Telegram Group & Telegram Channel
دلم می‌خواست شبیه‌شان باشم.

«گزارش اکران مستند آقای نویسنده زنده است.»
بعد از این همه، یک‌بار نشستی جدی گرفته شد. با آدمهایی که از صفایشان پیداست.
دستان صفابخش حامد قصری را می‌بوسم. نشانم داد که اهل فرهنگ با همه شوخ‌طبعی و زود‌رنجی‌شان جدی هستند.
من بهرام صادقی را خیلی دوست داشتم. همیشه دلم می‌خواست برنامه‌ای باشد، دورهم از او حرف بزنیم.
روزی که با نوستالژی جُنگ، به اصفهان آمدم، همه آن اسم‌ها برایم افسون بودند. اسم و رسم مجله زنده‌رود را تاب نمی‌آوردم، دلم می‌خواست ببینم.
همه این‌ها اصفهان را برایم عزیز می‌کردند. شهری که این آدم‌ها در آن نفس می‌کشیده‌اند.
دلم می‌خواست شبیه آنها باشم. جایی و کسی باشد که دورهم از ادبیات، خیلی جدی صحبت بکنیم.
این شوخی تلخ جدی‌تر می‌شد اما سرخوردگی‌ام از کار فرهنگی می‌رنجاندم.
بار اول که حامد قصری را دیدم، خیال نمی‌کردم رویمان حساب باز کند.
صبر نداشتم و کار اداری، امان‌برنده بود. چشم‌هایم می‌گشتند کسی را بیابم که از بهرام صادقی بخوانیم و حرف بزنیم.
مجوزها رسید و دلم کشید که برنامه درخور شانش اجرا بشود.
گرفتن تالار صائب ورد زبانم بود اما پشت میز رئیس دانشکده ادبیات که رسیدیم، چانه‌زنی مال و دکان‌بازی خوردمان کرد.
آیا آنها می‌دانستند که از چه کسی می‌خواهیم صحبت بکنیم؟ می‌دانند چه کسانی خواهند آمد؟
نه اداره‌ای نه انجمنی نه تالار و یا آدمی که رویش حساب باز کنیم. تنها بودیم و ذوق داشتیم.
آقای قصری می‌گوید خانواده بهرام صادقی هم خواهند آمد.
یعنی می‌شود؟
ما نیز دست آخر به کلبه فرهنگی خود قناعت کردیم و شرم در دل‌مان زبانه می‌زد.
حالا دو روز پشت سر هم تعطیل می‌شود. حالا دیوار شیشه‌ای سازمان دانشجویان فرو می‌ریزد. حالا ناگهان دونفر از میهمانان برنامه اعلام می‌کنند که نمی‌آیند. ما هنوز دنبال این بودیم که جلوی حامد قصری و خانواده صادقی سرمان بلند باشد.
روز چهارشنبه 8 اسفند ساعت 14 برنامه برگزار شد.
با دیدن خانواده بهرام صادقی دلم لرزید. پشت سرشان پیرمردی با سبیل سفید و حنایی آمد.
که می‌توانست باشد؟
آقای قصری آمد و گفت: « آقای نبوی نژاد مدیر مجله زنده‌رود.»
هنوز شانه‌ افتاده‌ام سر جایش نیامده بود که تورج یاراحمدی رسید. با آن لحن دل‌انگیزش دلم را قرص کرد.
فرامرز فرقانی آمد دکتر خلیلیان آمد.
من تا آخر برنامه مستی می‌کردم. به معصوم‌زاده گفتم: وزن نشست را می‌بینی؟ باورت می‌شود که این‌ها آمده‌اند؟
و او خندید.
چشم‌هایم خیره به آدمها بود. به دست‌هایشان. به صورت هاشان. به مهری که از سینه آن‌ها می‌وزید، می‌نگریستم.
ژیلا پیرمرادی به من گفت که ادامه بده پسرم. همین طور برو جلو.
تورج یاراحمدی رشته‌ام را که دانست گفت: « پسر خواهرم رشته تو را در اتریش می‌خواند. کاش همین‌جا می‌خواند و این‌طور جایش را در دل ما خالی نمی‌کرد.»
خواستم بگویم: من مانده‌ام آقای یاراحمدی. همین‌جا ایستاده‌ام و شمارا تماشا می‌کنم.
این‌ها همه دسترنج آقای قصری بود که خودش را و بچهای دانشگاه را جدی گرفته بود.
ستاره معصوم زاده و سمیرا قاسمی آدم‌هایی بودند که این نشست را در کنار هم ممکن کردیم. مقابل‌شان تعظیم می‌کنم.

وحید خادمی
9 اسفند 1403



group-telegram.com/ghande_parsi_ui/1445
Create:
Last Update:

دلم می‌خواست شبیه‌شان باشم.

«گزارش اکران مستند آقای نویسنده زنده است.»
بعد از این همه، یک‌بار نشستی جدی گرفته شد. با آدمهایی که از صفایشان پیداست.
دستان صفابخش حامد قصری را می‌بوسم. نشانم داد که اهل فرهنگ با همه شوخ‌طبعی و زود‌رنجی‌شان جدی هستند.
من بهرام صادقی را خیلی دوست داشتم. همیشه دلم می‌خواست برنامه‌ای باشد، دورهم از او حرف بزنیم.
روزی که با نوستالژی جُنگ، به اصفهان آمدم، همه آن اسم‌ها برایم افسون بودند. اسم و رسم مجله زنده‌رود را تاب نمی‌آوردم، دلم می‌خواست ببینم.
همه این‌ها اصفهان را برایم عزیز می‌کردند. شهری که این آدم‌ها در آن نفس می‌کشیده‌اند.
دلم می‌خواست شبیه آنها باشم. جایی و کسی باشد که دورهم از ادبیات، خیلی جدی صحبت بکنیم.
این شوخی تلخ جدی‌تر می‌شد اما سرخوردگی‌ام از کار فرهنگی می‌رنجاندم.
بار اول که حامد قصری را دیدم، خیال نمی‌کردم رویمان حساب باز کند.
صبر نداشتم و کار اداری، امان‌برنده بود. چشم‌هایم می‌گشتند کسی را بیابم که از بهرام صادقی بخوانیم و حرف بزنیم.
مجوزها رسید و دلم کشید که برنامه درخور شانش اجرا بشود.
گرفتن تالار صائب ورد زبانم بود اما پشت میز رئیس دانشکده ادبیات که رسیدیم، چانه‌زنی مال و دکان‌بازی خوردمان کرد.
آیا آنها می‌دانستند که از چه کسی می‌خواهیم صحبت بکنیم؟ می‌دانند چه کسانی خواهند آمد؟
نه اداره‌ای نه انجمنی نه تالار و یا آدمی که رویش حساب باز کنیم. تنها بودیم و ذوق داشتیم.
آقای قصری می‌گوید خانواده بهرام صادقی هم خواهند آمد.
یعنی می‌شود؟
ما نیز دست آخر به کلبه فرهنگی خود قناعت کردیم و شرم در دل‌مان زبانه می‌زد.
حالا دو روز پشت سر هم تعطیل می‌شود. حالا دیوار شیشه‌ای سازمان دانشجویان فرو می‌ریزد. حالا ناگهان دونفر از میهمانان برنامه اعلام می‌کنند که نمی‌آیند. ما هنوز دنبال این بودیم که جلوی حامد قصری و خانواده صادقی سرمان بلند باشد.
روز چهارشنبه 8 اسفند ساعت 14 برنامه برگزار شد.
با دیدن خانواده بهرام صادقی دلم لرزید. پشت سرشان پیرمردی با سبیل سفید و حنایی آمد.
که می‌توانست باشد؟
آقای قصری آمد و گفت: « آقای نبوی نژاد مدیر مجله زنده‌رود.»
هنوز شانه‌ افتاده‌ام سر جایش نیامده بود که تورج یاراحمدی رسید. با آن لحن دل‌انگیزش دلم را قرص کرد.
فرامرز فرقانی آمد دکتر خلیلیان آمد.
من تا آخر برنامه مستی می‌کردم. به معصوم‌زاده گفتم: وزن نشست را می‌بینی؟ باورت می‌شود که این‌ها آمده‌اند؟
و او خندید.
چشم‌هایم خیره به آدمها بود. به دست‌هایشان. به صورت هاشان. به مهری که از سینه آن‌ها می‌وزید، می‌نگریستم.
ژیلا پیرمرادی به من گفت که ادامه بده پسرم. همین طور برو جلو.
تورج یاراحمدی رشته‌ام را که دانست گفت: « پسر خواهرم رشته تو را در اتریش می‌خواند. کاش همین‌جا می‌خواند و این‌طور جایش را در دل ما خالی نمی‌کرد.»
خواستم بگویم: من مانده‌ام آقای یاراحمدی. همین‌جا ایستاده‌ام و شمارا تماشا می‌کنم.
این‌ها همه دسترنج آقای قصری بود که خودش را و بچهای دانشگاه را جدی گرفته بود.
ستاره معصوم زاده و سمیرا قاسمی آدم‌هایی بودند که این نشست را در کنار هم ممکن کردیم. مقابل‌شان تعظیم می‌کنم.

وحید خادمی
9 اسفند 1403

BY کانونِ ادبی دانشگاه اصفهان | قند پارسی








Share with your friend now:
group-telegram.com/ghande_parsi_ui/1445

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Unlike Silicon Valley giants such as Facebook and Twitter, which run very public anti-disinformation programs, Brooking said: "Telegram is famously lax or absent in its content moderation policy." The last couple days have exemplified that uncertainty. On Thursday, news emerged that talks in Turkey between the Russia and Ukraine yielded no positive result. But on Friday, Reuters reported that Russian President Vladimir Putin said there had been some “positive shifts” in talks between the two sides. Ukrainian forces successfully attacked Russian vehicles in the capital city of Kyiv thanks to a public tip made through the encrypted messaging app Telegram, Ukraine's top law-enforcement agency said on Tuesday. The message was not authentic, with the real Zelenskiy soon denying the claim on his official Telegram channel, but the incident highlighted a major problem: disinformation quickly spreads unchecked on the encrypted app. In a statement, the regulator said the search and seizure operation was carried out against seven individuals and one corporate entity at multiple locations in Ahmedabad and Bhavnagar in Gujarat, Neemuch in Madhya Pradesh, Delhi, and Mumbai.
from pl


Telegram کانونِ ادبی دانشگاه اصفهان | قند پارسی
FROM American