group-telegram.com/romantapesh0240/1346
Last Update:
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
#تَپش 📒⃟🐣
#𝒑𝒂𝒓𝒕80☀️ ⃟🌙
#دیانا
ی هفته از نامزدی دنیز اینامیگذشت و رسما وقت سرخاروندن نداشتن صبح که اراز مشغول شرکت و استدیو بود عصرم که میرفتن خرید لباس و این چیزا
طبق اطلاعات دنیز برای جهیزیه بابای دنیز نصف پول خونرو میدع ب اراز تا تبق سلیقه خودش خرید کنن ک ارازم گفته خودش قبلن فکر همه جارو کردع خونش کامله کامله ..و هیچکسیم جز اراز که میرع سر میزنه اونجارو ندیدع
لباس عروس رو مامان بزرگ آراز دادع بود ب بهترین طراح المان تا درستش کنه
ب من و هستی هم لطف بزرگی کردو فرست داد تا بریم دنبال لباس بگردیم برا خودمون
زنگ زدمب دنیز که عن خانوم سر بوق چهارم جواب داد
+چته مزاحم شدی؟
_بی فرهنگ و نیگا..گوسفند ادم نمیشی کپککک؟
+ادم نمبینم باهاش مث ادم رفتار کنم
_خاک توسرت داری عروس میشی ها
+گمشو دیانا
_همینه ک هس ..خرید و چکارکردی؟
دنیز:هیچی بابا..الان اومدیم غذا بخوریم بعدشم بریم خزید لباسای عن اقا..اودوف دیانانگم برات اصن عن .. ی ماسک زدع تا چشاش بعد با عینک دودی ولی تیپش خداس ..بدترین روزای زندگیم بود فکر کن هر روز پاشی از در خونه بری بیرون با این یبوست تازع بدترش اینه تا شب باهاش پاساژارو بگردی..عوووق
_اینکع چیزی نیست ازین ب بعد باید تو خونمببینیش
بعدمزدمزیر خندع
+دررررد رو اب بخندی کاری نداری میخام برم غذا بخورم
✿•------------------𖠇💛𖠇----------------•✿
⌈𝐣𝐨𝐢𝐧 𝐮𝐬 ⇢ @romantapesh0240 🫀⌋
BY 📒⃟🐣тαρѕн☀️ ⃟🌙
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/romantapesh0240/1346