#پیرامون_اسلامیسم
سید قطب و مجتبی نواب صفوی تقریبا پدران بنیادگرایی سنی و شیعی در جهان اسلام محسوب میشوند. معادل جمعیت اخوانالمسلمین در مصر، جمعیت فدائیان اسلام در ایران شکل گرفت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد، نواب صفوی در شهریور ۱۳۳۲ به دعوت سیدقطب از رهبران اخوانالمسلمین مصر در «کنگره اسلامی قدس» در بیتالمقدس شرکت کرد.
نواب صفوی هنگام بازگشت از مصر،در سوریه با رهبران اخوان المسلمین ملاقات و مذاکره کرد و دکتر مصطفی السباعی رهبر اخوان المسلمین #سوریه، در دیدار با نواب صفوی گلایه کرد که چرا جوانان شیعه به گروهها و جریانهای ملیگرا و سکولار می پیوندند؟ و به سازمانهای اسلامگرای سنی نمیپیوندند؟ و نواب صفوی در سخنرانی خود از جوانان شیعی سوریه خواست که به سازمان اخوان المسلمین بپیوندند.
فدائیان اسلام و نواب صفوی تا حدود زیادی شبیه اخوانالمسلمین مصر و سیدقطب رهبرش هستند؛ هر دو در اندیشه ایجاد حکومتی مبتنی بر شرع تلاش میکردند و هر دو توسط رژیمهای سکولاری که در جامعه مسلط بودند، اعدام شدند.
این دو اعدام شدند اما ایدههایشان از میان نرفت. به تدریج وارثان ایشان در برخی از کشورهای خاورمیانه قدرت را تسخیر کردند. نسل سوم از بنیادگرایان دینی سنی که امروز در افغانستان و سوریه حاکم شدهاند همانطور که در اسلایدها آمد از رویکردهای فرامرزی دست کشیده و درون مرزهای خویش ایدههایشان را پی میگیرند. باید دید که آیا نسل جدید اسلامگرایان شیعه نیز چنین میکنند؟
https://www.instagram.com/p/DDej-TZuI5C/?igsh=emkwaW1wODdsbjk5
سید قطب و مجتبی نواب صفوی تقریبا پدران بنیادگرایی سنی و شیعی در جهان اسلام محسوب میشوند. معادل جمعیت اخوانالمسلمین در مصر، جمعیت فدائیان اسلام در ایران شکل گرفت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد، نواب صفوی در شهریور ۱۳۳۲ به دعوت سیدقطب از رهبران اخوانالمسلمین مصر در «کنگره اسلامی قدس» در بیتالمقدس شرکت کرد.
نواب صفوی هنگام بازگشت از مصر،در سوریه با رهبران اخوان المسلمین ملاقات و مذاکره کرد و دکتر مصطفی السباعی رهبر اخوان المسلمین #سوریه، در دیدار با نواب صفوی گلایه کرد که چرا جوانان شیعه به گروهها و جریانهای ملیگرا و سکولار می پیوندند؟ و به سازمانهای اسلامگرای سنی نمیپیوندند؟ و نواب صفوی در سخنرانی خود از جوانان شیعی سوریه خواست که به سازمان اخوان المسلمین بپیوندند.
فدائیان اسلام و نواب صفوی تا حدود زیادی شبیه اخوانالمسلمین مصر و سیدقطب رهبرش هستند؛ هر دو در اندیشه ایجاد حکومتی مبتنی بر شرع تلاش میکردند و هر دو توسط رژیمهای سکولاری که در جامعه مسلط بودند، اعدام شدند.
این دو اعدام شدند اما ایدههایشان از میان نرفت. به تدریج وارثان ایشان در برخی از کشورهای خاورمیانه قدرت را تسخیر کردند. نسل سوم از بنیادگرایان دینی سنی که امروز در افغانستان و سوریه حاکم شدهاند همانطور که در اسلایدها آمد از رویکردهای فرامرزی دست کشیده و درون مرزهای خویش ایدههایشان را پی میگیرند. باید دید که آیا نسل جدید اسلامگرایان شیعه نیز چنین میکنند؟
https://www.instagram.com/p/DDej-TZuI5C/?igsh=emkwaW1wODdsbjk5
Forwarded from کانال رسمی محسن کدیور
Haqunnas-II.pdf
8.3 MB
حقالناس: اسلام نواندیش و حقوق بشر (ویرایش دوم). نشر اندیشههای نو، ۱۴۰۱، ۵۳۲ صفحه.
https://kadivar.com/21571/
@Mohsen_Kadivar_Official
https://kadivar.com/21571/
@Mohsen_Kadivar_Official
#نقد_پهلویسم
نقش خاندان پهلوی به عنوان مانع در رسیدن ایران به دموکراسی در چهار برهه تاریخی:
▎۱. نابودی مشروطیت توسط رضاشاه
پس از پیروزی مشروطه، ایران به سمت یک نظام سیاسی دموکراتیکتر حرکت کرد. اما با روی کار آمدن رضاشاه، او به تدریج نهادهای مشروطه را تضعیف کرد و قدرت را به صورت متمرکز در دست خود گرفت. او با استفاده از سرکوب سیاسی، مخالفان را حذف و احزاب سیاسی را ممنوع کرد. این اقدامات باعث شد که مشروطیت به عنوان یک دستاورد تاریخی از بین برود و ایران به سمت یک نظام استبدادی حرکت کند
▎۲. اعلام نکردن جمهوری در ایران توسط فروغی و راضی کردن انگلیس به سلطنت محمدرضا پهلوی
در سال ۱۹۴۱ و پس از اشغال ایران توسط متفقین، محمدرضا پهلوی به سلطنت رسید. پیش از این، برخی از شخصیتهای سیاسی و سفیر انگلیس پیشنهادهایی برای ایجاد یک جمهوری مطرح کرده بودند. اما با تلاش محمد علی فروغی سلطنت محمدرضا تثبیت شد. این تصمیم نه تنها مانع از شکلگیری یک نظام دموکراتیک شد، بلکه موجب ادامه سلطنت استبدادی در ایران گردید.
▎۳. کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق و آغاز سلطنت مطلقه
این کودتا با حمایت مستقیم سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا انجام شد و نشاندهنده عدم تحمل قدرتهای خارجی نسبت به یک حکومت مستقل و دموکراتیک بود. پس از این کودتا، محمدرضا پهلوی به سلطنت مطلقه دست یافت و فضای سیاسی کشور به شدت سرکوب شد. این روند نه تنها دموکراسی را در ایران نابود کرد، بلکه زمینهساز نارضایتیهای گسترده اجتماعی گردید.
▎۴. تن ندادن به گذار مسالمتآمیز به دموکراسی در سال ۵۷
در سال ۵۷، با افزایش نارضایتیها و اعتراضات عمومی علیه رژیم پهلوی، فرصتهایی برای گذار مسالمتآمیز به دموکراسی وجود داشت. اما محمدرضا پهلوی به جای پذیرش اصلاحات سیاسی و اجتماعی، به سرکوب خشونتآمیز مخالفان ادامه داد که نه تنها منجر به افزایش تنشها شد، بلکه باعث شکلگیری انقلاب گردید. در این مرحله، عدم توانایی پهلوی در پذیرش تغییرات و گذار، موجب ایجاد یک بحران عمیق سیاسی و اجتماعی شد که پیامدهای آن تا سالها پس از انقلاب نیز ادامه داشت.
این خاندان در طول تاریخ معاصر ایران به عنوان مانعی بزرگ در برابر تحقق دموکراسی عمل کردهاند. از نابودی مشروطیت تا سرکوبهای شدید پس از کودتای ۲۸ مرداد و عدم پذیرش گذار در سال ۵۷، همواره بر روند سیاسی کشور تأثیر منفی گذاشتهاند و زمینهساز نارضایتیها و بحرانهای اجتماعی شدهاند که نهایتاً منجر به انقلاب گردید. حتی در دوران امروز نیز عملکرد پهلوی سوم یکی از موانع گذار به دموکراسی است.
https://www.instagram.com/p/DDmRVErubky/?igsh=M2JkN3RndzR3ZTJo
نقش خاندان پهلوی به عنوان مانع در رسیدن ایران به دموکراسی در چهار برهه تاریخی:
▎۱. نابودی مشروطیت توسط رضاشاه
پس از پیروزی مشروطه، ایران به سمت یک نظام سیاسی دموکراتیکتر حرکت کرد. اما با روی کار آمدن رضاشاه، او به تدریج نهادهای مشروطه را تضعیف کرد و قدرت را به صورت متمرکز در دست خود گرفت. او با استفاده از سرکوب سیاسی، مخالفان را حذف و احزاب سیاسی را ممنوع کرد. این اقدامات باعث شد که مشروطیت به عنوان یک دستاورد تاریخی از بین برود و ایران به سمت یک نظام استبدادی حرکت کند
▎۲. اعلام نکردن جمهوری در ایران توسط فروغی و راضی کردن انگلیس به سلطنت محمدرضا پهلوی
در سال ۱۹۴۱ و پس از اشغال ایران توسط متفقین، محمدرضا پهلوی به سلطنت رسید. پیش از این، برخی از شخصیتهای سیاسی و سفیر انگلیس پیشنهادهایی برای ایجاد یک جمهوری مطرح کرده بودند. اما با تلاش محمد علی فروغی سلطنت محمدرضا تثبیت شد. این تصمیم نه تنها مانع از شکلگیری یک نظام دموکراتیک شد، بلکه موجب ادامه سلطنت استبدادی در ایران گردید.
▎۳. کودتای ۲۸ مرداد و سرنگونی دولت مصدق و آغاز سلطنت مطلقه
این کودتا با حمایت مستقیم سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا انجام شد و نشاندهنده عدم تحمل قدرتهای خارجی نسبت به یک حکومت مستقل و دموکراتیک بود. پس از این کودتا، محمدرضا پهلوی به سلطنت مطلقه دست یافت و فضای سیاسی کشور به شدت سرکوب شد. این روند نه تنها دموکراسی را در ایران نابود کرد، بلکه زمینهساز نارضایتیهای گسترده اجتماعی گردید.
▎۴. تن ندادن به گذار مسالمتآمیز به دموکراسی در سال ۵۷
در سال ۵۷، با افزایش نارضایتیها و اعتراضات عمومی علیه رژیم پهلوی، فرصتهایی برای گذار مسالمتآمیز به دموکراسی وجود داشت. اما محمدرضا پهلوی به جای پذیرش اصلاحات سیاسی و اجتماعی، به سرکوب خشونتآمیز مخالفان ادامه داد که نه تنها منجر به افزایش تنشها شد، بلکه باعث شکلگیری انقلاب گردید. در این مرحله، عدم توانایی پهلوی در پذیرش تغییرات و گذار، موجب ایجاد یک بحران عمیق سیاسی و اجتماعی شد که پیامدهای آن تا سالها پس از انقلاب نیز ادامه داشت.
این خاندان در طول تاریخ معاصر ایران به عنوان مانعی بزرگ در برابر تحقق دموکراسی عمل کردهاند. از نابودی مشروطیت تا سرکوبهای شدید پس از کودتای ۲۸ مرداد و عدم پذیرش گذار در سال ۵۷، همواره بر روند سیاسی کشور تأثیر منفی گذاشتهاند و زمینهساز نارضایتیها و بحرانهای اجتماعی شدهاند که نهایتاً منجر به انقلاب گردید. حتی در دوران امروز نیز عملکرد پهلوی سوم یکی از موانع گذار به دموکراسی است.
https://www.instagram.com/p/DDmRVErubky/?igsh=M2JkN3RndzR3ZTJo
فتوحات خلفا، ابزاری برای کنترل
#نقد_فتوحات_اسلامی
گشودن جبهه خارجی در زمانی که حکومتی در داخل با بحران مشروعیت مواجه است یکی از ابزارهای حاکمان برای کنترل و تثبیت است. تهاجم پوتین به اوکراین نمونهای از این رویکرد است. در زمان صدر اسلام نیز خلفا از این روش استفاده نمودند.
علیابنابیطالب فتوحات را متوقف ساخت. اگر این کار را نمیکرد و مخالفینش را سرگرم فتوحات و غنائماش مینمود، حکومتش نه دچار بحران مالی و نه سیاسی میشد.
امروز جمعیت مناطقی که به روش فرهنگی و غیرنظامی مسلمان شدهاند بیشتر از کشورهایی است که فتح شدهاند. همین امر و اعمالی که در فتوحات انجام شد، نامشروع بودن این فتوحات از جمله فتح ایران را نشان میدهد.
علی شیوه پیامبر را ادامه داد. در دوران رسالت پیامبر، گسترش اسلام عمدتاً از طریق تبلیغ، رفتار نیکو، هجرت به مدینه و تعاملات اجتماعی صورت گرفت. گسترش اسلام پس از پیامبر اما به دو شیوه عمده نظامی و غیرنظامی انجام شده است.
▎فتوحات نظامی
1. شام (سوریه و فلسطین): فتوحات مسلمانان در این منطقه عمدتاً از طریق جنگهای نظامی و نبردهای مهمی مانند نبرد یرموک (636 میلادی) صورت گرفت.
2. مصر: فتح مصر نیز با فتوحات نظامی و نبردهایی مانند نبرد الافرین انجام شد.
3. ایران: مسلمانان با فتوحات نظامی و نبردهای مهمی مانند نبرد قادسیه (636 میلادی) و نبرد نهاوند (642 میلادی) به ایران وارد شدند.
4. شبهجزیره هند: برخی از فتوحات در شمال هند نیز به صورت نظامی انجام شد، اگرچه تأثیرات فرهنگی و تجاری نیز در این منطقه وجود داشت.
5. آفریقای شمالی: فتوحات در این منطقه نیز عمدتاً از طریق لشکرکشیهای نظامی انجام شد.
▎فتوحات غیرنظامی
1. اندلس (اسپانیا): فتح اندلس به تدریج و با تأثیرات فرهنگی، تجاری و علمی صورت گرفت، اگرچه جنگهایی نیز در این زمینه وجود داشت.
2. آسیای مرکزی: در برخی مناطق آسیای مرکزی، اسلام از طریق تجارت، مسافرتهای مذهبی و تبادل فرهنگی گسترش یافت.
3. بخشهایی از آفریقا: در برخی مناطق آفریقا، اسلام از طریق تجارت و فعالیتهای اقتصادی به تدریج گسترش پیدا کرد، به ویژه در نواحی غربی و شرقی قاره.
4. جنوب شرق آسیا: گسترش اسلام در این منطقه عمدتاً از طریق تجار مسلمان و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی صورت گرفت.
حدود ۶۲٪ مسلمانان جهان برابر یکمیلیارد نفر در جنوب و جنوبشرق آسیا زندگی میکنند. بزرگترین کشورهای اسلامی به ترتیب اندونزی با ۱۲٫۷٪ مسلمانان جهان، پاکستان با ۱۱٫۰٪، هندوستان با ۱۰٫۹٪، بنگلادش با ۹٫۲٪اند. نزدیک ۲۰٪ مسلمانان ساکن کشورهای عرباند.
https://www.instagram.com/p/DDsLYgiSVZU/?igsh=eWh4cmpxbHBsMzM4
#نقد_فتوحات_اسلامی
گشودن جبهه خارجی در زمانی که حکومتی در داخل با بحران مشروعیت مواجه است یکی از ابزارهای حاکمان برای کنترل و تثبیت است. تهاجم پوتین به اوکراین نمونهای از این رویکرد است. در زمان صدر اسلام نیز خلفا از این روش استفاده نمودند.
علیابنابیطالب فتوحات را متوقف ساخت. اگر این کار را نمیکرد و مخالفینش را سرگرم فتوحات و غنائماش مینمود، حکومتش نه دچار بحران مالی و نه سیاسی میشد.
امروز جمعیت مناطقی که به روش فرهنگی و غیرنظامی مسلمان شدهاند بیشتر از کشورهایی است که فتح شدهاند. همین امر و اعمالی که در فتوحات انجام شد، نامشروع بودن این فتوحات از جمله فتح ایران را نشان میدهد.
علی شیوه پیامبر را ادامه داد. در دوران رسالت پیامبر، گسترش اسلام عمدتاً از طریق تبلیغ، رفتار نیکو، هجرت به مدینه و تعاملات اجتماعی صورت گرفت. گسترش اسلام پس از پیامبر اما به دو شیوه عمده نظامی و غیرنظامی انجام شده است.
▎فتوحات نظامی
1. شام (سوریه و فلسطین): فتوحات مسلمانان در این منطقه عمدتاً از طریق جنگهای نظامی و نبردهای مهمی مانند نبرد یرموک (636 میلادی) صورت گرفت.
2. مصر: فتح مصر نیز با فتوحات نظامی و نبردهایی مانند نبرد الافرین انجام شد.
3. ایران: مسلمانان با فتوحات نظامی و نبردهای مهمی مانند نبرد قادسیه (636 میلادی) و نبرد نهاوند (642 میلادی) به ایران وارد شدند.
4. شبهجزیره هند: برخی از فتوحات در شمال هند نیز به صورت نظامی انجام شد، اگرچه تأثیرات فرهنگی و تجاری نیز در این منطقه وجود داشت.
5. آفریقای شمالی: فتوحات در این منطقه نیز عمدتاً از طریق لشکرکشیهای نظامی انجام شد.
▎فتوحات غیرنظامی
1. اندلس (اسپانیا): فتح اندلس به تدریج و با تأثیرات فرهنگی، تجاری و علمی صورت گرفت، اگرچه جنگهایی نیز در این زمینه وجود داشت.
2. آسیای مرکزی: در برخی مناطق آسیای مرکزی، اسلام از طریق تجارت، مسافرتهای مذهبی و تبادل فرهنگی گسترش یافت.
3. بخشهایی از آفریقا: در برخی مناطق آفریقا، اسلام از طریق تجارت و فعالیتهای اقتصادی به تدریج گسترش پیدا کرد، به ویژه در نواحی غربی و شرقی قاره.
4. جنوب شرق آسیا: گسترش اسلام در این منطقه عمدتاً از طریق تجار مسلمان و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی صورت گرفت.
حدود ۶۲٪ مسلمانان جهان برابر یکمیلیارد نفر در جنوب و جنوبشرق آسیا زندگی میکنند. بزرگترین کشورهای اسلامی به ترتیب اندونزی با ۱۲٫۷٪ مسلمانان جهان، پاکستان با ۱۱٫۰٪، هندوستان با ۱۰٫۹٪، بنگلادش با ۹٫۲٪اند. نزدیک ۲۰٪ مسلمانان ساکن کشورهای عرباند.
https://www.instagram.com/p/DDsLYgiSVZU/?igsh=eWh4cmpxbHBsMzM4
🔹سیمای زن در اسلام نوگرایانه
✍محمد قطبی
زن در نگاه اسلام سنتی شهروندی درجه دوم است. همچنین زن در نگاه فقه سنتی جزوی از اموال مرد محسوب میشود. این تصویر از زن در جهان مدرن قابل پذیرش نیست و احکام زن و خانواده نیاز به اجتهاد ساختاری در اصول و مبانی دارد.
به مناسبت میلاد فاطمه زهرا، این مجموعه نوشتار که برگرفته از فصل سوم کتاب شریعت در الهیات دوبُنی ۳ بوده و در آن به زن در نگاه اسلام نوگرایانه پرداخته شده است، ارائه میشود. در این نوشتارها تلاش شده است که سیمای زن در اسلام مورد بازخوانی انتقادی قرار گیرد و الگویی از زن مسلمان مدرن ارائه شود.
سیمای زن در تاریخ؛ در اسارت ارتجاع سنت و ابتذال تجدد
شریعت و برابری جنسیتی در اجتماع
زنان خاندان پیامبر و اسطوره زن پردهنشین در اسلام
احکام ازدواج در اسلام، گزینشگری و اصلاحگری اخلاقی عرف مردم عربستان باستان
احکام ازدواج، برابری جنسیتی در زندگی مشترک
رویکرد فمینیستی الهیات دوبُنی برای زن خودسالارِ خودآگاهِ متعهد
@noandishi_dini
✍محمد قطبی
زن در نگاه اسلام سنتی شهروندی درجه دوم است. همچنین زن در نگاه فقه سنتی جزوی از اموال مرد محسوب میشود. این تصویر از زن در جهان مدرن قابل پذیرش نیست و احکام زن و خانواده نیاز به اجتهاد ساختاری در اصول و مبانی دارد.
به مناسبت میلاد فاطمه زهرا، این مجموعه نوشتار که برگرفته از فصل سوم کتاب شریعت در الهیات دوبُنی ۳ بوده و در آن به زن در نگاه اسلام نوگرایانه پرداخته شده است، ارائه میشود. در این نوشتارها تلاش شده است که سیمای زن در اسلام مورد بازخوانی انتقادی قرار گیرد و الگویی از زن مسلمان مدرن ارائه شود.
سیمای زن در تاریخ؛ در اسارت ارتجاع سنت و ابتذال تجدد
شریعت و برابری جنسیتی در اجتماع
زنان خاندان پیامبر و اسطوره زن پردهنشین در اسلام
احکام ازدواج در اسلام، گزینشگری و اصلاحگری اخلاقی عرف مردم عربستان باستان
احکام ازدواج، برابری جنسیتی در زندگی مشترک
رویکرد فمینیستی الهیات دوبُنی برای زن خودسالارِ خودآگاهِ متعهد
@noandishi_dini
ویرگول
سیمای زن در تاریخ؛ در اسارت ارتجاع سنت و ابتذال تجدد - ویرگول
برای درک احکام زنان در شریعت و فقه اسلام، نخست باید تصویر زن در تاریخ و روح زمانه در ادوار مختلف تاریخ را شناخت. تاریخ بشری یک تاریخ مردسال…
نواندیشی دینی pinned «🔹سیمای زن در اسلام نوگرایانه ✍محمد قطبی زن در نگاه اسلام سنتی شهروندی درجه دوم است. همچنین زن در نگاه فقه سنتی جزوی از اموال مرد محسوب میشود. این تصویر از زن در جهان مدرن قابل پذیرش نیست و احکام زن و خانواده نیاز به اجتهاد ساختاری در اصول و مبانی دارد.…»
چه میشد اگر اسلامگرایی در جهان اسلام ظهور نمیکرد؟
#پیرامون_اسلامیسم
پیشتر در این پرونده گفته شد که اسلام متمایز است از اسلامیسم. اسلامگرایی یک شاخه از اسلام سنتی است و نباید به عنوان نماینده تام مسلمانان شناخته شود. در جریان اسلام سنتی، هواداران اسلام غیرسیاسی سنتی و نوسنتیها با اسلامگرایان اختلاف نظر دارند. هواداران اسلام نوگرا نیز منتقد جریان اسلام بنیادگرا هستند.
خود اسلامیسم هم درجات متفاوت از شاخه اعتدالی را شاخه افراطی تروریستی دارد. بنیادگرایی دینی در خاورمیانه از دوران ظهور تا امروز که همانطور که در فرستههای پیشین آمد به نسل سوم خود رسیده است، خاورمیانه را دچار چرخه آشوب و خشونت و دینستیزی عکسالعملی مردم از این اعمال نموده است. اما چه میشد اگر اسلامگرایی در جهان اسلام ظهور نمیکرد؟ در زیر به برخی از این تأثیرات اشاره میشود:
۱. ثبات سیاسی بیشتر: ممکن است بسیاری از کشورها در جهان اسلام با ثبات سیاسی بیشتری مواجه میشدند و از بروز بحرانها و جنگهای داخلی که به دنبال ظهور جنبشهای اسلامگرا اتفاق افتاد، جلوگیری میشد.
۲. توسعه اقتصادی: بدون وجود تنشهای ناشی از جنبشهای اسلامگرا، ممکن بود کشورهای اسلامی به سمت توسعه اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی حرکت کنند و بهبود سطح زندگی مردم را تجربه کنند.
۳. تنوع فرهنگی: نبود جنبش اسلامگرایی ممکن بود به حفظ و تقویت تنوع فرهنگی و مذهبی در کشورهای اسلامی منجر شود و فضا برای گفتگو و تبادل فرهنگی بیشتر فراهم شود.
۴. روابط بینالمللی: روابط کشورهای اسلامی با دیگر کشورها ممکن بود بهتر و سازندهتر باشد، زیرا عدم وجود تنشهای ناشی از افراطگرایی میتوانست به تقویت همکاریهای بینالمللی کمک کند.
۵. نقش زنان: در غیاب جنبشهای اسلامگرا، ممکن بود موقعیت اجتماعی و حقوق زنان در بسیاری از کشورهای اسلامی بهبود یابد و فرصتهای بیشتری برای مشارکت آنان در جامعه فراهم شود.
۶. تأثیر بر دین: ممکن است دین اسلام به عنوان یک مذهب بیشتر به عنوان یک نیروی وحدتبخش و فرهنگی دیده میشد تا یک ابزار سیاسی. ممکن بود دین مدنی میان مسلمانان عمومیت یابد.
گام نهادن به دوران پسااسلامگرا یک ضرورت در خاورمیانه است. با این وجود اسلامگرایی یک واقعیت است و شاخه معتدل آن باید بتواند به صورت دموکراتیک حزب تشکیل داده و با احزاب دیگر رقابت کند.
https://www.instagram.com/p/DD4spEXvdqU/?igsh=emx3OGRiMWR5aWJ3
#پیرامون_اسلامیسم
پیشتر در این پرونده گفته شد که اسلام متمایز است از اسلامیسم. اسلامگرایی یک شاخه از اسلام سنتی است و نباید به عنوان نماینده تام مسلمانان شناخته شود. در جریان اسلام سنتی، هواداران اسلام غیرسیاسی سنتی و نوسنتیها با اسلامگرایان اختلاف نظر دارند. هواداران اسلام نوگرا نیز منتقد جریان اسلام بنیادگرا هستند.
خود اسلامیسم هم درجات متفاوت از شاخه اعتدالی را شاخه افراطی تروریستی دارد. بنیادگرایی دینی در خاورمیانه از دوران ظهور تا امروز که همانطور که در فرستههای پیشین آمد به نسل سوم خود رسیده است، خاورمیانه را دچار چرخه آشوب و خشونت و دینستیزی عکسالعملی مردم از این اعمال نموده است. اما چه میشد اگر اسلامگرایی در جهان اسلام ظهور نمیکرد؟ در زیر به برخی از این تأثیرات اشاره میشود:
۱. ثبات سیاسی بیشتر: ممکن است بسیاری از کشورها در جهان اسلام با ثبات سیاسی بیشتری مواجه میشدند و از بروز بحرانها و جنگهای داخلی که به دنبال ظهور جنبشهای اسلامگرا اتفاق افتاد، جلوگیری میشد.
۲. توسعه اقتصادی: بدون وجود تنشهای ناشی از جنبشهای اسلامگرا، ممکن بود کشورهای اسلامی به سمت توسعه اقتصادی و جذب سرمایهگذاری خارجی حرکت کنند و بهبود سطح زندگی مردم را تجربه کنند.
۳. تنوع فرهنگی: نبود جنبش اسلامگرایی ممکن بود به حفظ و تقویت تنوع فرهنگی و مذهبی در کشورهای اسلامی منجر شود و فضا برای گفتگو و تبادل فرهنگی بیشتر فراهم شود.
۴. روابط بینالمللی: روابط کشورهای اسلامی با دیگر کشورها ممکن بود بهتر و سازندهتر باشد، زیرا عدم وجود تنشهای ناشی از افراطگرایی میتوانست به تقویت همکاریهای بینالمللی کمک کند.
۵. نقش زنان: در غیاب جنبشهای اسلامگرا، ممکن بود موقعیت اجتماعی و حقوق زنان در بسیاری از کشورهای اسلامی بهبود یابد و فرصتهای بیشتری برای مشارکت آنان در جامعه فراهم شود.
۶. تأثیر بر دین: ممکن است دین اسلام به عنوان یک مذهب بیشتر به عنوان یک نیروی وحدتبخش و فرهنگی دیده میشد تا یک ابزار سیاسی. ممکن بود دین مدنی میان مسلمانان عمومیت یابد.
گام نهادن به دوران پسااسلامگرا یک ضرورت در خاورمیانه است. با این وجود اسلامگرایی یک واقعیت است و شاخه معتدل آن باید بتواند به صورت دموکراتیک حزب تشکیل داده و با احزاب دیگر رقابت کند.
https://www.instagram.com/p/DD4spEXvdqU/?igsh=emx3OGRiMWR5aWJ3
یگانگی دین و دولت در تاریخ ایران توسط سه فرمانروا
#دین_و_قدرت
یگانگی دین و دولت در تاریخ ایران به ویژه تحت تأثیر سه فرمانروا در دورههای مختلف تاریخی قابل بررسی است: اردشیر بابکان، شاه اسماعیل صفوی و آیتالله خمینی. هر یک از این شخصیتها به نوعی تلاش کردند تا نهاد دین و نهاد دولت را به هم پیوند دهند.
اردشیر بابکان (دوران باستان)
اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان بود و در اوایل قرن سوم میلادی بر تخت سلطنت نشست. او به عنوان یک پادشاه زرتشتی، تلاش کرد تا دین زرتشتی را به عنوان دین رسمی ایران معرفی کند و آن را با قدرت سیاسی خود ترکیب کند.
• یگانگی دین و دولت:
• اردشیر به عنوان نماینده خدا بر روی زمین شناخته میشد و این امر به او مشروعیت میبخشید. او برای تقویت قدرت خود، کلیساهای زرتشتی را تقویت کرد و روحانیون زرتشتی را در امور حکومتی دخالت داد. اردشیر بابکان میگفت: " دین و دولت برادر یکدیگرند و هیچکدام از دیگرى بى نیاز نیست. دین شالوده پادشاهى است و پادشاهى نگهبان دین است. هرچه را پایه نباشد از میان برود و هر چه نگهبان نداشته باشد، تباه شود."
شاه اسماعیل صفوی (دوران میانه)
شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسله صفویه در اوایل قرن شانزدهم میلادی بود. او تلاش کرد تا مذهب شیعه را به عنوان دین رسمی ایران معرفی کند و بر اساس آن یک دولت مرکزی قوی ایجاد کند.
• یگانگی دین و دولت:
• شاه اسماعیل خود را نایب امام زمان میدانست و این باور به او مشروعیت بیشتری میبخشید. او با استفاده از مذهب شیعه، قدرت سیاسی خود را تقویت کرد. در نیمۀ دوم قرن نهم هجری، رهبر صفویه در تبلیغات این طریقت صرفا نمایندۀ امام غایب نبود بلکه فردی بود که خداوند در او حلول کرده است. مضمون اشعار شاه اسماعیل هم نشان میدهدتمایل داشته پیروانش او را وجودی الهی بدانند.
• او همچنین با حمایت از روحانیون شیعه، آنها را به عنوان حامیان اصلی حکومت خود قرار داد و به این ترتیب، یگانگی دین و دولت را تحقق بخشید.
آیتالله خمینی (دوران مدرن)
آیتالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ بود. او با تأسیس جمهوری اسلامی ایران، تلاش کرد تا نظام سیاسی را بر اساس اصول اسلامی بنا نهد.
• یگانگی دین و دولت:
• آیتالله خمینی نظامی را بنیان نهاد که در آن دین و سیاست به شدت به هم پیوسته بودند. او به عنوان ولی فقیه، قدرت سیاسی را در دست گرفت و نظارت بر امور کشور را بر اساس اصول اسلامی تعریف کرد.
• روحانیون نیز مانند دوران ساسانی و صفوی در ساختار حکومتی نقش کلیدی پیدا کردند.
https://www.instagram.com/p/DEAt9YUSZuT/?igsh=M3NrOWFyczlzem1l
#دین_و_قدرت
یگانگی دین و دولت در تاریخ ایران به ویژه تحت تأثیر سه فرمانروا در دورههای مختلف تاریخی قابل بررسی است: اردشیر بابکان، شاه اسماعیل صفوی و آیتالله خمینی. هر یک از این شخصیتها به نوعی تلاش کردند تا نهاد دین و نهاد دولت را به هم پیوند دهند.
اردشیر بابکان (دوران باستان)
اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانیان بود و در اوایل قرن سوم میلادی بر تخت سلطنت نشست. او به عنوان یک پادشاه زرتشتی، تلاش کرد تا دین زرتشتی را به عنوان دین رسمی ایران معرفی کند و آن را با قدرت سیاسی خود ترکیب کند.
• یگانگی دین و دولت:
• اردشیر به عنوان نماینده خدا بر روی زمین شناخته میشد و این امر به او مشروعیت میبخشید. او برای تقویت قدرت خود، کلیساهای زرتشتی را تقویت کرد و روحانیون زرتشتی را در امور حکومتی دخالت داد. اردشیر بابکان میگفت: " دین و دولت برادر یکدیگرند و هیچکدام از دیگرى بى نیاز نیست. دین شالوده پادشاهى است و پادشاهى نگهبان دین است. هرچه را پایه نباشد از میان برود و هر چه نگهبان نداشته باشد، تباه شود."
شاه اسماعیل صفوی (دوران میانه)
شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسله صفویه در اوایل قرن شانزدهم میلادی بود. او تلاش کرد تا مذهب شیعه را به عنوان دین رسمی ایران معرفی کند و بر اساس آن یک دولت مرکزی قوی ایجاد کند.
• یگانگی دین و دولت:
• شاه اسماعیل خود را نایب امام زمان میدانست و این باور به او مشروعیت بیشتری میبخشید. او با استفاده از مذهب شیعه، قدرت سیاسی خود را تقویت کرد. در نیمۀ دوم قرن نهم هجری، رهبر صفویه در تبلیغات این طریقت صرفا نمایندۀ امام غایب نبود بلکه فردی بود که خداوند در او حلول کرده است. مضمون اشعار شاه اسماعیل هم نشان میدهدتمایل داشته پیروانش او را وجودی الهی بدانند.
• او همچنین با حمایت از روحانیون شیعه، آنها را به عنوان حامیان اصلی حکومت خود قرار داد و به این ترتیب، یگانگی دین و دولت را تحقق بخشید.
آیتالله خمینی (دوران مدرن)
آیتالله خمینی رهبر انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ بود. او با تأسیس جمهوری اسلامی ایران، تلاش کرد تا نظام سیاسی را بر اساس اصول اسلامی بنا نهد.
• یگانگی دین و دولت:
• آیتالله خمینی نظامی را بنیان نهاد که در آن دین و سیاست به شدت به هم پیوسته بودند. او به عنوان ولی فقیه، قدرت سیاسی را در دست گرفت و نظارت بر امور کشور را بر اساس اصول اسلامی تعریف کرد.
• روحانیون نیز مانند دوران ساسانی و صفوی در ساختار حکومتی نقش کلیدی پیدا کردند.
https://www.instagram.com/p/DEAt9YUSZuT/?igsh=M3NrOWFyczlzem1l
هویت ملی: باستانگرایی مرکزگرا، قومگرایی واگرا، میهندوستی کثرتگرا
#هویت_مطلوب_ما
یک قرن مرکزگرایی در ایران که پس از دوران مشروطه که ایران به صورت ایالتی و ولایتی اداره میشد، موجب تجميع ثروت و امکانات در مناطق فارسنشین و مرکزنشین ایران شده و موجب تقویت قومگرایی واگرایانه از سوی اقوام دیگر شده است. ناسیونالیسم ملی آریایی، ناسیونالیسم قومی را تقویت کرده است. پیشتر گفته شد در مسأله هویت باید به جای ناسیونالیسم باستانی، ناسیونالیسم شیعی و ناسیونالیسم قومی به پاتریوتیسم کثرتگرا گذار نمود.
۱. نگاه راستگرای مرکزگرا (ناسیونالیسم ملی)
این رویکرد بر اساس فرهنگ قوم فارس و مذهب تشیع، هویت ملی را تعریف میکند و سایر اقوام و مذاهب را به عنوان اقلیتهای قومی و مذهبی در نظر میگیرد.
• تمرکز بر فرهنگ فارس: این رویکرد غالباً به تاریخ و فرهنگ قوم فارس به عنوان هسته اصلی هویت ملی تأکید دارد و دیگر فرهنگها را در حاشیه قرار میدهد.
• ترویج ناسیونالیسم ملی: این نوع ناسیونالیسم میتواند به احساس برتری قومی منجر شود و ممکن است باعث تبعیض علیه اقوام غیر فارس گردد.
• تحدید هویت: با تعریف هویت ملی به صورت محدود، این نگاه میتواند تنوع فرهنگی را نادیده بگیرد و منجر به تضعیف همبستگی اجتماعی شود.
۲. نگاه چپگرای واگرا (ناسیونالیسم قومی)
این رویکرد بر پایه ملیتهای مختلف، زبانها و فرهنگهای گوناگون تأکید دارد و هویت ملی را به هویت قومی تقلیل میدهد.
• تأکید بر تنوع فرهنگی: این رویکرد به تنوع فرهنگی و زبانی کشور توجه میکند و بر حقوق اقوام مختلف تأکید دارد.
• تقلیل هویت ملی به هویت قومی: با تمرکز بر هویتهای قومی، ممکن است هویت ملی به گونهای تقلیل یابد که باعث تضعیف احساس تعلق به یک کشور واحد شود.
• احساس جدایی: این نوع ناسیونالیسم میتواند احساس جدایی و تضاد بین اقوام مختلف را تقویت کند و منجر به تنشهای اجتماعی شود.
۳. نگاه میانهگرا (پاتریوتیسم کثرتگرا)
این رویکرد هویت ملی را در قالب "وحدت در عین کثرت" تعریف میکند و ایران را به عنوان کشوری چندقومی و چندمذهبی میبیند.
• توازن بین وحدت و تنوع: این رویکرد سعی دارد تا همزمان بر وحدت ملی و تنوع فرهنگی تأکید کند. زبان فارسی به عنوان زبان میانجی و مذهب تشیع به عنوان بخشی از هویت ایرانی، در کنار دیگر فرهنگها و مذاهب قرار میگیرد.
• تقویت همبستگی اجتماعی: با پذیرش تنوع، این نگاه میتواند به تقویت همبستگی اجتماعی و کاهش تنشها بین اقوام مختلف کمک کند.
• هویت جامع: این رویکرد به دنبال ایجاد هویتی جامع است که همه اقوام و مذاهب را در بر بگیرد و فضایی برای تعامل فرهنگی فراهم کند.
https://www.instagram.com/p/DEHY8k0ROjk/?igsh=b3lxbHp1bTBpbGg3
#هویت_مطلوب_ما
یک قرن مرکزگرایی در ایران که پس از دوران مشروطه که ایران به صورت ایالتی و ولایتی اداره میشد، موجب تجميع ثروت و امکانات در مناطق فارسنشین و مرکزنشین ایران شده و موجب تقویت قومگرایی واگرایانه از سوی اقوام دیگر شده است. ناسیونالیسم ملی آریایی، ناسیونالیسم قومی را تقویت کرده است. پیشتر گفته شد در مسأله هویت باید به جای ناسیونالیسم باستانی، ناسیونالیسم شیعی و ناسیونالیسم قومی به پاتریوتیسم کثرتگرا گذار نمود.
۱. نگاه راستگرای مرکزگرا (ناسیونالیسم ملی)
این رویکرد بر اساس فرهنگ قوم فارس و مذهب تشیع، هویت ملی را تعریف میکند و سایر اقوام و مذاهب را به عنوان اقلیتهای قومی و مذهبی در نظر میگیرد.
• تمرکز بر فرهنگ فارس: این رویکرد غالباً به تاریخ و فرهنگ قوم فارس به عنوان هسته اصلی هویت ملی تأکید دارد و دیگر فرهنگها را در حاشیه قرار میدهد.
• ترویج ناسیونالیسم ملی: این نوع ناسیونالیسم میتواند به احساس برتری قومی منجر شود و ممکن است باعث تبعیض علیه اقوام غیر فارس گردد.
• تحدید هویت: با تعریف هویت ملی به صورت محدود، این نگاه میتواند تنوع فرهنگی را نادیده بگیرد و منجر به تضعیف همبستگی اجتماعی شود.
۲. نگاه چپگرای واگرا (ناسیونالیسم قومی)
این رویکرد بر پایه ملیتهای مختلف، زبانها و فرهنگهای گوناگون تأکید دارد و هویت ملی را به هویت قومی تقلیل میدهد.
• تأکید بر تنوع فرهنگی: این رویکرد به تنوع فرهنگی و زبانی کشور توجه میکند و بر حقوق اقوام مختلف تأکید دارد.
• تقلیل هویت ملی به هویت قومی: با تمرکز بر هویتهای قومی، ممکن است هویت ملی به گونهای تقلیل یابد که باعث تضعیف احساس تعلق به یک کشور واحد شود.
• احساس جدایی: این نوع ناسیونالیسم میتواند احساس جدایی و تضاد بین اقوام مختلف را تقویت کند و منجر به تنشهای اجتماعی شود.
۳. نگاه میانهگرا (پاتریوتیسم کثرتگرا)
این رویکرد هویت ملی را در قالب "وحدت در عین کثرت" تعریف میکند و ایران را به عنوان کشوری چندقومی و چندمذهبی میبیند.
• توازن بین وحدت و تنوع: این رویکرد سعی دارد تا همزمان بر وحدت ملی و تنوع فرهنگی تأکید کند. زبان فارسی به عنوان زبان میانجی و مذهب تشیع به عنوان بخشی از هویت ایرانی، در کنار دیگر فرهنگها و مذاهب قرار میگیرد.
• تقویت همبستگی اجتماعی: با پذیرش تنوع، این نگاه میتواند به تقویت همبستگی اجتماعی و کاهش تنشها بین اقوام مختلف کمک کند.
• هویت جامع: این رویکرد به دنبال ایجاد هویتی جامع است که همه اقوام و مذاهب را در بر بگیرد و فضایی برای تعامل فرهنگی فراهم کند.
https://www.instagram.com/p/DEHY8k0ROjk/?igsh=b3lxbHp1bTBpbGg3
میهندوستی کثرتگرا؛ بدیلی برای ناسیونالیسم ملی و قومی
#هویت_مطلوب_ما
همانطور که در فرسته پیشین آمد برابر ناسیونالیسم ملی راستگرا و ناسیونالیسم قومی چپگرا باید پاتریوتیسم و میهندوستی کثرتگرا سخن گفت. پاتریوتیسم پلورالیستی یا میهندوستی کثرتگرا به نوعی از میهندوستی اشاره دارد که در آن تنوع فرهنگی، قومی و اجتماعی در یک کشور مورد احترام و ارزشگذاری قرار میگیرد. این مفهوم بر این اصل استوار است که عشق به میهن نباید به معنای نادیده گرفتن یا کنار گذاشتن تفاوتها و تنوعهای موجود در جامعه باشد.
۱. تعریف پاتریوتیسم پلورالیستی:
• پاتریوتیسم پلورالیستی به معنای عشق و وفاداری به میهن است، اما این عشق شامل پذیرش و احترام به تنوعهای فرهنگی، قومی، زبانی و مذهبی در داخل کشور میشود. به عبارت دیگر، این نوع میهندوستی بر پایهی همزیستی مسالمتآمیز و تعامل مثبت میان گروههای مختلف جامعه بنا شده است.
۲. احترام به تنوع:
• یکی از اصول کلیدی پاتریوتیسم پلورالیستی، احترام به هویتها و فرهنگهای مختلف است. این نوع میهندوستی تأکید دارد که هر گروه فرهنگی باید حق داشته باشد تا فرهنگ، زبان و هویت خود را حفظ کند و در عین حال بخشی از یک کل بزرگتر (کشور) باشد.
۳. مقابله با نژادپرستی و قومگرایی:
• پاتریوتیسم پلورالیستی بهطور طبیعی با هرگونه نژادپرستی، قومگرایی یا تبعیض علیه گروههای خاص مخالفت میکند. این نوع میهندوستی بر این باور است که همه شهروندان، صرف نظر از قومیت یا فرهنگشان، باید حقوق برابر و فرصتهای یکسان داشته باشند.
۴. تقویت همبستگی اجتماعی:
• این نوع میهندوستی میتواند به تقویت همبستگی اجتماعی کمک کند. با پذیرش و احترام به تفاوتها، افراد احساس تعلق بیشتری به جامعه دارند و این میتواند منجر به ایجاد یک فضای اجتماعی سالمتر و پایدارتر شود.
۵. چالشها و انتقادات:
• یکی از چالشهای پاتریوتیسم پلورالیستی، مقابله با دیدگاههای ملیگرایانهای است که بر یکسانسازی فرهنگها تأکید دارند. برخی ممکن است بگویند که این نوع میهندوستی میتواند باعث تضعیف هویت ملی شود. اما طرفداران پاتریوتیسم پلورالیستی بر این باورند که تنوع نه تنها تضعیفکننده نیست بلکه میتواند غنای فرهنگی و اجتماعی یک کشور را افزایش دهد.
• پاتریوتیسم پلورالیستی یا میهندوستی کثرتگرا بهعنوان یک رویکرد مدرن به مفهوم میهندوستی، تأکید بر احترام به تنوع و همزیستی مسالمتآمیز دارد. این نوع میهندوستی میتواند به ایجاد جامعهای عادلانهتر و پایدارتر کمک کند که در آن همه افراد، صرف نظر از تفاوتهایشان، احساس تعلق و امنیت کنند.
https://www.instagram.com/p/DENpxRrSHNN/?igsh=M2xzbGw0dWlia2Z6
#هویت_مطلوب_ما
همانطور که در فرسته پیشین آمد برابر ناسیونالیسم ملی راستگرا و ناسیونالیسم قومی چپگرا باید پاتریوتیسم و میهندوستی کثرتگرا سخن گفت. پاتریوتیسم پلورالیستی یا میهندوستی کثرتگرا به نوعی از میهندوستی اشاره دارد که در آن تنوع فرهنگی، قومی و اجتماعی در یک کشور مورد احترام و ارزشگذاری قرار میگیرد. این مفهوم بر این اصل استوار است که عشق به میهن نباید به معنای نادیده گرفتن یا کنار گذاشتن تفاوتها و تنوعهای موجود در جامعه باشد.
۱. تعریف پاتریوتیسم پلورالیستی:
• پاتریوتیسم پلورالیستی به معنای عشق و وفاداری به میهن است، اما این عشق شامل پذیرش و احترام به تنوعهای فرهنگی، قومی، زبانی و مذهبی در داخل کشور میشود. به عبارت دیگر، این نوع میهندوستی بر پایهی همزیستی مسالمتآمیز و تعامل مثبت میان گروههای مختلف جامعه بنا شده است.
۲. احترام به تنوع:
• یکی از اصول کلیدی پاتریوتیسم پلورالیستی، احترام به هویتها و فرهنگهای مختلف است. این نوع میهندوستی تأکید دارد که هر گروه فرهنگی باید حق داشته باشد تا فرهنگ، زبان و هویت خود را حفظ کند و در عین حال بخشی از یک کل بزرگتر (کشور) باشد.
۳. مقابله با نژادپرستی و قومگرایی:
• پاتریوتیسم پلورالیستی بهطور طبیعی با هرگونه نژادپرستی، قومگرایی یا تبعیض علیه گروههای خاص مخالفت میکند. این نوع میهندوستی بر این باور است که همه شهروندان، صرف نظر از قومیت یا فرهنگشان، باید حقوق برابر و فرصتهای یکسان داشته باشند.
۴. تقویت همبستگی اجتماعی:
• این نوع میهندوستی میتواند به تقویت همبستگی اجتماعی کمک کند. با پذیرش و احترام به تفاوتها، افراد احساس تعلق بیشتری به جامعه دارند و این میتواند منجر به ایجاد یک فضای اجتماعی سالمتر و پایدارتر شود.
۵. چالشها و انتقادات:
• یکی از چالشهای پاتریوتیسم پلورالیستی، مقابله با دیدگاههای ملیگرایانهای است که بر یکسانسازی فرهنگها تأکید دارند. برخی ممکن است بگویند که این نوع میهندوستی میتواند باعث تضعیف هویت ملی شود. اما طرفداران پاتریوتیسم پلورالیستی بر این باورند که تنوع نه تنها تضعیفکننده نیست بلکه میتواند غنای فرهنگی و اجتماعی یک کشور را افزایش دهد.
• پاتریوتیسم پلورالیستی یا میهندوستی کثرتگرا بهعنوان یک رویکرد مدرن به مفهوم میهندوستی، تأکید بر احترام به تنوع و همزیستی مسالمتآمیز دارد. این نوع میهندوستی میتواند به ایجاد جامعهای عادلانهتر و پایدارتر کمک کند که در آن همه افراد، صرف نظر از تفاوتهایشان، احساس تعلق و امنیت کنند.
https://www.instagram.com/p/DENpxRrSHNN/?igsh=M2xzbGw0dWlia2Z6
چه میشد اگر علیبنابیطالب به جای پیامبر بر خلافت مینشست؟
گاهی یک اتفاق، تاریخ را به انحراف میکشاند. پیشتر پاسخ داده شد که چه میشد اگر اسلامیسم و بنیادگرایی دینی در جهان اسلام به وجود نمیآمد؟ اینجا پاسخ داده میشود چه میشد اگر در سقیفه به جای ابوبکر علی به خلافت میرسید؟ مسلما همانطور اگر که بنیادگرایی دینی متولد نمیشد جهان اسلام در صلح بیشتری بود، اگر در تاریخ به عقب برویم، اگر در سقیفه علی به خلافت میرسید نیز وضعیت چنین میشد.
۱. وحدت مسلمانان:
• علی به عنوان داماد و پسرعموی پیامبر، و همچنین به دلیل نزدیکی به او، ممکن بود وحدت بیشتری در جامعه اسلامی ایجاد کند و اختلافات فرقهای را کاهش دهد و از وقوع جنگهایی مانند جنگ جمل و جنگ صفین جلوگیری شود.
۲. سیاستورزی اخلاقی:
• علی به عنوان یک رهبر با اصول اخلاقی و عدالت شناخته میشود. ممکن بود رویکرد او به خلافت، تأکید بیشتری بر عدالت اجتماعی و حقوق بشر داشته باشد. سیاستهای او ممکن بود به سمت عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت سوق پیدا کند، که ممکن بود با مقاومتهایی از سوی طبقات مرفه و قدرتمند روبرو شود.
۳. نبود شکاف مذهبی:
• با توجه به اینکه علی یکی از شخصیتهای کلیدی در تاریخ تشیع است، انتخاب او به عنوان خلیفه ممکن بود تاریخ تشیع را به طور قابل توجهی تغییر دهد و شاید از ابتدا تفکیک بین تشیع و تسنن شکل نمیگرفت. اگر علی بلافاصله پس از پیامبر به خلافت میرسید، شاید این شکاف مذهبی به شکلی دیگر یا اصلاً به وجود نمیآمد.
• جنگها و فتنهها: ممکن بود جنگها و فتنههای بعدی مانند قیام یزید علیه حسین بن علی و دیگر حوادث تاریخی تحت تأثیر قرار گیرد.
۴. تفسیر و اجرای شریعت:
• علی به عنوان یکی از آگاهترین افراد به تعالیم پیامبر، ممکن بود تفسیر و اجرای شریعت را به شکلی دقیقتر و نزدیکتر به سیره نبوی پیش ببرد.
• این امر میتوانست بر شکلگیری فقه و حقوق اسلامی تأثیرگذار باشد و ممکن بود برخی از اختلافات فقهی که بعدها میان مذاهب اسلامی به وجود آمد، کاهش یابد.
۵. تأثیر بر توسعه علمی و فرهنگی:
• رهبری علی ممکن بود به توسعه فقه و فلسفه اسلامی در جهتهای جدید کمک کند، علی به عنوان یکی از بزرگان علم و دانش در اسلام، ممکن بود بیشتر بر توسعه علمی و فرهنگی تأکید کند.
۶. جنگها و توسعه امپراتوری:
او مخالف فتوحات خلفا بود. اگر نخستین خلیفه بود ممکن بود اولویتهای متفاوتی داشته باشد، مثلاً تمرکز بیشتر بر تقویت داخلی جامعه اسلامی به جای گسترش قلمرو. این امر میتوانست بر روند تاریخی فتوحات اسلامی و تعاملات با امپراتوریهای همسایه تأثیر بگذارد.
https://www.instagram.com/p/DESNULNOocj/?igsh=b2N0bTBuMmkxNDg5
گاهی یک اتفاق، تاریخ را به انحراف میکشاند. پیشتر پاسخ داده شد که چه میشد اگر اسلامیسم و بنیادگرایی دینی در جهان اسلام به وجود نمیآمد؟ اینجا پاسخ داده میشود چه میشد اگر در سقیفه به جای ابوبکر علی به خلافت میرسید؟ مسلما همانطور اگر که بنیادگرایی دینی متولد نمیشد جهان اسلام در صلح بیشتری بود، اگر در تاریخ به عقب برویم، اگر در سقیفه علی به خلافت میرسید نیز وضعیت چنین میشد.
۱. وحدت مسلمانان:
• علی به عنوان داماد و پسرعموی پیامبر، و همچنین به دلیل نزدیکی به او، ممکن بود وحدت بیشتری در جامعه اسلامی ایجاد کند و اختلافات فرقهای را کاهش دهد و از وقوع جنگهایی مانند جنگ جمل و جنگ صفین جلوگیری شود.
۲. سیاستورزی اخلاقی:
• علی به عنوان یک رهبر با اصول اخلاقی و عدالت شناخته میشود. ممکن بود رویکرد او به خلافت، تأکید بیشتری بر عدالت اجتماعی و حقوق بشر داشته باشد. سیاستهای او ممکن بود به سمت عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت سوق پیدا کند، که ممکن بود با مقاومتهایی از سوی طبقات مرفه و قدرتمند روبرو شود.
۳. نبود شکاف مذهبی:
• با توجه به اینکه علی یکی از شخصیتهای کلیدی در تاریخ تشیع است، انتخاب او به عنوان خلیفه ممکن بود تاریخ تشیع را به طور قابل توجهی تغییر دهد و شاید از ابتدا تفکیک بین تشیع و تسنن شکل نمیگرفت. اگر علی بلافاصله پس از پیامبر به خلافت میرسید، شاید این شکاف مذهبی به شکلی دیگر یا اصلاً به وجود نمیآمد.
• جنگها و فتنهها: ممکن بود جنگها و فتنههای بعدی مانند قیام یزید علیه حسین بن علی و دیگر حوادث تاریخی تحت تأثیر قرار گیرد.
۴. تفسیر و اجرای شریعت:
• علی به عنوان یکی از آگاهترین افراد به تعالیم پیامبر، ممکن بود تفسیر و اجرای شریعت را به شکلی دقیقتر و نزدیکتر به سیره نبوی پیش ببرد.
• این امر میتوانست بر شکلگیری فقه و حقوق اسلامی تأثیرگذار باشد و ممکن بود برخی از اختلافات فقهی که بعدها میان مذاهب اسلامی به وجود آمد، کاهش یابد.
۵. تأثیر بر توسعه علمی و فرهنگی:
• رهبری علی ممکن بود به توسعه فقه و فلسفه اسلامی در جهتهای جدید کمک کند، علی به عنوان یکی از بزرگان علم و دانش در اسلام، ممکن بود بیشتر بر توسعه علمی و فرهنگی تأکید کند.
۶. جنگها و توسعه امپراتوری:
او مخالف فتوحات خلفا بود. اگر نخستین خلیفه بود ممکن بود اولویتهای متفاوتی داشته باشد، مثلاً تمرکز بیشتر بر تقویت داخلی جامعه اسلامی به جای گسترش قلمرو. این امر میتوانست بر روند تاریخی فتوحات اسلامی و تعاملات با امپراتوریهای همسایه تأثیر بگذارد.
https://www.instagram.com/p/DESNULNOocj/?igsh=b2N0bTBuMmkxNDg5
چرا بنیادگرایی دینی هنوز در جهان اسلام جذابیت دارد؟
در دوران پسااستعمار در خاورمیانه، مردم این منطقه دست به هویتطلبی ضداستعماری زدند. عدهای به سمت ناسیونالیسم، عدهای مارکسیسم و عدهای اسلامیسم رفتند. ناسیونالیسم و مارکسیسم تقریبا در جهان اسلام از میان رفته است اما اسلامگرایی هنوز با جذابیت و هوادار دارد. اما علت این جذابیت چیست؟ در اسلایدها و پانوشت به این مسأله پرداخته میشود.
۱.احساس هویت و تعلق:
• بنیادگرایی دینی معمولاً بر اصول و ارزشهای سنتی تأکید دارد که میتواند احساس هویت و تعلق به یک گروه یا جامعه را تقویت کند. در دنیای مدرن، که بسیاری از هویتها تحت فشار قرار دارند، این احساس تعلق میتواند بسیار جذاب باشد.
۲. پاسخ به بحرانها:
• در شرایطی که جوامع اسلامی با بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مواجه هستند، بنیادگرایی دینی به عنوان یک پاسخ ساده و روشن به این بحرانها ارائه میشود. این رویکرد میتواند به افراد احساس امنیت و ثبات بدهد.
۳. سادهسازی دین:
• بنیادگرایی دینی معمولاً دین را به صورت ساده و بدون پیچیدگیهای تفسیرهای مختلف ارائه میدهد. این سادگی میتواند برای افرادی که به دنبال راهحلهای سریع و واضح هستند، جذاب باشد.
۴. استفاده از رسانهها:
• بنیادگرایان معمولاً از رسانهها و فناوریهای نوین به خوبی استفاده میکنند تا پیامهای خود را گسترش دهند. این فعالیتها میتواند به جذب جوانان و افراد بیشتری کمک کند.
۵. تأکید بر «ما» در مقابل «آنها»:
• بنیادگرایی دینی معمولاً بر تفکیک بین «ما» (پیروان دین) و «آنها» (غیرپیروان یا مخالفان) تأکید دارد. این نوع تفکر میتواند احساس اتحاد و همبستگی را در میان پیروان تقویت کند.
۶. چالشهای جهانیسازی:
• جهانیسازی و تغییرات فرهنگی ممکن است باعث احساس بیهویتی در برخی افراد شود. بنیادگرایی دینی میتواند به عنوان یک واکنش به این تغییرات عمل کند و ارزشهای سنتی را دوباره زنده کند.
۷. نقش رهبران کاریزماتیک:
• بسیاری از گروههای بنیادگرا دارای رهبران کاریزماتیک هستند که توانایی جذب پیروان را دارند. این رهبران میتوانند پیامهای خود را به طرز مؤثری منتقل کنند و تأثیر زیادی بر پیروان داشته باشند.
اسلایدها در:
https://www.instagram.com/p/DEe6Wsmp3eY/?igsh=ejBnYzl6dWZhMTl1
در دوران پسااستعمار در خاورمیانه، مردم این منطقه دست به هویتطلبی ضداستعماری زدند. عدهای به سمت ناسیونالیسم، عدهای مارکسیسم و عدهای اسلامیسم رفتند. ناسیونالیسم و مارکسیسم تقریبا در جهان اسلام از میان رفته است اما اسلامگرایی هنوز با جذابیت و هوادار دارد. اما علت این جذابیت چیست؟ در اسلایدها و پانوشت به این مسأله پرداخته میشود.
۱.احساس هویت و تعلق:
• بنیادگرایی دینی معمولاً بر اصول و ارزشهای سنتی تأکید دارد که میتواند احساس هویت و تعلق به یک گروه یا جامعه را تقویت کند. در دنیای مدرن، که بسیاری از هویتها تحت فشار قرار دارند، این احساس تعلق میتواند بسیار جذاب باشد.
۲. پاسخ به بحرانها:
• در شرایطی که جوامع اسلامی با بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مواجه هستند، بنیادگرایی دینی به عنوان یک پاسخ ساده و روشن به این بحرانها ارائه میشود. این رویکرد میتواند به افراد احساس امنیت و ثبات بدهد.
۳. سادهسازی دین:
• بنیادگرایی دینی معمولاً دین را به صورت ساده و بدون پیچیدگیهای تفسیرهای مختلف ارائه میدهد. این سادگی میتواند برای افرادی که به دنبال راهحلهای سریع و واضح هستند، جذاب باشد.
۴. استفاده از رسانهها:
• بنیادگرایان معمولاً از رسانهها و فناوریهای نوین به خوبی استفاده میکنند تا پیامهای خود را گسترش دهند. این فعالیتها میتواند به جذب جوانان و افراد بیشتری کمک کند.
۵. تأکید بر «ما» در مقابل «آنها»:
• بنیادگرایی دینی معمولاً بر تفکیک بین «ما» (پیروان دین) و «آنها» (غیرپیروان یا مخالفان) تأکید دارد. این نوع تفکر میتواند احساس اتحاد و همبستگی را در میان پیروان تقویت کند.
۶. چالشهای جهانیسازی:
• جهانیسازی و تغییرات فرهنگی ممکن است باعث احساس بیهویتی در برخی افراد شود. بنیادگرایی دینی میتواند به عنوان یک واکنش به این تغییرات عمل کند و ارزشهای سنتی را دوباره زنده کند.
۷. نقش رهبران کاریزماتیک:
• بسیاری از گروههای بنیادگرا دارای رهبران کاریزماتیک هستند که توانایی جذب پیروان را دارند. این رهبران میتوانند پیامهای خود را به طرز مؤثری منتقل کنند و تأثیر زیادی بر پیروان داشته باشند.
اسلایدها در:
https://www.instagram.com/p/DEe6Wsmp3eY/?igsh=ejBnYzl6dWZhMTl1
چه میشد اگر کودتای ۲۸ مرداد شکست میخورد و دولت مصدق ساقط نمیشد؟
#تاریخ_جایگزین_ما
در این پرونده به چه میشد اگرهای تاریخی دینی و سیاسی پرداخته میشود. پیشتر درباره تاریخ سیاسی در یک فرسته نشان دادیم که چه میشد اگر در سال ۵۷ به جای انقلاب قهرآمیز یک گذار مسالمتآمیز رخ میداد؟. در آن صورت وضعیت ایران بسیار بهتر میبود.
یکی از علل انقلاب را کودتای ۲۸ مرداد میدانند که این رخداد به آشتیناپذیری مخالفان با نظام پهلوی ختم شد. حال کمی به عقب میرویم و نگاهی میاندازیم به اینکه چه میشد اگر کودتای ۲۸ مرداد رخ نمیداد و دولت مصدق ساقط نمیشد؟ در این صورت نیز وضعیت ایران بسیار بهتر میشد. اسلایدها را ببینید:
https://www.instagram.com/p/DEhS-zpuo7z/?igsh=MWl6dTNvNTZ0bXo0MQ==
#تاریخ_جایگزین_ما
در این پرونده به چه میشد اگرهای تاریخی دینی و سیاسی پرداخته میشود. پیشتر درباره تاریخ سیاسی در یک فرسته نشان دادیم که چه میشد اگر در سال ۵۷ به جای انقلاب قهرآمیز یک گذار مسالمتآمیز رخ میداد؟. در آن صورت وضعیت ایران بسیار بهتر میبود.
یکی از علل انقلاب را کودتای ۲۸ مرداد میدانند که این رخداد به آشتیناپذیری مخالفان با نظام پهلوی ختم شد. حال کمی به عقب میرویم و نگاهی میاندازیم به اینکه چه میشد اگر کودتای ۲۸ مرداد رخ نمیداد و دولت مصدق ساقط نمیشد؟ در این صورت نیز وضعیت ایران بسیار بهتر میشد. اسلایدها را ببینید:
https://www.instagram.com/p/DEhS-zpuo7z/?igsh=MWl6dTNvNTZ0bXo0MQ==