همراهان عزیز ضمن تبریک فرخنده زادروز بهرام صادقی
لازم به گفته میآید که چنانچه از اعضای گرامی کانال قند پارسی مایل باشند، میتوانند یکی از داستان های کوتاه بهرام صادقی از مجموعه سنگر و قمقمههای خالی را گویندگی کرده و برای ادمین کانال با آیدی @ghand_admin ارسال نمایند.
داستانهای گویندگی شده از بهرام صادقی که در این ماه به دست ما برسد در کانال منتشر خواهد شد.
لازم به گفته میآید که چنانچه از اعضای گرامی کانال قند پارسی مایل باشند، میتوانند یکی از داستان های کوتاه بهرام صادقی از مجموعه سنگر و قمقمههای خالی را گویندگی کرده و برای ادمین کانال با آیدی @ghand_admin ارسال نمایند.
داستانهای گویندگی شده از بهرام صادقی که در این ماه به دست ما برسد در کانال منتشر خواهد شد.
سنگر_و_قمقمه_های_خالی_بهرام_صادقی.zip
7.6 MB
📗 سنگر و قمقمههای خالی
👤 بهرام صادقی
〰 434 صفحه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
@Ghande_Parsi_UI
Instagram
👤 بهرام صادقی
〰 434 صفحه
ـــــــــــــــــــــــــــــ
@Ghande_Parsi_UI
Forwarded from تاریخ شفاهی هنر
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
🔸روایت احمد میرعلایی از بهرام صادقی
(برای نخستینبار صدای احمد میرعلایی را میشنوید)
🔹چهلسال از جوانمرگی بهرام صادقی گذشت...
دوستان اصفهانی(به همت احمد میرعلایی) چند روز پس از ۱۲ آذرماه ۱۳۶۳ (روز مرگ بهرام صادقی) وقتی میبینند هیچ مراسم و بزرگداشتی برای بهرام صادقی برگزار نمیشود؛ دور هم جمع میشوند تا از نخستین دیدارها و برخوردها و گپ و گفتها با او بگویند. احمد میرعلایی ششروایت از بهرام صادقی میگوید که روایت نخست آن برای اولینبار منتشر میشود.
▫️این فایلها آرشیو شخصی است.
▫️نکتهای که احمد میرعلایی در آخر روایت خود به آن اشاره میکند، عکاس سیاری(به سفارش سیروس طاهباز) است که آن شبنشیی را ثبت میکند. عکس گرفته میشود برای آیندگان و از آن جمع؛ بهرام صادقی، ابوالحسن نجفی، هوشنگ گلشیری، مصطفی رحیمی، سیروس طاهباز و احمد میرعلایی عزیز دیگر در جمع ما نیستند و ما نمیدانیم که سرنوشت عکس و عکاس چه شده است؟ اما احمد میرعلایی شفاف و زندهتر از همیشه روایت میکند.
حامد قصری، اصفهان، آذرماه ۱۴۰۳
🔸روایت احمد میرعلایی از بهرام صادقی
(برای نخستینبار صدای احمد میرعلایی را میشنوید)
🔹چهلسال از جوانمرگی بهرام صادقی گذشت...
دوستان اصفهانی(به همت احمد میرعلایی) چند روز پس از ۱۲ آذرماه ۱۳۶۳ (روز مرگ بهرام صادقی) وقتی میبینند هیچ مراسم و بزرگداشتی برای بهرام صادقی برگزار نمیشود؛ دور هم جمع میشوند تا از نخستین دیدارها و برخوردها و گپ و گفتها با او بگویند. احمد میرعلایی ششروایت از بهرام صادقی میگوید که روایت نخست آن برای اولینبار منتشر میشود.
▫️این فایلها آرشیو شخصی است.
▫️نکتهای که احمد میرعلایی در آخر روایت خود به آن اشاره میکند، عکاس سیاری(به سفارش سیروس طاهباز) است که آن شبنشیی را ثبت میکند. عکس گرفته میشود برای آیندگان و از آن جمع؛ بهرام صادقی، ابوالحسن نجفی، هوشنگ گلشیری، مصطفی رحیمی، سیروس طاهباز و احمد میرعلایی عزیز دیگر در جمع ما نیستند و ما نمیدانیم که سرنوشت عکس و عکاس چه شده است؟ اما احمد میرعلایی شفاف و زندهتر از همیشه روایت میکند.
حامد قصری، اصفهان، آذرماه ۱۴۰۳
نامه بهرام صادقی به ابوالحسن نجفی:
«خلاصه جمعه گریه کردم... آن وقت بود که یکدفعه به یاد تو افتادم. نه، بهتر بگویم، من همیشه به یادت هستم. یکهو احساس کردم که همین الآن باید تو را ببینم و چون میدانستم امکان ندارد، آنقدر گریستم که خواهرم و مادرم که اخیراً به تهران آمدهاند به گریه افتادند و متوحش شدند. اما من به آنها چه بگویم؟
بگویم من فاتحی را میخواهم که مرده است و نجفی را میخواهم که دریاها و شهرها از من دور است؟
بعد نشستم بیست صفحه کاغذ برایت نوشتم و دست آخر هم رفتم بیرون، همینطور خالی یا پر و همینطور تنها.
حالا شاید بفهمی که چرا بد میکنی و بد کردهای که برای من کاغذ ننوشتهای، اما دلم هوات را کرده است، هیچکس نمیتواند جای تو را در قلب من بگیرد، اگر باور کنی و هیچکس نیست که من او را به کیفیت و اندازهی تو دوست داشته باشم.
دیگر هیچ.
آیا در انتظار نامهات بمانم؟ نمیدانم.»
۲۵ دیماه ۱۳۳۹
مجلهی بخارا
«خلاصه جمعه گریه کردم... آن وقت بود که یکدفعه به یاد تو افتادم. نه، بهتر بگویم، من همیشه به یادت هستم. یکهو احساس کردم که همین الآن باید تو را ببینم و چون میدانستم امکان ندارد، آنقدر گریستم که خواهرم و مادرم که اخیراً به تهران آمدهاند به گریه افتادند و متوحش شدند. اما من به آنها چه بگویم؟
بگویم من فاتحی را میخواهم که مرده است و نجفی را میخواهم که دریاها و شهرها از من دور است؟
بعد نشستم بیست صفحه کاغذ برایت نوشتم و دست آخر هم رفتم بیرون، همینطور خالی یا پر و همینطور تنها.
حالا شاید بفهمی که چرا بد میکنی و بد کردهای که برای من کاغذ ننوشتهای، اما دلم هوات را کرده است، هیچکس نمیتواند جای تو را در قلب من بگیرد، اگر باور کنی و هیچکس نیست که من او را به کیفیت و اندازهی تو دوست داشته باشم.
دیگر هیچ.
آیا در انتظار نامهات بمانم؟ نمیدانم.»
۲۵ دیماه ۱۳۳۹
مجلهی بخارا
وسواس - نوشتهی بهرام صادقی
حدیث دهشیری
داستان کوتاه وسواس
نوشته: بهرام صادقی
با صدای حدیث دهشیری
نوشته: بهرام صادقی
با صدای حدیث دهشیری
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیستم دی، زادروز شاهرخ مسکوب (۱۳۰۴-۱۳۸۴)
@theapll
@theapll
فلسوفَ أُطلعكِ على قصائدَ لم أقرأها لأحَدْ، وأفتحُ لكِ حقائبَ دموعي التي لم أفتحها لأحَدْ، ولسوف أُحبَّكِ كما لا أَحبّكِ أحدْ.
و تو را
از قصيده هايى كه
براى كسى نخوانده ام،
آگاه خواهم ساخت
و چمدان اشك هايم را،
كه براى كسى باز نكرده ام
براى تو
باز خواهم كرد
و تو را؛
دوست خواهم داشت،
چنان كه
كسى
دوست نداشته است!!!
نــــزار_الــقــبــانــــي
و تو را
از قصيده هايى كه
براى كسى نخوانده ام،
آگاه خواهم ساخت
و چمدان اشك هايم را،
كه براى كسى باز نكرده ام
براى تو
باز خواهم كرد
و تو را؛
دوست خواهم داشت،
چنان كه
كسى
دوست نداشته است!!!
نــــزار_الــقــبــانــــي
عشقت را از سالی به سال دیگر منتقل میکنم
همانند دانشآموزی که تکالیف مدرسهاش را به دفتر جدیدش منتقل میکند
صدایت،
عطرت،
نامههایت،
شماره تلفنت
و صندوق نامههایت را منتقل میکنم
و آویزانشان میکنم در گنجینهی سال نو
و اقامت همیشگیات در قلبم را برایت صادر میکنم
دوستت دارم...
و هرگز تو را در برگهی ۳۱ دسامبر تنها رها نخواهم کرد
تو را بر شانههایم حمل میکنم
و میگردانمت میان فصلها
در زمستان، کلاه پشمی قرمز رنگی
بر سرت خواهم گذاشت تا سردت نشود
در پاییز، تنها بارانیام را به تو خواهم داد که خیس نشوی
در بهار تو را بر سبزههای تازه روییده رها میکنم تا به خواب فرو روی
و با ملخها و گنجشکان صبحانه بخوری
و در تابستان
برایت تور کوچکی خواهم خرید
تا صدفها و مرغان دریایی
و ماهیهای گمنام را صید کنی
دوستت دارم...
و نمیخواهم تو را به حافظهی کارهای گذشته،
و نه به حافظهی قطارهایِ سفر کرده وصل کنم
تو آخرین قطاری که شبانهروز
روی رگهای دستانم در حال سفر است
تو آخرین قطار منی
و من آخرین ایستگاه تو
دوستت دارم
و دوست دارم تو را به عصر خود
و آداب و رسوم خود وصل کنم
و تو را همچون ستارهای
در مدار خود بگذارم
میخواهم همچون واژه
و مساحت کاغذ شوی
که اگر کتابی منتشر کردم و مردم آن را خواندند تو را همچون گُلی در آن بیابند
میخواهم همچون دهانم شوی
که اگر لب به سخن گشودم
مردم در صدایم، تو را
در حال تنشویی ببینند
میخواهم شبیه دستم شوی
که اگر آن را روی میز گذاشتم
مردم تو را در آن خواب بیابند
چونان پروانهای در دستان پسرکی
من به آداب تبریک گفتنها ناآشنایم
من عشق را، و تو را آشنایم
که بر پوستم در حال گشت و گذار است،
و تو که زیر پوستم در حال قدم زدنی
اما من خیابانها و پیادهروهای شسته به باران را به دوش خواهم کشید
و به جستوجوی تو مشغول میشوم
دوستت دارم...
آری دوستت دارم
و این تنها کاریست که به آن آشنایم
و به این، دوستان و دشمنان حسد میورزند
پیش از تو
آفتاب،
کوهها،
جنگلها،
لغت،
و گنجشکان در خواب بودند
پس سپاسگزارم که مرا وارد مدرسه کردی
و سپاسگزارم که زبان عشق را به من آموختی
و سپاسگزارم که پذیرفتی دلبرم باشی...
نزار_قباني
ترجمه:سعید_هلیچی
همانند دانشآموزی که تکالیف مدرسهاش را به دفتر جدیدش منتقل میکند
صدایت،
عطرت،
نامههایت،
شماره تلفنت
و صندوق نامههایت را منتقل میکنم
و آویزانشان میکنم در گنجینهی سال نو
و اقامت همیشگیات در قلبم را برایت صادر میکنم
دوستت دارم...
و هرگز تو را در برگهی ۳۱ دسامبر تنها رها نخواهم کرد
تو را بر شانههایم حمل میکنم
و میگردانمت میان فصلها
در زمستان، کلاه پشمی قرمز رنگی
بر سرت خواهم گذاشت تا سردت نشود
در پاییز، تنها بارانیام را به تو خواهم داد که خیس نشوی
در بهار تو را بر سبزههای تازه روییده رها میکنم تا به خواب فرو روی
و با ملخها و گنجشکان صبحانه بخوری
و در تابستان
برایت تور کوچکی خواهم خرید
تا صدفها و مرغان دریایی
و ماهیهای گمنام را صید کنی
دوستت دارم...
و نمیخواهم تو را به حافظهی کارهای گذشته،
و نه به حافظهی قطارهایِ سفر کرده وصل کنم
تو آخرین قطاری که شبانهروز
روی رگهای دستانم در حال سفر است
تو آخرین قطار منی
و من آخرین ایستگاه تو
دوستت دارم
و دوست دارم تو را به عصر خود
و آداب و رسوم خود وصل کنم
و تو را همچون ستارهای
در مدار خود بگذارم
میخواهم همچون واژه
و مساحت کاغذ شوی
که اگر کتابی منتشر کردم و مردم آن را خواندند تو را همچون گُلی در آن بیابند
میخواهم همچون دهانم شوی
که اگر لب به سخن گشودم
مردم در صدایم، تو را
در حال تنشویی ببینند
میخواهم شبیه دستم شوی
که اگر آن را روی میز گذاشتم
مردم تو را در آن خواب بیابند
چونان پروانهای در دستان پسرکی
من به آداب تبریک گفتنها ناآشنایم
من عشق را، و تو را آشنایم
که بر پوستم در حال گشت و گذار است،
و تو که زیر پوستم در حال قدم زدنی
اما من خیابانها و پیادهروهای شسته به باران را به دوش خواهم کشید
و به جستوجوی تو مشغول میشوم
دوستت دارم...
آری دوستت دارم
و این تنها کاریست که به آن آشنایم
و به این، دوستان و دشمنان حسد میورزند
پیش از تو
آفتاب،
کوهها،
جنگلها،
لغت،
و گنجشکان در خواب بودند
پس سپاسگزارم که مرا وارد مدرسه کردی
و سپاسگزارم که زبان عشق را به من آموختی
و سپاسگزارم که پذیرفتی دلبرم باشی...
نزار_قباني
ترجمه:سعید_هلیچی
فراخوان تیم نشریه قند پارسی
از علاقهمندان به صفحه آرایی دعوت میشود برای فعالیت و همراهی نشریه و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی @ghand_admin
مراجعه نمائید.
از علاقهمندان به صفحه آرایی دعوت میشود برای فعالیت و همراهی نشریه و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی @ghand_admin
مراجعه نمائید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیوید لینچ، کارگردان سرشناس سینما در سن ۷۸ سالگی درگذشت
دیوید لینچ فیلمساز، نویسنده، و هنرمند برجسته آمریکاییست که به سبک خاص خود در سینما شناخته میشد.
از آثار او میتوان به فیلمهای Lost Highway, Mulholland Drive, Blue Velvet ,Eraserhead و سریال Twin Peaks اشاره کرد.
لینچ با خلق جهانهای خاص و غیرمعمول خود، همواره جایی میان واقعیت و خیال قدم میزد و الهامبخش نسلی از هنرمندان و سینمادوستان بود. یاد او و آثار ماندگارش همواره در ذهن طرفدارانش زنده خواهد ماند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
@Ghande_Parsi_UI
Instagram
دیوید لینچ فیلمساز، نویسنده، و هنرمند برجسته آمریکاییست که به سبک خاص خود در سینما شناخته میشد.
از آثار او میتوان به فیلمهای Lost Highway, Mulholland Drive, Blue Velvet ,Eraserhead و سریال Twin Peaks اشاره کرد.
لینچ با خلق جهانهای خاص و غیرمعمول خود، همواره جایی میان واقعیت و خیال قدم میزد و الهامبخش نسلی از هنرمندان و سینمادوستان بود. یاد او و آثار ماندگارش همواره در ذهن طرفدارانش زنده خواهد ماند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
@Ghande_Parsi_UI
شوخی بیمزهایست مرگ طنازان
و بیمزهتر از آن
لحظهی انتخاب
میان بودن یا نبودن
میان تاب زندگی
و طناب مرگ
کاش روزنامهها ستونی داشتند
برای تسلیت به وطن
برای اهدای زندگی
به قلبهای در معرض سکون
و ما همچنان ایستادهایم
برای اینکه ایستاده بخندیم
به شوخیهای بیمزهی روزگار
🔅دیوار فرهاد حسنزاده
و بیمزهتر از آن
لحظهی انتخاب
میان بودن یا نبودن
میان تاب زندگی
و طناب مرگ
کاش روزنامهها ستونی داشتند
برای تسلیت به وطن
برای اهدای زندگی
به قلبهای در معرض سکون
و ما همچنان ایستادهایم
برای اینکه ایستاده بخندیم
به شوخیهای بیمزهی روزگار
🔅دیوار فرهاد حسنزاده
Forwarded from Bukharamag
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Bukharamag
شب چهارباغ
با سخنرانی مرتضی بخردی، علی خدایی، مهسا جزینی، حامد قصری، مهرداد خورسندی، بهارک کشانی و علی دهباشی
پنجشنبه بیست و هفتم دیماه ۱۴۰۳
اصفهان، شهر کتاب بهار
با سخنرانی مرتضی بخردی، علی خدایی، مهسا جزینی، حامد قصری، مهرداد خورسندی، بهارک کشانی و علی دهباشی
پنجشنبه بیست و هفتم دیماه ۱۴۰۳
اصفهان، شهر کتاب بهار
Forwarded from 🔹انجمن ادبی-فرهنگی هنگام🔹
📚📝
انجمن ادبی هنگام برگزار میکند .
کارگاه آموزش شعر کلاسیک (مقدماتی)
با حضور استاد حمیدرضا وطنخواه
۱۰ جلسه
ویژهٔ نوآموزان شعر
پنج شنبه ها ساعت ۱۰ الی ۱۲
شروع دوره از ۴ بهمن
مکان: خیابان خاقانی، خانه تاریخی صفوی
سرفصل های دوره مقدماتی:
🔹️ آموزش وزن و قافیه
🔹️ آموزش زبان شعر امروز و به کارگیری آن در وزن و قافیه
🔹️ آموزش دوبیتی و رباعی
جهت ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۰۳۸۸۳۸۱۱۱ تماس بگیرید. 🌿✨️🌼
https://www.group-telegram.com/hengam_adabiat
http://instagram.com/anjoman.hengam
انجمن ادبی هنگام برگزار میکند .
کارگاه آموزش شعر کلاسیک (مقدماتی)
با حضور استاد حمیدرضا وطنخواه
۱۰ جلسه
ویژهٔ نوآموزان شعر
پنج شنبه ها ساعت ۱۰ الی ۱۲
شروع دوره از ۴ بهمن
مکان: خیابان خاقانی، خانه تاریخی صفوی
سرفصل های دوره مقدماتی:
🔹️ آموزش وزن و قافیه
🔹️ آموزش زبان شعر امروز و به کارگیری آن در وزن و قافیه
🔹️ آموزش دوبیتی و رباعی
جهت ثبت نام و دریافت اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۰۳۸۸۳۸۱۱۱ تماس بگیرید. 🌿✨️🌼
https://www.group-telegram.com/hengam_adabiat
http://instagram.com/anjoman.hengam
Forwarded from مداد | مجلهی نقاشی و ادبیات (Sadaf)
#تقویم
در چنین روزی...
۲۲ ژانویه
🔸ابوالحسن نجفی
📍ابولحسن نجفی زبانشناس و مترجم ایرانی در ۲ بهمن سال ۱۳۹۴ در تهران درگذشت.
نجفی در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد و بعد از آن در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران زیر نظر استادانی مثل؛ پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح و موسی بروخیم زبان فرانسه خواند. سپس در رشته زبان شناسی در سوربن زیر نظر آندره مارتینه ادامه تحصیل داد. عمده فعالیتهای او در حوزهی ترجمه متون ادبی، ویرایش، زبانشناسی و وزن شعر فارسی است و میتوان گفت یکی از دقیقترین طبقهبندیها را برای وزن شعر فارسی تدوین کرده که به دایرهی نجفی معروف است. از آثار او میتوان به: غلط ننویسیم، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، فرهنگ فارسی عامیانه و... اشاره کرد.
🆔️@MedadMagazine
در چنین روزی...
۲۲ ژانویه
🔸ابوالحسن نجفی
📍ابولحسن نجفی زبانشناس و مترجم ایرانی در ۲ بهمن سال ۱۳۹۴ در تهران درگذشت.
نجفی در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد و بعد از آن در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران زیر نظر استادانی مثل؛ پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح و موسی بروخیم زبان فرانسه خواند. سپس در رشته زبان شناسی در سوربن زیر نظر آندره مارتینه ادامه تحصیل داد. عمده فعالیتهای او در حوزهی ترجمه متون ادبی، ویرایش، زبانشناسی و وزن شعر فارسی است و میتوان گفت یکی از دقیقترین طبقهبندیها را برای وزن شعر فارسی تدوین کرده که به دایرهی نجفی معروف است. از آثار او میتوان به: غلط ننویسیم، مبانی زبانشناسی و کاربرد آن در زبان فارسی، فرهنگ فارسی عامیانه و... اشاره کرد.
🆔️@MedadMagazine