Telegram Group Search
نشر حکمت کلمه
Photo
پشت جلد
این کتاب­، تحقیق استادانه و بینظیری از تاریخچه‌ی نماد دالبری شکل و زیبای قلب است. مرلین یالوم در این کتاب، سیر تاریخی این نماد را از مصر باستان و دست‌نوشته‌ها و پرده‌های منقوش تا تیشرت‌ها و پیام‌ها و ایموجی­های اینترنتی دنبال کرده است. او بر زوایای تاریک قرون و اعصار پرتو افکنده تا تاریخچه­‌ای از نحوه­‌ی عشق ورزیدن انسان در طی قرون و اعصار را به تصویر بکشد و ما را در این سفر جذاب به میهمانی ادبیات، اپرا، هنر و صنعت دعوت کند. آیا می‌دانید این نماد زیبا که امروزه در همه جا حضور دارد چه مسیر درازی را طی کرده تا روی کاپوچینوی شما بنشیند؟

آثار مریلین یالوم همواره سلیس، صریح و متفکرانه است، و طنز ملایم آن گاهی اوقات لبخندی بر لب مخاطب می­‌نشاند.
- وال استریت ژورنال


این کتاب، تاریخچه‌ای از نماد قلب است که قلب عاشقان و نمادشناسان را به یک اندازه مجذوب خود خواهد کرد.
-بوک لیست


روایتی جذاب و کمیاب از قلب در فرهنگ غربی
- تایمز

کتاب مریلین یالوم کتابی پویا و رویکردی علمی و تازه به تاریخ هنر است.
- پابلیشرز ویکلی
#نماد_عشق در براز و نشیب تاریخ
#مریلین_یالوم
#اعظم_خرام
#نشر_حکمت_کلمه
#با_سیمرغ_واژه_ها
#خواندنی_ها_کم_نیست
Forwarded from شهرگان _فرهنگی/اجتماعی (Shahrgon)
درباره رمان «به تماشا» نوشته فریبا چلبی‌یانی
ضیا رشوند
«به تماشا»
نویسنده: فریبا چلبی‌یانی
ناشر: حکمت‌کلمه- ۱۴۰۳

مقدمه:
سال‌ها پیش به نظرم سال ۱۳۹۵ یادم هست که رمان “پشت درخت توت ” نویسنده احمد پوری را می‌خواندم و هنوز هم یادم هست داستان درباره راوی بود که با کتاب‌هایش به خانه قدیمی پدری‌اش کوچ کرده بود و در آن خانه‌ی سوت‌وکور که حتی درختانش کهن‌سال و دیوارهایش فرسوده شده‌بودند، صدای پایی را از حیاط خانه می‌شنود؛ از پنجره که نگاه می‌کند با زنی مواجه می‌شود که بهانه‌ی ورود او به خلوت نویسنده می‌شود و ماجراهایی که مارا با خود تا انتهای داستان می‌برد. دنیای سورئال یا شبه واقعیتی که نویسنده (احمد پوری) خلق کرده است.
در رمان ” به تماشا ” ما نیز با شبه واقعیتی روبرو هستیم. گاه واقعی گاه غیر واقعی.

تحلیل رمان:
وقتی رمان “به تماشا ” را شروع به خواندن می‌کنی دوست داری مشتاقانه سرنوشت هفت شخصیت برجسته‌ی داستان (نیلوفر، بهرام، حامد، سلیم، سیاوش، ملک تاج و سینا ) را پی بگیری و ببینی چه می‌شود اما این باور از صفحه ۷۸ کتاب،…
https://shahrgon.com/?p=161039
۲۷ دی ۱۴۰۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هگل می‌گوید: «یا فلسفه اسپینوزا، یا هیچ فلسفه دیگر... فکر حتی اگر برای یک‌بار هم که باشد، باید از نظرگاه اسپینوزا به امور بنگرد. این آغاز واقعی فلسفه است.»

#رساله_مختصره (Short Treatise on God, Man and his Well-being)؛ که اولین رساله فلسفی او است و عنوان کامل آن نیز این است: «رساله مختصره درباره خدا، انسان و سعادت او». تاریخ شروع نگارش آن را میان سال‌های 1658 تا 1662 نوشته‌اند. به زبان لاتینی نگاشته شد اما ترجمه‌های انگلیسی آن، از روی نسخه خطی به زبان هلندی انجام گرفته که نخستین‌بار در 1852 توسط دکتر ون ولتن کشف شد و بنا‌به روایتی اسپینوزا آن را برای دوستان مسیحی‌اش نوشت و بعدها به خاطر شباهت محتوایش به کتاب اصلی‌اش یعنی اخلاق، به‌عنوان طرح مقدماتی کتاب اخلاق شناخته شد.

#نشر_حکمت_کلمه
#خواندنی_ها_کم_نیست
#با_سیمرغ_واژه_ها
#فلسفه #خدا #اسپینوزا #زندگی #سعادت
فروش ویژه و اختصاصی
برای مخاطبان نشر حکمت کلمه
کادویی برای قلب‌های عاشق و اهل کلمه
قیمت 3300000

با ۲۰درصد تخفیف
2,640,000
هزینه‌ی ارسال 360000 ریال

مبلغ پرداختی 3000000 ریال


پیام بدهید
@HekmatKalameAdmin
نماد_عشق_در_نشیب_و_فراز_تاریخ_12صفحه_اول_کتاب.pdf
385.4 KB
12 صفحۀ نخست کتاب.
شناسنامه، فهرست و مقدمه

فروش ویژه و اختصاصی
برای مخاطبان نشر حکمت کلمه
کادویی برای قلب‌های عاشق و اهل کلمه
قیمت 3300000

با ۲۰درصد تخفیف
2,640,000
هزینه‌ی ارسال 360000 ریال

مبلغ پرداختی 3000000 ریال


پیام بدهید
@HekmatKalameAdmin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

گنوس به‌معنای دقیق کلمه در «فرشته‌های برتر» یعنی سوفیا، باربلو، بانوی روح‌القدس، اِلن و غیره است که هبوط و صعودشان، امیدهای اصلی مسیر شکل‌دهی نماد هستند: هدایت امر ملموس به‌سوی معنای مشعشعی که دارد.
چون زن مثل فرشتگان در الهیات افلاطونی، برخلاف مرد ماهیتی دوگانه دارد که همان ماهیت “symbolon” است: از یک سو معنا خلق می‌کند و از سوی دیگر، طرف ملموس دریافت همین معنی است. ماهیت زنانه در این میان واسطه است... این همان مسئله‌ای است که... در دین یهود به‌نام شکینا و در دین اسلام به‌نام فاطیما مطرح می‌شود.

تخیل نمادین
#ژیلبر_دوران
ترجمه‌ی دکتر ر. نعمت‌اللهی
#نشر_حکمت_کلمه #حکمت_کلمه #فلسفه #ادبیات #خواندنی_ها_کم_نیست #کتاب_بخوانیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مانویت چه می‌دانیم؟ زنان در این دین عرفانی چه جایگاهی دارند؟
#نشر_حکمت_کلمه #خواندنی_ها_کم_نیست #با_سیمرغ_واژه_ها #manichaeism
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«روزگاری که بیماری و غیاب با نام شاعر فلسطینی، محمود درویش، همراه نبود، او ستاره بود و بس، در شهر نور که مرحله طلای شعر خویش را در آن گذراند، در غوغای حضور و نشر و نوشتن شب‌های شعر. آنجا بود که شاعر ما پنجاه سالگی‌اش را جشن گرفت.» ایوانا مرشلیان، روایتِ گفت‌وگویش با محمود درویش را این‌طور آغاز می‌کند. نخستین دیدار آنها در پارس در سالِ 1991 اتفاق می‌افتد پس از شب شعری که درویش آنجا شعری تازه از مجموعه‌ای خوانده بود با عنوانِ «می‌بینم آنچه می‌خواهم».


#قمارباز
گفتگو و شعر #محمود_درویش
ترجمه #احسان_موسوی_خلخالی |
#نشر_حکمت_کلمه
درود
و وقت بخیر
من کتابم چند ساعتی هست رسیده
و دارم میخونمش با وجودی از دیشب کمی بیمار شدم

ممنون و سپاسگزارم برای کتاب خوب نماد عشق
در اولین فرصت کسالتم رفع شه عکس میفرستم از کتابم.


https://www.instagram.com/reel/DFm7EoIK7dZ/?igsh=MThhMXdyeng4YWxocQ==

#نظر_شما_عزیزان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شهرنوش پارسی‌پور از شال‌گردن می‌گوید: کتاب رو هرگز از دست ندید. و نوید نویسنده‌ای خوب را می‌دهد. سپاس از ایشان و نور درخشان چشم‌هایشان.

#نشر_حکمت_کلمه
#شهرنوش_پارسی_پور #منا_رستمیان #خواندنی_ها_کم_نیست #با_سیمرغ_واژها #شالگردن
بهرنگ خان‌بابایی
به بهانه‌ی چاپ جلد چهارم یولسیزِ جویس به ترجمه‌ی اکرم پدرام‌نیا

واقعیت این است که خیلی‌ها تا به حال از من پرسیده‌اند که آیا خواندن یولسیز به زبانی غیر از زبان انگلیسی، لطفی دارد یا خیر؟ جواب من بسیار ساده و در عین حال بسیار هم منطقی است ـ البته به زعم خودم. حتی تصور می‌کنم که مؤلف مرحوم نیز با من هم قدم باشد. و آن این است: ابدا، حتی در زبان انگلیسی و برای خواننده‌ی خوره‌یِ کتابِ انگلیسی زبان!
اثری که داعیه‌یِ لغزپردازی و رمزگشاییِ چند صد ساله‌ش را از شارحان شکرشکن داشته باشد، مطلقا نمی تواند در ظرفِ زبان‌های مرسوم بگنجد. لاجرم باید از زبان‌ها و لهجه‌های گوناگون و ساخت و جعل و قلبِ واژگانی نو در کارِ ورز دادن زبانی درخور این متن مدد گیرد. چنانچه به طرزی سخت افراطی در Finnegans Wake مرتکب می شود.
اثری تابوشکن و چند صدایی Polyphonic که به شکلی غریب از زندگیِ یک روزه‌ی یک یهودیِ سرگردان و چرخه‌ی بدن انسان و ملغمه‌یی از هنر و رنگ و نماد و شیوه‌ی بیانی و تطابق برای هجده فصل، حماسه‌یی 732 صفحه‌یی را در کالبد 265.000 کلمه می‌پردازد که به هیچ‌وجه « نمی‌خواهد» لطف و کرامت و زیباشناسیِ کلاسیک عطا کند! پرداختن حماسه‌یی چونان اولیس هومر، از روزمرگی مبتذل یک تبلیغاتچی به نام لئوپولد بلوم – یولسیز مدرن و معاصر و ضد قهرمان ـ با زن فاجرش مالی بلوم ـ پنه لوپه ـ و دوست جوانِ فرهیخته و ملحد‌ش استیون ددالوس ـ تلماخوس‌ـ که از قضای روزگار خود جویس است. رمانی که با استعانت از زبانهای دیگر و با نشخوار ذهنی ( بخوانید جریان سیال ذهنی یا تک گویی درونی که جویس مخترع آن نیست) جمیعِ معارفِ بشری را با نخ قیطانیِ آیرونی Irony به هم می‌دوزد: از تاریخ و اسطوره‌ و فلسفه‌ و تراژدی و کمدیِ یونان و روم باستان گرفته تا کتاب مقدس و الهیات یهودی و مسیحی و آباء کلیسا و آموزه‌های یسوعی. از تاریخ ایرلند تا سبک‌های ادبیات انگلیس. از واج‌آرایی تا صنایع بلاغی: بدیع و بیان. از علوم خفیه تا علوم جلیه! از عادات سخیف و استهجان و هزالی و جلافت بشری تا خشکه مغزیِ شمّاسان. از متون کلاسیک السنه‌ی اروپایی تا ادبیات معاصر. از زندگی خانوادگی تا جغرافیا. از ترانه‌ها و اپرا تا دابلین.
به گفته‌ی پروفسور کلیو هارت، سفر یک روزه‌ی لئوپولد بلوم توأمان سفر زبان انگلیسی نیز است در شکل تجربی‌ش که مدام رشد می‌کند. رمان که سرشار از بازی‌های کلامی و زبانی‌ست، سرِ گستردن امکانات زبان و رمان را دارد. پابه‌پای همین گسترش، رمان مملو از ارجاعات سرگیجه‌آوری است که به دائره‌المعارف پهلو می‌زند و پر بیراه نیست که این اثر پرملات را رمان/ دائره‌المعارف بخوانیم. نوشتنش که هفت سال به درازا کشید، گزک به دست منتقدین سرسخت و نامداری چون جی. بی. پریستلی داد که آن را محصول سرگرمی بداند تا خواهش و میلی شدید به آفریدن چیزی. وی حتی آن را رمان نمی‌داند و جویس را رمان‌نویس! اما نافی نبوغ جویس نیست (Literature And Western Man 1960 ). در برابر پریستلی، نام‌آورانی نیز هستند که جویس و یولسیز شأنی عظیم در نزد آنان دارد: الیوت از دِین به یولسیز سخن می‌گفت و از خود می‌پرسید که پس از رسیدن به درونمایه‌ی فوق العاده حیرت‌انگیز فصل آخر، دیگر چگونه می‌توان نوشت؟ بورخس و ازرا پاوند و گارسیا مارکز و آنتونی برجس و بکت آن را می‌ستودند. حتی بکت در دهه‌ی سی مدتی منشی جویس بود. با این وجود « انجمن مبارزه با فساد نیویورک» نیز بیکار ننشسته بود و از نشر آن تا 1933 جلوگیری کرد.
یولسیز محصول دربدری و بی‌خانمانی و بی‌پولیِ و افسردگی جویس به خاطر دخترش لوچیا و همچنین افسردگی عمومیِ بعد از جنگ جهانی اول و جنون نهفته‌ی پیش از جنگ جهانی دوم اروپاست. جویس که رو در کورشدن داشت، اندک اندک روحش نیز به کوری می‌گرایید. دهه‌یی که با فاصله‌ی یک قرن درست در میانه‌ش هستیم، ده‌ سالی حیرت‌انگیز بود. تنها نیم‌نگاهی به شاهکارهای نفس‌‌گیر، ما را به این نتیجه‌ی زهرخندآگین گراهام گرین می‌رساند که جنگ و نا امنی مادر خلاقیت است: یولسیز، زیبایی‌هایِ والری، سرزمین هرزِ تی‌. اس. الیوت، خانم دالویِ ویرجینیا وولف، کوه جادوی توماس مان، گرگ بیابانِ هسه، قصرِ کافکا، دادائیسم و سوررئالیسم در فرانسه، اکسپرسیونیسمِ غنیِ سینمای آلمان، مکتب مونتاژ در اتحاد جماهیر شوروی با آیزنشتاین و رزمناوِ پوتمکین‌ش و پودوفکین و داوژنکو، فیلم‌های نوابغی چون چاپلین، اشتروهایم، اشترونبرگ، مورنائو، فریتس لانگ، ابل گانس، کارل درایر، پابست، لوبیچ، لوئیس بونوئل. موسیقی کلاسیک در قامت مکتب دوم وین به زعامت آرنولد شونبرگ، والتر گروپیوسِ معمار و مدرسه‌ی باوهاوس‌ش.
یولسیز رمانی‌ست رئال و البته کمدی در مفهوم یونانی‌ش با پایانی خوش. نه اتوپیایی است و نه دیالکتیکی. پذیرش ساده‌ی زندگی‌ست آنگونه که هست. یولسیز خواننده‌ی عجول را به کار نمی‌آید. چنانچه هنر مدرن چنین مخاطبینی را برنمی‌تابد. بعد از صده‌یی هنوز کوبیسم و سوررئالیسم در نزد مرتجعین، لکه‌یی‌ست سخت ننگین بر ساحت کبریاییِ هنر کلاسیک! زنده‌نام صادق هدایت در یکی از نامه‌هایش ( 30 اوت 1946) به شهید نورائی از دشواری اولیس می‌نویسد:« جلد شیک اما ناراحتی دارد چون کلفت است و به اشکال می‌شود خواند، با وجود این تا حالا نصفش را خوانده‌ام. شکی نیست که این کتاب یکی از شاهکارهای انگشت‌نمای ادبیات است و راه‌های بسیاری به نویسندگان بعد از خودش نشان داده و هنوز هم خیلی‌ها از رویش گرده برمی‌دارند اما خواندنش کار آسانی نیست و فهمش کار مشکل‌تری است. من که نمی‌توانم چنین ادعایی را داشته باشم ولی مطلبی که آشکار است نویسنده‌ی وحشتناک نکره‌ای دارد که شوخی‌بردار نیست.» هرچند جمالزاده برخلاف هدایت به نویسندگان توصیه می‌کند که دنبال این مسیر ( اولیس ) نروند! ویرجینیا ولف نیز که نویسنده‌یی‌ست مدرن، در بادی امر آن را کسالت‌آور و بی‌ ادب یافت هرچند بعدا تائب شد. جان کلام آنکه اولیس مکاشفه‌یی‌ست از جنس اِپیفانی epiphanea که خواننده را گیج و گنگ رها می‌کند و این غایت هنر مدرن است. چه، دریافت هنر مدرن پروژه نیست پروسه است که چکه به چکه می‌بایست چشید . غایتمندیِ بی غایت.
جویس رسالتی را برای خود در مقام هنرمند بر دوش می‌کشد و آن را در هیأت دو واژه‌ی لاتینی باز می‌گوید. نخست Integritas است که از سنت آگوستین وام گرفته که در معنای تلاش هنرمند است برای پی بردن به هویت و تمامیت مستقل موضوع مورد مطالعه و دو دیگر Claritas که تاباندن نور است به زوایای تاریک تجربه.

@hekmatkalame
2025/02/06 00:03:44
Back to Top
HTML Embed Code: