Telegram Group Search
ارائه‌ نویسنده این کانال در گردهمایی فروم ساسانیان در لیل (فرانسه).
نسخۀ منداییِ انجیلِ یوحنا. چارلز هابِرل و جیمز مک‌گراث. 2019.

آثار مکتوب مندایی‌ها که در جنوبِ خوزستان و جنوبِ عراق می‌زیند، بسیار دیرهنگام مورد ترجمه و بحث پژوهشگران خارجی قرار گرفته است. منداییان به عنوان شاخه‌ای مستقل از گنوسی‌های دورۀ پسین‌باستان، شناخته می‌شده‌اند. تا حدود زیادی همچون مانویان، آنان نیز گاه توسط دیگران فرقه‌ای مسیحی دانسته شده و توسطِ خود مسیحیان خارج از دین و منحرف!

چارلز هابِرل متخصص زبان‌های سامی از دانشگاه نیوجرزی آمریکا، پیش از این با مطالعۀ گویش نوآرامیِ منداییانِ خرمشهر و ترجمۀ کتابِ گنجِ بزرگ (گَنزَه رَبا، یا کتابِ بزرگ یا کتابِ آدم) از مهمترین کتابهای منداییان شناخته شده بود.
#معرفی_کتاب
نامۀ شاهان و توضیحِ این جهان: تاریخی جهانی از اواخرِ دورۀ ساسانی. چارلز هابِرل. 2023.

این اثر کمترشناخته‌شدۀ مندایی که به یحیی سام بن سروان منسوب است، شامل چهار بخش است. ترگوم یا تفسیرِ چند قطعۀ کتاب مقدس یهود، فهرستی از شاهان که با فهرستِ بندهشِ ایرانی و یادگار جاماسپی هماهنگی دارد، یک رویدادنامۀ سالیانه که از مرگ اسکندر در 322 آغاز می‌گردد و نهایتا یک متنِ پیشگویانۀ آخرالزمانی.

نکتۀ جالب برای علاقه‌مندانِ مسالۀ تاریخنگاری در ایران پیش از اسلام و مساله خداینامه این است که اگر پیشنهاداتِ هابِرل را بپذیریم که این اثر پیش از مرگِ شیرویه به صورت قطعی نگاشته شده، وجودِ تاریخنگاری ایرانی در دورۀ ساسانی اثبات می‌گردد. پیش از این نُلدکه اشاره این متن به توانگرشدنِ عربها را با برآمدن اسلام یکی گرفته بود. ولی هابِرل نشان می‌دهد که منظورِ متن از پادشاهیِ عربها نوعی از استقلال و به رسمیت‌شناخته‌شدنِ ملوکِ حیره توسطِ ساسانیان از 528 میلادی است و منظور متن از سقوط عربها، سقوط پادشاهی حیره به دست خسرو پرویز است و نه پیشگویی برای سقوط مسلمانان.
#معرفی_کتاب
چرا علم ترجمه میشود؟ اسنادی از دوران باستان تا قرن شانزدهم در غرب تاریخی (بلخ تا اطلس). به کوشش دیمیتری گوتاس. ۲۰۲۲

به گمان نویسندگان این مجموعه، "غرب تاریخی" (غرب ژئوپلتیک و شرق نزدیک) به توسط ترجمه در طول تاریخ به یکدیگر گره خورده بود و میراث مشترک این حوزه تمدنی بود که به تولید و گسترش و پیشرفت علم کمک کرد و پایه رنسانس را نهاد. از ترجمه به یونانی باستان دوره کلاسیک چیز زیادی نمیدانیم ولی نویسندگان این اثر اسنادی را جمع‌آوری کرده‌اند که شواهدی داخلی از گزارش‌ها در مورد ترجمه از یونانی به زبانهای گوناگون مانند سریانی و عبری و عربی و فارسی و لاتینی و به یونانی در دوره میانه در بیزانس گرد می‌آورد و نیز انگیزه‌ها و اهداف ترجمه‌ها در این دوره‌ها را می‌کاود.

محسن ذاکری پژوهشگر ایرانی که دیروز دار فانی را بدرود گفت، از همکاران این پروژه بود و مقاله‌ای در آن نوشت درباره نهضت ترجمه ایران از دوره ساسانی تا اسلامی زیر عنوان "ترجمه از یونانی به فارسی میانه، به عنوان بازگرداندن دانش به جای خود".
#معرفی_کتاب
پایان امپراتوری‌ها. میشاییل گهلر، روبرت رولینگر، فیلیپ اشتروبل. 2022.

یکی دیگر از پروژه‌های محیرالعقول، کتابی شامل 30 مقاله از 30 پژوهشگر که بیشتر آنها احتمالا حتی همدیگر را ندیده‌اند، چون موضوعاتشان تاریخی به وسعت چند هزار سال از اَکَد تا حمله هواداران ترامپ به کنگره در ژانویه 2021 را دربر می‌گیرد. رویکرد این پروژه بررسی پایانِ امپراتوری‌ها است. یعنی تاریخ گلوبال در یک زاویۀ دیدِ بلندمدت longue durée.

به این ترتیب درحالیکه از پژوهشگرانِ حوزه باستان خواسته شده تا مثلا چرایی و چگونگیِ سقوطِ شاهنشاهی‌های باستانیِ ایرانی چون هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان بررسی شود، از پژوهشگران دیگری خواسته‌اند تا همین پرسش را دربارۀ سقوط امپراتوری هابسبورگ یا ناپلئون در فرانسه پاسخ دهند. حتی پایانِ اعلام‌نشدۀ امپراتوریِ بریتانیا نیز بررسی شده و به پایانِ هنوز نیامدۀ ابرقدرتیِ آمریکا (تحت عنوان امپراتوری!) نیز پرداخته شده است. روشن نیست که آیا ترتیب‌دهندگانِ این پروژه به سبکِ منسوخِ تویین‌بی و دیگران به دنبال فرمولی برای عمرِ تمدن‌ها میگشته‌اند یا خیر؟
#معرفی_کتاب
پسین‌باستان _ بهرام روشن‌ضمیر
پایان امپراتوری‌ها. میشاییل گهلر، روبرت رولینگر، فیلیپ اشتروبل. 2022. یکی دیگر از پروژه‌های محیرالعقول، کتابی شامل 30 مقاله از 30 پژوهشگر که بیشتر آنها احتمالا حتی همدیگر را ندیده‌اند، چون موضوعاتشان تاریخی به وسعت چند هزار سال از اَکَد تا حمله هواداران…
🔖 با این همه، این کتاب عاری از نکات سودمند نیست. چنانکه سرپرستان کتاب در مقدمه توضیح می‌دهند باید تفاوت نهاد میانِ سقوط یا فروپاشی از یکسو و انحطاط یا زوال از سوی دیگر. چنانکه توضیح داده می‌شود همه قدرت‌های تاریخی به یک شکل و یک دلیل فرونیوفتادند. برخی دچار زوالی طولانی‌مدت شدند و نهایتا تیر خلاصی به آنان زده شد، ولی برخی در مدتی کوتاه به دلیل یک رخدادِ سیاسی-نظامی جای خود را به نظمِ دیگری دادند. از منظری دیگر می‌توان هر نقطۀ عطفی را به لحاظ تاریخِ سیاسی یک پایان دانست و از بُعدِ تاریخ اجتماعی و فرهنگی قائل به یک دورۀ گذار و انتقالی شد که در آن تبدیل و تحول و نه پایان، رخ داده است.

به ویژه مهم برای تاریخ ایران، مساله سرنگونیِ شاهنشاهی‌های باستانی ایران است. رولینگر در بخشِ هخامنشی توضیح می‌دهد که امروزه نظریاتِ انحطاط هخامنشی مردود شده است. با این‌حال او تاکید می‌کند که نیمۀ دومِ دورۀ هخامنشی دورانِ ضعیف‌تر آنان بود (هرچند نه انحطاط). بخش سرنگونی اشکانیان را رحیم شایگان نوشته است. او همچون بقیه آثار خود در اینجا نیز نکات نوین و کمتر توجه‌شده‌ و بحرانی در مسائل اشکانیان را - بر پایۀ همان روشِ همیشگی‌اش یعنی رویکرد وسیع و گسترده به‌ویژه در تطبیق و مقایسه اشکانیان و ساسانیان - واکاوی می‌کند. با اینحال دلیل چندان قانع‌کننده‌ای برای سرنگونیِ اشکانیان نمی‌یابد و بیشتر بر تداوم و تحولِ ساختارِ پارتی به ساسانی و بهره‌گیری اردشیر بابکان از دستاوردهای پیشین تاکید می‌کند. این استدلال هرچند جالب است ولی به لحاظ تاریخی چندان پذیرفتنی نیست. چه، با این حساب باید گفت اسکندر نیز همچون اردشیر بابکان به محض جلوس بر تخت دست به لشکرکشی‌های بزرگ و خطرناک زد. مسلمانان نیز پس از هر فتحی چه در ایران و چه در بیزانس بی‌درنگ عزم لشکرکشیِ نوین می‌کردند. بنابراین اینکه اردشیر بابکان بلافاصله پس از شکست دادنِ اشکانیان به جنگ روم رفت، به خودیِ خود ثابت نمی‌کند که اشکانیان لوله توپ را پر کرده بودند و ساسانیان فقط فرمان شلیک صادر کردند.

در بخش ساسانیان، تورج دریایی که از زمان تزِ دکتری به مسالۀ فروپاشیِ ساسانیان پرداخته بود، یکبار دیگر به این ماجرای هنوز حل‌نشده برای ایرانیان برمی‌گردد. او ضمن انتقاد از رویکردهای اسلامگرایانه و چپ‌گرایانه در آثار فارسی معاصر (شریعتی، مطهری، زرینکوب) و نیز آثار پژوهشگران شوروی سابق، اتهام انحطاط و ضعف داخلی ساسانیان را انکار کرده و دلیل اصلی را حمله خارجی می‌گیرد. دریایی با تکیه بر پژوهشهای جیمز هوارد-جانستون در پاسخ به زیو روبین و ریچارد فرای، اصلاحات انوشیروان و قباد را کارآمد می‌داند و ایران ساسانی را در اوج قدرت در نظر میگیرد که با بداقبالی‌های سیاسی، اقلیمی، همه‌گیری (پاندمی) و غیره در بدترین زمان ممکن یعنی حمله عرب‌ها روبرو می‌شود. با اینحال در مجموع این مقاله پاسخگوی پرسشهای هر روزۀ ایرانیان از هر متخصصِ دورۀ باستان دربارۀ چرایی و چگونگی سقوط ساسانیان نیست و دریایی در بیشتر مقالۀ خود به توصیفِ وضعیتِ ساسانیان در سالهای پایانی می‌پردازد. این را باید افزود که در موردِ چرایی شکست‌ِ بیزانس از عرب‌های مسلمان نیز معمولا پاسخ قانع‌کنندۀ تمام‌عیاری وجود ندارد و نویسندۀ فصل مربوط به بیزانس هنینگ بورم نیز دلایل آن را "هنوز نامشخص" اعلام میکند.

نکتۀ دیگری که برایم جالب بود این که نویسندۀ مقالۀ سقوط روم نوشته بود که کمتر امپراتوریِ دیگری وجود دارد که همگان آن را با سقوطش بشناسند و تاریخش را از سرنگونی‌اش روایت کنند! گویا نویسنده اطلاعی از ساسانیان ندارد که معمولا همیشه چه علاقه‌مندانش و چه منتقدانش روایتِ خود از آن را از پایان و سقوطش آغاز می‌کنند. در واقع می‌‌توان گفت در مواردی که یک دورۀ تاریخی در عین تمام شدن در اذهان پایان نپذیرفته و در نتیجه رمانتیک و نوستالژیک می‌شود، برای آیندگان همراه با آه و افسوس بر پایانِ شکوه و جلالش به خاطر می‌ماند. روم برای غرب و ساسانیان برای ایران چنین حالتی دارند. چون هر دو در عین اینکه سده‌هاست به پایان آمده‌اند ولی هم یاد و خاطره‌شان ماندگار بوده و هم بخشی از سنت‌هایشان متداوم تا امروز، یا دستکم تا پایانِ دورۀ پیشامدرن.
#معرفی_کتاب
در مجله‌ای موسوم به "ایران بزرگ فرهنگی"، مقاله‌ای از فیلسوفِ آلمانی هِردِر ترجمه شده است که در آن مترجم عنوان را از سرزمینِ پدری به سرزمینِ مادری تغییر داده است و بعد برای اثبات در یادداشت‌های پایانی متن چنین نوشته شده: "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین مادری » را به کار میبریم تا «سرزمین پدری» و این به دلیل رسوب پدرسالاری یا مادرسالاری در منشأهای زبان است. در لاتین، وطن با پدر گره میخورد و در زبان فارسی با مادر. لذا ما از گرته برداری می پرهیزیم و از اینجا به بعد از کلمۀ «سرزمین مادری » و گاهی «مام میهن » استفاده میکنیم.

نیز برای اثبات حقانیتِ سخن دو نقاشی از دورۀ پهلوی هم نیز به صفحه پیوست شده تا ثابت شود که سرزمینِ پدری در فارسی غلط و سرزمینِ مادری درست است.

نقد در ادامه ...
پسین‌باستان _ بهرام روشن‌ضمیر
در مجله‌ای موسوم به "ایران بزرگ فرهنگی"، مقاله‌ای از فیلسوفِ آلمانی هِردِر ترجمه شده است که در آن مترجم عنوان را از سرزمینِ پدری به سرزمینِ مادری تغییر داده است و بعد برای اثبات در یادداشت‌های پایانی متن چنین نوشته شده: "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین…
🔴 فارغ از اینکه این ادعا که "در زبان فارسی ما بیشتر کلمۀ «سرزمین مادری » را به کار میبریم تا «سرزمین پدری» و این به دلیل رسوب پدرسالاری یا مادرسالاری در منشأهای زبان است." را چه کسی ثابت کرده و اگر هم بیشتر است، از کی بیشتر بودن به معنای حقانیت است و فارغ از اینکه این "ما"ی مجله به کی برمیگردد و مترجم (آقای اشکان امیدوار کی‌اند؟)، بگویم که به جای این همه تلاش و مجاهدت بیجا کافی بود اندکی تامل گردد که Fatherland یا سرزمین پدری به معنای مذکر و مرد و پدر بودن سرزمین نیست که بگوییم در فرهنگ ایرانی نه به واسطه دو نقاشیِ دورۀ پهلوی، که به واسطۀ سپنتاآرمئیتی یا سپندارمذ ایزدِ زمین، زمین جنسیتی زنانه و نقشی مادرانه دارد و آسمان مردانه و پدرانه. قضیه به این سادگی حل میشود که بدانیم "سرزمینِ پدری" یعنی سرزمینی که از پدر به ما رسیده. یعنی ملکِ پدری، یعنی خانۀ پدری.

تاکید بر سرزمینِ پدری یعنی تاکید بر میراث و از آنجا که باز بر خلافِ ادعای مترجم، فرهنگ ایرانی و زبان فارسی هیچ نشانۀ خاصی از مادرسالاری نشان نداده که قائل به میراث از مادر شویم، نتیجه می‌شود که عزیزان کلا ره به خطا رفته‌اند. حتی حدس می‌زنم کلا این مقاله را از مرحوم مغفورِ هِردِر بیچاره انتخاب کرده‌اند تا ثابت کنند که بر خلافِ غربِ پدرسالار، ما مادرسالاریم!

جالب اینکه در اسطوره‌شناسی غربی نیز ایزدِ زمین گایا، در یونان و Terra Mater در روم زنانه است و اصطلاح Mother Earth معادل انگلیسی آنها و هیچ تفاوت تعیین‌کننده‌ای در این زمینه بین ایران و غرب نیست و ما ایرانیان مبتکرِ زنانگی زمین و سرزمین نیستیم و فمنیسم از ایران نیاغازیده است. نتیجه اینکه اگر جوگیری‌های سیاسی دو سال پیش فروکش کرده باشد، امیدوارم به زبان و فرهنگ خود و دیگران رحم کنیم و اجازه بدهیم که همچنان میراث و ارث در شکلِ مفهومی و تاریخیِ خودش (و نه البته در حقوق عینی) امری پدرتبارانه بماند. از این رو اگر عزیزان اجازه بفرمایند ایران، سرزمین پدریِ ماست. یعنی میراث ماست. این تناقضی با اینکه "ایران" مادرِ ماست و آن را مامِ میهن و ایران‌بانو می‌نامیم و نام دخترانمان را ایران می‌گذاریم ندارد. نیز، هیچ ربطی به اختلاف فرهنگی هم ندارد. تا جایی که می‌دانم جنسیتِ فرانسه هم برای فرانسویان زنانه است و نمادِ مدرن‌اش هم شمایل یک خانم به نام ماریَن. اما همین فرانسویان به کشورشان به مثابه یک ملک و دارایی متعلق به ملت میگویند patrie که از pater لاتین به معنای پدر می‌آید.

از این رو در بحثِ فلسفی-سیاسی که سخن بر سرِ میراثِ ملی است، اصطلاح مناسب همان سرزمینِ پدری هماهنگ با همه زبانهای متمدن خواهد بود.

ناگفته نماند که Motherland یا Mainland یک مفهوم جغرافیایی دیگر است که ربطی به بحث فلسفی ندارد و برای اشاره به بخشِ اصلی یک کشور در برابرِ جزایرِ اقماریِ تابعۀ آن کشور گفته می‌شود.
این هم برای اتمام بحث. دو نقاشی معروف قرن نوزدهمی فرانسه. سمت چپ تابلویی با عنوان "آزادی راهبرِ مردم"، اثر دولاکروا و دومی تابلوی "فرانسه روشنی‌بخشِ جهان" اثر آنژ-لویی ژانت. اولی در جریان انقلاب 1830 و دومی در جریان 1848 کشیده شدند و تقریبا می‌توان تردید نداشت که نقاشی‌های دورۀ پهلوی که موردِ استفاده در مقالۀ بالا بودند، اقتباسی از این آثار بودند و نه برآمده از فرهنگِ ایرانی. ولی در هر صورت فرقی در اصل ماجرا ندارد و معمولا در فرهنگ‌ها زمین و سرزمینِ جنسیتی زنانه و نقشی مادرانه دارد. وراثت بحثِ دیگری‌ست و در ملل متمدن پدرانه بوده است.
منبع‌شناسی مطالعات اشکانی
دکتر رضا اردو

نشست مجازی بنیاد فرهنگ ایران و انیران باستان
🔶🔸 کارگاه آنلاین_آفلاین: ادبیات روایی مسیحی در دورۀ ساسانی

آموزگار: بهرام روشن‌ضمیر

یک‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ تا ۲۰

تاریخ شروع:  ۲۲ مهر ۱۴۰۳
تعداد جلسات:    ۸ نشست

شهریه:                   ۶۰۰/۰۰۰تومان
برای ایرانیان خارج از کشور ۱.۲۰۰.۰۰۰ تومان

بهرام روشن‌ضمیر، دانشجوی دکتری در رشتۀ تاریخِ شرقِ نزدیک در دورۀ پسین‌باستان در مدرسۀ مطالعاتِ عالیِ پاریس، بخشِ مطالعاتِ دینی است. از سال 2021 او پژوهشهایش را در قالبِ پژوهشکدۀ مطالعاتِ یکتاپرستی وابسته به مرکز ملیِ تحقیقاتِ علمیِ فرانسه آغاز کرده است. پایان‌نامۀ او بر موضوعِ انگارۀ دینِ زردشتی در دورۀ ساسانی بر پایۀ متون شهادتنامه‌های سریانیِ ایران تمرکز دارد. او مقالاتی چند دربارۀ انگارۀ ایران و ایرانیان در منابعِ یونانی-رومی-مسیحی نوشته است.

