Forwarded from 📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙 via @chToolsBot
°انتقادات
°نظرات
°درخواستی هاتون
°ارسالی هاتون
رو باهامون به اشتراک بزارین🥺✨
°نظرات
°درخواستی هاتون
°ارسالی هاتون
رو باهامون به اشتراک بزارین🥺✨
بعله عروسی آقا آرازه دیگ👻🎈
__________________________________________
خوشحالم خوشتون میاد😌💋
#انرژیمونه
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
__________________________________________
خوشحالم خوشتون میاد😌💋
#انرژیمونه
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕77☀️ ⃟🌙
این سه تا مشغول بحث خودشون بودن
اراز اینام حرف خدشون ...
عاقد اومد دستام عرق کردع بود ..ارووم دختر چته ..ارووم ..
مهریم 2021سکه بود بعلاوه ی ۱۲۰ تا شاخه گل زر مشکی و ...
عاقد شروع ب خوندن تخبه کرد
+عروس خانوم وکیلم شمارا با مهریه معلوم ب عقد دائم اقای ازار رادمهر دربیاورم ؟
اخ الان بگم ن همشون بپوکنااا
دیانا:گلاب ب روتون عروس رفته تو دستشویی غش کردع برین بیارینش
کل مجلس پوکید از خندع..با بهت ب اینه رو میز زل زدم ..خاک تو سرم
در حد سم بودن ک گوشه لب اراز ب معنای خندیدن رفت بالا
+برای بار دوم عرض میکنم عروس خانوم وکیلم شمارا به عقد دائم اقای آراز رادمهر دربیاورم؟
ارام:عروس جوراب باباسفنجی هاشو کم کردع دارع دنبالشون میگردع
هستی:دروغ میگه عروس خانوم رفته به بچش شیر بچه
تا بنا گوشم قرمز بود و صدای خندع جمعیت رو مخم
عاقد خندع ریزی کرد :برای بار سوم عرص میکنم بندع وکیلم؟
_با اجازع بزرگترای جمع بله
صدای کل و دست و جیغ رفت بالا
+اقا داماد وکیلم؟
اراز صداشو صاف کرد:بله
بعد از مراسم چندش عسل خوری ک کلی عوقمگرفت نوبت کادو ها شد
مامان بابای ازار برام ست سرویس طلای المانی گرفته بودن
ارام برام دوتا باکش خفن گرفته بود ک عاشقشون شدع بودم تو یکیش لاک و رژاینا بود تو یکی دیگ بقیه وسایل
اما با چیزی ک تو دست دیانا و هستی دیدم هنگ کردم ..اون روزی ک بودیم پاساژ ی خرس دیدع بودم ک خیلی بزرگ بود وقتی گفتم بگیرمش دیانا گفت مگ بچه ای داری میری خونه شوهر خجالت بکش
هستیم باهاش موافقت کرد ..و اون خرسرو برام خریدع بودن
و در اخر نوبت رسید ب اراز ..لبخند خبیثی زد و رو کرد ب پسر داییش
با چیزی ک تو دستش دیدم جیغی از سر شوغ کشیدم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕77☀️ ⃟🌙
این سه تا مشغول بحث خودشون بودن
اراز اینام حرف خدشون ...
عاقد اومد دستام عرق کردع بود ..ارووم دختر چته ..ارووم ..
مهریم 2021سکه بود بعلاوه ی ۱۲۰ تا شاخه گل زر مشکی و ...
عاقد شروع ب خوندن تخبه کرد
+عروس خانوم وکیلم شمارا با مهریه معلوم ب عقد دائم اقای ازار رادمهر دربیاورم ؟
اخ الان بگم ن همشون بپوکنااا
دیانا:گلاب ب روتون عروس رفته تو دستشویی غش کردع برین بیارینش
کل مجلس پوکید از خندع..با بهت ب اینه رو میز زل زدم ..خاک تو سرم
در حد سم بودن ک گوشه لب اراز ب معنای خندیدن رفت بالا
+برای بار دوم عرض میکنم عروس خانوم وکیلم شمارا به عقد دائم اقای آراز رادمهر دربیاورم؟
ارام:عروس جوراب باباسفنجی هاشو کم کردع دارع دنبالشون میگردع
هستی:دروغ میگه عروس خانوم رفته به بچش شیر بچه
تا بنا گوشم قرمز بود و صدای خندع جمعیت رو مخم
عاقد خندع ریزی کرد :برای بار سوم عرص میکنم بندع وکیلم؟
_با اجازع بزرگترای جمع بله
صدای کل و دست و جیغ رفت بالا
+اقا داماد وکیلم؟
اراز صداشو صاف کرد:بله
بعد از مراسم چندش عسل خوری ک کلی عوقمگرفت نوبت کادو ها شد
مامان بابای ازار برام ست سرویس طلای المانی گرفته بودن
ارام برام دوتا باکش خفن گرفته بود ک عاشقشون شدع بودم تو یکیش لاک و رژاینا بود تو یکی دیگ بقیه وسایل
اما با چیزی ک تو دست دیانا و هستی دیدم هنگ کردم ..اون روزی ک بودیم پاساژ ی خرس دیدع بودم ک خیلی بزرگ بود وقتی گفتم بگیرمش دیانا گفت مگ بچه ای داری میری خونه شوهر خجالت بکش
هستیم باهاش موافقت کرد ..و اون خرسرو برام خریدع بودن
و در اخر نوبت رسید ب اراز ..لبخند خبیثی زد و رو کرد ب پسر داییش
با چیزی ک تو دستش دیدم جیغی از سر شوغ کشیدم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕78☀️ ⃟🌙
با چیزی ک تو دستش دیدم جیغی از سر شوغ کشیدم
ی هاپوی ناناز گوگولی مگولی که تو جاش بود اورد گذاش رو میز
رفتم سمتش و محکم بغلش کردم
خدای من باورم نمیشه (اینم بگم ک من ی صگ داشتم ی روز در خوته باز موندع بود رفت بیرون و دیگه نیومد ..بعد از اون حرفی ازش نزدم ک یاد غم و غصم نیوفتم)
توی سبدی ک هاپو بود ی باکس دیگم بود
بازیکردم باکس و با لبخند نگاش کردم ..ایقون ۱۲ پرومکس بود ..خودم ۱۱ شو داشتم
با تشکر بهش نگاه کردم ولی پسره عن روشو برگردوند
آخ خنگ باید الان یه لبخند متقابل بزنی•_•
دیجی کلی خودش رو کشت و از ما دعوت مرد بریم رو سن
عاقد هم خطبه رو خونده نخونده فرار کرده بود چون لباسا یکی از دیگری باز تر بود
آهنگ مورد علاقم پخش
آراز دستش رو به طرفم دراز کرد تا روی سن ببرتم
شیطونه میگفت دستش رو پس بزنم بگم من نمیام هم اون هم دیجی ضایع بشن
ولی از اونجایی که دلم رقص میخواست دستش رو گرفتم و روی سن رفتیم
با اومدن ما بقیه هم ریختن وسط و حسابی شلوغ پلوغ شد
آهنگ رقص ایرانی بود
کلی تا آخر شب رقصیدیم و قر دادیم
ساعت حدود چهار صبح بود که مراسم تموم شد و همه بعد از تبریک دوباره به طرف خونشون رفتن
آقاجون:آراز جان ما دیگ داریم میریم...تو و دنیز هم یکم با هم بگردین بعدش هم برگردونش خونه
_وا آقاجون خوب منم همراه شما میام دیگ
آقاجون:دنیززز
با چشم خوره آقا جون قشنگ حساب کار دستم اومد این یعنی اگ میخوای نفس بکشی و از این محبت الهی بهره مند بشی...ببدد
خیلی نامحسوس تفم رو قورت دادم
آراز خیلی سعی میکرد نشون نده که خندش گرفته ولی از چشای خندونش معلوم بود
+آقای رادفر اگه دنیز خستی نیاز نیست حتما همراه من بیاد همراه شما بیاد زودتر خونه میرسه استراحت میکنه
_آره دقیقا منظور منم همین بود
آقاجون:ن پسرم این دنیز یه زلزله ایه برا خودش که حالا حالا ها خسته نمیشه منم دیگ برم..خوشبگذره
پووف کلافه آراز با آه پر سوز و من یکی شد
+ب چی نگاه میکنی بشین ماشین ب اندازع ی کافی وقتم هدر رفته
زیر لب جوری که نفهمه:عوضی من اگ دنیزم کاری میکنم این لحن دستوری تو به فنا بره..پسرع ی ملعون
+چیزی گفتی؟
با صدای یهویی آراز و ابرو های بالا رفتش هینی کشیدم
_ن..داشتم با خدا حرف میزدم
یعنی ریدم
+آها حتما برای اینک منو به تو داده تشکر میکردی
_ن برا اینک آدمایی مثل تو رو آفریده که با این اعتماد به نفسشون باعث پاره شدن لایه اوزون میشن باهاش درد و دل میکردم
چن لحظه بهم نگا کرد بعد به طرف ماشین رفت
منم سوار شدم و حرکت کردیم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕78☀️ ⃟🌙
با چیزی ک تو دستش دیدم جیغی از سر شوغ کشیدم
ی هاپوی ناناز گوگولی مگولی که تو جاش بود اورد گذاش رو میز
رفتم سمتش و محکم بغلش کردم
خدای من باورم نمیشه (اینم بگم ک من ی صگ داشتم ی روز در خوته باز موندع بود رفت بیرون و دیگه نیومد ..بعد از اون حرفی ازش نزدم ک یاد غم و غصم نیوفتم)
توی سبدی ک هاپو بود ی باکس دیگم بود
بازیکردم باکس و با لبخند نگاش کردم ..ایقون ۱۲ پرومکس بود ..خودم ۱۱ شو داشتم
با تشکر بهش نگاه کردم ولی پسره عن روشو برگردوند
آخ خنگ باید الان یه لبخند متقابل بزنی•_•
دیجی کلی خودش رو کشت و از ما دعوت مرد بریم رو سن
عاقد هم خطبه رو خونده نخونده فرار کرده بود چون لباسا یکی از دیگری باز تر بود
آهنگ مورد علاقم پخش
آراز دستش رو به طرفم دراز کرد تا روی سن ببرتم
شیطونه میگفت دستش رو پس بزنم بگم من نمیام هم اون هم دیجی ضایع بشن
ولی از اونجایی که دلم رقص میخواست دستش رو گرفتم و روی سن رفتیم
با اومدن ما بقیه هم ریختن وسط و حسابی شلوغ پلوغ شد
آهنگ رقص ایرانی بود
کلی تا آخر شب رقصیدیم و قر دادیم
ساعت حدود چهار صبح بود که مراسم تموم شد و همه بعد از تبریک دوباره به طرف خونشون رفتن
آقاجون:آراز جان ما دیگ داریم میریم...تو و دنیز هم یکم با هم بگردین بعدش هم برگردونش خونه
_وا آقاجون خوب منم همراه شما میام دیگ
آقاجون:دنیززز
با چشم خوره آقا جون قشنگ حساب کار دستم اومد این یعنی اگ میخوای نفس بکشی و از این محبت الهی بهره مند بشی...ببدد
خیلی نامحسوس تفم رو قورت دادم
آراز خیلی سعی میکرد نشون نده که خندش گرفته ولی از چشای خندونش معلوم بود
+آقای رادفر اگه دنیز خستی نیاز نیست حتما همراه من بیاد همراه شما بیاد زودتر خونه میرسه استراحت میکنه
_آره دقیقا منظور منم همین بود
آقاجون:ن پسرم این دنیز یه زلزله ایه برا خودش که حالا حالا ها خسته نمیشه منم دیگ برم..خوشبگذره
پووف کلافه آراز با آه پر سوز و من یکی شد
+ب چی نگاه میکنی بشین ماشین ب اندازع ی کافی وقتم هدر رفته
زیر لب جوری که نفهمه:عوضی من اگ دنیزم کاری میکنم این لحن دستوری تو به فنا بره..پسرع ی ملعون
+چیزی گفتی؟
با صدای یهویی آراز و ابرو های بالا رفتش هینی کشیدم
_ن..داشتم با خدا حرف میزدم
یعنی ریدم
+آها حتما برای اینک منو به تو داده تشکر میکردی
_ن برا اینک آدمایی مثل تو رو آفریده که با این اعتماد به نفسشون باعث پاره شدن لایه اوزون میشن باهاش درد و دل میکردم
چن لحظه بهم نگا کرد بعد به طرف ماشین رفت
منم سوار شدم و حرکت کردیم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕79☀️ ⃟🌙
بی حوصله ب دورو برم نگاه کردم دلم ب شدت لواشک میخواست
_اوووف..آراااز
اراز:میشنوم؟
_میگم چیزع...لواشک بگیر برام
گوشه لبش رفت بالا:ای جانم ویار کردی خانمم خوبه هنو بت دست نزدم..مگ نوکرتم؟
با چشا گرد شدع برگشتم سمتش
_خاااک تو سرتتت ..بزن کنار خودم میرم اصن
ارزش نوکر ع تو بالا ترع ..حدااقل یکم فرهنگ و ادب سرش میشه..اصنشم منو ببر خونمونک اصلن باهات حال نمیکنم
با پوزخند نگام کرد
اراز:اتفاقن منم وقتمو ع سر راه نیوردم
اخ سکته کنی همینطور بمونی پسرع ی غوزمیت
برگشتم سمت پنجرع
نمیدونمچن دقیقه گذشت که اراز نگه داشت ی گوشه
زیر چشی نگاش کردم ک پیادع شد و رفت سمت سوپری
ایییش ..گوزفندع عنیمال برام لواشک نمیخرع هق..حیف ک لباسم مناسب ک ن افتضاح بود برا رفتن ب سوپری
همون لحظه اراز اب معدنی ب دست از مغازع اومد بیرووون
اخ رو مخ ..دهنمو وا میکنه ها ..کلن چن ساعته ک اسمم رفته تو شناسنامش اینه من چطور باهاش زندگیمو بگذرونم
اه اه اه..فیوووووز
در ماشین و وا کرد نشست
برگشتم سمتش:اصن خوشم نمیاد ازت میدونی؟
خشک نگام کرد:دل ب دل لوله کشی شدس
دست کرد تو کتش و ی بسته لواشک دراورد داد دستم
اخییی گل پسر برام لواشک خریدع بود
با شوغ و ذوق لواشکارو گرفتم تو دستم
_عااخودا..بیاین بقورمتون خوشمزع ها ..اخ چقد شما خوشمزع این
بعدم با لذت یکیشو گذاشتم تو دهنم
اراز ماشین و روشن کر و راه افتاد
چن دیقه بعد جلو در خونمون نگه داشت
_خدایا شکککرررررت ..احساس ازادی میکنم مرسی ازت ک منو از دست این غول بیابونی نجات دادی ..ولی نمصن پوئن مثبت خلقت این بشر چی بود؟
بعدش خودمو از ماشین پرت کردم پایین و در و بستم ک برگشتم سمت اراز ولی با جای خالیش رو ب رو شدم
_عههه اراززز..هوووو ..حالا درسته ازت خوشم نمیاد ولی نمیخام چن ساعت بعد عقدم بیوه بشم
وااا نمصن نیسسس ..عمو صندلی اراز و خوردی؟اراااز
با دستی ک خورد ب کتفم برگشتم سمتش
_عووم اینجایی ..چیزع اها خدافز اراز جون بابت(لواشکارو گرفتم تو دستم و اوردمشون بالا)خیلی ممنونم ازت ..شب بخیر
سری تکون داد و نگام کرد
منم منتظر نگاش کردم ک بالاخرع دهن باز کرد:ب چی نیگا میکنی الان؟
_اینکه چرا واستادی و نمیری؟
پوزخندی زد و همونطور ک ب ماشین تکیه دادع بود لب زد:واقن انتظار داری با این وضعیت اینجا ولت کنم اونم این وقن شب ..برو تو ببینم
متعجب سرم تکون دادم و رفتم تو
بعد از احوال پرسی با خانوادع و رفتن ب حمام خودمو پرت کردم رو تخت ک نمیدونم چتو خوابم برد
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕79☀️ ⃟🌙
بی حوصله ب دورو برم نگاه کردم دلم ب شدت لواشک میخواست
_اوووف..آراااز
اراز:میشنوم؟
_میگم چیزع...لواشک بگیر برام
گوشه لبش رفت بالا:ای جانم ویار کردی خانمم خوبه هنو بت دست نزدم..مگ نوکرتم؟
با چشا گرد شدع برگشتم سمتش
_خاااک تو سرتتت ..بزن کنار خودم میرم اصن
ارزش نوکر ع تو بالا ترع ..حدااقل یکم فرهنگ و ادب سرش میشه..اصنشم منو ببر خونمونک اصلن باهات حال نمیکنم
با پوزخند نگام کرد
اراز:اتفاقن منم وقتمو ع سر راه نیوردم
اخ سکته کنی همینطور بمونی پسرع ی غوزمیت
برگشتم سمت پنجرع
نمیدونمچن دقیقه گذشت که اراز نگه داشت ی گوشه
زیر چشی نگاش کردم ک پیادع شد و رفت سمت سوپری
ایییش ..گوزفندع عنیمال برام لواشک نمیخرع هق..حیف ک لباسم مناسب ک ن افتضاح بود برا رفتن ب سوپری
همون لحظه اراز اب معدنی ب دست از مغازع اومد بیرووون
اخ رو مخ ..دهنمو وا میکنه ها ..کلن چن ساعته ک اسمم رفته تو شناسنامش اینه من چطور باهاش زندگیمو بگذرونم
اه اه اه..فیوووووز
در ماشین و وا کرد نشست
برگشتم سمتش:اصن خوشم نمیاد ازت میدونی؟
خشک نگام کرد:دل ب دل لوله کشی شدس
دست کرد تو کتش و ی بسته لواشک دراورد داد دستم
اخییی گل پسر برام لواشک خریدع بود
با شوغ و ذوق لواشکارو گرفتم تو دستم
_عااخودا..بیاین بقورمتون خوشمزع ها ..اخ چقد شما خوشمزع این
بعدم با لذت یکیشو گذاشتم تو دهنم
اراز ماشین و روشن کر و راه افتاد
چن دیقه بعد جلو در خونمون نگه داشت
_خدایا شکککرررررت ..احساس ازادی میکنم مرسی ازت ک منو از دست این غول بیابونی نجات دادی ..ولی نمصن پوئن مثبت خلقت این بشر چی بود؟
بعدش خودمو از ماشین پرت کردم پایین و در و بستم ک برگشتم سمت اراز ولی با جای خالیش رو ب رو شدم
_عههه اراززز..هوووو ..حالا درسته ازت خوشم نمیاد ولی نمیخام چن ساعت بعد عقدم بیوه بشم
وااا نمصن نیسسس ..عمو صندلی اراز و خوردی؟اراااز
با دستی ک خورد ب کتفم برگشتم سمتش
_عووم اینجایی ..چیزع اها خدافز اراز جون بابت(لواشکارو گرفتم تو دستم و اوردمشون بالا)خیلی ممنونم ازت ..شب بخیر
سری تکون داد و نگام کرد
منم منتظر نگاش کردم ک بالاخرع دهن باز کرد:ب چی نیگا میکنی الان؟
_اینکه چرا واستادی و نمیری؟
پوزخندی زد و همونطور ک ب ماشین تکیه دادع بود لب زد:واقن انتظار داری با این وضعیت اینجا ولت کنم اونم این وقن شب ..برو تو ببینم
متعجب سرم تکون دادم و رفتم تو
بعد از احوال پرسی با خانوادع و رفتن ب حمام خودمو پرت کردم رو تخت ک نمیدونم چتو خوابم برد
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿ #تَپش 📒⃟🐣 #𝒑𝒂𝒓𝒕79☀️ ⃟🌙 بی حوصله ب دورو برم نگاه کردم دلم ب شدت لواشک میخواست _اوووف..آراااز اراز:میشنوم؟ _میگم چیزع...لواشک بگیر برام گوشه لبش رفت بالا:ای جانم ویار کردی خانمم خوبه هنو بت دست نزدم..مگ نوکرتم؟ با چشا…
𝑵𝒐𝒘 𝒑𝒂𝒓𝒕🙂💕✨
𝒉𝒎𝒂𝒚𝒕 𝒇𝒓𝒂𝒎𝒐𝒔𝒉 𝒏𝒔𝒉𝒆 𝒍𝒐𝒗𝒂𝒎🤤💋
𝒉𝒎𝒂𝒚𝒕 𝒇𝒓𝒂𝒎𝒐𝒔𝒉 𝒏𝒔𝒉𝒆 𝒍𝒐𝒗𝒂𝒎🤤💋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕80☀️ ⃟🌙
#دیانا
ی هفته از نامزدی دنیز اینامیگذشت و رسما وقت سرخاروندن نداشتن صبح که اراز مشغول شرکت و استدیو بود عصرم که میرفتن خرید لباس و این چیزا
طبق اطلاعات دنیز برای جهیزیه بابای دنیز نصف پول خونرو میدع ب اراز تا تبق سلیقه خودش خرید کنن ک ارازم گفته خودش قبلن فکر همه جارو کردع خونش کامله کامله ..و هیچکسیم جز اراز که میرع سر میزنه اونجارو ندیدع
لباس عروس رو مامان بزرگ آراز دادع بود ب بهترین طراح المان تا درستش کنه
ب من و هستی هم لطف بزرگی کردو فرست داد تا بریم دنبال لباس بگردیم برا خودمون
زنگ زدمب دنیز که عن خانوم سر بوق چهارم جواب داد
+چته مزاحم شدی؟
_بی فرهنگ و نیگا..گوسفند ادم نمیشی کپککک؟
+ادم نمبینم باهاش مث ادم رفتار کنم
_خاک توسرت داری عروس میشی ها
+گمشو دیانا
_همینه ک هس ..خرید و چکارکردی؟
دنیز:هیچی بابا..الان اومدیم غذا بخوریم بعدشم بریم خزید لباسای عن اقا..اودوف دیانانگم برات اصن عن .. ی ماسک زدع تا چشاش بعد با عینک دودی ولی تیپش خداس ..بدترین روزای زندگیم بود فکر کن هر روز پاشی از در خونه بری بیرون با این یبوست تازع بدترش اینه تا شب باهاش پاساژارو بگردی..عوووق
_اینکع چیزی نیست ازین ب بعد باید تو خونمببینیش
بعدمزدمزیر خندع
+دررررد رو اب بخندی کاری نداری میخام برم غذا بخورم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕80☀️ ⃟🌙
#دیانا
ی هفته از نامزدی دنیز اینامیگذشت و رسما وقت سرخاروندن نداشتن صبح که اراز مشغول شرکت و استدیو بود عصرم که میرفتن خرید لباس و این چیزا
طبق اطلاعات دنیز برای جهیزیه بابای دنیز نصف پول خونرو میدع ب اراز تا تبق سلیقه خودش خرید کنن ک ارازم گفته خودش قبلن فکر همه جارو کردع خونش کامله کامله ..و هیچکسیم جز اراز که میرع سر میزنه اونجارو ندیدع
لباس عروس رو مامان بزرگ آراز دادع بود ب بهترین طراح المان تا درستش کنه
ب من و هستی هم لطف بزرگی کردو فرست داد تا بریم دنبال لباس بگردیم برا خودمون
زنگ زدمب دنیز که عن خانوم سر بوق چهارم جواب داد
+چته مزاحم شدی؟
_بی فرهنگ و نیگا..گوسفند ادم نمیشی کپککک؟
+ادم نمبینم باهاش مث ادم رفتار کنم
_خاک توسرت داری عروس میشی ها
+گمشو دیانا
_همینه ک هس ..خرید و چکارکردی؟
دنیز:هیچی بابا..الان اومدیم غذا بخوریم بعدشم بریم خزید لباسای عن اقا..اودوف دیانانگم برات اصن عن .. ی ماسک زدع تا چشاش بعد با عینک دودی ولی تیپش خداس ..بدترین روزای زندگیم بود فکر کن هر روز پاشی از در خونه بری بیرون با این یبوست تازع بدترش اینه تا شب باهاش پاساژارو بگردی..عوووق
_اینکع چیزی نیست ازین ب بعد باید تو خونمببینیش
بعدمزدمزیر خندع
+دررررد رو اب بخندی کاری نداری میخام برم غذا بخورم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕81☀️ ⃟🌙
#دنیز
قدم برداشتمسمت میز اراز تا کمر تو گوشیش بود
رفتمپشت صندلیش و تو گوشش فوت کردم..چسبید ب سقف از ترس ک فرش زمینبودم از خندع
عصبی بمنگا میکرد
اب دهنم و قورت دادم نشستمسر میز ..اما کمی هم از سنگینی نگاهش کمنشد
یهو گلوشو صاف کرد و شروع کرد ب زر زدن:ببین دنیز ..تو خونه یمنکاری ب من نداری ..با کی میرم .باکی میام..کجام ساعت چند از خونهومیرمبیرون ومیام خونه
با کی میگردم و...شلختگیتو میزاری دم در خونتون خاک میکنی و بام میای با هرچی کنار میام جز شلختگی
ب هیج عنوان ب وسایل من دست نمیزنی اگه گوشیم اینجاس..نمیزاریش اونورتر ک ب نفع خودته
همونجور ک حرف میزد غذاهامونو اوردن و منم همونطور کلافه نگاش میکردم .
واقن فکمیکنه حرفاش براممهمه؟
خندم و خوردم و از گارسون تشکر کردم
بعد از رفتنش شروع ب خوردن کردم
_عا دقیقن منم همه این چیزارو ازت میخام ..ک کاری بهم نداشته باشی
با پوزخند و اون مگاه بخیشبم خیرع شد ..نمیدونمچیشد که کنترلم و از دست دادم و داد زدم
_ب من اونجوری نگاه نکن ی جوری ک انگار طلبکاری ..ب زور نشوندمت اینجا ک این حرفا رو بهمبزنی ..اگه تو زندگیت نابود شدع واسهمن خوردع خاکشیر شدع ..چون تو پسری و هیچ کس نمتوته بهت بگه بالاچشات ابروعههه ولی من همه چی میشم چون دخترم ..چون بخاطر اینکه تو اون روز تو ساحل جوری نشون دادی که اینجدری دیدع بشه الان اینجام ..چون انگشت نمای ۸۰ میلیون نفر شدی و بیشتر ازین بد نشی ایندمو دو دستی تقدیمت کردم ..پس اونی ک الان باید طلبکار باشه منم میفهمی ..ب این حالمنگاه نکن ک میخندم همه چی ب ی ورمه
ی قطرع اشک از چشام چکید ک سریع با دست پاکش کردم...نفس عمیقی کشیدم ک نشستم ک نگام افتاد به چشای بهت زدع ی آراز
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕81☀️ ⃟🌙
#دنیز
قدم برداشتمسمت میز اراز تا کمر تو گوشیش بود
رفتمپشت صندلیش و تو گوشش فوت کردم..چسبید ب سقف از ترس ک فرش زمینبودم از خندع
عصبی بمنگا میکرد
اب دهنم و قورت دادم نشستمسر میز ..اما کمی هم از سنگینی نگاهش کمنشد
یهو گلوشو صاف کرد و شروع کرد ب زر زدن:ببین دنیز ..تو خونه یمنکاری ب من نداری ..با کی میرم .باکی میام..کجام ساعت چند از خونهومیرمبیرون ومیام خونه
با کی میگردم و...شلختگیتو میزاری دم در خونتون خاک میکنی و بام میای با هرچی کنار میام جز شلختگی
ب هیج عنوان ب وسایل من دست نمیزنی اگه گوشیم اینجاس..نمیزاریش اونورتر ک ب نفع خودته
همونجور ک حرف میزد غذاهامونو اوردن و منم همونطور کلافه نگاش میکردم .
واقن فکمیکنه حرفاش براممهمه؟
خندم و خوردم و از گارسون تشکر کردم
بعد از رفتنش شروع ب خوردن کردم
_عا دقیقن منم همه این چیزارو ازت میخام ..ک کاری بهم نداشته باشی
با پوزخند و اون مگاه بخیشبم خیرع شد ..نمیدونمچیشد که کنترلم و از دست دادم و داد زدم
_ب من اونجوری نگاه نکن ی جوری ک انگار طلبکاری ..ب زور نشوندمت اینجا ک این حرفا رو بهمبزنی ..اگه تو زندگیت نابود شدع واسهمن خوردع خاکشیر شدع ..چون تو پسری و هیچ کس نمتوته بهت بگه بالاچشات ابروعههه ولی من همه چی میشم چون دخترم ..چون بخاطر اینکه تو اون روز تو ساحل جوری نشون دادی که اینجدری دیدع بشه الان اینجام ..چون انگشت نمای ۸۰ میلیون نفر شدی و بیشتر ازین بد نشی ایندمو دو دستی تقدیمت کردم ..پس اونی ک الان باید طلبکار باشه منم میفهمی ..ب این حالمنگاه نکن ک میخندم همه چی ب ی ورمه
ی قطرع اشک از چشام چکید ک سریع با دست پاکش کردم...نفس عمیقی کشیدم ک نشستم ک نگام افتاد به چشای بهت زدع ی آراز
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
Forwarded from 📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙 via @chToolsBot
°انتقادات
°نظرات
°درخواستی هاتون
°ارسالی هاتون
رو باهامون به اشتراک بزارین🥺✨
°نظرات
°درخواستی هاتون
°ارسالی هاتون
رو باهامون به اشتراک بزارین🥺✨
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕82☀️ ⃟🌙
#دنیز
اروم شروع کردم ب خوردنه غذام
ارازم بدون حرف زدن خودشو مشغول نشون داد
بعد از خوردن غذامون اومدیم پاساژ که برای اراز خرید کنیم
در حال گشتن بودم که چشمم خورد ب ی لوازم ارایشی ..راحت میتونسم درخشش چشاممو حس کنم ..لبخند صدا داری زدم و رفتم سمت مغازع ..ارازم پشت سرم اومد
خب باید برای خونه ی جدیدم خرید میکردم دیگ
از هرچیزی سه چهارتا گرفتم
مثل بچه ها
در صورتی که اصلن نمیدونسم جا برای این وسایل دارم یا ن
سه تا پالت سایه گرفتم ..سه تا ست براش و ی پالت هایلابتر
ی بسته ۱۲ تایی خط چشم رنگی
چن تا بیوتی بلندر و یپک ۱۲ تایی رژ مایعورژ مدادی بعلاوه کرم پودر و پرایمر اینا
خلاصه تمام خریدارو کردم
کارتم و ع کیفم دراوردم و گرفتم سمت فروشندع ک با کشیدع شدن دستم توسط اراز نگاش کردم
کارت خودش و داد و از کارت اون کشیدن
بله ۳ ۴ تومن ناقابل پیادع شدیم
حالا بین خودمون بمونه ..کلی وسیله خونه داشتم که پلمپ شدع تو کمدم بود اونارم میاوردم
بعد از خرید اراز خسته و کوفته رفتم تو خونه بعد از احوال پرسی با خانوادع دوساعت تو حمام بودم
ساعت ۹ بود و بدون اینکه شام بخورم خوابیدم
با صدای الارمگوشیم بیدار شدم
ساعت ۷ صب بود و ۹ ارایشگاه نوبت داشتم
تمام لباسامو جم کردم و چمدون رو گوشه اتاق
نوبت لوارم ارایشامبود
وسایلی ک دیروز خریدع بودیم و اراز برد منم شروع ب جمع کردن اینا کردم
همرو منظم ردیف کردم توچمدون لوازم ارایشم
عطرام و وسایل مراقبت پوستیمم بهش اضافه کردم
نگاهی ب دورو برم کردم و نگام افتاد ب قفسه لاکام
_اخخخ بچه هام یادم رفته بود ..مادر دورتون بگردع ببخشید ..همش تغصیر اراز بوگندو بود حواس برا ادم نمیزارع که
لاکامم ریختم تو باکس و گذاشتم تو چمدون
بعد از خوردن صبحونعک مادر گرام تا خرخرع پرمکردع بوود گوشیم زنگ خورد
بادهن پر جوااب دادم:بلههههههه؟
+با دهن صحبت نمیکنن کوچولو ..منتظرتم
_اوک اقای بزرگ بیا بالا وسایلامو ببریم پایین
بعدم قطع کردم
اه اه قوزمیت
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕82☀️ ⃟🌙
#دنیز
اروم شروع کردم ب خوردنه غذام
ارازم بدون حرف زدن خودشو مشغول نشون داد
بعد از خوردن غذامون اومدیم پاساژ که برای اراز خرید کنیم
در حال گشتن بودم که چشمم خورد ب ی لوازم ارایشی ..راحت میتونسم درخشش چشاممو حس کنم ..لبخند صدا داری زدم و رفتم سمت مغازع ..ارازم پشت سرم اومد
خب باید برای خونه ی جدیدم خرید میکردم دیگ
از هرچیزی سه چهارتا گرفتم
مثل بچه ها
در صورتی که اصلن نمیدونسم جا برای این وسایل دارم یا ن
سه تا پالت سایه گرفتم ..سه تا ست براش و ی پالت هایلابتر
ی بسته ۱۲ تایی خط چشم رنگی
چن تا بیوتی بلندر و یپک ۱۲ تایی رژ مایعورژ مدادی بعلاوه کرم پودر و پرایمر اینا
خلاصه تمام خریدارو کردم
کارتم و ع کیفم دراوردم و گرفتم سمت فروشندع ک با کشیدع شدن دستم توسط اراز نگاش کردم
کارت خودش و داد و از کارت اون کشیدن
بله ۳ ۴ تومن ناقابل پیادع شدیم
حالا بین خودمون بمونه ..کلی وسیله خونه داشتم که پلمپ شدع تو کمدم بود اونارم میاوردم
بعد از خرید اراز خسته و کوفته رفتم تو خونه بعد از احوال پرسی با خانوادع دوساعت تو حمام بودم
ساعت ۹ بود و بدون اینکه شام بخورم خوابیدم
با صدای الارمگوشیم بیدار شدم
ساعت ۷ صب بود و ۹ ارایشگاه نوبت داشتم
تمام لباسامو جم کردم و چمدون رو گوشه اتاق
نوبت لوارم ارایشامبود
وسایلی ک دیروز خریدع بودیم و اراز برد منم شروع ب جمع کردن اینا کردم
همرو منظم ردیف کردم توچمدون لوازم ارایشم
عطرام و وسایل مراقبت پوستیمم بهش اضافه کردم
نگاهی ب دورو برم کردم و نگام افتاد ب قفسه لاکام
_اخخخ بچه هام یادم رفته بود ..مادر دورتون بگردع ببخشید ..همش تغصیر اراز بوگندو بود حواس برا ادم نمیزارع که
لاکامم ریختم تو باکس و گذاشتم تو چمدون
بعد از خوردن صبحونعک مادر گرام تا خرخرع پرمکردع بوود گوشیم زنگ خورد
بادهن پر جوااب دادم:بلههههههه؟
+با دهن صحبت نمیکنن کوچولو ..منتظرتم
_اوک اقای بزرگ بیا بالا وسایلامو ببریم پایین
بعدم قطع کردم
اه اه قوزمیت
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