Warning: mkdir(): No space left on device in /var/www/group-telegram/post.php on line 37

Warning: file_put_contents(aCache/aDaily/post/soha_javaneh/--): Failed to open stream: No such file or directory in /var/www/group-telegram/post.php on line 50
کانون ادبی هنری سها | Telegram Webview: soha_javaneh/869 -
Telegram Group & Telegram Channel
📚قصه های بی‌صدا - قسمت پنجم

ساغرم شکست ای ساقی
بخش دوم

به پیرمرد نگاه میکنی و فکر ها امان ات را میبرند، ایندفعه کمی پریشان و دلسرد، به خانه اش، بچه هایش، سابقه خوانندگی اش و حتی در آمد روزانه اش، بچه هایش میدانند پدرشان اجرا های تک نفره دارد؟ به این فکر میکنی که نکند او یکی از آن صدا های رادیو چهرازی باشد که هیچوقت معلوم نشد از کجا آمدند و دیگر هم صدایشان پخش نشد؟ از این فکر احمقانه کمی جا میخوری ولی خودت را خوب میشناسی، روابط بین فکر هایت گاهی خودشان ایجاد میشوند و در لحظه غیب میشوند، سعی میکنی به معشوق هایش فکر نکنی که اگر اینگونه شود تا کوچه پس کوچه های ناصر خسرو و پارک شهر را در ذهنت چیده ای و تهران قدیم را هنگامی که در رستوران نون و نمک فخر الملوک دیزی نوش جان میکردند، تصور میکنی. کارت است، عشق میکنی، برای همین است که مینویسی، روراست باش، توجه به جزئیاتی که همه ما میکنیم اما عده کمی آن ها را در ذهن میپرورانیم، حس افتخار وجودت را فرا میگیرید و فکر میکنی با ان یارو ای که صبح کله خروس هلت داد تا به دقیقا ۲۰ صندلی خالی مترو حمله کند فرقی میکنی! جایی خواندم که نوشته بود: شاید این ادم هایی که هر روز در مترو می بینیمشان همان عزیز هایی باشند که بعضی ها آرزوی دیدنشان را دارند، آدم ها در مترو دوست داشتنی نیستند و طعمه هایی هستند برای رفتن و جایشان نشستن، گاهی به دنبال صورتی آشنا میگردم و وقتی پیدایش کردم جوری چشمانم را برمیگردانم گویی که او را تا به حال ندیده ام، هر چند این اتفاق انگشت شمار است و این تعداد انسان جدید من را میترساند، اصلا کک اشان نمیگزد اگر کسی همان جا بیوفتد و جان بدهد. در مترو آدم ها را دوست ندارم، مترو جای غمگینیست. نمیدانی کسی که کنارت نشسته نقشه بد و بیراه گفتن به آسمان ها و زمین را دارد یا صرفا از یک پیاده روی طولانی در بازار با پلاستیک هایش خسته است، انسان های زیاد با مقاصد زیادتر. ترسناک است، نمیدانی، هیچ چیز.

پیرمرد دوباره شروع به خواندن میکند؛

در میان طوفان بر موج غم نشسته منم 
در زورقِ شکسته منم ای ناخدای عالـــم

این بار غم شعر کوله بارت میشود، به خودت میگویی امروز نه! امروز کسی را ندارم تا برایش از تو بگویم که حداقل من را یکی از آن عجیب و غریب های روزگار نخواند؛ فکر میکنی شاید این شعر برایش خاطراتی را زنده میکند که نهایت دو یا سه نفر در آن زندگی کوچکش در جریانند، شاید هم غم از دست دادن همان عشق بزرگ رستوران فخر الملوک؛ از دست خودت شاکی میشوی و آفرین میگویی، چگونه به خودت اجازه دادی درون راز ها و افکارش شوی؟ اصلا تو را چه به این کار ها؟ پول که نمیدهی، آن جا هم که به موتور مردم تکیه دادی، زندگی اش را هم در سرت می پرورانی؟ وارد آن دنیای کوچک عجیبش شدی که درش ابدا برای خوش آمد گویی به روی تو باز نیست؟ چشمانت را با شرمساری به روی زمین می اندازی و دستانت را از جیبت بیرون می آوری، از بین دو راهی راست و چپ، راست را انتخاب میکنی و کم کم صدای پیرمرد دور و دور تر میشود، هنگامی که به همان اولین خروجی میرسی کمی احتیاط به خرج میدهی تا از آن رد شوی، پای پیاده و ناز ماشین های پرسرعت که در واقع باید ناز تو را بکشند را به جان میخری، میروی و وقتی تقریبا هیچ صدایی از او نمیشنوی زیر لب زمزمه میکنی: ساغرم شکست ای ساغی….


با اولین نگاهت در کنج آن خیابان
از قصر دل ربودی، آرام و صبر و سامان

آن اضطراب شب‌ها، آن اشتیاق دیدار
آن روسری آبی، نمناک زیر باران

جانی نمانده در تن، کاین پیرمرد مجنون
آواز دل بخواند، با یاد روزگاران

زندانی نگاهی‌ست، کز غم خبر ندارد
رفت از دیار و برده با خود کلید زندان

از سرزمین خورشید، از قلب‌های بیدار
تنها شده در اینجا، بازار خودفروشان

تا بوی عطر او را، در ازدحام مردم
بویید از کناری، رفت از پی‌اش شتابان

نقشی ز او ندارد، این ره‌گذار خسته
هرچند خانه دارد، در قلب صد پریشان

بگسل حجاب سینه، بنگر درون دیده
تا بر دلت بگردد این داستان نمایان

گفتم به دل که هُش دار! کاین است رسم دلبر
گفت هیچ دیده‌ای تو، عاشق بود پشیمان؟

نویسنده: #ستاره_آزاد
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران

شاعر: #مریم‌سادات_پوراحمدی
دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی یزد

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #قصه_های_بیصدا #قسمت_پنجم

@Soha_javaneh
@javaneh_club 🌱



group-telegram.com/soha_javaneh/869
Create:
Last Update:

📚قصه های بی‌صدا - قسمت پنجم

ساغرم شکست ای ساقی
بخش دوم

به پیرمرد نگاه میکنی و فکر ها امان ات را میبرند، ایندفعه کمی پریشان و دلسرد، به خانه اش، بچه هایش، سابقه خوانندگی اش و حتی در آمد روزانه اش، بچه هایش میدانند پدرشان اجرا های تک نفره دارد؟ به این فکر میکنی که نکند او یکی از آن صدا های رادیو چهرازی باشد که هیچوقت معلوم نشد از کجا آمدند و دیگر هم صدایشان پخش نشد؟ از این فکر احمقانه کمی جا میخوری ولی خودت را خوب میشناسی، روابط بین فکر هایت گاهی خودشان ایجاد میشوند و در لحظه غیب میشوند، سعی میکنی به معشوق هایش فکر نکنی که اگر اینگونه شود تا کوچه پس کوچه های ناصر خسرو و پارک شهر را در ذهنت چیده ای و تهران قدیم را هنگامی که در رستوران نون و نمک فخر الملوک دیزی نوش جان میکردند، تصور میکنی. کارت است، عشق میکنی، برای همین است که مینویسی، روراست باش، توجه به جزئیاتی که همه ما میکنیم اما عده کمی آن ها را در ذهن میپرورانیم، حس افتخار وجودت را فرا میگیرید و فکر میکنی با ان یارو ای که صبح کله خروس هلت داد تا به دقیقا ۲۰ صندلی خالی مترو حمله کند فرقی میکنی! جایی خواندم که نوشته بود: شاید این ادم هایی که هر روز در مترو می بینیمشان همان عزیز هایی باشند که بعضی ها آرزوی دیدنشان را دارند، آدم ها در مترو دوست داشتنی نیستند و طعمه هایی هستند برای رفتن و جایشان نشستن، گاهی به دنبال صورتی آشنا میگردم و وقتی پیدایش کردم جوری چشمانم را برمیگردانم گویی که او را تا به حال ندیده ام، هر چند این اتفاق انگشت شمار است و این تعداد انسان جدید من را میترساند، اصلا کک اشان نمیگزد اگر کسی همان جا بیوفتد و جان بدهد. در مترو آدم ها را دوست ندارم، مترو جای غمگینیست. نمیدانی کسی که کنارت نشسته نقشه بد و بیراه گفتن به آسمان ها و زمین را دارد یا صرفا از یک پیاده روی طولانی در بازار با پلاستیک هایش خسته است، انسان های زیاد با مقاصد زیادتر. ترسناک است، نمیدانی، هیچ چیز.

پیرمرد دوباره شروع به خواندن میکند؛

در میان طوفان بر موج غم نشسته منم 
در زورقِ شکسته منم ای ناخدای عالـــم

این بار غم شعر کوله بارت میشود، به خودت میگویی امروز نه! امروز کسی را ندارم تا برایش از تو بگویم که حداقل من را یکی از آن عجیب و غریب های روزگار نخواند؛ فکر میکنی شاید این شعر برایش خاطراتی را زنده میکند که نهایت دو یا سه نفر در آن زندگی کوچکش در جریانند، شاید هم غم از دست دادن همان عشق بزرگ رستوران فخر الملوک؛ از دست خودت شاکی میشوی و آفرین میگویی، چگونه به خودت اجازه دادی درون راز ها و افکارش شوی؟ اصلا تو را چه به این کار ها؟ پول که نمیدهی، آن جا هم که به موتور مردم تکیه دادی، زندگی اش را هم در سرت می پرورانی؟ وارد آن دنیای کوچک عجیبش شدی که درش ابدا برای خوش آمد گویی به روی تو باز نیست؟ چشمانت را با شرمساری به روی زمین می اندازی و دستانت را از جیبت بیرون می آوری، از بین دو راهی راست و چپ، راست را انتخاب میکنی و کم کم صدای پیرمرد دور و دور تر میشود، هنگامی که به همان اولین خروجی میرسی کمی احتیاط به خرج میدهی تا از آن رد شوی، پای پیاده و ناز ماشین های پرسرعت که در واقع باید ناز تو را بکشند را به جان میخری، میروی و وقتی تقریبا هیچ صدایی از او نمیشنوی زیر لب زمزمه میکنی: ساغرم شکست ای ساغی….


با اولین نگاهت در کنج آن خیابان
از قصر دل ربودی، آرام و صبر و سامان

آن اضطراب شب‌ها، آن اشتیاق دیدار
آن روسری آبی، نمناک زیر باران

جانی نمانده در تن، کاین پیرمرد مجنون
آواز دل بخواند، با یاد روزگاران

زندانی نگاهی‌ست، کز غم خبر ندارد
رفت از دیار و برده با خود کلید زندان

از سرزمین خورشید، از قلب‌های بیدار
تنها شده در اینجا، بازار خودفروشان

تا بوی عطر او را، در ازدحام مردم
بویید از کناری، رفت از پی‌اش شتابان

نقشی ز او ندارد، این ره‌گذار خسته
هرچند خانه دارد، در قلب صد پریشان

بگسل حجاب سینه، بنگر درون دیده
تا بر دلت بگردد این داستان نمایان

گفتم به دل که هُش دار! کاین است رسم دلبر
گفت هیچ دیده‌ای تو، عاشق بود پشیمان؟

نویسنده: #ستاره_آزاد
دانشجوی پزشکی ورودی ١۴٠١ دانشگاه علوم پزشکی تهران

شاعر: #مریم‌سادات_پوراحمدی
دانشجوی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی یزد

#کافه_هنر #چای_ادبی #رادیو_سها #پادکست #جوانه #سها #قصه_های_بیصدا #قسمت_پنجم

@Soha_javaneh
@javaneh_club 🌱

BY کانون ادبی هنری سها


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/soha_javaneh/869

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

If you initiate a Secret Chat, however, then these communications are end-to-end encrypted and are tied to the device you are using. That means it’s less convenient to access them across multiple platforms, but you are at far less risk of snooping. Back in the day, Secret Chats received some praise from the EFF, but the fact that its standard system isn’t as secure earned it some criticism. If you’re looking for something that is considered more reliable by privacy advocates, then Signal is the EFF’s preferred platform, although that too is not without some caveats. I want a secure messaging app, should I use Telegram? "Markets were cheering this economic recovery and return to strong economic growth, but the cheers will turn to tears if the inflation outbreak pushes businesses and consumers to the brink of recession," he added. The news also helped traders look past another report showing decades-high inflation and shake off some of the volatility from recent sessions. The Bureau of Labor Statistics' February Consumer Price Index (CPI) this week showed another surge in prices even before Russia escalated its attacks in Ukraine. The headline CPI — soaring 7.9% over last year — underscored the sticky inflationary pressures reverberating across the U.S. economy, with everything from groceries to rents and airline fares getting more expensive for everyday consumers. In December 2021, Sebi officials had conducted a search and seizure operation at the premises of certain persons carrying out similar manipulative activities through Telegram channels.
from us


Telegram کانون ادبی هنری سها
FROM American