Telegram Group Search
Audio
این برنامۀ پرنیان، خانم زهرا زاهدی
تاریخ پخش: ۳۰ / ۴ / ۱۴۰۳

@sachak

@radio_dari
ما نسلی هستیم که فرصت نداشتیم زندگی را دور از فاجعه، جنگ و خبرهای فتح و سقوط در خاورمیانه تجربه کنیم. یا در دل حادثه بودیم یا در سایهٔ آن.
ما در جغرافیایی به دنیا آمدیم که کشتن صدها کودک بی‌گناه، به قدر گم شدن بچه‌گربه‌ای در آن‌سوی کره زمین اهمیت ندارد.
ما مردمانی هستیم که روح‌مان، خاطرات جمعی‌مان، کودکی‌هامان و حتی آرزوهایمان در حاشیه ماند. ما با تروماهای پیدا و پنهان زیست‌ایم و خود، روح‌ زخمی‌مان را تسلی دادیم.
اگر در بطن فاجعه بودیم یا دور از آن، شب‌ها و روزهامان در هیاهوی خبرهای ناگوار و فقدان‌های بی‌پایان به خون دل گذشت.
اگر دور بودیم، همزمان با «شکریه تبسم» سربریده شدیم، با «فرخنده» سنگ خوردیم، از «دهمزنگ» تا «ارگ» دویدیم و در هر انتحار بر تکه‌پاره‌های تن عزیزی گریستیم.
ما نسلی هستیم که حتی در سایهٔ صلح برای ذره‌ای «آزادی» جنگیدیم. برای سخن گفتن، برای اندیشیدن، برای دوام آوردن و برای «انسان» ماندن.
ما نسلی هستیم که سوژهٔ تیترهای خبری شدن، دستاویز بازی‌های روانی شدن، در میدان سیاست و دین معامله شدن و محو شدن هویت انسانی‌‌مان را دیدیم.
روح ما از کشیدن این بار گران، سنگین بود و ما آن‌ را در کلاس درس، صف نان، در اتوبوس و حتی در خلوت شبانه‌مان با خود حمل کردیم.
ما انسان‌های معمولیِ امروز از دل حادثه‌ها گذشتیم، به سقفی بالای سر و سفره‌ای ساده قناعت کردیم و امید داشتیم به روزهای خوب.
ما نسلی هستیم که پدر مادرهامان در حسرت رسیدن به آرامش و ثبات سوختند و آن روز نیامد که نیامد.
و ما زنده ماندیم و زنده‌ایم و حسرتی ازین بالاتر نخواهد بود که بمیریم و آن روز روشن هیچ نیاید...

#زهرا_زاهدی
@zahediz
Forwarded from نوروز
Balkh01_19-04_2025C.pdf
53 MB
بعد از ماه ها تلاش و همراهی و‌ همکاری جمع قابل توجهی از عزیزان شماره نخست فصلنامه بلخ منتشر شد.
نمیدانم این کار چند شماره دوام خواهد آورد، اما به نظرم در همین شماره مطالب ارزشمند فراوانی که ارزش خواندن دارند درج شده است. پس لطفا هم بخوانید، هم با انتشار و نقد آن مجموعه همکاران ما را در ارتقای کیفیت کار در شماره های پسین یاری کنید.
#دغدغه
#بلخ
👆در شماره نخست می‌خوانید:

🔹سخن سردبیر

🔹پرونده ویژه/ یادبود محمداعظم رهنورد زریاب به قلم محمدکاظم کاظمی، صادق دهقان، منوچهر فرادیس، یامان حکمت تقی‌آبادی،جواد خاوری و حسین حیدربیگی

🔹سلسه‌نشست تخصصی فصلنامهٔ بلخ/ نشست اول: ادبیات فارسی و جغرافیای افغانستان با سخن‌هایی از حسن صفرخانی، اسماعیل امینی، سیدمهدی زرقانی، محسن سعیدی، سیدابوطالب مظفری و سیدعسکر موسوی

🔹 ترجمه/ نگاهی به کانون‌های تمدن‌ساز، ترجمه سمیرا محمدی
تحصیل زنان و راهکارهای فرهنگی و مذهبی از بطن جامعهٔ افغانستان، ترجمه نازنین نظیفی

🔹 گپ‌وگفت/ گفت‌وگو با رضا امیرخانی نویسندهٔ کتاب جانستان کابلستان
گفت‌وگو با عارف جعفری شاعر، آهنگساز و خواننده

🔹کلمات: در قلمروی شعر و داستان افغانستان


🔹 رویدادها و تازه‌های فرهنگی

فصلنامه بلخ از همکاری و دریافت آثار شما استقبال می‌کند. آثار خود را به ایمیل فصلنامه ارسال کنید.‌
Balkh1403@gmail.com

تا زمان کامل شدن پایگاه‌های مجازی فصلنامه، دریافت نسخهٔ الکترونیک (pdf) از نشانی زیر امکان‌پذیر است:

https://www.group-telegram.com/norouz1979

@zahediz
Listen to فرشید کاکاوند و وحید تاج - مستی by به سبک درخت on #SoundCloud
https://soundcloud.com/hastonist/masti?p=a&c=0&si=c13508a21d884df08e68876171196ab3&utm_source=other&utm_medium=text&utm_campaign=social_sharing


آن‌که بی‌ باده کند جان مرا مست کجاست؟
@zahediz
تو هم شراب خودی، هم شراب‌خوارهٔ خود
سوای خون دلت در سبو چه می‌بینی؟

حسین منزوی
@zahediz
یک کلمهٔ آبی است
میان کلمات دیگر.

چهاردهم ماه است
میان
بیست و نُه شب دیگر.

این‌چنین است
محبوب!

می‌نویسم
و قلبم
مثل چشمه‌ای در کوه
می‌جوشد.

می‌نویسم
‌و عطر نارنج می‌شوم
در کوچهٔ زندگی.

می‌نویسم
و محبوبم را
از شعری به شعر دیگر
منتشر می‌کنم.

۱۲ بهمن ۱۴۰۳
#زهرا_زاهدی
@zahediz
بار اول
از کنار هم گذشتیم،
مثل مست‌ها که از همه چیز می‌گذرند.
در قلب تو فاخته‌ای می‌تپید
که رفتنی بود.

در خواب بعدی؛
صورتت خسته بود
صورتم خسته بود
غم با چاقویی کُند
روی زندگی‌‌مان خَش انداخته بود.
هیچ نمی‌گفتیم
و زبان به کارمان نمی‌آمد.

در خواب بعد؛
ترانه می‌خواندی برایم
و از زخم‌هایم خون می‌آمد.
پرنده‌های مرده‌ام را یافتم
و به خاک سپردم.

در خواب بعدی؛
برایت شعر می‌خواندم
و جای درد‌هایت را می‌دانستم.
به هم آمیخته بودیم
مثل باد در چمن‌زار
مثل غم‌ و شادی.

این‌بار خواب دیدم
شکوفهٔ نارنج هستیم
روی شاخه‌ای بلند.
کار ما این بود:
خیابان را مست کنیم
و پنجره‌های کور را
به سمت درختان بینا کنیم.

عزیزم
دستم را بگیر
می‌خواهم از خواب‌هایم
بیرون شوم
و با نفس‌هایت یکی شوم.
می‌خواهم ادامهٔ بیداری را
قمار بزنم.

#زهرا_زاهدی
@zahediz
اول رفیق ابرها بودم و آسمان
بعد رفیق پرنده‌ها و درخت.
بعد فکر کردم
باید صورت زمین را معنا کنم.

حالا سنگ براقی هستم
در کف رودخانه‌ای
و آب
بارها از سرم گذشته!

می‌بینی!
زندگی می‌تواند
به شکل‌های دیگری هم باشد.

حتی سنگی
که جهان را زیبا کند.

#زهرا_زاهدی
@zahediz
بخشی از من
با تو زندگی می‌کند
جایی که هیچ‌کس
با تو آنجا نیست.

بخشی از من،
که بستگانم نمی‌شناسند او را
دوستانم نمی‌شناسند
خودم نمی‌شناسم.
شادی و اندوهش
مثل برگ ریحان
تازه است.

بخشی از من
که می‌تواند روزنه‌ای باز کند
در صدایت
و تو را چون جنگلی در نور تکثیر کند در من.

بخشی از من
که می‌تواند
دست‌هایت را بفهمد
خراش‌هایت را ببوسد
موهای سفیدت را دوست بدارد
و کلماتش را به نامت کند‌

بخشی از من
می‌خواهد خانهٔ تو باشد،
شراب تو باشد،
درخت توت باشد برایت.
می‌خواهد تو را
چون دمنوش آویشن
سَر بکشد از درد.

می‌خواستم از تو بگذرم،
اما اعتراف می‌کنم
بخشی از من
مدت‌هاست به خودم خیانت می‌کند.

#زهرا_زاهدی

@zahediz
در قیامت، چون نمازها را بیارند، در ترازو نهند.
و روزه‌ها را و صدقه‌ها را هم‌چنین.
اما چون محبت را بیارند،
محبت در ترازو نگنجد،
پس اصل محبت است.
اکنون، چون در خود محبت می‌بینی،
آن را بیفزای تا افزون شود!

#فیه‌مافیه
#مولانا
@zahediz
حق صحبت و نان و نمک را نگاه باید داشت.

تاریخ بیهقی

#تاریخ_بیهقی

@zahediz
حق صحبت و نان و نمک

حق صحبت
: مصاحبت، هم‌نشینی و وفاداری.

«حق صحبت» در ادبیات کهن، هم‌ترازو با «حق نان و نمک» است. یعنی؛ حرمتِ گفت‌وگو و همراهی را پاس داشتن.

سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری
که حقّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
حافظ

از برای حق صحبت سال‌ها
بازگو حالی از آن خوش‌حال‌ها
مولانا

گفت‌وگوی رستم و اسفندیار و امتناع اسفندیار از مهمان شدن برای جلوگیری از شکستن حق نان و نمک بر سفرهٔ رستم:
یکی آنکه گر با تو جنگ آوردم
به پرخاش خوی پلنگ آورم
فرامش کنم مهر نان و نمک
ز پاکی نژاد اندر آرم به شک
شاهنامه

داستان فرود سیاووش:
مرا با تو نان و نمک خوردن است
نشستن همان مهر پروردن است
شاهنامه

حق صحبت و نان و نمک را نگاه باید داشت.
تاریخ بیهقی


با ادبیات بیاموزیم.☘️

@zahediz
- و گفت: نماز و روزه بزرگ است، لیک کبر و حسد و حرص از دل بیرون کردن، نیکوتر است.

ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی
تذکرة‌‌الاولیاء
عطار
@zahediz
به تکلّم، به تبسّم، به خموشی، به نگاه...
می‌توان برد به هر شیوه دل آسان از دست!

کلیم کاشانی
@Zahediz
زکات لعل لبت را بسی طلبکارند
میان این همه خواهندگان به من چه رسد؟

سعدی
@zahediz
از آن روز
دست‌هایم را به گل‌ها تعارف می‌کنم
به گنجشک‌ها دانه می‌دهم
و هواپیماها را می‌شمارم

از آن روز که خواستم
زخم‌هایم را زنده کنم
و دوستت بدارم

اگر صدای تو نبود
جهانم دریا نداشت
و تاکستان خالی از انگور بودم

صدای تو
آویشن کوهی است در نفس‌هایم.
صدایت
باران بهار است بر بوتهٔ نعنا.

حالا
مرا تماشا کن
بارور از آفتاب و شعرم
زیبا و عطرآگین چون شکوفهٔ پرتقال!

#زهرا_زاهدی

@zahediz
To Vals Tou Gamou
Eleni Karaindrou
خاطر نرود جایی...
☘️
@zahediz
2025/03/13 03:09:05

❌Photos not found?❌Click here to update cache.


Back to Top
HTML Embed Code: