Telegram Group Search
پایان یک پرواز


شرایط عجیبی داشتیم. هواپیما می‌لرزید و صدای وحشتناکی می‌داد. اغلب مسافران آشفته بودند و گریه می‌کردند. بعضی‌ها صورتشان را گرفته بودند و بعضی‌ها مرتب ذکر می‌گفتند. انگار دنیا به آخر رسیده بود. هرچه تکان‌ها بیشتر می‌شد، صدای جیغ و داد بیشتر به هوا می‌رفت. مهمانداران سعی می‌کردند همه را آرام کنند اما در صدای خودشان ترسی وجود داشت که مسافران را بیشتر می‌ترساند.

همه چیز از یک صدای مهیب در سمت راست هواپیما شروع شد. هنوز پنج دقیقه از شروع پرواز نگذشته بود که آن صدای لعنتی همه را به وحشت انداخت. بعد هواپیما شروع به تکان خوردن کرد. همه سعی می‌کردند از پنجره‌های سمت راست، بیرون را نگاه کنند. چیزی دیده نمی‌شد اما حتما اتفاقی اتفاده بود. لحظاتی بعد خلبان خبر داد که به دلیل نقص‌فنی ناچار است هواپیما را در فرودگاه به زمین بنشاند. عجیب بود؛ آن روز هواپیما بدون تأخیر فرودگاه مهرآباد را ترک کرد. اما پنج دقیقه نگذشت که آن صدای لعنتی شنیده شد. به وضوح داشتیم ارتفاع کم می‌کردیم و احساسمان این بود که داریم سقوط می‌کنیم.
هرکس چیزی می‌گفت؛ یکی معتقد بود کارمان تمام است، دیگری برای خانواده‌اش پیام می‌گذاشت، دیگری وصيت می‌کرد، آن یکی در حال دعاخواندن بود و من مات و مبهوت روی صندلی میخ‌کوب شده بودم. خلبان آرام‌ترین فرد هواپیما بود. هر حرکتی را به مسافران وحشت‌زده اطلاع می‌داد. اعلام کرد که به زودی در مهرآباد به زمین می‌نشینیم. از روی کرج و تهرانسر گذشتیم و در ارتفاع پایین به سمت مهرآباد در حال حرکت بودیم. از پنجره بیرون را نگاه می‌کردم. خیلی نزدیک زمین بودیم و ممکن بود روی خانه‌های اطراف فرودگاه سقوط کنیم. چشمانم را بستم و به خانواده‌ام و عزیزانم فکر کردم. به جدایی از آنها و رنجی که ممکن بود پس از این اتفاق ببینند. در آن لحظه هیچ‌چیز برایم ارزشی نداشت، نه باغ و کارخانه و نه زمین و ثروت.

نگران آنهایی بودم که دوستشان داشتم و می‌دانستم دوستم دارند. لحظات به سرعت می‌گذشت اما زمان برای من متوقف شده بود. چه پایان غم‌انگیزی. لحظه‌ای چشم باز کردم و باند 29 فرودگاه مهرآباد را دیدم. ماشین‌های آتش‌نشانی، اطراف باند دیده می‌شدند. پرواز آخرمان بود یا پرواز به آخر رسیده بود؟ هواپیما فاصله زیادی با زمین نداشت و نفس مسافران حبس شده بود. دوباره چشمانم را بستم و منتظر تقدیر ماندم. هواپیما با سر و صدای زیاد به زمین نشست و تقدیر این بود که دوباره عزیزانم را ببینم.


پ ن: این اتفاق مربوط به 10 سال قبل است.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
حرف حق

این روزها ویدئوی کوتاهی از مصاحبه یک مقام دولتی مورد توجه جامعه قرار گرفته است. این مدیر دولتی گفته:«مردم نگران‌اند که ایران به زودی تبدیل به عمله و مستعمره کشورهای همسایه شود. چون این نگرانی وجود دارد که کشورهای منطقه به دلیل این‌که درآمدهای سرشار دارند، حقوق‌های بالایی می‌دهند و رفاه زیادی ایجاد کرده‌اند، به تدریج ایران را از نیروی انسانی و فرصت‌ها خالی کنند.»
این اظهارات را مهدی غضنفری - رئیس هیأت عامل صندوق توسعه ملی- مطرح کرده که یکی از مدیران قابل احترام دو دهه گذشته است.
آقای غضنفری گفته: «ممکن است در آینده به کشوری تبدیل شویم که گاز را از ترکمنستان و گندم را از عربستان وارد کنیم، کارهای پزشکی ما را عمان و قطر انجام دهد و لجستیک هوایی و دریایی ما در اختیار امارات باشد».
وی همچنین گفته: «کشورهای همسایه، همه به‌سرعت در حال سرمایه‌گذاری در میادین مشترک و غیرمشترک نفت و گاز هستند و اگر رشد اقتصادی آن‌ها دو رقمی شود و ایران توسعه نباید، ممکن است نوعی استثمار ایجاد شود.»

به نوبه خود از آقای غضنفری به خاطر صراحت در طرح مسائلی که به توسعه ایران مربوط است تشکر می‌کنم. برخی مدیران به خاطر حفظ موقعیت خود ترجیح می‌دهند درباره چالش‌های نظام حکمرانی صحبت نکنند؛ اما آقای غضنفری صادقانه مسائلی را مطرح کرده که یکی از نگرانی‌های اصلی مردم است. البته این اظهارات بدون هزینه نبود و چند روز بعد رسانه‌های اصولگرا به ایشان تاختند که چرا چنین نظراتی را مطرح کرده و خواستار اصلاح آن شدند. اما واقعیت این است که این واکنش‌ها چیزی را عوض نمی‌کند و مردم عمیقاً از اینکه نظام حکمرانی به توسعه کشور بی‌توجه است، ابراز نگرانی می‌کنند.

واضح است که این روزها مردم زیاد سفر می‌روند و دسترسی آسان‌تری به اطلاعات دارند و در نتیجه بهتر از قبل می‌توانند وضعیت کشور خود را با دیگر کشورها مقایسه کنند. این مقایسه نشان می‌دهد ما در زمینه زیرساخت‌ها مثل فرودگاه‌ها، بنادر، ورزشگاه‌ها، جاده‌ها و مراکز تفریحی و درمانی به شدت از کشورهای همسایه خود عقب افتاده‌ایم. مظاهر دنیای هوشمند در کشورهای اطراف ما به وضوح قابل مشاهده است؛ ترکمنستان که کشوری با زیرساخت‌های ضعیف است از فرصت هوش مصنوعی بهره برده و شهری کاملاً هوشمند طراحی کرده که فقط به خودروهای برقی اجازه تردد می‌دهد.

عربستان بیشترین سرمایه‌گذاری را در هوش مصنوعی دارد. ترکیه در حال ساخت خط آهنی است که این کشور را از طریق بندر فاو در عراق به خلیج‌فارس متصل می‌کند. امارات متحده عربی وزیر هوش مصنوعی دارد. عراق روزهای سخت جنگ و اختلافات داخلی را فراموش می‌کند و قصد دارد وارد دوره جدید سازندگی و توسعه شود. قطر جام جهانی برگزار می‌کند و بهترین و مجهزترین ورزشگاه‌های جهان را به نمایش می‌گذارد. همه این کشورها ثبات و آرامش را در دستور کار قرار داده‌اند و در زمینه زیرساخت‌ها، اینترنت، خط‌آهن، راه و بندر و ... به سختی کار می‌کنند تا فضای مساعدی برای کسب‌وکار و جذب سرمایه ایجاد کنند. این وضعیت درباره همه کشورهای همسایه ایران صادق است و تنها کشوری که در این فهرست جایی ندارد، افغانستان است که تحت کنترل طالبان قرار دارد. واضح است که چنین تصویری از همسایگان و مقایسه وضعیت ایران با این کشورها آدم را ناراحت می‌کند. آقای غضنفری هم همین نگرانی‌ها را مطرح کرده و خواستار توجه بیشتر نظام حکمرانی به توسعه شده است.

آقای غضنفری اعتقاد دارد در زمینه توسعه در کشور ما غفلت صورت گرفته است و این قابل کتمان نیست، نشان به این نشان که در سال 1382 در کشور ما «سند چشم‌انداز 1404 ایران» با کمک صدها متخصص و استراتژیست نوشته شد و بر مبنای آن قرار بود ایران کشوری پیشرفته با رشد بالا در عرصه اقتصاد باشد. این سند در بالاترین سطح مدیریت کشور تایید و تصویب شد و همه نیروهای متخصص و سیاسی کشور برای تدوین آن کوشش ‌کردند و هزاران ساعت وقت گذاشتند پس چرا یکباره به فراموشی سپرده شد؟ مطابق اهدافی که در این سند پیش‌بینی کردند، قرار بود اقتصاد ما هشت درصد رشد کند، بیکاری کاهش پیدا کند و درآمد سرانه افزایش یابد. این در حالی است که سال 1404 سال پایان این برنامه است اما در حال حاضر رتبه ایران در اغلب شاخص‌های رفاهی و درآمدی به پایین‌ترین حد رسیده و همه دولت‌ها در رساندن ایران به جایگاه مورد نظر ناکام بوده‌اند.

اینکه چرا نظام حکمرانی ما به اهدافی که خود ترسیم کرده، بی‌توجه است و اینکه چرا نسبت به توسعه کشور غفلت شده را نمی‌دانم اما این یک واقعیت است که ایران از رقابت‌های منطقه‌ای برای توسعه بازمانده و در حال تبدیل شدن به یک کشور پیر و فرسوده است. پس حرف مهدی غضنفری را بپذیریم و درباره او بی‌انصافی نکنیم

☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
روایت‌گر صادق

اتفاق مهمی نیفتاده، فقط اقتصاددانی که شب‌ها از ترس تورم، کابوس نقدینگی می‌دید، بازنشست شده است. آن هم در دانشکده‌ای که خود از مؤسسان آن بوده است. مقصود، مسعود نیلی است که آدم باورش نمی‌شود در اوج بهره‌وری و تخصص باید تدریس و حضور در دانشگاه را کنار بگذارد.

