group-telegram.com/mghlte/81
Last Update:
خویشتن
لاک خویشتن انسان را اینگونه تعریف میکند: «آن وجود متفکر آگاه، (مهم نیست که از جنس مادی یا معنوی یا به شکل ساده یا پیچیده در نظر گرفته شود) که منطقی است، یا نسبت به لذت و درد آگاه است، قادر به خوشبختی یا بدبختی است، و بنابراین تا زمانی که این آگاهی ادامه دارد، به خودش علاقهمند است.»[۲۲] او با این وجود، نقش جسم را نیز در ساختن انسان نادیده نمیگیرد.[۲۳] بنابراین میتوان گفت خویشتن از دید لاک هوشیاری خودآگاه و خودبازتابی است که در جسم قرارگرفتهاست.
لاک در نوشتار خود به وجود آمدن تدریجی این ذهن هوشیار را در وجود انسان توضیح میدهد. در مخالفت با دیدگاه آگوستینی به بشر به عنوان موجودی گناهکار از بدو خلقت و همچنین دیدگاه دکارتی، که عنوان میکند انسان بهطور ذاتی گزارههای منطقی را میداند، لاک بحث ذهن «خالی» را مطرح میکند، لوح سپیدی که بشر با آن متولد میشود و در طول زندگی توسط تجربه قلم زده میشود. از دید لاک، حواس و خود بازتابی (ظرفیت بشر در درون نگری و تمایل به دانستن در مورد جوهرهٔ وجودی خویش) منابع تمام اندیشههای ما هستند.[۲۴]
فرمول بندی لاک در مورد لوح سفید در نوشتاری دربارهٔ درک انسان متأثر از رسالهٔ حی بن یقظان است که در قرن ۱۲ میلادی توسط فیلسوف اندلسی-اسلامی، ابن طفیلنوشته شد و بعدها توسط ادوارد پوکوک در قرن ۱۷ میلادی به لاتین ترجمه شد. ابن طفیل در این رساله نظریه لوح سفید را به عنوان یک آزمایش فکری در قالب یک داستان با عنوان حی بن یقظان مطرح کردهاست که در آن او شکلگیری ذهن یک کودک وحشی (کودکی که به دور از اجتماع در حیات وحش بزرگ شدهاست) از یک لوح سفید تا یک ذهن بالغ را در محیطی به دور از اجتماع و در یک جزیرهٔ دور افتاده و تنها از طریق تجربه، توضیح میدهد.[۲۵]
رسالهٔ اندیشههایی در مورد آموزش اثر لاک، طرحی است در مورد اینکه چگونه باید این ذهن را آموزش داد: او این باور را مطرح میکند که آموزش چیزی است که انسان را میسازد، یا به مفهوم اساسی تر، ذهن مانند «قفسهای خالی» است که با آموزش پر میشود. لاک عنوان میکند: «منJ.t:
فکر میکنم میتوان گفت در مورد همهٔ انسانها، نه دهم چیزی که آنها هستند، خیر یا شر، سودرسان یا بی فایده، چیزی است که با آموزش حاصل شدهاست.»[۲۶]
لاک همچنین مینویسد «تأثیرات کوچک و تقریباً نامحسوسی که در دوران کودکی بر روی ذهن لطیف انسان گذاشته میشود، عواقب بسیار مهم و ماندگاری در پی خواهد داشت.»[۲۷] او همچنین این بحث را مطرح میکند که «تلفیق اندیشهها» که یک نفر در دوران جوانی در ذهن خود شکل میدهد مهمتر از مواردی هستند که بعداً شکل میگیرند، چرا که آن اندیشهها شالودهٔ ذهن را تشکیل میدهند، یا به بیانی دیگر، آنها اولین نشانهایی هستند که بر روی لوح سپید گذاشته میشوند. لاک در نوشتار خود نسبت به مواردی مانند اجازه دادن به یک «فرد نادان» به اینکه کودکی را متقاعد کند که «جن و اشباح» در شب ظاهر میشوند، هشدار دادهاست، زیرا تاریکی از آن پس در ذهن آن کودک آن با اندیشههای هراسانگیز تلفیق میشود و این تلفیق به حدی است که او دیگر نمیتواند در ذهن خود وجود تاریکی را از وجود اشباح متمایز کند.[۲۸]
مبحث تلفیق اندیشهها که لاک آن را مطرح کرد، تأثیر بزرگی بر تفکرات قرن هجدهم میلادی گذاشت. به ویژه در نظریهٔ آموزش، که تقریباً تمام نویسندگان در آن به والدین هشدار میدادند که اجازه ندهند که اندیشههای منفی در ذهن کودکانشان با سایر اندیشهها تلفیق شود. این مبحث همچنین منجر به شکلگیری روانشناسی و برخی شاخههای علمی جدید دیگر شد. دیوید هارتلی بعدها تلاش نمود تا مکانیزمی زیستی برای تلفیق اندیشهها در نوشتار مشاهدات در مورد انسان، پیدا کند.
ادامه دارد
https://www.group-telegram.com/tw/mghlte.com
BY مجلهی اینترنتی عصر روشنگری

Share with your friend now:
group-telegram.com/mghlte/81