دو عیدِ ماست یکی؛ این دو بعثت است و غدیر
جهانیان همه دانید از صغیر و کبیر
فقط علی است پس از مصطفی به خلق امیر
جهانیان همه دانید از صغیر و کبیر
فقط علی است پس از مصطفی به خلق امیر
فرشته نبود، بال هم نداشت.
رويينتن نبود و پيکرپولادی نداشت.
مادرش الههای افسانهايی نبود و پدرش نيم خدايی اسطورهای.
او انسان بود، انسان.
و همينجا زندگی میکرد.
روی همين زمين و زير همين آسمان.
شبها همين ستارهها را میديد و صبحها همين خورشيد را.
انسان بود؛ راه میرفت و نفس میکشيد.
میخوابيد و بلند میشد.
گرسنه میشد و غذا میخورد.
غمگين میشد و شاد میشد.
میجنگيد و پيروز میشد.
زخم هم برمیداشت.
شکست هم میخورد.
مثل من، مثل تو، مثل همه.
فرشته نبود، بال هم نداشت.
انسان بود؛
با همين وسوسهها،
با همين دردها و رنجها،
با همين تنهايیها و غربتها،
با همين ترديدها و تلخیها.
انسان بود.
ساده مردی اُمی.
نه تاجی و نه تختی.
نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سربه فلک کشيده.
آزارش به هيچکس نرسيد و جوری نکرد و هيچ از آنها نخواست و جز راستی نگفت.
اما او را تاب نمیآوردند.
رنجش میدادند و آزارش میرساندند.
دروغگويش میخواندند.
شعبدهباز و شاعرش میگفتند.
به خدعه و به نيرنگ پشت به پشت هم میدادند و کمر به نابودیاش میبستند.
اما مگر اوچه کرده بود؟
جز آن که گفته بود، خدا يکی است و از پس اين جهان، جهان ديگری است و آدميان در گرو کرده خويشند.
مگر چه کرده بود؟ جز آن که راه را، راه رستگاری را نشانشان داده بود.
اما تابش را نمیآوردند.
زيرا که بت بودند؛ بت ساز، بت شيفته، بت انگار و بت کردار.
فرشته نبود، بال هم نداشت.
و معجزهاش اين نبود که ماه را شکافت.
معجزهاش اين نبود که به آسمان رفت.
معجزهاش اين بود که از آسمان به زمين برگشت.
او که بامعراجش تا ته ته آسمان رفته بود میتوانست برنگردد، میتوانست، اما برگشت.
باز هم روی همين خاک و باز هم ميان همين مردم.
و زمين هنوز بهعشق گامهای اوست که میچرخد.
و بهار هنوز به بوی اوست که سبز میشود.
و خورشيد هنوز به نور اوست که میتابد.
به ياد آن انسان؛
انسانی که فرشته نبود و بال هم نداشت..
رويينتن نبود و پيکرپولادی نداشت.
مادرش الههای افسانهايی نبود و پدرش نيم خدايی اسطورهای.
او انسان بود، انسان.
و همينجا زندگی میکرد.
روی همين زمين و زير همين آسمان.
شبها همين ستارهها را میديد و صبحها همين خورشيد را.
انسان بود؛ راه میرفت و نفس میکشيد.
میخوابيد و بلند میشد.
گرسنه میشد و غذا میخورد.
غمگين میشد و شاد میشد.
میجنگيد و پيروز میشد.
زخم هم برمیداشت.
شکست هم میخورد.
مثل من، مثل تو، مثل همه.
فرشته نبود، بال هم نداشت.
انسان بود؛
با همين وسوسهها،
با همين دردها و رنجها،
با همين تنهايیها و غربتها،
با همين ترديدها و تلخیها.
انسان بود.
ساده مردی اُمی.
نه تاجی و نه تختی.
نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سربه فلک کشيده.
آزارش به هيچکس نرسيد و جوری نکرد و هيچ از آنها نخواست و جز راستی نگفت.
اما او را تاب نمیآوردند.
رنجش میدادند و آزارش میرساندند.
دروغگويش میخواندند.
شعبدهباز و شاعرش میگفتند.
به خدعه و به نيرنگ پشت به پشت هم میدادند و کمر به نابودیاش میبستند.
اما مگر اوچه کرده بود؟
جز آن که گفته بود، خدا يکی است و از پس اين جهان، جهان ديگری است و آدميان در گرو کرده خويشند.
مگر چه کرده بود؟ جز آن که راه را، راه رستگاری را نشانشان داده بود.
اما تابش را نمیآوردند.
زيرا که بت بودند؛ بت ساز، بت شيفته، بت انگار و بت کردار.
فرشته نبود، بال هم نداشت.
و معجزهاش اين نبود که ماه را شکافت.
معجزهاش اين نبود که به آسمان رفت.
معجزهاش اين بود که از آسمان به زمين برگشت.
او که بامعراجش تا ته ته آسمان رفته بود میتوانست برنگردد، میتوانست، اما برگشت.
باز هم روی همين خاک و باز هم ميان همين مردم.
و زمين هنوز بهعشق گامهای اوست که میچرخد.
و بهار هنوز به بوی اوست که سبز میشود.
و خورشيد هنوز به نور اوست که میتابد.
به ياد آن انسان؛
انسانی که فرشته نبود و بال هم نداشت..
Forwarded from علویات
سه انگشت خود را جمع کرد
و همینطور که آرام
به سینهی مَرد ضربه میزد،
فرمود:
آمدهای از خوبی و بدی بپرسی؟!
_ از #دل خود بپرس!
خوبی؛
همان کاری است که
دلت با آن آرام میگیرد،
و گناه، همان کاری است
که در دلت نگرانی و تردید بیندازد؛
حتی اگر فتوادهندگان
فتوایی جز این بدهند!
_ پیامبررحمتصلیاللهعلیهوآله
@alaviaat | کنزالعمّال،حدیث۷۲۷۸
و همینطور که آرام
به سینهی مَرد ضربه میزد،
فرمود:
آمدهای از خوبی و بدی بپرسی؟!
_ از #دل خود بپرس!
خوبی؛
همان کاری است که
دلت با آن آرام میگیرد،
و گناه، همان کاری است
که در دلت نگرانی و تردید بیندازد؛
حتی اگر فتوادهندگان
فتوایی جز این بدهند!
_ پیامبررحمتصلیاللهعلیهوآله
@alaviaat | کنزالعمّال،حدیث۷۲۷۸
«و تظُنُّ أنها النِّهاية ثم يُصلِحُ الله كلَّ شيء.»
و گمان میکنی که پایان است، سپس خداوند همهچیز را درست میکند..
و گمان میکنی که پایان است، سپس خداوند همهچیز را درست میکند..
با آدماى بدقول بيرون رفتن اينجوريه كه حتى وقتى از عمد دير میرى كه همزمان با اونا برسی، بازم زودتر میرسی.
🍃🌸اى جانِ جهان، جهانِ جان ادركنى🍃🌸
ضمن عرض سلام و تبریک فرارسیدن ماه شعبان و اعیاد شعبانیّه، براى برپايى جشن میلاد حضرت صاحب الزمان(عج) در يكى از مناطق محروم شيراز، از همه عاشقان و منتظران خواهشمندیم تا نذورات و کمک های خود در راستای هر چه بهتر برگزار شدن این مراسم معنوی و با شکوه به شماره کارت زیر ارسال نمایید.
به نام محمدمهدى حسن نژاد
ضمن عرض سلام و تبریک فرارسیدن ماه شعبان و اعیاد شعبانیّه، براى برپايى جشن میلاد حضرت صاحب الزمان(عج) در يكى از مناطق محروم شيراز، از همه عاشقان و منتظران خواهشمندیم تا نذورات و کمک های خود در راستای هر چه بهتر برگزار شدن این مراسم معنوی و با شکوه به شماره کارت زیر ارسال نمایید.
5892101037510639
به نام محمدمهدى حسن نژاد