مردی در تبعید ادبی
نهمین کتاب سال ۱۴۰۴ «بندها» خفن. بیست. شاهکار. درجهیک. ده از ده. در فرم و محتوا بینظیر. اگرچه استونر برای عدهٔ شاید زیادی ملالآوره و نمیشه از هر کسی توقع داشت باهاش ارتباط بگیره، اما بندها قطعا هر مخاطبی رو شیفتهٔ خودش میکنه. حرف برای گفتن راجع به…
دهمین کتاب سال ۱۴۰۴
«راههای رسیدن به خانه»
این کتاب رو که با اسم راههای بازگشتن به خانه هم ترجمه شده، بعد از بندها و قبل از پرده خوندم اما یادم رفت اینجا ازش بنویسم. کتاب راجع به پسربچهایه که شب بعد از زلزله، از طرف دختر همسایه ماموریت میگیره که از یکی از همسایهها جاسوسی کنه.
مطالعهٔ این کتاب که ظاهرا در نقد حکومت دیکتاتوری شیلی نوشته شده (چیزی که من خیلی متوجهش نشدم یا ازش اطلاعی نداشتم یا اصلا برام مهم نبود،) تجربهٔ خوبی بود و من شخصا دوستش داشتم. نثر نویسنده منو با خودش همراه میکرد. مخصوصا فصل اولش که یادآور «زندگی در پیش رو» از رومن گاری بود که از کتابهای محبوب منه.
شاید این که وسط استرسها و اخبار جنگ و درگیریهای ذهنی این روزها خوندمش باعث شد به اندازهٔ تعاریفی که ازش شنیده بودم ازش لذت نبرم؛ اما مجاب شد کار دیگهٔ نویسنده که نشر خوب چاپش کرده با عنوان «چقدر خوب سیگار میکشیدم» رو زودتر بخونم.
از این رمان کوتاه فکر میکنم سه ترجمه در بازار وجود داره که من همین ترجمهٔ توسلیان چاپ نشر هیرمند رو خوندم. ترجمهٔ نشر چشمه رو هم به هیچوجه توصیه نمیکنم.
📚 @mimremeembook
«راههای رسیدن به خانه»
این کتاب رو که با اسم راههای بازگشتن به خانه هم ترجمه شده، بعد از بندها و قبل از پرده خوندم اما یادم رفت اینجا ازش بنویسم. کتاب راجع به پسربچهایه که شب بعد از زلزله، از طرف دختر همسایه ماموریت میگیره که از یکی از همسایهها جاسوسی کنه.
مطالعهٔ این کتاب که ظاهرا در نقد حکومت دیکتاتوری شیلی نوشته شده (چیزی که من خیلی متوجهش نشدم یا ازش اطلاعی نداشتم یا اصلا برام مهم نبود،) تجربهٔ خوبی بود و من شخصا دوستش داشتم. نثر نویسنده منو با خودش همراه میکرد. مخصوصا فصل اولش که یادآور «زندگی در پیش رو» از رومن گاری بود که از کتابهای محبوب منه.
شاید این که وسط استرسها و اخبار جنگ و درگیریهای ذهنی این روزها خوندمش باعث شد به اندازهٔ تعاریفی که ازش شنیده بودم ازش لذت نبرم؛ اما مجاب شد کار دیگهٔ نویسنده که نشر خوب چاپش کرده با عنوان «چقدر خوب سیگار میکشیدم» رو زودتر بخونم.
از این رمان کوتاه فکر میکنم سه ترجمه در بازار وجود داره که من همین ترجمهٔ توسلیان چاپ نشر هیرمند رو خوندم. ترجمهٔ نشر چشمه رو هم به هیچوجه توصیه نمیکنم.
📚 @mimremeembook
لطف میکنید قربان. منت سر کتاب و نویسندهش میذارید. اصلا همون دو صفحه هم به نظرم مهلت زیادی دادید و نویسنده رو پررو کردید. نکنید آقا.
شما با تیتراژ فیلم حال نکنی دیگه نمیبینیش؟ دو صفحهٔ کتاب که از تیتراژ فیلم هم کمتره مسلمون.
مردی در تبعید ادبی
دهمین کتاب سال ۱۴۰۴ «راههای رسیدن به خانه» این کتاب رو که با اسم راههای بازگشتن به خانه هم ترجمه شده، بعد از بندها و قبل از پرده خوندم اما یادم رفت اینجا ازش بنویسم. کتاب راجع به پسربچهایه که شب بعد از زلزله، از طرف دختر همسایه ماموریت میگیره که از یکی…
دوازدهمین کتاب ۱۴۰۴
«چیزهای کوچکی مثل اینها»
یک رمان کوتاه، تلخ، واقعا خوندنی و واقعا باکیفیت که اخیرا یک فیلم با بازی کیلین مورفی هم ازش اقتباس شده، با همین نام. چندین ترجمه از این کتاب در بازار وجود داره؛ من ترجمهٔ نشر بیدگل رو خوندم و پسندیدم. یادگاری از این کتاب:
«یاد خانم ویلسون و مهربانیهای همیشگیاش افتاد. یاد اینکه چطور غلطهایش را میگرفت و تشویقش میکرد، یاد چیزهای کوچکی که گفته و کارهای کوچکی که کرده بود و چیزهایی که نگفته و کارهایی که نکرده بود و چیزهایی که به احتمال زیاد میدانست، چیزهایی که اگر همه را با هم جمع میبستی حاصلش میشد یک زندگی.»
📚 @mimremeembook
«چیزهای کوچکی مثل اینها»
یک رمان کوتاه، تلخ، واقعا خوندنی و واقعا باکیفیت که اخیرا یک فیلم با بازی کیلین مورفی هم ازش اقتباس شده، با همین نام. چندین ترجمه از این کتاب در بازار وجود داره؛ من ترجمهٔ نشر بیدگل رو خوندم و پسندیدم. یادگاری از این کتاب:
«یاد خانم ویلسون و مهربانیهای همیشگیاش افتاد. یاد اینکه چطور غلطهایش را میگرفت و تشویقش میکرد، یاد چیزهای کوچکی که گفته و کارهای کوچکی که کرده بود و چیزهایی که نگفته و کارهایی که نکرده بود و چیزهایی که به احتمال زیاد میدانست، چیزهایی که اگر همه را با هم جمع میبستی حاصلش میشد یک زندگی.»
📚 @mimremeembook
چندوقته اگر فرصتی گیرم بیاد سعی میکنم رمان بودنبروکها: زوال یک خاندان رو پیش ببرم. رمانی که تهش از اسمش معلومه. نکتهٔ جالبش اینه که توماس مان، نویسندهٔ این کتاب، این رمان خفن طولانی درجهیک رو تو ۲۶ سالگی نوشته. پایان پیام.
مردی در تبعید ادبی
بچهٔ مردمو از زندگی انداختم پنج صبح پیام داد گفت کتاب تموم شد
دارم نهضت #از_زندگی_انداختن_بچه_های_مردم راه میندازم. علاوه بر این موردی که ریپلای زدم، یکی دیگهتون هم چهارشنبه گفت دیار اجدادی رو شروع کرده و سه چهار ساعت پیش دوباره پیام داد گفت تمومش کرده. ۸۰۰ صفحه کتاب تو کمتر از دو روز.
بندها و دیار اجدادی واقعا از اون کتابهایی هستن که وقتی شروعشون کنید، زمین گذاشتنشون سخته. کشش عجیب و غریبی دارن هردو.
نشستم یه تعداد زیادی از کتابای شعر و کتابای دوران نوجوونی که یادم بود خوندهم رو تو بهخوان ثبت کردم. علیالحساب نشان کتابدوست اعظم رو بهم اعطا کردن. کاش کل کتابایی که خوندهم رو یادم بود.🚬
مردی در تبعید ادبی
دارم نهضت #از_زندگی_انداختن_بچه_های_مردم راه میندازم. علاوه بر این موردی که ریپلای زدم، یکی دیگهتون هم چهارشنبه گفت دیار اجدادی رو شروع کرده و سه چهار ساعت پیش دوباره پیام داد گفت تمومش کرده. ۸۰۰ صفحه کتاب تو کمتر از دو روز.
منم چند ساعته بندها رو تمومش کردم.
واقعا کتاب فوقالعادهای بود... صدبار ارزش خوندن داره.
#از_زندگی_انداختن_بچه_های_مردم
واقعا کتاب فوقالعادهای بود... صدبار ارزش خوندن داره.
#از_زندگی_انداختن_بچه_های_مردم