اعضای هیأت‌علمی با مرتبه دانشیار با رسیدن به سن ۶۷ سال بازنشست می‌شوند، اما هیأت‌امنای دانشگاه می‌تواند اجازه ادامه فعالیت آنها را صادر کند. موعد بازنشستگی دکتر نیلی اواخر ماه دی‌ سال گذشته بود، دانشگاه از هیأت امنا خواست تدریس ایشان تمدید شود اما انگار با این درخواست موافقت نشده است.


به خاطر دارم اواخر آذر 1397 زمانی‌که دکتر نیلی از همکاری با دولت وقت کناره‌گیری کرد، خوشحال بود که به دانشگاه پناه می‌برد اما وقتی او را از دانشگاه می‌رانند، نمی‌دانم به کجا باید پناه ببرد.

البته از حق نباید گذشت؛ همه روزی خانه‌نشین می‌شوند اما نمی‌دانم چرا خانه‌نشینی و کناره‌گیری و بازنشستگی، فقط نصیب نیروهای ارزشمند جامعه می‌شود اما سیاستمداران تا لب گور از میز و مُهر و راننده دست نمی‌کشند.
اما من از نیلی چه آموختم؟
فکر کنم اغلب مخاطبان این کانال قبول دارند که هیچ اقتصاددانی به اندازه دکتر نیلی در معرض این همه هجوم سیاسی و رسانه‌ای قرار نگرفته است. از زمانی که به یاد دارم، رسانه‌های چپ و اصولگرا به این استاد سرشناس می‌تازند و از او چهره‌ای نادرست می‌سازند. این حجم از حملات در سه دهه گذشته اتفاقی نیست و حتما کینه‌ای سیاسی یا اهداف اقتصادی پشت آن قرار دارد.


از سال‌های دور تحلیل‌های پنج اقتصاددان را دنبال می‌کنم که یکی از آنها مسعود نیلی است. معمولا گفت‌وگوهایش را دو یا سه بار می‌خوانم و هرجا سخنرانی دارد، پای صحبت‌هایش می‌نشینم.
دکتر نیلی به قدری از اقتصاد ایران شناخت دارد که شب‌ها به خاطر نوسان متغیرهای اصلی اقتصاد خواب‌اش نمی‌برد. بسیار درون‌گرا و کم حرف است و اگر ضرورتی احساس نکند، سخن نمی‌گوید. در صحبت‌هایش از ضمیر «من» استفاده نمی‌کند و اگر قرار است درباره پدیده‌ای سخن بگوید، بنا به سنت دانشگاهیان از «احتمالا»، یا«ممکن است» یا «شاید» استفاده می‌کند.

نیلی هم در طول زمان تغییر کرده؛ همان‌طور که همه ما تغییر کردیم اما هرچه زمان گذشته، نیلی افتاده‌تر شده. حرف‌هایش همان حرف‌هاست اما مخاطب‌اش دیگر سیاستمدار نیستند. نیلی زمانی در این اندیشه بود که سیاستمداران «نمی‌فهمند» و باید به آنها فهماند و خیلی تلاش کرد به آنها بفهماند اما این روزها مطمئن است که آنها می‌فهمند، خوب هم می‌فهمند اما نفعشان در این است که فکر کنیم نمی‌فهمند.

تا جایی که به یاد دارم، نیلی هرگز بر اساس حدس و گمان سخن نگفت، عقل‌اش بر احساس‌اش برتری داشت و هیچ‌گاه شهودی نظر نداد. دریافت نیلی از مسائل اقتصاد ایران اگرچه گاهی با تأخیر اتفاق می‌افتاد اما زمانی که اتفاق می‌افتاد، قطعی بود و مستند.

در سال‌های گذشته که بیشتر افتخار همکلامی و هم‌نشینی با دکتر نیلی و همسر گرامی‌شان را داشته‌ام، می‌توانم شهادت بدهم که این اقتصاددانان بزرگ به معنای واقعی انسانی پاک و دوست داشتنی و علاقه‌مند به توسعه کشور است.
اگرچه نظام حکمرانی در کشور ما نسبت به اقتصاددانان مستقل، بسیار نامهربان است و اغلب خصمانه رفتار می‌کند اما خوشحالم که جامعه، تلاش بی‌وقفه افرادی نظیر دکتر نیلی را هرگز فراموش نمی کند. اگر نیلی نبود، قطعا اقتصاد ایران روایت‌گری صادق کم داشت.

☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
این روزها مشغول چه کارهایی هستیم؟

برای تمدید یک فقره تسهیلات بانکی حدود یک ماه پیش طبق روال در روز مقرر، اصل تسهیلات و سود مربوطه را به حساب بانک واریز کردیم و طبق رویه قرار بود این تسهیلات را برای یک دوره شش ماهه دوباره دریافت کنیم. بعد از انجام کارهای مقدماتی، زمانی که قرار بود بانک مربوطه تسهیلات را برای یک دوره شش ماهه به حساب ما واریز کند، متوجه شدیم حساب‌های ما مسدود شده و در فهرست بدحسابان بانک مرکزی قرار گرفته‌ایم.

به بانک مراجعه کردیم و گفتیم هیچ سررسید معوقی نداریم و هیچ پرداخت عقب افتاده‌ای در حساب ها نیست، چطور حساب‌های ما مسدود شده است؟
گفتند از طریق بانک مرکزی بررسی می‌کنیم و نتیجه را اعلام می‌کنیم. بعد از این‌که بررسی کردند، گفتند شما در شرکت «گلشن آرای ارم» وام ارزی بدهکارید و باید اقساط معوقه را پرداخت کنید تا مشکل حل شود.
عجیب بود؛ در جریان بودم که اقساط تسهیلات ارزی شرکت گلشن‌آرا پرداخت شده؛ یکی را اول فرودین 1402 و دومی را هم اول ماه تیر پرداخت کردیم و حتی برای قسط سوم که اول مهر 1402 بود پیش‌بینی‌های لازم را کرده بودیم. آن روزها اوایل شهریور بود و هنوز یک ماه زمان داشتیم اما پیش‌بینی لازم را کرده بودیم.

در هر صورت به بانک گفتیم که اقساط ما سر موقع پرداخت شده و بدهی نداریم اما گفتند سیستم بانک مرکزی چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. این‌بار به بانک عاملی كه تسهيلات ارزی را اخذ كرده بوديم، مراجعه کردیم. گفتند ما عین مبلغ ریالی واریز شده از طرف شما را به حساب بانک‌مرکزی واریز کردیم تا ارز مورد نظر را دریافت کنیم. بانک مرکزی هم معادل تسهیلات ارزی شما به ما ارز پرداخت کرده ولی برای سود بانک، ارز اختصاص نداده است.

هرچند ماجرا خیلی عجیب بود اما متوجه شديم چه اتفاقی رخ داده است.
زمانی که به بانک مراجعه کردیم و خواستیم اقساط تسهیلات ارزی را بپردازیم، این بحث پیش آمد که معادل ریالی سود تسهیلات هم مثل اقساط آن، به حساب بانک واریز شود. ما هم عينا واريز كرديم و چنین مسائلی در میان نبود. حتی بانک گفت؛ خوب است یک هفته زودتر واریز کنید که ما طی یک هفته بتوانیم معادل ارزی آن را از بانک مرکزی بگیریم و قسط شما را تسويه کنیم.

دقیقا همین کار را انجام دادیم. یعنی یک هفته زودتر بر اساس ارقامی که بانک مشخص کرده بود، واریز کردیم و در این تصور بودیم که کار بدون مشکل انجام شده و بانک معادل ارزی را به عنوان قسط واریز کرده است. اکنون بعد از گذشت شش ماه از قسط اول و سه ماه پس از واریز قسط دوم، بانک مرکزی حساب‌های ما را قفل کرده است. نه تنها من، که هرکس در شرکت گلشن‌آرای ارم نقشی دارد، حساب‌هایش مسدود شده است.

واضح است که بانک عامل(نام‌اش محفوظ) چنین مشکلی را ایجاد كرده و اکنون هم يك‌ماه است که هرروز
به این بانک مراجعه می‌کنیم و پاسخ درستی نمی‌شنويم.
می‌گویند معادل سود هر کدام از اقساط وام، باید به ما ارز تحویل دهید. این در حالی است که ما امکان انتقال ارز نداریم، چون تحریم هستیم.
این به کنار، ناراحتی ما از این است که اگر چنین مشکلی وجود داشته، چرا شش ماه پیش به ما اطلاع ندادند؟ شش ماه است بدون این‌که به ما اطلاع دهند، مبلغ ریالی واریزی ما در حساب این بانک مانده ويك ماه پيش هم متوجه شديم كه حساب‌های ما مسدود شده اما هیچ‌کس حتی به ما اطلاع نداده است.
به هر حال گفتیم کاری است که شده، الان چه کنیم؟
گفتند نامه بدهید تا ما پی‌گیری کنیم. گفتیم چرا از اول نامه‌نگاری نکردید؟
پاسخی ندادند و با وجود این همه زیانی که به ما تحمیل شد، هیچ نهادی پاسخ‌گو نیست.

به هر حال حساب‌های ما بسته شده و همه کارهای بانکی ما معطل مانده، نمی‌توانیم دسته چک بگیریم و انتقال پول به سختی صورت می گیرد و خلاصه این که در ابتدای یک فصل كاری، در وضعیت عجیبی به سر می‌بریم.

کاملا واضح است که بانک عامل و بانک مرکزی با هم اختلافاتی دارند و کارها پیچیده شده اما سوال این است که چرا بخش خصوصی باید جریمه‌اش را بپردازد؟
شما بفرمایید ما چه کنیم؟



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
دعوت به یک رویداد فرهنگی

امروز از سومین جلد مجموعه کتاب‌های «رواق زبرجد» رونمایی می‌شود که مجموعه‌ای از خاطرات مردان و زنان کرمانی است که پیشرفت کرمان مدیون تلاش آنهاست. همچنین از کتاب «کرمان در نگارخانه تاریخ» نیز رونمایی می‌شود.


اگر مجموعه کتاب‌های رواق زبرجد گنجینه‌ای از تاریخ شفاهی دیار کریمان است، کرمان در نگارخانه تاریخ را باید گنجینه‌ای تصویری از تاریخ این دیار دانست.

اگر تشریف بیاورید، باعث خوشحالی ما خواهد بود اما اگر امکان حضور ندارید، می‌توانید از این لینک برای دیدن برنامه استفاده کنید.👇

https://www.aparat.com/javadesmailzadeh1/live



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
رنج مالیاتی
این روزها مشغول چه کارهایی هستیم؟

هر فردی که فعالیت اقتصادی می‌کند، پرونده‌های متعددی در سازمان امور مالیاتی دارد. فرض کنید به هر دلیلی به نامه تسویه‌حساب مالیاتی نیاز پیدا می‌کنید. پس از مراجعه به مرجع مالیاتی، در اولین قدم شما را به بخش مالیات مشاغل یا شرکت‌ها ارجاع می‌دهند و آنجا با یکی از کارشناسان فرآیند تسویه‌حساب مالیاتی را آغاز می‌کنید.
کارشناس محترم به تمامی اطلاعات شما دسترسی دارد و با یک جست‌وجوی ساده به شرکت‌هایی که شما در آن عضویت دارید یا سهامدارشان هستید دسترسی پیدا می‌کند. به این ترتیب فهرستی از شرکت‌های مختلف شکل می‌گیرد که وجه مشترک همه آنها، وجود نام شما در هیات‌مدیره آنهاست. کارشناس امور مالیاتی با این فهرست اطلاع می‌دهد که مالیات همه بنگاه‌هایی که در آن عضویت دارید باید صاف شود و برای دریافت نامه تسویه‌حساب مالیاتی لازم است بدهی مالیاتی تمامی پرونده‌های دیگر را هم پرداخت کنم. مثلاً در 10 شرکت عضو هیات‌مدیره یا سهامدار هستم، پس موظف می‌شوم تمام و کمال تسویه را انجام دهم. پس حداقل یک هفته باید معطل بمانم تا همه این پرونده‌ها به‌وسیله ماموران بررسی شود. اگر مالیات غیرقطعی دارم تکلیفش باید مشخص شود.
حالا اگر مالیات قطعی دارم اما به آن معترض هستم باید برای مراجعه به کمیسیون، یا ودیعه بپردازم یا سند بگذارم تا ضمانت لازم ایجاد شود. تا زمانی که پاسخ کمیسیون آماده شود جزو بدهکاران قطعی هستم. در این مرحله چند راه دارم؛ یا باید مبلغ زیادی پول را ودیعه کنم، یا سند گرو بگذارم یا چک و سفته امضا کنم. پیش خودم می‌گویم اگر پول را به ودیعه بگذارم، گمان نمی‌کنم به این سادگی‌ها امکان پس گرفتن آن از سازمان امور مالیاتی وجود داشته باشد. تا الان هم نشنیدم و ندیدم که کسی بتواند پولی را به سادگی از سازمان امور مالیاتی پس بگیرد. اگر چک و سفته امضا کنم، این خطر وجود دارد که نتوانم سر موعد پرونده‌ام را در کمیسیون‌های مربوطه (بدوی،‌ تجدید نظر و ماده 251) پیش ببرم که در این صورت، چک و سفته من به اجرا گذاشته می‌شود.
پس چاره‌ای ندارم جز اینکه سند گرو بگذارم. در چنین حالتی من را به کارشناس رسمی دادگستری معرفی می‌کنند که بر سند ارائه‌شده، قیمت محاسبه کنند. کانون وکلا کارشناسی را معرفی می‌کند، باید با او قرار بگذارم، تا روزی را مشخص کند که برای ارزشگذاری به ملک مورد نظر مراجعه کند. این فرآیند حداقل یک هفته طول می‌کشد. تازه وقتی کارشناس می‌آید گاه آنقدر مدارک می‌خواهد که دچار سرگیجه می‌شوی. باید به عنوان مدیر فکر کنی آیا صلاح هست این مدارک را بدهی یا بهتر آن است که پول وثیقه بگذاری و... . فرض را بر آن می‌گذاریم که همه این مراحل را پشت سر می‌گذاریم، کارشناس ملک را قیمت می‌گذارد، اداره مالیاتی آن را تایید می‌کند، رئیس و معاون و کارشناس به آن مهر تایید زده و به دفترخانه نامه می‌زنند، دفترخانه هم آن سند را بازداشت می‌کند. حالا باید مدارک لازم دفترخانه را تهیه کنیم. این فرآیند هم از یک هفته تا یک ماه طول می‌کشد. مبلغ کلانی هم برای ضمانت گذاشتن سند باید بپردازیم.

پس از صرف این همه وقت و هزینه، خوشحال از اینکه همه این کارها انجام شده، به حوزه مالیاتی برمی‌گردم. اطلاع می‌دهم که همه این کارها را کرده‌ام، لطفاً نامه تسویه‌حساب مالیاتی من را بدهید. تازه اینجا می‌گویند برو پرونده املاک و مستغلاتت را هم ارائه کن. همین مراحل را تازه باید برای مالیات مستغلات طی کنم که مثنوی هفتاد‌من کاغذ است. این فرآیند هم یک ماه طول می‌کشد. می‌خواهی تسویه‌حساب بگیری، می‌گویند پرونده جدیدی در پرونده مالیات مشاغل یا حقوق یا ارث یا... باز شده است. دوباره همان چرخه زجرآور از اول تکرار می‌شود.

چند روز پیش خدمت رئیس اداره امور مالیاتی رسیدم و عرض کردم، پرداخت مالیات هیچ مشکلی ندارد اما چطور دولت برای فردی که قصد دارد به او پول پرداخت کند، این همه مانع می‌گذارد؟
به ایشان گفتم واقعاً ما مستاصل شدیم؛ برای ماده 186 گاه بیش از یک ماه رفت‌و‌آمد می‌کنیم. فکر نمی‌کنم هیچ کجای دنیا مدیر یک بنگاه اقتصادی تا این اندازه در مسائل مالیاتی‌اش مشکل داشته باشد. این ایام ما همیشه در دفاتر مالیاتی نماینده‌ای داریم که شرایطی را که اشاره کردم پیگیری کند. عمر، وقت و انرژی ما در این فرآیند نفس‌گیر و طولانی هدر می‌رود. البته از رنجی که از ناحیه سیاستگذار مالیاتی بر کارآفرینان این سرزمین می‌رود می‌شود داستان‌ها نوشت و این نوشته مشتی نمونه خروار است.




☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
کارگر علیه کارگران
این روزها مشغول چه کارهایی هستیم؟


سال‌ها پیش، بنا به شرایطی از نیروی کارگر فصلی استفاده کردید و با تک‌تک‌شان درباره کار و نحوه پرداخت دستمزد، به توافق رسیده‌اید.
بعد از پایان کار با تک‌تک آنها تسویه‌حساب شده و حق‌ و حقوق‌شان را پرداخته‌اید و در نهایت، کارگر از بنگاه شما خارج شده و در بنگاه دیگری به کار مشغول شده است.
چندین سال گذشته و شرایط کارگر نامناسب شده و وضع مالی خوبی ندارد، شیرپاک‌خورده‌ای به او اطلاع می‌دهد که اگر به وزارت کار مراجعه کنی و شکایتی را به ثبت برسانی و مستنداتی داشته باشی که کارفرما حق و حقوق‌ات را نداده، وزارت کار مبالغی را از کارفرمای قدیمی می‌گیرد و به تو پرداخت می‌کند. در این میان عده‌ای از وکلا هم در اداره کار نمایندگانی دارند و به افرادی که مراجعه می‌کنند وعده می‌دهند که اگر علیه کارفرمای قدیم خود شکنی، می‌توانی مبلغ کلانی دریافت کند و اگر حاضری درصدی از پول (مثلا 15 درصد) را به عنوان دستمزد به من پرداخت کنی، حاضرم از تو دفاع کنم و شکایتت را پیگیری می‌کنم. کارگر سابق که این روزها اموراتش نمی‌گذرد می‌بیند لازم نیست خودش با کارفرما مواجه شود، فقط با آماده کردن مدارکی که به وکیل می‌دهد، مبلغی به دست می‌آورد. به این ترتیب کار شکایت شروع می‌شود.
تو که این روزها با انبوهی مشکل کوچک و بزرگ مواجهی، باید هی باید بروی و بیایی و در حالی‌ که گرفتار تحریم و تامین سرمایه در گردش و مشکلات ارزی و مالیاتی هستی، باید به این موضوع هم توجه ویژه داشته باشی.
کاری از دستت برنمی‌آید و رسما نابود می‌شوی چون وزارت کار توصیه می‌کند که خودتان صلح کنید؛ در غیر این صورت جریمه‌های سنگینی در نظر می‌گیریم. در نهایت کارفرما وقت زیادی را صرف این پرونده می‌کند. اما موضوع فقط این نیست؛ کارگر سابق که از این راه قرار است به پول بادآورده دست پیدا کند، دیگران را هم تحریک می‌کند. وکیل هم از این بازی آلوده، سود می‌برد. به این ترتیب شمار زیادی از کارگران سابق که پیش از این شرافتمندانه کار می‌کردند به تحریک چندشبه وکیل و با استفاده از حفره‌های قانون، هجوم می‌آورند و حق و حقوقشان را می‌خواهند.
و این‌گونه زخمی به زخم‌های ما اضافه می‌شود و مدیر بنگاه باید به کارگری که پیش از این حق و حقوق قانونی‌اش را تمام و کمال دریافت کرده، خسارت بپردازد. خود اداره کار از این شرایط ناراضی است و کارفرما هم می‌ترسد کارگر فصلی استخدام کند.
به این ترتیب عده‌ای نفع می‌برند اما زیان آن متوجه صدها کارگری است که با همین کارهای فصلی امورات خود را می‌گذرانند.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
خطر سیسیلی شدن اقتصاد ایران

ناحیه خودمختار سیسیل که در جنوب ایتالیا قرار گرفته، با وجود ظرفیت‌های اقتصادی قابل توجه، همچنان فقیر مانده و توسعه نیافته است. یکی از دلایل اصلی عقب افتادن این ناحیه، فساد گسترده ناشی از فعالیت گروه‌های زیرزمینی است که اجازه نمی‌دهد این جزیره بزرگ به توسعه برسد.
در سیسیل، قدرت نهادهای دولتی به پایین‌ترین حد خود رسیده و فساد سیاسی و اداری به بدترین شکل وجود دارد. در سیسیل تصمیم‌گیرندگان اصلی، خاندان‌ها هستند که یا قدرت را در دست دارند یا به عمق ساختار تصمیم‌گیری و نظام اداری نفوذ کرده‌اند. در نتیجه با وجود ظرفیت‌هایی که این ناحیه دارد، نسبت به دیگر نواحی ایتالیا و اروپا به توسعه دست نیافته است.
جز «بنیتو موسولینی» که موفق شد خاندان‌ها را به طور موقت سرکوب کند، هیچ دولتی موفق نشده از نفوذ آنها کم کند بنابراین هرچه زمان گذشته بر ثروت و قدرت آنها افزوده شده است. در نتیجه، انتخابات در این ناحیه تا حد زیادی معنای خود را از دست داده و صندوق رای تبدیل به ابزاری برای پیروزی یک خاندان بر خاندان دیگر شده و برای رای‌دهنده تنها این مهم است که افرادی از خاندان خودش در انتخابات پیروز شود.

این روزها بعضی از دوستانی که نگران آینده کشور هستند از اینکه اقتصاد و سیاست ایران در مسیر سیسیلی شدن گام بردارد هراس دارند. شخصاً مقایسه وضعیت آینده ایران را با وضعیت فعلی کشوری درست نمی‌دانم اما اغلب ما ممکن است برای تقریب ذهن چنین مقایسه‌هایی داشته باشیم.
در سال‌های گذشته شرایط کشور به گونه‌ای پیش رفته که جایگاه دولت از یک نهاد سیاستگذار به یک نهاد اجرایی منفعل تنزل یافته است. در حال حاضر شکافی که میان بخش مهمی از جمعیت کشور با حکمرانی سیاسی به وجود آمده، خطرات زیادی را متوجه کشور کرده است. کم اثر شدن نقش دولت در تصمیم‌گیری‌ها که با گسترش دایره نفوذ ذی‌نفعان به سیاستگذاری تشدید شده نا‌امید شدن اکثریت جامعه را به دنبال داشته است.
به همین دلیل برخی معتقدند سیاست و اقتصاد در کشور ما در مسیر سیسیلی شدن قرار گرفته است.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
تله نظام بانکی

این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟

بانک‌ها سال‌هاست طرحی به نام «ذی‌نفع واحد» دارند. بر اساس این طرح، هر کدام از افراد حقیقی یا حقوقی در شرکت خود دچار مشکل شوند و نتوانند اقساط خود را پرداخت کنند، حساب‌های بانکی زنجیره‌ای از افراد مرتبط با آنها مسدود می‌شود. مثلا اگر محسن جلال‌پور یا هر شخص دیگری که به بانک بدهکار است هر جایی حسابی دارد، سهامدار شرکتی است، جایی ضمانت کسی را کرده، وثیقه‌ای گذاشته، یا بدهکاری دارد در همه‌جا باید حسابش بسته شود.

مثلاً شما با بانکی کار می‌کنید، موعد سررسید تسهیلات می‌رسد، می‌خواهید آن را تمدید کنید، می‌گویند برو ماده 186 را بیاور. با همان روایتی که در روایت قبل عرض کردم به مشکل مالیات می‌خورید، سررسید از دو ماه می‌گذرد و جزو سررسید معوق به حساب می‌آید. بعد بانک بعدی می‌گوید چون سررسید بانک قبلی را ندادی برایت سررسید نمی‌کنم. حالا در این میان شرکتی هم هست که در آن عضو هستی و نقشی در نقل و انتقالات مالی‌اش نداری، گرفتار تو می‌شود. یا برعکس اصلاً در جریان اتفاقاتی نیستی اما درگیر مشکلات شرکت می‌شوی. مثل جریانی که در قضایای گلشن‌آرا برای ما پیش آمد که اختلاف بین یک بانک و بانک مرکزی باعث شد نام ما در فهرست بدحسابان بانکی قرار گیرد و همه حساب‌های ما مسدود شود.

وقتی این مساله حل شود چه اتفاقی می‌افتد؟ ناگهان موعد 10 سررسید بانکی می‌رسد، سررسیدهایی که در این مدت روی هم تلنبار شده و این باعث می‌شود دوباره در فهرست بدحسابان قرار گیری و به این ترتیب به جایی می‌رسی که دیگر کاری از دستت برنمی‌آید. پیش خودت فکر می‌کنی که بهتر است دست‌هایت را بالا بگیری و تسلیم شوی آن هم درباره موضوعی که تقصیری نداری. در حالی که اگر آن شرکتی که مشکل دارد (چه مشکلات مربوط به خودش و چه مشکلات تحمیلی) مشکلاتش مجزا بررسی می‌شد و امورات شرکت‌های دیگر هم مستقلاً انجام می‌گرفت؛ هیچ‌کدام از این مشکلات پیش نمی‌آمد. به تجربه دریافتم بسیاری از این معوقه‌ها به این دلیل است که ذی‌نفع واحد در نظر گرفته می‌شود و آن شخص ناخواسته وارد یک چرخه اشتباه می‌شود و بعد ممکن است خود او افراد زیادی را درگیر کند. در حالی که اگر این موضوعات را به یکدیگر ربط نمی‌دادند؛ اگر شرکتی مشکل پیدا می‌کرد، شرکت‌های دیگر به موقع تسهیلاتشان را می‌توانستند پرداخت کنند. وقتی اسم مدیر در فهرست سیاه بانک و مالیات قرار می‌گیرد همه توانایی آن فرد برای اداره سایر اموراتش سلب می‌شود و حتی قادر به رفع همان مشکل هم نخواهد بود. بانک‌ها حتی دسته‌چک نمی‌دهند و گشایش اعتبار نمی‌کنند، سیستم بانکی فرد را به صورت رسمی گرفتار و او را به بدحساب و غیر‌متعهد بدل می‌کند. این یک بازی دوسر باخت است و نمی‌دانم چه نفعی وجود دارد که ساختار ما به این سمت می‌رود. اگر شرکتی مشکل دارد باید همان شرکت تاوانش را بپردازد، مسدود شود و حساب‌هایش را کنترل کنند تا بدهی‌اش پرداخت شود.

بقیه شرکت‌ها، نهادها، خیریه‌ها را مسدود کردن، کار درستی نیست. بگذریم از اینکه بانک‌ها هم دنبال بهانه هستند. شش درصد هم جریمه می‌گیرند. یکی از روسای بانک‌ها به من گفت ما بدمان نمی‌آید آدم‌های توانمند جریمه دیرکرد بدهند. شش درصد به اضافه 21 درصد می‌شود 27 درصد سودی که به ما می‌دهند. همین پول را اگر بخواهند سرمایه‌گذاری کنند 21 درصد سود ایجاد می‌شود. هیچ وقت هم این جرایم را که می‌گویند پس می‌دهیم، باز پس نمی‌دهند. بیچاره آن کسی که تسهیلات می‌گیرد، همه حساب‌هایش بسته می‌شود و کارهایش می‌خوابد. به همین دلیل فکر می‌کنم داستان بانک‌ها بیشتر از آنکه به صاحبان کسب‌وکارها صدمه بزند به خود بانک‌ها آسیب وارد می‌کند.

شخصا منکر مشکلات زیاد بانک‌ها در زمینه معوقه‌ها نیستم اما به گمانم اگر سیاست ذی‌نفعی نبود آنقدر هم معوقه نداشتیم. با یکی از بانک‌ها صحبت می‌کردم می‌گفت این روزها ما 80 درصد معوقه و مشکوک‌الوصول داریم. حداقل تا 30 درصد این موضوع به شرایطی که مطرح کردم بازمی‌گردد که طرف ناخواسته در مسیری قرار می‌گیرد که پرداخت نکردن برایش اجبار می‌شود.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
تله شهرداری
این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟

فرض کنید برای یک کار معمولی نیاز دارید نامه پایان کار از شهرداری بگیرید. مثلاً تسهیلاتی می‌خواهید بگیرید و باید ملکی را وثیقه بگذارید.
بانک مربوطه امور کارشناسی وثیقه را انجام می‌دهد. در این شرایط دفترخانه چهار نامه می‌دهد که یکی از آنها برای شهرداری است. شهرداری اولین کاری که می‌کند بازدید است. برای رسیدن روز بازدید از ملک، یک هفته باید منتظر بود. کارشناس می‌آید و همه‌جا را متر می‌کند و در نهایت دلیلی برای جریمه پیدا می‌کند. اگر جریمه کوچک باشد که گرفتاری‌اش کمتر است.
اگر دلیل بزرگی باشد باید به ماده 100 ارجاع دهد؛ که حالا باید معطل بمانی تا نوبت‌ات شود. فرض را بر این می‌گیریم که کارشناس، نه ایراد کوچکی می‌گیرد و نه ایرادی بزرگ، یا اصلاً مشکلاتی که بوده با سرعت حل شده است. شهرداری در ادامه می‌گوید عوارض ساختمان را هم باید بدهی. بعد از آن می‌گوید عوارض مستاجر را هم باید پرداخت کنی. شما به عنوان مالک به مستاجرت می‌گویی بیا و عوارض بدهی را پرداخت کن. می‌گوید الان نمی‌خواهم پرداخت کنم و نمی‌توانم. به هر صورت با خواهش و تمنا وادارش می‌کنی این عوارض را پرداخت کند. در نهایت می‌گویند این ملک تعریض دارد باید تعهد بدهی بعداً این کار را بکنی. حالا شما می‌گویی اصلاً من الان قصد خراب کردن خانه را ندارم اما نهایتاً ناخواسته گرفتار تعهد می‌شوی. شرایط آنقدر پیچیده می‌شود که اصلاً از وثیقه کردن ملک پشیمان می‌شوی.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
داستان تلخ اوقاف
این روزها گرفتار چه کارهایی هستیم؟

اگر خدای‌نکرده ملک شما در اوقاف مشکلی پیدا کند باید خود را آماده کنید که با مسائل عجیبی مواجه شوید. ظاهرا در سال‌های گذشته، سیاستگذار امور وقف، سیاست‌های جدیدی طراحی کرده است.
از جمله این‌که تعداد زیادی از املاک را در سال‌های گذشته مشمول وقف شناسایی کرده‌اند. مثلاً ملکی که 30 سال پیش خریده‌اید و مشکلی نداشته اکنون در سندی دیگر، وقفی از آب در می‌آید. به اوقاف مراجعه می‌کنی، می‌گوید باید اجاره این چند سالی را که ملک در اختیار شما بود بپردازید و پذیره هم بدهید. می‌گویم رقم را محاسبه کنید. می‌گویند ملک سنگین است باید پرونده‌اش در تهران بررسی شود. سه تا شش ماه در تهران کارشناسی می‌شود تا اداره اوقاف مرکز بگوید باید چه کرد. بعد می‌گویند ملک را به شما می‌فروشیم. من نمی‌دانم چطور سازمان اوقاف می‌تواند ملک وقفی را بفروشد؛ لابد این هم قانون جدید است.
می‌گویم قیمت بدهید؛ قیمتی می‌دهند. می‌گویم ما 20 درصد زیر این قیمت به شما می‌فروشیم اما قبول نمی‌کنند. می‌گویند ما فقط فروشنده هستیم. اگر خرید و فروش نباشد باید مبلغ کلانی برای پذیره و اجاره پرداخت شود.
حالا همه این کارها انجام شده. می‌گوید آن سالی که می‌خواستید پروانه ساخت بگیرید پنج متر عقب‌نشینی کردید. می‌گویم بله. می‌گویند ما پول آن پنج متر را هم می‌خواهیم.
دوباره مثنوی هفتادمن شروع می‌شود، رفت‌وآمد،‌ کارشناس بیاید و قیمت را مشخص کند. دردسرهایی است. حالا هی ما بگوییم آن زمان که ملک خریداری شده، نمی‌دانستیم اوقافی است؛ اما کسی به حرف گوش نمی‌دهد. همه این کارها را که انجام می‌دهیم تازه ما را می‌فرستند دفترخانه، که پولی کلانی هم دفترخانه می‌گیرد.
بعد تعهد می‌دهیم که هر سال باید اجاره اوقاف را بدهیم. هر تغییری هم در سند به وجود آمد، باید به اوقاف مبلغی پرداخت کرد و متولی ملک را هم در نظر گرفت.
عجب حکایتی‌ست.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
سازمان سوم فساد

متضرر اصلی فساد، بخش خصوصی است. هرچه فساد عمیق‌تر و گسترده‌تر باشد، بخش خصوصی بیشتر متضرر می‌شود تا جایی که دیگر توانی برای ادامه کار نخواهد داشت.
فساد در نظام اداری دو روی متفاوت دارد؛ روی اول فسادی است که با تقاضای بخش خصوصی شکل می‌گیرد و روی دیگر فسادی است که با تقاضای کارمندان دولت به وقوع می‌پیوندد. در حالت اول، فعال بخش خصوصی وجوهی را می‌پردازد تا کارگزار دولتی به خواسته‌های غیرقانونی‌اش پاسخ دهد؛ اما در حالت دوم کارگزار دولتی، فعال بخش خصوصی را تحت فشار قرار می‌دهد تا به ازای انجام امور قانونی‌اش، وجوهی را پرداخت کند.
فرض این نوشته، حالت دوم است؛ یعنی شرح حال بخش خصوصی سالمی که در معرض بخش دولتی غیرسالم قرار می‌گیرد.
معمولا تجار و مدیران بنگاه‌های بخش خصوصی از نظر سازمان‌دهی، با سه سطح از فساد در نظام اداری مواجه می‌شوند:

🔹سطح اول یا لایه اول یا «سازمان اول» کارکنانی هستند که به «کار راه‌انداز» معروفند و در برابر رتق و فتق امور معمولی سازمان‌های دولتی «پول چای» یا «پول شیرینی» طلب می‌کنند. رایج‌ترین فساد در نظام اداری همین فساد است و چون قدمت دیرینه دارد، به قاعده بازی تبدیل می‌شود و بخش خصوصی هزینه این نوع فساد را همواره پیش‌بینی می‌کند.


🔹در سطح دوم فساد، بخش خصوصی با «سازمان دوم» مواجه می‌شود. فساد در این سطح می‌تواند انفرادی یا گروهی باشد و افراد می‌توانند در داخل یک سازمان حضور داشته باشند یا از بیرون، امور را سازمان‌دهی کنند. هرچه هست، این فساد هم مثل سطح اول در مرزهای درونی یک اداره، سازمان یا نهاد دولتی، شکل می‌گیرد. وقتی در سازمانی دولتی یا حکومتی نمی‌توانید کاری را پیش ببرید، افرادی مقابل شما سبز می‌شوند که مسیر را برای شما هموار کنند. کار این افراد گره‌گشایی است و به همین دلیل به «گره‌گشا» معروفند. اغلب اوقات افراد در دست‌اندازهای قانونی گرفتار شده‌اند یا آشنایی به مسیرهای قانونی ندارند که در این حالت، افرادی به کمک می‌آیند و مسیر را هموار می‌کنند. وجه مفسده‌آمیزتر «سازمان دوم» این است که عمدا مسیر را ناهموار می‌کنند یا موانع قانونی پیش پای افراد می‌گذارند تا او را متقاعد به پرداخت هزینه کنند. این فساد هم در نظام اداری ما سابقه دیرینه دارد و به همین دلیل بخش خصوصی با این لایه هم کنار آمده است و به نوعی هزینه‌های فساد در این سطح را پیش‌بینی می‌کند.

🔹 اما شواهد از ظهور سطح جدیدی از فساد سازمان‌یافته در نظام اداری حکایت دارد که می‌شود به آن فساد «سازمان سوم» اطلاق کرد. فساد سازمان سوم بسیار خطرناک و نگران‌کننده است و می‌تواند مثل موریانه، پایه‌های نظام اداری را تخریب کند. سازمان سوم، منحصر به یک اداره یا نهاد دولتی یا بخش عمومی نیست، بلکه کارکنان ناسالم نهادها و اداره‌های مختلف را به‌صورت یک شبکه، در ارتباط با هم قرار می‌دهد.
به‌عنوان مثال در سازمانی دولتی، گروهی از کارمندان با هم تبانی می‌کنند تا برای مدیران و کارآفرینان بخش‌خصوصی پرونده‌هایی باز کنند. این پرونده‌ها معمولا از یک نقطه بسیار کوچک در یک سازمان دولتی آغاز می‌شوند و بعد به دیگر سازمان‌ها و نهادها تسری پیدا می‌کنند و در نهایت فرد متوجه می‌شود که در دام شبکه‌ای از کارکنان دولتی در چند سازمان مختلف گرفتار شده و برای انجام یک کار کوچک باید هزینه‌های گزاف بپردازد. ویژگی فساد در سازمان سوم این است که محدود به اختیارات و مرزهای یک سازمان دولتی نیست و می‌تواند به چند سازمان دیگر هم تسری پیدا کند، در نتیجه هزینه‌های سنگینی به دنبال دارد.
در سازمان سوم، کارمند یک نهاد دولتی، مشکلی را برای فرد ایجاد می‌کند این مانع در نهاد دیگری باید حل شود که بعد به نهادها و اداره‌های دیگر هم کشیده می‌شود و در نهایت اگر پرداختی در میان باشد بین همه افراد این شبکه تقسیم می‌شود.
سازمان‌های اول و دوم فساد سال‌هاست که وجود دارند و نهادهای نظارتی و سازوکارهای قانونی موفق به حذفشان نشده‌اند؛ اما سازمان سوم در سال‌های گذشته شکل گرفته و در حال فراگیرتر شدن است.
سازمان سوم، سازمان خطرناکی است که می‌تواند از نظام اداری یک شهر به نظام اداری مرکز تسری پیدا کند یا حتی از شهری به چند شهر دیگر گسترش یابد. این سازمان خطرناک ضمن اینکه قادر است مسیر خلق ثروت را مسدود کند، انگیزه‌های کارآفرینان را از بین می‌برد و می‌تواند ریشه این بخش را بخشکاند.


متن کامل سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد را اینجا بخوانید.

☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
پلمب واحدهای تولیدی بر اساس بخشنامه خیلی محرمانه

🔹 روزهای سختی بر بازاراریان می‌گذرد. از یك سو ركود همراه با تورم، كسب‌و‌كارها را دچار فرسایش تدریجی كرده و از سوی دیگر كاهش قدرت خرید مردم باعث شده چراغ فروشگاه‌ها كم‌سو شود. در این شرایط سخت و اوضاع نابسامان، گذاشتن بار اضافه روی دوش اصناف نه تنها عاقلانه نیست بلكه ویران‌کننده است.
به طور مشخص، منظورم نواختن چوب بر تن بازاریان به بهانه پوشش خانم‌هاست.

چرا باید در این شرایط سخت، فروشگاه‌ها یا رستوران‌ها را به خاطر پوشش خانم‌ها تعطیل کنند؟
آیا قانونی وجود دارد که چنین اجازه‌ای بدهد؟
خیر قانونی وجود ندارد اما به لطف شجاعت و شهامت روزنامه اعتماد متوجه شدیم صدها واحد تولیدی با بخشنامه «خیلی محرمانه» وزارت کشور پلمب شده‌اند.

🔹 پلمب واحدهای صنفی به خاطر حجاب، مغایر با قانون اساسی است. اصل چهل و ششم قانون اساسی می‌گوید هیچکس نمی‌تواند امکان کسب و کار را از‌ دیگری سلب کند اما وزارت کشور که نماد حاکمیت قانون است، با یک بخشنامه خیلی محرمانه، صدها واحد صنفی را به همین بهانه تعطیل کرده است.
تحت تأثیر همین فشار سنگینی که در ماه‌های گذشته به کسبه و بازاریان وارد آمده، خیلی از آنها ناچار شده‌اند کسب و کار خود را رها کنند.
این بازی برای کسب‌و‌کارها دو سر باخت است؛ اگر به حرف حکومت گوش کنند و تذکر حجاب بدهند، مردم تحریمشان می‌کنند و اگر بگویند به ما ربطی ندارد، حکومت تعطیلشان می‌کند. این یک بازی غیر منصفانه است که در هر شکل، اهالی کسب و کار بازنده آن خواهند بود.

🔹 این اقدامات آدم را یاد سیاست ویران‌گر تنبیه بازاریان در دهه 1350 می‌اندازد.
در سال 1354 حزب رستاخیز صدها دانشجو را به عنوان تیم‌های ناظر برای نظارت بر قیمت‌ها به بازار فرستاد تا علیه محتکران مبارزه کنند. اتاق‌های اصناف یا دادگاه‌های صنفی که زیر نظر سازمان اطلاعات و امنیت کشور فعالیت می‌کردند، بیش از 7500 نفر را در سراسر کشور دستگیر کردند و بیش از 600 مغازه تعطیل شد. هزاران دکان‌دار جریمه شدند و پروانه کسب صدها کاسب لغو شد و حداقل 800 دکاندار را به گذراندن زندان‌های طولانی محکوم کردند.
این اقدامات جز نارضایتی بازاریان نتیجه‌ای نداشت. اصناف در اجرای این اقدامات، با دولت همکاری نکردند، در نتیجه وزیر بازرگانی وقت 17 تن از رهبران برجسته آنان را از عضویت اتاق اصناف تهران، برکنار و اکثر اتاق‌های اصناف را در سراسر کشور منحل کرد. فریدون مهدوی وزیر وقت بازرگانی، معاون حزب رستاخیز هم بود و بیش از هشت هزار واحد صنفی را به دادگاه کشاند و بسیاری از صاحبان صنایع را به شهرستان‌ها تبعید کرد.

🔹 وقتی درآمدهای نفتی شاه بی‌توجه به آثار منفی سیاست تزریق نقدینگی بر اثر سیاست‌های اقتصادی آن زمان تورم خود را نشان داد و قیمت‌ها رو به افزایش گذاشت شاه مصر بود که این اتفاق ریشه اقتصادی ندارد. بلکه فکر می‌کرد غرض سیاسی پشت افزایش قیمت‌هاست. به بیانی دیگر، شاه می‌گفت قیمت‌ها بر اثر تورم افزایش نیافته بلکه کسبه، گران‌فروشی می‌کنند تا به او ضربه بزنند. فریدون مهدوی این نظرات را تایید کرد.
برخورد سیاسی با بازاریان برای حکومت پهلوی گران تمام شد. اوضاع به قدری بد شد که شاه دستور داد مهدوی را بردارند. برداشتند و کاظم خسروشاهی را که از فعالان خوش‌نام اقتصادی بود به عنوان وزیر بازرگانی معرفی کردند. از زمانی که شاه متوجه اشتباه خود شد و کوتاه آمد و دست از سر بازار برداشت خیلی دیر شده بود. چنین رفتاری باعث دور شدن و ایجاد فاصله میان بازاریان و حکومت شد و به نوعی میان اصناف و مخالفان حکومت وقت همگرایی ایجاد کرد.

🔹 به گمانم بخشنامه خیلی محرمانه وزارت کشور درباره تنبیه بازاریان به خاطر پوشش خانم‌ها، از سیاست سرکوب بازار به خاطر تورم در عصر پهلوی خطرناک‌تر است.
امیدوارم تصمیم‌گیران کشور متوجه وخامت اوضاع شوند و بیش از این به کسب‌وکارها فشار وارد نکنند.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
Forwarded from دغدغه ایران
دنیایی نیست که بتوان بخشنامه‌ای ماهیتا غیرمحرمانه درباره حجاب را پنهان کرد. اشتباه بودن رویکرد و محتوا و پنهان‌کاری و ... هم به جای خود.

@fazeli_mohammad
قفل‌ساز و سیاستگذار


🔹 هر روز در گوشه و کنار کشور فساد تازه‌ای رخ می‌دهد که ما یا هرگز متوجه نمی‌شویم یا اگر می‌شویم، فقط بخش کوچکی از آن را برای ما روایت می‌کنند. بخش بزرگی از فسادها را «آدم‌های بد» رقم می‌زنند اما بخش زیادی از فسادها را «آدم‌های خوب» به وجود می‌آورند.
مدیرعامل چای دبش در گذشته جانی و قاتل نبوده و احتمالا در پرونده او سابقه ضرب و جرح یا کلاهبرداری وجود ندارد. محمودرضا خاوری هم آدم پلیدی نبود، نمازش را سروقت می‌خواند و بسیار مبادی آداب بود. بابک زنجانی هم در مدرسه کلاهبردارها درس نخواند و شهرام جزایری هم از دانشگاه شیادان فارغ‌التحصیل نشده است. این افراد پیش از وقوع جرایم مالی، لزوما گذشته کثیفی نداشته‌اند اما چه اتفاقی رخ داده که به مجرمان مالی و اقتصادی تبدیل شدند؟
پاسخ را باید در سیاستگذاری‌ غلط جست‌وجو کرد که به عقیده اقتصاددانان منشأ اصلی آلودگی‌ها در اقتصاد ایران است. مجموعه‌ای از سیاستگذاری‌های غلط و اقتضایی در کشور ما وجود دارد که در حالت خوش‌بینانه، با نیات خیرخواهانه و با هدف حمایت از اقشار کم‌درآمد تدوین شده، اما در عمل چیزی جز زیان آنها را به دنبال نداشته و در عین حال به منبع اصلی شکل‌گیری فساد در کشور تبدیل شده‌است.

🔹اما آیا همه سیاست‌ها با نیت‌های خیرخواهانه تدوین شده و می‌شوند؟ امروز با این حجم از فساد در کشور، حتی خوش‌بین‌ترین افراد هم نمی‌پذیرند که وضع موجود حاصل خیرخواهی تصمیم‌گیران است. به این دلیل که نشانه‌های واضحی وجود دارد که گروه‌های فاسد و ذی‌نفعان رانت، به فرآیند سیاستگذاری و تصمیم‌گیری رسوخ کرده‌اند. اقتصاددانان درباره تداوم این نوع وضعیت ابراز نگرانی می‌کنند چون معمولا ارتباط دادن سیاست‌های مربوط به حمایت از اقشار کم درآمد، با نادیده گرفتن راهکارهای اصولی و علمی همراه است و فسادهای گسترده‌ای به دنبال دارد.
از جمله سیاست‌های غیر اصولی می‌توان به قمیت‌گذاری، سرکوب بازار، تهدید مالکیت و سرکوب آزادی‌های اقتصادی برای گسترش عدالت و کاهش فقر نام برد که در پنج دهه گذشته نتایج زیان‌باری داشته اما همچنان تداوم پیدا کرده است.

🔹یکی دیگر از همین سیاست‌های اقتضایی و مفسده‌آمیز، دور زدن تحریم‌هاست که در یک دهه گذشته با هدف تأمین نیازهای اساسی جامعه رواج پیدا کرده و روابط میان بازیگران اقتصاد و دستگاه‌های دولتی را به شدت تحت تأثیر قرار داده و فساد زیادی را به کشور تحمیل کرده است.
برای این‌که بدانید سیاست‌های پولی و ارزی مرتبط با دور زدن یا کم‌اثر کردن تحریم‌ها چه عوارض فاجعه‌باری داشته، فقط به مورد چای دبش نگاه نکنید، ده‌ها مورد نظیر آن در دیگر مناطق کشور هم رخ می‌دهد که ممکن است افکار عمومی هرگز از آن خبردار نشود.

