یادداشتها pinned «سیلاب قضا نسترد از دفتر ایام اینها که تو بر خاطر سعدی بنوشتی با سلام و آرزوی سلامتی برای مخاطبان کانال یادداشتها نخست بر خود میدانیم که از حضور پایدار شما در این فضا تشکر کنیم. در سال سخت گذشته، حضور شما و دنبال کردن مطالب منتشر شده در این کانال، برای…»
نشست نقد وبررسی کتاب
با موضوع کتاب
📔دیانت و عقلانیت
سخنران: رضا بابایی
۲۸اردیبهشت۱۳۹۷
#جمعه_های_پردیس_کتاب
با موضوع کتاب
📔دیانت و عقلانیت
سخنران: رضا بابایی
۲۸اردیبهشت۱۳۹۷
#جمعه_های_پردیس_کتاب
همای حقيقت
آیا حقیقت را باید جست؟ آیا حقیقتجویی، نوعی بیماری نیست؟ بهتر نیست که در خانه بنشینیم و کار خود کنیم و فقط روزنها را نبندیم؟ حقیقت، همیشه پیش روی ما است؛ آشکار و عریان، و حتی خواهشگر. حقیقت، راز پنهان نیست؛ معشوقی است که چون ارزان به دست ما آمده است، خوار شده است:
ای گرانجان خار دیدستی مرا
زانکه بس ارزان خریدستی مرا
هر که او ارزان خرد، ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
نیازی به جستن و دست کشیدن در تاريكی نیست. حقیقت، عنقا نیست؛ سیمرغ قافنشین نیست. مرغ دستآموز است:
گر نجویی و ببیند سوز تو
علم باشد مرغ دستآموز تو
میگفت: «راز در گوش منکر راز نیست.» یعنی کسی نیست که راز را نشنیده باشد؛ تفاوت در این است که یکی آن را شنیده و شناخته است و دیگری آن را شنيده و پشت گوش انداخته است.
راز در گوش منکر راز نیست
راز جز با رازدان انباز نیست
رازدان کسی نیست که چیزی دیده است که دیگران ندیدهاند. او بیش از دیگران، نشنیده و ندیده است؛ اما قدر و قیمت شنیدهها و دیدهها را میداند.
حقيقت، امر واقع است؛ پس مقدمات آن را ما فراهم میكنيم؛ مانند پيچ و مهرهای كه همديگر را پيدا میكنند. حقيقت، حتی ممكن است قراردادی باشد، مثل قانون، مثل پيمان. قراردادها گرچه اعتبار محضاند، اما بنمايههای معرفتی و پيامدهاي حقيقی دارند. قراردادها در اخلاق و سياست و خانواده و اجتماع، صورتهای عينی و موقت حقايق پنهان در ضمير جان و جهاناند.
حقیقتجویی، بیماری است؛ اشتهای کاذب برای خوردن غذاهای موهوم است. پس در خانههای خود بنشینید، یا به صحرا روید تا طبیعت را که جسمانیت حقیقت است در آغوش گیرید. در خانه یا کارخانه یا صحرا، هر چه بر شما سایه افکند، همان سهم شما از همای حقیقت است.
رضا بابایی
آیا حقیقت را باید جست؟ آیا حقیقتجویی، نوعی بیماری نیست؟ بهتر نیست که در خانه بنشینیم و کار خود کنیم و فقط روزنها را نبندیم؟ حقیقت، همیشه پیش روی ما است؛ آشکار و عریان، و حتی خواهشگر. حقیقت، راز پنهان نیست؛ معشوقی است که چون ارزان به دست ما آمده است، خوار شده است:
ای گرانجان خار دیدستی مرا
زانکه بس ارزان خریدستی مرا
هر که او ارزان خرد، ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
نیازی به جستن و دست کشیدن در تاريكی نیست. حقیقت، عنقا نیست؛ سیمرغ قافنشین نیست. مرغ دستآموز است:
گر نجویی و ببیند سوز تو
علم باشد مرغ دستآموز تو
میگفت: «راز در گوش منکر راز نیست.» یعنی کسی نیست که راز را نشنیده باشد؛ تفاوت در این است که یکی آن را شنیده و شناخته است و دیگری آن را شنيده و پشت گوش انداخته است.
راز در گوش منکر راز نیست
راز جز با رازدان انباز نیست
رازدان کسی نیست که چیزی دیده است که دیگران ندیدهاند. او بیش از دیگران، نشنیده و ندیده است؛ اما قدر و قیمت شنیدهها و دیدهها را میداند.
حقيقت، امر واقع است؛ پس مقدمات آن را ما فراهم میكنيم؛ مانند پيچ و مهرهای كه همديگر را پيدا میكنند. حقيقت، حتی ممكن است قراردادی باشد، مثل قانون، مثل پيمان. قراردادها گرچه اعتبار محضاند، اما بنمايههای معرفتی و پيامدهاي حقيقی دارند. قراردادها در اخلاق و سياست و خانواده و اجتماع، صورتهای عينی و موقت حقايق پنهان در ضمير جان و جهاناند.
حقیقتجویی، بیماری است؛ اشتهای کاذب برای خوردن غذاهای موهوم است. پس در خانههای خود بنشینید، یا به صحرا روید تا طبیعت را که جسمانیت حقیقت است در آغوش گیرید. در خانه یا کارخانه یا صحرا، هر چه بر شما سایه افکند، همان سهم شما از همای حقیقت است.
رضا بابایی
تناقضهای دل
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتار تناقض بودهاند؟
در زیر کرسی مینشینیم، با وایفای روشن. با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم. با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی. مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید. در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم. صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم. چشم به آینده داریم و دل در گذشته. به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم. عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم. دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم. میخندیم اما شاد نیستیم؛ شادیم اما نمیخندیم. قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم. به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند. جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا. با چراغ گرد شهر میگردیم كه انسانم آرزو است، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم. گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم. ما
چگونه آدمیانی هستیم؟
رضا بابایی
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتار تناقض بودهاند؟
در زیر کرسی مینشینیم، با وایفای روشن. با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم. با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی. مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید. در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم. صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم. چشم به آینده داریم و دل در گذشته. به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم. عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم. دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم. میخندیم اما شاد نیستیم؛ شادیم اما نمیخندیم. قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم. به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند. جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا. با چراغ گرد شهر میگردیم كه انسانم آرزو است، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم. گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم. ما
چگونه آدمیانی هستیم؟
رضا بابایی
ملتهای عینکی
سالها پیش یکی از دانشجویان كارشناسی ارشد، در بخشی از پایاننامهاش ثابت کرده بود که علاقۀ ایرانیان به ادبیات، بیش از علاقۀ آنان به فلسفه و ریاضیات است؛ بر عکس بسیاری از ملل دنیا، مانند آلمانیها. به او پیشنهاد کردم که در فصلی از پایاننامهاش، این رابطۀ معکوس را تحلیل کند و توضیح دهد که چرا میل به شعر و شاعری، معمولا بیرغبتی به علوم پایه را در پی دارد، و بر عکس. به او گفتم: اقتضای ریاضیات، دقت و باريكبينی است؛ اما ادبیات، تعهدی به دقتهای ریاضیوار ندارد. بنابراین به طور معمول، آدم ادبیاتی از عهدۀ تفکر ریاضی برنمیآید و آدم ریاضیاتی، نازکخیالیهای ادبیات را ندارد. این تفاوت، ریاضیات را برتر يا فروتر از ادبیات نمینشاند؛ اگرچه گرایش به هر یک، در سرنوشت ملتها بیتأثیر نیست.
نمیدانم آن دوست، این فصل را افزود یا نه؛ ولی چندی پیش بیتی را در مثنوی دیدم که تا به حال، از این منظر به آن نگاه نکرده بودم. میگوید:
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون فلاسنگ است، آن را ضبط نیست
(ضبط، از اصطلاحات حدیثی، و به معنای ثبت دقیق است)
یعنی شعر مانند فلاخن است: هدفهای دور را نشانه میگیرد؛ اما در هدفگیری، دقیق و ریاضیوار نیست. هدف، هر چه دورتر و ریزتر باشد، نشانهگیری آن دشوارتر است. بنابراین خبط و خطای شعر را باید به دورنگری و بلندپروازی آن بخشید. گامهای سنجیده و منضبط، اگرچه کمتر میلغزند، سرعت هم نمیگیرند؛ بر خلاف شعر که در آن، دقت فدای سرعت و جرئت میشود، و درختان، فدای جنگل. بنابراین ملتی که خوی ادبیاتی دارد، نزدیک را خوب نمیبیند و باید از عینک نزدیکبین عقلانیت استفاده کند، و مردمی که خوی ریاضی دارند، برای دیدن دوردستها باید دوربین ادبیات به دست گیرند. چه اشکالی دارد که ملتها هم مثل آدمها گاهی عینک بزنند؟ عینک ملی، همان است که در قدیم به آن «عقل منفصل» میگفتند و امروز، «گروههای مرجع» میگویند؛ یعنی دانشگاهیان، نخبگان، روشنفکران، دانشآموختگان در رشتههای مختلف و احزاب مردمنهاد.
رضا بابایی
@RezaBabaei43
سالها پیش یکی از دانشجویان كارشناسی ارشد، در بخشی از پایاننامهاش ثابت کرده بود که علاقۀ ایرانیان به ادبیات، بیش از علاقۀ آنان به فلسفه و ریاضیات است؛ بر عکس بسیاری از ملل دنیا، مانند آلمانیها. به او پیشنهاد کردم که در فصلی از پایاننامهاش، این رابطۀ معکوس را تحلیل کند و توضیح دهد که چرا میل به شعر و شاعری، معمولا بیرغبتی به علوم پایه را در پی دارد، و بر عکس. به او گفتم: اقتضای ریاضیات، دقت و باريكبينی است؛ اما ادبیات، تعهدی به دقتهای ریاضیوار ندارد. بنابراین به طور معمول، آدم ادبیاتی از عهدۀ تفکر ریاضی برنمیآید و آدم ریاضیاتی، نازکخیالیهای ادبیات را ندارد. این تفاوت، ریاضیات را برتر يا فروتر از ادبیات نمینشاند؛ اگرچه گرایش به هر یک، در سرنوشت ملتها بیتأثیر نیست.
نمیدانم آن دوست، این فصل را افزود یا نه؛ ولی چندی پیش بیتی را در مثنوی دیدم که تا به حال، از این منظر به آن نگاه نکرده بودم. میگوید:
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون فلاسنگ است، آن را ضبط نیست
(ضبط، از اصطلاحات حدیثی، و به معنای ثبت دقیق است)
یعنی شعر مانند فلاخن است: هدفهای دور را نشانه میگیرد؛ اما در هدفگیری، دقیق و ریاضیوار نیست. هدف، هر چه دورتر و ریزتر باشد، نشانهگیری آن دشوارتر است. بنابراین خبط و خطای شعر را باید به دورنگری و بلندپروازی آن بخشید. گامهای سنجیده و منضبط، اگرچه کمتر میلغزند، سرعت هم نمیگیرند؛ بر خلاف شعر که در آن، دقت فدای سرعت و جرئت میشود، و درختان، فدای جنگل. بنابراین ملتی که خوی ادبیاتی دارد، نزدیک را خوب نمیبیند و باید از عینک نزدیکبین عقلانیت استفاده کند، و مردمی که خوی ریاضی دارند، برای دیدن دوردستها باید دوربین ادبیات به دست گیرند. چه اشکالی دارد که ملتها هم مثل آدمها گاهی عینک بزنند؟ عینک ملی، همان است که در قدیم به آن «عقل منفصل» میگفتند و امروز، «گروههای مرجع» میگویند؛ یعنی دانشگاهیان، نخبگان، روشنفکران، دانشآموختگان در رشتههای مختلف و احزاب مردمنهاد.
رضا بابایی
@RezaBabaei43
Forwarded from كانال مؤسسه فرهنگی دینپژوهی بشرا
🔻فلسفۀ معنویت
✍️رضا بابایی
🖋این مقاله نسبتاً کوتاه مدعی است که جای دانشی هموزن و همسان فلسفۀ اخلاق، به نام فلسفۀ معنویت یا علم معنویت خالی است. این دانش که گویا هنوز شکل و سامان نیافته است، در تعریف معنویت و سپس در مبانی و مبادی آن و نیز در پرسشهای بنیادین در حوزۀ معنویت، تأملات فلسفی میکند. اهمیت این دانش آنگاه روشنتر میشود که بدانیم اولاً پیشتر برخی مباحث فلسفۀ معنویت به طور پراکنده در کتابها و پژوهشهای مربوط آمده است و ثانیا در جهان معاصر، گرایشهای سیاسی و اجتماعی و هویتطلبانه در میان پیروان ادیان بیشتر شده است و نهاد دین در برخی جوامع بشری همچون سابق معنویت را در رأس برنامههای خود قرار نمیدهد. بنابراین دین به مثابۀ فلسفۀ سنتی معنویت، جایگاه پیشین را در شماری از اجتماعات بشری، تا اطلاع ثانوی از دست داده و جمعیت معنویتگرایان بدون دین (ایمان بلاحدود و...) رو به فزونی است. در پایان این نوشتار، پارهای از مسائل بنیادین معنویتشناسی پیشنهاد شده است.
این مقاله در نخستین شماره فصلنامه حیات معنوی چاپ شده است.
📎 پیوند به متن کامل این مقاله در سایت بشرا آنلاین
📌 آنچه خواندید در نخستین شمارهٔ فصلنامهٔ حیات معنوی منتشر شده است.
🆔https://www.group-telegram.com/boshrairan
✍️رضا بابایی
🖋این مقاله نسبتاً کوتاه مدعی است که جای دانشی هموزن و همسان فلسفۀ اخلاق، به نام فلسفۀ معنویت یا علم معنویت خالی است. این دانش که گویا هنوز شکل و سامان نیافته است، در تعریف معنویت و سپس در مبانی و مبادی آن و نیز در پرسشهای بنیادین در حوزۀ معنویت، تأملات فلسفی میکند. اهمیت این دانش آنگاه روشنتر میشود که بدانیم اولاً پیشتر برخی مباحث فلسفۀ معنویت به طور پراکنده در کتابها و پژوهشهای مربوط آمده است و ثانیا در جهان معاصر، گرایشهای سیاسی و اجتماعی و هویتطلبانه در میان پیروان ادیان بیشتر شده است و نهاد دین در برخی جوامع بشری همچون سابق معنویت را در رأس برنامههای خود قرار نمیدهد. بنابراین دین به مثابۀ فلسفۀ سنتی معنویت، جایگاه پیشین را در شماری از اجتماعات بشری، تا اطلاع ثانوی از دست داده و جمعیت معنویتگرایان بدون دین (ایمان بلاحدود و...) رو به فزونی است. در پایان این نوشتار، پارهای از مسائل بنیادین معنویتشناسی پیشنهاد شده است.
این مقاله در نخستین شماره فصلنامه حیات معنوی چاپ شده است.
📎 پیوند به متن کامل این مقاله در سایت بشرا آنلاین
📌 آنچه خواندید در نخستین شمارهٔ فصلنامهٔ حیات معنوی منتشر شده است.
🆔https://www.group-telegram.com/boshrairan
بشرا آنلاین
فلسفه معنویت / رضا بابایی – بشرا آنلاین
این مقاله نسبتاً کوتاه مدعی است که جای دانشی هموزن و همسان فلسفۀ اخلاق، به نام فلسفۀ معنویت یا علم معنویت خالی است. این دانش که گویا هنوز شکل و سامان نیافته است، در تعریف معنویت و سپس در مبانی و مبادی آن و نیز در پرسشهای بنیادین در حوزۀ معنویت، تأملات فلسفی…
Forwarded from نشر آرما
چاپ چهارم کتاب
"دیانت و عقلانیت"
مجموعه جستارهای نویسندهی نواندیش معاصر زندهیاد رضا بابایی
در موضوع دینپژوهی و آسیبشناسی دینی
منتشر شد.
۴۶۴ صفحه - رقعی
نشر آرما
@nashre_arma
"دیانت و عقلانیت"
مجموعه جستارهای نویسندهی نواندیش معاصر زندهیاد رضا بابایی
در موضوع دینپژوهی و آسیبشناسی دینی
منتشر شد.
۴۶۴ صفحه - رقعی
نشر آرما
@nashre_arma
Forwarded from نشر آرما
نشر آرما
در آغاز ماه رمضان
و در آستانهی دومین سالگرد درگذشت زندهیاد رضا بابایی
منتشر کرد:
📙«چنین گفت مهتاب»📙
(حکایتها و گفتارههایی از محمد مهتاب)
کتابی حکمی ـ اخلاقی - انتقادی
و آخرین اثر به قلم زندهیاد بابایی
برشی از مقدمه:
محمد مهتاب وجدان بیدار و اندیشه پویای ما در زیر خاک قرون است. او به دنیا نیامد و در جایی درنگذشت و هرگز پا به شهر و دیار ما نگذاشت؛ اما همیشه با ما بود؛ خاصه آنگاه که از غار تعصب بیرون میآمدیم و چشم در چشم حقیقت میدوختیم.
مهتاب، نوری است که در شب تاریک میدرخشد و مگر تاریخ ما جز تاریکزار افسونگریها بوده است؟ او افسانه است اما کسی را افسون نمیکند. او سخنی نمیگوید که در پس آن حکمتی نهفته است؛ بلکه حکمتهای دروغین را از پرده عادات فکری ما بیرون میآورد و پیش روی ما میگذارد و سپس ما را لختی با آن رها میکند تا بیشتر بیندیشیم. حکایتهای او گفتوگوی وجدان ما با ما است؛ نه بیشتر.
جای محمد مهتاب در میان ما خالی بود و من کوشیدم این جای خالی را به نیروی خیال و نثر کهن پر کنم.
لینک خرید:
https://4soooq.ir/خرید-اینترنتی-کتاب-چنین-گفت-مهتاب-رضا-بابایی-نشر-آرما-چهارسوق
@nashre_arma
در آغاز ماه رمضان
و در آستانهی دومین سالگرد درگذشت زندهیاد رضا بابایی
منتشر کرد:
📙«چنین گفت مهتاب»📙
(حکایتها و گفتارههایی از محمد مهتاب)
کتابی حکمی ـ اخلاقی - انتقادی
و آخرین اثر به قلم زندهیاد بابایی
برشی از مقدمه:
محمد مهتاب وجدان بیدار و اندیشه پویای ما در زیر خاک قرون است. او به دنیا نیامد و در جایی درنگذشت و هرگز پا به شهر و دیار ما نگذاشت؛ اما همیشه با ما بود؛ خاصه آنگاه که از غار تعصب بیرون میآمدیم و چشم در چشم حقیقت میدوختیم.
مهتاب، نوری است که در شب تاریک میدرخشد و مگر تاریخ ما جز تاریکزار افسونگریها بوده است؟ او افسانه است اما کسی را افسون نمیکند. او سخنی نمیگوید که در پس آن حکمتی نهفته است؛ بلکه حکمتهای دروغین را از پرده عادات فکری ما بیرون میآورد و پیش روی ما میگذارد و سپس ما را لختی با آن رها میکند تا بیشتر بیندیشیم. حکایتهای او گفتوگوی وجدان ما با ما است؛ نه بیشتر.
جای محمد مهتاب در میان ما خالی بود و من کوشیدم این جای خالی را به نیروی خیال و نثر کهن پر کنم.
لینک خرید:
https://4soooq.ir/خرید-اینترنتی-کتاب-چنین-گفت-مهتاب-رضا-بابایی-نشر-آرما-چهارسوق
@nashre_arma
Forwarded from نشر آرما
صفحاتی از کتاب
📘«چنین گفت مهتاب»📘
✍️ رضا بابایی
نشر آرما
چاپ اول: ۱۴۰۱
۷۲ صفحه، رقعی
طراح جلد: محمد صمدی
تصویرسازی و طراحی متن: مجتبی مجلسی
خرید اینترنتی از سایت چهارسوق:
4soooq.ir
@nashre_arma
📘«چنین گفت مهتاب»📘
✍️ رضا بابایی
نشر آرما
چاپ اول: ۱۴۰۱
۷۲ صفحه، رقعی
طراح جلد: محمد صمدی
تصویرسازی و طراحی متن: مجتبی مجلسی
خرید اینترنتی از سایت چهارسوق:
4soooq.ir
@nashre_arma