Telegram Group & Telegram Channel
شهر کتاب و داستان
▪️نامه سی و هشتم بانو! #خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز فرو نبریم که خود، درمانده از شناختنش شویم. خوشبختی را تابع لوازم و شرایط بسیار دشوار و اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر ندانیم تا چیزی ممکن الوصول به ناممکن ابدی تبدیل شود. خوشبختی را چنان…
▪️نامه سی و نهم

عزیز من!
امروز، باز، به دام گذشته ها افتادم، و دیدم که هیچ چیز، به راستی که هیچ چیز از نخستین یازده فروردین ما کاسته نشده، بلکه همه چیز ژرف تر و زیباتر شده است. زمان، تو را برای من بی رنگ و کهنه نکرده سهل است به جست و جو و شناختِ دنیایی که هرگز نمی شناختم وادار کرده است.‌ من تو را هرگز همچون یک شیء ، بل چنان مجهول محبوبی دیدم که می بایست با رخنه به درون روح او از غوغای غریب وجودش خبری با خود بیاورم. به خاطر داری که روزگاری می گفتم:« زمان، زنان و شوهران خوب را برای هم عتیقه می کند و بر ارزش و اعتبار آنها برای هم ـ می افزاید » . امروز، این نظر را پس می گیرم و می گویم: دوست داشتن، هیچ گاه عتیقه نمی شود. زنان و شوهران خوب ، هر لحظه برای هم تازه و تازه تر می شوند؛ و دوستی شان، و عشق شان، ابعاد گسترده تری پیدا می کند.

ای عزیز!
می بینی که موهایم سفید می شود. می بینی که جوانی را از دست می دهم. می بینی که فرزندان ما چون درختان معجزه قد می کشند، و می بینی که نزدیک ترین دوستان من ـ دوستان ما ـ راهی سفر به بیکرانه ها می شوند. تحت چنین شرایطی ست که ما بیشتر از همیشه به هم نیازمند می شویم، و تکمیل کننده ی هم ، تکیه گاه هم، دادرس هم، اعتراف نیوش هم، محب هم، راهنمای هم، راه گشای هم، همسفر هم، دردشناس هم و غمگسار هم. پس چگونه ممکن است این سیر تکامل ـ که در بسیاری از لحظه ها با اندوهی عمیق تؤام است ـ با کهنگی و بی رنگی قرین باشد؟ نه... این ممکن نیست، و اگر ممکن باشد هم این امکان جز سقوط و تاریکی چیزی را در درون خود نمی پرورد و به بار نمی نشاند.

عزیز من!
امروز، باز، به دام گذشته ها افتادم ـ که به حق ، چه اسارت گذرای شیرینی ست ـ و دیدم روح تو ، معنای تو، و اندیشه های تو، برای من بسیار تازه تر از گذشته هاست، و تازه تر نیز خواهد شد. این سخن را به خاطر داشته باش: اگر چه درست است و منطقی که ما حق نداریم نسبت به هم خشمگین شویم؛ اما از آنجا که گهگاه، تحت شرایطی که به انسان تحمیل می شود، نگهداشت خشمی آنی و فورانی از اختیار انسان بیرون است ـ و بدا به حال انسان ـ هرگز نباید و حق نیست که لحظه های نادر خشم را ، لحظه های قضاوت تلقی کنیم و آنچه در این لحظه های نفرین شده ی شرم آور بر زبان می آید معیار و مدرک قرار بگیرد. لحظه های خشم، لحظه های قضاوت نیست ، و انسان، بدون خشمی گهگاهی، انسان نیست، گر چه در لحظه های خشم نیز.

اینک ای عزیز!
آرزو می کنم که در کنار تو فرصت آن را پیدا کنم که این کوه معایب و نقائص و ضعف های خود را از میان بردارم و به چنان موجودی تبدیل شوم که به واقع مایه ی سربلندی تو باشد ، و بنویسند و بارها بنویسند که او، در پناه همسرش بود که توانست به چنان قله هایی دست یابد. و اگر چنین نشد نیز ، باز، تو برای من همانی که گفته ام: خوب و کامل کننده، پایگاه و تکیه گاه. یک سرود خوش از اعماق.


👤 #نادر_ابراهیمی
📚 #چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم
✉️ نامه 39
join us | شهر کتاب
@bookcity5



group-telegram.com/bookcity5/7627
Create:
Last Update:

▪️نامه سی و نهم

عزیز من!
امروز، باز، به دام گذشته ها افتادم، و دیدم که هیچ چیز، به راستی که هیچ چیز از نخستین یازده فروردین ما کاسته نشده، بلکه همه چیز ژرف تر و زیباتر شده است. زمان، تو را برای من بی رنگ و کهنه نکرده سهل است به جست و جو و شناختِ دنیایی که هرگز نمی شناختم وادار کرده است.‌ من تو را هرگز همچون یک شیء ، بل چنان مجهول محبوبی دیدم که می بایست با رخنه به درون روح او از غوغای غریب وجودش خبری با خود بیاورم. به خاطر داری که روزگاری می گفتم:« زمان، زنان و شوهران خوب را برای هم عتیقه می کند و بر ارزش و اعتبار آنها برای هم ـ می افزاید » . امروز، این نظر را پس می گیرم و می گویم: دوست داشتن، هیچ گاه عتیقه نمی شود. زنان و شوهران خوب ، هر لحظه برای هم تازه و تازه تر می شوند؛ و دوستی شان، و عشق شان، ابعاد گسترده تری پیدا می کند.

ای عزیز!
می بینی که موهایم سفید می شود. می بینی که جوانی را از دست می دهم. می بینی که فرزندان ما چون درختان معجزه قد می کشند، و می بینی که نزدیک ترین دوستان من ـ دوستان ما ـ راهی سفر به بیکرانه ها می شوند. تحت چنین شرایطی ست که ما بیشتر از همیشه به هم نیازمند می شویم، و تکمیل کننده ی هم ، تکیه گاه هم، دادرس هم، اعتراف نیوش هم، محب هم، راهنمای هم، راه گشای هم، همسفر هم، دردشناس هم و غمگسار هم. پس چگونه ممکن است این سیر تکامل ـ که در بسیاری از لحظه ها با اندوهی عمیق تؤام است ـ با کهنگی و بی رنگی قرین باشد؟ نه... این ممکن نیست، و اگر ممکن باشد هم این امکان جز سقوط و تاریکی چیزی را در درون خود نمی پرورد و به بار نمی نشاند.

عزیز من!
امروز، باز، به دام گذشته ها افتادم ـ که به حق ، چه اسارت گذرای شیرینی ست ـ و دیدم روح تو ، معنای تو، و اندیشه های تو، برای من بسیار تازه تر از گذشته هاست، و تازه تر نیز خواهد شد. این سخن را به خاطر داشته باش: اگر چه درست است و منطقی که ما حق نداریم نسبت به هم خشمگین شویم؛ اما از آنجا که گهگاه، تحت شرایطی که به انسان تحمیل می شود، نگهداشت خشمی آنی و فورانی از اختیار انسان بیرون است ـ و بدا به حال انسان ـ هرگز نباید و حق نیست که لحظه های نادر خشم را ، لحظه های قضاوت تلقی کنیم و آنچه در این لحظه های نفرین شده ی شرم آور بر زبان می آید معیار و مدرک قرار بگیرد. لحظه های خشم، لحظه های قضاوت نیست ، و انسان، بدون خشمی گهگاهی، انسان نیست، گر چه در لحظه های خشم نیز.

اینک ای عزیز!
آرزو می کنم که در کنار تو فرصت آن را پیدا کنم که این کوه معایب و نقائص و ضعف های خود را از میان بردارم و به چنان موجودی تبدیل شوم که به واقع مایه ی سربلندی تو باشد ، و بنویسند و بارها بنویسند که او، در پناه همسرش بود که توانست به چنان قله هایی دست یابد. و اگر چنین نشد نیز ، باز، تو برای من همانی که گفته ام: خوب و کامل کننده، پایگاه و تکیه گاه. یک سرود خوش از اعماق.


👤 #نادر_ابراهیمی
📚 #چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم
✉️ نامه 39
join us | شهر کتاب
@bookcity5

BY شهر کتاب و داستان


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/bookcity5/7627

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

These administrators had built substantial positions in these scrips prior to the circulation of recommendations and offloaded their positions subsequent to rise in price of these scrips, making significant profits at the expense of unsuspecting investors, Sebi noted. On Telegram’s website, it says that Pavel Durov “supports Telegram financially and ideologically while Nikolai (Duvov)’s input is technological.” Currently, the Telegram team is based in Dubai, having moved around from Berlin, London and Singapore after departing Russia. Meanwhile, the company which owns Telegram is registered in the British Virgin Islands. Pavel Durov, a billionaire who embraces an all-black wardrobe and is often compared to the character Neo from "the Matrix," funds Telegram through his personal wealth and debt financing. And despite being one of the world's most popular tech companies, Telegram reportedly has only about 30 employees who defer to Durov for most major decisions about the platform. Telegram has become more interventionist over time, and has steadily increased its efforts to shut down these accounts. But this has also meant that the company has also engaged with lawmakers more generally, although it maintains that it doesn’t do so willingly. For instance, in September 2021, Telegram reportedly blocked a chat bot in support of (Putin critic) Alexei Navalny during Russia’s most recent parliamentary elections. Pavel Durov was quoted at the time saying that the company was obliged to follow a “legitimate” law of the land. He added that as Apple and Google both follow the law, to violate it would give both platforms a reason to boot the messenger from its stores. Unlike Silicon Valley giants such as Facebook and Twitter, which run very public anti-disinformation programs, Brooking said: "Telegram is famously lax or absent in its content moderation policy."
from sg


Telegram شهر کتاب و داستان
FROM American