روایت یک بیماری و مبارزهای برای زندگی کردن
عالیه مطلبزاده
کانون زنان ایرانی
دکتر سرش را تکان میدهد و با صدای آرام و ملایمی میپرسد:
«چرا زودتر نیومدی ماموگرافی؟»
این سوال ذهنم را به سوی گذشته میکشاند. پله به پله به عقب میروم و در تاریکی خاطرات غرق میشوم. «چرا زودتر نیامدم؟» این پرسش در ذهنم طنینانداز میشود و به یاد تلفنها و احضارهای این یک و نیم سال پس از آزادی می افتم. روزهای پر از فشار و استرسی که هر بار مانند طوفانی همه زندگی را در هم می پیچیدند.
بعد از زندان، هر بار که اطرافیانم به مراجعه به پزشک و انجام معاینات ضروری تأکید میکردند، به خودم میگفتم: «وقتی این ماجرا تمام شود، میروم.» اما ماجراها هیچگاه به پایان نمیرسیدند.
سالهاست که اخبار روز به روز بدتر میشوند و ما در چنگال خبرهای سرکوب، اعدامها، زندانها، و احتمال جنگ گرفتار هستیم. در میان این همه بحران، پرداختن به خود به راحتی فراموش میشود و تا زمانی که درد نیاید، حس نیاز به پزشک هم احساس نمی شود.
سپس، یک روز مثل همین امروز، ناگهان با توموری که در وجودت لانه کرده و آرام آرام بزرگتر و خطرناکتر میشود، مواجه میشوی. تودهای پنهان که دیگر حتی آشکار شدنش هم حیرتی در تو برنمیانگیزد.
شاید در بروز این درد تازه، تبار تو یا موروثی بودن بیماری اندکی حضور داشته باشد، اما سهم اصلی از آنِ احضارکنندههای درد و بیماری است. آن همه تحمیلِ اضطراب، فشار و زندان بر جانِ زنِ ایرانیِ معترض که تنها خواهانِ زندگی است، چنان که حق اوست.
همه تلخی ها و رنج ِ مدامِ سالها را پس می زنی و می کوشی زندگی را که در نبودنت تکه تکه شده، رفو کنی. می کوشی خودت را باز بیابی… اما هر بار احضارکنندگان به بهانهای دوباره به زندگیات هجوم میآورند و هر آنچه را که رشته ای، پنبه میکنند.
و حتی حال که در دور مداوم آزمایشها، مشاورهها و معاینه ها میچرخی و می چرخی، رهایت نمیکنند.
کسانی که ایران را به پرتگاه فقر و جنگ کشاندهاند، نگرانند که نکند تو امنیت کشور را به خطر بیندازی!
و طنین زنگ تلفن با شمارههای ناشناس مدام در گوش ات تکرار می شود و پژواک صدای پزشک، که با آن میآمیزد:
«سعی کن از شرایطِ غم، اضطراب و استرسها دور باشی!»
و من که حتی حسابهای بانکیام برای حفظ امنیت کشور مسدود شده است، سعی میکنم آرام بمانم.
هر روز اخبار را میخوانم و صدای پای جنگ را که نزدیک و نزدیکتر میشود، می شنوم و سعی میکنم آرام بمانم.
هزینههای سرسامآور سونوگرافی، ام آر آی، آزمایشگاه، ارقام جراحی و … را میبینم و باز سعی میکنم آرام بمانم.
در میان انبوه زنان بیمار که برگههای آزمایش در دست، بیرمق و خسته از پلهها بالا و پایین میروند، یاد زندانیان و دوستان در بندم دوباره زنده میشود. جایی که خبر از هیچ آزمایش یا معاینهای نیست و تا بیماری در مرحله نهایی عود نکند، هیچ مبتلایی از آن باخبر نمیشود. و سعی میکنم آرام بمانم!
هر چند که مدتها است باورم به «انسان» که معجزه اش می پنداشتم، همچون قبل نیست اما همچنان پا سفت میکنم تا آرام بمانم به خاطر مبارزهای که این بار ماهیتی دیگرگونه دارد؛ مبارزهای از جنس ماندن و بودن.
بودن در رویای روشن فردای آزاد و آباد وطن. بودنی آن قدر قوی که با هیچ اضطرابی نتوانند زیباترین رویای جانت را از تو بگیرند.
این مبارزه نه تنها برای بقاء، بلکه برای زندگی کردن است؛ برای داشتن حق انتخاب، برای داشتن صدایی که شنیده شود، صدای رسای زن، زندگی، آزادی …و برای ساختن آیندهای که شایستهاش هستیم.
عالیه مطلب زاده
آبان ۱۴۰۳
#زندانیان_سیاسی_زن
#کانون_زنان_ایرانی
عالیه مطلبزاده
کانون زنان ایرانی
دکتر سرش را تکان میدهد و با صدای آرام و ملایمی میپرسد:
«چرا زودتر نیومدی ماموگرافی؟»
این سوال ذهنم را به سوی گذشته میکشاند. پله به پله به عقب میروم و در تاریکی خاطرات غرق میشوم. «چرا زودتر نیامدم؟» این پرسش در ذهنم طنینانداز میشود و به یاد تلفنها و احضارهای این یک و نیم سال پس از آزادی می افتم. روزهای پر از فشار و استرسی که هر بار مانند طوفانی همه زندگی را در هم می پیچیدند.
بعد از زندان، هر بار که اطرافیانم به مراجعه به پزشک و انجام معاینات ضروری تأکید میکردند، به خودم میگفتم: «وقتی این ماجرا تمام شود، میروم.» اما ماجراها هیچگاه به پایان نمیرسیدند.
سالهاست که اخبار روز به روز بدتر میشوند و ما در چنگال خبرهای سرکوب، اعدامها، زندانها، و احتمال جنگ گرفتار هستیم. در میان این همه بحران، پرداختن به خود به راحتی فراموش میشود و تا زمانی که درد نیاید، حس نیاز به پزشک هم احساس نمی شود.
سپس، یک روز مثل همین امروز، ناگهان با توموری که در وجودت لانه کرده و آرام آرام بزرگتر و خطرناکتر میشود، مواجه میشوی. تودهای پنهان که دیگر حتی آشکار شدنش هم حیرتی در تو برنمیانگیزد.
شاید در بروز این درد تازه، تبار تو یا موروثی بودن بیماری اندکی حضور داشته باشد، اما سهم اصلی از آنِ احضارکنندههای درد و بیماری است. آن همه تحمیلِ اضطراب، فشار و زندان بر جانِ زنِ ایرانیِ معترض که تنها خواهانِ زندگی است، چنان که حق اوست.
همه تلخی ها و رنج ِ مدامِ سالها را پس می زنی و می کوشی زندگی را که در نبودنت تکه تکه شده، رفو کنی. می کوشی خودت را باز بیابی… اما هر بار احضارکنندگان به بهانهای دوباره به زندگیات هجوم میآورند و هر آنچه را که رشته ای، پنبه میکنند.
و حتی حال که در دور مداوم آزمایشها، مشاورهها و معاینه ها میچرخی و می چرخی، رهایت نمیکنند.
کسانی که ایران را به پرتگاه فقر و جنگ کشاندهاند، نگرانند که نکند تو امنیت کشور را به خطر بیندازی!
و طنین زنگ تلفن با شمارههای ناشناس مدام در گوش ات تکرار می شود و پژواک صدای پزشک، که با آن میآمیزد:
«سعی کن از شرایطِ غم، اضطراب و استرسها دور باشی!»
و من که حتی حسابهای بانکیام برای حفظ امنیت کشور مسدود شده است، سعی میکنم آرام بمانم.
هر روز اخبار را میخوانم و صدای پای جنگ را که نزدیک و نزدیکتر میشود، می شنوم و سعی میکنم آرام بمانم.
هزینههای سرسامآور سونوگرافی، ام آر آی، آزمایشگاه، ارقام جراحی و … را میبینم و باز سعی میکنم آرام بمانم.
در میان انبوه زنان بیمار که برگههای آزمایش در دست، بیرمق و خسته از پلهها بالا و پایین میروند، یاد زندانیان و دوستان در بندم دوباره زنده میشود. جایی که خبر از هیچ آزمایش یا معاینهای نیست و تا بیماری در مرحله نهایی عود نکند، هیچ مبتلایی از آن باخبر نمیشود. و سعی میکنم آرام بمانم!
هر چند که مدتها است باورم به «انسان» که معجزه اش می پنداشتم، همچون قبل نیست اما همچنان پا سفت میکنم تا آرام بمانم به خاطر مبارزهای که این بار ماهیتی دیگرگونه دارد؛ مبارزهای از جنس ماندن و بودن.
بودن در رویای روشن فردای آزاد و آباد وطن. بودنی آن قدر قوی که با هیچ اضطرابی نتوانند زیباترین رویای جانت را از تو بگیرند.
این مبارزه نه تنها برای بقاء، بلکه برای زندگی کردن است؛ برای داشتن حق انتخاب، برای داشتن صدایی که شنیده شود، صدای رسای زن، زندگی، آزادی …و برای ساختن آیندهای که شایستهاش هستیم.
عالیه مطلب زاده
آبان ۱۴۰۳
#زندانیان_سیاسی_زن
#کانون_زنان_ایرانی
ژینا مدرس گرجی برای تحمل شانزده ماه حبس راهی زندان شد
کانون زنان ایرانی
ژینا مدرس گرجی، روزنامهنگار و فعال زنان، برای تحمل شانزده ماه حبس راهی زندان شد.
او امروز ضمن اعلام این خبر در صفحهی اینستاگرامش، متن زیر را به دو زبان فارسی و کردی منتشر کرده است:
«امروز به زندانی می روم که حاشیه و تبعیض آنجا ضربدر سه است. زندان زنان سنندج. حاشیه و تبعیض جنسیت، طبقه و ملیت.با اینحال وقتی وسایلم را برای زندان آماده می کردم پیش از همه چیز امید را در چمدانم گذاشتم. من با امیدم به آنجا میروم.
ئێمرۆژ بۆ بەندیخانەیک ئەچم کە پەراوێز و دووچاوەکی ئێنە لێکدان لە سێە. بەندیخانەی ژنانی سنە. پەراوێز و دووچاوەکی رەگەز، چین و نەتەوە. بەڵام بەمانەوەو من پێش هەرچتێک هیوام نیا ناو جانتاکەم.»
کانون زنان ایرانی
ژینا مدرس گرجی، روزنامهنگار و فعال زنان، برای تحمل شانزده ماه حبس راهی زندان شد.
او امروز ضمن اعلام این خبر در صفحهی اینستاگرامش، متن زیر را به دو زبان فارسی و کردی منتشر کرده است:
«امروز به زندانی می روم که حاشیه و تبعیض آنجا ضربدر سه است. زندان زنان سنندج. حاشیه و تبعیض جنسیت، طبقه و ملیت.با اینحال وقتی وسایلم را برای زندان آماده می کردم پیش از همه چیز امید را در چمدانم گذاشتم. من با امیدم به آنجا میروم.
ئێمرۆژ بۆ بەندیخانەیک ئەچم کە پەراوێز و دووچاوەکی ئێنە لێکدان لە سێە. بەندیخانەی ژنانی سنە. پەراوێز و دووچاوەکی رەگەز، چین و نەتەوە. بەڵام بەمانەوەو من پێش هەرچتێک هیوام نیا ناو جانتاکەم.»
تشکیل پروندهی قضایی برای آزارگر و آزار
دیده
به گزارش خبرگزاری مهر، مرکز اطلاعرسانی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ به انتشار ویدئویِ حادثه خیابان آفریقا واکنش نشان داد.
در این اطلاعیه آمده است: در پی انتشار ویدئو صحنه درگیری خانمی جوان با یک موتورسوار؛ با بررسیهای بهعمل آمده مشخص شد حادثه در تاریخ ۱۰ آبان ماه ۱۴۰۳ و در خیابان آفریقا رخ داده است.
با شناسایی این افراد و تحقیقات اولیه؛ درگیری بهواسطه ایجاد مزاحمت برای خانم جوان از سوی شخص موتورسوار بوده که با تکمیل تحقیقات، پروندهای با موضوع ایجاد مزاحمت برای بانوان تشکیل و جهت سیر مراحل قانونی به مرجع قضائی ارسال شد.
همچنین راکب موتورسیکلت به علت عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی مورد اعمال قانون قرار گرفته و خانمِ جوان نیز به علت عدم رعایت قانونِ حجاب به مرجع قضائی معرفی شده است.
دیده
به گزارش خبرگزاری مهر، مرکز اطلاعرسانی فرماندهی انتظامی تهران بزرگ به انتشار ویدئویِ حادثه خیابان آفریقا واکنش نشان داد.
در این اطلاعیه آمده است: در پی انتشار ویدئو صحنه درگیری خانمی جوان با یک موتورسوار؛ با بررسیهای بهعمل آمده مشخص شد حادثه در تاریخ ۱۰ آبان ماه ۱۴۰۳ و در خیابان آفریقا رخ داده است.
با شناسایی این افراد و تحقیقات اولیه؛ درگیری بهواسطه ایجاد مزاحمت برای خانم جوان از سوی شخص موتورسوار بوده که با تکمیل تحقیقات، پروندهای با موضوع ایجاد مزاحمت برای بانوان تشکیل و جهت سیر مراحل قانونی به مرجع قضائی ارسال شد.
همچنین راکب موتورسیکلت به علت عدم رعایت مقررات راهنمایی و رانندگی مورد اعمال قانون قرار گرفته و خانمِ جوان نیز به علت عدم رعایت قانونِ حجاب به مرجع قضائی معرفی شده است.
تعیین وقت دادگاه شریفه محمدی در دادگاه انقلاب رشت
دادگاه شریفه محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان رشت، روز ۲۴ آبانماه در شعبه ۲ دادگاه انقلاب رشت برگزار میشود.
او پیشتر توسط قاضی درویشگفتار به اعدام محکوم شده بود، حکمی که توسط دیوان عالی کشور نقض شد.
شریفه محمدی از تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۲ کماکان در بازداشت موقت است. او پس از بازداشت توسط اطلاعات گیلان به ادارهی اطلاعات سنندج نیز منتقل و مورد شکنجههای جسمی و روانی قرار گرفت./بیدارزنی
دادگاه شریفه محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان رشت، روز ۲۴ آبانماه در شعبه ۲ دادگاه انقلاب رشت برگزار میشود.
او پیشتر توسط قاضی درویشگفتار به اعدام محکوم شده بود، حکمی که توسط دیوان عالی کشور نقض شد.
شریفه محمدی از تاریخ ۱۴ آذر ۱۴۰۲ کماکان در بازداشت موقت است. او پس از بازداشت توسط اطلاعات گیلان به ادارهی اطلاعات سنندج نیز منتقل و مورد شکنجههای جسمی و روانی قرار گرفت./بیدارزنی
مسمومیت دختران در مدرسه دخترانه شهر ری
بیست دانشآموز دختر در مدرسه متوسطه مکتب الزهرا واقع در محله ۱۳ آبان شهرری به دلیل مسمومیت تنفسی به مراکز درمانی منتقل شدند.
تعدادی از دانش آموزان مدرسه دخترانه مکتب الزهرا در محله ۱۳ آبان شهرری مسموم شده به بیمارستان بهارلو در میدان راه آهن و تعدادی هم به بیمارستان فیروزآبادی شهرری اعزام شدند.
منبع: شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
بیست دانشآموز دختر در مدرسه متوسطه مکتب الزهرا واقع در محله ۱۳ آبان شهرری به دلیل مسمومیت تنفسی به مراکز درمانی منتقل شدند.
تعدادی از دانش آموزان مدرسه دخترانه مکتب الزهرا در محله ۱۳ آبان شهرری مسموم شده به بیمارستان بهارلو در میدان راه آهن و تعدادی هم به بیمارستان فیروزآبادی شهرری اعزام شدند.
منبع: شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
نرگس محمدی "مشکوک به ابتلا به سرطان است"
به گفته وکیل مدافع نرگس محمدی، آزمایشهای اولیه حاکی از آنند که این زندانی سیاسی و برنده جایزه نوبل صلح "مشکوک به ابتلا به سرطان" است.
مصطفی نیلی یکشنبه شب (۳ نوابر / ۱۳ آبان) با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی اکس نوشت، پس از انجام آزمایشها یک "ضایعه استخوانی در ناحیه ساق پای راست" نرگس محمدی مشاهده شده و طبق نتایج امآرآی انجامشده "این ضایعه مشکوک به سرطان است". نیلی افزود که برای "بررسی و تشخیص بدخیم بودن یا عدم آن، نیاز به نمونهبرداری با جراحی است که بایستی در اسرع وقت انجام شود".
مصطفی نیلی همچنین تصریح کرد که موکلش افزون بر "ضایعه مشکوک به سرطان" به چند بیماری و ناراحتی جسمی دیگر نیز دچار است، از جمله "پیشرفت بیماریهای آرتروز و دیسک" و "مشکلات گوارش".
خانواده نرگس محمدی هفته گذشته اعلام کردند که او پس از ۹ هفته سرانجام به دلیل مشکلات متعدد جسمی به یک بیمارستان در تهران منتقل شد و بعد از آن بار دیگر به زندان انتقال یافته است.
تقی رحمانی، همسر او ۶ آبان با اعلام این خبر در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت، "نرگس محمدی با حمایت فعالان مدنی و حقوق بشری، تحت فشار جامعه جهانی و رسانهها به بیمارستان منتقل شده است."
او ضمن انتقاد از مسئولان جمهوری اسلامی افزوده بود که "این ۹ هفته تاخیر و سالهای طولانی تحمل زندان، آسیبهای جدی به سلامت و جان نرگس وارد کرده که نیازمند یک دوره درمانی و رسیدگی جدی است".
منبع:
@dw_farsi
به گفته وکیل مدافع نرگس محمدی، آزمایشهای اولیه حاکی از آنند که این زندانی سیاسی و برنده جایزه نوبل صلح "مشکوک به ابتلا به سرطان" است.
مصطفی نیلی یکشنبه شب (۳ نوابر / ۱۳ آبان) با انتشار پیامی در شبکه اجتماعی اکس نوشت، پس از انجام آزمایشها یک "ضایعه استخوانی در ناحیه ساق پای راست" نرگس محمدی مشاهده شده و طبق نتایج امآرآی انجامشده "این ضایعه مشکوک به سرطان است". نیلی افزود که برای "بررسی و تشخیص بدخیم بودن یا عدم آن، نیاز به نمونهبرداری با جراحی است که بایستی در اسرع وقت انجام شود".
مصطفی نیلی همچنین تصریح کرد که موکلش افزون بر "ضایعه مشکوک به سرطان" به چند بیماری و ناراحتی جسمی دیگر نیز دچار است، از جمله "پیشرفت بیماریهای آرتروز و دیسک" و "مشکلات گوارش".
خانواده نرگس محمدی هفته گذشته اعلام کردند که او پس از ۹ هفته سرانجام به دلیل مشکلات متعدد جسمی به یک بیمارستان در تهران منتقل شد و بعد از آن بار دیگر به زندان انتقال یافته است.
تقی رحمانی، همسر او ۶ آبان با اعلام این خبر در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت، "نرگس محمدی با حمایت فعالان مدنی و حقوق بشری، تحت فشار جامعه جهانی و رسانهها به بیمارستان منتقل شده است."
او ضمن انتقاد از مسئولان جمهوری اسلامی افزوده بود که "این ۹ هفته تاخیر و سالهای طولانی تحمل زندان، آسیبهای جدی به سلامت و جان نرگس وارد کرده که نیازمند یک دوره درمانی و رسیدگی جدی است".
منبع:
@dw_farsi
سخنگوی قوه قضاییه:
در خواست نیلوفر حامدی و الهه محمدی در دست بررسی است
سخنگوی قوه قضاییه درباره پرونده نیلوفر حامدی و الهه محمدی: آنها با توجه به اینکه بخشی از حبس را گذرانده اند، در تاریخ اول آبان امسال تقاضای مساعدت داشتند، این نامه به کمیسیون عفو در دادگستری تهران ارسال شده؛ پس از بررسی، نتیجه آن اعلام خواهد شد.
در خواست نیلوفر حامدی و الهه محمدی در دست بررسی است
سخنگوی قوه قضاییه درباره پرونده نیلوفر حامدی و الهه محمدی: آنها با توجه به اینکه بخشی از حبس را گذرانده اند، در تاریخ اول آبان امسال تقاضای مساعدت داشتند، این نامه به کمیسیون عفو در دادگستری تهران ارسال شده؛ پس از بررسی، نتیجه آن اعلام خواهد شد.
تصویر کلیشهای سیاهپوستان در رسانه
اعظم صوفیانی
کانون زنان ایرانی
انیمیشنهای والت دیزنی و کلیشهسازیهای جنسیتی -بخش پنجم
بازنماییهای رسانهای اجتماعی از قبیل کلیشهها یا تعصبات قومی در جامعه از طریق گفتمان بازتولید میشوند و بیانگر روابط فرادستی و فرودستی هستند. این بازنمایی های اجتماعی خاص، محتواها، ساختارها و راهبردهایی را ترسیم میکنند که غلبه قومی یا نژادی را به شکلی مؤثر بازتولید کند. اعضای گروه اکثریتِ فرادست دانش و عقایدشان درباره اینکه اعضای گروههای اقلیتِ فرودست از کجا آمدهاند، شبیه چه هستند، چرا اینجا هستند، چه هنجارها و ارزشهای فرهنگی دارند را از طریق بازنمایهای اجتماعی رسانهها تثبیت یا ترسیم میکنند. بویژه به محض آنکه اطلاعات بسیار پیچیده میشوند، مردم به طرحوارهها و الگوهای آماده، که عمدتا رسانهای است، گرایش پیدا میکنند نه به جزئیات فراوان وضعیت واقعی. بازنماییهای اجتماعی باعث پردازش اطلاعات سوگیرانه درباره اعضای گروه اقلیت به طور عام و استفاده و بازخوانی گفتمان حامی درون گروه درباره افراد خارج از این گروهها به طور خاص میشوند.
کلیشههای جنسیتی سیاهپوستان
انتقادهای قابل ملاحظهای از کلیشههای نقش جنسی زنان سیاهپوست یا افریقایی امریکایی وجود دارد. این کلیشههای رایج اغلب شامل «دایه ها»، «مادرسالارها»، «زنان سلیطه و شرور»، و «مادران خیّر» است. بدنهای زنان افریقایی امریکایی اغلب «فوق شهوی» (hypersexuality) به تصویر در میآیند، تا نشان دهند که این زنان در درجه اول شخصیتی شهوی دارند تا رمانتیک. زنان افریقایی امریکایی مسن اغلب در نقشهایی بر مبنای «اسوه مادری» (mammy archetype) ظاهر میشوند، حال آنکه زنان افریقایی امریکایی جوان اغلب به عنوان «ملکههای خیّر» (welfare queens) و «وسیله تولید بچه» (baby machines)، با تأکید بر بیبند و باری و حرص و ولع نمایش داده میشوند. از دیگر کلیشههای رایج میتوان به تصویر «مادرسالار» سیاه اشاره کرد، یعنی آن زن سیاهپوست، قلچماق و غلبهناپذیر و آن زن سیاهپوستی که اشتهای جنسی سیریناپذیری دارد. مردان افریقایی امریکایی نیز در رسانهها کلیشهای هستند شامل عمو تم لنگ، بدوی، عمو رمو و کاکاسیاه جادویی. همچنین مردان سیاهپوست عصبانی و تهاجمی به تصویر در میآیند.یند.آ
«فرانتس فانون» بسیاری از پژوهشهای خود را به مسئله سیاهپوستان اختصاص داده است. او مینویسد: در اروپا سیاهپوست تجلی بخش پلیدی است. سیاهپوست جلاد است. شیطان سیاه است. همه از تاریکیها سخن میگویند. وقتی کسی آلوده باشد، سیاه است، خواه آلودگی جسمانی باشد خواه اخلاقی. در اروپا سیاهپوست نمایاننده جنبه پلید شخصیت انسانی است. در یک سو سیاهی است و تاریکی، سایه، تیرگی، شب، دهلیزهای زیرزمینی، اعماق ته دریا و سیاه کردن شهرت افراد و در سوی دیگر نگاه روشن، معصومیت، کبوتر سپید صلح، نور سحرآمیز بهشتی. بچهای ملوس و موطلائی، جملهای است که آرامش بسیار، شادی فراوان و بهخصوص امید سرشار در آن نهفته است. حال آنکه در مورد بچهای ملوس و سیاه چنین نیست و حتی چنین جملهای از نظر معنی ناجور مینماید چون بچه سیاه نمایاننده فقر و بدبختی و گرسنگی است. در اروپا سیاهپوست مظهر گناه است، نمونه عالی ارزشهای پست و حقیر. فانون به کلیشههایی نظیر سیاه، حیوان است؛ سیاه، بد است؛ سیاه، بدجنس است؛ سیاه، زشت است اشاره میکند و میگوید حتی عادت بر این شده است که در مورد سفیدپوستی که بدجنس باشد، بگویند روح سیاهپوستی دارد. سفیدپوستی که یک سیاهپوست را مخاطب قرار میدهد، درست رفتار یک بزرگسال با یک خردسال را دارد و با ادا و اطوار، ملایم و آرام، با دلسوزی و ترحم صحبت میکند. به این ترتیب، سیاهپوست از لحظهای که به تفاوت میان خود و سفیدپوست، که اروپاییان بر او تحمیل کردهاند، پی میبرد، دیگر آرام و قرار ندارد. فانون میگوید: ما طی سه چهار سال با در حدود پانصد سفیدپوست (فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی) صحبتهایی کردیم. هنگام گفتگو افراد به سهولت عقاید خود را ابراز میکردند و مجاب بودند که با نظریات خود ما را نمیرنجانند. گاه طی گفتگوهای آزادانه لفظ سیاهپوست را در میان ده، بیست لفظ دیگر میگنجاندیم. نزدیک به شش دهم جوابها از این قرار بود: سیاهپوست مساوی است با امری بیولوژیک، سکس، قدرت، ورزشکار، نیرومند، بوکسور، جو لوئی، جس آون، تیرانداز سنگالی، وحشی، حیوان، شیطان، معصیت.
ادامهی مطلب را در وبسایت کانون زنان ایرانی بخوانید:
https://ir-women.com/20163
اعظم صوفیانی
کانون زنان ایرانی
انیمیشنهای والت دیزنی و کلیشهسازیهای جنسیتی -بخش پنجم
بازنماییهای رسانهای اجتماعی از قبیل کلیشهها یا تعصبات قومی در جامعه از طریق گفتمان بازتولید میشوند و بیانگر روابط فرادستی و فرودستی هستند. این بازنمایی های اجتماعی خاص، محتواها، ساختارها و راهبردهایی را ترسیم میکنند که غلبه قومی یا نژادی را به شکلی مؤثر بازتولید کند. اعضای گروه اکثریتِ فرادست دانش و عقایدشان درباره اینکه اعضای گروههای اقلیتِ فرودست از کجا آمدهاند، شبیه چه هستند، چرا اینجا هستند، چه هنجارها و ارزشهای فرهنگی دارند را از طریق بازنمایهای اجتماعی رسانهها تثبیت یا ترسیم میکنند. بویژه به محض آنکه اطلاعات بسیار پیچیده میشوند، مردم به طرحوارهها و الگوهای آماده، که عمدتا رسانهای است، گرایش پیدا میکنند نه به جزئیات فراوان وضعیت واقعی. بازنماییهای اجتماعی باعث پردازش اطلاعات سوگیرانه درباره اعضای گروه اقلیت به طور عام و استفاده و بازخوانی گفتمان حامی درون گروه درباره افراد خارج از این گروهها به طور خاص میشوند.
کلیشههای جنسیتی سیاهپوستان
انتقادهای قابل ملاحظهای از کلیشههای نقش جنسی زنان سیاهپوست یا افریقایی امریکایی وجود دارد. این کلیشههای رایج اغلب شامل «دایه ها»، «مادرسالارها»، «زنان سلیطه و شرور»، و «مادران خیّر» است. بدنهای زنان افریقایی امریکایی اغلب «فوق شهوی» (hypersexuality) به تصویر در میآیند، تا نشان دهند که این زنان در درجه اول شخصیتی شهوی دارند تا رمانتیک. زنان افریقایی امریکایی مسن اغلب در نقشهایی بر مبنای «اسوه مادری» (mammy archetype) ظاهر میشوند، حال آنکه زنان افریقایی امریکایی جوان اغلب به عنوان «ملکههای خیّر» (welfare queens) و «وسیله تولید بچه» (baby machines)، با تأکید بر بیبند و باری و حرص و ولع نمایش داده میشوند. از دیگر کلیشههای رایج میتوان به تصویر «مادرسالار» سیاه اشاره کرد، یعنی آن زن سیاهپوست، قلچماق و غلبهناپذیر و آن زن سیاهپوستی که اشتهای جنسی سیریناپذیری دارد. مردان افریقایی امریکایی نیز در رسانهها کلیشهای هستند شامل عمو تم لنگ، بدوی، عمو رمو و کاکاسیاه جادویی. همچنین مردان سیاهپوست عصبانی و تهاجمی به تصویر در میآیند.یند.آ
«فرانتس فانون» بسیاری از پژوهشهای خود را به مسئله سیاهپوستان اختصاص داده است. او مینویسد: در اروپا سیاهپوست تجلی بخش پلیدی است. سیاهپوست جلاد است. شیطان سیاه است. همه از تاریکیها سخن میگویند. وقتی کسی آلوده باشد، سیاه است، خواه آلودگی جسمانی باشد خواه اخلاقی. در اروپا سیاهپوست نمایاننده جنبه پلید شخصیت انسانی است. در یک سو سیاهی است و تاریکی، سایه، تیرگی، شب، دهلیزهای زیرزمینی، اعماق ته دریا و سیاه کردن شهرت افراد و در سوی دیگر نگاه روشن، معصومیت، کبوتر سپید صلح، نور سحرآمیز بهشتی. بچهای ملوس و موطلائی، جملهای است که آرامش بسیار، شادی فراوان و بهخصوص امید سرشار در آن نهفته است. حال آنکه در مورد بچهای ملوس و سیاه چنین نیست و حتی چنین جملهای از نظر معنی ناجور مینماید چون بچه سیاه نمایاننده فقر و بدبختی و گرسنگی است. در اروپا سیاهپوست مظهر گناه است، نمونه عالی ارزشهای پست و حقیر. فانون به کلیشههایی نظیر سیاه، حیوان است؛ سیاه، بد است؛ سیاه، بدجنس است؛ سیاه، زشت است اشاره میکند و میگوید حتی عادت بر این شده است که در مورد سفیدپوستی که بدجنس باشد، بگویند روح سیاهپوستی دارد. سفیدپوستی که یک سیاهپوست را مخاطب قرار میدهد، درست رفتار یک بزرگسال با یک خردسال را دارد و با ادا و اطوار، ملایم و آرام، با دلسوزی و ترحم صحبت میکند. به این ترتیب، سیاهپوست از لحظهای که به تفاوت میان خود و سفیدپوست، که اروپاییان بر او تحمیل کردهاند، پی میبرد، دیگر آرام و قرار ندارد. فانون میگوید: ما طی سه چهار سال با در حدود پانصد سفیدپوست (فرانسوی، آلمانی، انگلیسی و ایتالیایی) صحبتهایی کردیم. هنگام گفتگو افراد به سهولت عقاید خود را ابراز میکردند و مجاب بودند که با نظریات خود ما را نمیرنجانند. گاه طی گفتگوهای آزادانه لفظ سیاهپوست را در میان ده، بیست لفظ دیگر میگنجاندیم. نزدیک به شش دهم جوابها از این قرار بود: سیاهپوست مساوی است با امری بیولوژیک، سکس، قدرت، ورزشکار، نیرومند، بوکسور، جو لوئی، جس آون، تیرانداز سنگالی، وحشی، حیوان، شیطان، معصیت.
ادامهی مطلب را در وبسایت کانون زنان ایرانی بخوانید:
https://ir-women.com/20163
کانون زنان ایرانی
تصویر کلیشهای سیاهپوستان در رسانه | کانون زنان ایرانی
قتل خبرنگار ایرنا به دست همسر وکیلش با دمبل و چاقو
کانون زنان ایرانی
قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، از «قتل» منصوره قدیری جاوید، خبرنگار خبرگزاری ایرنا به دست همسرش - که دارای پرونده وکالت است - خبر داده است.
قوه قضاییه نیز در این باره اعلام کرد: روز شنبه ۱۹ آبان، یک خانم که سابقه خبرنگاری در یکی از رسانههای کشور را داشت، در درگیری و مشاجره با همسرش، با ۴ ضربه چاقو و دو ضربه دمبل ورزشی به قتل رسید.
قاتل پس از دستگیری در رابطه با علت قتل همسرش گفته است: «از صبح روز گذشته به دلیل اختلافات خانوادگی، درگیری و مشاجره با همسرم شروع شد که با چاقو و یک دمبل که برای ورزش در خانه وجود داشت، ضرباتی به او زدم که منجر به فوت او شد.»
در بررسیها و تحقیقات انجام شده، همسایگان این خانواده اعلام کردند که صدای درگیری این زوج را حدود ۸ تا ۹ صبح روز گذشته شنیدهاند که بعد از گذشت مدتی صدای درگیری آنها تمام میشود. سپس همسایگان متوجه میشوند که پدر خانواده کیسههای زبالهای را از خانه خارج میکند و به او مشکوک میشوند.
در نهایت در حوالی عصر، برادر قاتل به خانه آنها مراجعه میکند، متوجه قتل میشود و موضوع را به پلیس گزارش میدهد. در تحقیقات، قاتل اعلام کرده که قصد داشته اواخر شب جسد را از منزل خارج کند اما موفق به این کار نشده است.
این خانواده دارای یک فرزند ۱۵ ساله هستند که در زمان قتل در خانه حضور داشته و پدر خانواده با دادن حدود ۱۰ قرص خوابآور قصد داشته فرزند خود را نیز به قتل برساند که موفق به این کار نشده است.
همچنین در بازرسی منزل تعداد زیادی قرص خوابآور کشف شده است. قاتل دارای پروانه وکالت است، اما اقدامی به تمدید آن نکرده است.
در حال حاضر قاتل دستگیر شده و تحقیقات در رابطه با این موضوع درحال انجام است.
جامعه مطبوعات ایران در شوک فرو رفته است
از لحظه اعلام خبر قتل منصوره قدیری جاوید، تنی چند از خبرنگاران رسانههای مختلف ایران با ابراز اینکه از این خبر شوکه شدهاند، در متون خود به سوگواری برای همکارشان پرداختهاند.
روناز کمالی، نویسنده و روزنامهنگار، در این باره در صفحه اینستاگرام خود نوشته است:
«منصوره قدیری جاوید، این زن فرهیختهی زیبارو، خبرنگار ایرنا بود پس همسرش برای کشتن او خلاقیت به خرج داد. ابتدا منصوره را کاردآجین کرد، سپس با ضربات دمبل به سرش، جمجمهی او را خرد کرد تا چیزی از این ذهن و زیبایی باقی نماند. بعد فکر کرد بچهمان را میکشم و خودکشی میکنم. به اینجا که رسید با خودش گفت «مرد حسابی، تو وکیلی! میدانی که در این مملکت برای کشتن زنت اعدام که نمیشوی. فوقش چهار پنجسال زندان میگیری و برمیگردی بالای سر بچهات و بزرگش میکنی. خدا را خوش نمیآید بچه یتیم شود». این شد که مرد وکیل از اقدام غیرقابل جبران خودکشی، خودداری کرد و مشتاقانه به پلیس زنگ زد و اعتراف کرد «با منصوره اختلاف نظر شدید داشتیم» تا در مجازاتش تخفیف قائل شوند.
منصوره مرد. منصوره کاردآجین شد. منصوره سر ندارد. منصوره صورت ندارد. منصوره صدا ندارد. منصوره فعلیت ندارد...»
به جز او، مریم لطفی، روزنامه نگار روزنامه شرق نیز در شبکه ایکس نوشته است: «#زن_کشی | خبرنگار ایرنا توسط شوهرش به قتل رسیده!
رکنا تایید کرده متاسفانه منصوره قدیری جاوید، خبرنگار بخش پژوهشهای ایرنا، با ضربات چاقو و دمبل از سوی شوهرش به قتل رسیده.
علت: اختلافات خانوادگی! قاتل گفته قصد داشته فرزندشان را هم به قتل برساند و خودکشی کند، اما پشیمان شده!»
همچنین سمیه باقی، خبرنگار، در شبکه ایکس نوشته است: «منصوره قدیری جاوید، خبرنگار ایرنا به دست همسرش کشته شد.
یکی از تلخ ترین خبرهایی که امسال شنیدم.
خبری بهت آور و غیرقابل باور...»
آزاده مختاری، خبرنگار خبرگزاری رکنا نیز درباره این قتل، در شبکه ایکس اینچنین ابراز تأسف کرده است: «اعلام تلخترین خبر همسرکشی از سوی خبرگزاری رکنا
قربانی یک زن خبرنگار
شب گذشته #منصوره_قدیری_جاوید ( #خبرنگار ایرنا ) به دست شوهرش به قتل رسید.
قاتل با ضربات دمبل و چاقو این خبرنگار را به قتل رساند.
قاتل:اختلاف داشتیم،قصد داشتم فرزندم را هم بکشم و سپس خود را بکشم که منصرف شدم!»
سمیه سایش، روزنامه نگار نیز با انتشار عکسی از منصوره قدیری جاوید در شبکه ایکس نوشته است: «به حلقه دستش نگاه میکنم و هزار کلمه در ذهنم رد و بدل میشه.
متاسفانه منصوره قدیری جاوید خبرنگار #ایرنا به دست همسرش به قتل رسید.
پ.ن: من پرندگان غمگین زیادی دیدهام
که پرواز کردهاند.»
کانون زنان ایرانی، بابت این سوگ با بستگان، دوستان و آشنایان منصوره قدیری جاوید و جامعه مطبوعات ایران ابراز همدردی میکند و امیدوار است که با آگاهسازی جامعه، فرهنگ زنستیزی که زنکشی نیز از آن ناشی میشود، در این مرز و بوم ریشهکن شود.
کانون زنان ایرانی
قاضی محمد شهریاری، سرپرست دادسرای جنایی تهران، از «قتل» منصوره قدیری جاوید، خبرنگار خبرگزاری ایرنا به دست همسرش - که دارای پرونده وکالت است - خبر داده است.
قوه قضاییه نیز در این باره اعلام کرد: روز شنبه ۱۹ آبان، یک خانم که سابقه خبرنگاری در یکی از رسانههای کشور را داشت، در درگیری و مشاجره با همسرش، با ۴ ضربه چاقو و دو ضربه دمبل ورزشی به قتل رسید.
قاتل پس از دستگیری در رابطه با علت قتل همسرش گفته است: «از صبح روز گذشته به دلیل اختلافات خانوادگی، درگیری و مشاجره با همسرم شروع شد که با چاقو و یک دمبل که برای ورزش در خانه وجود داشت، ضرباتی به او زدم که منجر به فوت او شد.»
در بررسیها و تحقیقات انجام شده، همسایگان این خانواده اعلام کردند که صدای درگیری این زوج را حدود ۸ تا ۹ صبح روز گذشته شنیدهاند که بعد از گذشت مدتی صدای درگیری آنها تمام میشود. سپس همسایگان متوجه میشوند که پدر خانواده کیسههای زبالهای را از خانه خارج میکند و به او مشکوک میشوند.
در نهایت در حوالی عصر، برادر قاتل به خانه آنها مراجعه میکند، متوجه قتل میشود و موضوع را به پلیس گزارش میدهد. در تحقیقات، قاتل اعلام کرده که قصد داشته اواخر شب جسد را از منزل خارج کند اما موفق به این کار نشده است.
این خانواده دارای یک فرزند ۱۵ ساله هستند که در زمان قتل در خانه حضور داشته و پدر خانواده با دادن حدود ۱۰ قرص خوابآور قصد داشته فرزند خود را نیز به قتل برساند که موفق به این کار نشده است.
همچنین در بازرسی منزل تعداد زیادی قرص خوابآور کشف شده است. قاتل دارای پروانه وکالت است، اما اقدامی به تمدید آن نکرده است.
در حال حاضر قاتل دستگیر شده و تحقیقات در رابطه با این موضوع درحال انجام است.
جامعه مطبوعات ایران در شوک فرو رفته است
از لحظه اعلام خبر قتل منصوره قدیری جاوید، تنی چند از خبرنگاران رسانههای مختلف ایران با ابراز اینکه از این خبر شوکه شدهاند، در متون خود به سوگواری برای همکارشان پرداختهاند.
روناز کمالی، نویسنده و روزنامهنگار، در این باره در صفحه اینستاگرام خود نوشته است:
«منصوره قدیری جاوید، این زن فرهیختهی زیبارو، خبرنگار ایرنا بود پس همسرش برای کشتن او خلاقیت به خرج داد. ابتدا منصوره را کاردآجین کرد، سپس با ضربات دمبل به سرش، جمجمهی او را خرد کرد تا چیزی از این ذهن و زیبایی باقی نماند. بعد فکر کرد بچهمان را میکشم و خودکشی میکنم. به اینجا که رسید با خودش گفت «مرد حسابی، تو وکیلی! میدانی که در این مملکت برای کشتن زنت اعدام که نمیشوی. فوقش چهار پنجسال زندان میگیری و برمیگردی بالای سر بچهات و بزرگش میکنی. خدا را خوش نمیآید بچه یتیم شود». این شد که مرد وکیل از اقدام غیرقابل جبران خودکشی، خودداری کرد و مشتاقانه به پلیس زنگ زد و اعتراف کرد «با منصوره اختلاف نظر شدید داشتیم» تا در مجازاتش تخفیف قائل شوند.
منصوره مرد. منصوره کاردآجین شد. منصوره سر ندارد. منصوره صورت ندارد. منصوره صدا ندارد. منصوره فعلیت ندارد...»
به جز او، مریم لطفی، روزنامه نگار روزنامه شرق نیز در شبکه ایکس نوشته است: «#زن_کشی | خبرنگار ایرنا توسط شوهرش به قتل رسیده!
رکنا تایید کرده متاسفانه منصوره قدیری جاوید، خبرنگار بخش پژوهشهای ایرنا، با ضربات چاقو و دمبل از سوی شوهرش به قتل رسیده.
علت: اختلافات خانوادگی! قاتل گفته قصد داشته فرزندشان را هم به قتل برساند و خودکشی کند، اما پشیمان شده!»
همچنین سمیه باقی، خبرنگار، در شبکه ایکس نوشته است: «منصوره قدیری جاوید، خبرنگار ایرنا به دست همسرش کشته شد.
یکی از تلخ ترین خبرهایی که امسال شنیدم.
خبری بهت آور و غیرقابل باور...»
آزاده مختاری، خبرنگار خبرگزاری رکنا نیز درباره این قتل، در شبکه ایکس اینچنین ابراز تأسف کرده است: «اعلام تلخترین خبر همسرکشی از سوی خبرگزاری رکنا
قربانی یک زن خبرنگار
شب گذشته #منصوره_قدیری_جاوید ( #خبرنگار ایرنا ) به دست شوهرش به قتل رسید.
قاتل با ضربات دمبل و چاقو این خبرنگار را به قتل رساند.
قاتل:اختلاف داشتیم،قصد داشتم فرزندم را هم بکشم و سپس خود را بکشم که منصرف شدم!»
سمیه سایش، روزنامه نگار نیز با انتشار عکسی از منصوره قدیری جاوید در شبکه ایکس نوشته است: «به حلقه دستش نگاه میکنم و هزار کلمه در ذهنم رد و بدل میشه.
متاسفانه منصوره قدیری جاوید خبرنگار #ایرنا به دست همسرش به قتل رسید.
پ.ن: من پرندگان غمگین زیادی دیدهام
که پرواز کردهاند.»
کانون زنان ایرانی، بابت این سوگ با بستگان، دوستان و آشنایان منصوره قدیری جاوید و جامعه مطبوعات ایران ابراز همدردی میکند و امیدوار است که با آگاهسازی جامعه، فرهنگ زنستیزی که زنکشی نیز از آن ناشی میشود، در این مرز و بوم ریشهکن شود.
وریشه مرادی، زندانی سیاسی کُرد و عضو جامعه زنان آزاد شرق کردستان (کژار)، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی ابوالقاسم صلواتی به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد.
#وریشه_مرادی
#زندانیان_سیاسی_زن
#نه_به_اعدام
#وریشه_مرادی
#زندانیان_سیاسی_زن
#نه_به_اعدام
گردش مالی، دست کوتاه زنان
فریده ملاعسگری
طی سه سال گذشته بابت امور شغلی و شخصی جهت استفاده از خدمات بانکی به بانکهای مختلف مراجعه داشته ام .
شرط استفاده از خدماتی مانند دسته چک ، تسهیلات و وام ، ضامن شدن، گردش مالی بالای صاحب حساب بانکی می باشد .
در بخش مدارک لازم وام گیرنده و ضامنین ارائه مدارک شغلی ، کسر از حقوق و ... نوشته شده است ، اما در واقع گردش مالی بالا ، اینکه شخص رتبه A و B یا حداقل C را دار باشد خوانده می شود و کفایت می کند.
داشتن شغل پایدار لازمه گردش مالی است، در مواجهه با این شرایط این پرسش به ذهن متبادر می شود که زنان چه سهمی از این تسهیلات و خدمات دارند ؟
زنان سرپرست خانواری که شغل پایداری ندارند چطور می توانند از این تسهیلات جهت راه اندازی کسب و کار یا توسعه کارشان استفاده کنند ؟
وجودضامن معتبر حائز شرایط بانک مستلزم داشتن روابط شغلی یا خانوادگی مستحکم و بده بستانهای مالی است که اکثر زنان ایران از آن محروم می باشند.
طبق جدیدترین آمار تنها ۱۴ درصد از زنان جامعه ایران شاغل هستند ،حذف زنان از عرصه اجتماعی و شغلی آسیب پذیری آنان را در میانسالی و کهنسالی فزون تر می کند .
در حالی که جامعه ایران به سمت زنانه شدن سالمندی می رود.
مادامی که اشتغال زنان شکل مسئله و مطالبه اجتماعی نگیرد ، نیمی از جامعه از ابزار قدرت که همان گردش مالی و اقتصاد است محروم می مانند.
منبع:
@tanine_zanan
فریده ملاعسگری
طی سه سال گذشته بابت امور شغلی و شخصی جهت استفاده از خدمات بانکی به بانکهای مختلف مراجعه داشته ام .
شرط استفاده از خدماتی مانند دسته چک ، تسهیلات و وام ، ضامن شدن، گردش مالی بالای صاحب حساب بانکی می باشد .
در بخش مدارک لازم وام گیرنده و ضامنین ارائه مدارک شغلی ، کسر از حقوق و ... نوشته شده است ، اما در واقع گردش مالی بالا ، اینکه شخص رتبه A و B یا حداقل C را دار باشد خوانده می شود و کفایت می کند.
داشتن شغل پایدار لازمه گردش مالی است، در مواجهه با این شرایط این پرسش به ذهن متبادر می شود که زنان چه سهمی از این تسهیلات و خدمات دارند ؟
زنان سرپرست خانواری که شغل پایداری ندارند چطور می توانند از این تسهیلات جهت راه اندازی کسب و کار یا توسعه کارشان استفاده کنند ؟
وجودضامن معتبر حائز شرایط بانک مستلزم داشتن روابط شغلی یا خانوادگی مستحکم و بده بستانهای مالی است که اکثر زنان ایران از آن محروم می باشند.
طبق جدیدترین آمار تنها ۱۴ درصد از زنان جامعه ایران شاغل هستند ،حذف زنان از عرصه اجتماعی و شغلی آسیب پذیری آنان را در میانسالی و کهنسالی فزون تر می کند .
در حالی که جامعه ایران به سمت زنانه شدن سالمندی می رود.
مادامی که اشتغال زنان شکل مسئله و مطالبه اجتماعی نگیرد ، نیمی از جامعه از ابزار قدرت که همان گردش مالی و اقتصاد است محروم می مانند.
منبع:
@tanine_zanan
رتبهبندی با طعم تحقیر
نویسنده: مژگان باقری، فعال صنفی معلمان در استان فارس
بعد از چند دقیقه معطلی، یک نفر از اتاق بیرون میآید. یک تکه کاغذ را نشانم میدهد و میگوید این متن را با ادبیات خودتان بنویسید و امضا کنید تا رتبه شما برقرار شود. روی کاغذ چند جمله با عجله و بدون رعایت نکات نگارشی نوشته شده. خلاصهی جملات این است: من باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت میکنم، علیه مسئولین کشور موضعگیری نمیکنم، در کانونهای صنفی غیرقانونی عضو نمیشوم و در تجمعات غیرقانونی شرکت نمیکنم.
در حال نگاه کردن به جملات روی کاغذ هستم که کارمند حراست یک کاغذ A4 به دستم میدهد و میگوید چیز خاصی نیست. این تعهد پیش خودمان میماند و قرار نیست کسی بفهمد. در دلم میگویم مهم این است که خودم میفهمم چه چیزی را امضا کردهام و چه کسی مهمتر از خودم؟! پس از امضای این کاغذ با سرزنش خودم چه کنم؟ دو سال بازداشت و زندان و پابند و آنهمه هزینه روحی و روانی و مالی و آنهمه فشار به خانواده را تحمل نکردهام که الان با امضای یک تعهد همه را به باد بدهم. سعی میکنم با کارمند حراست بحث کنم. میدانم کار بیهودهای است و تصمیم از بالا گرفته شده و او فقط مامور است و معذور، اما راه دیگری ندارم. میخواهم قبل از اینکه با گفتن "نه" از اتاق بیرون بیایم همهی تلاشم را برای بیدار کردن وجدانش بهکار گیرم. به پابندم اشاره میکنم و میگویم من برای این پولی که الان در جیب شماست هزینه دادهام اما خودم برای گرفتن این پول باید تعهد بدهم؟! خودتان خندهتان نمیگیرد؟ باید میگفتم با دیدن این پابند شرم نمیکنید؟ اما نمیگویم. تلاش میکنم خشمم را فرو دهم تا از مسیر منطق خارج نشوم. میگویم رتبهبندی، قانونِ مصوب مجلس و حق همهی معلمان است. مگر شما از همهی معلمان تعهد گرفتهاید؟ میگوید آنها مرتکب جرم نشدهاند. میگویم اولا تجمع جرم نیست. ثانیا اگر آن تجمعات نبود هرگز رتبهبندی تصویب نمیشد. شما دارید بابت کاری از من تعهد میگیرید که باعث افزایش حقوق شما و دیگر معلمان شده است. این تناقض نیست؟! میخندد. وجدانش و عقلش حرف مرا تایید میکند ولی او فقط یک مامور است و معذور. میگوید سخت نگیرید. در استان فارس همه امضا کردهاند. فقط شما ماندهاید و یک نفر دیگر. اسم یک همکار زن را به زبان میآورد. در دلم با غرور تکرار میکنم. فقط دو زن امضا نکردهاند! فقط دو زن باقی ماندهاند!
برایش استدلال میکنم که رتبهبندی حق قانونی من است و من برای گرفتن این حق، گدایی نمیکنم. چرا باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت میکنم؟ مگر در سی سال گذشته رعایت نکردهام؟ چرا باید تعهد بدهم که از مسئولین انتقاد نمیکنم؟ مگر مسئولین جزء مقدسات هستند؟ من ناچارم به دیوان عدالت شکایت کنم. شانهاش را بالا میاندازد و میگوید شکایت کنید. ما کار غیر قانونی نکردهایم.
پس از شنیدن داستان تعهد، همکاران با خواهش و التماس از من میخواهند که امضا کنم تا حقم ضایع نشود. میدانم که این نصیحت از سرِ دلسوزی است و نیز میدانم که این کاغذ تعهد هیچ ارزش قانونی ندارد. اما این را هم میدانم که آنها میخواهند با گرفتن تعهد، ما را تحقیر کنند و انتقام تجمعات باشکوه خیابان را بگیرند.
اگر کانونها و انجمنهای صنفی سراسر کشور، با قدرت در مقابل این روند ظالمانه و غیرقانونی حراست آموزش و پرورش میایستادند و از معلمانِ محروم از رتبه، حمایت میکردند هیچ معلمی برای برخورداری از حقوق ناچیز رتبهبندی، مجبور به دادن تعهد نمیشد.
دادن بالاترین رتبه به فعالینِ صنفیِ محروم از رتبه و پرداخت حقوق مربوط به آن به صورت ماهانه از طرف معلمین هر استان، یکی از این حمایتها بود.
ما برای برقراری حاکمیت قانون راهی به جز نه گفتن به کسانی که سلیقههای شخصی خود را در اجرای قانون اعمال کردهاند نداریم. اما بدون وجود کانونهای قوی و جامعهی آگاه و دغدغهمند، این نه گفتنها در حیطهی تصمیمات شخصی باقی میماند و تاثیرگذاری لازم را ندارد.
موضوع رتبه بندی، فارغ از نتایج مادیِ آن، میدانِ تمرینِ مقاومت مدنی برای معلمان است. آیا آنها میتوانند ابزار فشار حاکمیت بر معلمانِ فاقد رتبه را بی اثر کنند؟ یا اینکه فقط به نصیحتهای دلسوزانه ادامه میدهند تا هر کسی با توجه به میزان تحمل خود، یک تصمیم شخصی بگیرد؟ امیدوارم جامعه معلمان از این آزمون سربلند بیرون بیاید.
منبع: کانال انجمن صنفی معلمان فارس
نویسنده: مژگان باقری، فعال صنفی معلمان در استان فارس
بعد از چند دقیقه معطلی، یک نفر از اتاق بیرون میآید. یک تکه کاغذ را نشانم میدهد و میگوید این متن را با ادبیات خودتان بنویسید و امضا کنید تا رتبه شما برقرار شود. روی کاغذ چند جمله با عجله و بدون رعایت نکات نگارشی نوشته شده. خلاصهی جملات این است: من باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت میکنم، علیه مسئولین کشور موضعگیری نمیکنم، در کانونهای صنفی غیرقانونی عضو نمیشوم و در تجمعات غیرقانونی شرکت نمیکنم.
در حال نگاه کردن به جملات روی کاغذ هستم که کارمند حراست یک کاغذ A4 به دستم میدهد و میگوید چیز خاصی نیست. این تعهد پیش خودمان میماند و قرار نیست کسی بفهمد. در دلم میگویم مهم این است که خودم میفهمم چه چیزی را امضا کردهام و چه کسی مهمتر از خودم؟! پس از امضای این کاغذ با سرزنش خودم چه کنم؟ دو سال بازداشت و زندان و پابند و آنهمه هزینه روحی و روانی و مالی و آنهمه فشار به خانواده را تحمل نکردهام که الان با امضای یک تعهد همه را به باد بدهم. سعی میکنم با کارمند حراست بحث کنم. میدانم کار بیهودهای است و تصمیم از بالا گرفته شده و او فقط مامور است و معذور، اما راه دیگری ندارم. میخواهم قبل از اینکه با گفتن "نه" از اتاق بیرون بیایم همهی تلاشم را برای بیدار کردن وجدانش بهکار گیرم. به پابندم اشاره میکنم و میگویم من برای این پولی که الان در جیب شماست هزینه دادهام اما خودم برای گرفتن این پول باید تعهد بدهم؟! خودتان خندهتان نمیگیرد؟ باید میگفتم با دیدن این پابند شرم نمیکنید؟ اما نمیگویم. تلاش میکنم خشمم را فرو دهم تا از مسیر منطق خارج نشوم. میگویم رتبهبندی، قانونِ مصوب مجلس و حق همهی معلمان است. مگر شما از همهی معلمان تعهد گرفتهاید؟ میگوید آنها مرتکب جرم نشدهاند. میگویم اولا تجمع جرم نیست. ثانیا اگر آن تجمعات نبود هرگز رتبهبندی تصویب نمیشد. شما دارید بابت کاری از من تعهد میگیرید که باعث افزایش حقوق شما و دیگر معلمان شده است. این تناقض نیست؟! میخندد. وجدانش و عقلش حرف مرا تایید میکند ولی او فقط یک مامور است و معذور. میگوید سخت نگیرید. در استان فارس همه امضا کردهاند. فقط شما ماندهاید و یک نفر دیگر. اسم یک همکار زن را به زبان میآورد. در دلم با غرور تکرار میکنم. فقط دو زن امضا نکردهاند! فقط دو زن باقی ماندهاند!
برایش استدلال میکنم که رتبهبندی حق قانونی من است و من برای گرفتن این حق، گدایی نمیکنم. چرا باید تعهد بدهم که شئونات اسلامی را رعایت میکنم؟ مگر در سی سال گذشته رعایت نکردهام؟ چرا باید تعهد بدهم که از مسئولین انتقاد نمیکنم؟ مگر مسئولین جزء مقدسات هستند؟ من ناچارم به دیوان عدالت شکایت کنم. شانهاش را بالا میاندازد و میگوید شکایت کنید. ما کار غیر قانونی نکردهایم.
پس از شنیدن داستان تعهد، همکاران با خواهش و التماس از من میخواهند که امضا کنم تا حقم ضایع نشود. میدانم که این نصیحت از سرِ دلسوزی است و نیز میدانم که این کاغذ تعهد هیچ ارزش قانونی ندارد. اما این را هم میدانم که آنها میخواهند با گرفتن تعهد، ما را تحقیر کنند و انتقام تجمعات باشکوه خیابان را بگیرند.
اگر کانونها و انجمنهای صنفی سراسر کشور، با قدرت در مقابل این روند ظالمانه و غیرقانونی حراست آموزش و پرورش میایستادند و از معلمانِ محروم از رتبه، حمایت میکردند هیچ معلمی برای برخورداری از حقوق ناچیز رتبهبندی، مجبور به دادن تعهد نمیشد.
دادن بالاترین رتبه به فعالینِ صنفیِ محروم از رتبه و پرداخت حقوق مربوط به آن به صورت ماهانه از طرف معلمین هر استان، یکی از این حمایتها بود.
ما برای برقراری حاکمیت قانون راهی به جز نه گفتن به کسانی که سلیقههای شخصی خود را در اجرای قانون اعمال کردهاند نداریم. اما بدون وجود کانونهای قوی و جامعهی آگاه و دغدغهمند، این نه گفتنها در حیطهی تصمیمات شخصی باقی میماند و تاثیرگذاری لازم را ندارد.
موضوع رتبه بندی، فارغ از نتایج مادیِ آن، میدانِ تمرینِ مقاومت مدنی برای معلمان است. آیا آنها میتوانند ابزار فشار حاکمیت بر معلمانِ فاقد رتبه را بی اثر کنند؟ یا اینکه فقط به نصیحتهای دلسوزانه ادامه میدهند تا هر کسی با توجه به میزان تحمل خود، یک تصمیم شخصی بگیرد؟ امیدوارم جامعه معلمان از این آزمون سربلند بیرون بیاید.
منبع: کانال انجمن صنفی معلمان فارس
کانون زنان ایرانی
Photo
تشویق وزارت بهداشت به کودک همسری و کودک مادری؛ بار جوانی جمعیت بر دوش «دختر بچهها»
مرجان زهرانی
مساله رشد جمعیت، دغدغه فراگیر امروز کشورها است. مسالهای که اغلب کشورهای توسعهیافته تلاش دارند با مشوقهای اقتصادی و حمایتهای دولتی از زنان و خانوادهها آن را حل و تغییراتی در ساختمان جمعیتشان ایجاد کنند. ایران هم از این مساله مستثی نیست. نرخ موالید سال ۱۴۰۱ معادل یک میلیون و ۷۵ هزار و ۲۳۱ مورد بوده که این رقم در سال ۱۴۰۲ به یک میلیون ۵۷ هزار و ۹۵۸ مورد رسیده که نشان دهنده کاهش ۱.۶ درصدی (۱۷ هزار نفری) بودهاست. مرور این اعداد که رئیس موسسه تحقیقات جمعیتی کشور به «ایسنا» گفته نشان میدهد سیاستهای جمعیتی در کشور موثر نبودهاست. سیاستهایی که همواره بار آن بر دوش زنان است و جالب آنکه آمار و ارقام نشان میدهد با وجود همه تبلیغات اثر افزایشی نداشتهاست.
اما مساله تنها به بیاثر بودن سیاستهای افزایش جمعیت ختم نمیشود. برخی مشوقها و سیاستگذاریها اغلب در مسیری قرار دارد که با حقوق اولیه زنان در تضاد و سلامت روان و جسم آنها را در معرض خطر قرار میدهد. در این میان تلاش برای طبیعی جلوه دادن کودک همسری و کودک مادری دختران نوجوان را در معرض آسیبهای بیشتری قرار میدهد.
بنا به روایت آمار در ۹ ماه سال ۱۴۰۱ ازدواج ۲۰ هزار دختر کمتر از ۱۵ سال ثبت شدهاست که نسبت به سالهای گذشته رشد داشتهاست. در طول سال ۱۴۰۰ نزدیک به ۷۰ هزار نوزاد از مادران گروه سنی ۱۰ تا ۱۹ سال متولد شده، همچنین در این سال هزار و ۴۷۴ نوزاد مادران ۱۰ تا ۱۴ ساله داشتهاند.
رشد کودک همسری و کودک مادری باعث نشده که از وزارت بهداشت تا معاونت زنان و هر نهاد مرتبط دیگری اقدامی انجام دهد بلکه محدودیتهای آییننامهای برای بارداری نیز تغییر کرده تا بار جوانی جمعیت بر دوش دختربچههایی باشد که نه خودشان از این حق چیزی میدانند و نه کسی در نهادهای مجری و سیاستگذار نگران تضییع حق آنها است.
اخیرا علیرضا رئیسی، معاون وزیر بهداشت اعلام کرده محدودیت سنی در برنامههای حوزه بهداشت برداشته و سنین ۱۵ تا ۴۹ سال برای بارداری مناسب اعلام شده است. در واقع وزارت بهداشت با تغییر اصطلاح «مادران با بارداری پرخطر» به «مادران نیازمند مراقبتهای ویژه»، صورت «مساله» را پاک کرده و جسم و روان دختران نوجوان اسبابِ بازی با کلمات قرار داده است. این موضوع در کنار محدودیتهای غربالگری و سقط جنین، زنان را در موقعیت دشواری قرار میدهد.
بهانه؛ جوانی جمعیت/ مقصود؛ تضییع حقوق زنان
واقعا برای افزایش جمعیت نیازمند همسر و مادران کودک و نوجوان هستیم؟ فاطمه موسوی، جامعهشناس و عضو گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی معتقد است ادعای اینکه کودک همسری و کودک مادری به افزایش جمعیت کمک میکند دروغ است. او به «امتداد» میگوید: «با یک محاسبه ساده متوجه میشوید که اساسا نیازی نیست برای افزایش جمعیت سراغ کودک همسری و کودک مادری رفت. یک زن به طور طبیعی و فیزیولویک معمولا بین ۱۵ تا ۴۵ سالگی آماده بارداری است. یعنی بازه زمانی ۳۰ ساله برای بارداری فرصت دارد که پنج سال اول و ده سال آخر با عوارض همراه است و از نظر پزشکی توصیه نمیشود؛ همچنان ۱۵ سال فرصت بارداری مناسب وجود دارد پس چه لزومی دارد که این اتفاق زیر ۱۸ سالگی رخ بدهد آن هم در شرایطی که ما به فرد زیر ۱۸ سال گواهینامه و اختیار اموالش را نمیدهیم اما او را برای ازدواج و مادری بزرگسال به حساب آورده و به رسمیت میشناسیم.»
گزارش کامل را در وبسایت کانون زنان ایرانی بخوانید:
https://ir-women.com/20199
منبع: امتداد
مرجان زهرانی
مساله رشد جمعیت، دغدغه فراگیر امروز کشورها است. مسالهای که اغلب کشورهای توسعهیافته تلاش دارند با مشوقهای اقتصادی و حمایتهای دولتی از زنان و خانوادهها آن را حل و تغییراتی در ساختمان جمعیتشان ایجاد کنند. ایران هم از این مساله مستثی نیست. نرخ موالید سال ۱۴۰۱ معادل یک میلیون و ۷۵ هزار و ۲۳۱ مورد بوده که این رقم در سال ۱۴۰۲ به یک میلیون ۵۷ هزار و ۹۵۸ مورد رسیده که نشان دهنده کاهش ۱.۶ درصدی (۱۷ هزار نفری) بودهاست. مرور این اعداد که رئیس موسسه تحقیقات جمعیتی کشور به «ایسنا» گفته نشان میدهد سیاستهای جمعیتی در کشور موثر نبودهاست. سیاستهایی که همواره بار آن بر دوش زنان است و جالب آنکه آمار و ارقام نشان میدهد با وجود همه تبلیغات اثر افزایشی نداشتهاست.
اما مساله تنها به بیاثر بودن سیاستهای افزایش جمعیت ختم نمیشود. برخی مشوقها و سیاستگذاریها اغلب در مسیری قرار دارد که با حقوق اولیه زنان در تضاد و سلامت روان و جسم آنها را در معرض خطر قرار میدهد. در این میان تلاش برای طبیعی جلوه دادن کودک همسری و کودک مادری دختران نوجوان را در معرض آسیبهای بیشتری قرار میدهد.
بنا به روایت آمار در ۹ ماه سال ۱۴۰۱ ازدواج ۲۰ هزار دختر کمتر از ۱۵ سال ثبت شدهاست که نسبت به سالهای گذشته رشد داشتهاست. در طول سال ۱۴۰۰ نزدیک به ۷۰ هزار نوزاد از مادران گروه سنی ۱۰ تا ۱۹ سال متولد شده، همچنین در این سال هزار و ۴۷۴ نوزاد مادران ۱۰ تا ۱۴ ساله داشتهاند.
رشد کودک همسری و کودک مادری باعث نشده که از وزارت بهداشت تا معاونت زنان و هر نهاد مرتبط دیگری اقدامی انجام دهد بلکه محدودیتهای آییننامهای برای بارداری نیز تغییر کرده تا بار جوانی جمعیت بر دوش دختربچههایی باشد که نه خودشان از این حق چیزی میدانند و نه کسی در نهادهای مجری و سیاستگذار نگران تضییع حق آنها است.
اخیرا علیرضا رئیسی، معاون وزیر بهداشت اعلام کرده محدودیت سنی در برنامههای حوزه بهداشت برداشته و سنین ۱۵ تا ۴۹ سال برای بارداری مناسب اعلام شده است. در واقع وزارت بهداشت با تغییر اصطلاح «مادران با بارداری پرخطر» به «مادران نیازمند مراقبتهای ویژه»، صورت «مساله» را پاک کرده و جسم و روان دختران نوجوان اسبابِ بازی با کلمات قرار داده است. این موضوع در کنار محدودیتهای غربالگری و سقط جنین، زنان را در موقعیت دشواری قرار میدهد.
بهانه؛ جوانی جمعیت/ مقصود؛ تضییع حقوق زنان
واقعا برای افزایش جمعیت نیازمند همسر و مادران کودک و نوجوان هستیم؟ فاطمه موسوی، جامعهشناس و عضو گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی معتقد است ادعای اینکه کودک همسری و کودک مادری به افزایش جمعیت کمک میکند دروغ است. او به «امتداد» میگوید: «با یک محاسبه ساده متوجه میشوید که اساسا نیازی نیست برای افزایش جمعیت سراغ کودک همسری و کودک مادری رفت. یک زن به طور طبیعی و فیزیولویک معمولا بین ۱۵ تا ۴۵ سالگی آماده بارداری است. یعنی بازه زمانی ۳۰ ساله برای بارداری فرصت دارد که پنج سال اول و ده سال آخر با عوارض همراه است و از نظر پزشکی توصیه نمیشود؛ همچنان ۱۵ سال فرصت بارداری مناسب وجود دارد پس چه لزومی دارد که این اتفاق زیر ۱۸ سالگی رخ بدهد آن هم در شرایطی که ما به فرد زیر ۱۸ سال گواهینامه و اختیار اموالش را نمیدهیم اما او را برای ازدواج و مادری بزرگسال به حساب آورده و به رسمیت میشناسیم.»
گزارش کامل را در وبسایت کانون زنان ایرانی بخوانید:
https://ir-women.com/20199
منبع: امتداد
کانون زنان ایرانی
تشویق وزارت بهداشت به کودک همسری و کودک مادری؛ بار جوانی جمعیت بر دوش «دختر بچهها» | کانون زنان ایرانی
کانون زنان ایرانی
Photo
از آرزو خاوری تا آیناز کریمی
سیستم سختگیرانه آموزش و پرورش فاجعه میآفریند
هدی هاشمی
نخستین خبر تلخ که مربوط به خودکشی «آرزو خاوری» دختر افغانستانی ساکن شهرری بود، ۱۳ آبان منتشر شد و تنها پنج روز بعد یعنی ۱۸ آبان ماه مورد مشابه دیگری در کازرون اتفاق افتاد. این بار دانشآموزی که کلاس دوازدهم بود به نام «آیناز کریمی». آنچه این غم را سنگینتر میکند، علت خودکشی هر دو دانشآموز است. اینکه عنوان شده سختگیری مدیران مدارسی که آرزو و آیناز در آنها تحصیل میکردهاند، دلیل چنین اقدام دردناکی بوده است.
گرچه وزارت آموزش و پرورش هنوز این موضوع را تایید نکرده، اما تکذیب هم نشده است. وزارت آموزش و پرورش شهرستانهای تهران با انتشار اطلاعیهای اعلام کرده که موضوع اقدام به خودکشی آرزو خاوری را بررسی میکند.
البته پدر آرزو خاوری در گفتوگویی که با خبرنگار «شبکه شرق» داشت، درباره رفتار مسئولان آموزشی هم صحبت کرد. او صحبتهایش را اینگونه آغاز کرد:« از آموزش و پرورش هیچکس برای پیگیری نیامد، از مدرسه هم کسی نیامد. انگار نه انگار دخترم به خاطر اتفاقی که در مدرسه افتاد، خودش را کشت.»
داستان آرزو خاوری چه بود؟
آرزو دانش آموز کلاس نهم بود و اهل افغانستان. او در دبیرستان کوثر شهرری تهران درس میخواند و دو برادر بزرگتر از خودش داشت. پدر آرزو درباره علت مرگ دخترش میگوید:« دلم نمیخواهد موقعیت پرونده دخترم به خطر بیافتد، میخواهم پرونده به نتیجه برسد. اما همین یک هفته هر روز و هر ساعت به این موضوع فکر کردم که اگر یک گوشی ساده داشت و اجازه ورود گوشی را به مدرسه میدادند، من میتوانستم با دختر تماس بگیرم. اجازه نمیدادم چنین اتفاقی بیافتد، حتما راهنماییاش میکردم. روز قبل دخترم اردو رفته بود. او در اردو شلوار جین پوشیده بود و توی مسیر رفت هم رقص و شادی میکند. گویا مدیر عصبانی میشود. فردای آن روز با لباس فرم به مدرسه میرود و مدیر داخل کلاس راهش نداد. میخواست تنبیهاش کند. به من گفتند شلوار جین پایش بود و در اردو میرقصید.»
او ادامه میدهد: «دخترم وقتی به کلاس راهش ندادند، از مدرسه بیرون آمد و داخل یک ساختمانی شد از آنجا، خودش را پرت کرد. هیچ کس هم نیامد تحقیقی انجام دهد که چرا در این ساختمان باز بود. چرا در مدرسه باز بود؟ چرا آرزو از مدرسه بیرون آمد؟ چرا سرایدار جلوی در مدرسه نبود؟ چرا مدیر به کلاس درس راهش نداد؟ این مدیر با دخترم بدرفتاری میکرد. من از دست مدیر شکایت کردم، فقط میخواهم این مدیر به خاطر رفتاری که با دخترم کرده، مجازات شود تا دختر دیگری به خاطر این سختگیریها خودکشی نکند. اینها دختر بچه هستند، درکشان پایین است زود احساسی شده و بعدش خودش را کشت.»
پدر آرزو درباره بدرفتاری مدیر مدرسه با دخترش میگوید:« دخترم ۹ سال است که در این مدرسه درس میخواند و هیچ مشکلی نداشت، اما در این ۲ سالی که مدیر مدرسه عوض شده کلی آسیب دید. مدیر با دخترم بدرفتاری میکرد. این سختگیری برای همه بچه ها بود و فقط برای دخترم نبود.»
آموزش و پرورش پاسخگو نیست
چند روز بعد از خبر تلخ آرزو ، نام آیناز کریمی، دانشآموز اهل کازرون در شبکههای اجتماعی مطرح شد. آنطور که گفته شده، آیناز پس از اخراج از مدرسه، بر اثر سرزنش و تهدیدات مدیر مدرسه به دلیل رنگ مو و داشتن لاک خودکشی میکند.
اطلاعات دقیقی درباره آیناز کریمی وجود ندارد. خبرنگار «شبکه شرق» با فعالان صنفی منطقه هم صحبت کرد، آنها هم اطلاعات دقیقی از ماجرای آیناز کریمی نداشتند و فقط خودکشی این دانش آموز را شنیده بودند. البته خبرنگار ما برای اطلاع رسانی درباره چرایی خودکشی این دو دانش آموز تلاش کرد تا با مدیران آموزش و پرورش گفت و گو کند، اما کسی پاسخگو نبود.
ادامه گزارش را در وبسایت کانون زنان ایرانی بخوانید:
https://ir-women.com/20205
منبع: شرق
سیستم سختگیرانه آموزش و پرورش فاجعه میآفریند
هدی هاشمی
نخستین خبر تلخ که مربوط به خودکشی «آرزو خاوری» دختر افغانستانی ساکن شهرری بود، ۱۳ آبان منتشر شد و تنها پنج روز بعد یعنی ۱۸ آبان ماه مورد مشابه دیگری در کازرون اتفاق افتاد. این بار دانشآموزی که کلاس دوازدهم بود به نام «آیناز کریمی». آنچه این غم را سنگینتر میکند، علت خودکشی هر دو دانشآموز است. اینکه عنوان شده سختگیری مدیران مدارسی که آرزو و آیناز در آنها تحصیل میکردهاند، دلیل چنین اقدام دردناکی بوده است.
گرچه وزارت آموزش و پرورش هنوز این موضوع را تایید نکرده، اما تکذیب هم نشده است. وزارت آموزش و پرورش شهرستانهای تهران با انتشار اطلاعیهای اعلام کرده که موضوع اقدام به خودکشی آرزو خاوری را بررسی میکند.
البته پدر آرزو خاوری در گفتوگویی که با خبرنگار «شبکه شرق» داشت، درباره رفتار مسئولان آموزشی هم صحبت کرد. او صحبتهایش را اینگونه آغاز کرد:« از آموزش و پرورش هیچکس برای پیگیری نیامد، از مدرسه هم کسی نیامد. انگار نه انگار دخترم به خاطر اتفاقی که در مدرسه افتاد، خودش را کشت.»
داستان آرزو خاوری چه بود؟
آرزو دانش آموز کلاس نهم بود و اهل افغانستان. او در دبیرستان کوثر شهرری تهران درس میخواند و دو برادر بزرگتر از خودش داشت. پدر آرزو درباره علت مرگ دخترش میگوید:« دلم نمیخواهد موقعیت پرونده دخترم به خطر بیافتد، میخواهم پرونده به نتیجه برسد. اما همین یک هفته هر روز و هر ساعت به این موضوع فکر کردم که اگر یک گوشی ساده داشت و اجازه ورود گوشی را به مدرسه میدادند، من میتوانستم با دختر تماس بگیرم. اجازه نمیدادم چنین اتفاقی بیافتد، حتما راهنماییاش میکردم. روز قبل دخترم اردو رفته بود. او در اردو شلوار جین پوشیده بود و توی مسیر رفت هم رقص و شادی میکند. گویا مدیر عصبانی میشود. فردای آن روز با لباس فرم به مدرسه میرود و مدیر داخل کلاس راهش نداد. میخواست تنبیهاش کند. به من گفتند شلوار جین پایش بود و در اردو میرقصید.»
او ادامه میدهد: «دخترم وقتی به کلاس راهش ندادند، از مدرسه بیرون آمد و داخل یک ساختمانی شد از آنجا، خودش را پرت کرد. هیچ کس هم نیامد تحقیقی انجام دهد که چرا در این ساختمان باز بود. چرا در مدرسه باز بود؟ چرا آرزو از مدرسه بیرون آمد؟ چرا سرایدار جلوی در مدرسه نبود؟ چرا مدیر به کلاس درس راهش نداد؟ این مدیر با دخترم بدرفتاری میکرد. من از دست مدیر شکایت کردم، فقط میخواهم این مدیر به خاطر رفتاری که با دخترم کرده، مجازات شود تا دختر دیگری به خاطر این سختگیریها خودکشی نکند. اینها دختر بچه هستند، درکشان پایین است زود احساسی شده و بعدش خودش را کشت.»
پدر آرزو درباره بدرفتاری مدیر مدرسه با دخترش میگوید:« دخترم ۹ سال است که در این مدرسه درس میخواند و هیچ مشکلی نداشت، اما در این ۲ سالی که مدیر مدرسه عوض شده کلی آسیب دید. مدیر با دخترم بدرفتاری میکرد. این سختگیری برای همه بچه ها بود و فقط برای دخترم نبود.»
آموزش و پرورش پاسخگو نیست
چند روز بعد از خبر تلخ آرزو ، نام آیناز کریمی، دانشآموز اهل کازرون در شبکههای اجتماعی مطرح شد. آنطور که گفته شده، آیناز پس از اخراج از مدرسه، بر اثر سرزنش و تهدیدات مدیر مدرسه به دلیل رنگ مو و داشتن لاک خودکشی میکند.
اطلاعات دقیقی درباره آیناز کریمی وجود ندارد. خبرنگار «شبکه شرق» با فعالان صنفی منطقه هم صحبت کرد، آنها هم اطلاعات دقیقی از ماجرای آیناز کریمی نداشتند و فقط خودکشی این دانش آموز را شنیده بودند. البته خبرنگار ما برای اطلاع رسانی درباره چرایی خودکشی این دو دانش آموز تلاش کرد تا با مدیران آموزش و پرورش گفت و گو کند، اما کسی پاسخگو نبود.
ادامه گزارش را در وبسایت کانون زنان ایرانی بخوانید:
https://ir-women.com/20205
منبع: شرق
کانون زنان ایرانی
داستان آرزو خاوری، دانش آموز افغانستانی چیست؟ | کانون زنان ایرانی
ستاد امر به معروف : کلینیک ترک بی حجابی در تهران افتتاح میشود
ستاد امر به معروف و نهی از منکر در ایران روز سهشنبه از افتتاح قریب الوقوع «کلینیک ترک بیحجابی» در پایتخت خبر داد.
این ستاد هدف از افتتاح این مرکز را «درمان علمی و روان شناختی بی حجابی ویژه نسل نوجوان، جوان و بانوان جویای هویت اجتماعی و اسلامی» عنوان کرد.
ستاد امر به معروف و نهی از منکر در ایران همچنین از «وجود فشارهای محیطی و سایر عوامل که منجر به اجبار انتخاب پوشش خارج از حدود حجاب شرعی شده» سخن گفته است.
مقامهای ایران از بیش از دو سال پیش تاکنون و پس از جان باختن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد بارها طرحهایی را برای مقابله با «بیحجابی» به اجرا گذاشتهاند.
منبع: یورونیوز
ستاد امر به معروف و نهی از منکر در ایران روز سهشنبه از افتتاح قریب الوقوع «کلینیک ترک بیحجابی» در پایتخت خبر داد.
این ستاد هدف از افتتاح این مرکز را «درمان علمی و روان شناختی بی حجابی ویژه نسل نوجوان، جوان و بانوان جویای هویت اجتماعی و اسلامی» عنوان کرد.
ستاد امر به معروف و نهی از منکر در ایران همچنین از «وجود فشارهای محیطی و سایر عوامل که منجر به اجبار انتخاب پوشش خارج از حدود حجاب شرعی شده» سخن گفته است.
مقامهای ایران از بیش از دو سال پیش تاکنون و پس از جان باختن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد بارها طرحهایی را برای مقابله با «بیحجابی» به اجرا گذاشتهاند.
منبع: یورونیوز
کنترل سختگیرانه؛ درباره خودکشی دختران دانشآموز
گفت و گوی مهدیه بهارمست
با دکتر سیمین کاظمی
مدارس دخترانه بیش از چهار دهه است که اصلی ترین عرصه کنترل و نظارت بر دختران و مداخله در مسایل شخصی آنها هستند.
میزان تابآوری افراد در برابر این سختگیریها و نظام آموزشی که خردکننده اراده فردی است متفاوت است، چنانکه برخی تاب نمیآورند و در برهمکنش عوامل دیگر ممکن است اقدام به خودکشی کنند.
آموزش و پرورش و مدارس وقتی نقش حمایتی شان را فراموش کرده باشند و صرفا روی نقش سرکوبگرانه و تحمیل انضباط کورکورانه متمرکز شوند، به عامل فشار بر دانش آموزان تبدیل می شوند و دانش آموز را به ورطه نابودی میکشند.
برخی خودکشی از این دختر بچه ها را غیرمعمول و به دلایل مضحک مینامند، چرا این تفکر وجود دارد؟
وجود چنین تفکری ناشی از این است که برخی خودکشی را فقط واکنشی به فشارهای بسیار مهم اجتماعی و اقتصادی میدانند که بزرگسالان با آن مواجه هستند. در حالیکه برای یک نوجوان مساله ای مثل تهدید به اخراج یا سلب آزادی هایش سهمناک ترین فشاری است که می تواند تصور کند و آینده و امید خود را بر بادرفته می بیند. برای همین یک نوجوان ممکن است به دلایلی مثل اخراج از مدرسه و تهدید و ترس از واکنش خانواده به وضعیت تحصیلی اش و... یعنی دلایلی که شاید از نظر برخی بزرگسالان احمقانه و مضحک باشد، دست به خودکشی بزند.
خودکشی یکی از علل مرگ قابل پیشگیری است و اگر اقدامات مناسبی صورت گیرد می شود از چنین مرگهایی پیشگیری کرد.
خودکشی دختران دانش آموز وقتی تکرار میشود، دلالت بر این دارد که دولت و سایر نهادهای اجتماعی توجه و تلاش کافی برای پیشگیری انجام نمی دهند و از طرفی دختران نوجوان در معرض فشارها و سختگیری های خانه و مدرسه و... هستند، چنین وضعیتی نگرانی درباره آینده و سلامت دختران دانش آموز را بیشتر می کند.
ارزشها و هنجارها در جامعه تغییر کرده است. و ارزشها و هنجارهای مدارس گاهی در تضاد با ارزشها و هنجارهای اجتماعی جدید قرار میگیرد. برای همین دانشآموزان با اتکا به همان ارزشها و هنجارهای جامعه بزرگتر ممکن است در برابر مدرسه مقاومت کنند و زیر بار کنترل سختگیرانه مدرسه بر ظاهر و لباسشان نروند.
منبع: جهان صنعت
گفت و گوی مهدیه بهارمست
با دکتر سیمین کاظمی
مدارس دخترانه بیش از چهار دهه است که اصلی ترین عرصه کنترل و نظارت بر دختران و مداخله در مسایل شخصی آنها هستند.
میزان تابآوری افراد در برابر این سختگیریها و نظام آموزشی که خردکننده اراده فردی است متفاوت است، چنانکه برخی تاب نمیآورند و در برهمکنش عوامل دیگر ممکن است اقدام به خودکشی کنند.
آموزش و پرورش و مدارس وقتی نقش حمایتی شان را فراموش کرده باشند و صرفا روی نقش سرکوبگرانه و تحمیل انضباط کورکورانه متمرکز شوند، به عامل فشار بر دانش آموزان تبدیل می شوند و دانش آموز را به ورطه نابودی میکشند.
برخی خودکشی از این دختر بچه ها را غیرمعمول و به دلایل مضحک مینامند، چرا این تفکر وجود دارد؟
وجود چنین تفکری ناشی از این است که برخی خودکشی را فقط واکنشی به فشارهای بسیار مهم اجتماعی و اقتصادی میدانند که بزرگسالان با آن مواجه هستند. در حالیکه برای یک نوجوان مساله ای مثل تهدید به اخراج یا سلب آزادی هایش سهمناک ترین فشاری است که می تواند تصور کند و آینده و امید خود را بر بادرفته می بیند. برای همین یک نوجوان ممکن است به دلایلی مثل اخراج از مدرسه و تهدید و ترس از واکنش خانواده به وضعیت تحصیلی اش و... یعنی دلایلی که شاید از نظر برخی بزرگسالان احمقانه و مضحک باشد، دست به خودکشی بزند.
خودکشی یکی از علل مرگ قابل پیشگیری است و اگر اقدامات مناسبی صورت گیرد می شود از چنین مرگهایی پیشگیری کرد.
خودکشی دختران دانش آموز وقتی تکرار میشود، دلالت بر این دارد که دولت و سایر نهادهای اجتماعی توجه و تلاش کافی برای پیشگیری انجام نمی دهند و از طرفی دختران نوجوان در معرض فشارها و سختگیری های خانه و مدرسه و... هستند، چنین وضعیتی نگرانی درباره آینده و سلامت دختران دانش آموز را بیشتر می کند.
ارزشها و هنجارها در جامعه تغییر کرده است. و ارزشها و هنجارهای مدارس گاهی در تضاد با ارزشها و هنجارهای اجتماعی جدید قرار میگیرد. برای همین دانشآموزان با اتکا به همان ارزشها و هنجارهای جامعه بزرگتر ممکن است در برابر مدرسه مقاومت کنند و زیر بار کنترل سختگیرانه مدرسه بر ظاهر و لباسشان نروند.
منبع: جهان صنعت
حکم اعدام برای متهمان پرونده اکباتان به روایت وکیل پرونده
بابک پاکنیا، وکیل پرونده اکباتان در شبکه ایکس ( توییتر)خبر داد:
در پرونده اکباتان،در خصوص #میلاد_آرمون ، #علیرضا_کفایی ، #امیر_محمد_خوش_اقبال ، #نوید_نجاران ، #حسین_نعمتی و #علیرضا_برمرزپورناک با رای مستشاران شعبه سیزدهم دادگاه کیفری یک حکم به قصاص نفس صادر شد
رییس شعبه با این حکممخالف بود و رای اقلیت صادرنمود
این حکم قابل فرجام خواهی است.
بابک پاکنیا، وکیل پرونده اکباتان در شبکه ایکس ( توییتر)خبر داد:
در پرونده اکباتان،در خصوص #میلاد_آرمون ، #علیرضا_کفایی ، #امیر_محمد_خوش_اقبال ، #نوید_نجاران ، #حسین_نعمتی و #علیرضا_برمرزپورناک با رای مستشاران شعبه سیزدهم دادگاه کیفری یک حکم به قصاص نفس صادر شد
رییس شعبه با این حکممخالف بود و رای اقلیت صادرنمود
این حکم قابل فرجام خواهی است.