Telegram Group & Telegram Channel
«انقلابی که دزدیده نشد»


انقلاب ۵۷ انقلابی است که دزدیده نشد؛ برخلاف ادعاهای برخی از جناح‌های جامانده، طردشده و حذف‌شدۀ آن. انقلاب دزدیده نشد، بلکه هر کسی از ظن خود یار آن شده بود، بی‌آنکه حتی خود دقیق بداند چه می‌خواهد، و از این مهمتر: بدون اینکه بداند به چه چیز می‌توان رسید. آرمانشهرهای مبهمی در ذهن بخش عمدۀ انقلابی‌ها بود، بدون اینکه چیز زیادی از مدیریت واقعیت و محدودیت‌های عینیِ کشورداری بدانند. در نتیجه وقتی شور و هیجان رفت و گرد و خاک فروپاشی بزرگ فرونشست، واقعیت مانند صخره‌ای مهیب از زیر مه بیرون آمد. وضعیت وقتی بدتر شد که گمان می‌کردند مشکل «کمبودِ شور» است؛ پس دقیقاً در آتش همان چیزی می‌دمیدند که باعث می‌شد اذهان واقعیت‌گریزتر شود، به جای آنکه بکوشند واقعیت را بفهمند و به حد توان آن را مدیریت کنند ــ و البته هر جا چنین اتفاقی می‌افتاد، رجعتی به سیاست‌های پیش از انقلاب صورت می‌گرفت و مشخص می‌شد همان شیوه‌های مدیریتی که وجود داشت، بهترین روش‌های میسر برای معضلات بود ــ چنان که پس از جنگ همۀ آن دولتی‌سازی‌های افسارگسیخته دوباره خصوصی‌سازی شد؛ گذشته از اینکه در اجرای آنها چه خطاها و ویژه‌خواری‌هایی رخ داد.

بنابراین، انقلابی‌های آرمانشهری که قوی‌ترین عنصر فکری‌شان تخیل و یوتوپیا بود، متوجه شدند رؤیاهایشان به دلایل مختلف تحقق‌پذیر نیست و در نتیجه از پی افسانه‌سازی از انقلاب دزدیده‌شده برآمدند. این مکانیسم روانی البته کمک زیادی هم به فرافکنی و گریز از خودانتقادی می‌کرد؛ به همین دلیل گریزگاه روانی خوبی برای فرار از شک در اندیشه‌های خود بود.

اما دلیل بزرگ‌تری که باعث شده بود برخی از جناح‌های دخیل در انقلاب دم از انقلاب‌دزدی بزنند به ترکیب نیروهای انقلابی تا پیش از انقلاب و نحوۀ اتحادشان برای تحقق هدف ربط داشت. آنچه آن نیروهای متکثر را با هم متحد کرده بود، دشمن واحد بود. ویژگی‌های ایجابی مشترک در گروه‌بندی‌های انقلاب وجود داشت، اما این اصلاً کافی نبود و چه‌بسا مانع وحدت بود، زیرا وقتی اهدافشان را بیان می‌کردند زود مشخص می‌شد تفاوت‌ها بر شباهت‌ها می‌چربد. اینجا آن وجه سلبی ــ یعنی ضدیت با شاه ــ سرپوش خوبی روی این معضل می‌گذاشت و فعلاً اثرات منفی آن را خنثا و به آینده موکول می‌کرد. اما فقط قدری واقع‌بینی کافی بود تا مشخص شود این نیروها فردای پیروزی با هم به اختلاف خواهند خورد.

در یک دسته‌بندی کلی می‌توان گفت سه نیروی عمده در انقلاب سهیم بودند: چپ، جبهه‌ملی‌ـ‌مصدقی و اسلامی‌ـ‌روحانی (و برخی گروه‌ها که ترکیبی بودند؛ مانند چپ اسلامی که آرمان‌های اسلامی و چپ را در هم می‌آمیخت، یا نهضت آزادی که هم مصدقی و هم اسلامی بود). گروه جبهه‌ملی‌ـ‌مصدقی اصلاً دنبال انقلاب نبود. جبهۀ ملی در سال‌های منتهی به انقلاب به یک گروه متلاشی و نامنسجم کوچک بدل شده بود که حتی نمی‌توانست خود را سازماندهی کند. اوج‌گیری چپ‌گرایی باعث شده بود جوانان تازه‌نفس به این پیران میلی نداشته باشند؛ پیرانی که نمی‌خواستند از مصدق پا فراتر نهند. حتی خیلی سال پیش از آن، وقتی جبهۀ ملی دوم از سال ۳۹ تا ۴۲ تشکیل شد، نه چندان به دلیل فشار بیرونی، بلکه به دلیل اختلافات درونی دچار خودانحلالی شد. واقعیت غیرقابل‌انکار این است که تشکل‌های موسوم به «جبهۀ ملی دوم» خودشان نتوانستند با هم کار کنند. به این ترتیب این جبهۀ ملی تضعیف‌شده که از اول هم دنبال انقلاب نبود و عده‌وعُده و نفوذ و تسلط فکری‌اش را هم از دست داده بود، هرگز نمی‌توانست انقلابی باشد. شکافی که میانشان رخ داد و باعث شد بختیار از دربار و سنجانی از نوفلوشاتو سر درآورد، نشانۀ این ازهم‌گسیختگی و بی‌برنامگی است.

به این ترتیب، آن جناح جبهه‌ملی‌ـ‌مصدقی تا آخر بلاتکلیف ماند و فقط برخی اعضای آن خود را به خیل انقلابی‌ها رساندند. البته اینکه با 25 سال مبارزه علیه شاه اینک در ردیف اول انقلاب ظاهر می‌شدند، کمک چشمگیری برای بالاتر بردن وجهۀ انقلابی‌ها بود. اما دیگر نه سردمدار الیت اپوزیسیون و نه سردمدار رهبری توده بودند. همین‌که بعد از ۵۷ این بخش از یاران انقلاب به تلنگری حذف شدند، نشان می‌دهد پایگاه اجتماعی‌شان قریب به صفر بود.

اما جناح دیگر انقلاب، یعنی چپ، تکثر و تنوع بیشتری داشت. بخش جوان این چپ‌ها، حتی آن بخش که قیام مسلحانه را پایه‌گذاری کردند (مانند امثال جزنی)، ابتدا در جنبش جوانان جبهۀ ملی فعال بودند و پس از سرخوردگی از آنچه به زعمشان انفعال جبهه ملی بود، جدا شدند و چپ‌گرایی جدیدی را ــ متفاوت از با چپ توده‌ای ــ پایه‌گذاری کردند. نقش و اهمیت نهضت مصدق را نمی‌توان برای این چپ نادیده گرفت. حتی کسی چون مسعود رجوی در دادگاهش خود را فرزند مصدق می‌خواند و در تحلیل تاریخی خود را در تداوم مصدق می‌دید.

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی



group-telegram.com/tarikhandishi/2605
Create:
Last Update:

«انقلابی که دزدیده نشد»


انقلاب ۵۷ انقلابی است که دزدیده نشد؛ برخلاف ادعاهای برخی از جناح‌های جامانده، طردشده و حذف‌شدۀ آن. انقلاب دزدیده نشد، بلکه هر کسی از ظن خود یار آن شده بود، بی‌آنکه حتی خود دقیق بداند چه می‌خواهد، و از این مهمتر: بدون اینکه بداند به چه چیز می‌توان رسید. آرمانشهرهای مبهمی در ذهن بخش عمدۀ انقلابی‌ها بود، بدون اینکه چیز زیادی از مدیریت واقعیت و محدودیت‌های عینیِ کشورداری بدانند. در نتیجه وقتی شور و هیجان رفت و گرد و خاک فروپاشی بزرگ فرونشست، واقعیت مانند صخره‌ای مهیب از زیر مه بیرون آمد. وضعیت وقتی بدتر شد که گمان می‌کردند مشکل «کمبودِ شور» است؛ پس دقیقاً در آتش همان چیزی می‌دمیدند که باعث می‌شد اذهان واقعیت‌گریزتر شود، به جای آنکه بکوشند واقعیت را بفهمند و به حد توان آن را مدیریت کنند ــ و البته هر جا چنین اتفاقی می‌افتاد، رجعتی به سیاست‌های پیش از انقلاب صورت می‌گرفت و مشخص می‌شد همان شیوه‌های مدیریتی که وجود داشت، بهترین روش‌های میسر برای معضلات بود ــ چنان که پس از جنگ همۀ آن دولتی‌سازی‌های افسارگسیخته دوباره خصوصی‌سازی شد؛ گذشته از اینکه در اجرای آنها چه خطاها و ویژه‌خواری‌هایی رخ داد.

بنابراین، انقلابی‌های آرمانشهری که قوی‌ترین عنصر فکری‌شان تخیل و یوتوپیا بود، متوجه شدند رؤیاهایشان به دلایل مختلف تحقق‌پذیر نیست و در نتیجه از پی افسانه‌سازی از انقلاب دزدیده‌شده برآمدند. این مکانیسم روانی البته کمک زیادی هم به فرافکنی و گریز از خودانتقادی می‌کرد؛ به همین دلیل گریزگاه روانی خوبی برای فرار از شک در اندیشه‌های خود بود.

اما دلیل بزرگ‌تری که باعث شده بود برخی از جناح‌های دخیل در انقلاب دم از انقلاب‌دزدی بزنند به ترکیب نیروهای انقلابی تا پیش از انقلاب و نحوۀ اتحادشان برای تحقق هدف ربط داشت. آنچه آن نیروهای متکثر را با هم متحد کرده بود، دشمن واحد بود. ویژگی‌های ایجابی مشترک در گروه‌بندی‌های انقلاب وجود داشت، اما این اصلاً کافی نبود و چه‌بسا مانع وحدت بود، زیرا وقتی اهدافشان را بیان می‌کردند زود مشخص می‌شد تفاوت‌ها بر شباهت‌ها می‌چربد. اینجا آن وجه سلبی ــ یعنی ضدیت با شاه ــ سرپوش خوبی روی این معضل می‌گذاشت و فعلاً اثرات منفی آن را خنثا و به آینده موکول می‌کرد. اما فقط قدری واقع‌بینی کافی بود تا مشخص شود این نیروها فردای پیروزی با هم به اختلاف خواهند خورد.

در یک دسته‌بندی کلی می‌توان گفت سه نیروی عمده در انقلاب سهیم بودند: چپ، جبهه‌ملی‌ـ‌مصدقی و اسلامی‌ـ‌روحانی (و برخی گروه‌ها که ترکیبی بودند؛ مانند چپ اسلامی که آرمان‌های اسلامی و چپ را در هم می‌آمیخت، یا نهضت آزادی که هم مصدقی و هم اسلامی بود). گروه جبهه‌ملی‌ـ‌مصدقی اصلاً دنبال انقلاب نبود. جبهۀ ملی در سال‌های منتهی به انقلاب به یک گروه متلاشی و نامنسجم کوچک بدل شده بود که حتی نمی‌توانست خود را سازماندهی کند. اوج‌گیری چپ‌گرایی باعث شده بود جوانان تازه‌نفس به این پیران میلی نداشته باشند؛ پیرانی که نمی‌خواستند از مصدق پا فراتر نهند. حتی خیلی سال پیش از آن، وقتی جبهۀ ملی دوم از سال ۳۹ تا ۴۲ تشکیل شد، نه چندان به دلیل فشار بیرونی، بلکه به دلیل اختلافات درونی دچار خودانحلالی شد. واقعیت غیرقابل‌انکار این است که تشکل‌های موسوم به «جبهۀ ملی دوم» خودشان نتوانستند با هم کار کنند. به این ترتیب این جبهۀ ملی تضعیف‌شده که از اول هم دنبال انقلاب نبود و عده‌وعُده و نفوذ و تسلط فکری‌اش را هم از دست داده بود، هرگز نمی‌توانست انقلابی باشد. شکافی که میانشان رخ داد و باعث شد بختیار از دربار و سنجانی از نوفلوشاتو سر درآورد، نشانۀ این ازهم‌گسیختگی و بی‌برنامگی است.

به این ترتیب، آن جناح جبهه‌ملی‌ـ‌مصدقی تا آخر بلاتکلیف ماند و فقط برخی اعضای آن خود را به خیل انقلابی‌ها رساندند. البته اینکه با 25 سال مبارزه علیه شاه اینک در ردیف اول انقلاب ظاهر می‌شدند، کمک چشمگیری برای بالاتر بردن وجهۀ انقلابی‌ها بود. اما دیگر نه سردمدار الیت اپوزیسیون و نه سردمدار رهبری توده بودند. همین‌که بعد از ۵۷ این بخش از یاران انقلاب به تلنگری حذف شدند، نشان می‌دهد پایگاه اجتماعی‌شان قریب به صفر بود.

اما جناح دیگر انقلاب، یعنی چپ، تکثر و تنوع بیشتری داشت. بخش جوان این چپ‌ها، حتی آن بخش که قیام مسلحانه را پایه‌گذاری کردند (مانند امثال جزنی)، ابتدا در جنبش جوانان جبهۀ ملی فعال بودند و پس از سرخوردگی از آنچه به زعمشان انفعال جبهه ملی بود، جدا شدند و چپ‌گرایی جدیدی را ــ متفاوت از با چپ توده‌ای ــ پایه‌گذاری کردند. نقش و اهمیت نهضت مصدق را نمی‌توان برای این چپ نادیده گرفت. حتی کسی چون مسعود رجوی در دادگاهش خود را فرزند مصدق می‌خواند و در تحلیل تاریخی خود را در تداوم مصدق می‌دید.

(ادامه در پست بعد)

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی

BY تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/tarikhandishi/2605

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Individual messages can be fully encrypted. But the user has to turn on that function. It's not automatic, as it is on Signal and WhatsApp. The fake Zelenskiy account reached 20,000 followers on Telegram before it was shut down, a remedial action that experts say is all too rare. Perpetrators of such fraud use various marketing techniques to attract subscribers on their social media channels. If you initiate a Secret Chat, however, then these communications are end-to-end encrypted and are tied to the device you are using. That means it’s less convenient to access them across multiple platforms, but you are at far less risk of snooping. Back in the day, Secret Chats received some praise from the EFF, but the fact that its standard system isn’t as secure earned it some criticism. If you’re looking for something that is considered more reliable by privacy advocates, then Signal is the EFF’s preferred platform, although that too is not without some caveats. Ukrainian President Volodymyr Zelensky said in a video message on Tuesday that Ukrainian forces "destroy the invaders wherever we can."
from no


Telegram تاریخ‌اندیشی ــ مهدی تدینی
FROM American