group-telegram.com/soha_javaneh/956
Last Update:
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان!
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید...
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید بر کمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان!
...
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید، می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
میرود نعره زنان. وین بانگ باز از دور میآید: «آی آدمها...»
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک،
باز در گوش این نداها: «آی آدمها...!»
۱۳ دی،
سالروز درگذشت علی اسفندیاری،
نیما یوشیجِ شعر فارسی
@soha_javaneh
@javaneh_club 🌱
BY کانون ادبی هنری سها
Share with your friend now:
group-telegram.com/soha_javaneh/956