@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
نکاتی درباره اهمیت شاهنامه
سخنرانی دکتر سیروس شمیسا
اردیبهشتماه ۱۳۹۷
دانشگاه علامه طباطبایی
@shekoftandaraftab
سخنرانی دکتر سیروس شمیسا
اردیبهشتماه ۱۳۹۷
دانشگاه علامه طباطبایی
@shekoftandaraftab
«آشنایی با فرهنگ و ادبیات عامه». بخش اول
چند سال پیش، دوست و همکار فقیدم، زنده یاد دکتر حسن ذوالفقاری، به درخواست اینجانب، در بارۀ فرهنگ و ادبیات عامه سخن گفت و پوشۀ شنیداری آن را در کانال تلگرامم تقدیم دوستان کردم و حالا در یوتیوب در اختیار شما مینهم.
در این ویدئو، ابتدا آثار خود ایشان را معرفی میشود و سپس پوشۀ شنیداری سخنان استاد را میشنوید.
در بخش نخست ایشان به شرح و توضیح این موضوعات میپردازد:
تعریف فرهنگ و ادبیات عامه، کاربرد و فواید آن، جنبههای گوناگون آن، ارتباط فرهنگ عامه و دنیای امروز و فناوریهای نوین، خطرهای فراموش یا کمرنگ شدن آن، روزآمد شدن و جنبههای جدید و امروزینِ آن مانند فضای مجازی، انواع ادبیات عامه مانند داستانها، افسانهها، چیستانها، متلها، عناصر مادی مانند معماری، موسیقی، ابزار جنگ، خوراک، پوشاک، پیشهها، عناصر غیرمادی مانند آداب و رسوم، هنرها و موسیقی قومی، رقصهای محلی، نمایشهای روحوضی، سرگرمیها، فالها، افسانهها، انواع ترانههای محلی، دوبیتی و رباعی، ضرب المثلهای مکتوب و شفاهی، چیستانها و فواید آن، گویشهای مختلف کشور، کنایات، اصطلاحات و کلیشههای زبانی، فحشها و ناسزاها، سوگندها، متلکها، جادو و جنبل، نقالیها، باورهای درست و نادرست عامیانه،
ویژگیهای ادبیات عامه: سادگی زبان آن، گمنام بودن سازندگان آن، ناشناخته بودن منشأ آن، وجود روایات متعدد از یک داستان.
حتماً بخش دوم این درسگفتار ارزنده و آموزنده را نیز بشنوید.
#زبان_فارسی #ادبیات_فارسی #ادبیات_عامه #فرهنگ_عامه #حسن_ذوالفقاری #فرهنگ_ایران
کانال تلگرامی: "عشق انگار اختراع من است"
@bahadorbagheri1347
اولین مطلب کانال:
www.group-telegram.com/BahadorBagheri1347.com/1
اینستاگرام: dr.bahadorbagheri@
یوتیوب: BahadorBagheri@
ارتباط مستقیم:
@Dr_Bahador_Bagher
چند سال پیش، دوست و همکار فقیدم، زنده یاد دکتر حسن ذوالفقاری، به درخواست اینجانب، در بارۀ فرهنگ و ادبیات عامه سخن گفت و پوشۀ شنیداری آن را در کانال تلگرامم تقدیم دوستان کردم و حالا در یوتیوب در اختیار شما مینهم.
در این ویدئو، ابتدا آثار خود ایشان را معرفی میشود و سپس پوشۀ شنیداری سخنان استاد را میشنوید.
در بخش نخست ایشان به شرح و توضیح این موضوعات میپردازد:
تعریف فرهنگ و ادبیات عامه، کاربرد و فواید آن، جنبههای گوناگون آن، ارتباط فرهنگ عامه و دنیای امروز و فناوریهای نوین، خطرهای فراموش یا کمرنگ شدن آن، روزآمد شدن و جنبههای جدید و امروزینِ آن مانند فضای مجازی، انواع ادبیات عامه مانند داستانها، افسانهها، چیستانها، متلها، عناصر مادی مانند معماری، موسیقی، ابزار جنگ، خوراک، پوشاک، پیشهها، عناصر غیرمادی مانند آداب و رسوم، هنرها و موسیقی قومی، رقصهای محلی، نمایشهای روحوضی، سرگرمیها، فالها، افسانهها، انواع ترانههای محلی، دوبیتی و رباعی، ضرب المثلهای مکتوب و شفاهی، چیستانها و فواید آن، گویشهای مختلف کشور، کنایات، اصطلاحات و کلیشههای زبانی، فحشها و ناسزاها، سوگندها، متلکها، جادو و جنبل، نقالیها، باورهای درست و نادرست عامیانه،
ویژگیهای ادبیات عامه: سادگی زبان آن، گمنام بودن سازندگان آن، ناشناخته بودن منشأ آن، وجود روایات متعدد از یک داستان.
حتماً بخش دوم این درسگفتار ارزنده و آموزنده را نیز بشنوید.
#زبان_فارسی #ادبیات_فارسی #ادبیات_عامه #فرهنگ_عامه #حسن_ذوالفقاری #فرهنگ_ایران
کانال تلگرامی: "عشق انگار اختراع من است"
@bahadorbagheri1347
اولین مطلب کانال:
www.group-telegram.com/BahadorBagheri1347.com/1
اینستاگرام: dr.bahadorbagheri@
یوتیوب: BahadorBagheri@
ارتباط مستقیم:
@Dr_Bahador_Bagher
اولین کلاس زبان فارسی
با جوجه-دانشجویان ترم اول
زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه پکن
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
کانال تلگرامی: "عشق انگار اختراع من است"
@bahadorbagheri1347
اولین مطلب کانال:
www.group-telegram.com/BahadorBagheri1347.com/1
اینستاگرام: dr.bahadorbagheri@
یوتیوب: BahadorBagheri@
ارتباط مستقیم:
@Dr_Bahador_Bagher
با جوجه-دانشجویان ترم اول
زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه پکن
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
کانال تلگرامی: "عشق انگار اختراع من است"
@bahadorbagheri1347
اولین مطلب کانال:
www.group-telegram.com/BahadorBagheri1347.com/1
اینستاگرام: dr.bahadorbagheri@
یوتیوب: BahadorBagheri@
ارتباط مستقیم:
@Dr_Bahador_Bagher
Forwarded from Shadi Shajiei
💡معرفی کارگاه
این کارگاه به دانشافزایی مدرسان زبان اختصاص دارد که بر اساس آن بتوانند برنامههای درسی (حضوری یا برخط) مؤثری را طراحی کنند که از تلفیق
چهارچوب «فهم بوسیلهی طراحی»
(Understanding by Design یا UbD)
و آموزش مبتنی بر ارزشیابی و توانش/عملکرد
(Performance/Proficiency)
بر اساس استانداردهای آمادگی جهانی اَکتفِل بدست آمده است.
📍 برای مطالعهی اطلاعات لازم پیش از شرکت در کارگاه و همچنین دریافت لینک ورود به آن
به کانال تلگرام بپیوندید:
https://www.group-telegram.com/persianpromotionassociation
#آموزش_زبان_فارسی_به_غیرفارسی_زبانان
این کارگاه به دانشافزایی مدرسان زبان اختصاص دارد که بر اساس آن بتوانند برنامههای درسی (حضوری یا برخط) مؤثری را طراحی کنند که از تلفیق
چهارچوب «فهم بوسیلهی طراحی»
(Understanding by Design یا UbD)
و آموزش مبتنی بر ارزشیابی و توانش/عملکرد
(Performance/Proficiency)
بر اساس استانداردهای آمادگی جهانی اَکتفِل بدست آمده است.
📍 برای مطالعهی اطلاعات لازم پیش از شرکت در کارگاه و همچنین دریافت لینک ورود به آن
به کانال تلگرام بپیوندید:
https://www.group-telegram.com/persianpromotionassociation
#آموزش_زبان_فارسی_به_غیرفارسی_زبانان
🔥 دانشجویان علاقهمند به فراگیری هوشمصنوعی از سراسر ایران و جهان: برای نخستین بار میتوانید به صورت زنده و آنلاین، در کلاس «یادگیری ماشین» دانشکدهی مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی شریف شرکت کنید.
🧡 مدرس: دکتر علی شریفی زارچی، عضو هیات علمی گروه هوشمصنوعی و بیوانفورماتیک دانشگاه صنعتی شریف
🧡 تیم تهیهی محتوا: ۷۰ نفر از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاه شریف و سایر دانشگاههای برتر
👑 هزینهی ثبتنام: رایگان
👑 شروع کلاسها: ۱ مهر ۱۴۰۳
👑 اطلاعات بیشتر و ثبتنام: sharifml.ir
لینک ثبتنام؛
https://sharif.porsline.ir/s/ML1403
🧡 مدرس: دکتر علی شریفی زارچی، عضو هیات علمی گروه هوشمصنوعی و بیوانفورماتیک دانشگاه صنعتی شریف
🧡 تیم تهیهی محتوا: ۷۰ نفر از دانشجویان و دانشآموختگان دانشگاه شریف و سایر دانشگاههای برتر
👑 هزینهی ثبتنام: رایگان
👑 شروع کلاسها: ۱ مهر ۱۴۰۳
👑 اطلاعات بیشتر و ثبتنام: sharifml.ir
لینک ثبتنام؛
https://sharif.porsline.ir/s/ML1403
کانال آموزشی برادر هنرمندم
مهندس امیر باقری
را به شما دوستان عزیز معرفی میکنم.
می توانید با عضویت در کانال تلگرام و یوتیوب ایشان، از هنر ارزنده و ابتکارات ایشان بهره ببرید:
فیلم کامل آموزش رایگانِ "قالبگیری از دست و پا با پودر آلژینات دندانپزشکی" را در کانال یوتیوب مهندس امیر باقری مجسمه ساز ببینید
با لینک زیر وارد شوید:
https://youtu.be/TbVF837GZ14?si=pCVZC01wQbpWQXz1
مهندس امیر باقری
را به شما دوستان عزیز معرفی میکنم.
می توانید با عضویت در کانال تلگرام و یوتیوب ایشان، از هنر ارزنده و ابتکارات ایشان بهره ببرید:
فیلم کامل آموزش رایگانِ "قالبگیری از دست و پا با پودر آلژینات دندانپزشکی" را در کانال یوتیوب مهندس امیر باقری مجسمه ساز ببینید
با لینک زیر وارد شوید:
https://youtu.be/TbVF837GZ14?si=pCVZC01wQbpWQXz1
YouTube
قالبگیری از دست و پا با پودر آلژینات دندانپزشکی
آموزش #قالبگیری_با_آلژینات_دندانپزشکی
با این آموزشِ ساده شما یاد می گیرید که چگونه با پودر آلژینات دندانپزشکی و گچ، از دست و پای خود و دیگران قالبگیری کنید!
این هنر در سرتاسر جهان خواهان و طرفدار دارد و با یادگیری آن می توانید با قالبگیری از دستِ نوزادان،…
با این آموزشِ ساده شما یاد می گیرید که چگونه با پودر آلژینات دندانپزشکی و گچ، از دست و پای خود و دیگران قالبگیری کنید!
این هنر در سرتاسر جهان خواهان و طرفدار دارد و با یادگیری آن می توانید با قالبگیری از دستِ نوزادان،…
«از توله خرس تا جوجه عبدالباسط»
۱.کلاس دوم بودم در دبستان فروتن در شهرستان اقلید فارس. رئیس مدرسه، جاودانیاد استاد نوذر گرامی بود که چهره ای زیبا و نورانی و روحیه ای هنرمندانه و ورزشکارانه داشت و جو مدرسه را بسیار پرشور و تحرک میخواست و صمیمیت، شخصیت و آراستگی و دلسوزی اش، اسوه ای درخشان بود و بر روح و شخصیت بچهها تأثیر چشمگیری داشت. از آن مردان خودساختۀ فرهیختۀ دل در گرو فرهنگ و ادب و هنر بود. حالا تا حدی میفهمیم که او که بود و چه میخواست. یاد شیرینش گرامی و روح بلندش شاد باد!
هنوز عطر و طعم تغذیههای آن سالها که مدرسه را تبدیل به خودِ خودِ بهشت میکرد، در مشام خاطره ام جاری است: بیسکویت سه تایی بزرگ مینو، شیر داغ، ویفر موزی و پرتقالی پدردارِ آن سالها، سیبهای درشت و پر آب و معطر لبنانی از آن نوع که آدم و حوا را سرگردان زمین کرد، موز آفریقایی که دقیقاً اندازۀ هیکل خودمان بود، سنگک داغ با عطر داغ گیج کننده ای که دل و چشم با آن قیلی ویلی میرفت، پنیر خارجی سفت و زرد و خوشخوراکی که دیگر مثل و مانندش را هیچ جا نیافتم، پستۀ خندان کلّه قوچی و ... (شاعر دقیقاً در همین زمینه فرموده است: من و این همه خوشبختی محاله!).
روزی در بین دو زنگ، در کلاس بودیم و بچهها چونان جوجه گنجشکهایی شوخ و شنگ و بیدرد و بیدغدغه، غوغا به پا کرده بودند. جیغ و داد و هوار و هیاهو و شیطنتِ معصومانه ای که هرجا کودک است، باید باشد وگرنه آنجا قبرستان است. من اما ساکت بودم و مشغول کار خودم. نمیدانم احتمالا داشتم یکی از معادلات دیفرانسیل یا مسائل فیزیک اتم را حل میکردم یا کتاب نسبیت انیشتین را تورّق میفرمودم!!
ناگهان در با شدتی زلزلهوار باز شد؛ یعنی به دیوار کوبیده شد و ما از جا پریدیم و خشکمان زد و همچون برکه ای که سنگی در آن بیفکنند و قورباغههای وراج را ساکت کنند، مات و مبهوت و هاج و واج به دیوار و در خیره شدیم.
یکی از معلمان کلاسهای دیگر که غریبه بود و هیکلی درشت، قامتی بلند، چشمانی شرربار و صدایی مهیب و ورای تحمل پردۀ حریرین گوش و هوش ما داشت، صاعقهوار بر خلوت دلخواستۀ ما فرود آمد و از میان آن همه جوجۀ ترسخوردۀ سر در بال و پر فرو بردۀ مادرمُرده، رو به من کرد و با چشمانی غضب آلود و صدایی - مسلمان نشنود، کافر نبیند - فریاد برکشید: «مدرسه و محله رو، روی سرت گذاشتی. خفه شو تولهخرس!»
من هیچ نگفتم چون به من نیاموخته بودند که باید از حقم دفاع کنم و بگویم آقا معلمِ تقریباً عزیز! اولاً من سر و صدا نمیکردم و ثانیاً: من تولهخرس نیستم و هیچ شباهتی هم با آن ندارم و شما حق ندارید اینگونه با من سخن بگویید.
۲.سال بعد، روزی بین دو زنگ در کلاس نشسته بودم و نمیدانم داشتم نرم نرمک شعری، ترانه ای، تصنیفی یا آیه ای را زیر لب و تودماغی و کودکانه برای دل خودم و نه از سر روی و ریا و ... !! زمزمه و مزمزه میکردم. آن سالها قرائت قرآن به شیوۀ عبدالباسط یا منشاوی و ... اصلاً مرسوم و شناخته شده نبود. هرکس هر طور دلش میخواست قرآن میخواند. ناگهان در باز شد و چهره ای خندان و آرام و مهربان با صدایی زلال و آرامشبخش چونان نسیمی بهارانه به کلاس وزید و مرا صدا زد: «باقری! بیا دفتر کارِت دارم.» من که از ماجرای تولهخرس سال پیش، هنوز ترس در دل و جان داشتم، لرزان و هراسان، همچون جوجه گنجشکی زیر باران لاهیجان به دفتر رفتم. لبخند زنان و مهرجویان گفت: «آفرین پسر! تو صدایی به این زیبایی داشتی و تا حالا رو نکرده بودی! بیا میخوام برام قرآن بخونی و من صداتو ضبط کنم. میخوام از فردا صبح، کلاسهای مدرسه با تلاوت قرآن تو شروع بشه.»
پس آیۀ زیبای «ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ...» را به من آموخت و من در دفتر مدرسه، آن را به سبک «عبدالقاطی!» (ترکیبی از سبکهای گوناگون) خواندم و تمام آن سال، چشمتان روز بد نبیند، هرروز، صدای نازیبا و ناپختهی من، از بلندگوی سادهی مدرسه پخش میشد؛ در حالی که خودم در صف ایستاده بودم و سخت احساس «خودعبدالباسط بینی» میکردم!
سال های سال، من و برادرانم محمدباقر و امیر و یکی از خواهرانم در مسابقات قرائت قرآن در سطح شهر و استان، دارای مقام میشدیم و چه اردوها و چه خاطرات شیرین و زیبایی هنوزاهنوز از آن مسابقات دانش آموزی و دوستیها و آشناییهای دلکش و ماندگار دارم! و این پیروزیها چه نقش مهم و سرنوشتسازی در بالندگیهای من نوجوان و بعدها جوان و حالا خیلی خیلی جوان! در عرصههای دیگر زندگی داشت!
بله ما از زمین خاکیِ ضبط صوت قراضۀ مدرسهی فروتن شروع کردیم. استودیو و استادیوم کجا بود؟!
آن معلم عزیز و فرشتهخصال، آقای عبداللطیف تدین معاون مدرسۀ ما بود که هرکجا هست خدایا به سلامت دارش. هفت آسمان دوستش دارم.
۱.کلاس دوم بودم در دبستان فروتن در شهرستان اقلید فارس. رئیس مدرسه، جاودانیاد استاد نوذر گرامی بود که چهره ای زیبا و نورانی و روحیه ای هنرمندانه و ورزشکارانه داشت و جو مدرسه را بسیار پرشور و تحرک میخواست و صمیمیت، شخصیت و آراستگی و دلسوزی اش، اسوه ای درخشان بود و بر روح و شخصیت بچهها تأثیر چشمگیری داشت. از آن مردان خودساختۀ فرهیختۀ دل در گرو فرهنگ و ادب و هنر بود. حالا تا حدی میفهمیم که او که بود و چه میخواست. یاد شیرینش گرامی و روح بلندش شاد باد!
هنوز عطر و طعم تغذیههای آن سالها که مدرسه را تبدیل به خودِ خودِ بهشت میکرد، در مشام خاطره ام جاری است: بیسکویت سه تایی بزرگ مینو، شیر داغ، ویفر موزی و پرتقالی پدردارِ آن سالها، سیبهای درشت و پر آب و معطر لبنانی از آن نوع که آدم و حوا را سرگردان زمین کرد، موز آفریقایی که دقیقاً اندازۀ هیکل خودمان بود، سنگک داغ با عطر داغ گیج کننده ای که دل و چشم با آن قیلی ویلی میرفت، پنیر خارجی سفت و زرد و خوشخوراکی که دیگر مثل و مانندش را هیچ جا نیافتم، پستۀ خندان کلّه قوچی و ... (شاعر دقیقاً در همین زمینه فرموده است: من و این همه خوشبختی محاله!).
روزی در بین دو زنگ، در کلاس بودیم و بچهها چونان جوجه گنجشکهایی شوخ و شنگ و بیدرد و بیدغدغه، غوغا به پا کرده بودند. جیغ و داد و هوار و هیاهو و شیطنتِ معصومانه ای که هرجا کودک است، باید باشد وگرنه آنجا قبرستان است. من اما ساکت بودم و مشغول کار خودم. نمیدانم احتمالا داشتم یکی از معادلات دیفرانسیل یا مسائل فیزیک اتم را حل میکردم یا کتاب نسبیت انیشتین را تورّق میفرمودم!!
ناگهان در با شدتی زلزلهوار باز شد؛ یعنی به دیوار کوبیده شد و ما از جا پریدیم و خشکمان زد و همچون برکه ای که سنگی در آن بیفکنند و قورباغههای وراج را ساکت کنند، مات و مبهوت و هاج و واج به دیوار و در خیره شدیم.
یکی از معلمان کلاسهای دیگر که غریبه بود و هیکلی درشت، قامتی بلند، چشمانی شرربار و صدایی مهیب و ورای تحمل پردۀ حریرین گوش و هوش ما داشت، صاعقهوار بر خلوت دلخواستۀ ما فرود آمد و از میان آن همه جوجۀ ترسخوردۀ سر در بال و پر فرو بردۀ مادرمُرده، رو به من کرد و با چشمانی غضب آلود و صدایی - مسلمان نشنود، کافر نبیند - فریاد برکشید: «مدرسه و محله رو، روی سرت گذاشتی. خفه شو تولهخرس!»
من هیچ نگفتم چون به من نیاموخته بودند که باید از حقم دفاع کنم و بگویم آقا معلمِ تقریباً عزیز! اولاً من سر و صدا نمیکردم و ثانیاً: من تولهخرس نیستم و هیچ شباهتی هم با آن ندارم و شما حق ندارید اینگونه با من سخن بگویید.
۲.سال بعد، روزی بین دو زنگ در کلاس نشسته بودم و نمیدانم داشتم نرم نرمک شعری، ترانه ای، تصنیفی یا آیه ای را زیر لب و تودماغی و کودکانه برای دل خودم و نه از سر روی و ریا و ... !! زمزمه و مزمزه میکردم. آن سالها قرائت قرآن به شیوۀ عبدالباسط یا منشاوی و ... اصلاً مرسوم و شناخته شده نبود. هرکس هر طور دلش میخواست قرآن میخواند. ناگهان در باز شد و چهره ای خندان و آرام و مهربان با صدایی زلال و آرامشبخش چونان نسیمی بهارانه به کلاس وزید و مرا صدا زد: «باقری! بیا دفتر کارِت دارم.» من که از ماجرای تولهخرس سال پیش، هنوز ترس در دل و جان داشتم، لرزان و هراسان، همچون جوجه گنجشکی زیر باران لاهیجان به دفتر رفتم. لبخند زنان و مهرجویان گفت: «آفرین پسر! تو صدایی به این زیبایی داشتی و تا حالا رو نکرده بودی! بیا میخوام برام قرآن بخونی و من صداتو ضبط کنم. میخوام از فردا صبح، کلاسهای مدرسه با تلاوت قرآن تو شروع بشه.»
پس آیۀ زیبای «ربنا اننا سمعنا منادیاً ینادی للایمان ...» را به من آموخت و من در دفتر مدرسه، آن را به سبک «عبدالقاطی!» (ترکیبی از سبکهای گوناگون) خواندم و تمام آن سال، چشمتان روز بد نبیند، هرروز، صدای نازیبا و ناپختهی من، از بلندگوی سادهی مدرسه پخش میشد؛ در حالی که خودم در صف ایستاده بودم و سخت احساس «خودعبدالباسط بینی» میکردم!
سال های سال، من و برادرانم محمدباقر و امیر و یکی از خواهرانم در مسابقات قرائت قرآن در سطح شهر و استان، دارای مقام میشدیم و چه اردوها و چه خاطرات شیرین و زیبایی هنوزاهنوز از آن مسابقات دانش آموزی و دوستیها و آشناییهای دلکش و ماندگار دارم! و این پیروزیها چه نقش مهم و سرنوشتسازی در بالندگیهای من نوجوان و بعدها جوان و حالا خیلی خیلی جوان! در عرصههای دیگر زندگی داشت!
بله ما از زمین خاکیِ ضبط صوت قراضۀ مدرسهی فروتن شروع کردیم. استودیو و استادیوم کجا بود؟!
آن معلم عزیز و فرشتهخصال، آقای عبداللطیف تدین معاون مدرسۀ ما بود که هرکجا هست خدایا به سلامت دارش. هفت آسمان دوستش دارم.
ضمن اینکه من آن معلم خشمگین را نیز بخشیده ام. شاید آن روز حالش خوب نبود و دیواری یا پرچینی کوتاه تر از قد و قامت ناچیز من نیافته بود تا خشمش را ابراز و نقش «توله خرس» را بر آن حک کند.
برایش آرزوی سلامت و سعادت دارم و دستش را میبوسم. اما خدا وکیلی، انصافاً آن معلم کجا و این معلم کجا!
تولهخرس کجا و جوجه عبدالباسط کجا!
بهادر باقری
۱۳۹۲
برایش آرزوی سلامت و سعادت دارم و دستش را میبوسم. اما خدا وکیلی، انصافاً آن معلم کجا و این معلم کجا!
تولهخرس کجا و جوجه عبدالباسط کجا!
بهادر باقری
۱۳۹۲
Forwarded from عشق انگار اختراع من است
این هم عکسی خاطره انگیز از دبستان فروتن که حالا خراب شده و جایش پارک محله ساخته اند.
دلم هنوز پشت دیوارهای آجری و نم کشیده و پنجره های سبزرنگش می تپد.
دلم هنوز پشت دیوارهای آجری و نم کشیده و پنجره های سبزرنگش می تپد.
باسمه تعالی
انتشار دو فصلنامه علمی پژوهشی - ویرایش و نگارش
با درود و مهر به اطلاع می رساند انجمن علمی ویراستاری ایران قصد دارد با هدف ارائه تازه ترین دستاوردهای علمی در زمینه ویرایش و نگارش ، دو فصلنامه ای علمی پژوهشی در این خصوص منتشر کند. از اعضای محترم هیأت علمی، دانش آموختگان تحصیلات تکمیلی دعوت می شود مقالاتشان را در حوزه های دستور خط، نشانه گذاری، نگارش خلاق، نگارش علمی، درست نویسی، ویرایش ترجمه، ویرایش فنی و سایر حوزه های مرتبط، به رایانامه [email protected] یا سامانه فصلنامه ارسال کنند.
نکات شایان توجه:
الف) از آنجا که صاحب امتیاز این دو فصلنامه، انجمن علمی ویراستاری ایران خواهد بود، مقالات آن، از همان شماره نخست علمی- پژوهشی محسوب خواهد شد .
ب)نویسندگان مقاله های شماره های آغازین، از پرداخت هزینه های داوری معاف خواهند بود.
@anjomanvirastari
انتشار دو فصلنامه علمی پژوهشی - ویرایش و نگارش
با درود و مهر به اطلاع می رساند انجمن علمی ویراستاری ایران قصد دارد با هدف ارائه تازه ترین دستاوردهای علمی در زمینه ویرایش و نگارش ، دو فصلنامه ای علمی پژوهشی در این خصوص منتشر کند. از اعضای محترم هیأت علمی، دانش آموختگان تحصیلات تکمیلی دعوت می شود مقالاتشان را در حوزه های دستور خط، نشانه گذاری، نگارش خلاق، نگارش علمی، درست نویسی، ویرایش ترجمه، ویرایش فنی و سایر حوزه های مرتبط، به رایانامه [email protected] یا سامانه فصلنامه ارسال کنند.
نکات شایان توجه:
الف) از آنجا که صاحب امتیاز این دو فصلنامه، انجمن علمی ویراستاری ایران خواهد بود، مقالات آن، از همان شماره نخست علمی- پژوهشی محسوب خواهد شد .
ب)نویسندگان مقاله های شماره های آغازین، از پرداخت هزینه های داوری معاف خواهند بود.
@anjomanvirastari
Forwarded from سهند ایرانمهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدرم را خدا بیامرزد ، مردِ سنگ و زغال و آهن بود سالهای دراز عمرش را ، کارگر بود ، اهل معدن بود
از میان زغال ها در کوه، عصر ها رو سفید بر میگشت سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله ای فروتن بود
پا به پای زغال ها میسوخت !سرخ می شد، دوباره کُک میشد کورهای بود شعلهور در خود ،کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد ، از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش،یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوه های پابرجا ، از درون مخوف تونل ها هفت خوان را گذشت و نان آورد ، پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته ، از سرازیر ریل خارج شد بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان پدرم را خدا بیامرزد ، کارگر بود ،اهل معدن بود
"موسی عصمتی"
#شعر_واپسین_شب
#معدنچیان_طبس
@sahandiranmehr
از میان زغال ها در کوه، عصر ها رو سفید بر میگشت سربلند از نبرد با صخره، او که خود قله ای فروتن بود
پا به پای زغال ها میسوخت !سرخ می شد، دوباره کُک میشد کورهای بود شعلهور در خود ،کورهای که همیشه روشن بود
بارهایی که نانش آجر شد ، از زمین و زمان گلایه نکرد دردهایش،یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود
از دل کوه های پابرجا ، از درون مخوف تونل ها هفت خوان را گذشت و نان آورد ، پدرم که خودش تهمتن بود
پدرم مثل واگنی خسته ، از سرازیر ریل خارج شد بی خبر رفت او که چندی بود، در هوای غریب رفتن بود
مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان پدرم را خدا بیامرزد ، کارگر بود ،اهل معدن بود
"موسی عصمتی"
#شعر_واپسین_شب
#معدنچیان_طبس
@sahandiranmehr
Forwarded from خانه اندیشمندان علوم انسانی
📔آیین نکوداشت استاد حسن میرعابدینی
با حضور:
#حسن_کیائیان
#شهرام_اقبال_زاده
#محمد_راغب
#حورا_یاوری(پیام مکتوب)
#ندا_عابد
🔹همراه با اجرای موسیقی سنتی
🗓 شنبه 7 مهر 1403 ساعت 17
🏡 سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔷 ورود برای عموم آزاد و رایگان است
💢ماهنامه ادبی آزما💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
با حضور:
#حسن_کیائیان
#شهرام_اقبال_زاده
#محمد_راغب
#حورا_یاوری(پیام مکتوب)
#ندا_عابد
🔹همراه با اجرای موسیقی سنتی
🗓 شنبه 7 مهر 1403 ساعت 17
🏡 سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔷 ورود برای عموم آزاد و رایگان است
💢ماهنامه ادبی آزما💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht