Telegram Group & Telegram Channel
هلی‌کوپتر

جمعیت اطراف زمین فوتبال لحظه به لحظه زیاد تر می‌شد
نمی‌دانم از کجا خبر درز کرده بود که قرار است هلی‌کوپتری به روستای ما بیاید و آن هم درست توی زمین فوتبال ما بنشیند

بین بچه‌ها شایعه شده بود که می‌خواهند زمین فوتبال را تبدیل به فرودگاه کنند.
یکی می‌گفت زنگ ورزش ما چه می‌شود ؟ ما کجا فوتبال بازی کنیم ؟

همه‌جا را وِل کرده‌اند و چسبیده‌اند به زمین بازی ما
به شوخی گفتم اینکه خیلی خوب است
زنگ‌های ورزش می‌آییم هلی‌کوپتر سواری
یک ساعت تو آسمانها چرخ می‌زنیم و بعد می‌نشینیم
دانش‌آموزی گفت مگر الکیه ؟
به همین راحتی اجازه می‌دهند مفت مفت هلی‌کوپتر سوار شویم ؟
ده برابر مینی‌بوس معدن از ما کرایه می‌گیرند

خلاصه بحث بین جمعیت اطراف زمین فوتبال برای هلی‌کوپتری که هنوز نیامده بود داغ داغ بود. هنوز خورشید به نیمه‌های آسمان نرسیده بود که دیدیم اوستا شیرمحمد با دستمال سفیدی که در دست داشت به طرف ما می‌آمد
اوستا شیرمحمد جمعیت را کناری زد و وارد زمین فوتبال شد و درست در وسط زمین ایستاد
همه به او و دستمال سفیدش چشم دوخته بودیم

او به هر سمتی که نگاه می‌کرد بچه‌ها مثل گل آفتاب‌گردان چشمهاشان را به همان سمت می‌چرخاندند
چیزی از آمدن اوستا شیرمحمد نگذشته بود که صدای غرش هلی‌کوپتر در کوه‌های معدن پیچید مهمانی که منتظرش بودیم بالاخره آمد
اوستا شیرمحمد پارچه را تند تند در هوا می‌چرخاند تا به هلی‌کوپتر علامت دهد که کجا بنشیند !
ما به طرف تپه‌ی کنار زمین دویدیم تا فرود پرنده‌ی آهنی را بهتر تماشا کنیم.

هلی‌کوپتر یک دور در آسمان چرخ زد و بعد که متوجه علامت‌های اوستا شیرمحمد شد به طرف پایین خیز برداشت اوستا شیرمحمد بلافاصله خود را به ما رساند
ناگهان مثل این که طوفان نوح نازل شده باشد همه‌جا پر از گرد و غبار شد .
چشم ، چشم را نمی‌دید ما فقط صدای غرش هلی‌کوپتر را می‌شنیدیم دقایقی بعد که گردو خاک کم‌کم فرو نشست چشم‌مان به جمال این تازه وارد روشن شد .
باورمان نمی‌شد که داریم او را از نزدیک می‌بینیم
عکسش را در کتاب‌ها و فیلم‌هایی که گاهی اوقات در مدرسه و مسجد نمایش می‌دادند دیده بودیم
پروانه‌های هلی‌کوپتر دیگر نمی‌چرخیدند
او با چشمان سیاه و درشتش به ما خیره شده بود و لبخند می‌زد
خلبانها برای استراحت و ناهار به خانه‌ی مهندس معدن رفتند .
هلی‌کوپتر ماند و ما بچه‌هایی که مثل نگینی با ارزش او را در بر گرفته بودیم .
سرباز اسلحه به دستی که اطرافش قدم می‌زد نمی‌گذاشت به او نزدیک شویم و به پروانه‌هایش دست بزنیم
کاش سرباز اخمو نبود و اینقدر سخت نمی‌گرفت.

خیلی خوب می‌شد هلی‌کوپتر برای همیشه پیش ما می‌ماند . برایمان از ابر ها می‌گفت ، از ستاره ها و از آسمانی که سال‌ها در آن پرواز کرده بود .
کاش پیش ما می‌ماند و تابستان‌ها ما را به سر پالیز‌مان می‌برد و از آنجا ما را با باری از خربزه و هندوانه به روستا بر می‌گرداند .
و زمستان‌هایی که سیل می‌آمد ، سوارش می‌شدیم و ما را به آن طرف رودخانه می‌برد .

وقتی گوسفندی از رمه جا می‌ماند و در تپه‌های اطراف گم می‌شد ، با او کوه‌ها و دره‌های اطراف را می‌گشتیم و خیلی زود حیوان را پیدا می‌کردیم و به خانه می‌آوردیم

کاش پیش‌مان می‌ماند ، نه به خاطر ما بچه ها !
فقط بخاطر کارگران معدن تا زمانی که از زیر آوار  داخل تونل بیرون کشیده می‌شوند سریع آنها را به بیمارستان برساند تا در پیچ و خم جاده‌های خاکی جانشان را از دست ندهند .

افسوس که اینها خیالاتی بیش نبود .

خلبان‌ها عصر برگشتند و هلی‌کوپتر به نشانه‌ی خدا حافظی بالهایش را برای ما تکان داد و دوباره همان طوفان خاک چشمهای ما را بست و ما زمانی که چشمهای‌مان را باز کردیم دیدیم مهمان دوست داشتنی ما بی آنکه پشت سرش را نگاه کند در آسمان آبی گم شد و ما بچه‌های آبادی ، از آن به بعد در دفترهای نقاشی هلی‌کوپتر را پیش خودمان نگه‌داشتیم .

موسی عصمتی

لینک پیوستن به کانال اشعار #موسی_عصمتی 👇
https://www.group-telegram.com/us/braillehayenagozir.com
13👍1👏1



group-telegram.com/braillehayenagozir/2357
Create:
Last Update:

هلی‌کوپتر

جمعیت اطراف زمین فوتبال لحظه به لحظه زیاد تر می‌شد
نمی‌دانم از کجا خبر درز کرده بود که قرار است هلی‌کوپتری به روستای ما بیاید و آن هم درست توی زمین فوتبال ما بنشیند

بین بچه‌ها شایعه شده بود که می‌خواهند زمین فوتبال را تبدیل به فرودگاه کنند.
یکی می‌گفت زنگ ورزش ما چه می‌شود ؟ ما کجا فوتبال بازی کنیم ؟

همه‌جا را وِل کرده‌اند و چسبیده‌اند به زمین بازی ما
به شوخی گفتم اینکه خیلی خوب است
زنگ‌های ورزش می‌آییم هلی‌کوپتر سواری
یک ساعت تو آسمانها چرخ می‌زنیم و بعد می‌نشینیم
دانش‌آموزی گفت مگر الکیه ؟
به همین راحتی اجازه می‌دهند مفت مفت هلی‌کوپتر سوار شویم ؟
ده برابر مینی‌بوس معدن از ما کرایه می‌گیرند

خلاصه بحث بین جمعیت اطراف زمین فوتبال برای هلی‌کوپتری که هنوز نیامده بود داغ داغ بود. هنوز خورشید به نیمه‌های آسمان نرسیده بود که دیدیم اوستا شیرمحمد با دستمال سفیدی که در دست داشت به طرف ما می‌آمد
اوستا شیرمحمد جمعیت را کناری زد و وارد زمین فوتبال شد و درست در وسط زمین ایستاد
همه به او و دستمال سفیدش چشم دوخته بودیم

او به هر سمتی که نگاه می‌کرد بچه‌ها مثل گل آفتاب‌گردان چشمهاشان را به همان سمت می‌چرخاندند
چیزی از آمدن اوستا شیرمحمد نگذشته بود که صدای غرش هلی‌کوپتر در کوه‌های معدن پیچید مهمانی که منتظرش بودیم بالاخره آمد
اوستا شیرمحمد پارچه را تند تند در هوا می‌چرخاند تا به هلی‌کوپتر علامت دهد که کجا بنشیند !
ما به طرف تپه‌ی کنار زمین دویدیم تا فرود پرنده‌ی آهنی را بهتر تماشا کنیم.

هلی‌کوپتر یک دور در آسمان چرخ زد و بعد که متوجه علامت‌های اوستا شیرمحمد شد به طرف پایین خیز برداشت اوستا شیرمحمد بلافاصله خود را به ما رساند
ناگهان مثل این که طوفان نوح نازل شده باشد همه‌جا پر از گرد و غبار شد .
چشم ، چشم را نمی‌دید ما فقط صدای غرش هلی‌کوپتر را می‌شنیدیم دقایقی بعد که گردو خاک کم‌کم فرو نشست چشم‌مان به جمال این تازه وارد روشن شد .
باورمان نمی‌شد که داریم او را از نزدیک می‌بینیم
عکسش را در کتاب‌ها و فیلم‌هایی که گاهی اوقات در مدرسه و مسجد نمایش می‌دادند دیده بودیم
پروانه‌های هلی‌کوپتر دیگر نمی‌چرخیدند
او با چشمان سیاه و درشتش به ما خیره شده بود و لبخند می‌زد
خلبانها برای استراحت و ناهار به خانه‌ی مهندس معدن رفتند .
هلی‌کوپتر ماند و ما بچه‌هایی که مثل نگینی با ارزش او را در بر گرفته بودیم .
سرباز اسلحه به دستی که اطرافش قدم می‌زد نمی‌گذاشت به او نزدیک شویم و به پروانه‌هایش دست بزنیم
کاش سرباز اخمو نبود و اینقدر سخت نمی‌گرفت.

خیلی خوب می‌شد هلی‌کوپتر برای همیشه پیش ما می‌ماند . برایمان از ابر ها می‌گفت ، از ستاره ها و از آسمانی که سال‌ها در آن پرواز کرده بود .
کاش پیش ما می‌ماند و تابستان‌ها ما را به سر پالیز‌مان می‌برد و از آنجا ما را با باری از خربزه و هندوانه به روستا بر می‌گرداند .
و زمستان‌هایی که سیل می‌آمد ، سوارش می‌شدیم و ما را به آن طرف رودخانه می‌برد .

وقتی گوسفندی از رمه جا می‌ماند و در تپه‌های اطراف گم می‌شد ، با او کوه‌ها و دره‌های اطراف را می‌گشتیم و خیلی زود حیوان را پیدا می‌کردیم و به خانه می‌آوردیم

کاش پیش‌مان می‌ماند ، نه به خاطر ما بچه ها !
فقط بخاطر کارگران معدن تا زمانی که از زیر آوار  داخل تونل بیرون کشیده می‌شوند سریع آنها را به بیمارستان برساند تا در پیچ و خم جاده‌های خاکی جانشان را از دست ندهند .

افسوس که اینها خیالاتی بیش نبود .

خلبان‌ها عصر برگشتند و هلی‌کوپتر به نشانه‌ی خدا حافظی بالهایش را برای ما تکان داد و دوباره همان طوفان خاک چشمهای ما را بست و ما زمانی که چشمهای‌مان را باز کردیم دیدیم مهمان دوست داشتنی ما بی آنکه پشت سرش را نگاه کند در آسمان آبی گم شد و ما بچه‌های آبادی ، از آن به بعد در دفترهای نقاشی هلی‌کوپتر را پیش خودمان نگه‌داشتیم .

موسی عصمتی

لینک پیوستن به کانال اشعار #موسی_عصمتی 👇
https://www.group-telegram.com/us/braillehayenagozir.com

BY بریل های ناگزیر اشعار موسی عصمتی


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/braillehayenagozir/2357

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Since January 2022, the SC has received a total of 47 complaints and enquiries on illegal investment schemes promoted through Telegram. These fraudulent schemes offer non-existent investment opportunities, promising very attractive and risk-free returns within a short span of time. They commonly offer unrealistic returns of as high as 1,000% within 24 hours or even within a few hours. However, the perpetrators of such frauds are now adopting new methods and technologies to defraud the investors. This provided opportunity to their linked entities to offload their shares at higher prices and make significant profits at the cost of unsuspecting retail investors. Perpetrators of such fraud use various marketing techniques to attract subscribers on their social media channels. Just days after Russia invaded Ukraine, Durov wrote that Telegram was "increasingly becoming a source of unverified information," and he worried about the app being used to "incite ethnic hatred."
from us


Telegram بریل های ناگزیر اشعار موسی عصمتی
FROM American