group-telegram.com/nasserfakouhi/8717
Last Update:
انسان در سینمای پیتر واتکینز / پرسه در کمون (پاریس ۱۸۷۱): تکنگاری/ زینب لطفعلیخانی/ ناصر فکوهی/ احمد الستی
https://www.group-telegram.com/us/nasserfakouhi.com/8716
انسان میتواند در موقعیت رسانهای قرار بگیرد که پدیدهها با عبور از او معنا بیابند و بدینطریق پدیدهها بهعنوان امر فرهنگی بهوسیله انسانهای دیگر مورد پذیرش قرار خواهند گرفت. بهعبارتدیگر حذف انسان میتواند به معنای از میان بردن فرهنگ و معنا در دیدگاه «خود» و «دیگری» باشد. اما در بسیاری از جریانهای عمومی و غالب در سینما نقش انسان به معنایی که گفته شد کمرنگ است و او نه تنها رسانهی حامل معنا نیست بلکه تنها مصرفکنندهای فاقد نظر، محسوب میشود. به همین سبب در جریان صنعتیشدهی سینمایی، تولیدات را تا حد زیادی میتوان بهعنوان پدیدههایی «ضدفرهنگ» انسانی درک کرد تا پدیدههایی فرهنگی؛ چراکه «انسان» در این میان نقشی فراموش شده یافته است و عملاً پدیدهها تنها با او برخوردی مکانیکی داشته و در او به تبیین معنا نمیرسند. اما در مقابل اینگونه گرایش سینمایی، نوعی سینمای مستقل نیز وجود دارد که «انسان» و روابط هستیشناختی او را محور قرار میدهد. پیتر واتکینز فیلمسازی است که در تمامی جنبههای فیلمسازی خود، چه در ساختار، چه در محتوا و چه در روند تولید، به صورت آگاهانه انسان فرهنگی و فرهنگساز را وارد عرصهی فیلمسازیاش میکند. در این مقاله با نوعی روش مشاهدهی همراه با مشارکت که واتکینز برای مخاطب خود در نظر گرفته است به مطالعه موردی فیلم کمون پرداختهایم. علاوهبراین این مقاله شامل یک تکنگاری است که با پرسهزنی انتزاعی در فیلم صورت گرفته است. نتایج پژوهش نشان میدهد که واتکینز با شکستن تکقالب (مونوفرم)، انسان را بهعنوان معناساز فرهنگ در تمام جنبههای ساخت فیلم خود مورد توجه قرار داده است. این امر از طریق عواملی چون شکست سلسلهمراتب فیلمسازی، دخالت دادن بازیگران در روند پژوهش و بداههپردازی، نقشدهی به مخاطب از طریق ایجاد فضای مطالعه و تفکر و… تحقق یافته است.
برای صحبت از انسان در سینما ابتدا باید به تعریف مفهومی که بیشترین ارتباط را با هر دوی این واژهها -انسان و سینما- پیدا میکند، یعنی مفهوم فرهنگ بپردازیم. فرهنگ در شناختهشدهترین تعبیر آن به معنای «نظام مشترکی از باورها، ارزشها، رسمها، رفتارها و مصنوعاتی است که اعضای یک جامعه در تطبیق با جهانشان و در رابطه با یکدیگر به کار میبرند…» (بیتس و پلاگ، ۱۳۸۲: ۲۷) است. در این تعریف دو نقطهی برجسته وجود دارد. یکی اهمیت وجود اشتراک در هریک از موارد ذکر شده و دیگری تأکید بر برقراری رابطه و ارتباط میان افراد. این دو نقطهی با اهمیت برای حرکت فرهنگ است. بر این اساس فرهنگ بدون انسان فاقد معناست و شکلگیری هر امر فرهنگی تنها در صورتی به سرانجام خواهد رسید که انسان غایت و نهایت آن امر باشد. «انسانها حاملان اصلی فرهنگ هستند و هر پدیدهای را تنها زمانی میتوان پدیدهای “فرهنگی” نامید که در رابطهای انسانی قرار بگیرد. فرهنگ همواره باید از “رسانه”ای بگذرد که ]آن رسانه[ “انسان” است و معنایی دریافت کند که معنایی”انسانی” است.» (فکوهی، ۱۳۸۲: ۲۰۱) لذا اختلال و مخدوش شدن این فرآیندِ عبور پدیده از «انسان به مثابه رسانه» ممکن است برای تبدیل شدن به امر فرهنگی، فرهنگ را نیز دچار نقصان و اختلال کند.
ادامه در وبگاه
BY ناصر فکوهی / نوشتهها و سایر فایلها

Share with your friend now:
group-telegram.com/nasserfakouhi/8717