نام‌نویسی دوره و پشتیبانی:

واتساپ👇
wa.me/+989392272028

تلگرام👇
www.group-telegram.com/+989392272028



@associationofiranianlanguages
دربارۀ کارگاه:
مسیحیت و مسیحیان در ایرانِ ساسانی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بودند. این بزرگترین ااقلیتِ دینیِ به رسمیت‌شناخته‌شدۀ دولتِ ساسانیان اغلب در مراکز جمعیتی بزرگ کشور به‌ویژه در غربِ شاهنشاهی می‌زیستند و سنت‌‌های ادبیاتِ مکتوب از فرهنگ‌های بسیار کهنِ میانرودانی و سپس فرهنگ یونانی-رومی به آنان ارث رسیده بود. در این میان برخی از مسیحیانِ ساسانی در زمره اقوامی بودند که در دو طرفِ مرزِ ایران و روم (بیزانس) پراکنده بودند و این درهم‌تنیدگیِ ادبیاتِ آنان با غرب را بیشتر می‌کرد. از همین روست که اگرچه از قرن 19 اهمیت مسیحیتِ شرقی (غیر یونانی) و ادبیاتِ آن روشن شده است، اما معمولا برای مطالعاتِ ساسانی (به خصوص در درونِ ایران) این ادبیات با برچسبِ "خارجی" و "بیرونی" مورد بی‌توجهی قرار گرفته است.

در این دوره هشت جلسه‌ای، نخستِ ویژگی‌های دینی، فرهنگی، و اجتماعیِ جامعۀ مسیحیِ ساسانی شناخته شده و سپس سبک‌های گوناگون ادبیاتِ رواییِ مسیحیان، به‌ویژه شهادتنامه‌های سریانی و پیوندِ آنان با ابعادِ گوناگونِ ایرانِ ساسانی بررسی می‌گردد.
SHC_Volume 13_Issue 2_Pages 231-257.pdf
347.2 KB
چند لایه بودن مفهوم شهر در دورۀ ساسانی (مقاله مستخرج از رساله دکتری)
امید غیاثی
روزبه زرینکوب
—————————————
در دوره ساساني شهرهاي بسياري ساخته و يا نوسازي شد و مورخان سده هاي نخستين اسلامي شهرسازي را از ويژگي هاي بنيادين شاهان ساساني برشمرده اند. از آغاز دوره ساساني و با روي كار آمدن شاهاني مانند اردشير بابكان و شاپور يكم روند شهرسازي آغاز شد و تا پايان دوره ساساني و پيش از تلاطم هاي سياسي ناشي از قتل خسرو پرويز مي توان اين روند را دنبال كرد. دربارة شهرهاي ساساني پژوهش هايي انجام گرفته است، اما بيشتر پژوهش ها ، در برقراري نسبت ميان امر اجتماعي ناشي از وجود عيني شهرها در بستر تاريخ دوره ساساني از يكسو، و جهان مفهومي مردم ايران در دوره ساساني درباره شهرنشيني از سوي ديگر، به عنوان مسئله تحقيق، توفيق چنداني نيافته اند. اين پژوهش سعي بر آن دارد تا با تكيه بر روش تاريخ مفهومي، نسبت ميان بستر اجتماعي در تاريخ دوره ساساني و درك ايرانيان از شهر به عنوان سكونتگاهي متمايز را به مسئله بدل كرده و نشان دهد كه چگونه چندين لايه معنايي در پايان دوره ساساني در اين مفهوم انباشته شده بود.
بیچاره ایرانیکا! بیچاره ایرانی‌ها!

یاد یارشاطر گرامی باد.

خانم پروانه پورشریعتی در مقاله «کارن» در ایرانیکا ادعا کرده که تحقیقات جدید کارکرد و بهره‌وری اصلاحات خسرو انوشیروان را زیر سوال برده! بعد ارجاع داده به مقاله ۲۲ سال پیش از خودش از زییو روبین! درحالیکه در همان ۲۲ سال که خانم پورشریعتی از تحقیقات در حوزه مغولها و عربهای خراسان ناگهان در قامت یک ساسانی‌پژوه قد علم کردند، نه فقط کسی از ساسانی‌شناسان و بیزانس‌شناسان فرضیات روبین را نپذیرفت که محققانی بسیار سطح بالاتر چون جیمز هوارد-جانستون آنرا رد کردند! ولی استاد تاریخ کالج پلی‌تکنیک نیویورک که به مهندسان آمریکایی سقوط ساسانیان را تدریس می‌کند (تا قبل از تورج دریایی اسم ساسانیان به گوش هیچ آمریکایی نخورده بود) نولدکه و کریستن‌سن و تومانوف و لوکونین را دیده و ارجاع داده ‌ولی هوارد-جانستون و دریایی را ندیده تا کارن را پارتی و اشکانی کند و ساسانیان و انوشیروان را شکست‌خورده!

مورد ایشان استثنایی نیست. اتفاقا دنیای امروز دنیای سنگ انداختن در چاه است. معروفیت یک‌شبه و بعد بازی با الفاظ و غوغاسالاری زن بودن و زندیق بودن و ننه‌من غریبم.
با خبر شدم (دنیا کوچک است و جهان مطالعاتِ ایرانی خیلی کوچک) که یکی از اهالی تاریخ فرموده‌اند که غرض‌ورزی شخصی و حسرت‌مندی در یادداشت پیشینِ من آشکار و آبشخور آن هم از نظر ایشان روشن است. بعد توصیه فرمودند که اگر دغدغه علمی دارم مقاله ای در رد نظریات پورشریعتی در یک مجله معتبر ارائه کنم تا شاید من هم به یک دانشگاه پلی تکنیک در امریکا راهی پیدا کنم!

——————————————-
کسانی که من را می‌شناسند می‌دانند اخلاقم غرض‌ورزی شخصی نیست. دغدغۀ ایران و علم دارم و چیزی بر ضدِ این دو اذیتم میکند، خواه از خانواده و خون و رگم باشد خواه کسی که جز نامی از او ندانم. در این مورد یعنی خانم دکتر پورشریعتی، ایشان را یک بار از نزدیک دیدم و در آن بار هم جز سلام و احوال‌پرسی سخنی نداشتیم و این مساله تا امروز ادامه یافته است و ما هیچ مراودۀ مثبت یا منفی با یکدیگر نداشتیم. ولی تا آنجا که از دور دیدم و شنیدم، خانمی بسیار خانم (Lady به قول انگلیسی‌زبانان) اند، بسیار محترم و مودب. اما شوربختانه ما در این حوزه عینک دیگری داریم و آن علم و دانش است. اگر هم به اخلاقیات یکدیگر بنگریم منظورمان اخلاق آکادمیک و علمی است. یعنی مثلا از یکدیگر سرقت ادبی نکنیم، یا چیزی را به همدیگر نسبت ندهیم که نباشد! جز این دیگر گمان ندارم که موردِ دیگری باشد. دستکم من در ایران و در اروپا چیز دیگری یاد نگرفتم. هر چه هست، نقدِ خانمِ دکتر پورشریعتی بدون هیچ رودربایستی به شرطی که به ایشان چیزی نسبت ندهیم که غلط باشد، هیچ اشکالی نمی‌تواند داشته باشد. اما در عوض، بدبختانه نه خودِ ایشان و نه هوادارانِ ایشان اصلا تابِ این رفتارِ معمول و معقولِ آکادمیک را ندارند و بیشتر به سبکِ مکتب‌خانه‌های عهد قجری، خود را در جایگاهِ ملا و مرشد نشانده و ما را هم پای منبر، و رابطه هم باید به‌به‌ گفتن به سبکِ بزِ اخفش باشد!

خیر! مدینۀ فاضلۀ قاجاریِ عزیزان دیرگاهی‌ست به تاریخ و حتی شاید به باستانشناسی سپرده شده. خانم پورشریعتی از همان ابتدا از مسیری غیر شفاف و غیرمعتبر به سیستمِ آکادمیک وارد شدند. کسی ایشان را در حوزۀ مطالعات ایرانِ باستان تا قبل از انتشار کتابشان نمی‌شناخت. کتاب هم که از تقریبا تمامِ متخصصان امتیاز منفی گرفت! با اینحال ایشان سر از ایرانیکای یتیم‌شده در میاورند و در آنجا بر خلافِ روالِ دانشنامه‌نویسی (که نویسندگانِ دانشنامه‌های ایرانی و فارسی، حتی اسلامی و مذهبی ایران هم آنرا می‌دانند)، نظریاتِ شخصی‌ و سلیقه‌ای‌شان را وارد می‌کنند. قرار است دربارۀ خاندانِ کارن اطلاعاتِ دانشنامه‌ای به مخاطب بدهند، ولی با سواستفاده از این مجال، فرضیاتِ تاییدنشده‌شان را در محوریت قرار می‌دهند! هیچ چیزِ خانم پورشریعتیِ عزیز، در یک فضای آکادمیک نرمال نیست. این را همه در محافلِ علمی می‌دانند ولی به محض اینکه در فارسی کسی می‌خواهد چیزی بگوید، همچنانکه در همان یادداشتِ قبلی گفتم "ننه‌من‌غریبم‌بازی" شروع می‌شد.

کتابِ اصلی خانم پورشریعتی بیش از آنچه که باید نقد گرفته در همان سالهای اول. بعد از آن به درستی و به حق توسط متخصصان نادیده‌ انگاشته می‌شوند. منتها در ایران به دلیلِ دعواها و جناح‌بندی‌ها عده‌ای با ایشان متحدشده‌اند و عده‌ای هم از فرضیاتِ ویرانگرِ ایشان در جهت منافعِ ضدِ ایرانی خود بهره می‌جویند. در این کانال من در چند یادداشت ایشان را نقد کرده‌ام. مجلۀ علمی معتبر برای نقدِ آرای خانم پورشریعتی نیست. برای مقولات مهم‌تری است. همین یادداشت تلگرامی هم زیاده‌عرضی است و معمولا واکنشِ همکاران به من این است: "ولش کن بابا حوصله داری‌ تو هم!"

بنابراین جسارتا خدمت آن عزیزی که فرمودند من غرض‌ورزی و حسرت‌مندی دارم، باید بگویم احتمال قریب به یقین این شمایید که به دلیل روابطتان آمدید خودشیرینی کنید. وگرنه بعید می‌دانم چیزی از ساسانیان و کارِن بدانید. به همان بررسی مناسباتِ ایران و کانادا بپردازید اقرب به صواب خواهد بود.

ضمنا، البته که من حسرتِ نوشتن در ایرانیکا و استادیِ دانشگاه‌های "مربوط" به ایرانشناسی را دارم، ولی در کل خودم انتخاب کردم تا واردِ لابی‌ها نشوم. جایگاه و درآمد را دوست‌ دارم ولی صداقت و شفافیت و استقلالِ رای، و از همه بالاتر حسِ سربازِ بودن برای ایران و وفادار بودن به علم و داشتنِ تعصبِ دیسیپلینی و آکادمیک بر حوزه مطالعاتِ باستانیِ ایران را دوست‌تر دارم. این دو سه روز می‌گذرد و نام و ننگ می‌ماند.

والسلام
آن دوست محترم فرموده بودند که فلانی (من) اگر غرض شخصی ندارد و کارش علمی است مقاله بنویسد و نقد کند. یادم به این قسمت از مقاله‌ای که اخیرا از من منتشر شده افتاد که در آن به آرای خانم پورشریعتی اشاره کردم و به بررسی و تحلیل و چرایی شکل‌گیری این گونه نظریات پرداختم. این تحقیق برآمده از پایان‌نامه من شش سال پیش در دانشگاه تهران است که دو سال پیش در همایش پژوهشگاه علوم انسانی ارائه شد و سپس در کتاب آثار منتخب این همایش چاپ شد و سپس نسخه به‌روزگشته در مجله جهان اشراقی چاپ شده است.
2024/09/21 16:57:30
Back to Top
HTML Embed Code: