Forwarded from NasserFakouhiPaintings
«صورتی هفده» / اکریلیک روی کاغذ/30 * 20 سانتیمتر
کانال نقاشیها در تلگرام
https://www.group-telegram.com/nasserfakouhi.compaintings
کانال نقاشیها در اینستا
https://www.instagram.com/nasser_fakouhi_paintings
کانال نقاشیها در تلگرام
https://www.group-telegram.com/nasserfakouhi.compaintings
کانال نقاشیها در اینستا
https://www.instagram.com/nasser_fakouhi_paintings
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
رابطه #اقتصاد و #فرهنگ چیست؟ / #ناصر_فکوهی
لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com.com/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-48-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%da%86%db%8c%d8%b3/
لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com.com/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-48-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%da%86%db%8c%d8%b3/
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
یکی از پرسش هایی که می توان به درستی و به ویژه در جهان امروز مطرح است، رابطه میان موقعیت اقتصادی کنشگران، گروه ها و نظام های اجتماعی و موقعیت فرهنگی آنها است. در شرایط باستانی و پیش صنعتی این رابطه به گونه ای متفاوت از جهان مدرن وجود داشت. فرهنگ در سنت اروپایی و در تمدن های باستانی به صورت متمرکز و رسمیت یافته در حوزه سیاسی متمرکز بود و به وسیله این حوزه جهت دهی و به همان میزان نیز پشتیبانی می شد. برای نمونه اگر نگاهی به دربارهای قرون وسطایی یا حتی تمدن های باستانی تر بیاندازیم، می بینیم که هنرمند خواسته یا ناخواسته ناچار بود برای حاکمان و افراد وابسته به آنها دست به آفرینش هنری بزند و کمتر ممکن بود بتواند هزینه های زندگی و هنر خود را از مردم عادی به دست بیاورد. شاعران، نقاشان، صنعتگران و غیره همگی کمابیش زندگی و هنر خود را مدیون حمایت حاکمان بودند. با وصف این در خارج از حوزه سیاسی و در میان مردم عادی چه در نظام های تمدنی و چه در سایر جوامع انسانی، ما همواره با نوعی «هنر» سروکار داشتیم و داریم که تا پیش از قرن نوزده و تحت تاثیر رویکرد ویکتوریایی و اروپایی به فرهنگ، کمتر به آن «هنر» خطاب می شد، اما امروز تمایل زیادی وجود دارد که «مشروعیت» هنری آن به رسمیت شناخته شود. این «هنر مردمی» جایگاه خود را نه به مثابه «شیئی زیبا» بلکه به مثابه بخشی از زندگی متعارف این مردمان می یافت.
اما هر اندازه در سیر جوامع انسانی به پیش آمدیم و به ویژه پس از صنعتی شدن و در دوران مدرن، هنر وابستگی بیشتری به حوزه اقتصادی و سیاسی می یابد و این را باید در تضادی آشکار با نوعی گفتمان سطحی در نظر گرفت که با تکیه بر «سوژه» مدرن، از انفجار آزادی فردی سخن می راند. این تحول البته باید به صورتی نسبی در نظر گرفته شود. زیرا فرایندی موازی و معکوس با آن نیز در طول قرن بییستم در جریان بوده است. مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام از پس از جنگ جهانی دوم بر آن تاکید می کرد که گسترش مصرف فرهنگی، به گونه ای به گسترش و دموکراتیزه شدن هنر و فرهنگ می انجامد و آن را در اختیار همگان قرار می دهد: رسانه ها در نگاه این مکتب، ابزارهایی بودند که به بهترین وجهی، می توانستند و می توانند رابطه را میان مردم در عام ترین معنای این واژه و فرهنگ ایجاد کنند: تلویزیون، رادیو، مطبوعات و امروز اینترنت و امکانات مختلفی که انقلاب اطلاعاتی در اختیار همگان قرار می دهد، در واقع، نظام های جدیدی را می ساخته و می سازند که به صورتی متناقض هم امکان آزادی فرهنگ را از وابستگی به قدرت اقتصادی و سیاسی فراهم می کنند و هم وابستگی بیشتری را نسبت به آن حوزه ها ایجاد می کنند.
پست های مرتبط
کوتهنوشتهای اجتماعی (۳۳):درهمآمیزی یا جداییگزینی شهری (بخش…
کوتهنوشتهای اجتماعی (۳۲): درهمآمیزی یا جداییگزینی شهری(بخش…
جلال ستاری و تولدی دوباره
با این همه، اگر نگاهی به روابط واقعی میان فرهنگ و اقتصاد که همواره قدرت سیاسی و هژمونیک را در پشت خود داشته است، بیاندازیم به سختی می توانیم منکر آن شویم که روند غللب از قرن بیستم تا امروز، سلطه تعیین کننده این قدرت ها بر حوزه فرهنگ به گونه ای فزاینده بوده است. کالایی شدن اشیاء و روندهای فرهنگی و هنری در قالب اشیائی چون آثار هنری(تابلوهای نقاشی، قطعات موسیقی، فیلم ها، عکس ها و…) و چارچوب های اقتصادی که به گرد خود ایجاد می کنند، امروز سبب می شوند که فرهنگ و دست اندرکاران آن به طور عام و هنر و هنرمندان به طور خاص، بیش از هر زمان دیگری به حوزه های سیاسی و اقتصادی وابسته شوند. امروز زمانی که از «کیفیت» سخن رانده می شود، برای نمونه «کیفیت هنری» در موسیقی، نقاشی، نمایش، سینما و غیره، در حقیقت ما با نوعی «سرمایه گزاری» و وابستگی به قدرت های اقتصادی و سیاسی روبرو هستیم و همین امر به نوعی اجرا و تحقق یافتن «هنر شورشی» و «غیر متعارف» را ناممکن کرده و یا می تواند به سرعت آن را از موقعیت «شورشی» به «کالایی شورشی» تبدیل کند و به عبارت دیگر آن را وارد یک موقعیت «مسخ شدگی کالایی» ببرد.
رابطه #اقتصاد و #فرهنگ چیست؟ / #ناصر_فکوهی
لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com.com/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-48-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%da%86%db%8c%d8%b3/
اما هر اندازه در سیر جوامع انسانی به پیش آمدیم و به ویژه پس از صنعتی شدن و در دوران مدرن، هنر وابستگی بیشتری به حوزه اقتصادی و سیاسی می یابد و این را باید در تضادی آشکار با نوعی گفتمان سطحی در نظر گرفت که با تکیه بر «سوژه» مدرن، از انفجار آزادی فردی سخن می راند. این تحول البته باید به صورتی نسبی در نظر گرفته شود. زیرا فرایندی موازی و معکوس با آن نیز در طول قرن بییستم در جریان بوده است. مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام از پس از جنگ جهانی دوم بر آن تاکید می کرد که گسترش مصرف فرهنگی، به گونه ای به گسترش و دموکراتیزه شدن هنر و فرهنگ می انجامد و آن را در اختیار همگان قرار می دهد: رسانه ها در نگاه این مکتب، ابزارهایی بودند که به بهترین وجهی، می توانستند و می توانند رابطه را میان مردم در عام ترین معنای این واژه و فرهنگ ایجاد کنند: تلویزیون، رادیو، مطبوعات و امروز اینترنت و امکانات مختلفی که انقلاب اطلاعاتی در اختیار همگان قرار می دهد، در واقع، نظام های جدیدی را می ساخته و می سازند که به صورتی متناقض هم امکان آزادی فرهنگ را از وابستگی به قدرت اقتصادی و سیاسی فراهم می کنند و هم وابستگی بیشتری را نسبت به آن حوزه ها ایجاد می کنند.
پست های مرتبط
کوتهنوشتهای اجتماعی (۳۳):درهمآمیزی یا جداییگزینی شهری (بخش…
کوتهنوشتهای اجتماعی (۳۲): درهمآمیزی یا جداییگزینی شهری(بخش…
جلال ستاری و تولدی دوباره
با این همه، اگر نگاهی به روابط واقعی میان فرهنگ و اقتصاد که همواره قدرت سیاسی و هژمونیک را در پشت خود داشته است، بیاندازیم به سختی می توانیم منکر آن شویم که روند غللب از قرن بیستم تا امروز، سلطه تعیین کننده این قدرت ها بر حوزه فرهنگ به گونه ای فزاینده بوده است. کالایی شدن اشیاء و روندهای فرهنگی و هنری در قالب اشیائی چون آثار هنری(تابلوهای نقاشی، قطعات موسیقی، فیلم ها، عکس ها و…) و چارچوب های اقتصادی که به گرد خود ایجاد می کنند، امروز سبب می شوند که فرهنگ و دست اندرکاران آن به طور عام و هنر و هنرمندان به طور خاص، بیش از هر زمان دیگری به حوزه های سیاسی و اقتصادی وابسته شوند. امروز زمانی که از «کیفیت» سخن رانده می شود، برای نمونه «کیفیت هنری» در موسیقی، نقاشی، نمایش، سینما و غیره، در حقیقت ما با نوعی «سرمایه گزاری» و وابستگی به قدرت های اقتصادی و سیاسی روبرو هستیم و همین امر به نوعی اجرا و تحقق یافتن «هنر شورشی» و «غیر متعارف» را ناممکن کرده و یا می تواند به سرعت آن را از موقعیت «شورشی» به «کالایی شورشی» تبدیل کند و به عبارت دیگر آن را وارد یک موقعیت «مسخ شدگی کالایی» ببرد.
رابطه #اقتصاد و #فرهنگ چیست؟ / #ناصر_فکوهی
لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com.com/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-48-%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b7%d9%87-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af-%d9%88-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-%da%86%db%8c%d8%b3/
ناصر فکوهی
پرسش از فرهنگ (48): رابطه اقتصاد و فرهنگ چیست؟
یکی از پرسش هایی که می توان به درستی و به ویژه در جهان امروز مطرح است، رابطه میان موقعیت اقتصادی کنشگران، گروه ها و نظام های اجتماعی و موقعیت فرهنگی آنها است. در شرایط باستانی و پیش صنعتی این رابطه به گونه ای متفاوت از جهان مدرن وجود داشت. فرهنگ در س
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
نگرشى #انسانشناختى بر پديده #شادى_جوانان در ايران / #ناصر_فکوهی / دفتر مطالعات و پژوهشهاى راهبردى، سازمان فرهنگى هنرى شهردارى تهران / فروردين 1381 / بخش دوم
لینک در کانال نوشتههای ناصر فکوهی
https://www.group-telegram.com/c/1023690244/21629
این کانال خصوصی است برای ورود به آن از آدرس زیر استفاده کنید
https://www.group-telegram.com/+PQRGBBkRr6MtdKOW
لینک در کانال نوشتههای ناصر فکوهی
https://www.group-telegram.com/c/1023690244/21629
این کانال خصوصی است برای ورود به آن از آدرس زیر استفاده کنید
https://www.group-telegram.com/+PQRGBBkRr6MtdKOW
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
طرح مسئله
در تحقيقات اجتماعى به طور كلى و در پژوهش انسانشناسى به طور خاص يكى از مهمترين مراحل، اگر نگوئيم مهمترين مرحله، طرح مسئله است. طرح مسئله در واقع نقطه آغازين حركت و جهتى است كه پژوهشگر انتخاب مىكند تا به موضوع بنگرد و بر اساس اين انتخاب اوليه است كه بخش مهمى از رويكرد روششناختى و تبيين نظرى او درباره موضوع شكل مىگيرد. بنابراين بدون شك مىتوان ادعا كرد كه طرح مسئله تأثير نسبتاً تعيينكنندهاى در نتايج پژوهش نيز بر جاى مىگذارد و لذا ممكن است با طرح متفاوت يك مسئله واحد به نتايجى متفاوت و حتى متناقض و از آنجا به راهبردها و راهكارهايى متفاوت يا متناقض دست يافت.
نكته نخستين در طرح مسئلهاى با عنوان «شادى جوانان» در اعتبار اين موضوع به مثابه يك «مسئله» و از آن مهمتر اعتبار آن به مثابه يك «مسئله اجتماعى» است. در نگاه نخستين چنين موضوعى را نمىتوان به عنوان يك مسئله پذيرفت. در واقع همواره مىتوان به سادگى عنوان كرد كه «شادى» يك پديده «طبيعى» يعنى حالتى زيستى(بيولوژيك) و يا زيستى-فرهنگى است كه مىتواند تبلورى فردى(احساس خوشبختى و خوشحالى) يا اجتماعى تظاهرات شادمانه و احساس هويتهاى جمعى پرشور و عموماً مثبت داشته باشد. بنابراين كمتر مىتوان درباره «مثبت» و «طبيعى» بودن اين پديده شك كرد و همين امر ما را وامى دارد كه «مسئله» را در جايى ديگر جستجو كنيم. در واقع هربار در جامعهاى به «مسئله»اى با چنين محتوايى نزديك شويم بيشتر از آنكه بتوان آن را در خود آن پديده تعريف كرد بايد در دلايل يا پىآمدهاى آن پديده و يا در الزامات و شرايط اجتماعى-فرهنگى بروز يا عدم بروز آن پديده مشكل و مسئله را سراغ گرفت.
پرسش اساسى در برخى از جوامع مدرن و توسعه يافته امروز آن است كه چرا براى بروز شادى جوانان بايد منابع و سرچشمههايى نامطمئن و ناسالم همچون مشروبات الكلى، دخانيات و مواد مخدر وجود داشته باشد؟ و يا چرا اين شادى در بسيارى موارد بايد در اشكال ناسالم و خطرناكى همچون هيجانهاى مخرب نظير اوباشگرى(hooliganism) و غارتگرى(Vandalism)، جشنهاى هرزهگرانه و خطرناك(orgy) با گرايشهاى ديگرآزارانه(Sadism) بروز كند؟ چرا شادى بايد از چرخهها و مناسبتهاى اجتماعى متعارف خود خارج شده و به صورتى غير قابل كنترل و به «جشن دائم»ى تبديل شود كه پىآمد از ميان رفتن انگيزههاى لازم براى نظم و انضباط كارى باشد؟ و بسيارى پرسشهاى ديگر كه امروز در جهان توسعه يافته در حوزه رفتارهاى جوانان، بحران فرهنگى جوانان، جنبشهاى اجتماعى جوانان و... مطرح هستند.
در جوامع در حال توسعه، هرچند گاه با پرسشهاى مشابهى برخورد مىكنيم اما عموماً پرسشهاى اساسى در اين زمينه، پرسشهايى متفاوت هستند. براى مثال چگونه مىتوان اثرات منفى و مضاعفِ برخورد بحران جوانى و بحران هويتى مدرنيته و سنت را كاهش داد؟ چگونه مىتوان با پىآمدهاى مخرب گسستهاى فرهنگى بين نسلى مقابله كرد؟ چگونه مىتوان بحرانهاى ناشى از دگرگونى شتابزده سبكهاى زندگى در نزد جوانان را از ميان برد؟ و غيره. در اين كشورها، شادى همچون بسيارى از رفتارهاى ديگر درون هزارتويى از ابهامهاى ناشى از اينگونه برخوردها و تضادها قرار مىگيرد و به عنوان عاملى در ميان عوامل بىشمار ديگرى كه بايد اين بحرانها را روشن كند در نظر گرفته مىشود.
اما اگر اكنون به موقعيت و شرايط ويژه كشور خود بپردازيم، هر چند نمىتوان اين كشور را نه از چارچوب جهانى و مسائل جوانان در آن سطح و نه از چارچوب كشورهاى در حال توسعه به طور عام خارج كرد، اما در عين حال به گمان ما مىتوان در اين زمينه دست به طرح مسئلهاى زد كه ويژگىهاى خاص موقعيت ايران در آن معنىدار باشند. يك جمع بندى اوليه از موقعيت ايران را مىتوان در تعدادى پارامترهاى اساسى به صورت زير بيان نمود:
1- ايران كشورى است با يك پيشينه چند هزار ساله دولت باستانى كه به روابط خاصى ميان موجوديت «دولت» به مثابه حاكم مطلقى در رأس جامعه و اين جامعه شكل داده است. اين روابط نوعى آگاهى يا بهتر بگوئيم يك حافظه تاريخى بسيار ريشهدار ميان «پايه اجتماعى» و «رأس هرم حكومتى» به وجود آورده است كه كمابيش در همه ذهنيتها جارى است و كنشها و واكنشهاى جديد را در بسترى خاص قرار مىدهد؛ اين رابطه شكل متناقضى بين رأس و پايه به وجود مىآورد به صورتى كه از يك طرف تمايل شديدى از سوى حاكميت براى كنترل پايه وجود دارد، و از طرف ديگر انتظارات زيادى نيز از سوى پايه نسبت به حاكميت وجود دارد. اين رابطه با شكل گرفتن «دولت ملى» تناقض باز هم بيشترى پيدا مىكند؛
در تحقيقات اجتماعى به طور كلى و در پژوهش انسانشناسى به طور خاص يكى از مهمترين مراحل، اگر نگوئيم مهمترين مرحله، طرح مسئله است. طرح مسئله در واقع نقطه آغازين حركت و جهتى است كه پژوهشگر انتخاب مىكند تا به موضوع بنگرد و بر اساس اين انتخاب اوليه است كه بخش مهمى از رويكرد روششناختى و تبيين نظرى او درباره موضوع شكل مىگيرد. بنابراين بدون شك مىتوان ادعا كرد كه طرح مسئله تأثير نسبتاً تعيينكنندهاى در نتايج پژوهش نيز بر جاى مىگذارد و لذا ممكن است با طرح متفاوت يك مسئله واحد به نتايجى متفاوت و حتى متناقض و از آنجا به راهبردها و راهكارهايى متفاوت يا متناقض دست يافت.
نكته نخستين در طرح مسئلهاى با عنوان «شادى جوانان» در اعتبار اين موضوع به مثابه يك «مسئله» و از آن مهمتر اعتبار آن به مثابه يك «مسئله اجتماعى» است. در نگاه نخستين چنين موضوعى را نمىتوان به عنوان يك مسئله پذيرفت. در واقع همواره مىتوان به سادگى عنوان كرد كه «شادى» يك پديده «طبيعى» يعنى حالتى زيستى(بيولوژيك) و يا زيستى-فرهنگى است كه مىتواند تبلورى فردى(احساس خوشبختى و خوشحالى) يا اجتماعى تظاهرات شادمانه و احساس هويتهاى جمعى پرشور و عموماً مثبت داشته باشد. بنابراين كمتر مىتوان درباره «مثبت» و «طبيعى» بودن اين پديده شك كرد و همين امر ما را وامى دارد كه «مسئله» را در جايى ديگر جستجو كنيم. در واقع هربار در جامعهاى به «مسئله»اى با چنين محتوايى نزديك شويم بيشتر از آنكه بتوان آن را در خود آن پديده تعريف كرد بايد در دلايل يا پىآمدهاى آن پديده و يا در الزامات و شرايط اجتماعى-فرهنگى بروز يا عدم بروز آن پديده مشكل و مسئله را سراغ گرفت.
پرسش اساسى در برخى از جوامع مدرن و توسعه يافته امروز آن است كه چرا براى بروز شادى جوانان بايد منابع و سرچشمههايى نامطمئن و ناسالم همچون مشروبات الكلى، دخانيات و مواد مخدر وجود داشته باشد؟ و يا چرا اين شادى در بسيارى موارد بايد در اشكال ناسالم و خطرناكى همچون هيجانهاى مخرب نظير اوباشگرى(hooliganism) و غارتگرى(Vandalism)، جشنهاى هرزهگرانه و خطرناك(orgy) با گرايشهاى ديگرآزارانه(Sadism) بروز كند؟ چرا شادى بايد از چرخهها و مناسبتهاى اجتماعى متعارف خود خارج شده و به صورتى غير قابل كنترل و به «جشن دائم»ى تبديل شود كه پىآمد از ميان رفتن انگيزههاى لازم براى نظم و انضباط كارى باشد؟ و بسيارى پرسشهاى ديگر كه امروز در جهان توسعه يافته در حوزه رفتارهاى جوانان، بحران فرهنگى جوانان، جنبشهاى اجتماعى جوانان و... مطرح هستند.
در جوامع در حال توسعه، هرچند گاه با پرسشهاى مشابهى برخورد مىكنيم اما عموماً پرسشهاى اساسى در اين زمينه، پرسشهايى متفاوت هستند. براى مثال چگونه مىتوان اثرات منفى و مضاعفِ برخورد بحران جوانى و بحران هويتى مدرنيته و سنت را كاهش داد؟ چگونه مىتوان با پىآمدهاى مخرب گسستهاى فرهنگى بين نسلى مقابله كرد؟ چگونه مىتوان بحرانهاى ناشى از دگرگونى شتابزده سبكهاى زندگى در نزد جوانان را از ميان برد؟ و غيره. در اين كشورها، شادى همچون بسيارى از رفتارهاى ديگر درون هزارتويى از ابهامهاى ناشى از اينگونه برخوردها و تضادها قرار مىگيرد و به عنوان عاملى در ميان عوامل بىشمار ديگرى كه بايد اين بحرانها را روشن كند در نظر گرفته مىشود.
اما اگر اكنون به موقعيت و شرايط ويژه كشور خود بپردازيم، هر چند نمىتوان اين كشور را نه از چارچوب جهانى و مسائل جوانان در آن سطح و نه از چارچوب كشورهاى در حال توسعه به طور عام خارج كرد، اما در عين حال به گمان ما مىتوان در اين زمينه دست به طرح مسئلهاى زد كه ويژگىهاى خاص موقعيت ايران در آن معنىدار باشند. يك جمع بندى اوليه از موقعيت ايران را مىتوان در تعدادى پارامترهاى اساسى به صورت زير بيان نمود:
1- ايران كشورى است با يك پيشينه چند هزار ساله دولت باستانى كه به روابط خاصى ميان موجوديت «دولت» به مثابه حاكم مطلقى در رأس جامعه و اين جامعه شكل داده است. اين روابط نوعى آگاهى يا بهتر بگوئيم يك حافظه تاريخى بسيار ريشهدار ميان «پايه اجتماعى» و «رأس هرم حكومتى» به وجود آورده است كه كمابيش در همه ذهنيتها جارى است و كنشها و واكنشهاى جديد را در بسترى خاص قرار مىدهد؛ اين رابطه شكل متناقضى بين رأس و پايه به وجود مىآورد به صورتى كه از يك طرف تمايل شديدى از سوى حاكميت براى كنترل پايه وجود دارد، و از طرف ديگر انتظارات زيادى نيز از سوى پايه نسبت به حاكميت وجود دارد. اين رابطه با شكل گرفتن «دولت ملى» تناقض باز هم بيشترى پيدا مىكند؛
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
2- ايران كشورى است با يك پيشينه صدساله از تلاش براى برپايى و استقرار تدريجى «دولت ملی» (Nation State) هرچند اين تلاشها تا اندازهاى با موفقيت روبرو شده و توانستهاند نهادها و فرايندهاى اساسى اين دولت را مستقر سازند، اما تداخل شكلها و فرايندهاى دولت باستانى و دولت مدرن چه در واقعيت اجتماعى و چه در ذهنيتها و انتظارات و تمايلات دوسويه ميان رأس و پايه، سبب پيچيدگى رابطه اين دو و بروز مشكلات خاصى در جامعه ايرانى مىشود به گونهاى كه «غيرسياسى»ترين رفتارها همواره ممكن است به «سياسى»ترين شكل تعبير شوند و برعكس؛
3- ايران كشورى است با تنوع و گوناگونى بسيار بالايى از لحاظ قوميتها و فرهنگهاى محلى كه از آن موزائيكى از اقوام مىسازد. اين تنوع لزوماً بر تقسيمبندىهاى سياسى درونى كشور و حتى با مرزهاى ملى كشور انطباق ندارند و پيچيدگىها و شرايط بسيار ويژهاى را به وجود مىآورند كه همواره خطر سوءتعبيرها و برخوردهاى تنشآميز ميان قوميتها با يكديگر و ميان طرفداران سياست ملىگرا و تمركزگرا در چارچوب دولت ملى و طرفداران تمركز زدايى و افزايش امكانات رشد و گسترش فرهنگهاى منطقهاى و قومى و محلى را در بردارد. در چنين شرايطى هرگونه تعبير و برداشتى از يك پديده فرهنگى، لاجرم در يك يا چند بُعد از ابعاد خود درون چارچوبى از ژئوپليتيك قرار گرفته و ممكن است تأثير تعيين كنندهاى از آن بپذيرد؛
4- ايران كشورى است با بافتهاىاجتماعى بسيار نامنسجم و با تضادهاى اجتماعى گاه بسيار تنشزا. اين امر از يك سو به دليل توزيع بسيار نابرابر ثروت و امتيازات اجتماعى به ويژه در شهرها به وجود آمده است و تبلور خود را به صورت ضعف طبقه متوسط و برعكس تضاد فزاينده ميان اقشار نابرابر اقتصادى نشان مىدهد. از سوى ديگر، گرايشى بازهم فزاينده در طول چند دهه اخير، سبب به وجود آمدن اقشار اجتماعى با جهانبينىهاى بسيار متفاوت و حتى متضاد بوده است كه تبلور اجتماعى خود را به صورت سبكهاى زندگى بسيار متفاوت با پتانسيلهاى بالاى تنش و برخورد نشان مىدهند. بحثى كه همواره با عنوان برخورد سنت و مدرنيته در ايران مطرح بوده است، امروز بيش از هر زمان ديگرى در گستردهترين شكل اجتماعى خود يعنى در تضاد سبكهاى زندگى بروز كرده است. افزون بر دو مورد ياد شده، وجود مشخصه اساسى جمعيتى كشور ما يعنى جوان بودن اين جمعيت، جوانان را به قشرى گسترده در جامعه تبديل كرده است كه داراى انتظارات و چشماندازها و منافعى كمابيش خاص هستند كه لزوماً با منافع و چشماندازهاى ساير اقشار اجتماعى هماهنگى و سازش ندارند. تداخل اين قشربندىها و گسستهاى اجتماعى-فرهنگى با رابطه رأس-پايه كه پيشتر بدان اشاره شد و دخالت گسترده حاكميت را در همه ابعاد زندگى پايه ايجاب مىكند، سرچشمه مشكلات و پيچيدگىهاى خاصى در جامعه ايرانى بوده و هست؛
5- سرانجام، ايران كشورى است كه يك انقلاب بزرگ اجتماعى (انقلاب اسلامى) و يك جنگ طولانى مدت و مخرب را پشت سرگذاشته است. بحران شديد انقلابى و جنگ در دورانى هشتساله، جامعه ايرانى را به شدت تحت تأثير خود قرار داده است و سبب دگرگونىهاى گستردهاى در اين جامعه شده است كه به صورت تعيينكننده در آينده آن مؤثر خواهند بود. هرچند ايران در سالهاى اخير وارد مرحلهاى شده است كه مشخصات آن گوياى آغاز دوران پساانقلابى(post revolutionary period) هستند اما همچون هر دوران مشابهى بايد توجه داشت كه تمام تنشها، تضادها و گرههاى اجتماعى كه به بحران و انفجار انقلابى منجر شدند، همراه با تمام ذهنيتهاى موافق و مخالف و همه انتظارهاى برآوردشده يا شكستخورده، همه اميدها و توهمات و...تا سالهاى سال تمامى روابط اجتماعى در چنين جامعهاى را تحت تأثير قرار خواهند داد و اين امر با وجود يا در نبود گفتمان انقلابى يا پساانقلابى رسمى، واقعيتى انكارناپذير است كه بايد در طرح هرگونه مسئله فرهنگى بدان توجه كرد.
3- ايران كشورى است با تنوع و گوناگونى بسيار بالايى از لحاظ قوميتها و فرهنگهاى محلى كه از آن موزائيكى از اقوام مىسازد. اين تنوع لزوماً بر تقسيمبندىهاى سياسى درونى كشور و حتى با مرزهاى ملى كشور انطباق ندارند و پيچيدگىها و شرايط بسيار ويژهاى را به وجود مىآورند كه همواره خطر سوءتعبيرها و برخوردهاى تنشآميز ميان قوميتها با يكديگر و ميان طرفداران سياست ملىگرا و تمركزگرا در چارچوب دولت ملى و طرفداران تمركز زدايى و افزايش امكانات رشد و گسترش فرهنگهاى منطقهاى و قومى و محلى را در بردارد. در چنين شرايطى هرگونه تعبير و برداشتى از يك پديده فرهنگى، لاجرم در يك يا چند بُعد از ابعاد خود درون چارچوبى از ژئوپليتيك قرار گرفته و ممكن است تأثير تعيين كنندهاى از آن بپذيرد؛
4- ايران كشورى است با بافتهاىاجتماعى بسيار نامنسجم و با تضادهاى اجتماعى گاه بسيار تنشزا. اين امر از يك سو به دليل توزيع بسيار نابرابر ثروت و امتيازات اجتماعى به ويژه در شهرها به وجود آمده است و تبلور خود را به صورت ضعف طبقه متوسط و برعكس تضاد فزاينده ميان اقشار نابرابر اقتصادى نشان مىدهد. از سوى ديگر، گرايشى بازهم فزاينده در طول چند دهه اخير، سبب به وجود آمدن اقشار اجتماعى با جهانبينىهاى بسيار متفاوت و حتى متضاد بوده است كه تبلور اجتماعى خود را به صورت سبكهاى زندگى بسيار متفاوت با پتانسيلهاى بالاى تنش و برخورد نشان مىدهند. بحثى كه همواره با عنوان برخورد سنت و مدرنيته در ايران مطرح بوده است، امروز بيش از هر زمان ديگرى در گستردهترين شكل اجتماعى خود يعنى در تضاد سبكهاى زندگى بروز كرده است. افزون بر دو مورد ياد شده، وجود مشخصه اساسى جمعيتى كشور ما يعنى جوان بودن اين جمعيت، جوانان را به قشرى گسترده در جامعه تبديل كرده است كه داراى انتظارات و چشماندازها و منافعى كمابيش خاص هستند كه لزوماً با منافع و چشماندازهاى ساير اقشار اجتماعى هماهنگى و سازش ندارند. تداخل اين قشربندىها و گسستهاى اجتماعى-فرهنگى با رابطه رأس-پايه كه پيشتر بدان اشاره شد و دخالت گسترده حاكميت را در همه ابعاد زندگى پايه ايجاب مىكند، سرچشمه مشكلات و پيچيدگىهاى خاصى در جامعه ايرانى بوده و هست؛
5- سرانجام، ايران كشورى است كه يك انقلاب بزرگ اجتماعى (انقلاب اسلامى) و يك جنگ طولانى مدت و مخرب را پشت سرگذاشته است. بحران شديد انقلابى و جنگ در دورانى هشتساله، جامعه ايرانى را به شدت تحت تأثير خود قرار داده است و سبب دگرگونىهاى گستردهاى در اين جامعه شده است كه به صورت تعيينكننده در آينده آن مؤثر خواهند بود. هرچند ايران در سالهاى اخير وارد مرحلهاى شده است كه مشخصات آن گوياى آغاز دوران پساانقلابى(post revolutionary period) هستند اما همچون هر دوران مشابهى بايد توجه داشت كه تمام تنشها، تضادها و گرههاى اجتماعى كه به بحران و انفجار انقلابى منجر شدند، همراه با تمام ذهنيتهاى موافق و مخالف و همه انتظارهاى برآوردشده يا شكستخورده، همه اميدها و توهمات و...تا سالهاى سال تمامى روابط اجتماعى در چنين جامعهاى را تحت تأثير قرار خواهند داد و اين امر با وجود يا در نبود گفتمان انقلابى يا پساانقلابى رسمى، واقعيتى انكارناپذير است كه بايد در طرح هرگونه مسئله فرهنگى بدان توجه كرد.
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
#زبان_طبیعی #عواطف / #پل_اکمن / #برگردان #ناصر_فکوهی / بخش اول
(تصویر: اکمن)
لینک در کانال نوشتههای ناصر فکوهی
https://www.group-telegram.com/c/1023690244/21632
این کانال خصوصی است برای ورود به آن از آدرس زیر استفاده کنید
https://www.group-telegram.com/+PQRGBBkRr6MtdKOW
(تصویر: اکمن)
لینک در کانال نوشتههای ناصر فکوهی
https://www.group-telegram.com/c/1023690244/21632
این کانال خصوصی است برای ورود به آن از آدرس زیر استفاده کنید
https://www.group-telegram.com/+PQRGBBkRr6MtdKOW
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
زبان طبیعی عواطف
پل اکمن / برگردان ناصر فکوهی
پل اکمن(Paul Ekman) متولد سال 1934 و از سال 1968 استاد روانشناسی در مدرسه پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو است. مطالعات او در سالهای اواخر دهه 1960 درباره اشکال بیان در چهره انسان آغاز شدند که نتیجه آنها قائل شدن به نوعی جهانشمولیت در این اشکال در فرهنگهای مختلف انسانی بودند و برای اکمن شهرت جهانی به ارمغان آوردند. پس از این مطالعات او به همراه والاس فریسن(Wallace Friesen) ابزاری دقیق برای تحلیل این اشکال به وجود آورد که به خصوص مورد استفاده روانشناسان است. درسالهای دهه 1980، اکمن بر موضوع نشانههای شکلی دروغ گفتن در نزد کودکان و افراد بالغ تحقیق میکرد. همزمان با این پژوهشها نیز وی درباره نظریهای با عنوان نظریه «فرهنگی – عصبی» عواطف کار میکرد که این اشکال بیانی را در چارچوب تطور طبیعی انسان قرار میداد. اکمن تعداد زیادی کتاب در زمینه تخصصی خود به انتشار رسانده که مخاطبانی بسیار فراتر از این حوزه یافتهاند از جمله «چهره انسان» (The Face of Man)(1980) «عاطفه در چهره انسان»(Emotion in the Human Face)(1982) «چرا کودکان دروغ می گویند» (Why Kids Lie)(1992) و «دروغ گفتن» (Telling Lies)(1992).
نیکلا ژورنه: شما بدون شک یکی از نخستین روانشناسانی هستید که شروع به مطالعهای تطبیقی بر عواطف انسانها در فرهنگهای مختلف کردهاند، منشاء علاقه شما در این زمینه کجا بوده است؟
پل اکمن: دو دلیل اصلی برای این موضوع وجود داشته است. تحصیلات من در رشته روانشناسی بالینی بود و در سالهای دهه 1950 به درمانهای روانی به ویژه درمانهای گروهی علاقمند شدم. در طول مشاهداتم متوجه شدم که بسیاری از ارتباطات نه از طریق کلمات بلکه از خلال حرکات، اداها و شکلهای بیان چهره انجام میگیرند. در این زمان ما هیچ ابزاری برای برآورد این موضوع نداشتیم و گمان من آن بود که در این زمینه نیاز به توسعه برنامههایمان داریم تا بتوانیم از آنها برای اهداف درمانی استفاده کنیم. دلیل دوم آن بود که من همیشه به عکاسی علاقمند بودم و در این زمان به همان اندازه که کار روانشناسی میکردم عکس هم میگرفتم.
مجموع این دلایل بود که مرا به کار کردن بر اشکال بیان عواطف بر چهره کشاند. در ابتدا این امر چندان با استقبال روبرو نشد اما ظاهرا ده سالی هست که درمانگران از روشی که من برای قرائت عواطف در چهره ابداع کردهام ، بهره میبرند. بنابراین فکر میکنم وظیفه خودم را در این زمینه به اتمام رساندهام. و با گذشت زمان به مسائل بسیار بنیانیتری علاقمند شدهام. برای من دیگر مطالعه بر رفتارهای بیمارگونه بسنده نمیکرد و بنابراین شروع به پژوهشهای تطبیقی در ابعاد بسیار گستردهتری کردم.
نیکلا ژورنه: در واقع کاری که بیش از هر مطالعهای دیگری برای آن به شما استناد میشود، مطالعهای است که در سالهای دهه 1960 بر شناسایی جهانشمولی اشکال بیان عواطف در چهره انسانی انجام دادهاید. آیا این مساله برای شما اهمیت زیادی داشت؟
پل اکمن: من هیچ تحصیلی در انسانشناسی نداشتم اما زمانی که شروع به کار بر روانشناسی عواطف کردم خود را ناچار دیدیم که به موضوع اشکال بیان عواطف در چهره و تغییرات آن بپردازم. مطالعه بر حرکات بدنی کار بسیار سادهتری بود زیرا چهره انسان پیچیدگی زیادی دارد. اما در این زمان من با یک روانشناس به نام سیلون تامکینز(Silven Tomkins) کار میکردم که به من قرائت آناتومی چهره انسانی را آموخت. تامکینز یکی از معدود طرفداران تز چارلز داروین درباره منشاء واکنشی بیانهای چهره انسانی بود. موضع او در تضاد با جریان فرهنگگرای غالب در آن زمان قرار داشت اما به نظر من جالب آمد و فکر کردم این مناقشه زیبایی است که ارزش دارد آن را به آزمون واقعیتها بگذاریم. من گمان میکردم میتوانم اشتباه بودن تز تامکینز را ثابت کنم، اما برعکس به این نتیجه رسیدم که او حق داشت. در واقع من فکر نمیکردم به این نتیجه برسم زیرا تحصیلات من عمدتا تحت تاثیر رفتارگرایی بود و همانگونه که میدانید در این گرایش نظر بر آن است که رفتارهای انسانی اکتسابی بوده و بنا بر فرهنگها آموخته میشوند. و این همان چیزی بود که میخواستم ثابت کنم اما نتایج کار عقیدهام را عوض کرد، اتفاقی که نادر و استثنایی است: اغلب دانشمندان به دنبال آن هستند که فرضیاتشان را اثبات کنند. و من عکس چیزی را که به آن باور داشتم، یافتم. پس از این ماجرا بود که ناچار شدم انتقادات انسانشناسان را دریافت کنم که به من ایراد میگرفتند که برای آنچه میگویم تحصیلات لازم را نکردهام.
نیکلا ژورنه: انسانشناسان به خصوص بر این نکته تاکید کردند که جوامع مورد مطالعه شما همگی کمابیش زیر نفوذ رسانههای جمعی بوده و از این نقطهنظر یکسان شده بودند. به این انتقاد چه پاسخی دادید؟
پل اکمن / برگردان ناصر فکوهی
پل اکمن(Paul Ekman) متولد سال 1934 و از سال 1968 استاد روانشناسی در مدرسه پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در سانفرانسیسکو است. مطالعات او در سالهای اواخر دهه 1960 درباره اشکال بیان در چهره انسان آغاز شدند که نتیجه آنها قائل شدن به نوعی جهانشمولیت در این اشکال در فرهنگهای مختلف انسانی بودند و برای اکمن شهرت جهانی به ارمغان آوردند. پس از این مطالعات او به همراه والاس فریسن(Wallace Friesen) ابزاری دقیق برای تحلیل این اشکال به وجود آورد که به خصوص مورد استفاده روانشناسان است. درسالهای دهه 1980، اکمن بر موضوع نشانههای شکلی دروغ گفتن در نزد کودکان و افراد بالغ تحقیق میکرد. همزمان با این پژوهشها نیز وی درباره نظریهای با عنوان نظریه «فرهنگی – عصبی» عواطف کار میکرد که این اشکال بیانی را در چارچوب تطور طبیعی انسان قرار میداد. اکمن تعداد زیادی کتاب در زمینه تخصصی خود به انتشار رسانده که مخاطبانی بسیار فراتر از این حوزه یافتهاند از جمله «چهره انسان» (The Face of Man)(1980) «عاطفه در چهره انسان»(Emotion in the Human Face)(1982) «چرا کودکان دروغ می گویند» (Why Kids Lie)(1992) و «دروغ گفتن» (Telling Lies)(1992).
نیکلا ژورنه: شما بدون شک یکی از نخستین روانشناسانی هستید که شروع به مطالعهای تطبیقی بر عواطف انسانها در فرهنگهای مختلف کردهاند، منشاء علاقه شما در این زمینه کجا بوده است؟
پل اکمن: دو دلیل اصلی برای این موضوع وجود داشته است. تحصیلات من در رشته روانشناسی بالینی بود و در سالهای دهه 1950 به درمانهای روانی به ویژه درمانهای گروهی علاقمند شدم. در طول مشاهداتم متوجه شدم که بسیاری از ارتباطات نه از طریق کلمات بلکه از خلال حرکات، اداها و شکلهای بیان چهره انجام میگیرند. در این زمان ما هیچ ابزاری برای برآورد این موضوع نداشتیم و گمان من آن بود که در این زمینه نیاز به توسعه برنامههایمان داریم تا بتوانیم از آنها برای اهداف درمانی استفاده کنیم. دلیل دوم آن بود که من همیشه به عکاسی علاقمند بودم و در این زمان به همان اندازه که کار روانشناسی میکردم عکس هم میگرفتم.
مجموع این دلایل بود که مرا به کار کردن بر اشکال بیان عواطف بر چهره کشاند. در ابتدا این امر چندان با استقبال روبرو نشد اما ظاهرا ده سالی هست که درمانگران از روشی که من برای قرائت عواطف در چهره ابداع کردهام ، بهره میبرند. بنابراین فکر میکنم وظیفه خودم را در این زمینه به اتمام رساندهام. و با گذشت زمان به مسائل بسیار بنیانیتری علاقمند شدهام. برای من دیگر مطالعه بر رفتارهای بیمارگونه بسنده نمیکرد و بنابراین شروع به پژوهشهای تطبیقی در ابعاد بسیار گستردهتری کردم.
نیکلا ژورنه: در واقع کاری که بیش از هر مطالعهای دیگری برای آن به شما استناد میشود، مطالعهای است که در سالهای دهه 1960 بر شناسایی جهانشمولی اشکال بیان عواطف در چهره انسانی انجام دادهاید. آیا این مساله برای شما اهمیت زیادی داشت؟
پل اکمن: من هیچ تحصیلی در انسانشناسی نداشتم اما زمانی که شروع به کار بر روانشناسی عواطف کردم خود را ناچار دیدیم که به موضوع اشکال بیان عواطف در چهره و تغییرات آن بپردازم. مطالعه بر حرکات بدنی کار بسیار سادهتری بود زیرا چهره انسان پیچیدگی زیادی دارد. اما در این زمان من با یک روانشناس به نام سیلون تامکینز(Silven Tomkins) کار میکردم که به من قرائت آناتومی چهره انسانی را آموخت. تامکینز یکی از معدود طرفداران تز چارلز داروین درباره منشاء واکنشی بیانهای چهره انسانی بود. موضع او در تضاد با جریان فرهنگگرای غالب در آن زمان قرار داشت اما به نظر من جالب آمد و فکر کردم این مناقشه زیبایی است که ارزش دارد آن را به آزمون واقعیتها بگذاریم. من گمان میکردم میتوانم اشتباه بودن تز تامکینز را ثابت کنم، اما برعکس به این نتیجه رسیدم که او حق داشت. در واقع من فکر نمیکردم به این نتیجه برسم زیرا تحصیلات من عمدتا تحت تاثیر رفتارگرایی بود و همانگونه که میدانید در این گرایش نظر بر آن است که رفتارهای انسانی اکتسابی بوده و بنا بر فرهنگها آموخته میشوند. و این همان چیزی بود که میخواستم ثابت کنم اما نتایج کار عقیدهام را عوض کرد، اتفاقی که نادر و استثنایی است: اغلب دانشمندان به دنبال آن هستند که فرضیاتشان را اثبات کنند. و من عکس چیزی را که به آن باور داشتم، یافتم. پس از این ماجرا بود که ناچار شدم انتقادات انسانشناسان را دریافت کنم که به من ایراد میگرفتند که برای آنچه میگویم تحصیلات لازم را نکردهام.
نیکلا ژورنه: انسانشناسان به خصوص بر این نکته تاکید کردند که جوامع مورد مطالعه شما همگی کمابیش زیر نفوذ رسانههای جمعی بوده و از این نقطهنظر یکسان شده بودند. به این انتقاد چه پاسخی دادید؟
Forwarded from نوشته ها و فایلهای برگزیده ناصر فکوهی (Nasser Fakouhi)
پل اکمن: من شانس زیادی داشتم زیرا توانستم به گینه نو بروم. در سالهای دهه 1960 مردمان این منطقه هنوز بسیار منفرد بودند و هر کدام از آنها در گوشهای برای خودش زندگی میکرد. سه سال بعد از این سفر آنها دیگر شروع کرده بودند، به سینما رفتن. هیچ چیز به سرعت این جوامع تغییر نمیکرد. و برای من این واقعا آخرین شانس آزمایش بر موضوع بود. بعد از سفر دومم بود که نتیجهگیری خودم را کردم: لااقل در شش نوع عاطفه پایهای تمام جوامع مطالعه شده، حتی دورافتادهترین آنها از لحاظ فرهنگی، این عواطف به صورت یکسانی شناخته میشدند. این مشاهده بسیار شورانگیز بود، زیرا نتایج کاملا روشن بودند. و برای من مسئله تعیینکننده بود. هنوز برخی از کارهای این دوره هست که من به چاپ نرساندهام، برای نمونه مطالعهای بر مسئله درد انجام دادم . نمیخواهم بگویم که درد یک نوع عاطفه است اما ما شکل بیانی برای درد داریم که به نظر من جهانشمول میآید. همه چیز به نظرم در همین جهت قرار میگرفت.
میهمان امروز 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
Forwarded from Nasser
جُلگۀ گیلان در سپیده دَمِ تاریخ - انسانشناسی و فرهنگ
https://anthropologyandculture.com/%d8%ac%d9%84%da%af%db%80-%da%af%db%8c%d9%84%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b3%d9%be%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%af%d9%85-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/
https://anthropologyandculture.com/%d8%ac%d9%84%da%af%db%80-%da%af%db%8c%d9%84%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%b3%d9%be%db%8c%d8%af%d9%87-%d8%af%d9%85-%d8%aa%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%ae/
انسانشناسی و فرهنگ
جُلگۀ گیلان در سپیده دَمِ تاریخ
اشاره:یکی از پرسشهای اساسی در بررسیهای تاریخی گیلان این است که در سپیدهدم تاریخ یعنی زمانی که انسان در نواحی کوهپایه و کوهستان حضور داشت و در صدد آن بود تا به جلگۀ بسیار مرطوب و پوشیده از انبوه جنگلهای بارانی نفوذ کند، وضعیت جلگۀ گیلان از نظر زی
برنامه ازرا پاوند (1984) درباره جنگ ایران و اسرائیل: «آیا خاورمیانه جدیدی در راه است؟ » / 27 ژوئن 2025
پیوند به کانال فایلهای اجتماعی- فرهنگی برگزیده به زیان انگلیسی
https://www.group-telegram.com/iiacenglish/1151
پیوند به کانال فایلهای اجتماعی- فرهنگی برگزیده به زیان انگلیسی
https://www.group-telegram.com/iiacenglish/1151
Forwarded from ناصرفکوهی/ اپرا و موسیقی کلاسیک
جووانی باتیستا پرگولزی(۱۷۱۰ – ۱۷۳۶) نوازنده ویولن و ارگ و آهنگساز باروک ایتالیایی
پیوند در کانال اپرا و موسیقی کلاسیک / انسانشناسی و فرهنگ
https://www.group-telegram.com/iiacopera/25432
پیوند در کانال اپرا و موسیقی کلاسیک / انسانشناسی و فرهنگ
https://www.group-telegram.com/iiacopera/25432
Forwarded from موسیقی مردمی ایران و جهان / انسانشناسی و فرهنگ
دیوید وارن "دیو" بروبک (۱۹۲۰–۲۰۱۲) نوازنده پیانو و آهنگساز آمریکایی جاز
پیوند در کانال موسیقی مردمی ایران و جهان / انسانشناسی و فرهنگ
https://www.group-telegram.com/ethnicmusiciiac/3282
پیوند در کانال موسیقی مردمی ایران و جهان / انسانشناسی و فرهنگ
https://www.group-telegram.com/ethnicmusiciiac/3282