group-telegram.com/zohreh_ansari_ghesseh/160
Last Update:
بوی عشقش میکند جانمرها
میکند از ساحل سردم جدا
درد او در جان و دل چون نشتر است
زندگی با درد او بس خوشتر است
کیمیای جان و درمان من است
کی پریشان؟ چون که سامان من است
خاکم و بذر محبت در دلم
اهل پروازم ، ولی پا در گلم
سبز و سرخ و زردم و گه ارغوان
دم به دم رویم به دست باغبان
ای تو جاری در رگ و در ریشه ام
با تو باغم ، بی تو خار بیشه ام
روشنم کن روشنم کن روشنم
گلشنم کن گلشنم کن گلشنم
ساغرم پر کن از آن میخانه ای
از شراب خود بده پیمانه ای
خار اگر آید به پا در کوی تو
در مغیلان راه آیم سوی تو
جزءها را جملگی در کل یکی است
کوه ها از سنگ بر هم متکی است
قطره ها دریا و دریا قطره هاست
کی یکی از بحر و آن دیگر جداست
گر به صورت صد ببینم آدمی
چون به معنا بنگرم ، تنها تویی
در میان خم به هر دین و زبان
مست از یک باده و می جملگان
چشم بگشادر جهانم سوی عشق
گر به سوی کعبه آیم یا دمشق
فتنه ها در ره به جانم ریختی
گاه با من ساختی ،گه سوختی
گشتم عاشق بر جهان و مردمان
سوخت جانم، ناله کردم ، گه فغان
گرچه دل بشکست و گردان شد سرم
دل نببریدم ز کوی دلبرم
در میان آب و آتش ، بی پناه
سر نهادم پیش تو بر بارگاه
دستگیرم، دست گیرم، دست گیر
در طلب خود را ز جان من مگیر
زهره انصاری
زمستان ۲۰۲۴
BY زهره_انصارى برايت قصه خواهم گفت
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/zohreh_ansari_ghesseh/160