Telegram Group Search
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گزارش مراسم نکوداشت دکتر سیدمحمودالهام بخش
۹ اسفند ۱۴۰۳
تالارمرکزی یزد

همکاری
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد
اداره کل کتابخانه های عمومی استان یزد
موسسه ادبی و انتشاراتی یادداشت نو
سازمان فرهنگی،اجتماعی، ورزشی شهرداری یزد
https://www.group-telegram.com/yaddashteno_yazd_iran.com
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه

بخورد روزه خود را به گمانش که شبست

#شاطرعباس_صبوحی

جلسات ادبی یادداشت نو
امروز چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳

🔻کتابخانه گردی، سخنرانی و شعر خوانی
ساعت ۱۰ صبح
کتابخانه مرکزی یزد


🔻آشنایی با ادبیات عرفانی فارسی
«اندیشه‌های عرفانی سنایی غزنوی»
جلسه هفتم
ساعت ۱۷


شاهنامه خوانی کودک و نوجوان
ساعت ۱۸

محل برگزاری: کتابخانه مرکزی یزد،بلوار بسیج
ز غم مباش غمین و مشو ز شادی شاد
که شادی و غم گیتی نمی‌کنند دوام...


جلسات ادبی یادداشت نو ‏
امروز شنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۳

🔻تذکرة الاولیإ عطار
خوانش و شرح

برگزار نمی شود ❗️

🔻🔻🔻
🔻شعر سپید
آموزش و نقد و بررسی شعر اعضا
ساعت ۱۷.۳۰

🔻داستان‌نویسی
آموزش، نقد و بررسی داستان اعضا
ساعت ۱۹

محل برگزاری: دفتر یادداشت نو❗️
میدان مارکار، دور میدان، کوچه جنب بانک ملی  پ۳۳
یادداشت نو امروز جلسه ادبی ندارد !

۱۹ اسفند ۱۴۰۳
هرماه یک کتاب
جلسه گفتگو‌پیرامون کتاب «موش‌ها و آدم ها»
فردا دوشنبه ۲۰ اسفند۱۴۰۳
ساعت ۱۷.۳۰
کتابخانه امام علی ع
یزدبلوار دانشجو کتابخانه امام علی ع
تویی در دیده‌ام چون نور و محرومم ز دیدارت

نمی‌دانم ز نزدیکی کنم فریاد یا دوری

#صائب_تبریزی

جلسه ادبی یادداشت نو
امروز دوشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۳

هرماه یک کتاب
جلسه گفتگو‌ پیرامون کتاب «موش‌ها و آدم‌ها»

ساعت ۱۷.۳۰

کتابخانه امام علی ع
یزدبلوار دانشجو کتابخانه امام علی ع
جلسات ادبی یادداشت نو
امروز چهارشنبه ۲۲ اسفند ۱۴۰۳



🔻آشنایی با ادبیات عرفانی فارسی
«اندیشه‌های عرفانی سنایی غزنوی»
جلسه هشتم
ساعت ۱۷


محل برگزاری: کتابخانه مرکزی یزد،بلوار بسیج
سال نو، یادداشت نو

فرخنده باد سال نو بر همه شما فرهیختگان،دوستان و همراهان عزیز
یادداشت نو

سال خوبی داشته باشید🌸
ز دوست غیرِ خیالی ندیده‌ام؛ ترسم
که دوست بینم و گویم به دوست مانند است…

نوعی خبوشانی

#یادداشت_نو_یزد
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را

به جایِ سرو بلند، ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سرو بالا را؟ 

شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش
مجال نطق نمانَد زبان گویا را

که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟
خطا بُوَد که نبینند روی زیبا را

به دوستی که اگر زهر باشد از دستت
چنان به ذوقِ ارادت خورم که حلوا را

کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من، که ندیدَست روی عَذرا را

گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری
نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را؟

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی؟
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

هنوز با همه دردم امید درمان‌ست
که آخری بُوَد آخر، شبان یلدا را

سعدی
#یادداشت_نو_یزد
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم...

#سعدی
#یادداشت_نو_یزد
رتبه میخواهی چو خورشید از خلایق دور باش

سایه از همراهی مردم به خاک افتاده است

#صائب_تبریزی
#یادداشت_نو_یزد
ژاک پرو، شاعر فرانسوی
شعری در نکوهش جنگ
دکلمه، احمد رضا احمدی


“باربارا”
“باربارا” … به یاد آر
آن روز … بر “برست” مدام می بارید(ترانه از سایت لینک موزیک )
و تو خندان
شکفته و شیفته
زیر باران راه می رفتی …
“باربارا” … به یاد آر
باران روی “برست” می بارید
من به تو در خیابان “سیام” برخوردم
تو لبخند میزدی
من هم لبخند میزدم
“باربارا” … به یاد آر
توئی که من نمی شناختمت
توئی که مرا نمی شناختی
به یاد آر …
به یاد آر آن روز را
فراموش مکن …
مردی زیر سایبان پناه گرفته بود
و تو را نامید : … “باربارا”
و تو در زیر باران
به سوی او دویدی …
شیفته و شکفته …
و خودت را در میان بازوان او انداختی …
“باربارا “
این را به یاد آر
و از من دلگیر نباش
اگر تو را “تو” می نامم
من … همه ی کسانی را که دوست می دارم … “تو” می خوانم
حتی اگر آنها را یک بار دیده باشم
من … به همه کسانی که یکدیگر را دوست می دارند
“تو” می گویم
حتی اگر آنها را ندیده باشم
به یاد آر
فراموش مکن این باران آرام و شاد را
که روی صورت خوشبخت تو …
روی آن شهر شادمان …
روی آن بنائی که کشتی های جنگی را در آن می ساختند
و روی کشتی “ئوسان” می بارید
آه “باربارا”
جنگ که سرگشتگی ئی ست …
اکنون تو در زیر باران … آهن … آتش … پولاد … خون
چه شده ای؟
و آن کسی که تو را
عاشقانه در میان بازوانش می فشرد
آیا مرده؟ … ناپدید شده … یا هنوز زنده ست؟
آه “باربارا”
روی “برست” … مدام می بارد
همچنان که در گذشته می بارید …
اما اکنون دیگر مثل گذشته ها نیست
همه چیز … تباه شده ست
این … بارانی قرّا و بیمناک و اندوهگین است
حتی طوفان، آهن و پولاد و خون هم نیست
تنها ابرها … که مثل سگها جان می کنند
سگهائی که در امتداد آب …
روی “برست” ناپدید می شوند
و می روند تا دور دست ها … بگردند
دور …
خیلی دور از “برست” …
“برست” ی که از آن …. هیچ چیز باقی نمانده ست
ArtMusic |l|l Telegram : @ir2taraneh
ArtMusic |l|l Telegram : @ir2taraneh
من همه کسانی که دوست می دارم
«تو» می خوانم
حتی اگر آنها را یک بار دیده باشم
فروتنی است دلیل رسیدگان به کمال

سوار، چون که به مقصد رسد، پیاده شود

#صائب_تبریزی
#یادداشت_نو_یزد
"دردی که انسان را به سکوت وا می‌دارد
بسیار سنگین‌تر از دردی‌ست
که انسان را به فریاد وا می‌دارد!
و انسان‌ها فقط به فریاد هم می‌رسند
نه به سکوت هم.."

#یادداشت_نو_یزد
به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن
#سعدی

#یادداشت_نو_یزد
#نشر_یادداشت_نو
منتشر کرد
#او_مادرم_نیست
نویسنده: ابوالفضل حبیب‌اللهی
🔻🔻🔻
مدیر اجرایی: محمد صادقی رنجبر
صفحه‌آرا و ویراستار: مرضیه دهقان

📍قطع رقعی| ۱۸۳ صفحه| قطع رقعی| کاغذ سوئدی| قیمت: ۲۲۰۰۰۰ تومان


🔴 کتاب #او_مادرم_نیست شامل ۲۱ داستان کوتاه فانتزی است که راوی این داستان‌ها انسان‌ها نیستند. در این کتاب شاید با یک شلوار کوچولوی سخنگو آشنا شوید. شاید هم کوتوله‌های به‌ظاهر مظلومی که طمع در قطع کردن آب خانگی شما دارند. شاید هم با یک بچه کوسه‌ای که سرنوشت او را می‌برد تا خانوده‌اش را بخورد. شاید هم یک بچه‌جنّی که هنوز تصمیم نگرفته انسان‌ها را بترساند یا نه‌...

#داستان
#داستان_کوتاه
#فانتزی
#یزد
#صفحه_آرایی
#طراحی_جلد
#ویراستاری
#خدمات_چاپ_ونشر
#نشر_یادداشت_نو

مشاوره و ثبت سفارش:
۰۹۳۷۱۸۷۳۰۱۵
خود را چو یافتی همه عالم ازآن توست

چشم از جهان بپوش، طلبکار خویش باش

#صائب_تبریزی
#یادداشت_نو_یزد
2025/06/29 23:14:35
Back to Top
HTML Embed Code: