🗯 [گویی هر چقدر در تاریخ جلوتر اومدیم، اندیشۀ «پیشرفت» خصوصیتر و فردیتر شد. یه زمانی اندیشۀ «پیشرفت» به بهبود زندگی همۀ انسانها مربوط میشد. بعد از مدتی انگار اروپاییها این اندیشه رو فقط برای خودشون مطرح کردن. الان کار به جایی رسیده که خیلی از افراد ایدۀ اروپا رو هم دوست ندارن و فقط دغدغۀ کشور و دولت-ملت خودشون رو دارن. خاویر سولانا، که یه زمانی نمایندۀ عالی سیاست اتحادیۀ اروپا بود و مسئولیت مذاکره با ایران در مورد مسئلۀ هستهای رو بر عهده داشت، در انتقاد از طرفدارهای احزاب سیاسی ناسیونالیست و مخالفهای ایدۀ «اتحادیۀ اروپا» میگه:]
🖋 پس از بحران مالی جهانی 2008، اقتصادهای ضعیفتر اتحادیۀ اروپا با افزایش سریع بیکاری به ویژه در بین جوانان مواجه شدند، در حالی که اقتصادهای قویتر احساس کردند باید، با کمک به کشورهای در تنگنا، همبستگی خود را نشان دهند. زمانی که اقتصادهای قویتر کمکهای مالی خود را ارائه کردند، خواستار گنجاندن سیاستهای ریاضتی هم شدند که مانع بهبود اقتصادی وضعیت دریافتکنندگانِ این کمکها شد. تعداد کمی از کشورها راضی بودند و بسیاری همگرایی اروپایی را سرزنش کردند. ... در حالی که درد اقتصادی بسیاری از اروپاییها مطمئناً واقعی است، تشخیص ناسیونالیستها دربارۀ ریشۀ آن اشتباه است. واقعیت این است که اتحادیۀ اروپا را میتوان به خاطر نحوۀ برخورد با بحران، مورد انتقاد قرار داد.
🖋 اما این اتحادیه نمیتواند به دلیل نامتعادل بودن اقتصاد جهانی که از 2008 تاکنون نزاعهای اقتصادی را تحریک کرده است، متهم شود. این وضعیتهای نامتعادل بازتاب پدیدهای بسیار گستردهتر، یعنی جهانیشدن است. برخی، تجربههای ناامیدکنندۀ ناشی از جهانی شدن را به عنوان بهانهای برای بازگشت به حمایتگرایی و روزهای ظاهراً شورانگیز در مرزهای مستحکم ملی مورد استفاده قرار دادهاند. برخی دیگر، با اندوه، دولت-ملتی را به یاد میآورند که هرگز واقعاً وجود نداشته، و به عنوان دلیلی برای انکار بیشتر ادغام اروپایی، به حاکمیت ملی چسبیدهاند. هر دو گروه مبانی طرح اتحادیۀ اروپا را مورد سؤال قرار میدهند، اما حافظۀ آنها ناکامشان میگذارد و اشتیاقشان آنها را به گمراهی میکشاند.
📚 بخشی از اظهارات خاویر سولانا، به نقل از کتاب «رتروتوپیا»، نوشتۀ زیگمونت باومن، ترجمۀ بهروز گرانپایه 📚
@philosophycafe
🖋 پس از بحران مالی جهانی 2008، اقتصادهای ضعیفتر اتحادیۀ اروپا با افزایش سریع بیکاری به ویژه در بین جوانان مواجه شدند، در حالی که اقتصادهای قویتر احساس کردند باید، با کمک به کشورهای در تنگنا، همبستگی خود را نشان دهند. زمانی که اقتصادهای قویتر کمکهای مالی خود را ارائه کردند، خواستار گنجاندن سیاستهای ریاضتی هم شدند که مانع بهبود اقتصادی وضعیت دریافتکنندگانِ این کمکها شد. تعداد کمی از کشورها راضی بودند و بسیاری همگرایی اروپایی را سرزنش کردند. ... در حالی که درد اقتصادی بسیاری از اروپاییها مطمئناً واقعی است، تشخیص ناسیونالیستها دربارۀ ریشۀ آن اشتباه است. واقعیت این است که اتحادیۀ اروپا را میتوان به خاطر نحوۀ برخورد با بحران، مورد انتقاد قرار داد.
🖋 اما این اتحادیه نمیتواند به دلیل نامتعادل بودن اقتصاد جهانی که از 2008 تاکنون نزاعهای اقتصادی را تحریک کرده است، متهم شود. این وضعیتهای نامتعادل بازتاب پدیدهای بسیار گستردهتر، یعنی جهانیشدن است. برخی، تجربههای ناامیدکنندۀ ناشی از جهانی شدن را به عنوان بهانهای برای بازگشت به حمایتگرایی و روزهای ظاهراً شورانگیز در مرزهای مستحکم ملی مورد استفاده قرار دادهاند. برخی دیگر، با اندوه، دولت-ملتی را به یاد میآورند که هرگز واقعاً وجود نداشته، و به عنوان دلیلی برای انکار بیشتر ادغام اروپایی، به حاکمیت ملی چسبیدهاند. هر دو گروه مبانی طرح اتحادیۀ اروپا را مورد سؤال قرار میدهند، اما حافظۀ آنها ناکامشان میگذارد و اشتیاقشان آنها را به گمراهی میکشاند.
📚 بخشی از اظهارات خاویر سولانا، به نقل از کتاب «رتروتوپیا»، نوشتۀ زیگمونت باومن، ترجمۀ بهروز گرانپایه 📚
@philosophycafe
🗯 علی اللهیاری، یکی از دوستهای خوبم، از حدود دو سال پیش یه سلسله برنامۀ دورهمی یا به قول خودش «گعده» راه انداخته که محلیه برای گفتگوهای فرهنگی. قصد علی این بوده که این برنامه به صورت کلاس درس یا مونولوگ رسمی یا همایش پرسروصدا نباشه. چون جمعهای رسمی و پرسروصدا جسارت حرفهای جدید رو از آدمها میگیره و آدمها توی اون فضاها بیشتر ادای گفتگو و تفکر درمیارن تا اینکه واقعاً بخوان گفتگو و فکر کنن. این جلسات خودمونی و غیررسمی کوچیک میتونه باعث تولد ایدههایی توی ما بشه که به درد دغدغههامون میخوره. فکر میکنم تا الان 14 جلسه از این جلسهها برگزار شده. میتونین لیست موضوعات این 14 جلسه رو اینجا ببینین. روند برگزاری جلسات هم به این صورته که چند روز قبل از جلسه، مهمون اون جلسه و کافهای که قراره دور هم جمع بشن معرفی میشه و بعد هر کسی دلش خواست میتونه توی اون دورهمی شرکت کنه.
🗯 هیچ فیلم و صوتی هم از این جلسات هیچ کجا منتشر نمیشه؛ گزارشی از جلسهها منتشر نمیشه؛ هیچ متنی هم از جلسه بیرون نمیاد. مثل یه دورهمی دوستانه ست. مگه آدم بعد از اینکه با دوستاش جمع میشه، فیلم و صوت و گزارش متنی ازش منتشر میکنه؟! این گفتگوها به یه اکیپ خاص یا حلقهای مشخص اختصاص نداره و حضور همه توی این گفتگوها آزاد و رایگانه. مشارکت توی جلسات هم نیاز به آشنایی قبلی با موضوع و افراد توی اون جلسه نداره. همچنین این نشستها نه اسپانسر داره و نه طرح تجاری. افرادی هم که توی این نشستها شرکت میکنن، تنها هزینهای باید بدن، هزینۀ اون چیزیه که توی کافه سفارش دادن؛ که البته میشه اون رو هم سفارش نداد و هزینهای پرداخت نکرد!
🗯 توی جلسۀ 15 قراره من هم شرکت کنم. بعد از صحبت مقدماتیای که من و علی با هم داشتیم، علی عنوان «صدای علم را شنیدهایم؟» برای این جلسه انتخاب کرد و توضیحاتی رو در مورد این موضوع نوشت که اینجا میتونین ببینید. من قصدم اینه که توی این جلسه در مورد نوعی از توسعهنیافتگی صحبت کنم. عموماً وقتی حرف از توسعه زده میشه، ذهنها میره به سمت توسعۀ اقتصادی (کاهش تورم و افزایش رشد اقتصادی و غیره) و یا میره به سمت توسعۀ سیاسی (دموکراسی و شکلگیری احزاب و غیره). من میخوام در مورد توسعهنیافتگیِ علمی در ایران حرف بزنم و ادعام اینه که ما بعد از حدود 2 قرن که از مواجههمون با علم مدرن میگذره، همچنان نمیدونیم علم چیه؛ و حتی بدتر از این، نمیدونیم چرا به علم نیاز داریم.
📢 این جلسه قراره فردا (پنجشنبه، 17 آبان)، ساعت 5 بعدازظهر برگزار شه.
آدرس: میدان انقلاب، خیابان جمالزاده جنوبی، کوچه بیوکی، پلاک 5، کافۀ «هورمَزد».
اگه به موضوع علاقه دارین، خوشحال میشم بیاین.
✅ نویسنده: @Ali_soltanzadeh
@philosophycafe
🗯 هیچ فیلم و صوتی هم از این جلسات هیچ کجا منتشر نمیشه؛ گزارشی از جلسهها منتشر نمیشه؛ هیچ متنی هم از جلسه بیرون نمیاد. مثل یه دورهمی دوستانه ست. مگه آدم بعد از اینکه با دوستاش جمع میشه، فیلم و صوت و گزارش متنی ازش منتشر میکنه؟! این گفتگوها به یه اکیپ خاص یا حلقهای مشخص اختصاص نداره و حضور همه توی این گفتگوها آزاد و رایگانه. مشارکت توی جلسات هم نیاز به آشنایی قبلی با موضوع و افراد توی اون جلسه نداره. همچنین این نشستها نه اسپانسر داره و نه طرح تجاری. افرادی هم که توی این نشستها شرکت میکنن، تنها هزینهای باید بدن، هزینۀ اون چیزیه که توی کافه سفارش دادن؛ که البته میشه اون رو هم سفارش نداد و هزینهای پرداخت نکرد!
🗯 توی جلسۀ 15 قراره من هم شرکت کنم. بعد از صحبت مقدماتیای که من و علی با هم داشتیم، علی عنوان «صدای علم را شنیدهایم؟» برای این جلسه انتخاب کرد و توضیحاتی رو در مورد این موضوع نوشت که اینجا میتونین ببینید. من قصدم اینه که توی این جلسه در مورد نوعی از توسعهنیافتگی صحبت کنم. عموماً وقتی حرف از توسعه زده میشه، ذهنها میره به سمت توسعۀ اقتصادی (کاهش تورم و افزایش رشد اقتصادی و غیره) و یا میره به سمت توسعۀ سیاسی (دموکراسی و شکلگیری احزاب و غیره). من میخوام در مورد توسعهنیافتگیِ علمی در ایران حرف بزنم و ادعام اینه که ما بعد از حدود 2 قرن که از مواجههمون با علم مدرن میگذره، همچنان نمیدونیم علم چیه؛ و حتی بدتر از این، نمیدونیم چرا به علم نیاز داریم.
📢 این جلسه قراره فردا (پنجشنبه، 17 آبان)، ساعت 5 بعدازظهر برگزار شه.
آدرس: میدان انقلاب، خیابان جمالزاده جنوبی، کوچه بیوکی، پلاک 5، کافۀ «هورمَزد».
اگه به موضوع علاقه دارین، خوشحال میشم بیاین.
✅ نویسنده: @Ali_soltanzadeh
@philosophycafe
Telegram
علے اَلِفـــــ
[دربارۀ «تالار سیزدهم»]
.
تابستان ۱۴۰۱ فرصتی دست داد تا گعدۀ گفتوگوهای فرهنگی دربارۀ زندگی، هنر و علوم انسانی را با نام «تالار سیزدهم» آغاز کنم؛ فعالیتی که نه بنا دارد تریبونهای مونولوگ آموزشی و شبهآموزشی باشد و نه رویداد و مراسمی یکسویه برای هیاهو.…
.
تابستان ۱۴۰۱ فرصتی دست داد تا گعدۀ گفتوگوهای فرهنگی دربارۀ زندگی، هنر و علوم انسانی را با نام «تالار سیزدهم» آغاز کنم؛ فعالیتی که نه بنا دارد تریبونهای مونولوگ آموزشی و شبهآموزشی باشد و نه رویداد و مراسمی یکسویه برای هیاهو.…
Forwarded from پادکست مداخله
تا به حال عبارت «تاریخ بیمورخ»
به گوشتون خورده؟
.
در شمارهی ششم مداخله،
با علی قلیپور در همین مورد صحبت کردیم.
🔗 لینک شنیدن این قسمت:
https://modakheleh.yek.link
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
به گوشتون خورده؟
.
در شمارهی ششم مداخله،
با علی قلیپور در همین مورد صحبت کردیم.
https://modakheleh.yek.link
نام پادکست مداخله را
جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗯 یورگوس لانتیموس (فیلمساز یونانی) فیلمی داره به اسم بیچارگان (Poor Things) که محصول سال 2023 هست. من بعد از دیدن فیلمها معمولاً میرم و نظراتی رو که کاربرها در مورد اون فیلم نوشتن، میخونم. این فیلم عموماً مورد انتقاد قرار گرفته. بعضی از انتقادها به فیلم اینه که این فیلم فمینیستیه. بعضیها گفتن که صحنههای جنسی فیلم خیلی زیاد بوده و این براشون آزاردهندهست. بعضیها نوشتن که این فیلم حرفی برای گفتن نداشت. بعضیها هم گفتن که یه سری آدم عقدهای به این فیلم میگن «شاهکار». بعضیها نظرشون این بوده که دوربین فیلم سر آدم رو درد میاره و موسیقیش هم عجیبه. من این فیلم «پورنِ فمینیستیِ بیمحتوای سردردآور» رو دوست داشتم و این شاید نشونهای از عقدهای بودن من باشه.
🗯 داستان فیلم در مورد یه زن جوون به اسم بلا بکستر هست که توی لندن دورۀ ویکتوریایی (قرن نوزدهم) میمیره و از طریق عمل جراحی پیوند مغز، دوباره به زندگی برمیگرده. دانشمندی که این عمل جراحی رو انجام میده، یه مرد «دیوانه» به اسم گادوین بکستر هست. گادوین یکی از دانشجوهاش به اسم مکس رو به خونهش میاره و اون رو مسئول این کار میکنه که تمام جزئیات رفتارها و حرکات بلا بکستر (که حالا به زندگی برگشته) رو ثبت کنه. بعد از مدتی مکس میبینه که رفتارهای بلا خیلی عجیبه. گادوین بهش توضیح میده که بلا بکستر خودکشی کرده؛ در حالی که باردار بود. گادوین مغز جنین رو توی جمجمۀ بلا میذاره و بلا رو زنده میکنه. بلا یه زنون جوونه، با مغز یه نوزاد!
🗯 حالا این بلا بکستر شبیه یه انسان متولدشده میخواد جستوجو کنه و جهان رو بشناسه و مثل هر نوجوون صاف و سادۀ دیگهای معتقده که جهان رو میشه به جای بهتری تبدیل کرد. همونطوری که از داستان مشخصه، ما با یه قصۀ فراواقعی طرف هستیم که یه دانشمندی میتونه عمل پیوند مغز انجام بده و یا عضوی از بدن یه حیوون رو به بدن یه حیوون دیگه پیوند بده. از طرف دیگه بخش زیادی از فضای داستان توی قرن نوزدهم رخ میده؛ ولی مؤلفههایی به صورت عامدانه توی فیلم وجود داره که اصلاً ربطی به قرن نوزدهم نداره. مثلا معماری خونۀ گادوین بکستر ترکیبی از معماری ویکتوریایی و فیلمهای مربوط به آخرالزمان و آینده ست؛ یا یه جایی از فیلم که توی لیسبون پرتغال میگذره، ما یه سری خطوط هوایی داخل شهری میبینیم؛ یا کالسکۀ عجیب و غریب گادوین به قرن نوزدهم مربوط نمیشه.
🗯 زندگی بلا بکستر توی این فیلم رو میشه به سه دوره تقسیم کرد: دورهای که مغز بلا همچنان کودکه، دورهای که مغز بلا نوجوونه و دورهای که مغز بلا به جوونی میرسه. این سه مرحله به صورتی طی میشه که بدن و ظاهر بلا تقریباً ثابته. موقعی که مغز بلا بچهست، ما یه سری شیطنتهای شرورانه توی رفتار بلا میبینیم؛ مثلاً یه جایی از کشتن حیوونها لذت میبره. دورۀ نوجوونی بلا با کشف میل جنسی مشخص میشه؛ میلی که برای بلا خیلی لذتبخشه و میتونه باهاش سکس (یا به قول خود بلا «بالا و پایین شدن») رو تجربه کنه. منتها مسئلهای که وجود داره اینه که بلا این میل رو یه میل عادی میبینه، مثل غذا خوردن که میتونه هر موقعی دلش خواست، ازش لذت ببره. ولی مردهای اطراف بلا همهش جلوی بلا محدودیت و مانع میذارن و بهش میگن این درست یا معقول نیست که بلا با هر کسی بخوابه.
📢 اوج تضاد میل بلا و سنتهای مرسوم جایی هست که بلا وارد یه روسپیخونه میشه و متوجه میشه که در ازای سکس میتونه پول دریافت کنه. این براش خیلی عجبیه. چطور میشه آدم کاری رو انجام بده که دوستش داره و ازش لذت میبره، ولی در عین حال بهش پول هم بدن؟! بلا با کمال میل این کار رو قبول میکنه و حتی با بیخیالی برای یکی از عاشقهاش (یکی از همون مردهای اطرافش) تعریف میکنه که چطور توی روسپیخونه سکس کرده و با پولش همین بستنیای رو خریده که مردِ عاشق بلا داره لیس میزنه. مردِ عاشق یهو عصبانی میشه و بستنی رو پرت میکنه و شروع میکنه به گریه کردن. و بلا هاج و واج به اون مرد نگاه میکنه و متوجه نمیشه که قضیه از چه قراره: «من با تو چند باری خوابیدم و با هم لذت بردیم. حالا رفتم با یه سری مرد دیگه هم خوابیدم و پول گرفتم. مشکلش چیه؟» و اینطوری کمدی سیاه خلق میشه و آداب تمدن به سخره گرفته میشه.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«کسی نبود وقتی از قطبنمای طرد؛ فهمیدم خلوت، آشیونمه؛ کسی نبود وقتی لای اهرمهای ترس؛ فهمیدم وحشت، خالی بودنه» (نُت سیاه / فرشاد)
@philosophycafe
🗯 داستان فیلم در مورد یه زن جوون به اسم بلا بکستر هست که توی لندن دورۀ ویکتوریایی (قرن نوزدهم) میمیره و از طریق عمل جراحی پیوند مغز، دوباره به زندگی برمیگرده. دانشمندی که این عمل جراحی رو انجام میده، یه مرد «دیوانه» به اسم گادوین بکستر هست. گادوین یکی از دانشجوهاش به اسم مکس رو به خونهش میاره و اون رو مسئول این کار میکنه که تمام جزئیات رفتارها و حرکات بلا بکستر (که حالا به زندگی برگشته) رو ثبت کنه. بعد از مدتی مکس میبینه که رفتارهای بلا خیلی عجیبه. گادوین بهش توضیح میده که بلا بکستر خودکشی کرده؛ در حالی که باردار بود. گادوین مغز جنین رو توی جمجمۀ بلا میذاره و بلا رو زنده میکنه. بلا یه زنون جوونه، با مغز یه نوزاد!
🗯 حالا این بلا بکستر شبیه یه انسان متولدشده میخواد جستوجو کنه و جهان رو بشناسه و مثل هر نوجوون صاف و سادۀ دیگهای معتقده که جهان رو میشه به جای بهتری تبدیل کرد. همونطوری که از داستان مشخصه، ما با یه قصۀ فراواقعی طرف هستیم که یه دانشمندی میتونه عمل پیوند مغز انجام بده و یا عضوی از بدن یه حیوون رو به بدن یه حیوون دیگه پیوند بده. از طرف دیگه بخش زیادی از فضای داستان توی قرن نوزدهم رخ میده؛ ولی مؤلفههایی به صورت عامدانه توی فیلم وجود داره که اصلاً ربطی به قرن نوزدهم نداره. مثلا معماری خونۀ گادوین بکستر ترکیبی از معماری ویکتوریایی و فیلمهای مربوط به آخرالزمان و آینده ست؛ یا یه جایی از فیلم که توی لیسبون پرتغال میگذره، ما یه سری خطوط هوایی داخل شهری میبینیم؛ یا کالسکۀ عجیب و غریب گادوین به قرن نوزدهم مربوط نمیشه.
🗯 زندگی بلا بکستر توی این فیلم رو میشه به سه دوره تقسیم کرد: دورهای که مغز بلا همچنان کودکه، دورهای که مغز بلا نوجوونه و دورهای که مغز بلا به جوونی میرسه. این سه مرحله به صورتی طی میشه که بدن و ظاهر بلا تقریباً ثابته. موقعی که مغز بلا بچهست، ما یه سری شیطنتهای شرورانه توی رفتار بلا میبینیم؛ مثلاً یه جایی از کشتن حیوونها لذت میبره. دورۀ نوجوونی بلا با کشف میل جنسی مشخص میشه؛ میلی که برای بلا خیلی لذتبخشه و میتونه باهاش سکس (یا به قول خود بلا «بالا و پایین شدن») رو تجربه کنه. منتها مسئلهای که وجود داره اینه که بلا این میل رو یه میل عادی میبینه، مثل غذا خوردن که میتونه هر موقعی دلش خواست، ازش لذت ببره. ولی مردهای اطراف بلا همهش جلوی بلا محدودیت و مانع میذارن و بهش میگن این درست یا معقول نیست که بلا با هر کسی بخوابه.
📢 اوج تضاد میل بلا و سنتهای مرسوم جایی هست که بلا وارد یه روسپیخونه میشه و متوجه میشه که در ازای سکس میتونه پول دریافت کنه. این براش خیلی عجبیه. چطور میشه آدم کاری رو انجام بده که دوستش داره و ازش لذت میبره، ولی در عین حال بهش پول هم بدن؟! بلا با کمال میل این کار رو قبول میکنه و حتی با بیخیالی برای یکی از عاشقهاش (یکی از همون مردهای اطرافش) تعریف میکنه که چطور توی روسپیخونه سکس کرده و با پولش همین بستنیای رو خریده که مردِ عاشق بلا داره لیس میزنه. مردِ عاشق یهو عصبانی میشه و بستنی رو پرت میکنه و شروع میکنه به گریه کردن. و بلا هاج و واج به اون مرد نگاه میکنه و متوجه نمیشه که قضیه از چه قراره: «من با تو چند باری خوابیدم و با هم لذت بردیم. حالا رفتم با یه سری مرد دیگه هم خوابیدم و پول گرفتم. مشکلش چیه؟» و اینطوری کمدی سیاه خلق میشه و آداب تمدن به سخره گرفته میشه.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«کسی نبود وقتی از قطبنمای طرد؛ فهمیدم خلوت، آشیونمه؛ کسی نبود وقتی لای اهرمهای ترس؛ فهمیدم وحشت، خالی بودنه» (نُت سیاه / فرشاد)
@philosophycafe
🗯 [سِوِتلانا بویم، استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه هاروارد، معتقده که اپیدمی نوستالژی معمولاً بعد از انقلاب رخ میده. یعنی آدمها بعد از انقلابهای سیاسی دچار احساس نوستالژی نسبت به دوران پیش از انقلاب میشن. مثلاً بویم در مورد انقلاب 1789 فرانسه مینویسه «نه تنها این رژیم پیشین بود که انقلاب را ایجاد کرد، حتی از بعضی لحاظ، این انقلاب بود که رژیم پیشین را تولید کرد، آن را سامان داد و احساسی از خاتمهیافتگی و هالهای طلایی به آن بخشید.» ما شاهد همین اتفاق بعد از سقوط کمونیسم شوروی هم هستیم. اون چیزی که ما از طریق احساسات نوستالژیک بهش برمیگردیم، همون گذشته، به معنای واقعی کلمه نیست. حتی کاری که دانش تاریخ انجام میده، مطالعۀ گذشته، به معنای واقعی کلمه نیست. ادوارد هالت کار، مورخ و دیپلمات قرن بیستم (اهل انگلیس) توی یکی از آثار خیلی تأثیرگذارش مینویسه:]
🖋 مورخ لزوماً انتخابگر است. باور به این که هستۀ سخت حقایق تاریخی به طور عینی و مستقل از مورخ وجود داشته باشد، یک مغالطۀ مضحک است، اما از بین بردن این باور بسیار سخت است... گفته میشد حقایق برای خودشان صحبت میکنند. این البته نادرست است. حقایق فقط زمانی که مورخ آنها را فرامیخواند، صحبت میکنند: این اوست که تصمیم میگیرد چه حقایقی را با چه ترتیبی یا چه زمینهای ارائه کند.
📚 از کتاب «تاریخ چیست؟»، نوشتۀ ادوارد هالت کار 📚
@philosophycafe
🖋 مورخ لزوماً انتخابگر است. باور به این که هستۀ سخت حقایق تاریخی به طور عینی و مستقل از مورخ وجود داشته باشد، یک مغالطۀ مضحک است، اما از بین بردن این باور بسیار سخت است... گفته میشد حقایق برای خودشان صحبت میکنند. این البته نادرست است. حقایق فقط زمانی که مورخ آنها را فرامیخواند، صحبت میکنند: این اوست که تصمیم میگیرد چه حقایقی را با چه ترتیبی یا چه زمینهای ارائه کند.
📚 از کتاب «تاریخ چیست؟»، نوشتۀ ادوارد هالت کار 📚
@philosophycafe
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پاسداری از میراث فرهنگی و ایده ایران
#نسخه_کامل گفتوگو با دکتر مصطفی ده پهلوان، باستانشناس و رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
ایران تاریخی چند هزار ساله دارد اما زیست چند هزار ساله چه کارکرد و سودی برای مردم امروز ایران دارد؟ علم باستانشناسی در ایران در چه سطح و جایگاهی قرار دارد؟ آیا میتوان تختجمشید و دیگر آثار تاریخی ایران را تا ۵ هزار سال آینده حفظ کرد؟ در همین راستا، دکتر مصطفی دهپهلوان، دانشیار باستانشناسی دانشگاه تهران در سلسله نشستهای «ایران کجاست» به این موضوعات و کاربرد میراث فرهنگی در زندگی انسان ایرانی در عصر جدید پرداخته است.
آسیانیوز ایران
موسسه علمی و تاریخی آتوسا
با مشارکت موسسه فرهنگی بزرگمهر حکیم
#ایران_کجاست
آتوسا: نهاد ترویجی اندیشه سیاسی و دانش تاریخی در ایران
#نسخه_کامل گفتوگو با دکتر مصطفی ده پهلوان، باستانشناس و رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
ایران تاریخی چند هزار ساله دارد اما زیست چند هزار ساله چه کارکرد و سودی برای مردم امروز ایران دارد؟ علم باستانشناسی در ایران در چه سطح و جایگاهی قرار دارد؟ آیا میتوان تختجمشید و دیگر آثار تاریخی ایران را تا ۵ هزار سال آینده حفظ کرد؟ در همین راستا، دکتر مصطفی دهپهلوان، دانشیار باستانشناسی دانشگاه تهران در سلسله نشستهای «ایران کجاست» به این موضوعات و کاربرد میراث فرهنگی در زندگی انسان ایرانی در عصر جدید پرداخته است.
آسیانیوز ایران
موسسه علمی و تاریخی آتوسا
با مشارکت موسسه فرهنگی بزرگمهر حکیم
#ایران_کجاست
آتوسا: نهاد ترویجی اندیشه سیاسی و دانش تاریخی در ایران
شاهان عوام فروشند با تبخالی شبانه
گردن زنند هزاران با حالتی مستانه
گردن به پشت گردن بوسه دهند به خنجر
رقصند دم تیغ آن سماعی دلبرانه
آن پهلوان زیر یوغ قامت نکرده بود خم
کشته شود چو شیران دستبسته و مردانه
عیار دِیر شده باز مهمان تاجر شهر
یار گرگ سیاه شد تولهسگ دیوانه
آرام بیاید از دشت وقتی نباشد مالک
روباه درَد ماکیان بیرنج و خودسرانه
آن مرد که میتواند ریشه کند ستم را
لیک خانهی فقیر را ناگه کند ویرانه
📚#برهوت_مارگاراظیل
#محمدعارف_عرب
@PhilosophyCafe📜
گردن زنند هزاران با حالتی مستانه
گردن به پشت گردن بوسه دهند به خنجر
رقصند دم تیغ آن سماعی دلبرانه
آن پهلوان زیر یوغ قامت نکرده بود خم
کشته شود چو شیران دستبسته و مردانه
عیار دِیر شده باز مهمان تاجر شهر
یار گرگ سیاه شد تولهسگ دیوانه
آرام بیاید از دشت وقتی نباشد مالک
روباه درَد ماکیان بیرنج و خودسرانه
آن مرد که میتواند ریشه کند ستم را
لیک خانهی فقیر را ناگه کند ویرانه
📚#برهوت_مارگاراظیل
#محمدعارف_عرب
@PhilosophyCafe📜
Forwarded from کانون نبض اندیشه
کانون «نبضاندیشه» با همکاری انجمن «مدیکیشن» برگزار میکند:
سلسله جلسات «فلسفه علم، با نیمنگاهی به پزشکی»
مدرس: علی سلطانزاده
دانشجوی دکتری فلسفه علم دانشگاه شریف
سر فصلها در ۶ جلسه:
•چرا فلسفه علم
•قرارداد در علم
•پارادایم پزشکی
•تضاد تجربهگرایی و واقعیگرایی
•مدل مکانیکی
•رویکرد طبیعتگرایانه به روانپزشکی
🗓هر یکشنبه، از ۲۷ آبان
⏳ساعت ۱۵
📍دانشگاه علومپزشکی تهران، دانشکده پزشکی، ضلع غربی سالن شهدا، تالار معتمدی
⚠️ظرفیت محدود⚠️
🎉تخفیف ویژه ثبتنام زود هنگام، گروهی و اعضای کتابخوانی
📌ثبتنام از طریق سایت
و کسب اطلاعات بیشتر✨
@nabzeandisheh_javaneh📚
@MedicationTeam
@javaneh_club🌱
@ssrc_news
سلسله جلسات «فلسفه علم، با نیمنگاهی به پزشکی»
مدرس: علی سلطانزاده
دانشجوی دکتری فلسفه علم دانشگاه شریف
سر فصلها در ۶ جلسه:
•چرا فلسفه علم
•قرارداد در علم
•پارادایم پزشکی
•تضاد تجربهگرایی و واقعیگرایی
•مدل مکانیکی
•رویکرد طبیعتگرایانه به روانپزشکی
🗓هر یکشنبه، از ۲۷ آبان
⏳ساعت ۱۵
📍دانشگاه علومپزشکی تهران، دانشکده پزشکی، ضلع غربی سالن شهدا، تالار معتمدی
⚠️ظرفیت محدود⚠️
🎉تخفیف ویژه ثبتنام زود هنگام، گروهی و اعضای کتابخوانی
📌ثبتنام از طریق سایت
و کسب اطلاعات بیشتر✨
@nabzeandisheh_javaneh📚
@MedicationTeam
@javaneh_club🌱
@ssrc_news
🗯 [رابرت لوییس استیونسن، نویسندۀ اسکاتلندی، رمانی کوتاه به اسم «مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید» نوشت که سال 1886 توی لندن منتشر شد. توی این رمان، دکتر جکیل که به مبحث دوگانگی شخصیت علاقهمنده، یه دارویی میسازه که جنبههای خوب و بد انسان رو از هم جدا میکنه. جکیل این دارو رو خودش مصرف میکنه و از جنبههای بدش یه آدمی به اسم آقای هاید پدیدار میشه که دست به کارهای جنایتکارانه میزنه. عموماً وقتی آدمها اتفاقات جنایتکارانۀ تاریخ رو میخونن، نوعی از داروی دکتر جکیل توی ذهنشون شکل میگیره که انگار اون جنایتها و آدمکشیهای بزرگ مربوط به گذشته (مربوط به آقای هاید!) بوده، آدمهای گذشته بودن که اون کارهای ضدانسانی رو انجام میدادن و امروزه دیگه اون اتفاقها رخ نمیده. گویی ما وجه خوب انسانیتیم و گذشتگان وجه بد انسانیت! ما به این صورت خودمون رو تسلی میدیم که فاجعهای رخ نمیده. تیموتی اسنایدر، تاریخنگار و منتقد ادبی آمریکایی، در مخالفت با این تسلی مینویسه:]
🖋 شاید تصور میکنیم که از فجایع آینده نجات پیدا خواهیم کرد. حتی اگر دولتها نابود شوند، نهادهای محلی از بین بروند و انگیزشهای اقتصادی به سوی محو شدن سوق یابند، تعداد کمی از ما رفتار خوبی خواهند داشت. دلایل اندکی وجود دارد برای اینکه فکر کنیم ما از نظر اخلاقی از اروپاییان دهۀ 1930 و 1940 برتریم یا به همین دلیل، نسبت به نوع ایدههایی که هیتلر با موفقیت ترویج کرد و محقق ساخت، آسیبپذیری کمتری داریم.
📚 از کتاب «زمین سیاه: هولوکاست به عنوان تاریخ و هشدار»، نوشتۀ تیموتی اسنایدر 📚
@philosophycafe
🖋 شاید تصور میکنیم که از فجایع آینده نجات پیدا خواهیم کرد. حتی اگر دولتها نابود شوند، نهادهای محلی از بین بروند و انگیزشهای اقتصادی به سوی محو شدن سوق یابند، تعداد کمی از ما رفتار خوبی خواهند داشت. دلایل اندکی وجود دارد برای اینکه فکر کنیم ما از نظر اخلاقی از اروپاییان دهۀ 1930 و 1940 برتریم یا به همین دلیل، نسبت به نوع ایدههایی که هیتلر با موفقیت ترویج کرد و محقق ساخت، آسیبپذیری کمتری داریم.
📚 از کتاب «زمین سیاه: هولوکاست به عنوان تاریخ و هشدار»، نوشتۀ تیموتی اسنایدر 📚
@philosophycafe
Forwarded from پادکست مداخله
شمارهی هفتم | مدرنیته و کالباس
در روایت سوژهمحور همهیرخدادهای تاریخی به اشخاص نسبت داده میشود، و سیاستمدارها یا خائناند یا خادم. در این نگاه رضاشاه پدر ایران نوین تلقی میشود. اما میتوان چند سوال مطرح کرد.
چرا شاهان قبلی چنین دستورهایی ندادند؟ آیا آنها نمیدانستند و رضاشاه فقط میدانست؟ آیا اطرافیان رضاشاه دانا بودند و اطرافیان شاهان پیشین، نادان؟ اگر رضاشاه فروغی را داشت، ناصرالدین شاه هم امیرکبیر را داشت. سوال بعدی این است که چه شد که برخی دستورات رضاشاه اجرایی شد و برخی نشد؟ مثلا چرا دانشگاه تهران دوام آورد، ولی طرح جمعآوری مستمندان و گداها دوام نیاورد؟
هر دو در دوران پهلوی اول اجرا شد، چرا یکی جواب داد و دیگری نه؟
https://modakheleh.yek.link
نام «پادکست مداخله»
را جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
___
🎙پادکست «مداخله»
تهیهشده در «گوشهی پادکست»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🗯 چند روز پیش آلبوم «خون خورشید» محصول مشترک سورنا و گروه پیله (با محوریت بهرام) منتشر شد. عموماً توی فضای امروز رپ فارسی، بهرام و سورنا جزو قدیمیترین افراد جریانی که «مفهومی» میخونن محسوب میشن. از این جهت شاید اغراق نباشه اگه بگم چیزی نزدیک به 10 سال بود که خیلی از افراد دلشون میخواست این دو نفر با هم کار مشترک منتشر کنن و بالأخره این اتفاق رخ داد. من فکر میکنم این همکاری توی زمان درستی رخ داد. امروز ما توی نقطهای ایستادیم که بخش بزرگی از رپ فارسی خودش رو به صورت «غیر سیاسی» تعریف میکنه؛ یعنی خیلی براش مهم نیست چه اتفاقی توی جامعه در جریانه. این جریان ممکنه گاهی ژست «گَنگ» به خودش بگیره، گاهی ژست «بچه پولدار» بگیره و گاهی هم ژست «میخوریم و میکشیم و میرقصیم».
🗯 بخش دیگهای از رپ فارسی خودش رو «سیاسی» معرفی میکنه؛ در حالی که در سطح ماجرا باقی میمونه و به عمق نمیرسه. آهنگ «روی جنازهت میرقصم» از سروش لشکری عزیز (هیچکس) یکی از مصداقهای بارز این جریانه. شاهین نجفی و فدائی رو هم میشه جزو این جریان دونست. از سال 1401 ما با آثاری از بعضی خوانندههای رپ روبهرو شدیم که انتقاد به حاکمیت بود؛ منتها من احساس «عمق» ازشون نمیگرفتم. اما چرا «خون خورشید» و بهرام و سورنا رو جزو جریانی متفاوت با دو جریان قبلی میدونم؟ منظور من از عمق، صرفاً به کار بردن کلمات سنگین مثل «ایدئولوژی» توی متن آهنگ نیست. آلبوم «خون خورشید» رو به نظرم نمیشه صرفاً به یه آلبوم سیاسی تقلیل داد؛ چون اگه اینطور بود، یعنی هیچ چیز اضافهتری نسبت به آهنگ «شاح» (از شاهین نجفی) یا «آتیش» (از فدائی) نداشت.
🗯 قطعاً بخشی از آلبوم «خون خورشید» نقد حاکمیته. اما حرفهای اضافهتر این آلبوم چیه؟ بخشی از این آلبوم نقد گروهی هست که برای فرار از جمهوری اسلامی، به رضا پهلوی و مسیح علینژاد و غیره پناه بردن. یه جایی از آلبوم بهرام با طعنه به این گروه میگه «میگیم هر چی بخوایم راجع بهت نمیشیم ساکت؛ برام فرقی نمیکنه رو سرت عمامه یا تاجه». استبداد هم از پشت عمامه میتونه ظهور کنه، هم از پشت کروات. کسی که شدیداً مخالف عمامهست و عاشق کروات، یا بالعکس، کسی که شدیداً مخالف کراواته و عاشق عمامه، هنوز درگیر نمادهاست. اون هنوز به ریشهها نرسیده. اینکه جمهوری اسلامی و گروه اپوزسیون در ریشه و مبنا شبیه بهم هستن، توی چند جای آلبوم میشه دید. مثلاً یه جای دیگه هم بهرام حاکمیت و اپوزسیون رو کنار هم میذاره و میگه «اگه میتونی دهن ما رو ببند؛ آخر بازی همینجاست؛ درِ بیت و میت و دربار رو ببند».
🗯 بهرام توی آلبوم «خودها» هم طعنههایی داشت به فعالین سیاسیای که از کشتهشدههای اعتراضات به نوعی بیزینس برای خودشون راه انداختن و اسم و رسمی به هم زدن و دیگه برای سخنرانیهایی که اینور و اونور میرن، پولهای کلان میگیرن. اما هنوز تمام حرف آلبوم «خون خورشید» محدود به نقد حاکمیت و اپوزسیون نیست. یه بخش دیگهای از محتوای این آلبوم نقد خود جامعه ست و اینجا اون بخشیه که توسط خیلی از برنامههای «ریاکشن» توی یوتیوب بهش توجه نمیشه. یه مثال بارزش اونجایی هست که بهرام میگه «حکومت فاسد، جامعۀ بیشعور؛ متنفرم از همهتون که یه جامعهای ساختین که مظهر ظلمه» و یا یه جای دیگهش به یکی از آهنگهای دهۀ هشتاد خودش ارجاع میده و میگه «این یه جنگ بین من و عقاید مردمم» و یا یه جای دیگه میگه «یه کمی گنده میشی میبینی جامعه؛ الگو بودنو چه زود فرو میکنه بهت؛ بعدم میخنده به سقوطت».
📢 شاید یکی از کلیدواژههای این آلبوم «مبارزه» باشه. خیلیها معتقدن این مبارزه با حاکمیت یا نظام سرمایهداریه؛ من فکر میکنم مبارزۀ اصلی با همین عرف و جامعه ست؛ با همین آدمهای معمولی. همین عُرفی که وقتی نمیفهمه چی میگی، هزارتا برچسب و انگ بهت میزنه و میخواد لهت کنه؛ همینه که سورنا میگه «هیپهاپ تا ابد جُرمه». این جرم فقط از نظر حاکمیت نیست؛ ممکنه از نظر پدر و مادر، دوستای اطرافت و فامیل، معلم و مدیرت، و هر کس دیگهای با یه سری عنوان طرد بشی. و به همین دلیله که سورنا وقتی میگه «ما که خلافکاریم بذار گیر بده عُرف»؛ اینجا عرف هست که گیر میده (و نه فقط حاکمیت). و توی آهنگ «سنگسار» این فقط «پیشوا» نیست که فرمان قتل میده؛ بلکه جمعیت هم «منتظر به فرمان مرگ» هستن؛ و وضعیت وقتی پیچیدهتره که ببینیم حتی جمعیتی که علیه پیشوا شعار بده هم جزئی از این عُرفه. و به همین دلیل مبارزه سخته. اینجا مبارزه برای این نیست که تو طرف مقابلت رو از بین ببری، برای اینه که شبیهش نشی، توی اونها حل نشی، نشی یکی مثل بقیه وسط این عُرفِ و فرهنگ مسموم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«ادامه بده حتی به زور هم که میشه؛ گند بزن، خوبه، بدون بعدش میشه؛ مثل من که کرکس رو دیدم یه پروانه؛ همین مستی مسیر منو کشوند سمت پیله» (آخرین وسوسه / سورنا)
@philosophycafe
🗯 بخش دیگهای از رپ فارسی خودش رو «سیاسی» معرفی میکنه؛ در حالی که در سطح ماجرا باقی میمونه و به عمق نمیرسه. آهنگ «روی جنازهت میرقصم» از سروش لشکری عزیز (هیچکس) یکی از مصداقهای بارز این جریانه. شاهین نجفی و فدائی رو هم میشه جزو این جریان دونست. از سال 1401 ما با آثاری از بعضی خوانندههای رپ روبهرو شدیم که انتقاد به حاکمیت بود؛ منتها من احساس «عمق» ازشون نمیگرفتم. اما چرا «خون خورشید» و بهرام و سورنا رو جزو جریانی متفاوت با دو جریان قبلی میدونم؟ منظور من از عمق، صرفاً به کار بردن کلمات سنگین مثل «ایدئولوژی» توی متن آهنگ نیست. آلبوم «خون خورشید» رو به نظرم نمیشه صرفاً به یه آلبوم سیاسی تقلیل داد؛ چون اگه اینطور بود، یعنی هیچ چیز اضافهتری نسبت به آهنگ «شاح» (از شاهین نجفی) یا «آتیش» (از فدائی) نداشت.
🗯 قطعاً بخشی از آلبوم «خون خورشید» نقد حاکمیته. اما حرفهای اضافهتر این آلبوم چیه؟ بخشی از این آلبوم نقد گروهی هست که برای فرار از جمهوری اسلامی، به رضا پهلوی و مسیح علینژاد و غیره پناه بردن. یه جایی از آلبوم بهرام با طعنه به این گروه میگه «میگیم هر چی بخوایم راجع بهت نمیشیم ساکت؛ برام فرقی نمیکنه رو سرت عمامه یا تاجه». استبداد هم از پشت عمامه میتونه ظهور کنه، هم از پشت کروات. کسی که شدیداً مخالف عمامهست و عاشق کروات، یا بالعکس، کسی که شدیداً مخالف کراواته و عاشق عمامه، هنوز درگیر نمادهاست. اون هنوز به ریشهها نرسیده. اینکه جمهوری اسلامی و گروه اپوزسیون در ریشه و مبنا شبیه بهم هستن، توی چند جای آلبوم میشه دید. مثلاً یه جای دیگه هم بهرام حاکمیت و اپوزسیون رو کنار هم میذاره و میگه «اگه میتونی دهن ما رو ببند؛ آخر بازی همینجاست؛ درِ بیت و میت و دربار رو ببند».
🗯 بهرام توی آلبوم «خودها» هم طعنههایی داشت به فعالین سیاسیای که از کشتهشدههای اعتراضات به نوعی بیزینس برای خودشون راه انداختن و اسم و رسمی به هم زدن و دیگه برای سخنرانیهایی که اینور و اونور میرن، پولهای کلان میگیرن. اما هنوز تمام حرف آلبوم «خون خورشید» محدود به نقد حاکمیت و اپوزسیون نیست. یه بخش دیگهای از محتوای این آلبوم نقد خود جامعه ست و اینجا اون بخشیه که توسط خیلی از برنامههای «ریاکشن» توی یوتیوب بهش توجه نمیشه. یه مثال بارزش اونجایی هست که بهرام میگه «حکومت فاسد، جامعۀ بیشعور؛ متنفرم از همهتون که یه جامعهای ساختین که مظهر ظلمه» و یا یه جای دیگهش به یکی از آهنگهای دهۀ هشتاد خودش ارجاع میده و میگه «این یه جنگ بین من و عقاید مردمم» و یا یه جای دیگه میگه «یه کمی گنده میشی میبینی جامعه؛ الگو بودنو چه زود فرو میکنه بهت؛ بعدم میخنده به سقوطت».
📢 شاید یکی از کلیدواژههای این آلبوم «مبارزه» باشه. خیلیها معتقدن این مبارزه با حاکمیت یا نظام سرمایهداریه؛ من فکر میکنم مبارزۀ اصلی با همین عرف و جامعه ست؛ با همین آدمهای معمولی. همین عُرفی که وقتی نمیفهمه چی میگی، هزارتا برچسب و انگ بهت میزنه و میخواد لهت کنه؛ همینه که سورنا میگه «هیپهاپ تا ابد جُرمه». این جرم فقط از نظر حاکمیت نیست؛ ممکنه از نظر پدر و مادر، دوستای اطرافت و فامیل، معلم و مدیرت، و هر کس دیگهای با یه سری عنوان طرد بشی. و به همین دلیله که سورنا وقتی میگه «ما که خلافکاریم بذار گیر بده عُرف»؛ اینجا عرف هست که گیر میده (و نه فقط حاکمیت). و توی آهنگ «سنگسار» این فقط «پیشوا» نیست که فرمان قتل میده؛ بلکه جمعیت هم «منتظر به فرمان مرگ» هستن؛ و وضعیت وقتی پیچیدهتره که ببینیم حتی جمعیتی که علیه پیشوا شعار بده هم جزئی از این عُرفه. و به همین دلیل مبارزه سخته. اینجا مبارزه برای این نیست که تو طرف مقابلت رو از بین ببری، برای اینه که شبیهش نشی، توی اونها حل نشی، نشی یکی مثل بقیه وسط این عُرفِ و فرهنگ مسموم.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«ادامه بده حتی به زور هم که میشه؛ گند بزن، خوبه، بدون بعدش میشه؛ مثل من که کرکس رو دیدم یه پروانه؛ همین مستی مسیر منو کشوند سمت پیله» (آخرین وسوسه / سورنا)
@philosophycafe
Forwarded from آکادمی بینالمللی حکمت
🧠 دوره فشرده آکادمیک فلسفه اسلامی 🌍
(سیری در مهمترین موضوعات فلسفه اسلامی با حضور اساتید برجسته بینالمللی از جمله دکتر سید حسین نصر و دکتر محمد لگنهاوزن)
🖥 نوع دوره: آنلاین
🌐 زبان دوره: انگلیسی
🖇 تعداد جلسات: ۱۲ جلسه | ۲۴ ساعت
🔖 همراه با گواهی پایان دوره
#ظرفیت_محدود
🔻 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید:
https://hekmat.academy/islamic-philosophy/
📲 با ما همراه باشید:
تلگرام I اینستاگرام I ایتا I آپارات
(سیری در مهمترین موضوعات فلسفه اسلامی با حضور اساتید برجسته بینالمللی از جمله دکتر سید حسین نصر و دکتر محمد لگنهاوزن)
🖥 نوع دوره: آنلاین
🌐 زبان دوره: انگلیسی
🖇 تعداد جلسات: ۱۲ جلسه | ۲۴ ساعت
🔖 همراه با گواهی پایان دوره
#ظرفیت_محدود
🔻 جهت ثبتنام و کسب اطلاعات بیشتر کلیک کنید:
https://hekmat.academy/islamic-philosophy/
📲 با ما همراه باشید:
تلگرام I اینستاگرام I ایتا I آپارات
🗯 [استعارۀ لویاتانِ توماس هابز (فیلسوف سیاسی قرن هفدهم، اهل انگلستان) که به عنوان الگوی دولتهای مدرن هدفگذاری شده بود، امروزه از بعضی جهتها با ویژگیهای قدرتهای مدرن منطبق نیست. لویاتانِ هابز یه پیکر ساکن، سنگین و ناتوان از تحرک بود. در حقیقت لویاتان، یه اختراع «ضد حرکتی» بود که قرار بود مرزهایی نفوذناپذیر اطراف خودش ترسیم کنه. امروزه قدرت مدرن از قید قلمرو آزاد شد، و به دنبال این نیست که سرزمین تصرف کنه. ویژگی اصلی قدرت توی زمانۀ ما اینه که بر خلاف لویاتان هایز، میخواد آزادانه حرکت کنه و اگه لازم باشه، دور از دسترس دیگران باشه تا مسئولیتی به گردنش نیفته. این تغییر ویژگی قدرت، باعث شده که ماهیت جنگها هم تغییر کنه. متن پایین از مکس موچلر (پژوهشگر حوزۀ تکنولوژی نظامی) که سال 2016 نوشته شد، این نکته رو به خوبی نشون میده:]
🖋 کشورهای غربی به طور فزایندهای از استفادۀ نیروهای زمینی در مداخلات نظامی خود پرهیز میکنند. در عوض، آنها به ضربههای دقیقی تکیه میکنند که توسط شبکهای از فناوریهای پیچیدۀ نظامی عمل میکند: از جمله هواپیماهای جنگی مدرن، وسایل نقلیۀ هوایی بدون سرنشین (پهپاد)، جنگافزارهای هدایت دقیق و سنسورهای هوا-فضاپایه که همه در فناوریهای مدرن ارتباطی مشترکند.
🖋 آنچه من جنگ سیّال مینامم، پرهیز دولتهای مدرن از سنگینباری و مسئولیتهای کنترل و ادارۀ سرزمین است، زیرا آنها بر این باورند که ابزارهایی با قیمتی مناسبتر برای کنترل در اختیار دارند. فناوری نظامی مدرن آنها را قادر میسازد تا تصمیم بگیرند چه وقت و به کجا حمله کنند، و با دقت بالا به دشمن ضربه بزنند، در حالی که در دسترس هیچ ضدحملۀ معناداری نباشند. آنها به تاکتیکهای بزندررو که تا حدودی شبیه اصول اساسی جنگ چریکی است، تکیه میکنند؛ جایی که تحرک و سرعت از حجم زیاد، بهتر عمل میکند.
📚 بخشی از یادداشت «در مسیر جنگ سیّال؟»، نوشتۀ مکس موچلر 📚
@philosophycafe
🖋 کشورهای غربی به طور فزایندهای از استفادۀ نیروهای زمینی در مداخلات نظامی خود پرهیز میکنند. در عوض، آنها به ضربههای دقیقی تکیه میکنند که توسط شبکهای از فناوریهای پیچیدۀ نظامی عمل میکند: از جمله هواپیماهای جنگی مدرن، وسایل نقلیۀ هوایی بدون سرنشین (پهپاد)، جنگافزارهای هدایت دقیق و سنسورهای هوا-فضاپایه که همه در فناوریهای مدرن ارتباطی مشترکند.
🖋 آنچه من جنگ سیّال مینامم، پرهیز دولتهای مدرن از سنگینباری و مسئولیتهای کنترل و ادارۀ سرزمین است، زیرا آنها بر این باورند که ابزارهایی با قیمتی مناسبتر برای کنترل در اختیار دارند. فناوری نظامی مدرن آنها را قادر میسازد تا تصمیم بگیرند چه وقت و به کجا حمله کنند، و با دقت بالا به دشمن ضربه بزنند، در حالی که در دسترس هیچ ضدحملۀ معناداری نباشند. آنها به تاکتیکهای بزندررو که تا حدودی شبیه اصول اساسی جنگ چریکی است، تکیه میکنند؛ جایی که تحرک و سرعت از حجم زیاد، بهتر عمل میکند.
📚 بخشی از یادداشت «در مسیر جنگ سیّال؟»، نوشتۀ مکس موچلر 📚
@philosophycafe
Forwarded from پادکست مداخله
چرا در وضعیت مدرن، مردم وجود ندارند؟
🔗 لینک شنیدن شمارهی هفتم:
https://modakheleh.yek.link
🔗 در کستباکس، اسپاتیفای و اپل پادکست
نام «پادکست مداخله»
را جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
_____
@modakhelehpodcast
https://modakheleh.yek.link
نام «پادکست مداخله»
را جستوجو کنید و ما را از آنجا بشنوید.
_____
@modakhelehpodcast
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM