Telegram Group Search
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥ویدیویی خیره‌کننده از غروب خورشید روی ماه

کاوشگر خصوصی Blue Ghost که توسط شرکت Firefly Aerospace ساخته شده، اولین ویدیوهای باکیفیت از غروب خورشید روی ماه را ثبت کرد! این کاوشگر در ۲۵ دی ۱۴۰۳ توسط موشک فالکون ۹ اسپیس ایکس پرتاب شد، در ۱۲ اسفند ۱۴۰۳ در منطقه Mare Crisium بر سطح ماه فرود آمد و به مدت ۱۴ روز زمینی به جمع‌آوری داده‌های علمی پرداخت.

یکی از آزمایش‌های مهم، اندازه‌گیری دما و جریان حرارتی سطح زیرین ماه بود که می‌تواند در مأموریت‌های آینده به کار رود.

همچنین، دستگاهی به نام Lunar PlanetVac خاک ماه را جمع‌آوری و پردازش کرد، روشی که در سفرهای بازگشت نمونه از ماه و مریخ هم مفید خواهد بود.

این کاوشگر برای زنده ماندن در سرمای شدید شب در ماه طراحی نشده بود.

با غروب خورشید در ۲۶ اسفند ۱۴۰۳، دمای محیط به منفی ۱۸۰ درجه سانتی‌گراد کاهش یافت و Blue Ghost خاموش شد.

اما تیم Firefly همچنان امیدوار است که شاید در اوایل فروردین ۱۴۰۴ و با طلوع دوباره خورشید، امکان برقراری ارتباط مجدد با آن فراهم شود.
4
دانشمندان مؤسسه کارولینسکا در سوئد و دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده اکنون سطح پیچیدگی شگفت‌انگیزی را در میان نورون‌هایی که قلب گورخرماهی را احاطه کرده‌اند، کشف کرده‌اند که نظریه‌های موجود در مورد چگونگی حفظ نبض این اندام در گونه‌های مختلف و همچنین خودمان را به چالش می‌کشد.
کنستانتینوس آمپاتزیس(Konstantinos Ampatzis)، عصب‌شناس موسسه کارولینسکا، که سرپرستی این مطالعه را بر عهده داشت، می‌گوید: این «مغز کوچک» نقش کلیدی در حفظ و کنترل ضربان قلب دارد و شبیه به نحوه تنظیم عملکردهای ریتمیک مغز مانند حرکت و تنفس است. در طول تاریخ، تصور می‌شد که فعالیت قلب خودگردان است.
 
آلبرشت فون هالر(Albrecht von Haller)، آناتومیست آلمانی قرن هجدهم، در خلاصه متن فیزیولوژی خود مدعی شد قلب دارای یک «تحریک پذیری ذاتی» است که توسط خون وارد شده به آن ایجاد می‌شود.
 
در قرن نوزدهم، دسته‌هایی از اعصاب به نام گانگلیون(ganglia) در قلب قورباغه‌ها و سپس در قلب انسان‌ها یافت شد که به سرعت فهمیدند که نقش یک ضربان‌ساز قلب را ایفا می‌کنند و سرعت انقباضات عضلانی را کنترل می‌کنند.
 
این آغاز قرن‌ها تحقیق در مورد توانایی ثابت قلب برای تپش بوده است و دانشمندان در مورد میزان کنترل سیستم عصبی مرکزی بر نبض مطالعاتی انجام دادند.
 
امروزه تصور می‌شود که مغز از طریق سیستم سمپاتیک «جنگ یا گریز» و سیستم پاراسمپاتیک «استراحت و هضم»، بر عملکرد قلب تاثیر می‌گذارد.
 
این امر از طریق مسیرهای عصبی متعددی که فیبرهای عضلانی پیچ خورده قلب را با گانگلیون‌های محیطی مرتبط می‌کنند، مدیریت می‌شود که به نوبه خود به دسته‌های نورون در سیستم عصبی مرکزی متصل هستند و ضربان را از دور در پاسخ به محرک‌های شیمیایی و فشار تغییر می‌دهند.
 
با توجه به موشکافی چندین نسل از دانشمندان، نه تنها تعجب‌آور نیست که بحث بر سر تاثیر مغز بر قلب همچنان ادامه دارد، بلکه هنوز موارد زیادی درباره ساختار قلب باید کشف شود.
 
آمپاتزیس و گروهش از ترکیبی از برچسب‌گذاری ایمونولوژیک، پروفایل آران‌ای تک‌تک سلول‌ها و تجزیه و تحلیل خواص الکتریکی نورون‌هایی که از بافت قلب عبور می‌کنند، استفاده کردند تا نقشه‌ای دقیق از سیستم عصبی داخل قلب یک قلب گورخرماهی تهیه کنند.
 
محققان تنوع بالایی از انواع سلول‌ها را کشف کردند، از جمله زیر مجموعه‌ای از اعصاب که شبیه به نورون‌های مولد الگوی مرکزی در سیستم عصبی مرکزی هستند، مسیرهایی که همه چیز از جویدن غذا گرفته تا راه رفتن را کنترل می‌کنند.
 
انسان و گورخرماهی به رغم اینکه یک فاصله تکاملی صدها میلیون ساله دارند، فیزیولوژی قلبی عروقی آنها به طرز شگفت انگیزی شبیه به هم است، که نشان می‌دهد اکثر مهره‌داران در این مسیرهای عصبی مشترک هستند.

به نقل از تابناک
3
Puzzlecast|episode4
Hamed Zareie
◀️اپیزود چهارم

گربه شرودینگر (گفت و گو با دکتر افشین شفیعی)

🖇️لینک کست باکس:
https://castbox.fm/vd/808247317

@puzzlecast_podcast
11
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاید در مورد #گربه_شرودینگر شنیده باشید، مفهومی علمی از #مکانیک_کوانتومی که بعدها در #فلسفه هم وارد شد. در این اپیزود به بررسی کامل این موضوع پرداخته‌ایم و البته وارد دنیای فلسفی و ادبی مرتبط با آن شدیم.

این اپیزود به صورت گفت‌وگوـمحور با دکتر افشین شفیعی انجام شده که خودشان استاد و هیئت علمی #دانشگاه_صنعتی_شریف و پژوهشگر #کوانتوم هستند.

ادیتور صدا: سروش ارجمندی

@puzzlecast_podcast
16
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فدریکو فاگین، مخترع اولین ریزپردازنده‌ی جهان و از پیشگامان دنیای فناوری، بعد از ۳۰ سال تحقیق و تفکر عمیق، به درکی خارق‌العاده رسید:

«ریاضیات ساخته‌ی آگاهی‌ست. پس نمی‌توان با ریاضیات، آگاهی را توضیح داد.»

او باور دارد که جهان یکپارچه و کلی‌نگر است، نه تکه‌تکه. همه‌چیز از درون با هم مرتبط است. اما فیزیک‌دانان هنوز تصور می‌کنند که فقط چیزی واقعی‌ست که قابل اندازه‌گیری باشد — در حالی که این یک اشتباه بنیادین است.

فاگین می‌گوید دلیل اینکه هنوز نمی‌دانیم چرا کامپیوترهای کوانتومی کار می‌کنند این است که عملکرد آن‌ها در “فضای هیلبرت” رخ می‌دهد؛ فضایی که فقط به‌عنوان یک مدل ریاضی در نظر گرفته شده، نه یک فضای واقعی.

اما چطور می‌توان عملیات واقعی را در یک فضای خیالی انجام داد؟ این موضوع از نظر او «ناسازگار و بی‌منطق» است — و دلیلش این است که هیچ‌کس یاد نگرفته عمیق فکر کند.

فاگین نتیجه گرفت: «معادلات توسط آگاهی ساخته شده‌اند، نه اینکه آگاهی محصول معادلات باشد.»

این دیدگاه، نقطه‌ی عطفی در مسیر فکری‌اش بود. او مسیر را برعکس کرد… دوباره نگاهش را به جهان وارونه کرد.
👍112
آیا مرگ پایان مطلق زندگی است؟ شاید نه! دانشمندان اخیراً با ساخت موجودات زنده‌ی کوچکی به نام «زنوبوت» از سلول‌های قورباغه، به کشفی حیرت‌انگیز رسیده‌اند: این سلول‌ها حتی پس از مرگ ارگانیزم اصلی، شروع به سازمان‌دهی مجدد می‌کنند، حرکت می‌کنند، خود را ترمیم می‌کنند و به شکلی عجیب، دوباره فعال می‌شوند. این رفتار خارق‌العاده باعث شده دانشمندان از "حالت سوم زندگی" سخن بگویند — چیزی میان مرگ و حیات!

در دل این پدیده، نظریه‌ای جسورانه مطرح می‌شود: شاید سلول‌های ما برخلاف تصور رایج، فقط ماشین‌های بی‌جان بیوشیمیایی نیستند، بلکه نوعی آگاهی ابتدایی دارند. دکتر ویلیام میلر در نظریه‌ی خود می‌گوید سلول‌ها می‌توانند اطلاعات را دریافت و پردازش کنند، تصمیم بگیرند، و حتی همکاری هدفمند داشته باشند. اگر این درست باشد، شاید مرگ بدن پایان آگاهی سلول‌ها نباشد — بلکه آغازی برای شکلی دیگر از سازمان‌یافتگی و "حیات جدید" است.

اگر روزی ثابت شود که سلول‌ها واقعاً نوعی آگاهی پایه دارند و حتی پس از مرگ بدن می‌توانند به حیات نیمه‌مستقل خود ادامه دهند، آن‌گاه باید تعریفمان از مرگ، آگاهی و حتی خودِ زندگی را بازنویسی کنیم. شاید در آینده، به جای خاموش کردن دستگاه‌های حیاتی، به بازسازی آگاهانه سلول‌های مرده فکر کنیم — و حیات، دیگر تنها دو حالت نداشته باشد، بلکه سه‌گانه‌ای پیچیده، عمیق و شگفت‌انگیز باشد!

منبع:

عنوان مقاله: Unraveling the Enigma of Organismal Death: Insights, Implications, and Unexplored Frontiers
نویسندگان: Peter A. Noble, Alexander E. Pozhitkov و همکاران
ژورنال: Physiology (Bethesda) | سال انتشار: April 2024 (مجله شماره 39:313–323)
DOI: 10.1152/physiol.00004.2024
PMID: 38624244
PMCID: PMC11460531 (دسترسی آزاد از سپتامبر ۲۰۲۵)
5👍3
در فضیلت فراغت

فراغت یعنی آسودگی، یا رهایی از کار یا مسئولیت. بنابراین، زمان فراغت به آن لحظه‌هایی گفته می‌شود که نه با انجام کار و تکلیف بلکه با استراحت و تفریح یا با انجام فعالیت‌های دلخواه می‌گذرد. مثلاً وقتی دانشجویی دارد کتاب درسی اش را می خواند تا فردا امتحانش را بگذراند، این می‌شود انجام تکلیف. اما همین دانشجو وقتی آن کتاب را می‌گذارد زمین و یک رمان به دستش می‌گیرد تا صفحه‌هایی از آن را بخواند، این می‌شود فراغت. برای اینکه آن کتاب درسی‌اش را مجبور است بخواند، اما این رمان را مجبور نیست بخواند. این را دلش خواسته است و دارد به‌خاطر دلش می‌خواند. حقیقت این است که این دو تا خیلی برای مغز فرق دارند! کارهایی که به عنوان وظیفه یا تکلیف انجام می‌دهیم، شبکه‌های مشخصی در مغز دارند. اما وقتی که داریم استراحت یا تفریح می‌کنیم، شبکهٔ مخصوصی در مغز فعال می‌شود که از مرموزترین خلقت‌های طبیعت است. اسم این شبکه، که البته خودش از چندین شبکه تشکیل شده است، دی ام ان DMN، مخففDefault mood network، است. در فارسی آن را شبکهٔ حالت پیش‌گزیده ترجمه کرده‌اند. اما شاید بد نباشد که آن را شبکهٔ حالت استراحت بگوییم. برای اینکه شبکهٔ حالت پیش‌گزیده معنای روشنی نمی دهد.

بسیاری از کارهای شبکهٔ حالت استراحت مشخص شده‌اند. اکنون می‌دانیم که یکی از کارهای اصلی‌اش تخیل یا تولید خیال است. همچنین در خلاقیت نقش بسیار مهمی بازی می‌کند. معمولاً می‌گوییم خلاقیت و نوآوری‌ها با کار و تفکر اتفاق می‌افتند. اما ظاهراً این‌طور نیست. انگار خلاقیت‌ها وقتی اتفاق می‌افتند که هنرمند یا دانشمندی، خسته از کار مداوم، لحظه‌ها یا ساعت‌هایی را به خود استراحت می‌دهد. در این لحظه‌هاست که خلاقیت اتفاق می‌افتد. دست کم ایدهٔ بعضی از شاهکارهای دنیا در چنین مواقعی به خالقان آن‌ها ظهور کرده‌اند. ماری شلی، خالق رمان فرانکنشتاین، در یکی از خواب‌هایش بود که شخصیت‌ها و اتفاقات آن رمان را دید. جی دی رولینگ داشت در قطاری به مسافرت می‌رفت که طرح هری پاتر در ذهنش شکل گرفت. دیمیتری مندلیف در حال بازی با ورق‌ها بود که جدول تناوبی عناصر شیمیایی به فکرش رسید. گفته می‌شود فرمول تابع موج شرودینگر هم، که از فرمول‌های دوران‌ساز مکانیک کوانتوم است، در هنگامی به ذهن آن فیزیکدان بزرگ اتریشی رسید که او مشغول معاشقه با یکی از معشوقه‌هایش بود. حتی گفته شده است که معاشقه را قطع کرد و نشست آن فرمول را نوشت. [ادامه دارد]

#عباس_پژمان
@apjmn
در فضیلت فراغت

۲- دی ام ان در سال ۲۰۰۱ در دانشگاه میزوری آمریکا کشف شد. آن سال دکتر مارکوس رایکول Marcus Raichle، که نورولوژیست و متخصص اف ام آر آی آن دانشگاه بود، چیز عجیبی در مغز دید. دید وقتی که دارد مغز بیماران را در دستگاه اف ام آر آی می‌بیند، حتی در لحظه‌هایی هم که بیمار دیگر هیچ کار خاصی انجام نمی‌دهد، باز هم قسمت‌هایی از مغزش مشغول فعالیت می‌شوند. و این قسمت‌ها جدا از آن قسمت‌هایی بودند که مثلا به کار قلب، تنفس و غیره مربوط می‌شوند. این را با همکارانش در میان گذاشت. همه‌شان اول فکر کردند این احتمالاُ یک‌جور خطای اف ام آر آی است. این بود که ظاهراً تا یک سال سعی کردند ببینند این «خطا» چطور ایجاد می‌شود! اما به جایی نرسیدند. هر بار هم روی هر بیماری که آزمایش کردند، نتیجه همان بود. می‌دیدند وقتی بیمار دارد کاری انجام می‌دهد، مثلاً حرف می‌زند، چیزی می‌خورد، دست یا پایش را حرکت می‌دهد، به‌محض اینکه آن کار را قطع می‌کند، آن قسمت‌های مرموز شروع به فعالیت می‌کنند. کم‌کم برایشان مسلم شد که پای خطای دستگاه در میان نیست. هر چه هست به کارهای خود مغز مربوط می‌شود. بنابراین باید مشخص می‌کردند این شبکه‌ها چه جور شبکه‌هایی بودند که وقتی شخص کاری را شروع می‌کرد خاموش می‌شدند، و وقتی کار را قطع می‌کرد فوراً روشن می‌شدند.

مغز دستگاهی است که خیلی انرژی مصرف می‌کند. وزنش فقط دو درصد وزن بدن است، اما بیست درصد انرژی‌ای که با غذا وارد بدن می‌شود در مغز مصرف می‌شود. بنابراین منطقی به نظر نمی‌آيد در حال استراحت هم بعضی قسمت‌های مغز «الکی» روشن باشند. این قسمت‌ها حتماُ کاری انجام می‌دهند که روشن می‌شوند. دکتر رایکول از همین جا شروع کرد تا ببیند این قسمت‌ها چه کاری ممکن است انجام دهند. اول با خودش گفت آیا اصلاً می‌شود نگذاشت این قسمت‌ها فعال شوند؟ از آنجا که وقتی مشغول کاری هستیم این قسمت‌ها خاموش هستند، طبیعی است که با کار مداوم و بی‌وقفه می‌شود نگذاشت فعال شوند. رایکول هم به همین جواب رسید. بعد از خودش پرسید بعد چه می‌شود؟ وقتی شخص برای مدتی نسبتاً طولانی یکسر خود را مشغول کار کند به‌طوری که نگذارد در طول آن مدت این قسمت‌ها فعال شوند، آن وقت چه اتفاقی برایش می‌افتد؟‌ یکی از جواب‌ها این است که مغز خسته می‌شود و مخصوصاً خلاقیت را از دست می‌دهد! اولین جوابی هم که به ذهن خود رایکول رسیده بود همین بود. در این صورت مغز خلاقیتش را از دست می‌دهد. و این جواب درستی بود. بعداً پژوهش‌ها نشان دادند این شبکه‌ها نقش مهمی در خلاقیت‌هایمان دارند. [ادامه دارد]

#عباس_پژمان
@apjmn
در فضیلت فراغت

۳- یکی از توهم‌های بزرگ و عجیبی که مغز برای خودش ساخته است همان چیزی است که اسمش را «خود» یا «من» گذاشته‌ایم. ظاهراً این توهم را مغز برای این ایجاد می‌کند که خودش را از بقیهٔ مغزها جدا یا متمایز کند. اما این باعث یک «ارور» یا «خطا» هم می‌شود. و آن اینکه این «من چنان استقلالی پیدا می‌کند که مغز آن را حتی یک چیز مستقل از خود احساس می‌کند. به‌طوری که مغز همهٔ کارهایش را به این «من» نسبت می‌دهد. «من» به‌صورت رهبری درمی‌آید که کنترل کنندهٔ کارهای مغز است. «من» است که تصمیم می‌گیرد کاری انجام شود، یا انجام نشود. «من» است که فکر می‌کند، نقشه می‌کشد. دستور کارها را صادر می‌کند و غیره. در حالی که شواهد علمی نشان می‌دهند که این «من» چیزی غیر از خود مغز نمی‌تواند باشد. یا چیزی مستقل از مغز نمی‌تواند باشد. در واقع شواهد کلینیکی بسیاری هست که نشان می‌دهند وقتی بخش نسبتاً قابل توجهی از مغز دچار ضایعه شود، دیگر نمی‌تواند این توهم را بسازد. بنابراین دیگر «من» نخواهد داشت.

و اما اکنون معلوم شده است که دی ام ان است که این «من» را می‌سازد. یا در هر حال نقش اصلی را در ساختن «من» بازی می‌کند. البته این را حتی به طریق شهودی هم می‌شود احساس کرد. در اوقات فراغت و تفریح، که دی ام ان فعال می‌شود، بیشتر از مواقعی که مشغول کاری هستیم و دی ام ان خاموش است، این «خود» یا «من» خودش را نشان می‌دهد. وقتی خیالپردازی می‌کنیم در واقع «من»مان هم فعال‌تر می‌شود.

اما حالا که می‌دانیم دی ام ان است که این «من» را برایمان درست می‌کند، اگر دی ام ان مشکل پیدا کند چه خواهد شد؟ ظاهراً این «من» دیگر نباید خوب از کار دربیاید. همین طور است. دکتر رایکول از یکی از بیماران جوانش صحبت می‌کند که از مهندسان سلیکون ولی بوده و صرع داشته است. کانون صرعش هم در جایی در همین دم ان اش بوده. هر وقت که کانون صرغش فعال می‌شده است، اوضاع دی ام ان‌اش به‌هم می‌ریخته است. این مهندس به دکتر رایکول گفته بود وقتی می‌خواهم تشنج کنم یک‌دفعه احساس می‌کنم که از خودم بیگانه شدم. مثل این است که دیگر هیچ کنترلی روی کارهای مغزم ندارم. قسمت‌های مختلف مغزم با هم حرف می‌زنند و من فقط به آن‌ها گوش می‌دهم. مثل این می‌شود که فکرهایم دیگر مال خودم نیستند! [ادامه دارد]

#عباس_پژمان
@apjmn
در فضیلت فراغت

۴- صَحنِ بُستان ذوق‌بخش و صحبتِ یاران خوش است.
وقتِ گل خوش باد! کز وی وقتِ میخواران خوش است.
از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود،
آری آری، طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است!

گرچه در بازار دهر از خوشدلی جز نام نیست،
شیوهٔ رندی و خوش‌باشی عیاران خوش است!

از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش،
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است!
حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلی ست؛
تا نپنداری که احوالِ جهان‌داران خوش است.

در هیچ کدام از شعرهای حافظ ندیده‌ام که او از کار و کوشش هم تعریفی بکند! کار از نظر او فقط چنین کارهایی است: به هرزه، بی مِی و معشوق، عمر می‌گذرد / بطالتم بس! از امروز کار خواهم کرد. [عمرمان همین جور بیخود و بی‌فایده دارد می‌گذرد؛ نه می‌ای، نه معشوقی. بطالت (بیکاری) دیگر بس است! از فردا مِی‌ای خواهم خورد و معشوقی پیدا خواهم کرد.] اما کمتر شعری دارد که از فراغت یا خوش‌باشی و خوشگذرانی نگفته باشد. آن‌چنان که معلوم است، در زندگی‌اش هم همین‌طور بوده است. احتمالاً مغزش در تمام عمرش طبق تنظیمات کارخانه عمل کرد. خلاقیت شگرفش هم نشان می‌دهد که فعال‌ترین بخش مغزش دی‌ام‌ان‌اش بوده است. آن بخش‌هایی از مغزش که قاعدتاً می‌بایست در اوقاتی روشن باشند که او مجبور بود به کاری مشغول باشد، احتمالاً خیلی کم روشن می‌شدند. چون به نظر نمی‌آید اهل کار و سخت‌کوشی بوده باشد. این هم که گویا زندگی چندان خوش و مرفهی نداشته است، همین را می‌گوید. اما با توجه به آنچه اکنون از نوروساینس می‌دانیم، این خوش‌باشی و فراغت‌جویی‌اش چندان هم نمی‌بایست برایش بیفایده باشند. شکی نیست که دست‌کم بخشی از خلاقیت‌های شگرفش را مدیون همین خوش‌باشی‌ها و فراغت‌جویی‌هایش بوده است، که دی‌ام‌ان‌اش را دائم روشن نگه می‌داشته‌اند.

اما این مسئله فقط به حافظ محدود نمی‌شود. خلاقان بسیاری را، اعم از شاعر، دانشمند و غیره می‌شناسیم که چنین بوده‌اند. همان سعدی هم، که همشهری حافظ بود، همه‌اش از خوش‌باشی و گشت و گذار گفته است. مارسل پروست ده سال خودش را در خانه محبوس کرد تا فقط مشغول کاری باشد که دوست داشت. در جست‌وجوی زمان از دست رفته را در فراغت کامل نشست و نوشت. آندره برتون هم دقیقاً چیزی مثل حافظ بود:« اين را اجباراً قبول مى‏‌كنم كه كار يك ضرورت مادى است، و در خصوص آن كاملاً حمايت هم مى‏‌كنم که از نو و هرچه مناسب‌تر و منصفانه‌‏تر تقسيم شود. اين‌كه كار را تكليف‌هاى منحوس زندگى تحميلم كند، طوعاً و کَرْهاً، اما اين‌كه از من بخواهند تا به اين موضوع معتقد باشم، و كار خود يا ديگران را تكريم كنم، حاشا و كلّا.» او هم یکی دیگر از خلاقان بزرگ بود.

اما فعال بودن دی‌ام‌ان در هنرمندان و دانشمندان، به یک شکل دیگر هم خودش را نشان می‌دهد. [ادامه دارد]

#عباس_پژمان
@apjmn
3
2025/07/12 08:30:55
Back to Top
HTML Embed Code: