Telegram Group Search
برج بابلِ ما آدم‌ها


این برج بابل هم حسابی کار دست آدم‌ها داد. همۀ آدم‌ها قبل از آن و تا رسیدن به برج یک‌دل و یک‌زبان و یک‌جهت بودند، این یهوۀ نامهربان آنها را از برج پایین آورد زبان آنها را متفاوت و خود آنها را متفرق کرد تا یکدیگر را نشناسند و زبان همدیگر را نفهمند و همین شد منبای اقوام و زبان‌های مختلف. حالا همین هم بهانه شده است برای این ملتِ مثلاً متمدن بلژیک، که مدعی است مشروطیت را به ما یاد داده، که در یک وجب جا برای خود مدعی سه زبان رسمی باشد.
قطار همین که از بروکسل بیرون می‌آید به طرف شمال، زبان فرانسه ول معطل است باید کنار بگذارد و حتما به داچ با مسافران خود حرف بزند تازه این داچ با آن زبانی هم که چند قدم آن طرف‌تر در هلند حرف می‌زنند قدری متفاوت است. حالا همین مسافر بدبخت اگر ده قدم این طرف‌تر به سمت شرق برود در همین بلژیک فسقلی باید به زبان آلمانی سخن بگوید که آن هم با آلمانی آلمان و اتریش ده قدم آن طرف‌تر متفاوت است. میگم خدا پدر زبان انگلیسی را بیامرزد که خودش را بر همه‌جا حتی بر همین جوجه کشورهای مثلاً متمدن، اما ازخودراضی تحمیل کرده و گرنه کلاه من مسافر بدبخت پس معرکه بود! این اروپایی‌ها در مورد پول و توافق‌های تجارتی و گمرکی این‌قدر عقلشان رسید که «اتحادیۀ اروپا» تشکیل بدهند و موی دماغ ابرقدرت‌ها بشوند که حالا امریکا و روسیه و چین نمی‌توانند بی‌هماهنگی با آنها آب بخورند و مثلاً با برداشتن مرز و گرفت‌و‌گیرهای ویزا کار من مسافر ایرانیِ انگشت‌نمایِ عالم را آسان کردند که با گرفتن یک ویزای شینگین، هر چند با هزار مشقت و خریدن یک ارز یعنی یورو، هر چند با بهای روزافزونِ در آستانۀ شصت هزار تومان، بتوانم بلند شوم و بیایم بی‌گرفت‌و‌گیر مرزی و دردسرها و زیان‌های عوض‌کردنِ پول - مثل چند سال پیش- راحت و بی‌دردسر از این کشور به آن کشور بروم و راحت و پاکیزه هم همه‌جا پولِ نداشته‌ام را خرج کنم و هم به ویزایِ با زحمت‌گرفته‌ام متکی باشم.
کاش می‌شد به همۀ دنیا با یک ویزا رفت و با یک زبان با همۀ مردم جهان ارتباط برقرار کرد! ارتباط که چه عرض کنم کاش می‌شد بی‌ویزا مثل خانۀ خودت به همه‌جا رفت و یک‌زبان به همه عالم دل داد و قلوه گرفت! در این صورت دکان زبان‌آموزی در کل عالم تعطیل بود و میلیون‌ها معلم و آموزگار زبان از قماش بنده باید کشک خود را می‌ساییدند.
آیا رؤیای زبان اسپرانتو، که چند دهه پیشتر همه‌جا مطرح بود، پاسخی به این آروزی جهانی بود، که مثل همه رؤیاهای دورودراز بر باد رفت؟

۲۰ آوریل ۲۰۲۳

محمدجعفر یاحقی

ادامه دارد...


https://www.group-telegram.com/Doctormohammadjafaryahaghi.com
نوروز بودایی در پاریس


امروز یکشنبه ۱۰ اردیبهشت رفتیم جشن نوروز بودائی به میزبانی تایلندی‌های مقیم فرانسه؛ نوروز خودمان را که از دست دادیم یا از ما گرفتند، باید هر جا بوی نوروز می‌شنویم بشتابیم. تشنۀ جشن و شادی هم که هستیم سایۀ غم همه‌جا بر سرمان است. نوروز تایلند یکشنبه گذشته بوده است، اما به‌دلیل بارندگی به امروز موکول شده بود. دو ساعتی از مرکز پاریس دورتر با تعویض چند قطار و اتوبوس بالاخره رسیدیم به باغی به مساحت چندین هکتار، من می‌گویم باغ، شاید هم معبدی که به باغ می‌گوید: برو گم شو! نامش: Hammapathipvanaram Watt شما هم مثل من نمی‌توانید بخوانید! مهم نیست؛ در بند نام نباید بود، هر چند که به قول پیر خردمان: «خردمند را نام بهتر ز کام». دیدم عجب میدان زیبنده‌ای برپا کرده‌اند این تایلندی‌های هشیار، با این همه تبلیغ آموزه‌های هم‌زیستی و هماوایی و هم‌گرایی انسانی بودا! که گام‌به‌گام لابه‌لای درختان و در همهمۀ پیکره‌های بودا به زبان فرانسه به تو چشمک می‌زنند و همه را به خود و سرزمینشان، تایلند فرامی‌خوانند. و لابه‌لای درختان، صدها مجسمۀ بودا همه به ردیف، زرد و همانند به شمار شاید بیشتر از درختان، اغلب با یک پلاک به نام یک فرد یا یک فامیل و پای بیشتر آنها مقداری میوه و گل و نذر و نیاز، درست مثل قبرهای رفتگان خودمان در شب برات یا مثل نقل و نبات و فدیۀ و نثار شب نوروز برای روان درگذشتگان (فروهرها). چقدر همانندی است میان آیین‌های باستانی خودمان با اندیشه‌های بودایی! جای شگفتی هم نیست؛ زردشت و بودا هر دو تقریباً هم‌زمانند (بنا بر برخی پژوهش‌ها) بلخِ بامیان هم پرورشگاه هر دو آیین بوده است (بنگرید به شاهنامه: «به بلخ گزین شد بر آن نوبهار»). این نیایش‌گاه بزرگ به راستی یادمان درگذشتگان تایلندی‌های بودایی است که در این بامداد بهاری آغاز سال آمده‌اند به روان درگذشتگان خود ادای احترام کنند و برای آنها فدیه و نذر و نیاز بدهند. پس دیگ‌ها بر بار است و پخت‌وپز انواع غذاهای تایلندی بر کار. اما نه به رسم نثار، که زندگی در جهان امروز گونه‌ای دیگر شده است، پس می‌فروشند. انواع غذاها را به تماشابینان انبوه فرانسوی و جهانگردان یک لاقبایی مثل ما، و گمانم درآمد حاصل از آن، فدیه برای معبد بر آستان بودای بزرگ و به یاد روان درگذشتگان و جشن و پایکوبی و سرور به شادمانگی دیدار با روان‌های روشن نیاکان و بستگان. دیدم عجب با این آیین دلپذیر احساس خودمانگی دارم که سال‌ها -آن سال‌هایی که با دریغ از آن یاد می‌کنم- در شادیانگی آغاز سال چنین می‌کردیم در همین نوروز از دست رفتۀ خودمان.
یاد باد آن فروردین‌ها، یاد باد!


پاریس، ۳۰ آوریل ۲۰۲۳

محمدجعفر یاحقی



https://www.group-telegram.com/Doctormohammadjafaryahaghi.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پاسداشت دکتر محمدجعفر یاحقی و نقد کتاب "آن‌سال‌ها"


در نشست فرهنگی مرواریدی از صدف فردوس

با همت شهرداری و شورای اسلامی شهر فردوس


۱۸ خردادماه ۱۴۰۲


#دکتر_محمدجعفر_یاحقی


https://www.group-telegram.com/Doctormohammadjafaryahaghi.com
یاد بگیریم از اُزبک‌ها!

این بوعلی ما در همدان غریب افتاده است! خدا پدر انجمن آثار ملی را بیامرزد که با احداث آن بنای شکوهمند گور او را از خطر ناشناختگی نجات داد که اگر نبود یقین دارم حالا کسی گورجای بوعلی را نمی‌دانست و او هم حالا مثل بسیاری دیگر گوربه‌گور بود. این از قدرناشناسی و فرهنگ‌ناپروری ماست وگرنه تصویر شکوهمند او در کنار بزرگان علم جهان: لوئی پاستور و فرانسیس بیکن و استوارت میل و گالیله و کذا و کذا در بر دیوار سالن مطالعه کتابخانهٔ بادلیان اکسفورد جبران فرهنگ‌ناشناسی ما را کرده است. همدان گورگاه ابن‌سیناست که عمر بارور خود را در جرجانیه و مرو و اصفهان گذرانید و کتاب‌هایش را به عربی و فارسی نوشت و در این نقطه از شهر همدان سر برخاک پرآوازۀ ایران گذاشت.
و حالا بشنوید (و کاش می دیدید) از زادگاهش روستای نجیب و سرفراز «افشنه» در حوالی شهرک تاریخی خرمیثین یا رامتینا در چند فرسنگی بخارای شریف. وقتی در مسیر بخارا به سمرقند دست راست به جاده نجیب و فرحناکی می‌پیچی در دل مزارع پنبه و محصولات سرسبز محلی دلت می‌خواهد بگویی: آفرین بر این سرزمین حاصلخیز که حالا هم مثل گذشته پر محصول است با این تفاوت که در گذشته از آن علم می‌رویید و حالا پنبه و میوه و وسبزی و سرسبزی است که به خلق خدا تحفه می‌دهد و خدا برکت بدهد به اینجا که هم زمینش هم زرخیز است و هم دانش‌خیز. بوعلی کوچک در این روستا دیده به جهان گشود و با نبوغ ذاتی و حافظه و استعداد دانش‌اندوزی و طبابت حیرت‌انگیزش در هشت ده سالگی برق از چشم امیرنصر سامانی گرفت و او که جوهر‌شناس و فرهنگ‌پرور بود راه را بر پیشرفت او گشاده کرد تا بدانجا رسید که می‌گفت: «معلومم شد که هیچ معلوم نشد».
و حالا این هم‌ولایتی‌های او چه جانی فشانده‌اند برای این فرزند برومند روستای خود که جهان را مسخر نام و دانایی خود کرده است: از مسیر جاده مرتب تابلوها تو را به سوی این روستا که از راه اصلی دور افتاده است هدایت می‌کند، وقتی به محاذات روستا می‌رسی دست راست تابلو بزرگ و مشخصی ورود شما را به زادگاه نابغۀ شرق خوش‌آمد می‌گوید، مسیر عریض و پهن و مصفایی به عرض ۵۰ تا ۶۰ متر تو را به پابوس تندیس شکوهمند ابوعلی سینا هدایت می‌کند. نرسیده به تندیس دست راست ساختمان موزۀ ابن‌سینا با استانداردی جهانی و اشیای متعدد پزشکی و انواع تصویرها و نگاره‌ها و کتاب‌ها و یادداشت‌های مرتبط با طبابت و نجوم و ریاضی قدیم ساعت‌ها می تواند تو را جلو این و آن ویترین میخکوب کند. تا برسی به پای تندیس شکوه مسیر و میدان اصلی تو را به خود سرگرم می‌کند و آن سوی تندیس بر پیشانی بنایی با خط طلائی: «مرکز آموزش افزارهای تکنیکی دانش پزشکی» با کلی آموزشیار سپیدپوش در کلاس‌ها و کارگاه‌ها مشغول فراگیری فنونی در خدمت پزشکی منطقه. و همه اینها به شما می‌گوید که ابن‌سینا در این دیار بالیده است. هویت روستا و بناهای متعدد مرتبط با طبابت ونجوم کلاً صدای فرهنگ و حق‌شناسی و قدردانی هم‌روستایی‌ها و اگر نیک بنگریم و نکو هم بشنویم صدای بوعلی است که از همه‌جا بلند است که سپاس و حق‌شناسی اهالی ازبکستان و نظام حاکم بر این کشور آن را تایید می‌کند.
به یاد می ‌آورم دور از وطن ناگاه زادگاه و گورگاه فردوسی و غزالی و شیخ ابوجعفر و نظام‌الملک و خواجه نصیر و اسدی و قانعی و دقیقی و پانصد و هفتاد و چند چهرۀ خورد و ریز طوسی دیگر را، که نام و یادشان را در کتاب نام‌آوران طوس آورده‌ایم، و دریغ از یادی و برای آنها سنگی برگوری! باز هم خدا پدر انجمن آثار ملی را بیامرزد که در زمان آن لعین آلاشتی بنایی بر گور این ابوالقاسم فردوسی گذاشتند وگرنه امروز او هم در زمرۀ صدها گور‌به‌گور طوسی دیگر می‌بود که تنها در کتاب‌ها می‌توانستی ببینی که ما هم فردوسی داشته‌ایم.
اگر پدر من سر از گور برمی‌داشت و امروز به او می‌گفتم که ما باید از ازبک‌ها بیاموزیم که چگونه قدر داشته‌هایمان را بدانیم، با خاطره‌هایی که او از ازبک‌تازی‌ها برای من تعریف کرده بود، یقینا به‌صورت من تف می‌اندخت!
تا کجا می‌برد این غفلت بیدار مرا؟


سمرقند، ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
محمدجعفر یاحقی


https://www.group-telegram.com/Doctormohammadjafaryahaghi.com
قطب علمی فردوسی و شاهنامه و مرکز مطالعات اجتماعی فرهنگی آسیای مرکزی برگزار می‌کنند:


آشنا داند صدای آشنا

(از بخارا تا سمرقند چو قند)

🔷️🔸️گزارش سفر به ازبکستان با محوریت زبان فارسی


🔸️گزارشگران:

دکتر محمدجعفر یاحقی

نیلوفر بهرام‌زاده




🔹️زمان: یک‌شنبه ۱۶ مهرماه ۱۰ تا ۱۱:۳۰


🔹️مکان: دانشکده ادبیات دکتر شریعتی، کتابخانه قطب علمی


https://www.group-telegram.com/Doctormohammadjafaryahaghi.com
Forwarded from فرهیختگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«فرزانهٔ فروتن ایران‌مدار ما»

مستندی است ساختهٔ سیّدجواد میرهاشمی، دربارهٔ زنده‌یاد ایرج افشار



#فرهیختگان راهی به رهایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پیام #دکتر_محمدجعفر_یاحقی
مدیر مؤسسه خردسرای فردوسی
به کنفرانس بین‌المللی
نقش شاهنامه در تحکیم و گسترش زبان و ادبیات و علم و فرهنگ تاجیک

خجند، ۲۰۲۴


@kheradsarayeferdowsi
2024/11/19 18:20:48
Back to Top
HTML Embed Code: