Telegram Group Search
سخنان ژیگولی خاتمی

(برشی از کتاب منتشرنشده‌ی زندگی و زمانه‌ی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلی‌نیا، انتشارات سایان.)


محمدعلی ابطحی، از مجمع روحانیون مبارز: «یادم هست در اولین سخنرانی، آقای خاتمی در اوجش راجع به مسائل جامعه‌ی مدنی حرف زد. این سخنرانی در مورد جامعه‌ی مدنی و اعتقادات آقای خاتمی پیرامون جامعه‌ی مدنی که پخش شد، برای تیپ‌های عمل‌گرایی مثل ما که در ستاد آقای خاتمی بودیم، خیلی تلخ بود. حتی فردای آن روز آقای محمدعلی نجفی و آقای کرباسچی و شخص دیگری... آمدند و گفتند: برویم پیش آقای خاتمی که بگوییم این بحث‌ها خوب نیست. همان‌جا بحث و جدل خیلی زیادی شد و آقای خاتمی گفت این‌ها مبناست. ما باید بدانیم و آن را برای آینده روشن کنیم.» محمدعلی ابطحی از مجمع روحانیون مبارز.

محسن امین‌زاده، مسئول ستاد تبلیغاتی خاتمی، می‌گوید: «آقای خاتمی هر جا می‏رفت، در دانشگاه یا جمع عمومی مردم، همیشه با زبان و ادبیات فاخر صحبت می‌کرد.» و آن‌ها از خودشان می‌پرسیدند که آیا مردم با این ادبیات ارتباط برقرار می‌کنند؟ اما به تدریج به نتیجه رسیدند این نوع سخن گفتن «منفی نیست و نتایج مثبتی هم دارد.» تاج‌زاده می‌گوید برخی از دوستان‌شان به ادبیات و محتوای سخنان خاتمی انتقاد داشتند اما خودش معتقد است این ادبیات جواب گرفت و برخی عبارت‌ها مانند «جامعه‌ی مدنی» به خوبی در جامعه جا افتاد.

هادی خانیکی می‌گوید برخی مانند بهزاد نبوی جنس حرف‌های خاتمی درباره‌ی جامعه‌ی مدنی را به اصطلاح «ژیگولی می‌دانستند.» بهزاد نبوی تایید می‌کند و می‌گوید: «یکی از کسانی بودم که خیلی عصبانی بودم که چرا آقای خاتمی اصلا شعار اقتصادی عدالت اجتماعی نمی‏دهد؟ می‌گفتم رأی نمی‏آورد، مردم نمی‏دانند توسعه‌ی سیاسی چیست، جامعه‌ی مدنی چی هست. واقعا هم مردم شاید نمی‏دانستند و الان هم نمی‏دانند. خود من هم نمی‏دانم، توسعه‌ی سیاسی یعنی چه؟ جامعه‌ی مدنی یعنی چه؟ چه برسد به مردم.»

خانیکی می‌گوید بهزاد نبوی معمولا برای پذیرفتن نظراتش پافشاری می‌کرد و اصرار او عصبانیت خاتمی را در پی داشت و خاتمی گفت: «من نمی‌توانم دروغ بگویم، حرف‌هایم همین‌هاست؛ جامعه‌ی مدنی و آزادی. اگر این‌ها را نمی‌خواهید، دنبال کس دیگری بروید.»

حالا پس از سال‌ها که بهزاد به آن روزها نگاه می‌کند نتیجه می‌گیرد: «خاتمی جامعه را بهتر از ما می‌شناخت.» اما تاج‌زاده به نکته‌ی مهمی اشاره می‌کند و می‌گوید به تدریج مشخص شد مردم از خاتمی خوششان آمده و «طبیعتا در این حالت نقاط ضعف دیده نمی‌شود و فقط نقاط مثبت را می‏دیدند.»


در این روزها برش‌هایی از این کتاب را در کانال می‌گذارم؛ کتابی که نمی‌دانم چه زمانی منتشر خواهد شد.
این برش‌ها مربوط به متن کتاب پیرامون انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ است.

مقصود از انتشار این بخش‌ها مقایسه‌ی شرایط امروز با آن روزها یا مقایسه‌ی یکی از نامزدها با سیدمحمد خاتمی نیست اما ممکن است برای شرایط امروز نکات قابل تأملی داشته باشد.

امیدوارم در دولت جدید امکان انتشار این کتاب و همچنین کتاب توقیف شده‌ی «نکته‌های تاریخی» فراهم شود.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
چوب و چماق در انتخابات 76

(برشی از کتاب منتشرنشده‌ی زندگی و زمانه‌ی سیدمحمد خاتمی؛ جعفر شیرعلی‌نیا، انتشارات سایان)

فشار انتخابات زیاد بود اما خاتمی برخلاف گذشته کم­تر عصبانی می‌شد. هادی خانیکی برایم تعریف کرد که روزی در میانه‌ی تبلیغات انتخاباتی به خاتمی گفته: «برخوردهایتان تغییر کرده است و کمتر عصبانی می‌شوید.» خاتمی هم به شوخی پاسخ داده: «از بس امثال الله‌کرم و این­‌ها را دیدم، شماها برایم قابل تحمل شدید.»

در انتخابات ۷۶ نیروهای معروف به انصار حزب­‌الله و افرادی مانند الله­‌کرم با همراهی مداح تهرانی، منصور ارضی، حضوری پررنگ علیه جریان خاتمی داشتند که بیشتر به نفع خاتمی تمام شد. در اردیبهشت ماه موج حمایت از خاتمی، نه هفته‌به‌هفته، که روزبه‌روز وسیع‌تر می­‌شد و برخورد­های نیروهایی که به عنوان بسیجی و حزب­‌اللهی شناخته می­‌شدند با جریان خاتمی رنگ و بوی خشن­‌تری به خود می‌گرفت.

در مصاحبه با شخصیت­‌های سیاسی فعال در جریان خاتمی، آن­‌ها هنوز هم بسیاری از خشونت­‌ها را با جزئیات به خاطر دارند. عبدالله نوری در مصاحبه‌مان می­‌گوید وقتی به شهرهای مختلف می­‌رفتند، استقبال برایشان بسیار عجیب بود و از آن عجیب­‌تر برخوردهای خشن مخالفان؛ «یک اقلیت عجیبی در مقابل اکثریت.»

خانیکی به یاد دارد که پیش از سخنرانی خاتمی در یکی از شهرها به دستور رئیس دانشگاه، جلوی سالنی که خاتمی بنا بود در آن سخنرانی کند، آجر خالی کرده بودند یا جلساتی را روایت می­‌کند که به یک­‌باره جمعیتی به آن هجوم می­‌آوردند و کار حتی به گرفتن بلندگو از دست خاتمی می­‌رسید.

همان روزها ویژه‌نامه‌ی انتخاباتی نشریه‌ی شلمچه، متعلق به مسعود ده‌نمکی از موسسین گروه انصار حزب‌الله، در تیراژی وسیع منتشر شد. در این ویژه‌نامه نظرات تعدادی از سران گروه انصار حزب‌الله از قبيل حسین الله‌کرم، منصور ارضی، محمود ژولیده، حسین سازور، ابوالمعالی و دیگران، درباره‌ی کاندیداها منعکس شده بود. یکی از آنان گفته بود: «ما ممكن است نگوییم به چه کسی رأی بدهید، ولی قطعا می‌گوییم به چه کسی رأی ندهید.» به همین علت گفته می‌شد این ویژه‌نامه‌ی انتخاباتی، به «فحش‌نامه‌ای ویژه» عليه سیدمحمد خاتمی تبدیل شده است. در ادامه، بخش‌هایی از سخنان سران گروه انصار حزب‌الله که در این ویژه‌نامه منتشر شده بود، آمده است؛

- «رئيس‌جمهور آینده اگر شیعه‌ی تنوری و فدایی ولایت نباشد، مسلما به سرنوشت بنی‌صدر دچار می‌شود.»

- «سؤال من این است که آیا واقعا آقای خاتمی در حوزه‌ی علمیه بزرگ شده‌اند؟ بسیار بعید است، این‌ها اهل حوزه نیستند و اهلیت حوزه ندارند.»

- «دعا کنند و از خدا بخواهند که رئیس‌جمهور نشوند. زیرا حزب‌الله روز خوشی برای آن‌ها باقی نخواهد گذاشت.»

- «ما باید تابع محض ولايت باشیم. سرسپرده یعنی شیعه‌ی تنوری. هرچه ولی فقیه می‌گوید درست است و دیگران برای خودشان حرف می‌زنند. حرف همه‌ی بسیجی‌ها و رزمنده‌ها این است که [رئیس‌جمهور آینده] در مقابل رهبر باید سرش پایین باشد و بی‌خود می‌کند کسی بگوید رهبر یک نفر است و من هم یک نفر.»

اما مطالب مهم دیگری نیز در نشریه منتشر شده بود و آن‌ها پیش‌بینی کرده بودند که گروه‌های حامی آقای خاتمی، طرح سه مرحله‌ای برای مقابله با ولایت فقیه دارند؛

« ١- اولین دستور کار این دسته‌ها محدود کردن ولی فقیه در چارچوب قانون و تحت شعار عوام‌فریبانه‌ی رأی اکثریت است.

۲- دومین گام این گروه در صورت عدم توفیق در گام نخست، ایجاد دکان در مقابل مقام عظمای ولایت است.

٣- اینان اگر در اولین و دومین گام موفق به حذف ولی فقیه و براندازی نظام و جایگزینی شخص مورد نظرشان نشدند، به راه‌حل دیگری روی خواهند آورد و آن به شهادت رسانیدن مقام عظمای ولایت است.»

در همین ایام، عده‌ای نیز در برابر این دست سخنان موضع گرفتند. موسوی خوئینی‌ها روز ۱۷ اردیبهشت در شیراز گفت: «کجای حکومت ولی فقیه متزلزل است که عده‌ای نادان آن را محکم کنند؟»

اگرچه در ویژه‌نامه‌ی انتخاباتی حزب‌الله، از کاندیدای مورد حمایت انصار حزب‌الله نامی به صراحت برده نشده بود، اما در متنی که درباره‌ی خصلت‌های رئیس‌جمهور آینده نوشته بودند، گرایش‌های سیاسی خود را چنین معرفی کرده بود: «حزب‌اللهی عملش «راست» است. ظواهر و باطن زندگیش «راست» است. جناحش «راست» است. پس بیایید همه «راست» باشیم. راست بمانیم و راست بمیریم...»

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
محسن رضایی:
«نیروهای حزب‌اللهی، به‌طور طبیعی باید حکومت در اختیارشان باشد.»

در نظام ولایت فقیه،
حزب‌ها قدرتمند نمی‌شوند.

۱۶ تیر ۷۵، حدود یک سال پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۷۶، ری‌شهری نزد هاشمی رفت و از او برای فعال شدن حزبش، جمعیت دفاع از ارزش‌های انقلاب اسلامی، مشورت خواست. به هاشمی گفت آیت‌الله خامنه‌ای نظر صریحی نداده است. هاشمی نوشته‌ است: «من هم، ضمن تذکر این مطلب که در نظام ولایت فقیه حزب‌ها نمی‌توانند قدرتمند بشوند، اصل حزب را تایید کردم.» هاشمی پس از دو دهه تجربه در عالی‌ترین سطح نظام، دریافته بود مشارکت‌های سیاسی و حزبی ممکن است با خواسته‌های نظام به تعارض‌هایی دردسرساز برسد.

چند ماه بعد، جمعه ۱۶ آذر ۱۳۷۵، محمد موسوی خوئینی‌ها و محمدرضا توسلی، از جناح موسوم به چپ، نزد رئیس‌جمهور هاشمی رفسنجانی رفتند تا نظر او و رهبری را درباره‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری جویا شوند. هاشمی نوشته است که به آن‌ها گفته: «هر دوی ما نظرمان این است که انتخابات در محدوده‌ی نیروهای انقلاب آزاد باشد و ترجیح می‌دهیم که رقابت جدی باشد.» اما آن‌ها به هاشمی گفتند: «از احتمال این‌که رهبری در نهایت مانند انتخابات مجلس به نحوی دخالت کنند» نگران‌اند. هاشمی گفت بروند و با رهبری صحبت کنند.

به نظر می‌رسد اشاره‌ی آن‌ها به دور دوم انتخابات مجلس پنجم بود؛ جایی که محسن رضایی، فرمانده سپاه، پس از سخنان رهبری در نوروز سال ۷۵، از وظیفه‌ی سپاه برای تاثیرگذاری بر انتخابات مجلس گفت. رضایی در آستانه‌ی دور دوم انتخابات در جمع پاسداران لشکر ‌۲۷ محمد رسول‌الله(ص) گفت: «آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهور، چندین بار نوشتند که کارخانجات به حزب‌اللهی‌ها واگذار شود و از این مصوبه یک‌و‌نیم سال می‌گذرد اما عملا کاری صورت نگرفته.»

او از پاسدارها خواست برای دفاع از ارزش‌های انقلاب در صحنه حاضر باشند؛ «نباید بنشینید و فقط توپ و تانک یاد بگیرید... امروز روزی است که لشکر حضرت رسول باید اولین عملیات سیاسی پرافتخار خودش را انجام دهد... لشکر حضرت رسول باید به میدان بیاید و به حزب‌الله رای بدهد.» فرمانده می‌گفت: «نیروهای حزب‌اللهی به‌طور طبیعی باید حکومت در اختیارشان باشد... خبر انتخابات تهران در تمام دنیا صدا می‌کند. شما باید با حضورتان در تهران واقعا ثابت کنید حزب‌اللهی‌ها تعدادشان چقدر است.»

رضایی گفت در مرحله‌ی اول انتخابات وضع نیروهای سپاه چیز دیگری بود، اما پس از سخنان رهبری در ابتدای سال در مشهد، كه به صراحت اعلام خطر کردند، «دیگر توجیه و بهانه‌ای نداریم که بنشینیم و مثل گذشته عمل کنیم.» (کیهان، ۲۹ فروردین ۷۵)

خاطرات هاشمی نشانه‌های فراوانی از اعتراض به دخالت سپاه در انتخابات مجلس این سال دارد. ۲۹ اردیبهشت ۱۳۷۵، غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران، به هاشمی رفسنجانی خبر داد تعدادی از فرماندهان سپاه به فرمانده کل سپاه نامه‌ای «در اعتراض به دخالت سپاه در انتخابات نوشته‌اند که باعث بدبینی بخش قابل‌ توجهی از مردم نسبت به سپاه شده است.»
امام همواره سپاه را از دخالت در مسائل سیاسی، مانند انتخابات و رقابت‌های جناحی، منع کرده بود و بسیاری از فرماندهان هنوز به فرمان آیت‌الله خمینی پایبند بودند.

۸ اردیبهشت ۷۵، هاشمی نوشته است: «سردار احمدلو، از فرماندهان سپاه، آمد؛ گزارشی از دخالت فرماندهان سپاه در انتخابات داد و اجازه می‌خواست که به خاطر این تخلف از فرمان امام، از سپاه استعفا بدهد؛ نصیحتش کردم که بماند.» و در همین روز، «شفیعی از وزارت اطلاعات آمد. گزارش وضع انتخابات و دخالت‌های غیرقانونی سپاه و بسیج را داد.» حسن روحانی نیز یکی از معترضان بود که چند بار اعتراضش منعکس شده و هاشمی نوشته که روحانی «انتقاد زیادی از دخالت سپاه در انتخابات دارد.» هاشمی در یادداشت روز پنجم بهمن، از گفتگویش با مهدی کروبی نوشته: «تصمیم گرفته‌اند که آقای خاتمی خود را نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری کند و از من خواست که کمک کنم تا آن شیوه‌های فشار و بهتان و استفاده از سپاه و صدا‌و‌سیما، که در انتخابات مجلس پیش آمد، تکرار نشود.»

با گذشت بیش از دو دهه از آن روزها آیا در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد یا نگاه طیف‌های مختلف نظامی و سیاسی دچار تغییرات اساسی شده است؟


https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایران باستان در یک قاب چهارجلدی

در این ویدئو توضیحی درباره‌ی مجموعه‌ی چهارجلدی «تاریخ ایران باستان» داده‌ام.

این کتاب‌ها، چهار جلد از مجموعه‌ی یازده‌جلدی تاریخ ایران است؛ از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین پروژه‌های انتشارات سایان در سال‌های اخیر که تاریخ ایران باستان را روایت می‌کند، از تاریخ حکومت‌ها گرفته تا تاریخ اجتماعی و مردمی.

تیمی چندده‌نفره با هدایت یک هیئت علمی مطرح و متخصصِ تاریخ، تدوین این چهار جلد را انجام داده‌اند. علاوه بر متن دقیق و خواندنی، شاهکار دیگر در این پروژه، بازسازی حرفه‌ای و دقیق تصاویر شخصیت‌ها با توجه به مستندات تاریخی است و برای تکمیل تصاویر کتاب با ۵۰ موزه‌ی معتبر جهان ارتباط گرفته شده است.

انتشارات سایان برای مخاطبان من، که قصد تهیه‌ی این مجموعه را دارند، شرایط ویژه‌ای در نظر گرفته است.

برای استفاده از این شرایط به آیدی زیر در تلگرام پیام بدهید و کد 1403 را اعلام کنید.

@Cyanpub1
انتخابات و بازی مرگ و زندگی
طرحی برای خوشبختی نداریم؛ به ما رای بدهید تا بدبخت نشوید.

آیت‌الله خزعلی بسیار پرحرارت سخن می‌گفت؛ «به حق سادات و اجدادشان قسم» ناطق نوری بهتر است.

چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت، دو روز مانده به انتخابات ریاست‌جمهوری دوم خرداد ۷۶، برای بسیاری مسجل شده بود که آرای سیدمحمد خاتمی با شتاب از آرای ناطق نوری پیشی گرفته است اما آیت‌الله خزعلی به یزد، زادگاه خاتمی، رفته بود و در سخنرانی‌اش از احتمال پیروزی قطعی ناطق نوری با اختلاف رای بالا سخن گفت.

خزعلی به مردم یزد گفت، شنیده است که یزد در دفاع از حق خاموش است؛ «من زنده باشم و یزد خاموش؟»
او از رای جامعه‌ی مدرسین به ناطق گفت و این‌که از چهار مسیر، از اطرافیان رهبری بررسی کرده است و دریافته که تمایل رهبری به ناطق نوری است. از خاتمی انتقاد می‌کرد اما می‌گفت «آقای ناطق نوری صد درصد دستش توی دست ولایت فقیه است.»

خزعلی به مردم ‌گفت: «ببینید چه کسانی دارند کار می‌کنند و پشت سرند؟ روزنامه‌ی اسرائیل را ببینید. روزنامه‌ی بی‌بی‌سی را ببینید. آقایان، برادران، خواهران، بیدار باشید.» به فیلمی اشاره کرد که در تهران از خانمی که «زلفش را هم بیرون گذاشته» می‌پرسند به چه کسی رای می‌دهد و او می‌گوید خاتمی؛ چون آزادی می‌دهد؛ «بند چارقدش را هم بر می‌دارد. چرا این‌ها را نمی‌گیرند؟!» انتقاد از خاتمی را ادامه داد، دقایقی جلسه به هم ریخت و شعارها سخنرانی را قطع کرد؛ «حسین حسین شعار ماست، خاتمی افتخار ماست.» شعارها که تمام شد، خزعلی گفت در پایان سخنانش حقیقتی را آشکار خواهد کرد که شعاردهندگان؛ «از این‌که از روی نادانی شعار داده‌اند شرمنده خواهند شد.»

آن روزها سیدمحمدحسین طباطبایی، کودک حافظ قرآن، در کانون توجه افراد مذهبی بود و تسلطش بر قرآن در سن پنج، شش سالگی بسیاری را شگفت‌زده کرده بود. او می‌توانست به سوالات افراد با بخشی از آیات قرآن جواب بدهد. خزعلی گفت پیش از سخنرانی به محمد‌حسین طباطبایی زنگ زده است و درباره‌ی انتخابات پرسیده است و طباطبایی جواب داده؛ «فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» خزعلی گفت یعنی به هدایت روحانیون اقتدا کن. «گفتم به تیپ آقای خاتمی چه می‌گویی؟» پاسخ داد؛ «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ» خزعلی معنی این جواب را این‌گونه توضیح داد؛ «این‌ها گمراه شده‌اند و تو نمی‌توانی هدایت‌شان کنی.» و گفت این همان حرفی است که شعاردهندگان را شرمنده می‌کند؛ «حالا تا صبح به خودت بپیچ. این حرف دیگر مال من نیست، مال روحانیت نیست، مال خداست که دارد به قلب این بچه القا می‌کند. حالا فردا برو پای صندوق هر چی خواستی و به هر کی خواستی رأی بده... اگر سر جنگ با خدا داری بارک‌الله!»

نتیجه‌ی انتخابات را نیز چنین پیش‌بینی کرد؛ «برای هر چهار نفر کاندیدا دعا کنید، برادران مسلمان ما هستند. یکی‌شان یک‌و‌نیم درصد رای می‌آورد. یکی‌شان شاید پنج، شش درصد و آقای ناطق نوری حدس می‌زنم بین پنجاه و شش تا شصت درصد و مابقی پایین‌تر.» (جمهوریت؛ افسون‌زدایی از قدرت ص۴۲۱-۴۲۷)

توان زیادی از حوزه و روحانیت در این انتخابات خرج شد تا ناطق نوری رای بیاورد. سیدمهدی طباطبایی در خاطراتش روایت کرده است: «به نقاط مختلف کشور سفر کردیم و علما را دعوت می‌کردیم که از آقای ناطق حمایت کنند... حتی حوزه علمیه هم وارد شد. آقای قرائتی در برنامه‌های تلویزیونی خودش اشاره‌هایی داشت. آقای جوادی آملی هم در تیزر تلویزیونی به همراه چند تن دیگر از بزرگان برای تایید شخصیت آقای ناطق صحبت کرد اما این یک کشتی بود که هرچه بیشتر به آن آویزان می‌شدیم، بیشتر غرق می‌شد. یعنی هر چه‌قدر به این کشتی وزنه آویزان می‌کردیم، سنگین‌تر می‌شد. من چند روز مانده بود به انتخابات متوجه این نکته شدم.» او توضیح داده است که چگونه این پشتیبانی زیاد بخشی از روحانیت را هم رویگردان کرد. (اخلاق و مبارزه ص۲۰۳ و ۲۰۴)

در نهایت خاتمی با اختلاف چند برابری پیروز انتخابات شد. چند روز پس از انتخابات آیت‌الله امینی در دیدار با هاشمی رفسنجانی از «سوءمدیریتی که باعث شکست اعتبار روحانیت در انتخابات شد» گله کرد و نیز «از کارشکنی‌های احتمالی که به زودی علیه آقای خاتمی بروز خواهد کرد» گفت. چند روز بعد، آیت‌الله امامی کاشانی از هاشمی «برای قرض‌هایی که در تبلیغات ریاست‌جمهوری بارآورده استمداد کرد.» و ۲۸ خرداد ری‌شهری به هاشمی خبر داد، روحیه‌ی افرادی مانند آیت‌الله جوادی آملی و حجت‌الاسلام قرائتی که وادار به موضع‌گیری در انتخابات شده‌اند، بد است. (انتقال قدرت، ص۲۲، ۱۷۲، ۱۸۳)


گاهی اصولگرایان انتخابات را به بازی مرگ و زندگی تبدیل می‌کنند و گاهی اصلاح‌طلبان.
گویی طرحی برای بهبود اوضاع نیست و سقف موفقیت، بدتر نشدن وضعیت کشور است.
می‌گویند به ما رای بدهید تا با آمدن آن‌ها اوضاع بدتر نشود.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
ماجرای عجیب نظرسنجی‌ها


اولین انتخابات غافلگیرکننده‌ی ریاست‌جمهوری در ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ و با انتخاب سیدمحمد خاتمی برگزار شد. از جمله نکات جالب این انتخابات، نظرسنجی‌هایی بود که پیش از آن برگزار شده بود و اغلب با نتیجه‌ی نهایی همخوانی نداشت.

روزنامه‌ی Gazette پس از پیروزی خاتمی، نظرسنجی یک ماه پیش روزنامه‌ی تهران تایمز را بازتاب داده بود که در آن هزار نفر شرکت کرده بودند. نتیجه‌‌ی نظرسنجی این بود: بیش از ۴۰ درصد آراء به نفع ناطق، ۳۳ درصد به نفع خاتمی و باقی به نفع دو نامزد دیگر یا رای‌های باطله.

نظرسنجی در میان مردم تهران انجام شده بود؛ جایی که از پیش انتظار می‌رفت خاتمی رای بالاتری داشته باشد. نویسنده پرسیده بود چه اتفاقی این اختلاف میان نظرسنجی‌ها و نتایج واقعی را رقم زد؟ «همه نظرشان در طول یک ماه عوض شد؟»

و پاسخ داده بود که این‌طور نیست و دلیل تفاوت این است که نظرسنجی به شکل پرسش عمومی انجام شده و زنان در آن نقش پررنگی نداشته‌اند، چرا که در جامعه‌ی ایران زنان بابت حرف زدن با غریبه‌ها می‌توانند دچار دردسر زیادی شوند و این در حالی است که بسیاری از آرای خاتمی را زنان به صندوق‌های رای انداخته‌اند.

این اختلاف در نظرسنجی‌های اعلام‌شده و نتایج نهایی، ریشه‌های سیاسی هم داشت. عباس آخوندی که آن زمان در جناح راست و سمت رقیب خاتمی ایستاده بود، می‌گوید: «از اواخر اردیبهشت در نظرسنجی‌ها روند آرای آقای ناطق نزولی بود. برگرداندن روند نزولی در انتخابات سخت است.»

اما آن روزها برخی همچون محمدرضا باهنر، از فعالان اصلی جناح راست، موج ایجادشده برای خاتمی را چندان واقعی نمی‌دانستند. باهنر برای اثبات نظرش چندبار تا آستانه‌ی انتخابات از نتایج نظرسنجی‌ها گفت که تماما به نفع نامزد آن‌ها بود. ۲۰ فروردین، روزنامه‌ی ایران به نقل از سخنرانی باهنر نوشت: «‌نظرسنجی‌هایی که تشکل‌های همسو و نیز جناح مقابل (طرفداران دکتر خاتمی) انجام داده‌اند نشان می‌دهد که آقای ناطق‌نوری در انتخابات آینده‌ی ریاست‌جمهوری پیروز می‌شود.»

نحوه‌ی اطلاع‌رسانی او از نظرسنجی‌ها نیز بسیار جالب بود و ۱ اردیبهشت روزنامه‌ی رسالت از قول او نوشت: «طبق نتایج نظرسنجی‌های روزانه، آقای ناطق‌نوری از سایر نامزدها خیلی جلوتر است.»

جناح راست موج نظرسنجی‌ها را در دست گرفت تا نشان دهد خاتمی علیرغم آن‌چه هوادارانش گمان می‌کنند، رشد قابل توجهی در نظرسنجی‌ها ندارد و همین آن‌ها را عصبانی کرده است. روزنامه‌ی ابرار در یادداشت، «تا انتخابات» نوشت: «مردم انتظار ندارند کسی خود را غیر از آن‌چه هست معرفی کند... از مردم‌گرایی سخن بگوید اما عملکرد او چیز دیگری را نشان بدهد. از اعتبار به جوانان و زنان سخن براند اما اعتقادی به آن نداشته باشد، از قانون اساسی بگوید اما گرایش مخاطب را در نظر داشته باشد. ولایت فقیه را تبیین کند اما عملکرد او خلاف تبعیت از ولی باشد و رایزنان او چنین گفته باشند که بخاطر نظرسنجی‌های اخیر و جمله‌های حریف لازم است پاتک کنید.»

در ادامه‌ی یادداشت آمده بود: «سخنرانی در اقوام مختلف و در هر قوم بر اساس سلایق همان قوم حرف زدن شیوه‌ی پسندیده‌ای نیست. غش در معامله حرام است. برنامه‌ریزان به اشتباه فکر می‌کنند اگر در میان به قول خودشان عوام و روستایی‌ها و عشایر به مشخصه‌ی خاصی از شخصیت مورد نظر خود تأکید کنند و در میان روشنفکران روی مشخصه‌ی دیگری زوم کنند، که چه بسا مسخره‌کننده‌ی مشخصه اول باشد، به نتیجه می‌رسند... مردم به شخصیت فرد، به سوابق او، به عملکردش و به اطرافیانش رای می‌دهند.»

باهنر پس از دو دهه از آن انتخابات به من می‌گوید که تقریبا از یک ‌ماه پیش از روز انتخابات، او و ناطق دریافته بودند که «سرازیری شروع شده است.» اما گمان می‌کردند در نهایت انتخابات به دور دوم برود و می‌گوید اختلاف آرایی که در انتخابات ایجاد شد، «اصلا در مخیله‌مان نمی‌گنجید.»

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
از جنگ می‌ترسم

امروز در ویدئویی دیدم که سعید جلیلی می‌گفت: «برخی ایران را از جنگ می‌ترسانند.»
و بعد توضیح داد که قدرت‌های بزرگ با همه‌ی توان به جنگ گروه کوچک حماس آمده‌اند اما نتوانسته‌اند هیچ غلطی بکنند.
و بعد دوباره گفت: «عده‌ای ملت ما را از جنگ می ترسانند؟»
آقای جلیلی از حال و زندگی مردم غزه خبر دارید؟

این سخنان مرا به یاد یکی از یادداشت های چند سال قبلم انداخت که در ادامه بخش هایی از آن را می خوانید؛
جوان‌تر که بودم از جنگ نمی‌ترسیدم و حتی مشتاق بودم که دوباره جنگی شکل بگیرد. ادبیات دفاع مقدس از جنگ تابلویی زیبا برایم رقم زده بود؛ تابلویی سرشار از معنویت، انسانیت، صفا و برادری در مسیری که انتهایش به بهشت ختم می‌شود. در این ادبیات به جای جنگ از عبارت دفاع مقدس استفاده می‌شود؛ چون «واژه‌‌ی دفاع فاقد صراحت و خشونت و زنندگی جنگ است.»

بعدها که پرسش‌های کودکی‌ام مرا به تحقیق بیشتر در جنگ کشاند و با سیاهی‌ها، ویرانی‌ها و تلخی‌های جنگ آشنا شدم، دریافتم «یکی از مشخصه‌های اساسی ادبیات همانا مخفی کردن اسراری است که امکان دارد هرگز برملا نشوند.»
دیدم چگونه عملیات‌های پرتلفات و خسارت‌بار همچون پیروزی‌های بزرگ در ذهنم جا گرفته است و دریافتم این ادبیات کلمات و ترکیب‌های تازه و معانیِ متفاوتی دارد؛ «برای مثال در ادبیات دفاع مقدس، شکست و سازش و مصالحه وجود و وجاهت ندارد.»

بعد که مطالعات تخصصی را در حوزه‌ی جنگ پیگیری کردم دریافتم چه مقدار اطلاعات متناقض و اشتباه در کتاب‌های ادبیات دفاع مقدس وجود دارد و بعدتر بود که فهمیدم «وظیفه‌ی ادبیات ارائه و بیان حالت‌ها و کیفیت‌های عاطفی است... ادبیات ربطی به واقعیت ندارد و راست و دروغ بودن در آن بی‌معناست. ادبیات نمی‌خواهد گزارشگر وقایع، راست یا دروغ یا حق و باطل باشد، تفاوت علم و ادبیات در اینجاست.»

به‌تدریج جنگ برایم به یکی از وحشتناک‌ترین رویدادها بدل شد و دریافتم نترسیدنم از جنگ محصول گرفتاری در عاطفه‌ها بوده؛ «هرگاه عواطفِ برخاسته از شعورِ نیم‌آگاه و آگاه از دری وارد شوند، اندیشه و خردِ آگاه از دری دیگر خارج می‌شود.» دیدم که مشتاق بودن برای جنگی دوباره چقدر نامعقول است و «ادبیات می‌تواند هرچیزی را که معقول می‌نموده نامعقول کند، از آن فراتر رود، آن را به گونه‌ای متحول کند که مشروعیت و کفایت آن را در معرض تهدید قرار دهد.»

ادبیات دفاع مقدس، شجاعت و نبردِ ستودنی رزمنده‌های عزیزِ ایرانی در خلیج‌فارس با آمریکایی‌ها در سال‌های پایانی جنگ را روایت می‌کرد اما چندان از صدها میلیون دلار خسارت عملیات‌های تلافی‌جویانه‌ی آمریکایی‌ها در نابودی سکوهای نفتی ایران نمی‌گفت.

از برخی کاستی‌ها و اشتباهات عجیب در سال‌های جنگ احساس سرخوردگی به آدمی دست می‌دهد اما آثار ادبی برخی آرزوهای دست‌نیافته را دست‌یافته نشان می‌دهند و «سرخوردگی‌های حاصل از تجربه‌های عینی تاریخی» را از میان می‌برد و «با بی‌حس کردن عصب‌های آگاهی به تسکین درد کمک می‌کند.» و غلبه‌ی شناخت ادبی به‌تدریج «ضرورت و اهمیت شناخت خردورزانه درباره‌ی جنبه‌های متنوع این پدیده و ماهیت آن را نفی و مسیر آن را مسدود می‌کند یا ناموجه و ناممکن جلوه می‌دهد.»

حالا این روزها کاملا از جنگ می‌ترسم؛ حتی اگر انتهایش پیروزی باشد، چون این پیروزی به قیمت فدا شدن و ویرانی بسیاری از زندگی‌هاست که شاید هیچ‌گاه فرصت بازسازی‌اش فراهم نشود. اما می‌دانم که هنوز بسیاری از دریچه‌ی همین ادبیات دفاع مقدس جنگ را می‌فهمند و مشتاق جنگند.

- مقصود از ادبیات در این یادداشت، ادبیاتی است که اغلب در ایران به عنوان ادبیات دفاع مقدس شناخته می‌شود.

- جمله‌های درون گیومه از کتاب «پویه پایداری» نوشته‌‌ی استاد علیرضا کمری آمده است.

- متن کامل این یاداشت را که ۵ سال قبل نوشتم در کتاب توقیف‌شده‌ی نکته‌های تاریخی ببینید. فایل نکته‌های تاریخی را می‌توانید از پیام سنجاق‌شده در کانال دانلود کنید.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
«این‌ها را به مردم نگویید»
جنگ برای ظهور امام زمان

عملیات پرتلفات خیبر در اسفند62 صحنه‌های وحشتناکی داشت که ذهن برخی از فرماندهان را به‌شدت گرفتار سوال‌هایی اساسی درباره‌ی مدیریت جنگ کرد. دستواره از فرماندهان ارشد لشکر 27 سپاه گزارش‌های تلخی از این عملیات دارد که در کتاب «دستواره سخن می‌گوید» آمده است. او می‌گوید: «ایمان و توکل و باورهایی از این دست یک‌ طرف، تدبیر و تدبر و اندیشه و اصول هم یک طرف... در عملیات خیبر هیچ تاکتیک و اصول عملیاتی نداشتیم تا بتوانیم مقاومت کنیم.» او در روایت خود به مقاطعی از عملیات اشاره می‌کند که فضا برای جنگیدن و پیشروی به 30سانتی‌متر می‌رسید یعنی نفر پشت سر، وقتی می‌تواند به‌سوی دشمن تیراندازی کند که نفر جلویی‌اش بر زمین بیفتد. او بارها تاکید می‌کند با وجود آن‌که می‌دانسته عملیاتِ نیروهایش به نتیجه نمی‌رسد به دلیل دستور از بالا عملیات را ادامه داده و حتی وقتی در میانه‌ی عملیات دلایلش را برای هاشمی رفسنجانی توضیح داده، هاشمی به او گفته است: «حتی اگر هزار شهید هم بدهید باید راه را باز کنید. اسلام را به خفت نیاندازید. بلند بشوید بروید. توکل کنید، ان‌شاالله راه باز می‌شود.» دستواره پس از اشاره به جمله‌ی هاشمی می‌گوید: «قضیه را با اصول عملیاتی بررسی كردیم و متوجه شدیم روی اصول عملیاتی نمی‌شود حساب كرد. از آن طرف جنگ ما جنگ عقیدتی است و ما تابع دستوریم. آقای رفسنجانی هم نماینده‌ی تام‌الاختیار حضرت امام است.»
ادامه‌ی گزارش‌ها چنان تلخ است که گمان می‌رود این فرمانده دیگر نمی‌تواند در عملیاتی مشابه شرکت کند.
گره زدن مسایل دینی و اعتقادی به جنگ، تاثیر زیادی در ترغیب فرماندهان به ادامه‌ی جنگ داشت. حدود دوماه پس از گزارش‌های تلخ و انتقادهای او از روند عملیات خیبر، وی در جمع نیروهای لشکر در یک پادگان آموزشی در کرج سخنرانی می‌کند و به سخنان محلاتی نماینده‌ی ولی فقیه در سپاه اشاره می‌کند: «خدا شاهد است وقتی سخن ایشان را شنیدم، بدنم لرزید... ایشان با دلایل و روایات و احادیث ثابت کردند که برای ظهور امام زمان باید زمینه فراهم شود...» دستواره ادامه می‌‍‌دهد: «اگر امروز ماموریتی را که خداوند بر عهده‌ی ما گذاشته انجام دهیم و بجنگیم، زمینه‌ی ظهور امام زمان و زمینه‌ی عدل و داد و حکومت حقه‌ی اسلام فراهم می‌شود. اگر نجنگیم و سستی کنیم، زمینه‌ی حکومت کفر و استکبار را فراهم كرده‌ایم.»
در این شرایط حتی فکر کردن به پایان جنگ فکری خیانت‌آمیز خواهد بود و صلح کلمه‌ای منفور. به جایگاه کلمه‌ی صلح در مکالمه‌ی دو فرمانده ارشد سپاه در سال 64 در بحث‌های تصمیم‌گیری برای عملیات والفجر 8 توجه کنید:
غلامعلی رشید با اشاره به كمبودها می‌گوید عملیات موفق نمی‌شود و به سرنوشتی مانند عملیات بدر دچار می‌شود. شمخانی می‌گوید: پس تو می‌گویی برویم صلح كنیم؟ رشید: من می‌گویم ١٥٠گردان می‌خواهم. به من بدهید می‌جنگم. شما می‌گویید نمی‌دهم لذا صلح می‌شود...
به نظر می‌رسد «ادامه‌ی جنگ به هر قیمت» تا آخرین ماه‌های جنگ در ذهن بسیاری از فرماندهان جا گرفته بود. 27فروردین67 محسن رضایی در جمع فرماندهان منطقه‌ها و ناحیه‌های سپاه در باختران(کرمانشاه) سخن می‌گفت. چند ماهی از رسیدن برد موشک‌های عراق به تهران و حدود یک ماه از حمله‌ی شیمیایی ارتش عراق به حلبچه می‌گذشت. او می‌گفت که جنگ شهرها شدیدتر خواهد شد و «تا پایان امسال پیش‌بینی می‌شود دشمن، خراسان، کرمان و همه‌ی شهرهای ایران را زیر موشک ببرد و این مطلب جدی است و احتمالا ممکن است بمب شیمیایی بزند. این‌ها را برای مردم نگویید، برای خودتان که بفهمید جنگ جدی است و ادامه دارد» او توضیح داد که با این حمله‌ها سازماندهی اجتماعی به هم می‌ریزد. اقتصاد به هم می‌ریزد؛ «مغازه‌هایی که 9سال وقت برد و زحمت کشیده شد دگرگون می‌شود و سرجایش نمی‌ماند. تمام این‌ها به هم می‌ریزد.»(روزشمار جنگ، مركز تحقیقات جنگ سپاه، جلد54، ص966)
فردای این روز به ناگاه تمام معادلات نظامی جنگ تغییر کرد. عراق در حمله‌ای قدرتمندانه فاو را پس گرفت و پس از آن، ایران پشت سر هم در جبهه‌ی نظامی شکست خورد. بعد از شكست‌ها، نامه‌ها و گزارش‌هاي بسياري به امام رسيد. رضایی نیز در نامه‌ای امکاناتی خواست که امام از آن نامه با عنوان «تکان‌دهنده» ياد کرد. هرچند او نوشته بود که همچنان باید جنگید اما امام درباره‌ی این حرف او نوشت: « با ذکر این مطالب می‌گوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست.»
سه ماه بعد از سقوط فاو، قطعنامه پذيرفته شد. شاید اگر این شکست‌هایِ میدانِ نبرد نبود و ناتوانی نیروهای نظامی برای ادامه‌ی جنگ آشکار نمی‌شد، جنگ باز هم ادامه پیدا می‌کرد.

( از یادداشت های کتاب توقیف شده نکته های تاریخی است، فایل نکته های تاریخی را از پیام سنجاق شده در کانال دانلود کنید.)

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
وقتی دادنِ تلفات آسان می‌شود
ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان


اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد. عبارت عدم‌الفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعه‌ی پیش‌آمده کم می‌کرد و برخی فرماندهان حجم تانک‌های زده‌شده‌ی دشمن را از موفقیت‌های عملیات می‌دانستند. اما برخی نگاه دیگری داشتند.
دهم مرداد ۶۱ در جلسه‌ی فرماندهان ارشد سپاه، حسین خرازی، در نقد عملیات پرتلفات رمضان گفت: «یک گردان داشتیم هم‌محله‌ای‌های خود ما بودند، به خود من گفتند، ما جدید آمدیم، ما آموزش ندیدیم، بگذارید ما حداقل دو الی سه روز برویم آموزش ببینیم، برویم تیراندازی بکنیم... نیرویی می‌آید منطقه که کیفیت ندارد، می‌رود همین‌جور شهید و زخمی می‌دهد.» (روزشمار جنگ، مرکز مطالعات سپاه، ج۲۰، ص۴۵۷)

حسن باقری نیز در جلسه‌ای دیگر، گفت: «کار کردن قبل از عملیات خیلی سخت شده، ولی تلفات دادن در داخل عملیات خیلی ساده شده. هیچ به روی خودمون هم نمی‌آوریم. اول جنگ بچه‌های تبریز تو دهلاویه ۷۰ تا شهید دادند، خدا شاهده همه تنشون می‌لرزید. حالا، ۱۰۰۰تا، ۲۰۰۰تا، ۳۰۰۰تا، اصلا انگار نه انگار، اگر فردا هم بهمون بگن ۱۰۰هزارتا! مثل این‌که عددها، ۱ با ۱۰۰۰ مثل این‌که فرقی نداره. تخریب‌چی اومده می‌گه آقا یه گردانی رو معبر کنار دستش باز کردیم، به فرمانده گردان می‌گیم آقا معبر ۳۰۰ متر دست چپه، بیار نیرو را از دست چپ، از معبر میدان مین ببر، بعد دراومده به بچه‌ها می‌گه کی داوطلبه که بره روی میدان مین. من خودم جوابی ندارم برای این‌که روز قیامت بدم.» (متن سخنان در مستند آخرین روزهای زمستان آمده است.)

به‌راستی ارزش زندگی انسان‌ها در محاسبات سیاسی-نظامی چقدر است؟ در یک عملیات، تنها رسیدن به اهداف تعیین‌شده و نتایج به‌دست‌آمده مهم است یا هزینه‌ها، امکانات و نیروهای ازدست‌رفته نیز محاسبه می‌شود؟

اگر تحلیل‌گران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ می‌دانند، در تحلیل‌شان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت می‌دهند؟ در تحلیل‌های منتشرشده چنین بررسی‌هایی نمی‌بینیم.
بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود ۶۵ هزار نفر است (۷۶۵۱ شهيد، ۳۵۲۹ مفقود) که حدود ۴۰۰ نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند.

با این‌که پس از عملیات کربلای پنج فاصله‌ی زیادی تا بصره باقی مانده بود، می‌توان پرسید حتی اگر در این عملیات بصره‌ی عراق را نیز تصرف می‌کردیم، در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمی‌توانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم؟ برای مثال آیا تصرف بصره با ۲۰۰ هزار شهید و مجروح یک پیروزی محسوب می‌شد یا یک شکست؟

تاثیر تصمیم‌ها‌ی کلانِ سیاسی-نظامی بر زندگی مردم بسیار مهم است و باید در محاسبه‌ها، زندگی‌های ازهم‌پاشیده و آسیب‌های اجتماعی را نیز در نظر گرفت. باید دید برای چیزهایی که به‌دست می‌آوریم چه چیزهایی را از دست می‌دهیم.

جمله‌ی معروفی منسوب به استالین هست که می‌گوید: «مرگ یک نفر یک تراژدی و مرگ میلیون‌ها نفر آمار است.»

این بدترین نوع نگاه به عددهایی است که به‌عنوان آمار پیشِ روی ما قرار می‌گیرد؛ به‌ویژه آن‌جا که عددها و رقم‌ها با جان انسان‌ها سر و کار دارد.

عددها به شما نشان می‌دهد ۹۱۹۱۸ نفر از شهدای ایران، نوجوانان بین ۱۶ تا ۲۰ سال بودند؛ وقتی به تک‌تک نوجوان‌های این آمار و زندگی‌ها و خانواده‌های پشت سرِ هر کدام نگاه کنید، تن و بدن‌تان می‌لرزد.

اگر رقم ۶۳۴۴۱ نفریِ جوانان شهید که سن ۲۱ تا ۲۵ سال داشتند را به آمار شهدای نوجوان اضافه کنیم، حدود ۷۲ درصد از شهدای ایران را نوجوانان و جوانانِ بین ۱۶ تا ۲۵ سال تشکیل می‌دهند. یعنی از هر سه نفر ایرانی که در صحنه‌ی جنگ ایران و عراق در خون خود می‌غلتند، دو نفرشان کمتر از ۲۵ سال سن دارند.

تجربه‌ی ‌مطالعات جنگ مرا همیشه از تبدیل شدن آمارها به یک تعداد عدد ترسانده است.
برای من مسیر اصلاح امور از میدان سیاست نمی‌گذرد. هوادار پزشکیان نیستم و شأن اهالی علم و فرهنگ و هنر را بالاتر از هواداری اهالی سیاست می‌دانم.

اما از کسانی که چه شکست بخورند و چه پیروز شوند، خودشان را پیروز می‌دانند می‌ترسم؛ از آن‌ها که خودشان را مامور به وظیفه می‌دانند و نتیجه هر چه باشد، حتی نابودی زندگی مردم، تفاوتی برایشان ندارد.
از جماعتی می‌ترسم که تیر می‌اندازند و بعد دور جای اصابت تیر را دایره می‌کشند و فریاد می‌زنند: خورد به هدف.

شاید اشتباه می‌کنم، اما گمان می‌کنم پزشکیان نمی‌تواند نسبت به له شدن مردم بی‌تفاوت باشد و فقط به هدف‌هایی آرمانی و رویایی فکر کند.

شاید اشتباه می‌کنم، اما نگرانم جلیلی آرمان‌هایی داشته باشد که در ذهن او رسیدن به آن‌ها حتی ارزش له شدن بسیاری از مردم را داشته باشد.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «وقتی دادنِ تلفات آسان می‌شود ارزش زندگی در محاسبات جلیلی و پزشکیان اولین عملیاتی که پس از آزادی شیرین خرمشهر انجام گرفت، یکی از تلخ‌ترین شکست‌های ایران شد. عبارت عدم‌الفتح به جای شکست قدری از تلخی واقعه‌ی پیش‌آمده کم می‌کرد و برخی فرماندهان حجم تانک‌های…»
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «ماجرای عجیب نظرسنجی‌ها اولین انتخابات غافلگیرکننده‌ی ریاست‌جمهوری در ایران در دوم خرداد ۱۳۷۶ و با انتخاب سیدمحمد خاتمی برگزار شد. از جمله نکات جالب این انتخابات، نظرسنجی‌هایی بود که پیش از آن برگزار شده بود و اغلب با نتیجه‌ی نهایی همخوانی نداشت. روزنامه‌ی…»
گشت‌های ارشاد
و پالتوهایی برای جابه‌جایی نوارهای ویدئو

نیویورک‌ تایمز نوشته بود که در سال‌های اخیر، برخورد‌های اجتماعی کمتر شده و ماموران دیگر ماشین‌هایی را که در آن زن و مرد کنار هم نشسته‌اند، «برای بررسی مدارک ازدواج‌‌شان» متوقف نمی‌کنند و «یورش به منازل شخصی» کمتر از قبل شده است اما گشت‌ها همچنان پابرجاست. اگر صدای موزیک غربی به گوش‌شان بخورد، «در می‌زنند و بر اساس میزان تخلف... مسئله با مقداری رشوه یا دستگیری حل می‌شود.»

کاهش محدودیت‌های اجتماعی، یکی از اصلی‌ترین دلایل رأی جوانان به خاتمی در سال ۱۳۷۶ بود؛ جوانانی که سال‌های انقلاب را به یاد نداشتند و کودکی‌شان در اوج این محدودیت‌ها و برخوردهای بعضا خشن کمیته و سپاه سپری شده بود. آن‌ها انتظار تغییر داشتند و خاتمی وعده‌ی تغییر داده بود. نوشتن از این موضوعات در داخل، ممکن بود دردسرهایی برای نگارنده ایجاد کند و در نبود روایت‌های داخلی، رسانه‌های غربی از این محدودیت‌ها می‌گفتند که گاهی با اغراق همراه می‌شد.

نیویورک تایمز، چند روز پس از پیروزی خاتمی، در مقاله‌ای اصلی‌ترین محدودیت‌ها را برشمرد. در این نوشته، به ممنوعیت روابط دختر و پسر، تماشای ویدئو، تماشای ماهواره، گوش دادن به موزیک‌های غربی، مصرف الکل و ورق‌بازی اشاره شده بود. در مقاله، از قول مادری میان‌سال آمده بود: «بچه‌های من می‌دانند وقتی معلم از آن‌ها می‌پرسد که ما در خانه [شراب] می‌نوشیم، آن‌ها باید بگویند نه. اگر از آن‌ها بپرسند ما ورق‌بازی می‌کنیم یا می‌رقصیم، آن‌ها باید بگویند نه... ولی واقعیت این است که ما [شراب] می‌نوشیم، ورق‌بازی می‌کنیم و می‌رقصیم و بچه‌ها هم این را می‌دانند. پس آن‌ها دروغگو بار می‌آیند، دروغگوهایی که می‌دانند والدینشان هم دروغ می‌گویند و برای زنده ماندن در این کشور باید دروغ گفت. این چیز خیلی بدی است و من می‌خواهم که تغییر کند.»

مسئله‌ی دیگر، تماشای فیلم بود؛ «بعضی شرکت‌ها به طور پنهانی و با پیک موتوری، ویدئو اجاره می‌دهند.» و در ادامه آمده بود که بعضی پیک‌ها، دو پالتو روی هم می‌پوشند که هر کدام تعداد زیادی جیب برای حمل کاست‌های ویدئویی دارد. در نوشته آمده بود که بعضی فیلم‌ها، قبل از فروش در آمریکا به تهران می‌رسند؛ «تقاضا به حدی است که بعضی ایرانی‌ها، در سفر و هنگام رفتن به سینما، با خود دوربین می‌برند و مستقیما از پرده‌ی سینما فیلم‌برداری می‌کنند.» آن‌ها این فیلم‌ها را به طور مخفیانه به کشور وارد می‌کردند. نیویورک تایمز از زن جوانی می‌گفت که ۱۰ سی‌دی را دور کمرش بسته بود تا به ایران بیاورد و خواهرش تعدادی مجله‌ی فشن را در پایین ساکش مخفی کرده بود.

روابط دختر و پسر قبل از ازدواج، در ایران تابوی بزرگی به حساب می‌آمد؛ «حتی اگر هیچ ارتباط فیزیکی در کار نباشد.» اما این روابط به شکل پنهانی وجود داشت که در صورت کشف، با «پرداخت جریمه، زندان، یا در موارد شدید که رابطه‌ی جنسی اثبات شود، با شلاق زدن» همراه می‌شد.

همچنین اشاره شده بود که حجاب در ایران الزامی است و زنان باید «بدن‌شان را با لباس‌های گشاد و غیرشیک بپوشانند ... اما در سال‌های اخیر تارهای مو شروع به نمایان شدن کردند. بعضی زنان همراه خود رژ لب و لوازم آرایش دارند تا در جایی که خبری از پلیس و نیروهای مذهبی نیست، از آن‌ها استفاده کنند.» (نیویورک تایمز؛ ۲۷ می ۱۹۹۷، مقاله‌ی "Beating the System, With Bribes and the Big Lie")

حالا ۲۷ سال از آن روزها می‌گذرد. جامعه تغییرات زیادی داشته است اما روش‌های حکومت در برخورد با آن‌چه نمی‌پسندد تا چه حد تغییر کرده است؟ از سوی دیگر به نظر می‌رسد این روزها مردم جامعه برای توسعه‌ی آزادی‌های فردی و اجتماعی دست به کار شده‌اند و دولت‌ها نیز نمی‌توانند در شتاب مثبت یا منفی این روندها نقشی اساسی به عهده بگیرند.

این بار با التماس و خواهش و ترفندهای متنوع آرای مردم در مرحله‌ی دوم انتخابات به ۵۰ درصد نزدیک شد اما اگر دولت و نظام نتوانند تغییرات اجتماعی را درک کنند و برای سوالات جدید همچنان پاسخ‌های قدیمی‌شان را تکرار کنند، آینده‌ی روشنی پیش روی دولت نخواهد بود.

اگر رأی کسانی که در انتخابات شرکت نکرده‌اند، رأی اعتراضی باشد، برای حکومت امیدوارکننده‌تر است تا این‌که دلیل رأی ندادن، بی‌تفاوتی، ناامیدی، سرشلوغی و داشتن اولویت‌های دیگر باشد. می‌توان امیدوار بود که معترضان برخی کلیات را قبول داشته باشند اما در جزئیات، اعتراض و انتقاد داشته باشند؛ اما وای به روزی که مردم حکومت را حتی شایسته‌ی اعتراض و انتقاد هم ندانند.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
منتشرنشده از تاج‌زاده

خاتمی حدود ۲۰ میلیون رای آورده بود و رقیبش، ناطق‌نوری، حدود ۷ میلیون. خاتمی می­‌گوید برخی معتقد به تغییرات کامل و وسیع بودند و او می­‌گفت اگر بخواهند دموکراتیک عمل کنند باید حتی به رقیب­‌شان، ناطق­‌نوری، اجازه دهند به نسبت رایی که آورده است در کابینه مشارکت کند و مثلا اگر یک‌چهارم آرا در انتخابات متعلق به او بوده است، یک­‌چهارم کابینه هم به جریان او واگذار شود؛ «به برخی دوستان گفتم نظر من این‌گونه است و از ترس شما این ­کار را نکردم؛ یعنی چه که همه را حذف کنیم؟»

مصطفی تاج‌زاده روایت خاتمی را تایید می‌کند اما معتقد است حرف خاتمی در صورتی قابل اجرا بود که طرف مقابل نیز حاضر می­‌شد جریان خاتمی را در بخش­‌های مهم قدرت، که خارج از دولت قرار دارند، مشارکت دهد.

تاج‌زاده می­‌گوید یک ­بار علی لاریجانی به او گفته بود که بهتر است خاتمی بخشی از کابینه را به جناح مقابل اختصاص دهد. تاج‌زاده در پاسخش گفته بود نظر او این است که نیمی از کابینه به جناح مقابل اختصاص داده شود و در عوض جریان خاتمی هم در اداره­‌ی قوه‌ی قضائیه، سپاه و... سهمیه­‌ای ۵۰ درصدی داشته باشد.

تاج‌زاده: «واقعیت این بود که تمام قدرت در اختیار آن­‌ها بود. باید به همان سمتی که خاتمی می­‌گوید برویم اما به شرطی که این موضوع به تمام حیطه­‌ی قدرت تعمیم داده شود... گفتم ببین آقای لاریجانی، افکار عمومی ۷۰ به ۳۰ است، بلکه بالاتر. من نمی‏گویم ۷۰ به ۳۰ قدرت در ایران توزیع شود، می‏گویم ۵۰ به ۵۰ توزیع کنید، شما ۵۰ به ۵۰ [را] زیر بارش نمی‏روید.»


شاید نشود؛ اما این روزها امیدم برای انتشار کتاب «زندگی و زمانه‌ی سیدمحمد خاتمی» بیشتر شده است.

برای تدوین این کتاب ۲۲ جلسه با سیدمحمد خاتمی و ده‌ها جلسه مصاحبه‌ی مفصل با اهالی سیاست و فرهنگ انجام داده‌ام و ده‌ها هزار برگ از اسناد و منابع داخلی و خارجی را همراه تیم تحقیقاتی‌ام بررسی کرده‌ایم.

دیروز بخش‌هایی از کتاب را مرور می‌کردم و این برش از کتاب نظرم را جلب کرد و با شما به اشتراک گذاشتم.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
خدمت یا خیانت

جنگ روایت آیت الله خامنه ای با دکترها روحانی و ظریف

در مصاحبه هایی که سال ۱۳۹۴ با هاشمی رفسنجانی داشتم سخن به اختلافات میان او و رهبر رسید.

هاشمی گفت یکی از اختلافات در مساله آمریکا بود و گفتگوها درباره این اختلاف به نتیجه نمی رسید و در نهایت در جلسه ای هاشمی گفت«نمی‌توانیم حرف دیگری به شما بزنیم و فقط مسأله ما و خداست. بالاخره در روز قیامت از من و شما می‌پرسند که چرا این همه ضرر و مشکلات برای نظام و مسلمانان ایجاد شد، اگر اینها را بر عهده می‌گیرید، من دیگر حرفی ندارم. ایشان گفت بله، جواب خدا با من باشد.»(فیلم این بخش از گفتگو را در پست بعدی ببینید)

سه دهه از گفتگوی هاشمی و رهبر می گذرد؛ رهبری دیروز بار دیگر از تصویب قانون اقدام راهبردی مجلس در اواخر دولت روحانی تمجید کرد.

این در حالی است که رئیس جمهور آن روزها،حسن روحانی، این قانون را با تعابیری همچون خیانت به مردم روایت می کند. و‌معتقد است تا وقتی این قانون هست، برجام به نتیجه نخواهد رسید.

ظریف وزیر خارجه آن روزها که این روزها ریاست شورای راهبردی را به عهده دارد؛ قانون اقدام راهبردی مجلس را در کنار مخالفت صهیونیست ها از عوامل اصلی شکست مذاکرات امیدبخش با دولت بایدن معرفی می کند.

فارغ از این که کدام روایت را بپذیریم، شاید بهتر باشد رئیس جمهور پزشکیان در این روزهای شلوغ کمی خلوت کند؛ درباره این موضوع بیشتر بیندیشد و تکلیف خودش را مشخص کند که با کدام راهبرد پیش خواهد رفت.

شاید هم به نتیجه برسد باب گفتگویی را با رهبر، اندیشمندان و مردم باز کند.

حدود چهار دهه قبل در میانه جنگ ایران و عراق، ظریف از دیپلمات‌های فعال ایران در ماجرای قطعنامه بود و می‌گوید در یکی از جلسات مهم با نماینده‌ی ژاپن، دو ساعت بر سر خواسته‌های ایران چانه زده، اما در پایان دیپلمات ژاپنی گفته: «اگر من به شما تضمین بدهم که من تمام درخواست‌های شما را عمل می‌کنم، شما حاضری قطعنامه را بپذیری؟» ظریف می‌گوید: «با سردرد عجیبی از آن‌جا بیرون آمدم. چون نمی‌توانستم بگویم می‌پذیرم. اجازه نداشتیم. تقریبا یک ساعت از این دو ساعت را معلق زده بودم که بگویم مثلا همکاری می‌کنیم... ولی او می‌گفت به من بگو آره یا نه... و من هم اجازه نداشتم این را بگویم.» (دیپلماسی ایران و قطعنامه ۵۹۸، ص۲۰۱)

تحولات جهان امروز بسیار پرشتاب تر پیش می رود و شاید خیلی فرصت معلق زدن به ما ندهد.

آیا با دو راهبرد متناقض می توان به نتیجه مطلوب رسید؟

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از مصاحبه‌ام با آیت‌الله هاشمی رفسنجانی
که درباره‌ی اختلاف‌نظر او و رهبری درباره‌ی رابطه‌ی ایران و آمریکا گفتگو کردیم.
اتاق آینده / شیرعلی‌نیا pinned «خدمت یا خیانت جنگ روایت آیت الله خامنه ای با دکترها روحانی و ظریف در مصاحبه هایی که سال ۱۳۹۴ با هاشمی رفسنجانی داشتم سخن به اختلافات میان او و رهبر رسید. هاشمی گفت یکی از اختلافات در مساله آمریکا بود و گفتگوها درباره این اختلاف به نتیجه نمی رسید و در…»
پرسشی تکان‌دهنده درباره‌ی ماجرای دیروز

فریاد نزنید، توضیح دهید

(این یادداشت را چهارسال قبل در ماجرای ترور دکتر فخری زاده نوشتم؛ به نظرم رسید با ترور جدید دوباره خواندنی شده است)

«آقای صدوقی یک نامه‌ای قبل از شهادتش به سپاه نوشته که این حفاظتی که شما گذاشته‌اید، این حفاظت نیست. این پاسدارهایی که برای حفاظت گذاشتید این‌ها درست و حسابی تیراندازی هم بلد نیستند تا چه رسد به مسائل دیگر!»
آیت‌الله صدوقی، امام‌جمعه‌ی یزد، 11 تیر 1361 پس از برگزاری نمازجمعه ترور شد و حسن باقری، از فرماندهان ارشد سپاه، در سال‌های ابتدایی جنگ، در سخنرانی‌اش چند ماه قبل از شهادت، به این موضوع اشاره کرده است. باقری می گوید پس از ترور صدوقی «شورای فرماندهی سپاه یزد را گرفتند، به زندان انداختند.» اما می‌پرسد اما آیا می‌توان صدوقی دیگری درست کرد؟ چند ماه بعد از ترور صدوقی، آیت‌الله اشرفی اصفهانی، امام‌جمعه‌ی کرمانشاه، در 23 مهر 61، در جمعه‌ای دیگر، ترور شد و باقری در سخنرانی‌اش گفت: «برادر شمخانی، که قائم‌مقام سپاه بود، روز جمعه رفته و دیده که خود ایشان آمده درِ خانه را باز کرد است. یک امام جمعه‌ای که هم‌ردیف آقای صدوقی بوده، گفته که حاج آقا پس حفاظت چی شد؟ بچه‌ها کجا هستند؟‌ گفتند امروز جمعه است و حفاظت تعطیل کرده است!!»
باقری در این سخنرانی به چند مطلب کلیدی درباره‌ی ریشه‌ی برخی از آشفتگی‌ها اشاره می‌کند؛ از جمله این‌که سپاه «درگیر یک سری مسائل شهری می‌شود و درگیر یک سری مسائلی می‌شود که وظیفه‌ی او نیست و بعد موقعی که می‌نشینیم با یک پاسدار صحبت می‌کنیم، می‌بینیم می‌خواهد نهضت‌های آزادی‌بخش داشته باشد، روابط عمومی داشته باشد، دفتر سیاسی داشته باشد، انتشارات داشته باشد، با ضدانقلاب مبارزه کند و در جریانات سیاسی تاثیر داشته باشد. می‌خواهد همه‌کاره باشد، ولی چقدر دارد مایه می‌گذارد؟ پس کو؟ ما که عهده‌دار مملکت نیستیم. مملکت برای خودش سکان‌دار دارد، امام زمان دارد، امام خمینی را دارد، مجلس را دارد، دولت را دارد، شورای عالی قضایی را دارد، شورای نگهبان را دارد، ما هم به عنوان یک بازوی اجرایی نظامی در کنار ارتش مطرح هستیم.»
باقری به یک مطلب مهم دیگر توجه کرده است: این‌که بار اصلی به دوش مردمی است که در حال تحمل شرایط سخت اقتصادی کشور هستند؛ «صریحا بگویم: باور کنید کم‌ترین کسانی که در مسئله‌ی جنگ سهیم هستند آن‌هایی هستند که دارند در جنگ می‌جنگند. فشار سیاسی روی مسئولین مملکت است، فشار مالی روی مردم است، همه جا کوپنی است.»
نکته‌ی مهم دیگری که باقری روی آن دست می‌گذارد، بحث استفاده از تجربیات جنگ است: «اگر فردا شوروی حمله کند به دره‌گز و شما در دره‌گز بخواهید جنگ تن به تن خرمشهر را بکنید، روز قیامت مسئول هستید و باید جواب بدهید. مسلمان و مومن نباید دو بار از یک سوراخ گزیده شود. ما مسئولیم مسئله‌ی خرمشهر فقط یک بار به وجود بیاید، بعد دیگر باید سازماندهی را یاد بگیریم.»
دیروز، پس از گذشت بیش از 4 دهه از عمر جمهوری اسلامی، در جمعه‌ای دیگر دانشمندی از ایران عزیز را ترور کردند. شگفت‌انگیز این‌که نخست‌وزیر اسرائیل به صراحت خواسته بود نام فخری‌زاده به خاطر سپرده شود.
من از دیروز از خود می‌پرسم نهاد امنیتی که حواسش هست منِ نویسنده حق ندارم وعده‌ی انتشار مطلبی بدهم که در آن می‌خواهم بحث تقاضای مصاحبه از آیت‌الله خامنه‌ای را مطرح کنم، در برابر اظهارنظر صریح نخست‌وزیر اسرائیل و شواهد دیگر، که همگی مسئولیت سنگین حفاظت از فخری‌زاده را هشدار می‌دهد، چه کارهایی کرده و چرا جواب نگرفته است؟ نمی‌شود در پسِ فریادهای بلندِ انتقام سخت، سوال‌های مهم را نادیده گرفت.
سردار علایی، از فرماندهان ارشد سپاه در جنگ، دیروز نکات تکان‌دهنده‌ای را مطرح کرده و نوشته است: «ترور دکتر محسن فخری‌زاده توسط اسرائیل، بیانگر آن است که همچنان تشکیلات جاسوسی و عملیاتی اسرائیل در ایران فعال است. این هفتمین ترور دانشمندان هسته‌ای ایران است که همگی آن‌ها به شهادت رسیده‌اند. الان بیش از ده سال است که اسرائیل به طور مرتب در داخل ایران عملیات مختلف، از جمله ترور انسان‌های دانشمند را انجام می‌دهد. روش ترور رییس سازمان پژوهشی و نوآوریِ وزارت دفاع مشخص می‌سازد که ساختار عملیاتی اسرائیل در ایران بسیار مجهز و پیشرفته و متکی بر اطلاعات دقیق است.»
سوال مهمی که علایی مطرح می‌کند و نباید در میان فریادها و وعده‌های انتقام نادیده گرفته شود، این است: «باید دید چه ضعفی در ساختار و سازوکارهای دستگاه‌های امنیتی ایران وجود دارد که علی‌رغم محتمل بودن ترور افرادی مانند شهید فخری‌زاده و پیش‌بینی محافظ برای آن‌ها، باز هم عملیات اسرائیل موفق می‌شود!!»

سخنرانی حسن باقری از نشریه‌ی نگین ایران، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه، شماره 14، ص 121 تا 135، آمده است و یادداشت سردار علایی از سایت جماران.

https://www.group-telegram.com/jafarshiralinia.com
2025/06/27 00:54:14
Back to Top
HTML Embed Code: