group-telegram.com/mimremeembook/2005
Last Update:
🖤
ببخش اگر نتوانستم از تو خوب بگویم
ببخش اگر نتوانستم از غروب بگویم
غروب قافله، خورشید روی نی، لب تشنه
و اشک، اشک، فقط اشک در جنایت دشنه
ببخش اگر که لیاقت نداشت دفتر شعرم
نشد غزل بنویسم برای این غم مبهم
رسید قافله و قلب تو قرار ندارد
کدام قافله؟ وقتی که یک سوار ندارد؟
شکست قلبت و گفتی: «بگو کجاست حسینم؟
کجاست قوت قلبم؟ کجاست نور دو عینم؟
تمام زندگی من، تمام عالم امکان
فدای نام حسینم که اوست جسم مرا جان»
عجب که نام تو با صبر و با ادب شده همراه
تو هم شبیه علی گریه میکنی به سر چاه؟
ببخش اگر پسرت برنگشت و آب نیاورد
اگر به چشم علی باز رنگ خواب نیاورد
تویی که ام بنین بودی و بنین تو رفتند
و یکشبه همه مردان سرزمین تو رفتند
و آه از غم فرزند و هر دقیقه صبوری
و از حرارت این داغ و از تحمل دوری
بگو دوباره که: «هستی فدای نام حسینم
که ریختم همه هستیم را به پای حسینم»
- زهرا معتمدی
- سومین دورهٔ آموزشی شعر نکته
📚 @mimremeembook
BY مردی در تبعید ادبی
Share with your friend now:
group-telegram.com/mimremeembook/2005