🔹همین روزها که همه درگیر پرونده چای دبش هستیم، در یکی از استان‌ها پرونده‌ای قطور درباره کلاه‌برداری و فرار یک صادر کننده قدیمی به جریان افتاده که سازو کار شکل‌گیری آن مشابه همین ماجرای چای دبش است. فردی که کلاهبرداری کرده، با جلب اعتماد مردم و حتی تجار خارجی رقمی سنگین بین 20 تا 50 میلیون دلار را از کشور خارج کرده و ده‌ها شخص حقیقی و حقوقی را درگیر فساد خود کرده است. ریشه این کلاه‌برداری هم به سیاست‌های غلطی برمی‌گردد که به بهانه دور زدن تحریم‌ها تدوین شده و باید بدانیم تا تحریم‌ها وجود داشته باشد و سیاستگذار برای دور زدن تحریم‌ها به استفاده از روش‌های غیر اصولی اصرار بورزد، ، فساد از بین نخواهد رفت.
مرحوم پدرم همیشه توصیه می‌کردند، در خانه‌ات را ببند تا همسایه‌ات دزد نشود. بعدها در کتاب «پشت پرده ریاکاری» نقل قولی از یک قفل‌ساز خواندم و متوجه شدم ضرب‌المثلی که پدرم مطرح کردند، چقدر درست و اساسی بود.
یکی از دانشجویان پروفسور «دن آریلی» - از متخصصان اقتصاد رفتاری- کلید منزلش را گم می‌کند و به قفل‌ساز زنگ می‌زند. قفل‌ساز در کمتر از یک دقیقه در خانه را باز می‌کند. صاحب‌خانه که متحیر مانده، به قفل‌ساز می‌گوید وقتی قفل‌ها این‌قدر سریع باز می‌شوند، چه فایده که آنها را به در بزنیم؟ قفل‌ساز می‌گوید قفل‌ها برای دزدها ساخته نشده‌اند چون دزدها حتی راه نفوذ به دیوارهای بتنی را هم بلدند. قفل‌ها برای این ساخته شده‌اند تا آدم‌های درستکار، همچنان درستکار بمانند.

🔹اگر می خواهیم ماجرای چای دبش تکرار نشود، لازمه‌اش این است که خانه سیاستگذاری را محکم بسازیم و به درهای تصمیم‌گیری قفل‌ بزنیم. در این صورت، 99 درصد مدیران اقتصادی سمت خلاف نمی‌روند، آن یک درصد هم که می‌روند، خلافکارهای حرفه‌ای هستند که سروکارشان با قانون خواهد بود.



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
فساد چگونه پایه‌های کشور را نابود می‌کند؟

🔹 در سال‌های دور یکی از استادان سرشناس کرمان، کتابخانه‌ای بزرگ داشت که در آن تعداد زیادی کتاب نفیس و با ارزش نگهداری می‌کرد. صاحب این کتابخانه از اهالی تعلیم و تعلم بود و به کشف رموز نهفته در کتاب‌های قدیمی دل خوش داشت. در دانشگاه درس می‌داد و از کتاب‌های باارزشی که داشت، جزوه‌های دانشگاهی تهیه می‌کرد. کتابخانه استاد، شهرت زیادی داشت و هرکس کتابی را در کتابخانه‌های عمومی نمی‌یافت، سراغی از ایشان می‌گرفت و معمولاً دست خالی برنمی‌گشت. کتاب‌ها در کتابخانه‌ای چوبی و منبت‌کاری شده، نگهداری می‌شد و این مجموعه آنقدر زیبا و فاخر بود که خیلی از اهالی شهر دوست داشتند این گنجینه بی‌نظیر را از نزدیک ببینند. هرچه بود، حاصل یک عمر تلاش و حوصله استاد بود. با این حال نگهداری این کتابخانه با یک چالش بزرگ همراه بود. موریانه‌ها گاهی به کتابخانه حمله‌ور می‌شدند و گنجینه استاد را به خطر می‌انداختند. استاد فرهیخته، چاره کار را در این دید که از دانشجویانش کمک بگیرد. در مقطعی که مشغله استاد در مطالعه، تحقیق و پژوهش زیاد شده بود، چند دانشجو ماموریت داشتند کتابخانه را از گزند موریانه‌ها مصون نگه دارند. با این طرح و برنامه، استاد خیالش راحت بود که دانشجویانش هوشیارند و نمی‌گذارند موریانه‌ها کتابخانه را نابود کنند.
از آن طرف، ماموران محافظت از کتابخانه مراقب بودند که اگر موریانه‌ای در میان کتاب‌ها دیدند، بلافاصله نابودش کنند. پس همین که موریانه‌ای دیده می‌شد، بلافاصله از بین می‌رفت. دانشجویان مشغول کار بودند و استاد هم سرگرم مطالعه.
روزی استاد به کتابخانه‌اش سرک کشید. نردبانی گذاشت و از قفسه‌های بالایی و دور از دسترس کتابخانه که اتفاقاً جایگاه بهترین و نفیس‌ترین کتاب‌ها بود، کتابی برداشت. کتاب در دستش از هم پاشید. کتاب دیگری را برداشت. این یکی هم خاک شد. کتاب‌های بعدی و کتاب‌های بعدی. موریانه‌ها کار خودشان را کرده بودند. تقریباً همه کتاب‌های ارزشمند و مهم کتابخانه را خورده بودند.

🔹 این روزها که اخبار فساد چای دبش و موارد مشابه زیاد شنیده می‌شود، یاد نظام اداری خودمان می‌افتم که موریانه‌های فساد در حال نابود کردن پایه‌هایش هستند.
مجموعه‌ای از سیاستگذاری‌های غلط و اقتضایی در کشور ما وجود دارد که در حالت خوش‌بینانه، با نیات خیرخواهانه و با هدف حمایت از اقشار کم‌درآمد تدوین شده، اما در عمل چیزی جز زیان آنها را به دنبال نداشته و در عین حال به منبع اصلی شکل‌گیری فساد در کشور تبدیل شده است.
همچنین نشانه‌های واضحی وجود دارد که گروه‌های فاسد و ذی‌نفعان رانت، به فرآیند تصمیم‌گیری رسوخ کرده‌اند و به بهانه حمایت از اقشار کم‌درآمد، راهکارهای زیان‌بار را به سیاستگذاران پیشنهاد می‌کنند. از جمله سیاست‌های غیراصولی می‌توان به قیمت‌گذاری، سرکوب بازار، تهدید مالکیت و سرکوب آزادی‌های اقتصادی برای گسترش عدالت و کاهش فقر نام برد که در پنج دهه گذشته نتایج زیان‌باری داشته اما همچنان تداوم پیدا کرده است.

🔹 یکی دیگر از همین سیاست‌های اقتضایی و مفسده‌آمیز، دور زدن تحریم‌هاست که در یک دهه گذشته با هدف تامین نیازهای اساسی جامعه رواج پیدا کرده و روابط میان بازیگران اقتصاد و دستگاه‌های دولتی را به شدت تحت تاثیر قرار داده و فساد زیادی را به کشور تحمیل کرده است. برای اینکه بدانید سیاست‌های پولی و ارزی مرتبط با دور زدن یا کم‌اثر کردن تحریم‌ها چه عوارض فاجعه‌باری داشته، فقط به مورد چای دبش نگاه نکنید، ده‌ها مورد نظیر آن در دیگر مناطق کشور هم رخ می‌دهد که ممکن است افکار عمومی هرگز از آن خبردار نشود. ریشه این کلاهبرداری هم به سیاست‌های غلطی برمی‌گردد که به بهانه دور زدن تحریم‌ها تدوین شده و باید بدانیم تا تحریم‌ها وجود داشته باشد و سیاستگذار برای دور زدن تحریم‌ها به استفاده از روش‌های غیراصولی اصرار بورزد، فساد از بین نخواهد رفت.



☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
نگارخانه کرمان

استقبال زیاد از کتاب «کرمان در نگارخانه تاریخ» باعث شد کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام را راه‌اندازی کنم.
کرمان در نگارخانه تاریخ را باید گنجینه‌ای تصویری از تاریخ این دیار دانست. کار تدوین این کتاب از دو سال پیش آغاز شد و در این رابطه، افزون بر عکس‌های موجود، با اغلب خاندان‌های قدیمی کرمان ارتباط برقرار شود و توانستیم به گنجینه‌ بی‌نظیر خانواده‌های ریشه‌دار کرمان دست پیدا کنیم.
مبنای کار این کتاب براساس عکس‌های کرمان در ادوار قاجاریه و پهلوی اول و دوم است.
این کتاب 600 صفحه حجم دارد و بیش از 1280 عکس تاریخی در آن گنجانده شده است.
هرچند دیدن تصویرها در کتاب، جلوه دیگری دارد اما سعی می‌کنیم با انتشار عکس‌ها و توضیحات تاریخی در شبکه‌های اجتماعی، یاد شهرمان کرمان را گرامی بداریم.

کانال «کرمان مصور» را اینجا می‌بینید و صفحه اینستاگرام آن هم اینجاست.
اگر علاقه به تاریخ کرمان دارید، هر دو صفحه را دنبال کنید.


☑️محسن جلال‌پور

@mohsenjalalpour
زخم ملی

▪️«پنج ساعت پیش بم فرو ریخته اما هنوز دو دلم که برم یا نرم. اصلن برا چی باید برم؟ برای تم بیاتی که از زلزله طبس تو ذهنم مونده و می‌خوام از شرش خلاص شم یا این‌که تو بم چیزی هست که داره منو صدا می‌کنه. می‌رم مگه می‌شه مث قبر به زمین چسبید و به بم نرفت تا نگن فلانی فرصت طلبه؟... پس می‌رم. اما چه جور می‌شه جلوی چشم آدمای ماتم زده به بازیگر فیلم گفت: نه، نشد... برو دوباره بیا. سعی کن حست بیشتر باشه. نشون بده که کوه روی دوش‌اته.»

▪️ فیلم «بیدار شو آرزو» که روایت‌گر ویرانی‌های زلزله بم است، با همین یادداشت کوتاه کیانوش عیاری در تیتراژ آغاز می‌شود و بعد ساعتی را می‌بینیم که روی دیوار برای خودش تیک تیک می‌کند و لحظه‌ای بعد که همه چیز فرو می‌ریزد.
این فیلم، داستان خانمی را روایت می‌کند که در یکی از روستاهای نزدیک بم معلم است. زلزله که می‌آید زیر آوار می‌ماند اما به سختی جان خود را نجات می‌دهد اما دوست و هم‌‌اتاقی‌اش، زیر آوار می‌ماند و جانش را از دست می‌دهد. خانم معلم از روستایی که با خاک یکسان شده، بیرون می‌رود تا برای بیرون کشیدن آدم‌ها کمک بیاورد اما وقتی به بم می‌رسد، تازه می‌فهم چه فاجعه‌ای رخ داده است. کیانوش عیاری که ظاهرا ساعاتی پس از زلزله، به بم سفر کرده، تصویرهای تکان‌دهنده‌ای از ویرانی این شهر ثبت کرده است. تصورم این است که کیانوش عیاری در فیلم «بیدار شو آرزو» بهت و سرگشتگی خود را از آن همه ویرانی و درد، به شخصیت اصلی فیلم- خانم معلم- انتقال داده و در حقیقت خود اوست که در ویرانه‌های بم دنبال چیزی می‌گردد.

▪️ بیست سال از زلزله بم گذشته و هنوز کسی واقعیت را از زیر آن همه ویرانی بیرون نیاورده است. بیست سال از آن روزها می‌گذرد اما زخمش هنوز بوی خون می‌دهد. خاکش هنوز بوی غم می‌دهد. بعضی‌ زخم‌ها ممکن است روی سر و صورت و تن دیگران بنشینند اما دردشان در وجود همه احساس می‌شود. بعضی زخم‌ها می‌آیند که بمانند و به قول صادق هدایت، مثل خوره در انزوا روح را آهسته می‌خورند و می‌تراشند.
بعضی داغ‌ها، بعضی رنج‌ها و بعضی بغض‌ها ملی‌اند. به گمانم زخم بم همین گونه است. ملی است و به همه تعلق دارد.
زخم‌های ملی خیلی بیشتر از زخم‌های فردی و خانوادگی درد دارند. زخم‌های ملی مثل جنگ، مثل زلزله رودبار، مثل ریزش پلاسکو، مثل پرواز 752، مثل فرو ریختن متروپل و مثل خیلی زخم‌های دیگر می‌آیند که بمانند. می‌آیند که وقتی یادشان بیفتیم، درد همه وجودمان را بگیرد.

▪️هر سال این روزها یاد آن زلزله، روح همه ما را خراش می‌دهد. آنها که عمق فاجعه را دیدند، احتمالا تا مدت‌ها نتوانستند به زندگی عادی بازگردند. خیلی‌ها هنوز هم نیمه‌‌های شب‌ صدای ناله آدم‌های زیر آوار مانده را می‌شنوند.
امروز که سالگرد آن زلزله تکان‌دهنده است، هم یادی از آن واقعه تلخ کردم و هم بهانه‌ای شد تا یادی از کیانوش عیاری کنیم که این روزها در بستر بیماری است. امیدوارم کیانوش عیاری بزرگوار زودتر از بستر بیماری برخیزد، هرچند بم دیگر بم نمی‌شود.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
مدفون در آسمان

به 18 دی که نزدیک می‌شویم، بند بند وجودم به لرزه می‌افتد. مثل آدمی که از روز مرگ‌اش با خبر شده، 18 دی را روز آخر دنیا می‌دانم.
نزدیکی‌های این روز غم‌انگیز، دستانم به لرزه می‌افتد، دهانم خشک می‌شود، زانوهایم می‌لرزد و زبانم از گفتن باز می‌ایستد. چه روز نحسی بود؛ روزی که عزیزترین‌هایمان را در آسمان دفن کردیم.
وقتی یاد آن روز لعنتی می‌افتم، غمی بزرگ روی شانه‌هایم احساس می‌کنم. غمی که شانه‌های نحیفم قادر به تحمل وزن سنگین آن نیست. در میان مسافران آن پرواز لعنتی، ما هم امیر عزیزی داشتیم. امیر پسر محمد-برادر خانم من- بود. من و محمد، بیش از پنجاه سال است که دوست و برادریم و خدا می‌داند امیر را مثل پسران خودم دوست داشتم.
از آن روز بد‌شگون چهار سال می‌گذرد اما زخم‌های جان‌باختگان آن پرواز هنوز تازه است. هنوز داستان‌ زندگی انسان‌های بیگناهی که پرواز شماره 752، پرواز آخرشان بود، مو به تن آدم سیخ می‌کند. داستان پسری که تازه عاشق شده بود، مادری که تازه خبر بارداری‌اش را داده بود، پسری که قصد داشت پدرش را برای مداوا به کانادا ببرد و مادر بزرگی که بعد از پرواز ناکام نوه‌اش، قدرت تکلمش را از دست داد.
امیر هم مثل همه مسافران آن پرواز، پاره تن کسانی بود. کسانی که بعد از بلند شدن هواپیما برای به زمین نشستن‌اش لحظه شماری می‌کردند.
همه ما که داغ‌داران آن حادثه هولناکیم، در زندگی کم غم ندیده‌ام اما نمی‌دانم غم امیرهای آن پرواز چرا اینقدر جانکاه است.
محمد از آن روز دیگر محمد همیشه نیست و آزاده، لبخندش را نزدیکی‌های فرودگاه جا گذاشته است. محمد بی‌وقفه اشک می‌ریزد و آزاده بی‌وقفه مویه می‌کند و ما در سکوت گریه می‌کنیم. امیر دلبند ما بود اما می‌دانم صدها خانواده دیگر هم عزادار عزیزانشان هستند.
به یاد آن روز شمع روشن می‌کنیم و برای انسان‌های بیگناهی که در آسمان مدفون شدند درود می‌فرستیم.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
ریشه‌ها و عواقب حسادت

جهان هیچ‌گاه از دست آدم‌های حسود در امان نبوده و حسادت در طول تاریخ زمینه‌ساز اتفاقات زیادی بوده است. حسادت واکنشی همراه با ناراحتی و غم به هر چیزی است که دیگران مالک آن هستند. ممکن است به رفاه دیگران حسادت کنیم، یا به موفقیت‌شان غبطه بخوریم یا به موقعیت‌شان رشک بورزیم. گاهی ریشه حسادت در داشتن دیگران و نداشتن خود است اما گاهی پیش می‌آید که فرد همان موقعیت و همان ثروت و همان میزان رفاه را دارد اما به فردی دیگر حسادت می‌ورزد. حدی از حسادت می‌تواند مفید باشد اما در مجموع، حسود بودن به زیان فرد و جامعه است و می‌تواند به عنوان کاهنده رشد فردی عمل کند.

اصولا حسادت از مقایسه می‌آید. یعنی من رفاه یا امکانات خودم را با دیگری مقایسه می‌کنم و دلم می‌خواهد به میزانی که دیگران رفاه دارند، من هم داشته باشم. تا اینجا مشکلی نیست و من می‌توانم برای به دست آوردن رفاهی که دیگری دارد، بیشتر تلاش کنم که این اتفاق خوبی است. اما شکل بد حسادت زمانی به وجود می‌آید که یک فرد به داشته‌های فردی دیگر حسادت می‌کند و می‌خواهد آن فرد را از داشته‌هایش محروم کند. مثلا فردی که موفق نشده جایگاه اجتماعی پیدا کند، به فردی که جایگاه اجتماعی دارد، حسادت می‌کند و سعی در بدنام کردن او دارد. در این حالت، فرد حسود منابع مالی خود را‎ ‎به منظور آسیب‌رساندن به ‏فردی که به او حسادت می‌ورزد، هزینه می‌کند و هم به خود زیان می‌رساند و هم به دیگران.

گاهی هم آدم‌هایی که كم تلاش می‌کنند به آدم‌هایی که برای بهتر شدن زندگی خود و جامعه خیلی تلاش می‌کنند، حسادت می‌ورزند و پیش پای آنها سنگ می‌اندازند و تخريب می‌کنند.
شايد بتوان اين‌گونه رفتارها را در برخی افراد با اعتماد به نفس پایین درك كرد اما وقتی متعجب می‌شویم كه نزديكان و آشنايان هم به اين چرخه می‌پیوندند. حكایت اين افراد، حكايت بر سر شاخه نشستن و بن بريدن است. تجربه نشان داده كه قبل از هر كس خود اين افراد از اين رفتار خود آسیب می‌بینند.

وقتی هزینه محسود شدن افزایش پیدا می‌کند، افراد ترجیح می‌دهند روند موفقیت‌های خود را متوقف کنند یا پنهان نگه دارند تا از گزند حسودان در امان بمانند. در شهرهای کوچک، اگر حسادت، شکل گروهی پیدا کند، سرمایه‌گذاران را وادار به توقف فعالیت يا تغيير محل و مكان فعالیت‌شان می‌کند كه باز در اين صورت، همه افراد از این رفتارهای رذیلانه آسیب می‌بینند.


☑️ محسن جلال پور

@mohsenjalalpour
2024/11/11 19:38:01
Back to Top
HTML Embed Code: