتار با شما بود.
فرمودند: اما پول حج را خدا داد من از خودم میدهم، فرش نمازی که زیر پا داشت بلند کردند مقداری دینار برداشتند، بیست دینار شمرده فرمودند این پول حج تو،
باز بیست دینار دیگر شمردند فرمودند: این هم خرج زندگی تو تا هنگام مرگ.
عرض کرد: میفرمایید أجلم نزدیک شده؟
فرمودند: آیا راضی (مایل) نیستی همراه با ما باشی؟
راوی حدیث (صندل) گفت: بیش از هفت ماه زنده نبود.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 47 ٫ صفحه 126
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
▪️صندل گوید: سورة بن کلیب گفت: امام صادق علیه السّلام از من پرسید امسال چگونه حج گزاردی ؟!
عرض کردم: قرض نمودم ولی بخدا سوگند میدانم که او پرداخت خواهد نمود،
این حج فقط به قصد شوق زیارت شما و گفتار با شما بود.
فرمودند: اما پول حج را خدا داد من از خودم میدهم، فرش نمازی که زیر پا داشت بلند کردند مقداری دینار برداشتند، بیست دینار شمرده فرمودند این پول حج تو،
باز بیست دینار دیگر شمردند فرمودند: این هم خرج زندگی تو تا هنگام مرگ.
عرض کرد: میفرمایید أجلم نزدیک شده؟
فرمودند: آیا راضی (مایل) نیستی همراه با ما باشی؟
راوی حدیث (صندل) گفت: بیش از هفت ماه زنده نبود.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 47 ٫ صفحه 126
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
شعر کامل « آه یحسین و مصابه » - باسم کربلایی - زیرنویس فارسی
https://www.aparat.com/v/c97zi8j#bottom-sheet
https://www.aparat.com/v/c97zi8j#bottom-sheet
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
شعر کامل « آه یحسین و مصابه » - باسم کربلایی - زیرنویس فارسی
آه یحسین و مصابه - باسم کربلایی - زیرنویس فارسی - شیعه مدیا
▪️[عیون أخبار الرضا علیه السلام] حَمْزَةُ الْعَلَوِیُّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ: .... وَ کَانَ الْجَلُودِیُّ فِی خِلَافَةِ الرَّشِیدِ لَمَّا خَرَجَ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِالْمَدِینَةِ بَعَثَهُ الرَّشِیدُ وَ أَمَرَهُ إِنْ ظَفِرَ بِهِ أَنْ یَضْرِبَ عُنُقَهُ وَ أَنْ یُغِیرَ عَلَی دُورِ آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَنْ یَسْلُبَ نِسَاءَهُمْ وَ لَا یَدَعَ عَلَی وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ إِلَّا ثَوْباً وَاحِداً فَفَعَلَ الْجَلُودِیُّ ذَلِکَ وَ قَدْ کَانَ مَضَی أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام فَصَارَ الْجَلُودِیُّ إِلَی بَابِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام فَانْهَجَمَ عَلَی دَارِهِ مَعَ خَیْلِهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ الرِّضَا علیه السلام جَعَلَ النِّسَاءَ کُلَّهُنَ فِی بَیْتٍ وَ وَقَفَ عَلَی بَابِ الْبَیْتِ فَقَالَ الْجَلُودِیُّ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام لَا بُدَّ مِنْ أَنْ أَدْخُلَ الْبَیْتَ فَأَسْلُبَهُنَّ کَمَا أَمَرَنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام أَنَا أَسْلُبُهُنَّ لَکَ وَ أَحْلِفُ أَنِّی لَا أَدَعُ عَلَیْهِنَّ شَیْئاً إِلَّا أَخَذْتُهُ فَلَمْ یَزَلْ یَطْلُبُ إِلَیْهِ وَ یَحْلِفُ لَهُ حَتَّی سَکَنَ فَدَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام فَلَمْ یَدَعْ عَلَیْهِنَّ شَیْئاً حَتَّی أَقْرَاطَهُنَّ وَ خَلَاخِیلَهُنَّ وَ إِزَارَهُنَّ إِلَّا أَخَذَهُ مِنْهُنَّ وَ جَمِیعَ مَا کَانَ فِی الدَّارِ مِنْ قَلِیلٍ وَ کَثِیرٍ فَلَمَّا کَانَ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ أُدْخِلَ الْجَلُودِیُّ عَلَی الْمَأْمُونِ قَالَ الرِّضَا علیه السلام یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَبْ لِی هَذَا الشَّیْخَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا سَیِّدِی هَذَا الَّذِی فَعَلَ بِبَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا فَعَلَ مِنْ سَلْبِهِنَّ فَنَظَرَ الْجَلُودِیُّ إِلَی الرِّضَا علیه السلام وَ هُوَ یُکَلِّمُ الْمَأْمُونَ وَ یَسْأَلُهُ عَنْ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُ وَ یَهَبَهُ لَهُ فَظَنَّ أَنَّهُ یُعِینُ عَلَیْهِ لِمَا کَانَ الْجَلُودِیُّ فَعَلَهُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَسْأَلُکَ بِاللَّهِ وَ بِخِدْمَتِی لِلرَّشِیدِ أَنْ لَا تَقْبَلَ قَوْلَ هَذَا فِیَّ فَقَالَ الْمَأْمُونُ یَا أَبَا الْحَسَنِ قَدِ اسْتَعْفَی وَ نَحْنُ نُبِرُّ قَسَمَهُ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أَقْبَلُ فِیکَ قَوْلَهُ أَلْحِقُوهُ بِصَاحِبَیْهِ فَقُدِّمَ وَ ضُرِبَ عُنُقُهُ ... .
▪️یاسر خادم میگوید: .... جَلّودی در زمان خلافت هارون الرشید که محمّد بن جعفر بن محمّد در مدینه قیام کرده بود، مأمور شد با سپاهی به مدینه رود و اگر بر محمّد دست یافت، او را بکشد و خانههای اولاد علی را غارت کند و هر چه زنان آنها از لباس و زینت آلات دارند، به غنیمت بگیرد و فقط یک جامه بر تن ایشان باقی بگذارد.
جلودی این کارها را کرد.
آن وقت موسی بن جعفر علیهما السّلام از دنیا رفته بود.
جلودی به درب خانه حضرت رضا علیه السّلام رفت و با سپاهش به خانه ایشان حمله کرد.
حضرت رضا علیه السّلام این وضع را که مشاهده کرد، تمام زنان را داخل یک اطاق کرد و خودش جلو درب اطاق ایستاد.
جلودی گفت: من باید وارد اطاق شوم و هر چه این زنان دارند بگیرم!، دستور امیرالمؤمنین (هارون الرشید) است!.
حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: من هر چه دارند از آنها برای تو میگیرم و سوگند خورد که هر چه داشته باشند، خواهم گرفت.
پیوسته آن جناب از جلودی تقاضا میکرد و قسم میخورد تا بالاخره او راضی شد.
حضرت رضا علیه السّلام وارد اطاق گردید و هر چه زنان داشتند، از گوشواره و خلخال و جامه از آنها گرفت و هر چه در خانه وجود داشت، از کم و زیاد برداشت و به او داد.
امروز که جلودی را وارد کردند، حضرت رضا علیه السّلام به مأمون گفت: یا أمیرالمؤمنین! این پیرمرد را به من ببخش.
مأمون گفت: آقا! میشناسید این مرد را؟
همان کسی است که نسبت به دختران پیامبر آن ستم را روا داشت و آنها را غارت کرد!.
جلودی که میدید حضرت رضا علیه السّلام با مأمون صحبت میکند، خیال کرد به واسطه کارهایی که در مدینه انجام داده بود، از او بدگویی میکند.
لذا رو به مأمون کرد و گفت: ای امیر مؤمنان! تو را به خدا و به خدمتی که برای هارون الرشید انجام داده ام، مبادا سخن این شخص را درباره من بپذیری.
مأمون به حضرت رضا علیه السّلام عرض کرد: خودش نمی خواهد، ما هم قسم او را میپذیریم.
بعد رو به جلودی کرد و گفت: نه، به خدا سخن او را درباره تو نمی پذیرم!.
او را نیز به دو رفیقش ملحق کنید! جلاد پیش آمد و گردن او را نیز زد ... .
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 49 ٫ صفحه 166
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
▪️یاسر خادم میگوید: .... جَلّودی در زمان خلافت هارون الرشید که محمّد بن جعفر بن محمّد در مدینه قیام کرده بود، مأمور شد با سپاهی به مدینه رود و اگر بر محمّد دست یافت، او را بکشد و خانههای اولاد علی را غارت کند و هر چه زنان آنها از لباس و زینت آلات دارند، به غنیمت بگیرد و فقط یک جامه بر تن ایشان باقی بگذارد.
جلودی این کارها را کرد.
آن وقت موسی بن جعفر علیهما السّلام از دنیا رفته بود.
جلودی به درب خانه حضرت رضا علیه السّلام رفت و با سپاهش به خانه ایشان حمله کرد.
حضرت رضا علیه السّلام این وضع را که مشاهده کرد، تمام زنان را داخل یک اطاق کرد و خودش جلو درب اطاق ایستاد.
جلودی گفت: من باید وارد اطاق شوم و هر چه این زنان دارند بگیرم!، دستور امیرالمؤمنین (هارون الرشید) است!.
حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: من هر چه دارند از آنها برای تو میگیرم و سوگند خورد که هر چه داشته باشند، خواهم گرفت.
پیوسته آن جناب از جلودی تقاضا میکرد و قسم میخورد تا بالاخره او راضی شد.
حضرت رضا علیه السّلام وارد اطاق گردید و هر چه زنان داشتند، از گوشواره و خلخال و جامه از آنها گرفت و هر چه در خانه وجود داشت، از کم و زیاد برداشت و به او داد.
امروز که جلودی را وارد کردند، حضرت رضا علیه السّلام به مأمون گفت: یا أمیرالمؤمنین! این پیرمرد را به من ببخش.
مأمون گفت: آقا! میشناسید این مرد را؟
همان کسی است که نسبت به دختران پیامبر آن ستم را روا داشت و آنها را غارت کرد!.
جلودی که میدید حضرت رضا علیه السّلام با مأمون صحبت میکند، خیال کرد به واسطه کارهایی که در مدینه انجام داده بود، از او بدگویی میکند.
لذا رو به مأمون کرد و گفت: ای امیر مؤمنان! تو را به خدا و به خدمتی که برای هارون الرشید انجام داده ام، مبادا سخن این شخص را درباره من بپذیری.
مأمون به حضرت رضا علیه السّلام عرض کرد: خودش نمی خواهد، ما هم قسم او را میپذیریم.
بعد رو به جلودی کرد و گفت: نه، به خدا سخن او را درباره تو نمی پذیرم!.
او را نیز به دو رفیقش ملحق کنید! جلاد پیش آمد و گردن او را نیز زد ... .
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 49 ٫ صفحه 166
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
✅ «كٓهيعٓصٓ» [مریم - 1].
▪️[الإحتجاج] سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ الْقَائِمَ علیه السلام عَنْ تَأْوِیلِ کهیعص قَالَ علیه السلام هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَی مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ ذَلِکَ أَنَّ زَکَرِیَّا سَأَلَ اللَّهَ رَبَّهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلَ علیه السلام فَعَلَّمَهُ إِیَّاهَا فَکَانَ زَکَرِیَّا إِذَا ذَکَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ علیه السلام سُرِّیَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَی کَرْبُهُ وَ إِذَا ذَکَرَ اسْمَ الْحُسَیْنِ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَیْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ إِلَهِی مَا بَالِی إِذَا ذَکَرْتُ أَرْبَعَةً مِنْهُمْ تَسَلَّیْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِی وَ إِذَا ذَکَرْتُ الْحُسَیْنَ تَدْمَعُ عَیْنِی وَ تَثُورُ زَفْرَتِی فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَنْ قِصَّتِهِ فَقَالَ کهیعص فَالْکَافُ اسْمُ کَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاکُ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ وَ الْیَاءُ یَزِیدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَیْنِ وَ الْعَیْنُ عَطَشُهُ وَ الصَّادُ صَبْرُهُ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ زَکَرِیَّا لَمْ یُفَارِقْ مَسْجِدَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ مَنَعَ فِیهِنَّ النَّاسَ مِنَ الدُّخُولِ عَلَیْهِ وَ أَقْبَلَ عَلَی الْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ کَانَ یُرْثِیهِ إِلَهِی أَ تُفَجِّعُ خَیْرَ جَمِیعِ خَلْقِکَ بِوَلَدِهِ إِلَهِی أَ تُنْزِلُ بَلْوَی هَذِهِ الرَّزِیَّةِ بِفِنَائِهِ إِلَهِی أَ تُلْبِسُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ ثِیَابَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ إِلَهِی أَ تُحِلُّ کُرْبَةَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ بِسَاحَتِهِمَا ثُمَّ کَانَ یَقُولُ إِلَهِی ارْزُقْنِی وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَیْنِی عَلَی الْکِبَرِ فَإِذَا رَزَقْتَنِیهِ فَافْتِنِّی بِحُبِّهِ ثُمَّ أَفْجِعْنِی بِهِ کَمَا تُفْجِعُ مُحَمَّداً حَبِیبَکَ بِوَلَدِهِ فَرَزَقَهُ اللَّهُ یَحْیَی وَ فَجَّعَهُ بِهِ وَ کَانَ حَمْلُ یَحْیَی سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ حَمْلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام کَذَلِکَ الْخَبَرَ.
▪️سعد بن عبد اللّه روایت میکند که گفت: به حضرت قائم آل محمّد صلّی اللّه علیهم أجمعین گفتم: تأویل کهیعص چیست ؟!
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه فرمودند: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده خود حضرت زکریا را از آنها آگاه نمود و سپس داستان آن را برای حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله شرح داد.
جریان این قضیه بدین شرح است که حضرت زکریاء علیه السّلام از خدا خواست که نامهای مبارک پنج تن آل عبا را به او یاد دهد.
جبرئیل به زمین هبوط کرد و آنها را به حضرت زکریا علیه السّلام تعلیم داد.
هر وقت حضرت زکریا نامهای مبارک: محمّد، علی، زهرا، و حسن علیهم السّلام را میبرد غم و اندوه وی برطرف میشد،
ولی هر گاه نام مبارک حسین را میبرد گریه راه گلوی او را میگرفت و نفس وی به شماره میافتاد.
تا اینکه یک روز حضرت زکریا گفت: بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را میبرم غم و اندوه من برطرف میشود، ولی هنگامی که نام حسین را میبرم چشمانم اشکبار شده و نفسم به شماره میافتد ؟!
خداوند متعال داستان شهادت امام حسین را برای زکریا شرح داد و فرمودند: کهیعص.
کاف اشاره به کربلای امام حسین علیه السّلام است،
هاء اشاره به هلاکت عترت پاک دارد،
یاء اشاره به نام یزید است که در حق حسین علیه السّلام ظلم کرد،
عین اشاره به عطش حسین،
و صاد اشاره به صبر آن بزرگوار است.
هنگامی که حضرت زکریا این جریان را شنید مدت سه روز از سجده گاه خویش خارج نشد و در آن مدت به احدی اجازه ورود نداد.
آنگاه مشغول گریه و زاری شد، وی برای امام حسین علیه السّلام مرثیه میخواند و میگفت:
پروردگارا! آیا بهترین خلق خود (یعنی حضرت محمّد) را دچار مصیبت فرزندش میکنی؟
بار خدایا! آیا یک چنین بلایی را بر در خانه آن حضرت پیاده خواهی کرد؟
پروردگارا! آیا لباس یک چنین مصیبتی را به علی و زهرا میپوشانی؟
بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد؟
سپس حضرت زکریا دعا کرد و گفت: پروردگارا! پسری به من عطا کن که در این زمان پیری چشم من به وی روشن شود، وقتی که این پسر را به من عطا کردی مرا شیفته محبت وی بگردان، سپس مرا دچار مصیبت او بکن همچنان که حضرت محمّد حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد!.
آنگاه خدا حضرت یحیی علیه السّلام را به زکریا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود.
مدت حمل حضرت یحیی علیه السّلام شش ماه بود و مدت حمل امام حسین علیه السّلام نیز شش ماه بود.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 44 ٫ صفحه 223
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate
▪️[الإحتجاج] سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: سَأَلْتُ الْقَائِمَ علیه السلام عَنْ تَأْوِیلِ کهیعص قَالَ علیه السلام هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَی مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السَّلَامُ وَ ذَلِکَ أَنَّ زَکَرِیَّا سَأَلَ اللَّهَ رَبَّهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلَ علیه السلام فَعَلَّمَهُ إِیَّاهَا فَکَانَ زَکَرِیَّا إِذَا ذَکَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ علیه السلام سُرِّیَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَی کَرْبُهُ وَ إِذَا ذَکَرَ اسْمَ الْحُسَیْنِ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَیْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ إِلَهِی مَا بَالِی إِذَا ذَکَرْتُ أَرْبَعَةً مِنْهُمْ تَسَلَّیْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِی وَ إِذَا ذَکَرْتُ الْحُسَیْنَ تَدْمَعُ عَیْنِی وَ تَثُورُ زَفْرَتِی فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَنْ قِصَّتِهِ فَقَالَ کهیعص فَالْکَافُ اسْمُ کَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاکُ الْعِتْرَةِ الطَّاهِرَةِ وَ الْیَاءُ یَزِیدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَیْنِ وَ الْعَیْنُ عَطَشُهُ وَ الصَّادُ صَبْرُهُ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِکَ زَکَرِیَّا لَمْ یُفَارِقْ مَسْجِدَهُ ثَلَاثَةَ أَیَّامٍ وَ مَنَعَ فِیهِنَّ النَّاسَ مِنَ الدُّخُولِ عَلَیْهِ وَ أَقْبَلَ عَلَی الْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ کَانَ یُرْثِیهِ إِلَهِی أَ تُفَجِّعُ خَیْرَ جَمِیعِ خَلْقِکَ بِوَلَدِهِ إِلَهِی أَ تُنْزِلُ بَلْوَی هَذِهِ الرَّزِیَّةِ بِفِنَائِهِ إِلَهِی أَ تُلْبِسُ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ ثِیَابَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ إِلَهِی أَ تُحِلُّ کُرْبَةَ هَذِهِ الْمُصِیبَةِ بِسَاحَتِهِمَا ثُمَّ کَانَ یَقُولُ إِلَهِی ارْزُقْنِی وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَیْنِی عَلَی الْکِبَرِ فَإِذَا رَزَقْتَنِیهِ فَافْتِنِّی بِحُبِّهِ ثُمَّ أَفْجِعْنِی بِهِ کَمَا تُفْجِعُ مُحَمَّداً حَبِیبَکَ بِوَلَدِهِ فَرَزَقَهُ اللَّهُ یَحْیَی وَ فَجَّعَهُ بِهِ وَ کَانَ حَمْلُ یَحْیَی سِتَّةَ أَشْهُرٍ وَ حَمْلُ الْحُسَیْنِ علیه السلام کَذَلِکَ الْخَبَرَ.
▪️سعد بن عبد اللّه روایت میکند که گفت: به حضرت قائم آل محمّد صلّی اللّه علیهم أجمعین گفتم: تأویل کهیعص چیست ؟!
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه فرمودند: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده خود حضرت زکریا را از آنها آگاه نمود و سپس داستان آن را برای حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله شرح داد.
جریان این قضیه بدین شرح است که حضرت زکریاء علیه السّلام از خدا خواست که نامهای مبارک پنج تن آل عبا را به او یاد دهد.
جبرئیل به زمین هبوط کرد و آنها را به حضرت زکریا علیه السّلام تعلیم داد.
هر وقت حضرت زکریا نامهای مبارک: محمّد، علی، زهرا، و حسن علیهم السّلام را میبرد غم و اندوه وی برطرف میشد،
ولی هر گاه نام مبارک حسین را میبرد گریه راه گلوی او را میگرفت و نفس وی به شماره میافتاد.
تا اینکه یک روز حضرت زکریا گفت: بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را میبرم غم و اندوه من برطرف میشود، ولی هنگامی که نام حسین را میبرم چشمانم اشکبار شده و نفسم به شماره میافتد ؟!
خداوند متعال داستان شهادت امام حسین را برای زکریا شرح داد و فرمودند: کهیعص.
کاف اشاره به کربلای امام حسین علیه السّلام است،
هاء اشاره به هلاکت عترت پاک دارد،
یاء اشاره به نام یزید است که در حق حسین علیه السّلام ظلم کرد،
عین اشاره به عطش حسین،
و صاد اشاره به صبر آن بزرگوار است.
هنگامی که حضرت زکریا این جریان را شنید مدت سه روز از سجده گاه خویش خارج نشد و در آن مدت به احدی اجازه ورود نداد.
آنگاه مشغول گریه و زاری شد، وی برای امام حسین علیه السّلام مرثیه میخواند و میگفت:
پروردگارا! آیا بهترین خلق خود (یعنی حضرت محمّد) را دچار مصیبت فرزندش میکنی؟
بار خدایا! آیا یک چنین بلایی را بر در خانه آن حضرت پیاده خواهی کرد؟
پروردگارا! آیا لباس یک چنین مصیبتی را به علی و زهرا میپوشانی؟
بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد؟
سپس حضرت زکریا دعا کرد و گفت: پروردگارا! پسری به من عطا کن که در این زمان پیری چشم من به وی روشن شود، وقتی که این پسر را به من عطا کردی مرا شیفته محبت وی بگردان، سپس مرا دچار مصیبت او بکن همچنان که حضرت محمّد حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد!.
آنگاه خدا حضرت یحیی علیه السّلام را به زکریا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود.
مدت حمل حضرت یحیی علیه السّلام شش ماه بود و مدت حمل امام حسین علیه السّلام نیز شش ماه بود.
📚 بحارالأنوار ٫ جلد 44 ٫ صفحه 223
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖
➡️ @eteghdate